فرمت فایل: ورد ( قابلیت ویرایش و آماده چاپ )
قسمتی از محتوای متن
تعداد صفحات : 4 صفحه
خسرو و شیرین خسروپرویز فرزند هرمز و نوه پسری انوشیراوان ساسانی همنشین خاصی بنام شاپور داشت که جهاندیده و بسیار باتجربه بود.روزی خسرو به او دستور میدهد که برایم از آنچه میدانی سخن بگو.
شاپور از سرزمین ارمنستان گفت و از اینکه زنی در آنجا فرمانروایی می کند بنام مهین بانو که او برادرزادهای شیرین نام دارد به نهایت حسن و زیبایی.
خسرو از این توصیف باشکوه آشفته شد.
او با شنیدن وصف شیرین دل در گرو عشق او میگذارد و از شاپور میخواهد به هر نحوی شده شیرین را به نزد او آورد.
شاپور قول میدهد که شیرین را بیابد و رو به ارمنستان میکند.
شاپور در میان راه به دیری فرود میآید در آنجا از صاحبان دیر نشانی شیرین را میگیرد تصویر خسرو را بی کم و کاست بر کاغذی نقش میکند و در باغ قصر بر شاخة درختی میچسباند.
شیرین عکس را میبیند و شیفتة جمال آن میشود شاپور تا سه مرتبه این کار را تکرار میکند تا اینکه شیرین دستور میدهد که در کمین بنشینند و عامل این کار را بیابند.
هنگامیکه شاپور خود را به او نشان میدهد، شیرین راز شیفتگی (دلدلدگی) خود را با او در میان مینهد و شاپور شروع به توصیف خسرو میکند و حسن و جمال او را برایش میگوید.
شرین از مهین بانو میخواهد که فردا با اسب خود «شبدیز» به نخجیرگاه برود.
مهین بانو رضایت میدهد و فردای آن روز شیرین به نخجیر میرود شیرین از از میان آنان میگریزد و رو سوی قصر خسرو میکند.
از طرفی بدخواهان خسرو بنام او که هنوز با پادشاهی نرسیده بود سکه میزنند و به شهرها می فرستند و با این کار هرمز را نسبت به خسرو بدگمان میکنند.
هرمز به فکر زندان درافکندن خسرو میافتد که بزرگی خسرو را نیت پدر آگاه میکند و مصلحت میبیند که مدتی از کشور دور باشد و خسرو به سوی ارمنستان میرود.
شیرین به قصر خسرو میرسد و خسرو را در آنجا نمییابد زیبارویان قصر خسرو که از زیبایی شیرین به رشک میآینمد از بنایی میخواهد که قصری دورافتاده و دلگیر در محلی بد آب و هوا بسازد و شیرین با چند کنیز به قصر جدید که مانند زندان بود میرود و چشم به راه خسرو مینشیند.
در همین زمان هرمز چشم از جهان فرو میبندد و خسرو بر تخت مینشیند و هنگامیکه از نگهبانان قصر سراغ شیرین را می گیرد می گویند شاپور او را با خود
دانلود خسرو و شیرین