
دانلود پروژه درس آشنایی با معماری معاصر با موضوع نظریات پیتر آیزمن 83 اسلاید کامل
دانلود پاورپوینت نظریات پیتر آیزمن 83 اسلاید
دانلود پروژه درس آشنایی با معماری معاصر با موضوع نظریات پیتر آیزمن 83 اسلاید کامل
و بررسی مصادیق آن در قانون مدنی ایران. doc
نوع فایل: word
قابل ویرایش 37 صفحه
مقدمه:
الف) اصل یا اصاله یا قاعده
درباره این کلمه و به کار بردن آن توسط فقها و حقوق دانان، هدف ها و منظورهای گوناگونی وجود دارد:
اصل، همان قاعده اولیه ای است که ازعرف و بنای خردمندان استفاده می شود؛ یعنی سیره خردمندان، همواره در پیمان ها و عقدها و قراردادها، بر لازم بودن وفا و بقای بر عقد بوده است، به گونه ای که اگر شخصی بر عهدی که با دیگری بسته، پای بند نباشد، در نزد خردمندان و در عرف، نکوهش می شود و از او، به عنوان پیمان شکن یاد می شود.
دلیلی نداریم که شارع مقدس نظر عرف و خردمندان را رد کرده باشد، بلکه همین اندازه که شارع سیره خردمندان را رد نکرده باشد، به دست می آید که بنای خردمندان اعتبار دارد .
اصل، همان قاعده ای است که از آیات و روایات استفاده می شود. مانند اصاله البرائه یا اصل عدم و یا درآیه «اوفوا بالعقود» که لازم بودن عقد از آن فهمیده می شود.
از جمله معناهایی که برای «اصل» گفته شده، استصحاب است. بدین معنی که هرگاه عقدی واقع می شود، به دنبال واقع شدن آن، لازم بودن عقد هم می آید؛ اما دوام و بقای لازم بودن است که مورد تردید قرار می گیرد؛ از این روی، در چنین هنگامی، برابر قاعده «اصالة اللزوم » اصل استصحاب جاری می شود و بر بقای لزوم به هنگام شک، حکم می شود؛ یعنی لازم بودن عقد، استصحاب می شود.
اصل، به معنای راجح و ظاهر که مثلا گفته می شود اصل بر عدم است یعنی آن چه ظاهر است و راجح نبود است یا به هم چنین در اصاله البرائه بر برائت است؛ مگر دلیل خلاف حاصل آید. در خصوص اصل لزوم هم، از آن جا که بیش تر دادوستدهایی که انجام می گیرد، به گونه لزوم است، حال اگر عقدی در خارج واقع شود و درباره لازم، یا جایز بودن آن، به گمان افتیم، حکم به لازم بودن آن می کنیم و برتری را در جانب لزوم می دانیم.
این مفهوم را شیخ انصاری از جامع المقاصد محقق کرکی آورده و در پاره ای از کتاب های فقهی، از جمله مفتاح الکرامه، شرح قواعدالاحکام، نیز بیان شده است.
شیخ انصاری درباره معنای راجح و ظاهر که برای «اصل » گفته شد، می نویسد:
«اگر در خصوص جاری بودن لزوم در عقود، مراد از بیش تر دادوستدهایی که در خارج رخ می دهد، به گونه، لزوم است، افراد بیع باشد، این گونه نیست؛ زیرا، گونه های خیارهایی که وجود دارد، مانند: خیار مجلس، خیار حیوان، خیار شرط، خیار غبن، خیار رؤیت، واقع شدن بیع را در بیش تر جاها، به گونه لزوم، از «بیش تر بودن» می اندازد.
اما اگر مراد از «بیش ترین » فزونی در زمان باشد، که گفته شود عقد بیع، در بیش تر زمان ها و مواقع، به گونه لزوم و لازم الرعایه انجام می گیرد، این گونه از بیش ترین، در جاهایی که شک داریم و نمی دانیم لازم است یا جایز، فایده ای ندارد و سبب نمی شود که حمل بر لازم بودن شود.»
فهرست مطالب:
پیش درآمد
پیشینه قاعده
معنا و مفهوم اصاله الزوم
الف) اصل یا اصاله یا قاعده
ب) لزوم یا التزام
مبانی فقهی قاعده لزوم
الف) کتاب و سنت
کتاب
سنّت
ب) بنای عقلا
پ) استصحاب
مفهوم عقد و جایگاه قاعده در آن
انواع عقد از جهت لزوم
الف) انواع عقدهای لازم دارای خیار
ب) انواع عقدها از نظر لزوم و جواز
جایگاه قاعده لزوم در قانون مدنی
استثنائات قانونی اصل لزوم
الف) اقاله
ب) انحلال عقد به علت قانونی
1- انحلال به علت وجود یکی از خیارات قانونی
2- انحلال به علت وجود خیار قراردادی
3- انحلال به علتی خارج از ارادهی متعاملین (انفساخ)
فهرست منابع و مآخذ
منابع و مأخذ:
لینک پرداخت و دانلود *پایین مطلب*
فرمت فایل:Word (قابل ویرایش و آماده پرینت)
تعداد صفحه: 27
نظریات اخلاقى در آیینه حقوق
در این مقاله، ضمن معرفى اجمالى برخى نظریههاى غالب اخلاقى، انعکاس این نظریهها در مقررات حقوقى بررسى مىشود . اخلاق حق مدار که عمدتا وامدار سیستم اخلاقى کانتى است، به عنوان نظامى اخلاقى، موجه و مبناى استاندارد و هنجارهاى حقوق بشرى است . اخلاق نفع نگار با تمرکز بر مصلحت عمومى، به عنوان ملاک اصلى اخلاقى بودن هنجار، اصولا نمىتواند به عنوان مبناى اخلاقى در زمینه حقوق بشر قرار گیرد . اخلاق فضیلت مدار با وجود کاربرد آن در تربیت فضیلت محورانه افراد، قادر به ارائه نظریه عدالت و در نتیجه، ایجاد سیستمى حقوقى نخواهد بود . از سوى دیگر تاکید بر فضیلتها در باز توزیع امکانات اجتماعى، اعم از ثروت و قدرت و معرفت مىتواند روحیه دورنگى و نفاق را گسترش داده و در عمل مروج رذیلت و نه فضیلتباشد . اخلاق نوع دوستانه علىرغم این واقعیت که در گفتمانى فمنیستى متولد شده است، ضرورتى ندارد در همان حوزه باقى بماند و مىتواند، در نظام حقوقى به عنوان مکملى براى اخلاق حق مدار مطرح باشد . نگارنده در این مقاله به این نتیجه خواهد رسید که نظام حقوقى موجه و در عین حال کارا نمىتواند، تنها بر یک نظریه اخلاقى تکیه زند، بلکه بایستى انعکاسى از تلفیق نظریات اخلاقى مختلف باشد .
رابطه اخلاق و حقوق از جمله مسائل مهم و مطرح در فلسفه حقوق است . در برخى نظامهاى فلسفى این مساله از چنان غنا و گستردگى برخوردار شده که مىتوان گفت، فلسفه حقوق آنها، به رشتهاى که بخش عمدهاى از ادبیات آن، حول این مساله متمرکز بوده، تبدیل شده است . براى مثال، چنانچه راجر شاینر (Roger A.Shiner) به درستى بیان داشته، در فلسفه حقوق تحلیلى مسائل متعدد و گوناگونى به بحث رابطه حقوق و اخلاق مربوطه گشته آن گونه که مقالهاى در این زمینه به سادگى مىتواند به تحقیقى پیرامون فلسفه حقوق بطور عمومى - و نه تنها رابطه اخلاق و حقوق تبدیل گردد . (1)
از همین رو نویسندگانى که درباره رابطه اخلاق و حقوق بحث مىکنند، در همان ابتداى بحث تلاش بر مضیق کردن محدوده تحقیق به جنبهاى خاص از این مساله را دارند .
نگارنده نیز براى گریز از بررسى ابعاد گوناگون رابطه حقوق و اخلاق، به بررسى این پرسش خواهد پرداخت که نظریات گوناگون اخلاقى مطرح، در نظامهاى فلسفى معاصر، چه تاثیر و انعکاسى در جهتگیریهاى حقوقى مىتواند داشته باشد . طبیعى است نمونههاى حقوقى در حد تبیین موضوع ارائه خواهد شد .
نظریات اخلاقى از نقطه نظرات گوناگونى قابل تقسیم هستند . در این نوشتار از آن جا که عمده توجه نگارنده، بر تاثیر این نظریات بر جهت گیریهاى حقوقى است، این نظریات را تحت عنوانهاى کلى زیر بررسى مىکنیم .
الف - نظریات اخلاقى عمل مدار
ب - نظریات اخلاقى فضیلت مدار
ج - اخلاق نوع دوستانه
اخلاق نوع دوستانه از جمله رویکردهاى اخلاقى است که نگارنده بطور خاصى به عنوان مکملى بر اخلاق حق مدار آن را بررسى مىکند . طبیعى است که اخلاق نوع دوستانه خود از یک منظر عمل مدار و از منظرى دیگر مىتواند فضیلت محور تلقى شود، اما این نظریه در چارچوب گفتمانى هیچ یک از دو رویکرد مذکور قرار نمىگیرد .
پس از معرفى اجمالى هر کدام از اینها تقسیمات احتمالى هر کدام را بیان نموده و با ذکر نمونهاى، تاثیر هر کدام در جهتگیرى نظام حقوقى بیان خواهد شد . چنانچه خواهیم دید، هیچ کدام از نظریات، به تنهایى نمىتواند هادى و راهنماى کاملى، براى یک نظام حقوقى باشد; از این رو نگارنده، اعمال ترکیبى نظریات گوناگون را پیشنهاد مىدهد .
در این رویکرد پرسش و عنایت اصلى اخلاق، بر درستى و نادرستى عمل خواهد بود . پرسش اصلى این است که انجام چه کارى، درست (Right) و چه عملى نادرست و غلط (Wrong) است . به دیگر سخن پرسش اصلى این است «من چه باید انجام دهم» ؟ نظریات اخلاقى عمل مدار در پى یافتن پاسخ این پرسش هستند که عمل اخلاقى چیست؟ و چه باید انجام دهیم . آنچه در این نظریات عمده مىشود عمل است و البته تعریف و توجیه فلسفى عمل اخلاقى .
ذکر این نکته ضرورى است که مراد نگارنده از عمل گرایى بطور خاص نظریاتى هستند که بر عمل اخلاقى در برابر صفتحسنه اخلاقى متمرکز هستند . از این رو حتى سود انگاران قاعده محور نیز از این نقطه نظر به عنوان نظریهاى عمل مدار طبقه بندى خواهد شد . مثال کانتبه عنوان یکى از بزرگترین فیلسوفان اخلاقى که در سنت عمل مدار تلاش وافرى در تعریف و توجیه عقلانى عمل اخلاقى داشته، و در نهایتبا طرح مساله پیروى از آموزههاى آمره اخلاقى که در فرایند تعقل به دست آمدهاند، باید و نبایدهاى اخلاقى خود را بیان مىدارد . تست و آزمون «قانون فراگیر و جهان شمول» که ریشه در عقلانیت عملى انسان دارد، دستاورد ماندگار نظریه اخلاقى کانت است . (2)
تفسیرها و قرائتهاى گوناگونى از کانت ارائه شده که یکى از مهمترین و پرنفوذترین آنها قرائتحق مدار (of Rights Ethics) که ما در مباحث آینده به آن خواهیم پرداخت .
نظریات اخلاقى نتیجه گرا (Concequentialism) نیز گونهاى دیگر از نظریات اخلاقى عمل مدار است . نتیجه گرایان گر چه، در عمل مدارى مشترک با نظریات کانتى هستند، ولى در حقیقت رقیبان جدى و مطرح نظریات کانتى هستند . نظریات اخلاقى نفع انگار (Utilitarianism) مهمترین مثال و مورد شاخص نظریات اخلاقى نتیجه گرا هستند . (3)
نتیجه گرایان و بالطبع نفع انگاران نیز در پى ترسیم و تبیین و توجیه عمل اخلاقى هستند . انجام چه کارى درست و چه کارى نادرست است . چه کارى را باید انجام داد و از انجام چه کارى باید اجتناب کرد . جرمى بنتام و جان استوارت میل از نفع انگاران معروف فلسفه حقوق هستند که تلاش براى ارائه ملاکهاى معین، در تعریف عمل اخلاقى دارند . بنتام گرچه مبدع اصلى و بنیادین نفع مدارى در اخلاق نبوده، اما بى تردید اول کسى است که فلسفه جامع و فراگیرى که پیامدهاى نظریه اخلاقى نفع مدار در نظامهاى حقوقى را نشان مىدهد، تبیین و ترسیم کرده است . (4)
واژه حق که براى سالهاى متمادى در ادبیات فلسفى به معناى درست، در برابر خطا (Right# Wrong) بکار گرفته مىشود، پس از عصر روشنگرى بتدریج در معناى دیگر که جمع آن حقوق (حقها) بود، مورد استفاده قرار گرفت . حق به معناى درستبا فعل ربطى (beto) مورد استفاده قرار مىگیرد و حال آن که، حق به این معنا، با فعل داشتن (tohave) بکار مىرود . پس باید توجه داشت، وقتى از اخلاق حق مدار سخن مىگوییم، از حقى که متعلق داشتن است، بحث مىکنیم و نه از حقى که در ترکیب وصفى بودن، بکار برده مىشود .
نظام اخلاقى حق مدار، خود شاخهاى از رویکرد گستردهتر عمل مدار است . (6)
چنانکه دیدیم نظریههاى اخلاقى عمل مدار، حول این محور متمرکز هستند، که چه عملى اخلاقى است و چه عملى غیر اخلاقى و عنایت اصلى آن بر عمل است . نظریه اخلاقى حق مدار حول این محور دور مىزند که افراد انسانى (و البته در برخى نظریات جوامع انسانى، حیوانات نیز ممکن است صاحب حق تلقى شوند) اخلاقا داراى چه حقوق و تکالیفى هستند .
و حق حقوقى (Legal Right) از مباحث مطرح در این نظریه اخلاقى است . حق اخلاقى، بر مبناى استدلال عقلانى اخلاقى تعیین و ترسیم مىشود . فرد به دلیل انسان بودن، اخلاقا داراى حقوق و وظایفى است . این حقهاى اخلاقى، باید در نظام حقوقى منعکس و به حقهاى حقوقى تبدیل شود . اما انعکاس آن در نظام حقوقى، مسالهاى جداگانه است که ممکن است، به دلایل خاص اجتماعى، فرهنگى، سیاسى و . . . چنین نشود . پس داشتن حق اخلاقى توجیه (Justification) خاص خود را دارد، و تبدیل آن به حق حقوقى، فرایند خاص حقوقى کردن یک پدیده را دارد .
تحلیل مفهوم حق (C Onceptual Analysis) مطلب دیگرى است که در قلمرو بحثهاى هنجارى حق، بحث و بررسى مىشود . در این زمینه مشهورترین نقطه آغاز در ادبیات موجود، در حال حاضر تحلیل هوفیلد (Hofild) است . (7)
تحلیل مفهوم حق و تفکیک قلمروهاى مختلف آن از بسیارى سوء تفاهمات جلوگیرى کرده و به فهم بهتر نزاعهاى احتمالى و کاربردهاى حق در گزارههاى مختلف اخلاقى و حقوقى کمک شایانى کرد .
نظریه اخلاقى حق مدار که عمدتا وامدار اخلاق کانتى است، 3 تاثیرات شگرفى، چه در حوزه اندیشه سیاسى و چه در قلمرو نظامهاى حقوقى داشته است . نظامهاى دمکراتیک و مردمسالار بر مبناى نظام اخلاقى حق مدار توجیه خاص خود را مىیابند . پاسخگویى حکومت در برابر شهروندان (Accontability) را مىتوان تحت تاثیر چنین نظام اخلاقى، بخوبى توجیه کرد . اما دست آورد این نظام اخلاقى را عمدتا باید در عرصه حقوق عموما و حقوق بشر خصوصا دانست . حقوق بشر مدرن را مىتوان ترجمان نظام اخلاقى حق مدار دانست . گر چه، حقوق بشر معاصر، هم در نظریه حقوق طبیعى (Natural Law Theory) ریشه دارد و هم در نظریه اخلاق کانتى ولى باید توجه داشت که نظریه حقوق طبیعى آن گونه که در حقوق بشر منعکس شده است، خود نیز به گونهاى اخلاق حق مدار را توصیه مىکند .
تفاوت نظریه حقوق طبیعى و حق مدارهاى کانتى در پیامد این نظریات در قلمرو حقوق بشر نیست، بلکه در نحوه استدلال براى این حقوق است . در حالى که نظریه حقوق طبیعى بر مبناى حق فطرى افراد که ناشى از طبیعت آنها و یا طبیعت جوامع انسانى و یا قوانین متغیر طبیعى است . (9)
و تلاش بر توصیه حقوق بشر، نظریههاى کانتى حق مدارانه بر مبناى اصل غایتبودن انسان که نتیجه اخلاقى آن منع استفاده ابزارى از انسان مبناى نظرى حقوق بشر مدرن قرار مىگیرد .
اگر طرفداران حقوق طبیعى با مشکل منطقى گذار از است (is) به باید (oughtto) هستند، کانتىها با چنین مشکلى نیز روبرو نیستند . بعلاوه نظریههاى سنتى حقوق طبیعى از ارائه لیست قابل دفاعى از حقوق طبیعى ناتوان بودهاند . البته این بدان معنا نیست که این نظریهها هیچ لیست قابل توجهى ارائه نکردهاند . سخن در این است که این نظریهها تا آنجا که به قلمرو حقوق طبیعى مربوط مىشود، لیست جامع و مانعى نتوانستهاند ارائه کنند . با این وجود، نمىتوان از تلاش وافر جان فینیز (John Finnis) از احیاگران معاصر حقوق طبیعى غافل بود . فینیز با ارائه لیست ارزشهاى هفتگانه پایه (Basicgoods) 4 و به مبارزه طلبیدن دیگران براى تکمیل لیست و یا فرو کاستن یکى از ارزشها به دیگرى تلاش کرد تا حداقل از ابهام ادعاهاى نظریههاى حقوق طبیعى بکاهد و به صورت مشخص در نهایتبتواند حقوق طبیعى را در چارچوب مشخصترى ارائه دهد .
همچنان که نمىتوان از تلاش فینیز براى احیاى نظریههاى حقوق طبیعى، در جهان معاصر به سادگى گذشت (البته این بدان معنى نیست که تلاش اندیشمندانى چون لان فولر lonfuller را نادیده بگیریم (11)
11) تلاش کانتىهاى جدید همچون جان رولز (John Rawls) (12) و پیرو صدیق او رونالد دورکین (Ronald Dworkin) را باید با تامل بررسى کرد .
جان رولز با ارائه یک نظریه آزادى مدارانه قرارداد محور (libertariancontactarianand) قرائتى جدید و حق مدارانه از اخلاق کانتى ارائه داد که تاثیر شگرفى بر دیدگاههاى سیاسى و در عین حال جهتگیرى نظام حقوقى ایفا کرد .
رولز را به حق مىتوان به عنوان کسى که ادبیات خاموش و خفته فلسفه هنجارى تحلیلى (Analytic Normativephilosophy) را روح و جان تازهاى در نیمه دوم قرن بیستم بخشید بحساب آورد . دو اصل بنیادین نظریه عدالت رولز که به اعتقاد او، مردم در وراى پرده غفلت (veilofignorance) در یک قرارداد فرضى ( بر آن توافق دارند، یعنى (13) حداکثر آزادى برابر براى همه شهروندان و توزیع و باز توزیع امکانات اعم از ثروت، قدرت و معرفتبه نفع ضعیفترینهاى جامعه، تبیینى محتوایى از نظریه عدالت او ارائه داده است . نظریه عدالت رولز که یکى از شفافترین نظریههاى حق مدارانه کانتى است، نظام حقوقى را مىتواند، به سمت گونهاى نظام سوسیال - لیبرال هدایت کند . نظامى که از یک سو در حوزه آزادیهاى عمومى لیبرالیستى و در توزیع امکانات سوسیالتى است .
دورکین نیز همانند رولز، در پى ترسیم نظریه عدالتى اساسا حق مدار است; اما نقطه محورى در اندیشه دورکین حق مدارانه بودن تحلیلهاى اوست . از دید دورکین تضمین حقوق افراد نقطه محورى عدالت و تضمین عادلانه بودن و در نتیجه اخلاقى بودن سیستم است . به دیگر سخن تضمین حقوق بنیادین بشر، شرط اصلى تحقق عدالت در جامعه است . آموزه اصلى در اندیشه او این است که تمام افراد جامعه از حقوق بنیادین برابر برخوردارند . تا زمانى که نظام حقوقى در پى تحقق این آموزه اخلاقى است، جهتگیرى آن جهتگیرى عادلانه است . در اندیشه اخلاقى دورکین، حقها به عنوان برگ برنده (Rightsastrumps) ایفاى نقش مىکنند و در ارزیابیهاى اخلاقى حرف آخر را مىزنند .
در بیان اجمالى نظریات اخلاقى حق مدار، سخن را با این نتیجه به پایان مىبریم که تاثیر این رویکرد اخلاقى بر نظامهاى حقوقى، محوریتحقوق بنیادین بشر، در جهت گیریهاى حقوقى است . بنابراین تمام شعبههاى حقوق اعم از حقوق مدنى، جزا، بین الملل، ادارى و اساسى و . . . همه باید به سمت تضمین و حمایت از حقوق بنیادین بشر، جهتگیرى نمایند . هدف و غایت نظام حقوقى باید تحقق عدالتباشد . عدالت در رویکرد اخلاقى حق مدار در نهایت، در تضمین حقوق بنیادین بشر، محقق مىشود . اسناد حقوق بشرى، مقررات حقوقى، آراء قضایى همه و همه در واقع متاثر از حقهاى اخلاقى انسان خواهد بود .
نظریه اخلاقى نفع انگار (14) با نام فیلسوفانى چون بنتام (Jeremy Bentham) میل (John Stuart Mill) گره خورده است . از دیدگاه بنتام (15) مهمترین مساله انسانى عبارت از تجربه شادکامى و لذت (Pleasure and Happiness) و درد و رنج (pain) است . بنتام از فلسفه اخلاقیى دفاع کرد که بر مبناى آن ارزیابى درستى و نادرستى هر عمل و یا قانونى، نفع و فایده ( utility) آن است . براى مثال، در نظام حقوقى، ملاک ارزیابى، موجه بودن میزان نفعى است که یک قانون و یا یک ترتیب حقوقى به دنبال دارد; بدین معنا که تا چه اندازه آن قانون و یا ترتیب، شادکامى و لذت را در جامعه انسانى افزایش مىدهد .
این فقط قسمتی از متن مقاله است . جهت دریافت کل متن مقاله ، لطفا آن را خریداری نمایید
آرون تمکین بک ( -1921) در پرووینس، رد آیلند به دنیا آمد. دوران کودکی او پر از ناملایمات بود و بیماری مهلکی موجب وقفه در تحصیلات اولیه وی شد. با این حال بر این مشکل غلبه کرد و یک سال از همکلاسی های خود جلو افتاد( ویشار، 1993) . او در طول زندگی خود با انواع ترسها دست به گریبان بوده است: ترس از زخم خونین، ترس از خفگی، فوبی تونل، نگرانی درباره سلامتی، و اضطراب سخنرانی در حضور مردم. بک از مشکلات شخصی خود به عنوان مبنایی برای شناختن دیگران و ساختنم نظریه خویش استفاده کرد. بک از دانشگاه براون و دانشکده پزشکی ییل فارغ التحصیل شد. ابتدا به عصب شناسی علاقه داشت ولی بعداً در دوره رزیدنسی به روان پزشکی تغییر رشته داد. بک شخصیت پیشگام در درمان شناختی، یکی از بانفوذ ترین و از لحاظ تجربی، معتبرترین رویکردها به روان درمانی است. درمان شناختی جامع ترین نظریه افسردگی در دنیا نیز هست.
بک سعی کرد نظریه افسردگی فروید را تایید کند ولی پژوهش او باعث شد که با مدل انگیزش فروید و توجیه افسردگی به عنوان خشم هدایت شده به سمت خود وداع کند. بک در نتیجه این تصمیم به مدت چند سال متحمل انزوا و طرد از جانب جامعه روان پزشکی شد. بک از طریق تحقیق خود نظریه شناختی افسردگی را به وجود آورد. او دریفات که شناخت های افراد افسرده با خطاهایی در منطق مشخص می شوند که آن را « تحریفهای شناختی» نامید. از نظر بک، افکار منفی بیانگر عقاید و فرضهای کژکار زیر بنایی هستند. وقتی که رویدادهای موقعیتی این عقاید را راه می اندازند. الگوی افسردگی به جریان می افتد. بک معتقد است که درمانجویان می توانند در تغییر دادن تفکر کژکار نقش فعالی داشته باشند و بدین ترتیب از اختلالهای روان پزشکی رهایی یابند. پژوهش مستمر او در زمینه های آسیب شناسی روانی و استفاده از درمان شناختی جایگاه برجسته ای را در جامعه علمی ایالات متحده برای او به ارمغان آورده است.
بک در سال 1954 به درپارتمان روان پزشکی دانشگاه پنسیلوانیا پیوست و در حال حاضر در آنجا استاد روان پزشکی است. پژوهش پیشگام بک، اثر بخشی درمان شناختی را برای افسردگی به اثبات رسانده است. او درمان شناختی را با موفقیت در مورد افسردگی، اختلالهای اضطراب فراگیر و وحشتزدگی، الکلیسم و سوء مصرف دارو. اختلالهای خوردن. مشکلات زناشویی و رابطه ای، و اختلالهای شخصیت اجرا کرده است. او برای افسردگی، ریسک خودکشی، خود پنداره، و شخصیت مقیاسهای ارزیابی ساخته است. او بانی انستیتوی بک است که مرکز پژوهشی و آموزشی به سرپرستی یکی از چهار فرزند او به نام دکتر جودیت بک است. او 50 سال است که ازدواج کرده و هشت نوه دارد. آرون بک مفتخر است که روی پرورش دادن مهارتهای درمان شناختی صدها متخصص بالینی کار کرده است. آنها به نوبه خود مراکزی را برای درمان شناختی پایه گذاری کرده اند.
رویکردهای شناختی – رفتاری مانند رفتار درمانی بسیار متنوع هستند ولی در این ویژگیها مشترکند: 1- رابطه مشترک بین درمانجو و درمانگر، 2- این اصل که پریشانی روان شناختی عمدتاً حاصل آشفتگی هایی در فرایندهای شناختی است، 3- تمرکز روی تغییر دادن شناختها برای ایجاد تغییرات مطلوب در عاطفه و رفتار، و 4- درمان کوتاه مدت و آوزشی متمرکز بر مشکلات خاص ( آرنکف و گلاس، 1992؛ دایسون و بلاک 1988؛ ویشار، 1993). همه رویکردهای شناختی – رفتاری بر مدل روانی – آموزشی منظم استوار هستند و همگی بر نقش تکلیف، واگذار کردن مسئولیت به درمانجو برای پذیرش نقش فعال در جلسات درمان و بیرون از آن، و استفاده از انواع راهبردهای شناختی و رفتاری برای به وجود آوردن تغییر تاکید دارند.
درمانی شناختی- رفتاری به مقدار زیاد بر این فرض استوار است که بازسازی اظهارات شخصی فرد به بازسازی برابر در رفتار او منجر خواهد شد. مایکنبام(1977) می نویسد که در چارچوب نظریه یادگیری، درست به همان صورتی که رفتارهای آشکار را می توان مستقیماً مشاهده کرد، شناختهای درمانجویان رفتارهای آشکاری هستند که می توانند شخصاً تغییر یابند. بنابراین، فنون رفتاری نظیر شرطی سازی کنشگر، سرمشق گیری، و تمرین رفتاری را نیز می توان برای فرایندهای ناآشکار و ذهنی تفکر و گفتگوی درونی به کار بست. رویکردهای شناختی – رفتاری که در این فصل مورد بحث قرار می گیرند انواع راهبردهای رفتاری را به عنوان بخشی از مخزن یکپارچه کننده آنها شامل می شوند.
درمان شناختی آرون بک
مقدمه
آرون تی. بک در نتیجه پژوهش خود درباره افسردگی، رویکردی را ابداع کرد که به درمان شناختی (CT) معروف است ( بک ،1963،1967) . مشاهدات او در مورد درمانجویان افسرده معلوم کرد که آنها در تعبیر کردن رویدادهای خاص زندگی سوگیری منفی دارند و همین به تحریف های شناختی آنها کمک می کند( داتیلیو، 2000). درمان شناختی با رفتار درمانی عقلانی – هیجانی شباهت هایی دارد. هر دو رویکردهای فعال، رهنمودی ، کوتاه مدت، متمرکز بر زمان حال، مشترک، و ساخت دار هستند ( بک، راش، شاو، و امری،1979).
درمان شناختی مانند رفتار درمانی عقلانی – هیجانی، درمانی بینش مدار است که بر شناسایی کردن و تغییر دادن افکار منفی و عقاید ناسازگارانه تاکید می کند. بنابراین درمان شناختی مدلی از آموزش روانشناختی است. رویکرد بک بر این منطق نظری استوار است که نحوه ای که افراد تجربیات خود را درک می کنند و سازمان می دهند، چگونگی احساس کردن و رفتار کردن آنها را تعیین می کند. فرضهای نظری درمان شناختی عبارتند از : 1- ارتباط درونی افراد در دسترس درون نگری قرار دارد، 2- عقاید درمان جویان معانی شخصی زیادی دارند، و 3-به جای اینکه درمانگر این معانی را آموزش دهد یا تعبیر کند، خود درمانجو می تواند به آنها پی ببرد( ویشار، 1993).
بک نظریه خود را مستقل از الیس به وجود آورد ولی آنها تبادل نظر کرده اند. بک این امتیاز را برای الیس قایل شد که مفهوم اساسی تمرکز کردن روی عوامل شناختی را به عنوان راهی برای تغییر دادن احساسها و رفتارها معرفی کرد. الیس بک را آدم بسیار روشنفکری در نظر می گیرد که از طریق پژوهش خود خدمات مهمی به روان درمانی کرده است ( ویشار، 1993).
نظریه بنیادی درمان شناختی بر این باور است که برای آگاه شدن از ماهیت یک واقعه هیجانی یا آشفتگی، تمرکز کردن روی محتوای شناختی واکنش فرد به آن رویداد ناراحت کننده یا جریان افکار ضرورت دارد ( درابیز وبک ، 1988). هدف این است که با استفاده از افکار خودکار درمانجویان برای دستیابی به طرحواره های اصلی و بازسازی طرحواره، نحوه ای که آنها فکر می کنند تغییر داده شود. این کار با ترغیب کردن درمانجویان به گردآوری و ارزیابی شواهدی که از عقاید آنها حمایت می کنند صورت می گیرد.
اصول بنیادی درمان شناختی
بک که برای مدت چندین سال از روان کاری استفاده می کرد به « افکار خودکار» درمانجویان خود علاقمند شد. افکار خودکار عقاید خصوصی هستند که محرکهای خصای آنهلا را راه می اندازند و به پاسخهای هیجانی منجر می شوند.بیش ز خشمی که به خود برگردانده شده باشد، یعنی آن گونه که فروید در مورد افسردگی نظریه پردازی کرده بود، در تعبیر یا تفکر آنها سوگیری وجود دارد. بک از درمانجویان خواست به افکار منفی خود که با وجود مغایرت با شواهد عینی ادامه می یابند توجه کنند و از این بررسی، جامع ترین نظریه افسردگی در دنیا را به وجود آورد.
بک معتقد است افرادی که مشکلات هیجانی دارند مرتکب « خطایی در منطق» می شوند که واقعیت عینی را به سمت خود خوار شماری متمایل می کند. درمان شناختی، مشکلات روانی را نشای از فرایندهای پیش پا افتاده ای چون تفکر معیوب، استنباط های غلط بر پایه اطلاعات ناکافی یا نادرست ، و ناتوانی در متمایز کردن خیال از واقعیت می داند. اجازه دهید برخی از خطاهای منظم در استدلال را بررسی کنیم که به فرضهای غلط و سوء برداشتها منجر شده و تحریفهای شناختی نامیده می شوند ( بک و همکاران، 1979، بک و ویشار، 2000؛ داتیلیو و فریمن ، 1992).
بک ( 1976) می نویسد که در گسترده ترین حالت، « درمان شناختی از تمام رویکردهایی تشکیل می شود که پریشانی روانی را از طریق اصلاح کردن برداشتهای معیوب بر طرف می کند» (ص 214). از نظر او، مستقیم ترین راه برای تغییر دادن هیجانها و رفتارهای کژکار، تغییر دادن تفکر نادرست و کژکار است. درمانگر شناختی به درمانجویان می آموزد چگونه این شناختهای تحریف شده و کژکار را از طریق فرایند ارزیابی تشخیص دهند. درمانجویان از طریق تلاش مشترک یاد می گیرند افکار خود را از وقایعی که در عمل روی می دهند متمایز کنند. آنها از تاثیری که شناخت بر احساسها و رفتارهای آنها و حتی بر وقایع محیط دارد آگاه می شوند. به درمانجویان آموزش داده می شود افکار و فرضهای خود، مخصوصاً افکار خودکار منفی خویش را تشخیص دهند.
بعد از اینکه درمانجویان آگاه می شوند که چگونه افکار غیر واقع بینانه آنها بر ایشان تاثیر می گذارند، آموزش می بینند تا این افکار خودکار را با بررسی کردن شواهدی که علیه آنها وجود دارند، در برابر واقعیت آزمایش کنند. این فرایند مستلزم بررسی کردن تجربی عقاید آنها با پرداختن به گفت و شنود سقراطی با درمانگر، انجام دادن تکالیف، گردآوری اطلاعات درباره فرضهایی که کرده اند، یادداشت کردن فعالیتها، و تعبیر کردن به شکل دیگر است ( داتیلیو، 2000، فریمن و دایلیو، 1994) . درمانجویان فرضهایی را درباره رفتار خود تشکیل می دهند و سرانجام مهارتهای خاص حل کردن مشکل و کنار آمدن را به کار یم برند. درماجویان از طریق فرایند کشف هدایت شده، از ارتباط بین تفکر خود و روشهایی که عمل و احساس می کنند آگاه می شوند.
درمان شناختی بر زمان حال تاکید می کند و قصد دارد کوتاه مدت باشد. درمان، بدون توجه به تشخیص، بر مشکلات جاری متمرکز است، گو اینکه تحت شرایط خاصی به گذشته توجه می شود، مانند زمانی که درمانجو نشان دهد خیلی تمایل دارد درباره یک موقعیت مربوط به گذشته صحبت کند؛ زمانی که درمانگر به این نتیجه برسد که لازم است از نحوه یا زمانی که عقاید کژکار بخصوصی به وجود آمدند و بر طرحواره های فعلی درمانجو تاثیر گذاشته اند آگاه شود( داتیلیو، 2003). درمان شناختی توجه زیادی شده است ( داتیلیو، 2002؛ سافران،1998).
چند تفاوت بین درمان شناختی و رفتار درمانی عقلانی – هیجانی
در هر دو درمان شناختی بک و رفتار درمانی عقلانی- هیجانی الیس، واقعیت آزمایی بسیار سازمان یافته است. درمانجویان درسطح تجربی به این نتیجه می رسند که مو قعیتها را بد تعبیر کرده اند،با این حال، بین رفتار رمانی عقلانی- هیجانی و درمان شناختی تفاوت های مهمی وجود دارد،مخصوصاً در رابطه با روشها وسبک های درمان.
رفتار درمان عقلانی- هیجانی بسیار رهنوردی، قانع کننده، و مواجههای است؛ این درمان بر آموزش دادن درمانگر نیز تاکید دارد. در مقابل، یک با طرح کردن سئوال های باز پاسخ برای درمان جویان از گفت وشنود سقراطی استفاده می کند وقصد دارد درمان جویان را به فکر کردن درباره مسایل شخصی ورسیدن به نتیجهگیری های خودشان ترغیب کند. درمان شناختی روی کمک کردن به درمانجویان برای پی بردن به سوء برداشتهای خودشان تاًکید بیشتری دارد وساختارآناز رفتار درمانی عقلانی- هیجانی منظم تر است. درمانگر شناختی از طریق این فرایند سئوال کردن تاًمل آمیز سعی دارد با درمانجویان در آزمون اعنبار
شامل 25 صفحه فایل word قابل ویرایش
لینک پرداخت و دانلود *پایین مطلب*
فرمت فایل:Word (قابل ویرایش و آماده پرینت)
تعداد صفحه68
فهرست مطالب
مدیریت بعد از اسلام جمعبندی ویژگیهای دوره پیشنوینگرایی
فصل دوم
نوین گرایی در مدیریت
خصوصیات قرون وسطی دستاوردهای مدرنیسم
مدرنیسم:
انواع سیستم تئوری سیستمها
مقدمه
مراحل اولیه زندگی بشر در این کره خاکی حالت طبیعی داشته است. گلههای انسانی از طریق شکار، خوشهچینی یا غارت طبیعت، زندگی میکردند. آنان با ابزارسازی از دوره غارت طبیعت به دوره تولید خوراک رسیدند و بدین ترتیب تمدن بپر آغاز گردید. بشر با اختراع خط به جمعآوری تجربیات و ثبت و ضبط آنها پرداخت. گروههای اولیه به صورت کلان و قبیلهای شکل میگیرند. وضعیت اجتماعی آنان به صورت اشتراکی[1] بوده است. نهادهای اجتماعی عصر حاضر مثل حکومت، مدرسه، اقتصاد، علم، هنر و جنگ هم با تحول گروههای کوچک یاد شده در طول تاریخ به وجود آمدند. نهادهای اجتماعی هر کدام دارای هدف یا اهدافی هستند که نیازهای انسان را برطرف میکنند. برای نیل به اهداف نهادها، ضرورتاً سازمانهایی شکل میگیرند (گلش فومنی، 1379).
مدیریت پدیدهای نوظهور نیست؟ بلکه عمر آن به درازای عمر تاریخ بشری میرسد. انسان در یک پیوستار تاریخی از زندگی انفرادی به زندگی قومی و از زندگی کشاورزی به حیات مدرن صنعتی و نهایتاً به زندگی پیچیده کنونی که با عناوین عصر اتم، الکترونیک، انفجار اطلاعات و عصر آدمهای مصنوعی از آن یاد شده است، پانهاده است.
[1] - Commune