هایدی

مرجع دانلود فایل ,تحقیق , پروژه , پایان نامه , فایل فلش گوشی

هایدی

مرجع دانلود فایل ,تحقیق , پروژه , پایان نامه , فایل فلش گوشی

تحقیق درباره کاربرد رایانه در برق 17 ص

اختصاصی از هایدی تحقیق درباره کاربرد رایانه در برق 17 ص دانلود با لینک مستقیم و پر سرعت .

لینک دانلود و خرید پایین توضیحات

فرمت فایل word  و قابل ویرایش و پرینت

تعداد صفحات: 17

 

مدار شماره 1

در مدارهای زیر الف) پتانسیل گره ها ب) جریان شاخه ها ج) توان هر یک از عناصر را بدست آورید. ابتدا برنامه را اجرا کرده وقتی محیط برای کار آماده شد مدار را رسم می کنیم. برای ترسیم مدار از کتابخانه Analog المان R (مقاومت را در محیط ترسیم قرار می دهیم و بعد از آن در همین کتابخانه منبع جـریان وابستـه بـه جریان F را در محـیط کـار قرار می دهـیم و در کتابخانه Source که مربوط به منابع می باشد منبع ولتاژ DC به نام VDC را در مدار قرار می دهیم و بعد از آن با استفاده از Place wire مدار را رسم می کنیم و زمین را که با نام O/Source مشخص شده است در جای خود قرار داده و برای تغییر مقدار مقاومت و مقدار منبع با دبل کلیک کردن روی مقدار پیش فرض آن مقدار مورد نیاز را واردمی نماییم و برای تعیین ضریب وابستگی منابع وابسته با دبل کلیک کردن بر روی آنها در قسمت Gain ضریب وابستگی را مشخص می کنیم و سپس خارج می شویم و بعد از ترسیم باید آن را آنالیز می کنیم.

بعد از آن وارد قسمت محیط آنالیز می شویم و در قسمت Analyses type نوع آنالیز را مشخص می کنیم

و بعد از آن گزینه Run را اجرا می کنیم ومی توان ولتاژ جریان و توان راباانتخاب گزینه های V و I و W مشاهده نمود.

1ـ پتانسیل گره ها

2ـ جریان شاخه ها

3ـ توان عناصر

مدار شماره 2

بعد از اجرای برنامه هنگامی که محیط برای کار آمداه شد مدار را رسم کرده

پتانسیل گره ها جریان شاخه ها

توان عناصر

آنالیز در حوزه زمان Time domain :

توسط این آنالیز می توان پتانسیل گره ها، جریان هر المان و توان المان را توسط شکل موج ملاحظه کرد ترانزیستور

در مدار شکل زیر توسط آنالیز Bias point نقطه کار شامل IB، IE، IC، VBC و VCE را بدست آورید. سپس مدار را در حوزه زمان آنالیز نموده و موارد خواسته شده را اندازه گیری کنید.

برای ترسیم مدار از کتابخانه Analog مقاومت R و خازن C-elect و از کتابخانه Source منبع ولتاژ سینوسی (VSIN) ترانزیستور Q2N2219 و از کتابخانه Bipolar انتخاب کرده و در محیط کار قرار می دهیم و سپس توسط گزینه Place wire مدار را ترسیم می کنیم و زمین را که به نام O/Source مشخص شده است در جای مناسب قرار می دهیم و ظرفیت مقاومت ها و خازن ها را با دابل کلیک کردن بر روی مقدار ظرفیتی که از پیش انتخاب شده است مقدار ظرفیت مورد نیاز را وارد می کنیم و برای منبع ولتاژ سینوسی مقدار Freq=1K,VAMPL=10mv,Voff=0 را با دابل کلیک کردن روی آنها مقدار لازم را وارد می کنیم و با استفاده از (Vin) Place Netaliul و (Voo) در روی مدار مشخص می کنیم.

بعد از آن گزینه New Simulation Profile را در بالای صفحه انتخاب کرده و سپس نامی را برای آنالیز انتخاب می کنیم.

و وارد محیط آنالیز می شویم و نوع آنالیز را Bias Point انتخاب کرده و OK را می زنیم. و سپس Run را اجرا می کنیم و با انتخاب این گزینه در بالای صفحه VCE و VBE را بدست می آوریم. و سپس با فعال کردن گزینه I جریان IB و IC و IE را بدست می آوریم.

سپس مدار را در حوزه زمان آنالیز می کنیم و موارد زیر را بدست می آوریم.

1ـ IB و IC و IE 2ـ شکل موج ورودی با اندازه 3ـ شکل موج خروجی با اندازه 4ـ محاسبه ضریب تقویت ولتاژ 5ـ محاسبه مقاومت خروجی تقویت کننده 6ـ ضریب تقویت جریان 7ـ مقاومت ورودی تقویت کننده برای آنالیز در حوزه زمان ابتدا نامی را برای آنالیز انتخاب می کنیم.

سپس نوع آنالیز را Time Domain انتخاب می کنیم و سپس مقدار مطلوب را برای Run to Time و Maximum Step Size انتخاب می کنیم و OK را می زنیم.

1ـ برای بدست آوردن جریان پایه بیس IB کرسر جریان را بروی پایه بیس قرار می دهیم و مدار را Run می کنیم. 2ـ برای بدست آوردن جریان پایه امیتر IE کرسر جریان را را روی پایه امیتر قرار داده و مدار را Run می کنیم. 3ـ برای بدست آوردن جریان پایه کلکتور IC کرسر جریان را روی پایه کلکتور قرار داده و مدار را Run می کنیم.

4ـ شکـل مـوج ورودی با انـدازه کرسر ولتاژ را در قسمت ورودی مدار Vin قرار داده و مدار را Run می کنیم.

5ـ برای رسم شکل موج خروجی با اندازه کرسر ولتاژ را در قسمت خروجی مدار Voo قرار داده و مدار را Run می کنیم.

6ـ برای محاسبه ضریب تقویت ولتاژ باید ولتاژ خروجی را تقسیم بر ولتاژ ورودی کرد.

 

7ـ مقاومت خروجی تقویت کننده را با استفاده از رابطه زیر بدست می آوریم.

 

با وارد کردن RL=1000meG مقدار Vooرا بدست می آوریم.

 

ضریب تقویت جریان برابر است با

 

Io برابر است با

 

Ii برابر است با

 

 

مقاومت روی تقویت کننده برابر است با

 

آنالیز DC Sweep

دیود معمولی

مدار را رسم نموده و منحنی مشخصه دیود را با استفاده از آنالیز DC Sweep بدست می آوریم. بعد از اجرای برنامه مدار را ترسیم می کنیم و برای ترسیم مدار از کتابخانه Analog مقاومت و از کتابخانه Diode دیود 1N4376 و از کتابخانه Source منبع VSC را انتخاب نموده و توسط گزینه Place wire مدار را ترسیم می کنیم و برای تعیین ظرفیت مقاومت با دابل کلیک کردن روی مقدار پیش فرض مقدار جدید را وارد می کنیم و در منبع VSRC مقدار DC را 1.V انتخاب می کنیم. سپس زمین را با نام O/Source در جای


دانلود با لینک مستقیم


تحقیق درباره کاربرد رایانه در برق 17 ص

آب درمانی

اختصاصی از هایدی آب درمانی دانلود با لینک مستقیم و پر سرعت .

لینک دانلود و خرید پایین توضیحات

فرمت فایل word  و قابل ویرایش و پرینت

تعداد صفحات: 27

 

آب درمانی 1

راهنمای درمان قطعی انواع سرطان، ایدز، هپاتیت، آلرژی، اعتیاد، بیماریهای قلب، کبد، ریه، کلیه، تومورمغزی، معده، روده، سینوزیت، آب مروارید، پیرچشمی، قند، فشارخون، چاقی و دیگر بیماریها در این روش درمان، به بدن اجازه داده می‌شود تا با اجرای مکانیسم از پایین به بالا، خود را مانند روزی که متولد شده بازسازی و از همه‌ی بیماریها و نارساییها پاکسازی نماید. در حالت عادی، مکانیسم بدن از بالا به پایین است. یعنی: 1ـ از راه دهان خوراک دریافت می‌کند. 2ـ مواد سودمند را جدا می‌کند. 3ـ چربیها و یا قند اضافه و برخی دیگر از مواد زائد را در جاهای خالی بدن مانند پیرامون شکم، زیر پوست سر، پیرامون قلب و ..ذخیره می‌کند. 4ـ دیگر مواد زائد را از راه روده‌ دفع می‌کند؛ ولی در مکانیسم از پایین به بالا، چون بدن جز آب چیزی دریافت نمی‌کند، برای تأمین انرژی برای زنده ماندن، خود را بررسی و ذخیره‌های سودمند و ناسودمند را برای مصرف فراخوانی می‌کند. آنچه سودمند بداند می‌سوزاند و آنچه زیان‌آور بداند، از راه دهان به صورت خلط بیرون می‌ریزد؛ به همین دلیل آب دهان بیمار، به صورت چسبناک و کشدار می‌شود که بایستی بیرون ریخته شود. در این روش، از یک سو غذای کافی برای ادامه‌ی زندگی میکربها، باکتریها و یا سلولهای سرطان به آنها نمی‌رسد و از سوی دیگر بدن برای زنده ماندن، با تمام توان هر چه را در جای جای خود پیدا کند به عنوان غذا شناسایی می‌کند. در این حالت، هیچ میکرب، باکتری و یا سلول سرطانی تاب مقاومت در برابر بدن را ندارد. ممکن است برای کسی این پرسش پیش آید که بیماریهای ویروسی چگونه با این روش درمان می‌شود؛ در حالی که ویروسها از غذایی که به بدن داده می‌شود استفاده نمی‌کنند. پس چگونه می‌توان با قطع غذا از بدن و تنها نوشیدن آب، بیماریهای ویروسی مانند: ایدز، سل و ... را درمان کرد؟ پاسخ این است که بدن در دوره‌ی آب‌درمانی، هیچ میکرب، ویروس، باکتری و یا سلول سرطانی را نمی‌کشد. دلیل آن هم این است که بیمار تب نمی‌کند و هیچ جای بدنش نیز عفونت نمی‌کند؛ بلکه بدن با نیروی فوق‌العاده‌ای که هنوز برای دانش پزشکی ناشناخته است، هر گونه میکرب، باکتری، ویروس و یا سلول سرطانی را از سوراخ بسیار ریزی که در انتهای زبان است به صورت خلط بیرون می‌ریزد.این روش درمان برای افراد بالای 5 سال سو‌دمند است؛ البته برای آنان که زیر 18 سال دارند، دوره‌های 3 تا 6 روز توصیه می‌شود. کسی که می‌خواهد برای نخستین بار آب‌درمانی کند، چنانچه به خود اطمینان ندارد که توانایی انجام آن را دارد یا خیر، می‌تواند از 1 تا 5 یا تا 12 روز آب‌درمانی کند. در این مدت، هرگاه دید توانایی ادامه را ندارد و از انجام کارهای روزانه باز می‌ماند، برنامه را قطع می‌نماید. سپس به تعداد روزهای آب‌درمانی، استراحت می‌کند و بار دیگر آغاز می‌کند؛ و چون اندکی از جسمش پاکسازی شده، توانایی بیشتری دارد. از این رو، این بار دو برابر روزهای پیش، آب‌درمانی می‌کند. چنانچه در این دوره نیز باز هم توانایی ادامه نداشت، آن را قطع و سه برابر روزهای آب‌درمانی استراحت می‌کند. سپس برای سومین بار آغاز و هر کس که باشد می‌تواند آن را به پایان ببرد.در این روش، شخص تا چهل شبانه‌روز، جز آب و چای چیز دیگری نمی‌خورد. در این مدت، بدن انسان خود را بررسی می‌کند و آنچه برایش سودمند است نگه می‌دارد و از آن استفاده می‌کند و آنچه برایش زیان دارد، به صورت خلط، از راه دهان بیرون می‌کند؛ و نشان پاکسازی شدن خود از همه‌ی بیماریها را به صورت سرخ شدن سراسر زبان نشان می‌دهد. در چنین حالتی، بدن مانند روزی است که متولد شده است؛ زیرا اگر به زبان نوزادی که تازه متولد شده نگاه کنید، می‌بینید کاملا قرمز است. بیمار یک روز ییش از آغاز آب‌درمانی، آزمایش خون و ادار می‌دهد و یک روز پس از پایان دوره نیز آن را تکرار می‌کند تا اثرات این روش درمان را بر بدن خود ببیند.کسانی که شوره¬ی سر یا ریزش مو دارند، از روز دهم آب درمانی، شوره‌ی آنان از بین می‌رود و ریزش مو متوقف می‌شود. چربی موی کسانی هم که دارای موهای چرب هستند از بین می¬رود و اگر شخص دوره را به پایان برساند، هرگز موی چرب، شوره و یا ریزش مو نخواهد داشت. برای کسانی که سنشان زیر 50 سال است و بخشی از موهای خود را از دست داده‌اند، پس از پایان دوره، ممکن است موهای تازه بروید.روش انجام آب درمانی چنین است:(1)ـ پیش از آغاز، شخص خانواده‌ی خود را از کاری که می‌خواهد انجام دهد و مزایای آن آگاه می‌کند تا هم در مدت دوره از سوی آنها سرزنش نشود و هم این که چنانچه در مدت دوره برای او مشکلی پیش آمد، افراد خانواده بدانند که چه باید بکنند. (2) ـ از 3 روز پیش از آغاز، هر بامداد پیش از صبحانه و شب پیش از خواب، 2 قاشق غذاخوری خاکشیر و یک قاشق مرباخوری عسل را در یک لیوان آب گرم حل کرده و می‌نوشد. یک روز پیش از آغاز نیز ناهار و شام فقط سوپ و یا مانند آن می‌خورد.(3)ـ اگر کسی که می‌خواهد آب‌درمانی کند دارای بیماریهای خطرناکی مانند سرطان، هپاتیت و یا ایدز است و محدودیت زمانی دارد مثلاً بیشتر از دو یا سه ماه زنده نیست، می‌بایست 40 روز را پی در پی آب‌درمانی کند؛ ولی چنانچه فرصت بیشتری دارد، برای این که بتواند 40 روز را بدون غذا با موفقیت سپری کند، بهتر است اول 5 روز آب‌درمانی کند و سپس 15 روز غذا بخورد. پس از آن 7 روز و 21 روز غذا بخورد؛ و در پایان، 10 روز و یک ماه غذا بخورد و پس از آن به آسانی می‌تواند 40 روز آب‌درمانی کند. (4)ـ برای این که با آغاز آب درمانی، و قطع غذا از معده، مدفوعات متوقف شده در اعماق روده‌ها جسم را مسموم نکند و باعث سرگیجه و سردرد نشود، شخص در شب سوم که طبق بند 2 رفتار کرده است، 4 ساعت پس از خوردن سوپ، 60 سی.‌سی روغن کرچک می‌خورد تا آنچه در روده‌ها باقی مانده، بیرون رانده شود. چنانچه خوردن روغن کرچک دشوار باشد، می‌تواند به جای آن، از دم کرده‌ی گیاه سِنا و گل سرخ به انداره‌ی 2 لیوان استفاده کند.

آب درمانی 2


دانلود با لینک مستقیم


آب درمانی

فایل گزارش کارورزی 1

اختصاصی از هایدی فایل گزارش کارورزی 1 دانلود با لینک مستقیم و پر سرعت .

فایل گزارش کارورزی 1


فایل گزارش کارورزی 1

گزارش کارورزی 1

فرمت فایل: ورد

تعداد صفحات: 26

 

 

 

 

 

 

مقدمه

امروزه و به خاطر آنکه واژه کارورزی کاربردهای فراوانی دارد، گاهی اوقات به سختی می‌توان منظور گوینده را از واژه کارورزی استنباط کرد. در حقیقت می‌توان هر تجربه آموزشی را که با شغل ترکیب شود، کارورزی نامید و همین ترکیب است که کارورزی را به ابزاری منحصر به فرد برای کنکاش شغلی  تبدیل می‌کند.
اصل کلمه کارورزی به واژه کارورز برمی‌گردد و به فردی گفته می‌شود که در حین تحصیل در آموزش عالی و یا بلافاصله بعد از پایان دوران تحصیل و تنها با هدف کسب تجربه و مهارت کاری و عملی در مؤسسه‌ای مشغول بکار می‌شودکارورزی می‌تواند برای افراد حالت اجباری یا اختیاری داشته باشد. یعنی کارورز گاهی اوقات باید برای گذراندن دو یا سه واحد درسی در دانشگاه به دوره کارورزی روی بیاورد و یا اینکه خودش به طور داوطلبانه در یک واحد صنعتی یا اداری مشغول کاربدون دستمزد شود. دوره کارورزی امکان و فرصتی برای آشنایی دانشجویان با محیط کار محسوب می‌شود که نه تنها باعث افزایش قابلیت‌های آنان برای اشتغال در آینده می‌شود بلکه به کارورزان قدرت انتخاب بیشتری در انجام وظایف ارائه شده می‌دهد تا بتوانند بهتر به علاقمندی‌ها و گرایش‌های خود در زمینه‌های مختلف پی برده و نقاط ضعف و قوت کار خود را ارزیابی کنند. مثلاً حضور در کتابخانه برای کارورز، برخورد با واقعیت‌ها را به دنبال دارد. در واقع می‌توان اصول نظری که اساس یک مصاحبه خوب در بخش مرجع را تشکیل می‌دهند به بهترین شکل در کلاس درس تدریس کرد اما روش‌های ارتباطی واقعی را فقط از طریق تمرین و برخورد با مراجعه‌کننده می‌توان کسب کرد و در مرحله عمل است که کارورز قادر به برقراری ارتباط گفتاری یا کلامی و افزایش مهارت‌های ارتباطی گفتاری و غیر گفتاری خواهد شد. آشنایی با منابع مرجع به خاطر نیازهای فوری و سرعت عمل داشتن در امر اطلاع‌رسانی همه از مزایای حضور در کتابخانه محسوب می‌شوند. کارآمد شدن ‌دانشجویان‌ در هر زمینه‌ای و همچنین مهیا کردن آنها برای اشتغال ‌، چیزی‌فراتر از آموخته‌های‌نظری‌کلاس‌درس‌را می‌طلبد و نتایج‌مثبتی‌که‌ازهمپاشدن‌علم‌با عمل‌حاصل‌می‌شود بر هیچ‌کس‌پوشیده‌نیست‌. کارورزی به دانشجویان فرصت می‌دهد تا به بهترین نحو از یک محیط کاری عینی تجربه کسب کنند. امروزه در جهان، کارورزی‌بهترین گزینه برای انجام کنکاش شغلی به شمار می‌رود. در واقع کارورزی یک تجربه دست اول و عملی است که به دانشجویان اجازه می‌دهد بهترین نتیجه‌گیری‌ها را درباره ارتباط احتمالی خود و یک زمینه شغلی، انجام دهند. از همه مهم تر اینکه کارورزی می‌تواند به دانشجویان مهارت های شغلی مهمی را همانند برقراری ارتباط، تعهد کاری، وقت شناسی، حل مساله، کارگروهی، خودمدیریتی، برنامه‌ریزی و سازماندهی و آشنایی با فن‌آوری بیاموزد که امروزه برای شاغل شدن بسیار واجب و ضروری هستند. اما متأسفانه کارورزی در سیستم آموزش عالی کشور ما چندان از سوی دانشجویان جدی گرفته نمی‌شود. به نظر می‌رسد دلیل این امر عدم آشنایی دانشجویان با ضرورت آمادگی شغلی در دوران دانشجویی و عدم اطلاع از نقش حیاتی کارورزی در آمادگی شغلی باشد.


دانلود با لینک مستقیم


فایل گزارش کارورزی 1

تحقیق درباره طهران یا تهران

اختصاصی از هایدی تحقیق درباره طهران یا تهران دانلود با لینک مستقیم و پر سرعت .

لینک دانلود و خرید پایین توضیحات

فرمت فایل word  و قابل ویرایش و پرینت

تعداد صفحات: 30

 

املای کلمه تهران 1

(طهران یا تهران)  

 در خصوص املای کلمه‌ی تهران نیز میان مورخان و محققان اختلاف نظر وجود دارد و حتی، در سال‌های گذشته، در این موضوع مباحثی بین محققان و دانشمندان به میان آمد که تا مدت‌ها ادامه داشت. خطیب بغدادی در تاریخ بغداد، ابن بلخی در فارس‌نامه، محمدبن محمود بن احمد طوسی در عجایب نامه، سمعانی در الانساب، ظهیرالدین نیشابوری در سلجوق نامه، عبدالرحمن جوزی در المنتظم فی تاریخ الملوک و الامم، راوندی در راحه الصدور و آیه السرور، اسفندیار کاتب در تاریخ طبرستان، یاقوت در المشترک، رافعی در التدوین، ذهبی در تذکره الحفاظ، میزان الاعتدال و العبر و قاضی عماد‌الدین در عجایب البلدان، خواجه رشید الدین فضل اله در جامع التواریخ، حمداله مستوفی در نزهه القلوب، شرف‌الدین علی یزدی در ظفرنامه تیموری، ابن حجر در لسان المیزان و عبدالحی بن عماد در شذرات الذهب، تهران را با طای مؤلف و به صورت طهران ثبت کرده‌اند. یاقوت در معجم‌البلدان با آن که آن را باطا ضبط کرده است، می‌نویسد: «... این کلمه عجمی است و ایشان تهران گویند.» و پس از آن قزوینی در آثار العباد آن را به تای منقوط آورده است. محمدحسن خان صنیع الدوله در کتاب مرآت البلدان درباره‌ی املای درست کلمه‌ی تهران چنین نوشته است:      « در نگارش احوال طهران دو چیز نگارنده را موجب تردید بود که آیا این لفظ را به طای مؤلف و در ضمن آن حرف نگارد یا به تای منقوطه و در این موضع ثبت نماید. یکی نگارش علمای جغرافی قدیم عرب و عجم و ارباب لغت که اغلب صریح به تای منقوط نوشته و آن‌هایی که به طای مؤلف نگاشته باز اشعار کرده‌اند که به تای منقوط صحیح و وجه رجحانی هم برای تای منقوط ایراد کرده‌اند. دیگر فارسی بودن لفظ و کثرت تداول تای منقوط در لغت عجم و دیری در این تردید بود تا وجود استدراک مرجع را از نواب والا وزیر علوم، اعتضاد السلطنه العلیه، العلیه، که اقوال حقیقت مآل ایشان سندی صحیح و معتمد علیه جمیع فضلای عصر است، تحریراً مشورت نمودم، جوابی مرقوم فرمودند که همان موجب رجحان تای منقوط گردیده آن را اختیار کرد.» صنیع‌الدوله در کتاب مرآت البلدان عین پاسخ وزیر علوم دوران ناصری را به شرح زیر ثبت کرده است:      «در باب طهران با تای منقوط نوشته‌اند و صحیح است. در آثار البلاد بعد از بیهق که در ردیف با است، تبریز را نوشته و بعد از تبریز، طهران را با تای منقوط نگاشته. در معجم البلدان نیز به تای منقوط متوجه شده. چون کتابی از معجم البلدان و آثار البلاد معتبرتر نمی‌باشد دیگر لازم نیست به خود زحمت بدهید و به سایر کتب رجوع کنید به خصوص که کتاب شما فارسی است و تای منقوطه در فارسی استعمال شده است. زحمت شما را دوستدار کم کرد. علامه میرزا محمدخان قزوینی ضمن مقاله مفصلی که با عنوان طهران در روزنامه کاوه، چاپ برلن، منتشر نمود املای این شهر را با طای مؤلف ذکر کرده است. استاد سعید نفیسی املای درست تهران را با تای منقوطه دانسته و نوشته است:      «در کتاب‌های قدیم تهران را به فتح تا یعنی تَهران ضبط کرده‌اند و تُرک‌ها هم هنوز این کلمه را تَهران تلفظ می‌کنند. می‌دانید که تهران در دامنه کوه توچال ساخته شده و ته به زبان فارسی به معنی انتهای گودال و چیزگوداست و ران در بسیاری از جاهای ایران به معنی دامنه‌ی کوه و تپه استعمال می‌شود. چنان که ناحیه‌ای از گیلان هم که در دامنه‌ی کوه قرار گرفته را نکوه نام دارد. به نظر من اصل این کلمه، همان طوری که در کتاب‌های قدیم نوشته‌اند، تهران یعنی ته و انتهای دامنه کوه معنی می‌دهد و در زبان مردم کم کم ته ران ، تهران شده است» مرحوم سیدابوالقاسم انجوی شیرازی نیز در زمره طرفداران نگارش املای تهران به تای منقوط بوده و معتقدند:      «تهران را از قدیم تهران می‌گفته و می‌نوشته‌اند نه طهران. چنان که یا قوت در معجم البلدان نویسد: «تهران به کسر و سکون را ونون در آخر، این کلمه پارسی است و ایشان (یعنی مردم آن‌جا) تهران گویند زیرا که در زبان ایشان طا وجود ندارد» مرحوم استاد عباس اقبال آشتیانی در مورد املای تهران مقاله‌ای نوشته و طرفداران املای تهران را با تای فارسی دارای حس وطن پرستی جغرافیایی معرفی کرده است و یادآوری نموده که بایستی حروف اعلام نقطه‌دار را با حروف بی‌نقطه و من‌جمله تهران را به صورت طهران نوشت» آقای ابراهیم صفایی( محقق) معتقدند که تبدیل کلمه طهران با طای مؤلف به تهران با تای منقوطه صحیح نیست و تلفظ حرف اول این نام در زبان پهلوی با تلفظ حرف ط نزدیک بوده و به همین سبب پس از تغییر الفبای پهلوی به الفبای فارسی نام طهران با ط ثبت شده و تا سال‌های قبل از سال1320 ه .ش، هم این املا تقریباً در همه جا رعایت شده است و معتقدند اگر روزی قرار باشد این تغییر ثبت شود باید مراجع صلاحیت‌دار و فرهنگستان صحیح مرکب از اشخاص فاضل و عمیق و علاقه‌مند به زبان و فرهنگ و ادب تشکیل شود و مشکلاتی که در راه خط و زبان داریم خردمندانه از پیش بردارند. 2

مرحوم عبدالعزیز جواهر کلام تلفظ درست طهران را با طای مؤلف دانسته و برای اثبات عقیده خود دلایل زیر را ذکر کرده‌اند:     1. ضبط کلمه با طا یا ثا یا ذال و مانند آن‌ها به زبان عربی که در زبان فارسی آن را با ت یا س یا ز خوانده می‌شود و از مخرج اصلی عربی ادا نمی‌شود، بنا بر قواعدی که لغت شناسان عرب برای ضبط لغات می‌نگارند، دلیل بر درستی آن در زبان ادبی فارسی نخواهد شد زیرا که قواعد معنوی ضبط کلمات، ولو این که اعجمی باشد، اجازه در تصرف به ضبط اصلی آن‌ها در نگارشات فارسی و لغت بیگانه نمی‌دهد و تنها در تلفظ روا می‌داند که موافق مخرج حروف آن لغت تلفظ شود. بنابراین کلمه‌ی طهران که ضبط قدیمی آن در عربی با طای مؤلف است باید در نگارش‌های علمی و ادبی زبان فارسی و غیره همان‌طور با طای مؤلف و صحیح ضبط شود، اگر چه در تلفظ ناگزیر با تای منقوط تأدیه می‌گردد، با این وصف پاسخ مزبور مرحوم فرهاد میرزا معتمد الدوله به صنیع‌الدوله در خصوص نگاشتن کلمه طهران با تای منقوط یا طهران با طای مؤلف (دیگر لازم نیست به خود زحمت بدهید الخ) کاملاً بی‌مورد خواهد بود و دلیل علمی بر مقصود نمی‌توان شمرد.      2. ضبط صحیح و قدیمی این کلمه اعم است از این که طهرانِ اصفهان یا طهرانِ ری باشد و تمامی منسوبان به آن با طای مؤلف آمده است نه با تای منقوطه زیرا که در الانساب، فارس‌نامه، راحه الصدور و تاریخ طبرستان نام طهران را با طای مؤلف آورده‌اند و یا قوت نیز طهران را با طای مؤلف ضبط کرده است ولی گفتار وی (لفظ اعجمی است و عجم آن را به تای منقوطه تلفظ‌ می‌نمایند) به اشتباه انداخته و گمان برده‌اند که ضبط ادبی آن هم رواست که با تای منقوطه باشد.     3. ضبط زکریا بن محمود قزوینی، مؤلف آثار البلاد، طهران را با تای منقوطه دلیل بر سخن ایشان نمی‌شود؛ زیرا که قزوینی کتاب خود را در سال 664 یا 674 ه.ق، تألیف کرده و مؤلفین مذکور بسیاری بر او سبقت دارند و گفتار آنان بیش‌تر سندیت دارد.     4. گذشته از ضبط کلمه‌ی طهرانِ ری با طای مؤلف، در کتاب‌های مزبور، طهران اصفهان و همگی منسوبین به طهران ری و اصفهان با طای مؤلف نیز آمده است و از نسبت صحیح محمدبن حماد طهرانی به طور یقین می‌دانیم که تلفظ و ضبط درست کلمه‌ی طهران از قرن سوم ه .ق، تا اواخر قرن هفتم ه .ق، که پایه و اساس شناسایی ضبط و تلفظ این کلمه در قرون بعد خواهد شد با طای مؤلف نه با تای منقوطه آمده است چنان که در تاریخ رشید الدین‌ فضل‌اله (جامع التواریخ) در ضمن حوادث سال 683 ه .ق، طهران را با طای مؤلف ذکر کرده است و نیز مجدالدین محمدحسین اصفهانی، در کتاب زینت المجالس و حاج زین العابدین تمکین شیروانی ، در کتاب بستان السیاحه، نام طهران را با طای مؤلف ثبت نموده‌اند. با این وصف ضبط کلمه طهران با تای منقوطه، در کتاب آثار البلاد قزوینی و نزهه القلوب مستوفی و تذکره هفت اقلیم رازی، با مدارک قدیمه سمعانی، بلخی، راوندی و ابن‌اسفندیار و ضبط علمای متأخرین که با طای مؤلف نگاشته‌اند برابری نخواهد نمود و درست آن است که با طای مؤلف تلفظ و تحریر گردد. با این وجود املای تهران با تای منقوط متداول است و به نظر می‌رسد دیگر کسی تهران را طهران ننویسد.          

3

وجه تسمیه کلمه تهران

در باب وجه تسمیه تهران عقاید و نظرهای مختلفی اظهار شده است. مرحوم سعید نفیسی در این خصوص نوشته است:     «وجه تسمیه‌ای که یاقوت در معجم البلدان آورده و قزوینی در آثار البلاد تکرار کرده است به این قرار است که مردم این ناحیه در هجوم خصم به زیر زمین پناه می‌برده‌اند و ایشان را تَه‌ران گفته‌اند، مشتق از تَه به معنی زیر و ران به معنی راننده از فعل راندن، یعنی کسانی که به تَه می‌رانند ! و پس از آن این اسم ،که بدواً بر اهالی اطلاق می‌شده است ، بر این ناحیه قرار گرفته است. می‌توان گفت که این وجه تسمیه به ذوق نمی‌نشیند و مخصوصاً اگر در اسامی قُرای اطراف ری فحص کنیم می‌بینیم که لفظ ران در دنباله اسامی بعضی از قراء و محال دیگر مثل جماران، نیاوران، شمیران، قصران و طهران دیده می‌شود و از این قرار می‌بایست همه از فعل راندن مشتق شده باشد و حتی در نقاط دورتر از اطراف ری.  نکته دیگر آن است که طهرانی است از توابع اصفهان؛ چنان که اشاره شد و اگر وجه تسمیه آن مانند وجه تسمیه طهران باشد بسیار شگفت و دور است که مردم دو ناحیه، که لااقل پنجاه فرسنگ دور از یکدیگرند، عادت مشترکی داشته باشند و اگر وجه تسمیه این دو ناحیت یکسان‌ نباشد طهران اصفهان را به چه تسمیه کرده‌اند؟ وانگهی در لفظ ران که دنباله اسامی ایران امروز و ایران زمان ساسانیان و ایران و آذربایجان و مکران و هاماوران و آران، از توابع کاشان، استاد بران و اشکوران، هر دو از دهات اصفهان، ترخوران، از محال تفرش، نوبران، در اطراف همدان، طابران، خاوران، مازندران و نزدیک به بیست کلمه دیگر، از اسامی جغرافیایی قدیم و جدید ایران است، چه می‌توان گفت؟ آیا این اسامی همه از فعل راندن مشتق شده‌اند؟ اندک دقتی در اسامی جغرافیایی ایران مسلم می‌دارد که ان در آخر اسامی بسیار است و ظاهراً چنان می‌نماید که این دو حرف زائد است و بر آخر اسامی دیگر می‌افزایند که معنای ظرف مکان از آن بر آید، چنانکه آن را در پی کلمات دیگر برای اراده ظرف زمان می‌افزایند، چون بامدادان، صبح‌گاهان و غیره. چنان که ستان در آخر اسامی نواحی و ممالک بر آید و معنی محل از آن اراده می‌شود؛ چون هندوستان و کوهستان. در این صورت را جز و این دو حرف زاید نیست و بالعکس جزوکلمه است؛ یعنی طهران از طهر و تیران از تیر مشتق شده است و مازندران از مازندر چنانکه کاشان از کاش و خاوران از خاور مشتق است. در کلمه خاوران و قصران مخصوصاً به خوبی می‌توان پی به این نکته برد. زیرا که خاور و قصر معنی مسلم دارد و اگر حرف زاید را ران بدانیم خاو و قص را معنی نخواهد بود و قص علیهذا.  پس دور می‌نماید که ران در کلمه‌ی طهران از فعل راندن آمده باشد و وجه تسمیه‌ای که ثبت کرده‌اند پذیرفتنی نیست و دور از قبول ذهن سلیم است. وجه تسمیه دیگری هست که آن را در کتابی مسطور ندیده‌ام ولی اغلب متخصصین زبان آن را به زبان آورده‌اند و آن این است که در طهران تَه همان معنی زیر می‌دهد و ران که به معنی قسمت بالای پا باشد در این‌جا به معنی دامنه و دامن کوه آمده است. پس طهران یعنی در تَه دامنه‌کوه.» در خصوص وجه تسمیه تهران نظر دیگری وجود دارد که در بعضی آثار محققّان و متقدمین آمده است و با نظر دوم سعید نفیسی نیز نزدیک و شبیه است و آن این که: کلمه‌ی تهران از دو قسمت تَه به فتح ت که به معنی انتها و آخر و ران که به معنی دامنه است ترکیب گردیده که جمعاً معنای آخر دامنه می‌باشد. چون قریه تهران در دامنه‌ی کوه البرز قرار گرفته به آن « تهرابآن» یا همان آخر دامنه‌ی کوه می‌گفتند. در مقابل قریه شمران است که حرف شم معنی بالا می‌دهد و ران هم که دامنه می‌باشد. پس معنای آن بالای دامنه می‌شود و به این علت آن را شمیران می‌گفتند که بر فراز دامنه‌ی کوه البرز و بالا دست تهران قرار داشت. فرهنگ نظام، تهران را واژه‌ای فارسی دانسته و وجه نامگذاری آن را چنین ذکر کرده است: «تیران منسوب به تیر است که نام فارسی عطارد است؛ شاید دِه مذکور به نام ستاره‌ی تیر که در ایران قدیم مقدس بوده بنا شده یا منسوب به شخص تیرداد نام بوده» و دلیل این نظریه را الف و نون آخر کلمه تیران آورده است. زیرا در ایران قدیم مرسوم بوده است که شهرها و دهات را به وسیله الحاق الف و نون نسبت به نام سازنده آن نامگذاری می‌کردند. احتمال دیگری که این فرهنگ داده است این است که چون در اوستا تئیره نام قله‌ای است از البرز شهر مذکور تیران را منسوب به آن قله دانسته. در هر صورت طهران و تهران را غلط مشهور و نام صحیح تاریخی آن را تیران می‌داند.

4

به نظر می‌رسد قول مرحوم کسروی در مورد وجه نامگذاری تهران منطقی‌تر از دیگران باشد. او عقیده دارد که:  تهران شهری است که از هزار سال بازمانده و اکنون تخت گاه کشور است. نام آن از دو بخش پدید آمده تَه و ران _ تَه یا ک‍َه اگر چه در فارسی کنونی معنایی ندارد ولی در زبان‌های بسیار کهن به معنای گرم بوده است. تمام دیه‌هایی که در زبان فارسی دارای بخش تَه یا کَه هستند، مانند کهران(1) ، تهران، کهرم یا جهرم(2) ، دارای هوای گرم بوده‌اند و ران نیز به معنای جا و مکان می‌باشد. از سوی دیگر شمی، سمی و زمی در زبان کهن به معنای سرد است و جاهایی که نام‌شان از بخش شمی یا سمی پدید آمده جاهای سردسیر است، مانند شمیرم و سمیرم (3) و سمیران و شمیران، پس تهران یا کهران جای گرم (گرم‌سیر) و شمیران یا سمیران به معنای جای سرد (سردسیر) است. این نکته در خور توجه است که شمی یا سمی با کلمه زمی شباهتی دارد که در بعضی زبان‌ها به معنای سرما و زمستان است. در زبان اوستایی زیما به معنی زمستان است که قسمت زم در زمستان و زمهریر (4) هنوز باقی مانده.          _____________________________________     1- کهران نام دهی است از توابع شهرستان هر واقع در شمال بخش هوراند.     2- جهرم از شهرستان‌های استان فارس است.     3- سمیرم از شهرهای استان اصفهان است.     4- شدت سرما، سرمای سخت، جای بسیار سرد.


دانلود با لینک مستقیم


تحقیق درباره طهران یا تهران

تحقیق درباره متن کامل نهج البلاغه

اختصاصی از هایدی تحقیق درباره متن کامل نهج البلاغه دانلود با لینک مستقیم و پر سرعت .

تحقیق درباره متن کامل نهج البلاغه


تحقیق درباره متن کامل نهج البلاغه

لینک دانلود و خرید پایین توضیحات

فرمت فایل word  و قابل ویرایش و پرینت

تعداد صفحات: 45

 

خطبه 1

در این خطبه ، سخن از آغاز آفرینش آسمان و زمین و آفرینش آدم ( ع ) است .

حمد باد خداوندى را که سخنوران در ثنایش فرو مانند و شمارندگان از شمارش نعمتهایش عاجز آیند و کوشندگان هر چه کوشند ، حق نعمتش را آنسان که شایسته اوست ، ادا کردن نتوانند . خداوندى ، که اندیشه‏هاى دور پرواز او را درک نکنند و زیرکان تیزهوش ، به عمق جلال و جبروت او نرسند . خداوندى که فراخناى صفاتش را نه حدّى است و نه نهایتى و وصف جلال و جمال او را سخنى درخور نتوان یافت ، که در زمان نگنجد و مدت نپذیرد . آفریدگان را به قدرت خویش بیافرید و بادهاى باران زاى را بپراکند تا بشارت باران رحمت او دهند و به صخره‏هاى کوهساران ، زمینش را از لرزش بازداشت .

اساس دین ، شناخت خداوند است و کمال شناخت او ، تصدیق به وجود اوست و کمال تصدیق به وجود او ، یکتا و یگانه دانستن اوست و کمال اعتقاد به یکتایى و یگانگى او ، پرستش اوست . دور از هر شایبه و آمیزه‏اى و ، پرستش او زمانى از هر شایبه و آمیزه‏اى پاک باشد که از ذات او ، نفى هر صفت شود زیرا هر صفتى گواه بر این است که غیر از موصوف خود است و هر موصوفى ، گواه بر این است که غیر از صفت خود است .

[ 31 ]

هرکس خداوند سبحان را به صفتى زاید بر ذات وصف کند ، او را به چیزى مقرون ساخته و هر که او را به چیزى مقرون دارد ، دو چیزش پنداشته و هر که دو چیزش پندارد ، چنان است که به اجزایش تقسیم کرده و هر که به اجزایش تقسیم کند ،

او را ندانسته و نشناخته است . و آنکه به سوى او اشارت کند محدودش پنداشته و هر که محدودش پندارد ، او را بر شمرده است و هر که گوید که خدا در چیست ، خدا را درون چیزى قرار داده و هر که گوید که خدا بر روى چیزى جاى دارد ، دیگر جایها را از وجود او تهى کرده است .

خداوند همواره بوده است و از عیب حدوث ، منزه است . موجود است ، نه آنسان که از عدم به وجود آمده باشد ، با هر چیزى هست ، ولى نه به گونه‏اى که همنشین و نزدیک او باشد ، غیر از هر چیزى است ، ولى نه بدان سان که از او دور باشد . کننده کارهاست ولى نه با حرکات و ابزارها . به آفریدگان خود بینا بود ، حتى آن زمان ، که هنوز جامه هستى بر تن نداشتند . تنها و یکتاست زیرا هرگز او را یار و همدمى نبوده که فقدانش موجب تشویش گردد . موجودات را چنانکه باید بیافرید و آفرینش را چنانکه باید آغاز نهاد . بى‏آنکه نیازش به اندیشه‏اى باشد یا به تجربه‏اى که از آن سود برده باشد یا به حرکتى که در او پدید آمده باشد و نه دل مشغولى که موجب تشویش شود . آفرینش هر چیزى را در زمان معینش به انجام رسانید و میان طبایع گوناگون ،

سازش پدید آورد و هر چیزى را غریزه و سرشتى خاص عطا کرد . و هر غریزه و سرشتى را خاص کسى قرار داد ، پیش از آنکه بر او جامه آفرینش پوشد ، به آن آگاه بود و بر آغاز و انجام آن احاطه داشت و نفس هر سرشت و پیچ و خم هر کارى را مى‏دانست .

آنگاه ، خداوند سبحان فضاهاى شکافته را پدید آورد و به هر سوى راهى گشود و هواى فرازین را بیافرید و در آن آبى متلاطم و متراکم با موجهاى دمان جارى ساخت و آن را بر پشت بادى سخت‏وزنده توفان‏زاى نهاد . و فرمان داد ، که بار خویش بر پشت استوار دارد و نگذارد که فرو ریزد ، و در همان جاى که مقرر داشته بماند . هوا در زیر آن باد گشوده شد و آب بر فراز آن جریان یافت . [ و تا آن آب در تموج آید ] ، باد دیگرى بیافرید و این باد ، سترون بود که تنها کارش ، جنبانیدن آب بود . آن باد همواره در وزیدن بود وزیدنى تند ، از جایگاهى دور و ناشناخته . و فرمانش داد که بر آن آب موّاج ،

[ 33 ]

وزیدن گیرد و امواج آن دریا برانگیزد و آنسان که مشک را مى‏جنبانند ، آب را به جنبش واداشت . باد به گونه‏اى بر آن مى‏وزید ، که در جایى تهى از هر مانع بوزد . باد آب را پیوسته زیر و رو کرد و همه اجزاى آن در حرکت آورد تا کف بر سر برآورد ،

آنسان که از شیر ، کره حاصل شود . آنگاه خداى تعالى آن کفها به فضاى گشاده ، فرا برد و از آن هفت آسمان را بیافرید . در زیر آسمانها موجى پدید آورد تا آنها را از فرو ریختن باز دارد . و بر فراز آنها سقفى بلند برآورد بى‏هیچ ستونى که بر پایشان نگه دارد یا میخى که اجزایشان به هم پیوسته گرداند . سپس به ستارگان بیاراست و اختران تابناک پدید آورد و چراغهاى تابناک مهر و ماه را بر افروخت ، هر یک در فلکى دور زننده و سپهرى گردنده چونان لوحى متحرک .

سپس ، میان آسمانهاى بلند را بگشاد و آنها را از گونه‏گون فرشتگان پر نمود .

برخى از آن فرشتگان ، پیوسته در سجودند ، بى‏آنکه رکوعى کرده باشند ، برخى همواره در رکوعند و هرگز قد نمى‏افرازند . صف در صف ، در جاى خود قرار گرفته‏اند و هیچ یک را یاراى آن نیست که از جاى خود به دیگر جاى رود . خدا را مى‏ستایند و از ستودن ملول نمى‏گردند . هرگز چشمانشان به خواب نرود و خردهاشان دستخوش سهو و خطا نشود و اندامهایشان سستى نگیرد و غفلت فراموشى بر آنان چیره نگردد .

گروهى از فرشتگان امینان وحى خداوندى هستند و سخن او را به رسولانش مى‏رسانند و آنچه مقدر کرده و مقرر داشته ، به زمین مى‏آورند و باز مى‏گردند . گروهى نگهبانان بندگان او هستند و گروهى دربانان بهشت اویند . شمارى از ایشان پایهایشان بر روى زمین فرودین است و گردنهایشان به آسمان فرازین کشیده شده و اعضاى پیکرشان از اقطار زمین بیرون رفته و دوشهایشان آنچنان نیرومند است که توان آن دارند که پایه‏هاى عرش را بر دوش کشند . از هیبت عظمت خداوندى یاراى آن ندارند که چشم فرا کنند ، بلکه ، همواره ، سر فروهشته دارند و بالها گرد کرده و خود را در آنها پیچیده‏اند . میان ایشان و دیگران ، حجابهاى عزّت و عظمت فرو افتاده و پرده‏هاى قدرت کشیده شده است . هرگز پروردگارشان را در عالم خیال و توهم تصویر نمى‏کنند و به صفات مخلوقات متصفش نمى‏سازند و در مکانها محدودش نمى‏دانند و براى او همتایى نمى‏شناسند و به او اشارت نمى‏نمایند .

[ 35 ]

هم از این خطبه [ در صفت آفرینش آدم ( علیه السلام ) ] آنگاه خداى سبحان ، از زمین درشتناک و از زمین هموار و نرم و از آنجا که زمین شیرین بود و از آنجا که شوره‏زار بود ، خاکى بر گرفت و به آب بشست تا یکدست و خالص گردید . پس نمناکش ساخت تا چسبنده شد و از آن پیکرى ساخت داراى اندامها و اعضا و مفاصل . و خشکش نمود تا خود را بگرفت چونان سفالینه . و تا مدتى معین و زمانى مشخص سختش گردانید . آنگاه از روح خود در آن بدمید . آن پیکر گلین که جان یافته بود ، از جاى برخاست که انسانى شده بود با ذهنى که در کارها به جولانش درآورد و با اندیشه‏اى که به آن در کارها تصرف کند و عضوهایى که چون ابزارهایى به کارشان گیرد و نیروى شناختى که میان حق و باطل فرق نهد و طعمها و بویها و رنگها و چیزها را دریابد . معجونى سرشته از رنگهاى گونه‏گون .

برخى همانند یکدیگر و برخى مخالف و ضد یکدیگر . چون گرمى و سردى ، ترى و خشکى [ و اندوه و شادمانى ] . خداى سبحان از فرشتگان امانتى را که به آنها سپرده بود ، طلب داشت و عهد و وصیتى را که با آنها نهاده بود ، خواستار شد که به سجود در برابر او اعتراف کنند و تا اکرامش کنند در برابرش خاشع گردند .

پس ، خداى سبحان گفت که در برابر آدم سجده کنید . همه سجده کردند مگر ابلیس که از سجده کردن سر بر تافت . گرفتار تکبر و غرور شده بود و شقاوت بر او چیره شده بود . بر خود ببالید که خود از آتش آفریده شده بود و آدم را که از مشتى گل سفالین آفریده شده بود ، خوار و حقیر شمرد . خداوند ابلیس را مهلت ارزانى داشت تا به خشم خود کیفرش دهد و تا آزمایش و بلاى او به غایت رساند و آن وعده که به او داده بود ، به سر برد . پس او را گفت که تو تا روز رستاخیز از مهلت داده شدگانى .

آنگاه خداوند سبحان آدم را در بهشت جاى داد ، سرایى که زندگى در آن خوش و آرام بود و جایگاهى همه ایمنى . و از ابلیس و دشمنى‏اش برحذر داشت . ولى دشمن که آدم را در آن سراى خوش و امن ، همنشین نیکان دید ، بر او رشک برد . آدم یقین خویش بداد و شک بستد و اراده استوارش به سستى گرایید و شادمانى از دل او رخت بر بست و وحشت جاى آن بگرفت و آن گردن فرازى و غرور به پشیمانى و حسرت بدل شد . ولى خداوند در توبه به روى او بگشاد و کلمه رحمت خویش به

[ 37 ]

او بیاموخت و وعده داد که بار دگر او را به بهشت خود بازگرداند . لیکن نخست او را به این جهان بلا و محنت و جایگاه زادن و پروردن فرو فرستاد .

خداوند سبحان از میان فرزندان آدم ، پیامبرانى برگزید و از آنان پیمان گرفت که هر چه را که به آنها وحى مى‏شود ، به مردم برسانند و در امر رسالت او امانت نگه دارند ، به هنگامى که بیشتر مردم ، پیمانى را که با خدا بسته بودند ، شکسته بودند و حق پرستش او ادا نکرده بودند و براى او در عبادت شریکانى قرار داده بودند و شیطانها از شناخت خداوند ، منحرفشان کرده بودند و پیوندشان را از پرستش خداوندى بریده بودند . پس پیامبران را به میانشان بفرستاد . پیامبران از پى یکدیگر بیامدند تا از مردم بخواهند که آن عهد را که خلقتشان بر آن سرشته شده ، به جاى آرند و نعمت او را که از یاد برده‏اند ، فرا یاد آورند و از آنان حجّت گیرند که رسالت حق به آنان رسیده است و خردهاشان را که در پرده غفلت ، مستور گشته ، برانگیزند . و نشانه‏هاى قدرتش را که بر سقف بلند آسمان آشکار است به آنها بنمایانند و هم آنچه را که بر روى زمین است و آنچه را که سبب حیاتشان یا موجب مرگشان مى‏شود به آنان بشناسانند و از سختیها و مرارتهایى که پیرشان مى‏کند یا حوادثى که بر سرشان مى‏تازد ، آگاهشان سازند . خداوند بندگان خود را از رسالت پیامبران ، بى‏نصیب نساخت بلکه همواره بر آنان ، کتاب فرو فرستاد و برهان و دلیل راستى و درستى آیین خویش را بر ایشان آشکار ساخت و راه راست و روشن را خود در پیش پایشان بگشود . پیامبران را اندک بودن یاران ، در کار سست نکرد و فراوانى تکذیب کنندگان و دروغ انگاران ، از عزم جزم خود باز نداشت . براى برخى که پیشین بودند ، نام پیامبرانى را که زان سپس خواهند آمد ، گفته بود و برخى را که پسین بودند ، به پیامبران پیشین شناسانده بود .

قرنها بدین منوال گذشت و روزگاران سپرى شد . پدران به دیار نیستى رفتند و فرزندان جاى ایشان بگرفتند و خداوند سبحان ، محمد رسول اللّه ( صلى اللّه علیه و آله ) را فرستاد تا وعده خود برآورد و دور نبوّت به پایان برد . در حالى که از پیامبران برایش پیمان گرفته شده بود . نشانه‏هاى پیامبرى‏اش آشکار شد و روز ولادتش با کرامتى عظیم همراه بود . در این هنگام مردم روى زمین به کیش و آیین پراکنده بودند

[ 39 ]

و هر کس را باور و عقیدت و آیین و رسمى دیگر بود : پاره‏اى خدا را به آفریدگانش تشبیه مى‏کردند . پاره‏اى او را به نامهایى منحرف مى‏خواندند و جماعتى مى‏گفتند که این جهان هستى ، آفریده دیگرى است . خداوند به رسالت محمد ( صلى اللّه علیه و آله ) آنان را از گمراهى برهانید و ننگ جهالت از آنان بزدود .

خداوند سبحان ، مرتبت قرب و لقاى خود را به محمد ( صلى اللّه علیه و آله ) عطا کرد و براى او آن را پسندید که در نزد خود داشت . پس عزیزش داشت و از این جهان فرودین که قرین بلا و محنت است ، روى گردانش نمود و کریمانه جانش بگرفت . درود خدا بر او و خاندانش باد .

محمد ( صلى اللّه علیه و آله ) نیز در میان امّت خود چیزهایى به ودیعت نهاد که دیگر پیامبران در میان امّت خود به ودیعت نهاده بودند زیرا هیچ پیامبرى امّت خویش را بعد از خود سرگردان رها نکرده است ، بى‏آنکه راهى روشن پیش پایشان گشوده باشد یا نشانه‏اى صریح و آشکار براى هدایتشان قرار داده باشد . محمد ( صلى اللّه علیه و آله ) نیز کتابى را که از سوى پروردگارتان بر او نازل شده بود ، در میان شما نهاد ، کتابى که احکام حلال و حرامش در آن بیان شده بود و واجب و مستحب و ناسخ و منسوخش روشن شده بود . معلوم داشته که چه کارهایى مباح است و چه کارهایى واجب یا حرام . خاص و عام چیست و در آن اندرزها و مثالهاست . مطلق و مقید و محکم و متشابه آن را آشکار ساخته . هر مجملى را تفسیر کرده و گره هر مشکلى را گشوده است . و نیز چیزهایى است که براى دانستنش پیمان گرفته شده و چیزهایى است که به نادانستنش رخصت داده شده . احکامى است که در کتاب خدا به وجوب آن حکم شده و در سنت ، آن حکم نسخ گشته و احکامى است که در سنت ، به وجوب آن تاکید شده ولى در کتاب به ترکش رخصت داده شده و نیز اعمالى است که چون زمانش فرازآید ، واجب و چون زمانش سپرى گردد ، وجوبش زایل شود . و در باب امورى که ارتکاب آن گناه کبیره است و خدا به کیفر آن ، وعید آتش دوزخ داده و امورى که ارتکاب آن گناه صغیره است و مستوجب غفران و آمرزش اوست و امورى که اندک آن هم پذیرفته آید و هر کس مخیر است که بیش از آن هم به جاى آورد .

[ 41 ]

و از این خطبه [ در ذکر حج ] خداوند ، حج خانه خود را بر شما واجب گردانید و خانه خود را قبله‏گاه مردم ساخت . مردم با شوق تمام ، آنسان که ستوران به آبشخور روى نهند و کبوتران به آشیانه پناه برند ، بدان درآیند . خداى سبحان حج را مقرر فرمود تا مردم در برابر عظمت او فروتنى نشان دهند و به عزت و جبروت او اعتراف کنند . و از میان بندگان خود کسانى را برگزید تا صلاى دعوت او شنیدند و اجابت کردند و سخن حق تصدیق نمودند و در آنجا پاى نهادند که پیامبرانش نهاده بودند و به آن فرشتگان همانند شدند که گرد عرشش طواف مى‏کنند و در این سودا که سرمایه‏شان عبادت اوست ، سود فراوان حاصل کردند و تا به میعاد آمرزش او دست یابند بر یکدیگر پیشى جستند . خداوند ، سبحانه و تعالى ، حج را نشانه و علامت اسلام قرار داد و کعبه را پناهگاه پناهندگان و حج را فریضتى واجب ساخت و حقش را واجب گردانید و حج را بر شما مقرر فرمود و گفت : « براى خدا حج آن خانه بر کسانى که قدرت رفتن به آن داشته باشند ، واجب است و هر که راه کفر پیش گیرد بداند که خدا از جهانیان بى‏نیاز است » ( 1 ) .

1 ] و من خطبة له ع یذکر فیها ابتداء خلق السماء و الأرض و خلق آدم و فیها ذکر الحج و تحتوی على حمد الله و خلق العالم و خلق الملائکة و اختیار الأنبیاء و مبعث النبی و القرآن و الأحکام الشرعیة

اَلْحَمْدُ لِلَّهِ اَلَّذِی لاَ یَبْلُغُ مِدْحَتَهُ اَلْقَائِلُونَ وَ لاَ یُحْصِی نَعْمَاءَهُ اَلْعَادُّونَ وَ لاَ یُؤَدِّی حَقَّهُ اَلْمُجْتَهِدُونَ اَلَّذِی لاَ یُدْرِکُهُ بُعْدُ اَلْهِمَمِ وَ لاَ یَنَالُهُ غَوْصُ اَلْفِطَنِ اَلَّذِی لَیْسَ لِصِفَتِهِ حَدٌّ مَحْدُودٌ وَ لاَ نَعْتٌ مَوْجُودٌ وَ لاَ وَقْتٌ مَعْدُودٌ وَ لاَ أَجَلٌ مَمْدُودٌ فَطَرَ اَلْخَلاَئِقَ بِقُدْرَتِهِ وَ نَشَرَ اَلرِّیَاحَ بِرَحْمَتِهِ وَ وَتَّدَ بِالصُّخُورِ مَیَدَانَ أَرْضِهِ أَوَّلُ اَلدِّینِ مَعْرِفَتُهُ وَ کَمَالُ مَعْرِفَتِهِ اَلتَّصْدِیقُ بِهِ وَ کَمَالُ اَلتَّصْدِیقِ بِهِ تَوْحِیدُهُ وَ کَمَالُ تَوْحِیدِهِ اَلْإِخْلاَصُ لَهُ وَ کَمَالُ اَلْإِخْلاَصِ لَهُ نَفْیُ اَلصِّفَاتِ عَنْهُ لِشَهَادَةِ کُلِّ صِفَةٍ أَنَّهَا غَیْرُ اَلْمَوْصُوفِ وَ شَهَادَةِ کُلِّ مَوْصُوفٍ أَنَّهُ غَیْرُ اَلصِّفَةِ فَمَنْ وَصَفَ اَللَّهَ سُبْحَانَهُ فَقَدْ قَرَنَهُ وَ مَنْ قَرَنَهُ فَقَدْ ثَنَّاهُ وَ مَنْ ثَنَّاهُ فَقَدْ جَزَّأَهُ وَ مَنْ جَزَّأَهُ فَقَدْ جَهِلَهُ وَ مَنْ جَهِلَهُ فَقَدْ أَشَارَ إِلَیْهِ وَ مَنْ أَشَارَ إِلَیْهِ فَقَدْ حَدَّهُ وَ مَنْ حَدَّهُ فَقَدْ عَدَّهُ وَ مَنْ قَالَ فِیمَ فَقَدْ ضَمَّنَهُ وَ مَنْ قَالَ عَلاَ مَ فَقَدْ أَخْلَى مِنْهُ کَائِنٌ لاَ عَنْ حَدَثٍ مَوْجُودٌ لاَ عَنْ عَدَمٍ مَعَ کُلِّ شَیْ‏ءٍ لاَ بِمُقَارَنَةٍ وَ غَیْرُ کُلِّ شَیْ‏ءٍ لاَ بِمُزَایَلَةٍ فَاعِلٌ لاَ بِمَعْنَى اَلْحَرَکَاتِ وَ اَلْآلَةِ بَصِیرٌ إِذْ لاَ مَنْظُورَ إِلَیْهِ مِنْ خَلْقِهِ مُتَوَحِّدٌ إِذْ لاَ سَکَنَ یَسْتَأْنِسُ بِهِ وَ لاَ یَسْتَوْحِشُ لِفَقْدِهِ خلق العالم أَنْشَأَ اَلْخَلْقَ إِنْشَاءً وَ اِبْتَدَأَهُ اِبْتِدَاءً بِلاَ رَوِیَّةٍ أَجَالَهَا وَ لاَ تَجْرِبَةٍ اِسْتَفَادَهَا وَ لاَ حَرَکَةٍ أَحْدَثَهَا وَ لاَ هَمَامَةِ نَفْسٍ اِضْطَرَبَ فِیهَا أَحَالَ اَلْأَشْیَاءَ لِأَوْقَاتِهَا وَ لَأَمَ بَیْنَ مُخْتَلِفَاتِهَا وَ غَرَّزَ غَرَائِزَهَا وَ أَلْزَمَهَا أَشْبَاحَهَا عَالِماً بِهَا قَبْلَ اِبْتِدَائِهَا مُحِیطاً بِحُدُودِهَا وَ اِنْتِهَائِهَا عَارِفاً بِقَرَائِنِهَا وَ أَحْنَائِهَا ثُمَّ أَنْشَأَ سُبْحَانَهُ فَتْقَ اَلْأَجْوَاءِ وَ شَقَّ اَلْأَرْجَاءِ وَ سَکَائِکَ اَلْهَوَاءِ فَأَجْرَى فِیهَا مَاءً مُتَلاَطِماً تَیَّارُهُ مُتَرَاکِماً زَخَّارُهُ حَمَلَهُ عَلَى مَتْنِ اَلرِّیحِ اَلْعَاصِفَةِ وَ اَلزَّعْزَعِ اَلْقَاصِفَةِ فَأَمَرَهَا بِرَدِّهِ وَ سَلَّطَهَا عَلَى شَدِّهِ وَ قَرَنَهَا إِلَى حَدِّهِ اَلْهَوَاءُ مِنْ تَحْتِهَا فَتِیقٌ وَ اَلْمَاءُ مِنْ فَوْقِهَا دَفِیقٌ ثُمَّ أَنْشَأَ سُبْحَانَهُ رِیحاً اِعْتَقَمَ مَهَبَّهَا وَ أَدَامَ مُرَبَّهَا وَ أَعْصَفَ مَجْرَاهَا وَ أَبْعَدَ مَنْشَأَهَا فَأَمَرَهَا بِتَصْفِیقِ اَلْمَاءِ اَلزَّخَّارِ وَ إِثَارَةِ مَوْجِ اَلْبِحَارِ فَمَخَضَتْهُ مَخْضَ اَلسِّقَاءِ وَ عَصَفَتْ بِهِ عَصْفَهَا بِالْفَضَاءِ تَرُدُّ أَوَّلَهُ إِلَى آخِرِهِ وَ سَاجِیَهُ إِلَى مَائِرِهِ حَتَّى عَبَّ عُبَابُهُ وَ رَمَى بِالزَّبَدِ رُکَامُهُ فَرَفَعَهُ فِی هَوَاءٍ مُنْفَتِقٍ وَ جَوٍّ مُنْفَهِقٍ فَسَوَّى مِنْهُ سَبْعَ سَمَوَاتٍ جَعَلَ سُفْلاَهُنَّ مَوْجاً مَکْفُوفاً وَ عُلْیَاهُنَّ سَقْفاً مَحْفُوظاً وَ سَمْکاً مَرْفُوعاً بِغَیْرِ عَمَدٍ یَدْعَمُهَا وَ لاَ دِسَارٍ یَنْظِمُهَا ثُمَّ زَیَّنَهَا بِزِینَةِ اَلْکَوَاکِبِ وَ ضِیَاءِ اَلثَّوَاقِبِ وَ أَجْرَى فِیهَا سِرَاجاً مُسْتَطِیراً وَ قَمَراً مُنِیراً فِی فَلَکٍ دَائِرٍ وَ سَقْفٍ سَائِرٍ وَ رَقِیمٍ مَائِرٍ خلق الملائکة ثُمَّ فَتَقَ مَا بَیْنَ اَلسَّمَوَاتِ اَلْعُلاَ فَمَلَأَهُنَّ أَطْوَاراً مِنْ مَلاَئِکَتِهِ مِنْهُمْ سُجُودٌ لاَ یَرْکَعُونَ وَ رُکُوعٌ لاَ یَنْتَصِبُونَ وَ صَافُّونَ لاَ یَتَزَایَلُونَ وَ مُسَبِّحُونَ لاَ یَسْأَمُونَ لاَ یَغْشَاهُمْ نَوْمُ اَلْعُیُونِ وَ لاَ سَهْوُ اَلْعُقُولِ وَ لاَ فَتْرَةُ اَلْأَبْدَانِ وَ لاَ غَفْلَةُ اَلنِّسْیَانِ وَ مِنْهُمْ أُمَنَاءُ عَلَى وَحْیِهِ وَ أَلْسِنَةٌ إِلَى رُسُلِهِ وَ مُخْتَلِفُونَ بِقَضَائِهِ وَ أَمْرِهِ وَ مِنْهُمُ اَلْحَفَظَةُ لِعِبَادِهِ وَ اَلسَّدَنَةُ لِأَبْوَابِ جِنَانِهِ وَ مِنْهُمُ اَلثَّابِتَةُ فِی اَلْأَرَضِینَ اَلسُّفْلَى أَقْدَامُهُمْ وَ اَلْمَارِقَةُ مِنَ اَلسَّمَاءِ اَلْعُلْیَا أَعْنَاقُهُمْ وَ اَلْخَارِجَةُ مِنَ اَلْأَقْطَارِ أَرْکَانُهُمْ وَ اَلْمُنَاسِبَةُ لِقَوَائِمِ اَلْعَرْشِ أَکْتَافُهُمْ نَاکِسَةٌ دُونَهُ أَبْصَارُهُمْ مُتَلَفِّعُونَ تَحْتَهُ بِأَجْنِحَتِهِمْ مَضْرُوبَةٌ بَیْنَهُمْ وَ بَیْنَ مَنْ دُونَهُمْ حُجُبُ اَلْعِزَّةِ وَ أَسْتَارُ اَلْقُدْرَةِ لاَ یَتَوَهَّمُونَ رَبَّهُمْ بِالتَّصْوِیرِ وَ لاَ یُجْرُونَ عَلَیْهِ صِفَاتِ اَلْمَصْنُوعِینَ وَ لاَ یَحُدُّونَهُ بِالْأَمَاکِنِ وَ لاَ یُشِیرُونَ إِلَیْهِ بِالنَّظَائِرِ صفة خلق آدم علیه السلام ثُمَّ جَمَعَ سُبْحَانَهُ مِنْ حَزْنِ اَلْأَرْضِ وَ سَهْلِهَا وَ عَذْبِهَا وَ سَبَخِهَا تُرْبَةً سَنَّهَا بِالْمَاءِ حَتَّى خَلَصَتْ وَ لاَطَهَا بِالْبَلَّةِ حَتَّى لَزَبَتْ فَجَبَلَ مِنْهَا صُورَةً ذَاتَ أَحْنَاءٍ وَ وُصُولٍ وَ أَعْضَاءٍ وَ فُصُولٍ أَجْمَدَهَا حَتَّى اِسْتَمْسَکَتْ وَ أَصْلَدَهَا حَتَّى صَلْصَلَتْ لِوَقْتٍ مَعْدُودٍ وَ أَمَدٍ مَعْلُومٍ ثُمَّ نَفَخَ فِیهَا مِنْ رُوحِهِ فَمَثُلَتْ إِنْسَاناً ذَا أَذْهَانٍ یُجِیلُهَا وَ فِکَرٍ یَتَصَرَّفُ بِهَا وَ جَوَارِحَ یَخْتَدِمُهَا وَ أَدَوَاتٍ یُقَلِّبُهَا وَ مَعْرِفَةٍ یَفْرُقُ بِهَا بَیْنَ اَلْحَقِّ وَ اَلْبَاطِلِ وَ اَلْأَذْوَاقِ وَ اَلْمَشَامِّ وَ اَلْأَلْوَانِ وَ اَلْأَجْنَاسِ مَعْجُوناً بِطِینَةِ اَلْأَلْوَانِ اَلْمُخْتَلِفَةِ وَ اَلْأَشْبَاهِ اَلْمُؤْتَلِفَةِ وَ اَلْأَضْدَادِ اَلْمُتَعَادِیَةِ وَ اَلْأَخْلاَطِ اَلْمُتَبَایِنَةِ مِنَ اَلْحَرِّ وَ اَلْبَرْدِ وَ اَلْبَلَّةِ وَ اَلْجُمُودِ وَ اِسْتَأْدَى اَللَّهُ سُبْحَانَهُ اَلْمَلاَئِکَةَ وَدِیعَتَهُ لَدَیْهِمْ وَ عَهْدَ وَصِیَّتِهِ إِلَیْهِمْ فِی اَلْإِذْعَانِ بِالسُّجُودِ لَهُ وَ اَلْخُنُوعِ لِتَکْرِمَتِهِ فَقَالَ سُبْحَانَهُ اُسْجُدُوا لِآدَمَ فَسَجَدُوا إِلاَّ إِبْلِیسَ اِعْتَرَتْهُ اَلْحَمِیَّةُ وَ غَلَبَتْ عَلَیْهِ اَلشِّقْوَةُ وَ تَعَزَّزَ بِخِلْقَةِ اَلنَّارِ وَ اِسْتَوْهَنَ خَلْقَ اَلصَّلْصَالِ فَأَعْطَاهُ اَللَّهُ اَلنَّظِرَةَ اِسْتِحْقَاقاً لِلسُّخْطَةِ وَ اِسْتِتْمَاماً لِلْبَلِیَّةِ وَ إِنْجَازاً لِلْعِدَةِ فَقَالَ فَإِنَّکَ مِنَ اَلْمُنْظَرِینَ إِلى‏ یَوْمِ اَلْوَقْتِ اَلْمَعْلُومِ ثُمَّ أَسْکَنَ سُبْحَانَهُ آدَمَ دَاراً أَرْغَدَ فِیهَا عَیْشَهُ وَ آمَنَ فِیهَا مَحَلَّتَهُ وَ حَذَّرَهُ إِبْلِیسَ وَ عَدَاوَتَهُ فَاغْتَرَّهُ عَدُوُّهُ نَفَاسَةً عَلَیْهِ بِدَارِ اَلْمُقَامِ وَ مُرَافَقَةِ اَلْأَبْرَارِ فَبَاعَ اَلْیَقِینَ بِشَکِّهِ وَ اَلْعَزِیمَةَ بِوَهْنِهِ وَ اِسْتَبْدَلَ بِالْجَذَلِ وَجَلاً وَ بِالاِغْتِرَارِ نَدَماً ثُمَّ بَسَطَ اَللَّهُ سُبْحَانَهُ لَهُ فِی تَوْبَتِهِ وَ لَقَّاهُ کَلِمَةَ رَحْمَتِهِ وَ وَعَدَهُ اَلْمَرَدَّ إِلَى جَنَّتِهِ وَ أَهْبَطَهُ إِلَى دَارِ اَلْبَلِیَّةِ وَ تَنَاسُلِ اَلذُّرِّیَّةِ اختیار الأنبیاء وَ اِصْطَفَى سُبْحَانَهُ مِنْ وَلَدِهِ أَنْبِیَاءَ أَخَذَ عَلَى اَلْوَحْیِ مِیثَاقَهُمْ وَ عَلَى تَبْلِیغِ اَلرِّسَالَةِ أَمَانَتَهُمْ لَمَّا بَدَّلَ أَکْثَرُ خَلْقِهِ عَهْدَ اَللَّهِ إِلَیْهِمْ فَجَهِلُوا حَقَّهُ وَ اِتَّخَذُوا اَلْأَنْدَادَ مَعَهُ وَ اِجْتَالَتْهُمُ اَلشَّیَاطِینُ عَنْ مَعْرِفَتِهِ وَ اِقْتَطَعَتْهُمْ عَنْ عِبَادَتِهِ فَبَعَثَ فِیهِمْ رُسُلَهُ وَ وَاتَرَ إِلَیْهِمْ أَنْبِیَاءَهُ لِیَسْتَأْدُوهُمْ مِیثَاقَ فِطْرَتِهِ وَ یُذَکِّرُوهُمْ مَنْسِیَّ نِعْمَتِهِ وَ یَحْتَجُّوا عَلَیْهِمْ بِالتَّبْلِیغِ وَ یُثِیرُوا لَهُمْ دَفَائِنَ اَلْعُقُولِ وَ یُرُوهُمْ آیَاتِ اَلْمَقْدِرَةِ مِنْ سَقْفٍ فَوْقَهُمْ مَرْفُوعٍ وَ مِهَادٍ تَحْتَهُمْ مَوْضُوعٍ وَ مَعَایِشَ تُحْیِیهِمْ وَ آجَالٍ تُفْنِیهِمْ وَ أَوْصَابٍ تُهْرِمُهُمْ وَ أَحْدَاثٍ تَتَابَعُ عَلَیْهِمْ وَ لَمْ یُخْلِ اَللَّهُ سُبْحَانَهُ خَلْقَهُ مِنْ نَبِیٍّ مُرْسَلٍ أَوْ کِتَابٍ مُنْزَلٍ أَوْ حُجَّةٍ لاَزِمَةٍ أَوْ مَحَجَّةٍ قَائِمَةٍ رُسُلٌ لاَ تُقَصِّرُ بِهِمْ قِلَّةُ عَدَدِهِمْ وَ لاَ کَثْرَةُ اَلْمُکَذِّبِینَ لَهُمْ مِنْ سَابِقٍ سُمِّیَ لَهُ مَنْ بَعْدَهُ أَوْ غَابِرٍ عَرَّفَهُ مَنْ قَبْلَهُ عَلَى ذَلِکَ نَسَلَتِ


دانلود با لینک مستقیم


تحقیق درباره متن کامل نهج البلاغه