هایدی

مرجع دانلود فایل ,تحقیق , پروژه , پایان نامه , فایل فلش گوشی

هایدی

مرجع دانلود فایل ,تحقیق , پروژه , پایان نامه , فایل فلش گوشی

دانلود مقاله فردوسی.DOC

اختصاصی از هایدی دانلود مقاله فردوسی.DOC دانلود با لینک مستقیم و پر سرعت .

دانلود مقاله فردوسی.DOC


دانلود مقاله فردوسی.DOC

 

فرمت فایل:  ورد قابلیت ویرایش ) 

 


قسمتی از محتوی متن ...

 

تعداد صفحات : 10 صفحه

فردوسی. حکیم ابوالقاسم حسن بن علی طوسی معروف به فردوسی (حدود ۳۱۹ تا حدود ۳۹۷ هجری شمسی)، شاعر حماسه‌سرای ایرانی و گویندهٔ شاهنامهٔ فردوسی است که مشهورترین اثر حماسی فارسی است و طولانی‌ترین منظومه به زبان فارسی تا زمان خود بوده‌است.
او را از بزرگ‌ترین شاعران فارسی‌گو دانسته‌اند.در ایران ۲۵ اردیبهشت بنام روز ملی فردوسی نامگذاری شده است تولد بنا به نظر پژوهشگران امروزی، فردوسی در حدود سال ۳۱۹ هجری شمسی در روستای باژ در نزدیکی طوس در خراسان متولد شد. استدلالی که منجر به استنباط سال ۳۱۹ شده‌است شعر زیر است که محققان بیت آخر را اشاره به به قدرت رسیدن سلطان محمود غزنوی در سال ۳۷۵ شمسی می‌دانند: و از این که فردوسی در سال ۳۷۵ پنجاه و هشت ساله بوده‌است نتیجه می‌گیرند او در حدود سال ۳۱۹ متولد شده‌است. تولد فردوسی را نظامی عروضی، که اولین کسی است که دربارهٔ فردوسی نوشته‌است، در ده «باز» نوشته‌است که معرب «پاژ» است.
منابع جدیدتر به روستاهای «شاداب» و «رزان» نیز اشاره کرده‌اند که محققان امروزی این ادعاها را قابل اعتنا نمی‌دانند.
پاژ امروزه در استان خراسان ایران و در ۱۵ کیلومتری شمال مشهد قرار دارد. نام او را منابع قدیمی‌تر از جمله عجایب المخلوقات و تاریخ گزیده (اثر حمدالله مستوفی) «حسن» نوشته‌اند و منابع جدیدتر از جمله مقدمهٔ بایسنغری (که اکثر محققان آن را بی‌ارزش می‌دانند و محمدتقی بهار مطالبش را «لاطایلات بی‌بنیاد» خوانده‌است) و منابعی که از آن مقدمه نقل شده‌است، «منصور».
نام پدرش نیز در تاریخ گزیده و یک منبع قدیمی دیگر «علی» ذکر شده‌است.
محمدامین ریاحی، از فردوسی‌شناسان معاصر، نام «حسن بن علی» را به خاطر شیعه بودن فردوسی مناسب دانسته و تأیید کرده‌است.
منابع کم‌ارزش‌تر نام‌های دیگری نیز برای پدر فردوسی ذکر کرده‌اند: «مولانا احمد بن مولانا فرخ» (مقدمهٔ بایسنغری)، «فخرالدین احمد» (هفت اقلیم)، «فخرالدین احمد بن حکیم مولانا» (مجالس المؤمنین و مجمع الفصحا)، و «حسن اسحق شرفشاه» (تذکرة الشعراء).
تئودور نولدکه در کتاب حماسهٔ ملی ایران در رد نام «فخرالدین» نوشته‌است که اعطای لقب‌هایی که به «الدین» پایان می‌یافته‌اند در زمان بلوغ فردوسی مرسوم شده‌است و مخصوص به «امیران مقتدر» بوده‌است، و در نتیجه این که پدر فردوسی چنین لقبی داشته بوده باشد را ناممکن می‌داند. کودکی و تحصیل پدر فردوسی دهقان بود که در آن زمان به معنی ایرانی‌تبار و نیز به معنی صاحب ده بوده‌است (ریاحی ۱۳۸۰، ص ۷۲) که می‌توان از آن نتیجه گرفت زندگی نسبتاً مرفهی داشته‌است.
در نتیجه خانوادهٔ فردوسی احتمالاً در کودکی مشکل مالی نداشته‌است و نیز تحصیلات مناسبی کرده‌است.
بر اساس شواهد موجود از شاهنامه می‌توان نتیجه گرفت که او جدا از زبان فارسی دری به زبان‌های عربی و پهلوی نیز آشنا بوده‌است.
به نظر می‌رسد که فردوسی با فلسفهٔ یونانی نیز آشنایی داشته‌است (ریاحی ۱۳۸۰، ص ۷۴). جوانی و شاعری کودکی و جوانی فردوسی در دوران سامانیان بوده‌است.
ایشان از حامیان مهم ادبیات فارسی بودند. با وجود این که سرودن شاهنامه را بر اساس شاهنامهٔ ابومنصوری از حدود چهل سالگی فردوسی می‌دانند، با توجه به توانایی فردوسی در شعر فارسی نتیجه گرفته‌اند که در دوران جوانی نیز شعر می‌گفته‌است و

  متن بالا فقط قسمتی از محتوی متن پاورپوینت میباشد،شما بعد از پرداخت آنلاین ، فایل را فورا دانلود نمایید 

«توجه» فروش این مقاله به صورت محدود میباشد بعد از اولین خرید به قیمت آن اضافه خواهد شد «توجه»


  لطفا به نکات زیر در هنگام خرید دانلود پاورپوینت:  توجه فرمایید.

  • بعد از اولین خرید به صورت نزولی به قیمت آن اضافه میگردد.
  • در صورتی که مایل به دریافت فایل ( صحیح بودن ) و کامل بودن آن قبل از خرید هستید، می توانید با پشتیبانی تماس حاصل فرمایید
  • پس از پرداخت هزینه ،ارسال آنی مقاله خرید شده ، به ادرس ایمیل شما و لینک دانلود فایل برای شما نمایش داده خواهد شد
  • در صورت  مشاهده  بهم ریختگی احتمالی در متون بالا ،دلیل آن کپی کردن این مطالب از داخل مقاله ها میباشد ودر فایل اصلی،به هیچ وجه بهم ریختگی وجود ندارد.
  • هدف فروشگاه استاد فایل کمک به سیستم آموزشی و رفاه دانشجویان و علم آموزان میهن عزیزمان میباشد. 


«توجه» فروش این مقاله به صورت محدود میباشد بعد از اولین خرید به قیمت آن اضافه خواهد شد «توجه»

دانلود فایل  پرداخت آنلاین 


دانلود با لینک مستقیم


دانلود مقاله فردوسی.DOC

مقاله در مورد زندگی نامه شعرا ( رودکی ، سعدی ، حافظ ، فردوسی ، عطار ، مولوی ، نیما یوشیج )

اختصاصی از هایدی مقاله در مورد زندگی نامه شعرا ( رودکی ، سعدی ، حافظ ، فردوسی ، عطار ، مولوی ، نیما یوشیج ) دانلود با لینک مستقیم و پر سرعت .

مقاله در مورد زندگی نامه شعرا ( رودکی ، سعدی ، حافظ ، فردوسی ، عطار ، مولوی ، نیما یوشیج )


مقاله در مورد زندگی نامه شعرا ( رودکی ، سعدی ، حافظ ، فردوسی ، عطار ، مولوی ، نیما یوشیج )

مقاله در مورد زندگی نامه شعرا ( رودکی ، سعدی ، حافظ ، فردوسی ، عطار ، مولوی ، نیما یوشیج )

تعداد صفحه:28

فرمت پی دی اف

بخشی ازمقاله:ﺟﻼل اﻟﺪﯾﻦ ﻣﺤﻤﺪ در ﺷﺸﻢ رﺑﯿﻊ اﻻول ﺳﺎل 604 ﻫﺠﺮی در ﺷﻬﺮ ﺑﻠﺦ دﯾﺪه ﺑﻪ ﺟﻬﺎن ﮔﺸﻮد، اﯾﺸﺎن اﺟﺪادش ﻫﻤﻪ اﻫﻞ ﺧﺮاﺳﺎن ﺑﻮده اﻧﺪ .ﭘﺪرش ﻧﯿﺰ ﻣﺤﻤﺪ ﻧﺎم داﺷﺘﻪ ﺳﻠﻄﺎن اﻟﻌﻠﻤﺎء ﺧﻮاﻧﺪه ﻣﯽ ﺷﺪ و ﺑﻪ ﺑﻬﺎءاﻟﺪﯾﻦ وﻟﺪﺑﻦ وﻟﺪ ﻣﺸﻬﻮر، ﭘﺪرش ﻣﺮدی ﺳﺨﻨﻮر ﺑﻮده، ﻣﺮدم ﺑﻠﺦ ﻋﻼﻗﻪ ﻓﺮاواﻧﯽ ﺑﺮ او داﺷﺘﻪ ﮐﻪ ﻇﺎﻫﺮا ﻫﻤﺎن واﺑﺴﺘﮕﯽ ﻣﺮدم ﺑﻪ ﺑﻬﺎء وﻟﺪ ﺳﺒﺐ اﯾﺠﺎد ﺗﺮس در ﻣﺤﻤﺪ ﺧﻮارزﻣﺸﺎه ﮔﺮدﯾﺪه اﺳﺖ .ﮐﻪ در ﻧﺘﯿﺠﻪ آن، ﻣﻬﺎﺟﺮت ﺑﻬﺎءاﻟﺪﯾﻦ وﻟﺪ ﺑﻪ ﻗﻮﻧﯿﻪ ﮔﺮدﯾﺪ....


دانلود با لینک مستقیم


مقاله در مورد زندگی نامه شعرا ( رودکی ، سعدی ، حافظ ، فردوسی ، عطار ، مولوی ، نیما یوشیج )

فردوسی و سلطان محمود 7ص

اختصاصی از هایدی فردوسی و سلطان محمود 7ص دانلود با لینک مستقیم و پر سرعت .

لینک دانلود و خرید پایین توضیحات

فرمت فایل word  و قابل ویرایش و پرینت

تعداد صفحات: 7

 

فردوسی و سلطان محمود

به نظر من این که می‌گویند سلطان محمود فردوسی را تشویق به سرودن شاهنامه کرد و برای فردوسی توسی دستمزد تعیین کرده بود که در برابر هر بیت شاهنامه یک سکه به او بدهد داستانی بیش نیست.فردوسی سرودن شاهنامه را در زمان سامانیان و به خاطر عشقش به فرهنگ ایران آغاز کرد نه در زمان غزنویان و به تشویق سلطان محمود و به خاطر دستمزد. بر پایه‌ی گفته‌ی خود فردوسی شاهنامه در سال ۴۰۰ ق. به پایان رسیده:ز هجرت شده پنج هشتاد بار ---------- به نام جهان‌داور کردگارو می‌دانیم که سرودن شاهنامه نزدیک ۳۰ سال طول کشیده است:بسی رنج بردم در این سال سی ---------- عجم زنده کردم بدین پارسیبنابراین اگر ۳۰ را از ۴۰۰ کم کنیم می‌شود ۳۷۰ قمری. محمود غزنوی در سال ۳۶۰ ق./۹۷۱ م. زاده شد و در سال ۳۸۷ ق./۹۹۷ م. به حکومت رسید. یعنی وقتی فردوسی کار شاهنامه را شروع کرد سلطان محمود طفل ۱۰ ساله‌ای بیش نبود و وقتی محمود پس از شکست دادن برادر بزرگ‌ترش به قدرت رسید ۱۸ سال از شروع کار شاهنامه گذشته بود. با این حساب تعیین مستمری برای فردوسی از سوی محمود غزنوی چندان معقول به نظر نمی‌رسد. اگر این مستمری وجود می‌داشت فردوسی در جاهایی از شاهنامه از تنگدستی و سختی روزگار شکایت نمی‌کرد.البته این که گفتم تنها درباره‌ی انگیزه و شروع کار شاهنامه است.و یا می‌گویند: روزی فردوسی به قصد دیدار محمود غزنوی راهی غزنین می‌شود. در راه به سه شاعر دربار محمود - عنصری بلخی، فرخی سیستانی و عسجدی مروزی - برمی‌خورد که همگی از شاعران بلندمرتبه و بزرگ آن دوران بوده‌اند. و آنها هر یک فی‌البداهه مصرعی می‌سرایند و از فردوسی می‌خواهند مصرع چهارم را بگوید تا بدین ترتیب او را خوار کنند: عنصری: چون روی تو خورشید نباشد روشن فرخی: همرنگ رُخت گل نبوَد در گلشن عسجدی: مژگانت همی گذر کند از جوشن و فردوسی هم بر خلاف انتظار آنان بی‌درنگ می‌گوید: مانند سنان گیو در جنگ پشناین نیز افسانه‌ای بیش نیست. برای مقایسه‌ی مقام شامخ و بلند فردوسی با شاعران دیگر نیازی به این گونه داستان‌ها نیست. کافی است سترگی و نفوذ و تاثیر کار فردوسی را با آن سه شاعر مقایسه کنیم. فردوسی را هر پارسی‌زبانی می‌شناسد یا دست کم نامش را شنیده است اما آن سه دیگر را بیشتر اهل ادبیات می‌شناسند تا مردم عادی. و آن هم شاید بیشتر به خاطر همین داستان و از صدقه سر فردوسی!

حکیم ابوالقاسم فردوسی، حماسه سرا و شاعر بزرگ ایرانی در سال 329 هجری قمری در روستایی در نزدیکی شهر طوس به دنیا آمد. طول عمر فردوسی را نزدیک به 80 سال دانسته اند، که اکنون حدود هزار سال از تاریخ درگذشت وی می گذرد.

فردوسی اوایل حیات را به کسب مقدمات علوم و ادب گذرانید و از همان جوانی شور شاعری در سر داشت . و از همان زمان برای احیای مفاخر پهلوانان و پادشاهان بزرگ ایرانی بسیار کوشید و همین طبع و ذوق شاعری و شور و دلبستگی او بر زنده کردن مفاخر ملی، باعث بوجود آمدن شاهکاری برزگ به نام «شاهنامه» شد .شاهنامه فردوسی که نزدیک به پنجاه هزار بیت دارد ، مجموعه ای از داستانهای ملی و تاریخ باستانی پادشاهان قدیم ایران و پهلوانان بزرگ سرزمین ماست که کارهای پهلوانی آنها را همراه با فتح و ظفر و مردانگی و شجاعت و دینداری توصیف می کند .فردوسی پس از آنکه تمام وقت و همت خود را در مدت سی و پنج سال صرف ساختن چنین اثر گرانبهایی کرد ،در پایان کار آن را به سلطان محمود غزنوی که تازه به سلطنت رسیده بود ، عرضه داشت ، تا شاید از سلطان محمود صله و پاداشی دریافت نماید و باعث ولایت خود شود.سلطان محمود هم نخست وعده داد که شصت هزار دینار به عنوان پاداش و جایزه به فردوسی بپردازد. ولی اندکی بعد از پیمان خود برگشت و تنها شصت هزار درم یعنی یک دهم مبلغی را که وعده داده بود برای وی فرستاد.و فردوسی از این پیمان شکنی سلطان محمود رنجیده خاطر شد و از غزنین که پایتخت غزنویان بود بیرون آمد و مدتی را در سفر بسر برد و سپس به زادگاه خود بازگشت.علت این پیمان شکنی آن بود که فردوسی مردی موحد و پایبند مذهب تشیع بود و در شاهنامه در ستایش یزدان سخنان نغز و دلکشی سروده بود ، ولی سلطان محمود پیرو مذهب تسنن بود و بعلاوه تمام شاهنامه در مفاخر ایرانیان و مذمت ترکان آن روزگار که نیاکان سلطان محمود بودند سروده شده بود.همین امر باعث شد که وی به پیمان خود وفادار نماند اما چندی بعد سلطان محمود از کرده خود پشیمان شد و فرمان داد که همان شصت هزار دینار را به طوس ببزند و به فردوسی تقدیم کنند ولی هدیه سلطان روزی به طوس رسید که فردوسی با سر بلندی و افتخار حیات فانی را بدرود گفته بود و در گذشته بود.و جالب این است که دختر والا همت فردوسی از پذیرفتن هدیه چادشاه خودداری نمود و آن را پس فرستاد و افتخار دیگری بر افتخارات پدر بزرگوارش افزود. محمود که خود را «سلطان و سلطانِ غلزی» می خواند و اَلقادرُ بالله، خلیفه‎‎ی عبّاسی ، لقب «یمین الدّوله» بدو داده بود. با چیرگی‎‎ی قهرآمیز بر بخش های بزرگی از سرزمین های ایرانی و


دانلود با لینک مستقیم


فردوسی و سلطان محمود 7ص

حماسه سرایی در شعر فردوسی 13 ص

اختصاصی از هایدی حماسه سرایی در شعر فردوسی 13 ص دانلود با لینک مستقیم و پر سرعت .

لینک دانلود و خرید پایین توضیحات

فرمت فایل word  و قابل ویرایش و پرینت

تعداد صفحات: 13

 

حماسه سرایی در شعر فردوسی

فردوسی حماسه سرای بزرگ ملی

درباره فردوسی و گران‌مایگی وی در گام زدن‌های بلندش در پهنه نوزایی و بازشناسی هویت ایرانی و پاسداری از زبان شیرین پارسی بسیار گفته‌اند و دامنة چنین گفتاری چنان گسترده و فراخ است که هرچه به نگارش درآید، هنوز جای خالی باقی‌ست.

۱) مدخل

درباره فردوسی و گران‌مایگی وی در گام زدن‌های بلندش در پهنه نوزایی و بازشناسی هویت ایرانی و پاسداری از زبان شیرین پارسی بسیار گفته‌اند و دامنة چنین گفتاری چنان گسترده و فراخ است که هرچه به نگارش درآید، هنوز جای خالی باقی‌ست؛ به یک سخن می‌توان گفت: وجود فردوسی و زمان یافتن او برای به سامان رساندن نظم شاهنامه بی‌گمان اعجازی را مانَد که به یاری پروردگار در جهت نگهداری ایران و حفظ روحیه ایرانیان از دستبرد ضعف و زبونی به ظهور پیوسته است؛ چنان که اگر شاهنامه نبود، هیچ پدیده‌ای نمی‌توانست جای آن را پرکند و چنین تاثیرگذار باشد. شاهنامه فردوسی به تنهایی از همه مآثر ملی بیشتر و بهتر توانسته است در زنده نگهداشتن نام و نشان ایرانی و دمیدن روح مردانگی و جوانمردی و شهامت در مردم این مرز و بوم موثر واقع گردد و یکپارچگی و استقلال کشور را تضمین نماید.

حملة تازیان به ایران که با کشتار و غارت و به بند کشیدن زنان و کودکان همراه بود و یک کشور توانمند و پرصلابت را در برابر یک عده‌ای ناآگاه از تمدن و کشورداری به شکست کشانید، پیشامدی نبود که از یاد همزمانان و آیندگان آن رویدادِ بزرگ، محو گردد و هرگز این سرافکندگی را تاب آورند؛ به‌ویژه آنکه رفتار ستیزه‌جویانة پیروزمندان عقده‌ناک و کینه‌توز که حقارت و بندگی را بر دوش احساسات ایرانیان غیرتمند بارمی‌کرد، نیز چیزی نبود که واکنش‌های گوناگونی را در پی‌نداشته‌باشد.

قیام‌های مردانة قهرمانانی چون «ابومسلم خراسانی» و «بابک خرم‌دین» و «مازیار» و «مقنع» و «استادسیس» و نهضت شعوبیه و حتا حکومت «صفاریان» و «سامانیان» هر چند درخشان و نازش‌خیز و امیدوار کننده بود، اما ناخشنودانه هیچ یک نتوانست برای ایران و ایرانی اثری پایدار پدیدآورد و با شناساندن پیشینة این ملت باستانی به گونه‌ای موثر و فراگیر، زمینه‌ای را برای برون راندن سیاست مستکبرانه تازیان و غلامانِ سروری یافتة آنها فراهم آورد و در همه اعصار، دست اندازانِ به این آب و خاک را محکوم به ناکامی سازد.

شیوة دگرگون ناشدنی تازیان آن بود که به هر دیاری دست می‌یافتند، فرهنگ بومی آن‌جا را از میان برمی‌داشتند و زبان مردمش را به عربی برمی‌گرداندند، تا موجبات فراموشی گذشتة آنان را فراهم آورند، در ایران ما هم‌چنین اندیشه ناروایی را در سر می‌پروراندند و کارهایی از این دست را پی می‌گرفتند؛ ولی در همه جا موفق شدند جز در این سرزمین اهورائی که خوشبختانه به مقصود نرسیدند.

۲) نقش فردوسی در تجدید حیات ملی

فردوسی که بر ستیغ شکوهمند ایران‌دوستی و ملت‌گرایی عقاب‌آسا آشیانه داشت، از پیروزی تازیان و خوارمایگی شرم‌آوری که به ایرانیان تحمیل گشته بود، خونین دل می‌خورد و این نکته را تا حدی می‌توان از پیام «رستم فرخزاد» به برادرش- که مطالب آن سروده این شاعر است- دریافت ؛ به این جهت در برابر چنین دلشکستگی و اندوهناکیِ ژرف، راهی بهتر از این نیافت که :

۱) با حماسه سرایی و ذکر سرگذشت پهلوانان دلیر و شهریاران جهانگیر ایران، روزگار سروری و سرافرازی و گران‌مایگی را آیینه‌وار فراروی ایرانیان باز نهد و آنان را که در اثر ترکتازی تازیان از پیشینة پرافتخار خود ناآگاه مانده بودند، به بازیافت آن سرافرازی‌ها فرا بخواند و به بیرون افکندن بیگانگان و نفوذ آنها برانگیزد.

۲) زبان فارسی را که کماکم می‌رفت تا جای خود را به زبان عربی بدهد، از دستبرد تازیان باز رهانَد و در این راه نه تنها به پاسداریش بسنده نکند، بلکه در گسترش آن از ترکیب‌سازی زیبا و طرح اصطلاحات و کنایات و آرایه‌های ادبی در سیاق سخن پارسی بکوشد و گوهرهای پربها و درخشانی را از واژه‌های خوشایند در دریای وزن متقارب به معرض تماشا آورد.

۳) فرهنگ دیرپای ایرانیان را که پایندان دوام و ماندگاری این ملت دیرینه سال است و پیشینگی ایرانیان را در شهرنشینی و مدنیت و آگاهی از دانش‌های گوناگون نشان می‌دهد، به زبان شعر بازگوید و اعلام کند که نخستین ملتی که از دیرباز به معارف بشری دست‌یافته و در یکتاپرستی و دبیری و نجوم و پزشکی و مهندسی و گاه‌شماری و غیره به فرازمندی رسیده‌است، ایرانیان‌اند.

۴) آنچه گفتنی است، این است که پس از شکست در برابر شمشیر، فردوسی به این نکته پرداخت که برای پیروزی بر دشمنان ملیت و استقلال ایران باید به جای سلاح برنده یعنی شمشیر به سلاح رونده یعنی قلم دست یازید و به این دستاویز، شاهد پیروزی را در آغوش گرفت. از این رو آهنگ آن کرد تا شاهنامة منثورِ گردآوری شده به پایمردی «ابومنصور محمد بن عبدالرزاق توسی» را با افزوده‌هایی که از زبان موبدان و پیران پارسی نژادِ پارسا شنیده بود، به نظم در آورد و برای این کار وزنی را برای شعر خود برگزیند که توان بخش و جان‌مایة حماسی سرایی است. فردوسی در این نامة نامدار هر چه گنجینة خیال و آیینة تصور و در معرض دید و علم و توجه و آزمایش بوده است- از فرهنگ و اخلاق، دین و آیین، آداب تربیت، گفتگو و نشست و برخاست، پیکار و آشتی، بزم و رزم، نام‌دوستی و خودستایی، روانشناسی و روانکاوی، خواستگاری و زن‌ستانی و آلات جنگ و کاربرد آنها – همه را در جای خود یاد کرده و به خوانندة دقیق و مستعد آموخته است.

فردوسی حس میهن دوستی و ملت‌پروری را که پس از چندین قرن یعنی میانه‌های قرن ۱۸ در مغرب زمین مفهوم راستینش را یافت، در هزار سال پیش عنوان کرد و اصولاً انگیزة او در سرودن شاهنامه جوشش همین احساس و عاطفه بوده است و بس. او خواسته است واژة «ایران» را که پس از سیصد و چهل سال از یادها رفته و کلمة «عجم» به قول عربها – یعنی «گنگ» - جای آن را گرفته بود، زنده کند، حدود جغرافیایی آن را باز نماید، دین و آیین قدیمش را ذکر کند و در عین این که هر استانی، با استانداری به قدرت یک شهریار کوچک، اداره می‌شود همه را فرمانبردار پایتخت یا «ایرانشهر» شناسانده، وحدت ملی ایرانیان را به این شیوه عنوان نماید و بگوید این مجموعه، میهن است که باید به آن عشق ورزید و در راهش جانفشانی کرد.

در شاهنامه از کلمة «ایرانشهر» یعنی پایتخت گاهی همان ایران منظور است چنان که در «جنگ رستم و اسفندیار» سپاهیان «سیستان» - یعنی جایی که در حوزه فرمانروایی خاندان «زال» است – در برابر لشکریان اسفندیار که به نیروی لشکری ایران نام برده می‌شود قرار دارند، در حالی که سیستان و زابلستان جزو استان‌های ایران است و به شیوة خودگردانی اداره می‌گردد.

۳) اهمیت دین و اخلاق نزد فردوسی

برای فردوسی باز نمودن این حقیقت که آیین‌داری و دین پژوهشی پیش از اسلام هم مورد اعتنای ایرانیان بوده، جایگاه ویژه و پر اهمیتی داشته است، لذا او در ضمن اشعار حماسی خود و در نبردهای پهلوانی جابه‌جا از پناهندگی به درگاه خدا و یاری جستن از یزدان برای پیروزی بر هماورد، یاد می‌کند و به اندازه‌ای در این خداخوانی و یزدان پناهی پیش می‌رود که شاهنامه را از یک پدیدة زمینی به یک کتاب آسمانی نزدیک می‌کند و این از جهتی برای آن است که به عرب‌ها بفهماند که دین اسلام را برای کسانی نیاورده‌اند که به حکم یکتاپرستی و آیین زرتشتی از نماز و روزه و بهشت و دوزخ و روز رستاخیز و پل صراط و فرشتگان و اهریمنان (شیاطین) بی‌خبر بوده و در بی‌دینی و خداناشناسی به سر می‌برده‌اند.

۴) زبان و سبک سخن فردوسی


دانلود با لینک مستقیم


حماسه سرایی در شعر فردوسی 13 ص

حکیم ابواقاسم فردوسی

اختصاصی از هایدی حکیم ابواقاسم فردوسی دانلود با لینک مستقیم و پر سرعت .

لینک دانلود و خرید پایین توضیحات

فرمت فایل word  و قابل ویرایش و پرینت

تعداد صفحات: 21

 

آغاز نامه

آغاز نامه

به نام خداوند جان و خرد

کزین برتر اندیشه برنگذرد

خداوند نام و خداوند رای

خداوند روزی ده و رهنمای

خداوند کیوان و گردان سپهر

فروزندۀ ماه و ناهید و مهر

زنام و نشان و گمان برترست

نگارندۀ برشده پیکر ست

خرد را و جان را همی سنجد اوی

در اندیشه سخت کی گنجد اوی نیابد بد و تیز اندیشه راه

که او برتر از نام و از جایگاه یقین دان که هرگز نیاید پدید

به وهم اندر آنکس که وهم آفرید سخن هرجه زین گوهران بگذرد

نیابد بدو راه جهان و خرد ز بینندگان آفریننده را

چو بینی ؟ مرنجان دو بیننده را خرد گر سخن بر گزیند همی

همان را گزیند که بیند همی بدید آلت رای و جان و زبان

ستون آفریننده را کی توان ؟! به هستیش باید که خستو شوی

ز گفتار بیکبار یکسو شوی پرستنده باشی و جویندۀ راه

به ژرفی به فرمانش کردن نگاه توانا بود هر که دانا بود

به دانش دل پیر برنا بود از این پرده برتر سخت گاه نیست

ستودن نداند کس او را چو هست میان بندگی را ببایدت بست

چو معلوم شد هستی کردگار دگر خاطر خویش رنجه مدار

مقدمه

حکیم ابواقاسم فردوسی شاعر بزرگ حماسه سرای ایران و یکی از گویندگان مشهور عالم و از ستارگان درخشندۀ آسمان ادب فارسی ایران است. وی در سال 329 ه ق در فاز یا باژ متولد شد. فردوسی از خانواده ای دهقان بود. این خاندان صاحب ثروت و مکنت بودند ، لیکن شاعر استاد بر اثر نظم شاهنامه و گذراندن عمر در این راه ثروت خود را از دست داد و در پیری تهیدست و بی چیز شد.

وی مردی وطن پرست بود. این مطلب از جای جای شاهنامه و خصوصاً از شور فردوسی در ستایش ایران و نژاد ایرانی بخوبی آشکار است. وی تا زمانی که گرفتار فقر و تهیدستی نشد به دربار پادشاهان و جوایز ایشان توجهی نکرد.

در حدود سال 369-337 به نظم داستانهایی همت گماشت که داستان بیژن و گرازان را باید در رأس همه آنها قرار داد.

فردوسی داستانهای مهم و منفرد دیگری مانند داستان سهراب ، اکوان دیو و رزمهای رستم را که هر یک در عهد او شهرت و رواج فراوانی داشتند ، به نظم درآورد0

نظم شاهنامه ظاهراً بر اثر شهرت کار دقیقی در قرن چهارم هجری در خراسان، و رسیدن نسخه ای از گشتاسب نامۀ دقیقی به دست فردوسی در اواخر همین دهه صورت گرفته است. شروع نظم شاهنامه به درستی معلوم نیست ، ولی شواهد و قرائن حاکی از آن هستند که زمانی که فردوسی به نظم شاهنامه همت گمارد اوضاع خراسان آشفته و پریشان و زمانۀ جنگ بود ( حدود سال 371 ه ق ) .

فردوسی از امرای نزدیک ، کسی را لایق آن نمی دانست که اثر عظیم و جاودان خود را به او تقدیم کند و همواره در پی بزرگی می گشت که سزاوار آن اثر بدیع باشد و سرانجام محمود غزنوی بزرگترین پادشاه عصر خود را شایسته این امر یافت. ظاهراً این امر در شصت و پنج یا شصت و شش سالگی شاعر یعنی زمانی که فقر و تهیدستی او به نهایت رسیده بود ، اتفاق افتاد.

نخستین نسخه شاهنامه در سال 384 هق به پایان رسید که استاد شاعر سی سال برای به نظم در آوردن آن رنج و تعب فراوانی را متحمل شده بود.

فردوسی حدود سال 394 یا 395 هجری تصمیم گرفت که یک بار دیگر در شاهنامه تجدید نظر کند و در موارد لازم مدح سلطان محمود غزنوی و اثرات آن را بیفزاید و اثر جاوید خود را به شاه غزنین تقدیم کند تا بدینوسیله هم از فقر و تهیدستی رهایی یابد و هم شاهنامه خود را از دستبرد حوادث مصون نگاه دارد. این کار شش هفت سال به طول انجامید. هنگامی که فردوسی شاهنامه را به دربار محمود تقدیم کرد ، حامی او فضل بن احمد اسفراینی از کار برکنار شده و مطّرود دربار بود و فردوسی طرفداری در دربار محمود غزنوی نداشت و شاهنامه قبول نشد.

فردوسی که از طوس به غزنین رفته بود از توجه و محبت پادشاه غزنوی بهره نگرفت و با آنکه پادشاه غزنوی تعهد کرده بود که در برابر هر بیت یک دینار به او بدهد به جای دینار ، درهم داد و این کار باعث خشم و ناراحتی فردوسی شد. چنانکه بنا به روایات همۀ درهمهای محمود را به حمّامی و سایرین بخشید0

از عوامل کدورت فردوسی و محود می توان به اختلاف مذهبی میان فردوسی که مذهب تشیّع داشت و محمود که به تسنّن معتقد بود ، همچنین اختلاف عقیده این دو بر سر مسائل نژادی و ملی اشاره کرد0

فردوسی ایرانی مهین پرستی بود و در شاهنامه نیز به حکم شرایط حماسه ملی ناگزیر همواره از دشمنان ایران مانند تازیان و ترکان ، بد یاد کرده است.

خسّت ذاتی سلطان محمود که فردسی به آن اشاره کرده است مانع از آن شد که صله واقعی و بزرگی که فردوسی توقع داشت به او بدهد.

فردوسی پس از بازگشت از مازندران به خراسان رفت و مدتی در وطن خود با خاطری افسرده و در پریشانی و در تنگدستی به سر برد تا این که احمد بن حسن میمندی که دائماً در فکر شفاعت فردوسی نزد محمود بود ، بالاخره در یکی از سفرهای هند ، موفق به انجام این کار شد و سلطان را وادار کرد تا هنگام ورود به غزنین انعام و صلۀ شاعر را به او بازگرداند ، ولی دیگر دیر شده بود ، چون هنگامی که از دروازه رودبار طَبَران این صله و انعام را می آوردند ، جنازه فردوسی را از دروازۀ رزان بیرون می بردند.

نظامی عروضی می گوید : از فردوسی دختری مانده بود که بسیار بزرگوار و با کرامت بود ، طوری که وقتی خواستند انعام سلطان محمود را به او بسپارند قبول نکرد و گفت به آن نیازی ندارم .

وفات فردوسی را در سال 411 یا 416 هجری ذکر کرده اند. مزار وی در طوس نزدیک مزار عباسیه قرار دارد .

تولد فردوسی

در یکی از روزهای بهار سال 329 هجری گردویه دچار درد زایمان شد و او را به طوری که در آن دوران مرسوم بود بر سر دوخشت نشاندند و قابله مجرب روستای باژ را بر بالین او آوردند و قابله پس از معاینه خبر داد که آن زن به زودی فارغ خواهد شد. دو ساعت بعد، هنگامی که زن جوان کودک خود را به دنیا آورد قابله روستایی و زنانی که اطراف آن زن ایستاده بودند با نهایت خشنودی دانستند که آن نوزاد پسر است و خداوند آرزوی خواجه ابومنصور را برآورده است. زن جوان که از درد زاییدن رهایی یافته بود وقتی به هوش آمد از شنیدن مژده زاییدن پسر لبخندی به لب راند و وقتی نوزاد را نزد او آوردند خرسندتر شد و نگاه گویای خود را به شرفشاه دوخت و به زبان حال گفت آنچه را که وی از خداوند می خواسته است برای وی به دنیا آورده است و در برابر شوهر خویش سرفراز است. شرفشاه پیشانی عرق آلود همسر خود را بوسید و ده عدد سکه دینار طلا که بر یک سوی آن " لاالاالاالله" و بر سوی دیگر آن کلمات امیر سعید ابوالحسن نصربن احمد آل سامانی نقش بسته بود در کف دست او نهاد و انگشتان اورا بر روی آن سکه ها قرار داد. زن جوان تبسم شیرینی کرد و نگاهی به کودک خود افکند و سپس به خواب رفت.

سه روز بعد جشن کوتاهی برگزار شد و در آن جشن که تولد طفل علت اساسی برپا شدن آن بود، خواجه ابومنصور محمد بن اسحاق شرفشاه یکصد تن از بزرگان شهر، دهقانان، روحانیون و مشایخ و طلاب ، بازرگانان و کتابداران کتابخانه سلطنتی طوس و دوستان سه گانه خود را به ضیافت فرا خواند.

در آن مهمانی نخست شیخ نجیب الدین معبر آیلتی از کتاب خدا در گوش طفل کوچک خواند و نام او را که ابوالقاسم حسن منصور بود بر او فرا خواند و ابوالقاسم منصور نامی بود که شیخ بزرگ معبر پس از شنیدن شرح خواب شرفشاه برای طفل او انتخاب کرده بود. در آن ضیافت که سی راس گوسفند ، دویست قطعه مرغ و خروس بریان ، مجمعه های بزرگ چلو و خورش و هرمهای پلو با الوان مختلف بر خوانی به طول بیست متر جلب توجه می کرد به غیر از مدعوین، همه اهل دیه باژ فرا خوانده شده بودند. خوانسالاران که پیشانیان از عرق می درخشید، دست خود را تا شانه در دیگهای بسیار بزرگ داخل می کردند و با کفگیر چلو و پلو می کشیدند و آن چلو یا پلو را در سینی های مسی تقریباً بزرگ قرار م دادند و لای پلو قطعات گوشت بریان. گوسفند یا مرغ و خروس می نهادند


دانلود با لینک مستقیم


حکیم ابواقاسم فردوسی