چکیده : دگرگونیهای پرشتاب سالهای آغازین سده بیستم، بسیاری از ملتها را غافلگیر کرد و جوامع، بیآن که فرصت شناخت و تحلیل پدیده های تازه و درک پیامدهای آن را پیدا کنند، با نیازهای تازه ای رو به رو گشتند .شهرها به شکل نسنجیدهای گسترش یافتند و در این میان مفهوم ورود به شهر در شهرهای نوظهور، مفهومی ناشناخته ماند. بافت ورودی شهرها را، پیکرههای ساختمانی زشتی میساختند که تنها زاییده یک نیاز کارکردی بود و مفهوم گشودگی و متغیر بودن شهر به اشتباه ترین شکل، مجسم شد و لبههای نا آشکاری به شهر بخشید که هیچ جای آن تفاوتی را که نشاندهنده ورود به محیط تازهای باشد، در خود نداشت. برهم خوردن تسلسل مراتب در نظام کالبدی شهرها سبب شده تا ورودی شهر که یکی از حلقههای این تسلسل است، دچار ابهام و بیهویتی شود و در واقع جایگاه آن بهعنوان عنصری مهم در تعریف شهر، و نقطه اتصال شهر به پیرامون فراموش شود. در گذشتهای نه چندان دور ورودی شهرها، واجد پهنههایی بود که فرد با مشاهدهی نمود کالبدی آن در قالب دروازه که خود اشاراتی بر هویت و شخصیت آن شهر داشت و با دریافت خدماتی از قبیل استراحت و اتراق اولیه در کاروانسراها، نعل بندی و تهیه خوراک کافی برای دام خود و … آستانه و حد ورود به شهر را درک مینمود. تعریف خدمات و فضاهای کافی درورودی هر شهر و دروازههایی منحصر به فرد با ساخت و بافتی کاملا بومی، ورودی آن شهر را در تصویر ذهنی مسافرین نهادینه نموده و تشخص خاصی به شهر میبخشیده است. امروزه ورود به شهر معمولاً با عملکردهایی همچون خدمات اتومبیل، غذاخوریهای نامطلوب و ناخوشایند، سکونتگاههایی که نمیتوان به آنها خانه گفت، چند اداره دولتی مانند بانک و…، در دو سوی جاده، نمودار میشود. مبادی ورودی شهرها در حال حاضر، با کارکرد و عملکرد مورد انتظار و اصیل خود فاصله بسیار دارند. ورودی کنونی شهرهای امروز فاقد تشخص و حد و مرز معین هستند و جهتگیری و درک از ورود به فضایی جدید در آنها برای مسافران بسیار دشوار و گاه غیر ممکن مینماید. وضعیت کنونی ورودی شهرها، هرگز دارای انطباق با زمینه و پیشینه خود نبوده و این عدم انطباق، در هر دو زمینه ماهیتی و عملکردی مشاهده میگردد . شهر مشهد بهعنوان دومین کلانشهر ایران و دومین کلانشهر مذهبی جهان، که سالانه پذیرای میلیونها زائر از داخل و خارج کشور است، نیز با این مشکل روبروست. گسترش بیرویه و بیبرنامه شهر در سالهای اخیر، سبب ازهم گسیختگی بافت شهر و از بین رفتن مرزهای شهر گشته است؛ بطوریکه عملا هیچ مفصل تعریف شدهای برای ارتباط شهر با بافت و طبیعت پیرامون وجود ندارد. عدم برنامهریزی چنین مفصلی مطبق با هویت شهر و کارکرد سابق و مطلوب آن، موجب بروز مشکلات بسیاری در مبادی ورودی شهر گشته است. با توجه به زائرپذیر بودن شهرمشهد در اکثر ماههای سال، شکلگیری کاربریهای ناسازگار و عدم خدماترسانی به زائرین و فقدان ماهیتی تعریفشده برای حس ورود به شهر برای زائرین، در ورودیهای این شهر قابل درک نیست که این مسئله خود به معنای نادیده گرفتن پتانسیلهای تاریخی و کارکرد منحصر به فرد شهر مشهد در میان کلانشهرهای کشور است. این معضلات به وضوح در ورودی شمال غربی شهر (محور جدید قوچان)، که بهعنوان نمونه مورد بررسی قرار خواهد گرفت، نیز قابل تشخیص است. در این پژوهش سعی بر آن است تا با تدوین استراتژیها، اهداف کلان، خرد و عملیاتی، به ضوابط و مقرراتی جهت طراحی ورودی منطبق با زمینه و پتانسیلهای هویتی شهر مشهد با تاکید بر بازیابی کارکردی آن با نگاهی به بروز شده دست یابد .
پایان نامه : بازیابی هویت و کارکرد ورودی شهر