تعریف خانواده
قبل از تعریف خانواده به ریشه لغوی این واژه میپردازیم. کلمةfamily یا خانواده مشتق از یک کلمة لاتین یعنی familia است. از نظر ترمینولوژی اولین بار به این کلمه در گیاهشناسی و سپس جانورشناسی بکار رفت و سرانجام به خانواده انسانی اطلاق گردید.کلمه معادل آن در زبان یونانی oikonomia است که کلمة Economic یعنی اقتصادیات از آن مشتق شدهاست. این مسئله نشان میدهد به زعم پیشینیان خانواده قبل از هرچیز یک سازمان اقتصادی است. (جامعهشناسی ساموئلکینگ ج 2 ص146).
تعاریف متعددی از جانب اندشمندان از خانواده مطرح شدهاست. اما در کل میتوان تعریف نسبتاً جامعی بدین قرار از خانواده ارائه داد.« خانواده گروهی خاص، اجتماعی و متضمن قرارداد و دارای روابط خاص نسبی از طریق همخونی یا سببی از طریق زناشوئی و فرزندپذیری و دارای فرهنگ جزئی و بالنسبه خاص و دارای استمراری ویژه است که از گروههای تصادفی و اتفاقی جدا است. (جزوء دستنویس ساروخانی15/8/64)
درواقع با پیوندهای خاص سببی یا نسبی افراد خانواده نسبتهای گوناگون مانند زن، شوهر، مادر، پدر، پسر، برادر، خواهر به یکدیگر پیدا میکنند. و به دلیل ارتباط دائم و متقابلی که میان این اعضاء برقرار میگردد، فرهنگ مشترکی نیز میان آنان پدیدار میشود و ویژگیهای مشترکی آنان را به یکدیگر پیوند میدهد و مانند آنچه اخلاف یک نیای مشترک را به یکدیگر پیوند میدهد همانطور که گفته شد به جزء پیوندهای مهم خونی یا زناشوئی پیوندهای دیگری نیز ممکن است در خانواده و پس از تشکیل آن بوجود آید. این پیوندها میتواند از طریق فرزندپذیری حاصل شود. مثلاً هنگامی که فرزند دیگری به خانه آورده میشود این فرزند صاحب حقوقی خاص میگردد و جزئی از اعضاء خانواده محسوب میشود. مثلاً مشمول حق ارثی که دیگر اعضاء خانواده از یکدیگر دارند میشود در تعاریفی که مردمشناسان از خانواده ارائه کردهاند علاوه بر تعریف خانواده بر مبنای فضای مشترک زندگی و روابط جنسی و کانونی برای پرورش فرزندان و تربیت فرهنگی و گاه آموزش شغلی کودکان به نکته دیگری نیز اشاره کردهاند و آن اقتصاد مشترک و وابستگی افراد به درآمد خانواده است. این خصوصیت نباید تعریف خانواده و خانوار را در تصور ما یکسان گرداند.
زیرا« خانوار نیز مانند خانواده متضمن وحدت مکان است اما برخلاف خانواده در خانوار آنچه را مهم نیست روابط نسبی و سببی یا فرهنگ مشترک است و آنچه مهم تلقی میشود مشارکت اقتصادی و وحدت فضایی است. خانوار میتواند حتی شامل یک نفر هم باشد.
همچنین بزرگانی چون ارسطو و افلاطون نیز به تعریف خانواده پرداختهاند. ارسطو ازدواج را اتحاد بین کسانی میداد که بدون یکدیگر نمیتوانند زندگی کنند و راه بقای انسان را نتیجه این اتحاد میداند. اتحاد که نه از روی اراده و هدف آزاد بلکه چون دیگر حیوانات و گیاهان از روی میل طبیعی است( جزوء شماره 20 دانشگاه شیراز ص12 وص20)
هرچند ارسطو تعریف خانواده را به صورتی ناقص ارائه دادهاست و صرفاً میل جنسی دو جنس را مد نظر قرارداده و تأثیرات اجتماعی و فرهنگی در شکلگیری نهاد خانواده را از نظر دور داشتهاست، نسبت به تعریف افلاطون تعریف عقلانیتری را عنوان کردهاست افلاطون خانواده در مدینه فاضله خود را به شکلی بسیار آرمانی تصویر میکند افلاطون این نوع خانواده را زمینهای برای استفاده همگان از استعدادها و توانائیهای خود میداند زیرا در مدینه فاضله افلاطون« چگونگی ارتباط پدران و فرزندان نقشی نمیتواند داشته باشد زیرا نه فرزند والدین خود را میشناسد نه والدین فرزندان را. باروری در این جامعه در زمان و مکان معین و طی جشنی که همه ساله برپا میشود صورت میگیرد همه کودکان پس از تولد از پدر و مادر خود جدا شده و تحت مراقبت افراد خیر رشد میکنند.»(خانواده وجامعه ویلیام جیگود
ص15).
البته تعاریفی که در رابطه با خانواده وجود دارد از فرهنگی به فرهنگ دیگر متفاوت میگردد زیرا اساس ساختار خانواده در فرهنگ های متفاوت شکل های مختلفی به خود می گیرد از این رو تعریف خانواده برای فردی که در یک کشور صنعتی زندگی می کند با تعریف خانواده برای فردی که در یک کشور در حال توسعه به سر می برد تفاوت زیادی دارد.
و این تفاوت در خصوص روابط زن و شوهر ،پدر و مادر و مسئولیت پذیری آنان نسبت به کودکان نیز مصداق دارد . چنانچه آنتونی گیدنز میگوید خانواده گروهی از افرادی است که با ارتباطات خویشاوندی مستقیماً پیوند یافته اند و اعضای بزرگسالان آن مسئولیت مراقبت از کودکان را بر عهده دارند (جامعهشناسی، ترجمه منوچهر صنوبری تهران نشر نی 1376 ص424)
با توجه به ساختار جامعه ایرانی و نقشها و کارکردهای مختلف خانواده می توان تعریف ذیل را ارائه داد :
خانواده نخستین هسته زندگی اجتماعی انسان است که بنیان آن صرفاً قرار داد اجتماعی نیست بلکه مبتنی بر نیاز های فطری و برخاسته از عمق روح انسان است نیاز به سکونت و آرامش روحی بین دو جنس مخالف از طریق عقد و قرار دادی خاص ، نخستین حلقه زندگی اجتماعی را شکل می دهد و وظایف و نقشهای ویژه ای را برای طرفین به ارمغان می آورد این هسته اجتماعی با هسته مشابه مربوط به خود) والدین و فرزندان و دیگر اقوام نسبی و سببی) پیوندی انسانی ،عاطفی و حقوقی دارد طبق تعریف فوق خانوده دارای ویژگیهای زیر است :
1ـ بر اساس یک نیاز فطری نه صرفاً جنسی تشکیل می شود .
2ـ تشکیل آن نیازمند عقد و قرارداد اجتماعی خاص است .
3ـ بین دو جنس مخالف (زن و مرد ) بوجود می آید .
4ـ برای طرفین این قرارداد وظایف و نقشهای خاص ثابت است .
5ـ بین این هسته اجتماعی و دیگر هسته ها و اعضای خاص واسطه ویژهای وجود دارد و یک هسته مربوط به زندگی زناشویی در درون این شبکه خویشاوندی دارای جایگاه و نقش خاصی است .
• چرا خانواده یک نهاد اجتماعی است؟
همانطور که در بخش تعریف خانواده اشاره شد خانواده مجموعهای از پیوندهاست که عدهای از افراد را به یکدیگر بر اثر قرابت نسبی و سپس از لحاظ اجتماعی، عاطفی و اقتصادی پیوند میدهد آنچه در این بخش بدان تأکید میگردد وجه اجتماعی زندگی خانوادگی است به گفته اشتراوس ( ناصحی جزو جامعهشناسی خانواده سال 55-54)( آنچه که به خویشاوندی جنبه اجتماعی میدهد ارتباط آن با طبیعت نیست بلکه کوششی است که برای جداشدن از طبیعت میکند.) درواقع مشروعیت و اقتداری که به خانواده داده میشود و نظام خویشاوندی و خانوادگی را به رسمیت میشناسد مستقیماً از جامعه نشأت میگیرد به عبارتی به غیر از جنبههای زیستی و روانی که در تشکیل خانواده سهم دارند. از دیدگاه اجتماعی خانواده خویشاوندی در سطح وسیعتر آن متضمن قراردادی اجتماعی است که به پیوندهای خویشاوندی و خانوادگی معنای خاص میبخشد و آن را تعریف میکند. خانواده نهادی اجتماعی است همچون دیگر ساختهای اجتماعی که از مجموعهای از روابط و پیوندها و فعل و انفعالات متقابل میان اعضاء تشکیل شدهاست. کنت در تکامل و پویش و شکلگیری نهادهای اجتماعی مراحل سهگانه ای را مدنظر قرار میدهد که از خانواده شروع میشود و به دولت و سرانجام به نوع انسان میرسد. بدین ترتیب کنت خانواده را نه تنها اولین واحد اجتماعی بلکه گونهی مسلط نهاد اجتماعی اولین مرحله تکامل تاریخی میداند.( جزوء شماره21 شیراز ص 22) از جنبههای دیگر میتوان اجتماعیبودن خانواده را مورد بررسی قرار داد. اگر خانواده تنها جنبهای زیستی و غریزی داشت مطمئناً بایستی در تمام جوامع به یک شکل ظهور میکرد در حالی که شکل و نوع خانواده و تعریف روابط موجود در آن بطور مستقیم از جانب جامعه مشخص میشود. تفاوتهای زیادی که در الگوی خانواده و ازدواج در میان فرهنگهای گوناگون و در زمانهای مختلف وجود دارد میتواند مؤید این مطلب باشد. بطور مثال قبل از دوران صنعتیشدن شکل مسلط خانواده در جوامع خانواده گسترده بود که پس از انقلاب صنعتی در پی تأثیرپذیری از صنعت و زندگی شهری و الزاماتی که این نوع از زندگی خود به عرصه خانوادگی میآورد به شکل خانواده هستهای تبدیل میشود. یا بطور مثال میتوان از اشکال عمده خانواده که لارنس استون( استون 1977) از دهه 1500 تا دهه 1800 برمیشمرد و آنرا مهمترین تحول در اشکال خانواد غربی میدانست نام برد. که شامل خانواده دودمانی باز خانواده پدرسالار، پدرسالار محدود و در پی آن خانواده هستهای محدود می گردد. گروههای کلان مانند کلانهای تسو که گروههای خویشاوندی بزرگ، با عقاید مذهبی و اعتقادی گوناگون را تشکیل میداند و با آنچه ما امروزه از آن به عنوان خانواده نام میبریم به کلی متفاوت هستند. بطورکلی انتظارات و تکالیف و حقوقی که در دورانهای گوناگون میان همسران و فرزندان مشخص میگردد بطور کامل متأثر از الگوهای فرهنگ جامعه کل است پس میتوان خانواده را اساساً نهادی اجتماعی یعنی نهادی که از طرف جامعه رسمیت مییابد و روابط متقابل اشخاص در آن را مشخص میکند تعریف کرد.
* نقشها و جایگاههای خانوادگی:
هر گروه دارای الگوهای نسبتاً پایداری در روابط خویش است و همین الگوها پایگاه افراد و نقش های آنها را مشخص می کند. خانواده نیز همچون دیگر گروههای اجتماعی دارای ساختاری ویژه است که از نوع تعامل و روابط متقابل اعضاء آن با یکدیگر نشأت می گیرد. ساختاری که برکلیت خانواده حاکم است خط و مشی زندگی، نقشها و کارکردهای خانواده را نشان می دهد مثلاً الگوی زندگی یک خانواده عشایری کوچ نشین ، ترسیم کننده نقشهای و کارکردهای خاصی است که چه بسا با ساختار یک زندگی روستایی فرق می کند.
به عقیده کنت روابطی که در داخل خانوادههاست مشخصکننده یا نمونه روابط گوناگونی است که میتواند در میان افراد آدمی وجود داشته باشد( جزوء 23 حوزه دانشگاه ص12) درواقع میتوان گفت در خانواده نیز همچون دیگر نهادهای اجتماعی که نوع روابط درونی آن نوع ساخت آن را مشخص میکند روابطی سازمان یافته و تعریف شده وجود دارد اشکال این روابط به دلیل تأثرپذیری تحول خانواده از تغییرات اجتماعی محیط پیرامون از زمانی به زمانی دیگر دائماً در حال تغییر و تحول است. یکی از اختلافات عمده نهاد خانواده با نهادهای دیگر گوناگونی سطوح روابط درونی موجود در آن میباشد بطور مثال میتوان از روابط برابری میان برادران، رابطه احترام میان فرزندان و پدر و مادر و رابطه مهربانی میان مادر و پدر و فرزندان نام برد. بنابراین از خانواده در قیاس با نهادهای دیگر اجتماعی میتوان به عنوان ساختی پیچیدهتر یاد کرد. از طرفی کارکردهای خانواده نیز متعددند. البته این وظایف نیز در طول زمان و در میان انواع گوناگون خانواده متغیرند که در مباحث بعدی بدان پرداخته خواهد شد. همچنین اندازه و قلمرو کمی خانواده نیز می تواند در تعیین نقشهای و وظایف آن مؤثر باشد. در واقع ساختار کلی خانواده تا حد زیادی متأثر از ویژگی کمی آن است مثلاً خانواده گسترده به جهت افزایش کمیت آن نسبت به خانواده هسته ای نقش و وظایف متفاوتی دارد. خانواده گسترده افراد سه نسل یا بیشتر را در یک خانواده در بر می گیرد ، در حالیکه خانواده هسته ای تنها متشکل از پدر و مادر و فرزندان است. این تغییر کمیت در قواعد و ضوابط کنشی میان اعضای خانواده تأثیرگذار است ( فور سایت ، دانلسن ، پویایی گروه ، ترجمه دکتر نجفی زند ، نشر دوران ، 1380 ، ص 37 الی 40 )
* تعریف نقش و جایگاه اجتماعی
مجموعه فعالیتهای منظمی که مطابق آداب و رسوم اجتماعی برای برخی کارها صورت میگیرد اعم از اینکه ساده یا پیچیده باشد و بخوبی در هر اجتماعی انسانی مشخص باشد برطبق رسوم اخلاقی و اجتماعی صورت گیرد نقش نام دارد.( اینکلس جامعهشناسی چیست؟ ص 102)
از آنجا که رسوم اخلاقی جامعه از جانب اکثریت قابل توجهی حمایت میشود عدم التزام آن مطمئناً فرد را با تبعات فراوانی روبرو خواهد کرد. درواقع میتوان نقش را امری اجتماعی دانست دورکیم امور اجتماعی را اموری شیواره تلقی می کند . همانطور که در محیط پیرامون چنانچه آدمی بدون توجه به اطراف پیشروی کند و اشیاء اطراف خود را نادیده انگارد مستوجب فشارها و ضربههایی خواهد شد، چنانچه رویکردی دورکیمی به قضیه داشته باشیم عدم اجرای نقش نیز با تبعات و فشارهای سخت اجتماعی مواجه خواهد شد لذا اجرای نقش را از طرفی میتوان عملکردن به امری درونی در قالب انتقال فرهنگی از جانب خانواده دانست و از طرفی دیگر میتوان آن را امری خارجی فرض کرد که برخورد با آن عواقب ناخوشایند اجتماعی را بدنبال خواهد داشت.
نقشهایی که افراد در جامعه به عهده میگیرند در تناسب با پایگاههایی است که در سلسله مراتب روابط اجتماعی اشغال کردهاند. البته این بدان معنا نیست که تمام سیستمها از روابط سلسله مراتبی برخوردارند زیرا سیستمهایی نیز وجود دارند که در آن مقام و پایگاهها از هم مجزا و با هم متفاوت میگردند. به فرهنگ هلاکوئی نقش را عبارت است از یک سلسله مراتب انتظارات و مسئولیتهایی که به دارنده پایگاه اجتماعی تعلق دارد. ( هلاکوئی - جامعه امروز ص58)در روابط با سیستم خانواده که افراد هر یک نقشی را در آن به عهده گرفتهاند صریحاً میتوان گفت که سیستم سلسله مراتبی یا غیر آن حاکم است زیرا به نسبت نوع خانواده این سیستمها نیز طبیعتاً بایستی تغییر کنند بطور مثال در سیستم خانواده پدرسالار پایگاه و نقش پدر مهمتر از بقیه اعضا تلقی میشود عکس این مطلب نیز صادق است در سیستم مادرتباری نیز نقش پدر به عنوان نقش برتر که بر دیگر اعضا خانواده تحکم و تسلط بیشتری دارد کمرنگ می گردد و مادر به عنوان عنصر و مهره اصلی خانواده مطرح میشود به نظر میرسد در خانوادههای هستهای امروزین هرچه بیشتر میرویم سیستم سلسله مراتبی خانواده کمرنگ میشود و پایگاهها و نقشهای در ارتباط با آن صرفاً از یکدیگر مجزا میگردند. این پایگاهها انواع مختلفی دارند« یعنی پایگاهها ا زجانب جامعه همراه با وظایف، مسئولیتها و حقوق مربوط به آن و براساس ویژگیهای فردی به شخص تحمیل میشود پایگاه منسوب ناشی از مشخصاتی است که فرد در آنها کوچکترین کنترلی ندارد مانند سن، جنس، رنگ پوست یا عضویت در گروههایی که تغییر آن بسیار مشکل است مانند خانواده، دین یا ملیت،( جامعه امروز، هلاکوئی ص60) در مقابل پایگاههای محقق وجود دارند که فرد میتواند پس از کسب شرایط لازم به آن دست یابد مثل کسب درآمد، یا ارتقاء تحصیلات نقش را میتوان از جنبهای دیگر نیز مورد بررسی قرار داد« نقش عینی سلسله رفتاری است که با توجه به هنجارهای اجتماعی از فرد انتظار میرود آنها را انجام دهد و نقش ذهنی انتظاری است که فرد در مورد رفتار دیگران و رفتار خود دارد. نقش عمل شده اشاره به رفتار آشکار فرد دارد.»( همان ص61)
* نقش زن و مرد در خانواده:
مطابق با تعاریفی که عنوان شد به نظر میرسد آنچه که غالباً موجب جدایی فکری و گسست خانوادگی میان زن و مرد میگردد به دلیل تقابلی است که میان نقش ذهنی و عینی بوجود میآید نقش عینی نقشی تعریف شدهاست که بایستی توسط خانواده که اولین نهاد در جهت اجتماعیکردن کودک است به وی تعلیم داده شود اما بعضاً به دلیل تربیت نادرست و یا وجود حفرههای تربیتی یعنی تربیت ناقص نقشی که فرد از خود انتظار انجامش را دارد یعنی نقش ذهنی که در نهایت به نقش عمل شده مبدل میگردد یا به عبارتی در رفتار فرد مجسم میشود با نقش عینی یعنی نقشی که همسر و جامعه از او انتظار ایفایش را دارند تخاصم و تقابل پیدا میکند . بخش مهمی از نظام گسیختگی که در آن ظاهراً خانواده از هم نمیپاشد اما ذهناً و روحاً زن و مرد از یکدیگر فاصله گرفتهاند و همبن منجر به بروز تنشهای بیشمار خانوادگی میگردد, از عدم اجرای درست وظایف زن و مرد نسبت به یکدیگر و انتظاراتی که از یکدیگر دارند نشأت میگیرد.
این نقشها در فرهنگهای متفاوت و درساختارهای خانوادگی گوناگون و همچنین در طول زمان دچار دگرگونی و تلون هستند. همانطور که دورکیم می گوید تقسیم کار جنسی همواره به یک شکل نبودهاست« تقسیم کار جنسی ابتدا به وظایف جنسی محدود بودهاست و اندکاندک وظایف دیگر را نیز در برگرفته مدت مدیدی است که زن خود را از میدان جنگ و عرصه عمومی کنار کشیده و زندگی خود را به درون خانواده بردهاست زن وظایف عاطفی و مرد وظایف عقلانی را به خود اختصاص دادهاست.» (تقسیم کار اجتماعی امیلدورکیم ترجمه حبیبی ص74)
البته دورکیم این اختلافات وظیفهای را نشأت گرفته از اختلافات ریختشناسی میان زن و مرد میداند حتی از نظر بودون فاصله روزافزودن میان زن و مرد به دلیل توسعه حجم جمجمه مرد و واپس روی جمجمه زن است. ابتدا این عقیده از لحاظ علمی تأئید نشد اما این نظر که در طول زمان تقسیم کار جنسی تخصصیتر و گستردهتر گشته است میتواند صحیح باشد زیرا در جوامع قدیم وظایف زنانه کاملاُ از وظایف مردانه تمایز داشته و زندگی زن و مرد تقریباً یکسان بودهاست البته کارکرد چنین تقسیمکاری( مرد خارج از خانه، زن داخل خانه) از نظر دروکیم بیش از آنکه منفعت اقتصادی داشته باشد کارکرد انسجامبخش و ایجاد یک نظم اخلاقی و اجتماعی را دارد« اگر تقسیم کار جنسی از حد معینی کمتر شود جامعه زناشوئی از بین میرود و تنها روابط جنسی ناپایدار و موقت برجای میماند و اگر جنس زن و مرد کاملاً از یکدیگر مجرا نگردند صورت معینی از زندگی اجتماعی پدید نمیآید.»( تقسیم کار اجتماعی ص74 و ص75)
چون از نظر دورکیم این تقسیم کار از طبایع مخالف زن و مرد مایه میگیرد و این طبایع که زن و مرد را طالب یکدیگر میکند طبایع مکملی هستند که با جفتشدن به وحدت میرسند در واقع میتوان گفت تقسیم کار وسیله و ابزاری است در جهت ایجاد تعادل عاطفی و روحی و استقرار و پابرجایی خانواده .پارسونز نیز در مورد شکل خانواده هسته ای که شکل غالب خانواده در اکثر جوامع غربی است ، دو نقش متفاوت را در خانواده عنوان می کند نظریه او از این جهت سودمند است که بین خانواده و نقشهای اجتماعی ارتباط برقرار می کند. پدر نقش ابزاری را بر عهده دارد. او حلقه ارتباطی بین خانواده و جامعه تلقی می شود و نیازهای مادی را تأمین می کند. زن نقش بیان گر را دارد زیرا اوست که تمام آن چیزهایی را بر عهده دارد که جنبه عاطفی و احساسی دارد.
پارسونز معتقد است که ایفای نقشهای تخصصی زنانه – مردانه ، به دوام خرده نظام خانواده در چارچوب اجتماعی کمک می کند. به نظر او این تقسیم نقش ، بهترین شکل برای حفظ وحدت خانوادگی است و تداخل هر نوع نقش دیگری را سبب بر هم خوردن تعادل زندگی می داند زیرا اگر زن ازدواج کرده نقش نان آور را به عهده گیرد خطر رقابت با شوهرش به میان می آید ( میشل آندره ، جامعه شناسی خانواده و ازدواج ص123 ) . از نظر پارسونز ساخت مزبور و تفکیک بر حسب جنس ، در شکل گرفتن شخصیت کودک نقش قاطع دارد و همزمان با مرحلة عقدة اودیپ شخصیت ، تفکیک جنس نمودار می شود. البته همانطور که گفته شد این نقشهای تعریفشده را میتواند یکی از زوجین نپذیرد و این خود سرچشمه ایجاد اختلافات زناشوئی خواهد شد. مثلاً زنی از قبول نقش صرفاً عاطفی و تربیتی در قبال فرزندان و نقش کارخانگی سرباز میزند در حالی که مرد از او چنین انتظاری دارد. این خود ناشی از اختلافی است که میتواند میان نوع و شکل خانواده و فرهنگ خانوادگی وجود داشته باشد مثلاً در حالیکه خانواده از نوع هستهای است هنوز انتظارات مرد از زن در قالب فرهنگ خانواده گسترده، باقی مانده است. البته اختلافات زناشویی در زمینه های نقشی زن و مرد حتی می تواند در شرایطی که مرد از اشتغال همسرش در بیرون از خانه رضایت دارد نیز صورت گیرد . در فرضیه خانواده دوگانه شغلی ( گالن مارتین ، ص 255 ) هم زن و هم شوهر به شغلهایی می پردازند که مستلزم درجه عالی تخصص و در کنار پذیرش مسئولیت در سطحی مشابه است . رابرت ورونا راپوپورت به تحلیلی ساختاری از فشارهایی مبادرت ورزیده است این نوع خانواده ها هنگام انطباق با دگرگونی اجتماعی تجربه می کنند . سه سنخ از این تنشها عبارتند از :
1. بار اضافی : کسب مزایای دو شغل به بهای بروز نقش مازاد تمام می شود و در نتیجه زوجین از ایفای آن قبیل نقشهای خود که دارای ضرورت حداقل هستند وامی مانند.
2. تحریم های اجتماعی : هنجارهای متعارض که برخی حاوی پذیرش پدیده اشتغال زنان هستند و پاره ای از آن انتقاد می کنند ، به بروز تنشهایی منجر می شود .
3. هویت شخصی و اعتماد به نفس : اگر زن و شوهر هر دو دارای نقشهای یکسان باشند دشوار بتوانند هویت های ویژه خود را حفظ کنند.
4. هر یک از زوجین تقاضاهای متفاوتی دارد که از موقعیت نقش او در نظام ناشی میشود مثلاً در زمانی معین یکی از زوجین بذل توجه بیشتر نسبت به حرفه خود را مرجح می داند در حالیکه طرف دیگر تعهدات حرفه ای خود را به تعویق می اندازد تا اوقات بیشتری را صرف خانه کند. می توان نتیجه گرفت این تنشها تنها به نقشها و انتظارات ذهنی زن و شوهر مرتب نمی گردد بلکه گاهی به طور مستقیم از نقشهای عینی اجتماعی و خانوادگی چون بار اضافی و تحریمهای اجتماعی نشأت می گیرد.
همانطور که گفته شد تعاریفی که از نقش میگردد بسته به نوع نظام حاکم برخانواده متفاوت میشود مثلاً«در خانمان ملانزیائی یا مادرسالاری مرد به عنوان شوهر و پدر و نقشی که در این دو رابطه دارد، نه رئیس خانواده است و نه کسی است که نسبت او به فرزندانش برسد و نه نانآور اصلی خانواده، این موقعیت تلقی شخصی را نسبت به همسر دگرگون میکند چنین مردی کمتر با همسرش دعوا میکند و میکوشد تا بر او ستم روا دارد. حتی همبستری جنسی نیز در این نوع از خانواده از امتیازات شوهر شناخته نمیشود.»( میل جنسی و فرونشانی آن در جوامع ابتدایی مالینوفسکی ص40)
میبینیم که با دگرگونشدن نقشهای مرد از دید عرف کنونی ، جامعه تا چه اندازه روابط و انتظارات و تصورات دو جنس از یکدیگر متحول میشود از اینجا میتوان به نکتهای دیگر رسید و آن منشأ تعاریف نقشی است. یعنی نمیتوان تا حد زیادی با این مثال تعاریفی که از نقشها با توجه به خصوصیات زیستی زن و مرد میگردد را رد کرد زیرا این تفاوتها بخش عمدهاش ریشه فرهنگی دارد و به هیچ وجه اساس زیستی ندارند . مثال دیگر میتواند خانواده عشایری باشد که در نظام تقسیم کار هیچ مردی بدون وجود زن خود نمیتواند به زندگی خود ادامه دهد چرا که کارهایی از قبیل غذاپختن، نانپختن، ودوشیدن شیر و تبدیل آن به ماست و کره که مهمترین فعالیتهای خانواده عشایری محسوب میگردد توسط زنان به انجام میرسد و درواقع به عهدة آنهاست. این انتظارات نقش را اکنون نیز میتوان در قالب فرهنگهای متفاوت جوامع بنا به تعاریف فرهنگی از آنها مشاهده کرد مورد جالبی که به آن میتوان اشاره کرد تفاوتی است که میان نقشهای مورد انتظار زن و مرد از یکدیگر در فرهنگ فرانسوی و آلمانی وجود دارد و هانری مندراس آن را در این مثال تشریح کردهاست.« مردان فرانسوی مایلند علاوه بر هوش دارای تسلط و استقلال نیز باشند آنان در وجود زن نیز خواستار همین کیفیات هوشی هستند اما مهربانی، بلندنظری و دیگر کیفیات عاطفی را در وجود زن بر صفات قبلی مقدم میدانند. زنان فرانسوی نیز مردانی را میخواهند دارای شخصیت قوی و هوش سرشار. اما در مورد صفات شخصی خود بیشتر به کسب استقلال توجه دارند. در آلمان تصویر آرمانی زن و مرد در عاطفه نمودار میشود. معذالک این تصویر باکیفیات هوشی نیز همراه است که در همه جا مگر در تصویر آرمانی زن از خودش میتوان دید،( مبانی جامعهشناسی هانری مندارس – ص 138)
تأثیری که این تفاوتهای فرهنگی در روابط میان زن و شوهر از باب تعاریف مختلف نقشی و انتظارت زن و شوهر از یکدیگر میتواند داشته باشد بصورت جالبی در مسئله مهاجرت نمودار میشود. آقای مهرداد درویشپور( بررسی مسئله طلاق و جدایی در خانوادههای ایرانی مهاجر – نگاه نو- آبان 1373). در پی بررسیهایی در میان مهاجران ایرانی مقیم سوئد انجام داده است . علت میزان بالای طلاق در میان ایرانیان مهاجر چنین عنوان می نماید : 1) بحران مهاجرت2) برهم خوردن رابطه قدرت دو جنس 3) خودویژگی ترکیب جمعیت ایرانیان مهاجر 4) تأثرپذیری از فرهنگ غرب. به نظر میرسد ویژگی دوم و چهارمی که این محقق دربارة علل طلاق مطرح میکند تا حد زیادی با هم مرتبط باشند به عبارتی برهمخوردن رابطه قدرت بین دو جنس مطمئناً نشأت گرفته و متأثر از فرهنگ غرب میباشد. در میان مهاجرین زن و مرد معمولاً نگرشها و تصورات متفاوتی نسبت به اوضاع و موقعیت جدید اجتماعی به چشم میخورد زیرا به لحاظ حقوقی و اجتماعی و فرهنگی زنان در جامعه جدید از موقعیت برتری نسبت به جامعه ایران برخوردارند. در پی گذار از دوران بحران مهاجرت که ناشی از احساس ناتوانی فرد از همشکلشدن و خوگرفتن با فرهنگ جامعه جدید است که تا حد زیادی از بحران یادگیری زنان و مفاهیم معانی ضمنی در آن زبان نشأت میگیرد حتی در دوران تثبیت و ادغام در فرهنگ جامعه جدید غالباً مردان از رضایت کافی در روابط زناشویی و نقشهای واگذار شده جدید به دو جنس برخوردار نیستند. همانطور که گفته شد این تغییرات در انتظارات جنسی از تغییرات عمده در زمینه رابطه قدرت که در ایران از مرد به زن بودهاست بازمیگردد مجموعه مسائل حقوقی و اجتماعی خاص جامعة سوئد منجر به این نغییرات رابطه قدرت گشتهاست مردان برتری حقوقی خود را در بسیاری از موارد از دست دادهاند. زنان در ارث ، قضاوت و حق اشتغال از برابری حقوقی با مردان برخوردارند از مجازاتهای مربوط به نوع لباس و آرایش و رابطه جنسی با دیگری خبری نیست. حق چند همسری و صیغه برای مردان وجود ندارد ازدواج مسلمان با غیرمسلمان ممنوع نیست. بالاخص زنان حق طلاق دارند و هر وقت بخواهند میتوانند تقاضای طلاق کنند. در غرب اختیاریبودن نسبی روابط، الگوهای دیگر زندگی، آزادیهای جنسی و اهمیتیافتن هویت فردی که بر مرد و زن ایرانی هر دو تأثیر میگذارد به انتظارات جنسی و عاطفی زنان نسبت به یکدیگر را تغییر میدهد با وجود چنین شرایط فرهنگی و چنان شرایط حقوقی که در آن زن دیگر مجبور نیست چون ایران، با وجود نارضایتی از زندگی مشترک به دلیل نواقص حقوقی بالاجبار به زندگی ادامه دهد. افزایش طلاق، بدیهی مینماید. زیرا قاعدتاً عنصر اختیار و آزادی فردی در تسهیل جدایی مرد از زن بسیار مؤثر است.
* نقش والدین نسبت به فرزندان:
مطمئناً مهمترین نقش والدین در قبال فرزندان خود اجتماعیکردن فرزند یعنی آموزش فرهنگ و رسوم اخلاقی و هنجارهای اجتماعی موجود میباشد. آموزش درست این هنجارها میتواند به تصور هنجار فرد از نقش خود و در نتیجه به ایفای کامل نقش اجتماعی خود کمک کند.
مسلماً موجود انسانی حتی موجودات حیوانیبدون مراقبت وپرستاری در اوان ولادت خود نمیتوانند مدت زیادی زنده بمانند. بخصوص موجود انسان که تا سالها پس از تولد خود به این مراقبت مستمر محتاج است. پس اولین وظیفه والدین در مقابل فرزندان برآوردن نیازهای زیستی فرزندان و تأمین وسیله معاش آنها است. اما این نقش که بالاخص از جانب مادر ایفا میشود چگونه تعریف شدهاست؟ آیا تنها عشق و محبتی که مادر نسبت به فرزندان خود دارد او را به پرستاری از فرزند خود وامیدارد یا عواملی دیگر نیز در این امر دخیلند. مالینوفسکی معتقد است:« زمینه زیستشناسی و انگیزههای غریزی مادر پس از تولد از سوی جامعه تقویت میشود رسوم، مقررات و آرمانهای اخلاقی جامعه مادر را به پرستاری از فرزند وامیدارد.»(میل جنسی وفرونشاندن آن ص 323 ثلاثی)
اما موجود انسانی به غیر از مراقبت زیستی به تربیت اخلاقی و فرهنگی نیز نیاز دارد. این تربیت فرهنگی یعنی انتقال آداب و رسوم و آرمانهای اخلاقی جامعه به فرزند در جریان پروسه اجتماعیشدن در جوامع مختلف شکلهای متفاوتی بخود میگیرد.
مثلاً خانواده آمریکایی با حداقل دخالت در زندگی جوان او را فردی مستقل و مسئول بار میآورد در مقابل این روند در جامعه آمریکا رویکردهای متفاوتی از جانب اندیشمندان آمریکایی وجوددارد مثلاً رایزمن ، بینظمی کودک را نیتجة بیمسئولیتی و الدین آمریکایی میداند. در حالیکه پارسونر معتقد است که عکس آن صحیح میباشد. زیرا والدین آمریکایی آگاهند که در یک جامعه مبتنی بر شکفتگی فردی کودک باید باندازه کافی آزادی برای دردست گرفتن ابتکار و کشف نقشهایی که به عهده خواهد گرفت داشته باشد، ثانیاً همبستگیهای عاطفی میان والدین و فرزندان برای رشد و شکوفایی فرد ضروری است چرا که عشق والدین به فرزندان سبب موفقیت او در مدرسه و گروه همسالان و رشد شخصیت کودک است.( جامعهشناسی خانواده و ازدواج میشل ص68 و 69)
نکتهای که پارسونز دربارة شکفتگی فردی در نظام خانواده بر اساس عشق و محبت جریان یافته میان والدین و فرزندان می گوید مرتبط با فضای اجتماعی جامعة آمریکاست . اما در جامعة ایران به دلیل تداخلی که در نقش های آموزشی مؤسسات آموزشی و نقش های والدین نسبت به فرزندان روی داده است این قضیه تا حد زیادی متفاوت می گردد . به دلیل عدم انجام وظیفة مناسب سازمانهای آموزشی کشور یا به علت کمبود امکانات مدرسه ای یا کمی حقوق معلمین یا مشکلات اساساً ساختاری نظام آموزشی کشور ، مقدار قابل توجهی از آموزش رسمی که بایستی در مدرسه به عنوان یک نهاد رسمی و منضبط صورت گیرد ، بر دوش والدین و فرزندان گذاشته می شود . واگذاری این نقش ، پدر و مادر را از جایگاه عاطفی و غیررسمی خود در جایگاه یک معلم منضبط و بعضاً مقتدر قرار می دهد . همین مسئله باعث بروز مشکلات زیادی در روابط میان فرزندان و والدین می گردد زیرا انتظارات و نقشهای والدین و فرزندان نسبت به یکدیگر از جایگاه طبیعی و معقولانة آن خارج می گردد و تعارضاتی در تربیت فرزندان ایجاد می شود . از طرفی دیگر تربیت و آموزشی رسمی توسط والدین می تواند به اختلافات والدین با یکدیگر در زمینة تربیت کودک نیز دامن بزند همین منشاء اختلافات گسترده تر و در نتیجه نظام گسیختگی خانوادگی می گردد . مثلاً زن مایل است به لحاظ تربیتی فرزندانش را همشکل با الگوهای تربیتی خانواده و خویشاوندان خود سازد در حالی که مرد این الگوی تربیتی را نمی پسندد و به دنبال جایگزینی آن با الگوی دیگری است . این مسئله علاوه بر تأثیرات منفی بر تربیت درست فرزندان زمینة اختلافات شدیدی را میان والدین فراهم می آورد . در خانواده های شهری به دلیل نوسانی که در شکلهای تربیتی و نگرشی افراد وجود دارد این مسئله شدت می گیرد . تنها راه حلی که میتوان در این زمینه به خانواده ها ارائه داد ، حل کردن مسائل و اختلافات در زمینة الگوهای تربیتی فرزندان قبل از فرزنددار شدن است .
ارائة آموزشهای مستمر تربیتی از طریق رسانه های عمومی نیز می تواند در همشکلی آموزش والدین مؤثر باشد .
* اهمیت خانواده در انتقال نقش و آموزش وظایف:
چنانچه که قبلاً نیز اشاره شد یکی از دلایل مهم از همگسیختگی در خانواده( زن و شوهری) عدم آموزش و انتقال درست نقشها و وظایف توسط خانواده پیشین( فرزند- والدین) است و بدینگونه اجتماعیشدن یعنی پروسهای که در طی آن جوان با ارزشها و فرهنگ گروه و نقشهای اجتماعی مربوط به آن پیوند میخورد به درستی طی نمیگردد این که به فرهنگ گروه اشاره شد بدلیل این است که در جریان اجتماعیشدن کودک بیش از ارزشهای کلی جامعه با ارزشهای مذهب و کاست یا طبقهای که در آن بدنیا میآید آشنا میشود. و تغییر در نهادهای دیگر به دلیل تأثر قوی خانواده هسته ای از اجتماع منجر به تغییرات اساسی در خانواده نیز خواهد شد.
خانواده علاوه بر وظیفه تولید مثل و محافظت از فرد در برابر محیط پیرامون به قول ناتانایکرمن از وظیفه دیگری نیز برخوردار است و آن« ایجاد فرصتها و امکانات شناسایی فردی برای کسب تجربه و آموختن وظایف وشیوههای گوناگون رفتار با جنس مخالف میباشد.( زمینه انسانشناسی ادیبی جلد 1 ص 260). یکی از دلایل مطرح در بروز مشکلات زناشوئی که حتی در نهایت میتواند به طلاق وجدایی فیزیکی میان دو همسر منجر شود آموزش ناکافی رفتار جنسی مناسب و در نتیجه عدم توانایی مرد یا زن از برقراری رابطه صحیح جنسی با جنس مخالف میباشد. تابوشدن این مسئله بخصوص در خانواده امری است طبیعی زیرا هیچ نهاد اجتماعی به اندازة نهاد خانواده تحت تأثیر مذهب و آموزههای آن نیست بالاخص در جامعهای که اسلامی است این امر شدت بیشتری به خود میگیرد و عواقبی که در نتیجه آموزش ناکافی چه در حوزههای آموزشی و چه در خانواده در زمینه مسائل جنسی در این نوع جوامع میتواند نگرانکنندهتر نیز باشد.
البته آموزش مسائل جنسی بخش کوچکی از وظایف خانواده در جهت انتقال نقش ها به فرزندان را دربرمیگیرد بخش عمده دیگر مربوط به مسائل نه لزوماً جنسی است . مسئله آموزش نقش و وظایف مربوط به فرهنگ گروهی که خانواده خود را در پیوند با آن میداند و در آن عضویت دارد تنها در صورتی میتواند شکل تحقق به خود بگیرد که قبل از آن خانواده آموزشهای لازم را در جهت گزینش درست همسر به فرزندان دختر و پسر خود ارائه دهد زیرا در نبود چنین آموزشی و نهایتاً انتخابی نامعقول و نامربوط با شخصیت و فرهنگ خانوادگی فرد, بدلیل مرتبطنبودن ارزشهای درونی با فرهنگ خاص خانوادگی پیادهکردن آن در محیطی نامأنوس و حتی متضاد با ارزشهای فرد نه تنها ثمربخش نمیباشد که مطمئناً منشأ بسیاری از اختلافات معنایی و در نتیجه نظامگسیختگی خانوادگی بالاخص جدایی فکری و روحی که مدنظر ماست میگردد.
فرمت این مقاله به صورت Word و با قابلیت ویرایش میباشد
تعداد صفحات این مقاله 76 صفحه
پس از پرداخت ، میتوانید مقاله را به صورت انلاین دانلود کنید
دانلود مقاله خانواده یک نهاد اجتماعی