درگذشت ستارخان سردارملی
ستارخان فرزند حاج حسن بزاز قره داغی که در 1284ق در قره داغ مهاباد متولد شده بود، در 28 ذیحجه 1332ق در تهران درگذشت. وی در حدود 48 سال زندگی کرد که از آن میان سالهای 28-1326ق شاید مهمترین مقطع زندگی او بوده است. در این سالها به اوج شهرت رسید و به عنوان قهرمان ملی و گاریبالدی ایران در سراسر جهان مشهور شد. خبرگزاریها اخبار ستارخان و دلاوریهای او را در جنگهای تبریز با آب و تاب به جهان گزارش میدادند. در تهران عکاسخانهها عکسهایی از او تکثیر میکردند و به قیمت گزاف میفروختند. دولت تکثیر عکسهای او را ممنوع کرد و عکاسخانههایی که به این کار مبادرت ورزیدند مهر و موم شدند. این اقدام بر تمایل مردم برای دراختیار داشتن عکس از ستارخان افزود. انجمن تبریز به دلیل رشادتهای او در تبریز به او لقب سردار ملی داد و مجلس شورای ملی هم که پس از فتح تهران تشکیل شد در اولین جلسهاش از فداکاریها و جانبازیهای ستارخان سردار ملی و باقرخان سالار ملی تشکر کرد.
پس از خلع محمدعلی شاه از سلطنت و زمانی که مشروطهخواهان قدرت را در دست گرفتند ستارخان و باقرخان به اتفاق گروهی از همراهانشان راهی تهران شدند. در شهرهای سر راه، مردم استقبال شایانی از آنها به عمل آوردند و در تهران با کالسکه شاهی آنها را وارد شهر کردند و ستارخان در پارک اتابک که از بهترین اماکن شهر بود اسکان یافت، اما دیری نگذشت که ستاره اقبال او خاموش شد و مستقبلین دیروزیش پارک اتابک را محاصره کردند و با توپ و تفنگ به آنجا یورش بردند و یارانش را کشتند. در این درگیری به پایش تیری اصابت کرد که تا پایان عمر جراحتش التیام نیافت. وی چهار سال پس از این واقعه در انزوا درگذشت.
نکته اینجاست که چگونه در عرض مدتی کوتاه، عامی مردی بیسواد پیشوای مشروطهخواهان شد و در دفاع از حکومت مشروطه گوی سبقت را از دیگران ربود و سمبل آزادیخواهی شد و به همان سرعت تغییر نقش داد و مظهر بیثباتی و ناامنی شد. مخبرالسلطنه هدایت به سادگی موقعیت ستارخان را وصف میکند و در کتاب گزارش ایران مینویسد: ” هر چه وجود او در بلوا مفید بود، فعلاً مضر است“.
ستارخان در طول زندگی چند بار به زندان افتاد، راهزنی کرد و به عتبات گریخت. در محضر آیتالله میرزای شیرازی توبه کرد. به ایران بازگشت در خدمت دولت مأمور محافظت راه خوی و سلماس و مرند شد. پس از آن به دلالی اسب روی آورد. با شروع نهضت مشروطهخواهی مانند بسیاری دیگر از مردم بی آنکه هیچ شناختی از مفهوم حکومت مشروطه داشته باشد به مشروطهخواهان پیوست. بی اطلاعی و ناآگاهی او نسبت به این مقوله عجیب نیست، زیرا تحصیلکردگان نیز شناختی صحیح از آن نداشتند و هر کسی از ظن خود شد یار او.
به هر تقدیر ستارخان به عضویت انجمن حقیقت درآمد و از آنجا که سردسته لوطیان محله امیرخیز بود انجمن تبریز مأموریتهایی به او داد که مهمترین آن قبل از شروع درگیریهای تبریز فرماندهی دستهای پنجاه نفری بود که بخشی از نیروی اعزامی انجمن تبریز به تهران برای تأدیب محمدعلی شاه محسوب میشد، اما این مأموریت به دلیل شروع جنگ در تبریز ناتمام ماند و ستارخان به تبریز بازگشت. تا این زمان شهرتی نداشت تا اینکه درگیریهای تبریز شروع شد. انجمن اسلامیه به حمایت محله دوچی به مقابله با مشروطهخواهان پرداختند و پس از مدتی با کمک رحیم خان چلبینانلو و شجاع نظام مرند در شهر قدرت گرفتند. باقرخان که شکست را قریبالوقوع میدید، از کنسولگری روسیه تأمین گرفت و کنار رفت. بر سردر بسیاری از خانهها درفش روسیه به عنوان تحتالحمایگی افراشته شد، اما کنسولگری به ستارخان تأمین نداد. از این رو وی با عده قلیلی به مقاومت برخاست و پرچم روسیه را از سردر خانهها به زیر کشید. با این اقدام هسته مقاومت در مقابل مخالفین را تشکیل داد و نامش را پرآوازه کرد.
قدرت نماییهای ستارخان تا ورود قشون روسیه به تبریز ادامه داشت. پس از آن به صوابدید انجمن تبریز به سفارت عثمانی پناهنده شد. در این هنگام در تهران بساط سلطنت محمدعلی شاه را برچیدند و مشروطهخواهان به قدرت رسیدند. از طرف دولت جدید مخبرالسلطنه هدایت والی آذربایجان شد و به تبریز رفت، اما نمیتوانست با حضور ستارخان به استقرار قدرت دولت مشروطه نایل آید، زیرا مخبرالسلطنه مینالید که ” ستارخان و باقرخان با سپهسالار رقابت میکنند. ستارخان مدعی است که سپهسالار سالی شصت هزار تومان خرج میکند مرا و انجمن را عاجز کرده است. هرچند وجود او در بلوا مفید بود فعلاً مضر است. کسان او در دهات مالیات میگیرند و در شهر آشوب میاندازند.“
شامل 7 صفحه word
دانلود مقاله درگذشت ستارخان سردار ملی