لینک پرداخت و دانلود در "پایین مطلب"
فرمت فایل: word (قابل ویرایش و آماده پرینت)
تعداد صفحات:83
تاریخچه:
متأسفانه تاریخچة آموزش کودکان مبتلا به ناتوانیهای خاص یادگیری بسیار کوتاه است. تا سال 1960 مشکل این کودکان تقریباً شناخته نشده بود. در این سال تلاشهایی وسیع آغاز شد و نظریات متفاوتی عنوان گردید، دستهای ناتوانیهای خاص یادگیری را معلول تنبلی کودکان خواندند، دستهای دیگر وجود ضایعة مغزی را علت این عارضه تلقی کردند. گروهی معلولیت ادراکی و گروه دیگر اختلالات عصبی را علت ناتوانی یادگیری میشناختند. آشفتگی و سردرگمی موجود چندان هم بیعلت نبود. اصولاً شناخت کودکان مبتلا به ناتوانیهای خاص یادگیری، مستلزم گذشت زمان بود. گذشت زمانی که موجبات به هم رسیدن علوم متفاوتی چون پزشکی، علوم تربیتی، روانشناسی، توانبخشی و ... درگرهگاه واحدی به نام اختلال یادگیری را فراهم کرد. در این میان پزشکی نخستین رشتهای بود که به تشخیص دانش آموزان دارای مشکلات یادگیری توجه کرد. پس از آن روانشناسان به مطالعة خصوصیات این دانش آموزان پرداختند. با این وجود تا اوایل دهة 1960 کاری که در خور توجه باشد انجام نگرفته بود، به همین علت در این دهه، علمای تعلیم و تربیت نیز به جریان مذکور پیوستند و برای حل این مشکل پیشقدم گشتند.
در سال 1896 پزشکی انگلیسی به نام مورگان وضعیتی را گزارش کرد که آن راکوری لغات مینامید. حالتی که ناتوانی در خواندن کلمات از آن تعبیر میشد. چند سال پس از آن یعنی در سال 1920 این مورد جای خود را به عنوان مفهومی در مطالعات علمی بازکرد.
در سال 1930 عصب آسیبشناسی به نام اُرتون[1] رابطة میان غلبه مغز و اختلالات تکاملی زبان را مورد مطالعه قرار داد. در سال 1947 اشتراوش[2] و لتینین [3] کتاب «آسیبشناسی روانی و تربیت کودک معلول مغز» را منتشر کردند که بر پایة آن ناتوانیهای یادگیری ناشی از ضایعات مغزی قلمداد میشوند.
از سال 1948 به بعد تلاشهایی شکل یافتهتر در این زمینه آغاز شد که به طور عمده مربوط به تلاش برای کشف حدود و علل متفاوت ناتوانیهای یادگیری بود. این تلاشها ادامه یافت و به پدید آمدن گروههای محلی و سازمانهای ایالتی متفاوتی انجامید که در سال 1963 با برگزاری یک کنفرانس ملی به رهبری ساموئل کرک[4] در شیکاگو اقدام به ایجاد و سازماندهی یک مؤسسه ملی کردند. در همین سال کرک طی سخنانی در این کنفرانس گفت: موضوع بحث ما در این جا کودکانی هستند که یا به جهت سببشناسی ( برای مثال نقص کار مغز ، نقص جزئی در کار مغز یا اختلال عصبی – روانی) ، یا به سبب جلوههای رفتاریشان (برای مثال، اختلالهای ادراکی، فعالیتهای حرکتی بیش از حد، نارساخوانی یادیس لکسی) نامی بر آنها نهاده شده است» کرک در اظهارات خود پیشنهاد کرد که برای پرهیز از معمای پیچیدة کار ناقص مغز،از اصلاح «ناتوانی یادگیری» که در برگیرندة تمام افراد مورد نظر است استفاده شود.
اولیای کودکانی که به ناتوانی یادگیری مبتلا بودند و با اصطلاحات پیشنهاد شدة قلبی موافقت نداشتند. این اصطلاح را شور و شوق پذیرفتند و مؤسسه کودکان ناتوان در یادگیری را تشکیل دادند. این نامگذاری مشکل به وسیلة کرک و تشکیل مؤسسه کودکان ناتوان در یادگیری معمولاً به عنوان شروع اداری و رسمی حرکت در جهت برخورد با ناتوانیهای یادگیری در نظر گرفته میشود[5].
تعریف اختلالات یادگیری:
اصطلاح اختلالات یادگیری از نیاز به تشخیص و خدمت به دانشآموزانی برخاسته است که به طور مداوم در کارهای درسی خود با شکست مواجه میشوند و درعین حال در چهارچوب سنتی کودکان استثنایی نمیگنجند.
تعاریف ناتوانی یادگیری با تغییرات متنوعی همراه بوده است این امر ممکن است به خاطر ارزشیابی و بازنگریهای متحد و در این قلمرو و ماهیت علمی آن باشد. رشتههای تخصصی متعددی به طور مثال پزشکی، روانشناسی، علوم تربیتی، زبان شناسی و عصب شناسی، هر کدام اصطلاحاتی را برای تبیین این اختلال دخیل کردهاند. برای مثال علوم تربیتی عبارت ناتوانی یادگیری خاص را به کار می برد، روانشناسی از مقولات همچون اختلالات ادراکی، رفتارهای فزون کنشی، نقص توجه و زبان شناسی از عبارات ناگویی اکتسابی، نارساخوانی و پزشکی و عصبشناسی از موارد ضربه مغزی، نارساکنشوری قلیل مغز، صدمه یا آسیب مغزی استفاده میکنند[6].
تعریف قانون آموزش و پرورش برای کودکان دارای ناتوانی یادگیری چنین است:
«ناتوانی یادگیری بخصوص ، یعنی اختلالی در یک یا چند فرایند روانی پایه که به درک یا استفاده از زبان شفاهی یا کتبی مربوط میشود و میتواند به شکل عدم توانایی کامل در گوش کردن ،فکر کردن، صحبتکردن، خواندن، نوشتن، هجی کردن، یا انجام محاسبات ریاضی ظاهر شود. این اصطلاح شرایطی چون معلولیتهای ادراکی ،آسیب دیدگیهای مغزی، نقص جزئی در کار مغز ، دیسلکسی یا نارساخوانی و آفازیای رشدی را در بر میگیرد[7].»
انجمن مخصوص کودکان و بزرگسالان مبتلا به ناتوانیهای یادگیری تعریف دیگری را ارائه داده است، این تعریف معتقد است که ناتوانیهای یادگیری ریشه نورولوژیک دارد و وجه تمایز این تعریف آن است که وسعت حوزههایی که تحت تأثیر آن قرار میگیرند. وسیعتر میکند و آن را به چیزی غیر از دروس نیز گوش میدهد. تعریف چنین است:
«ناتوانیهای یادگیری ویژه، حالتی مزمن است که منشأ نورولوژیک دارد و به صورت انتخابی در کار رشد و یا ابزار مهارتهای کلامی و غیر کلامی دخالت میکند. این اختلال ممکن است در افرادی که دارای هوش متوسط یا بالا و کسانی که سیستمهای حسی و حرکتیشان به طور کافی درست کار میکند و اشخاصی که از فرصتهای یادگیری به اندازه کافی استفاده میکنند نیز تظاهر کند. ناتوانیهای یادگیری از نظر نوع تظاهرات و میزان رشد فرد میتواند متفاوت باشد. این حالت ممکن است در سراسر زندگی در عزت نفس، تحصیلات، شغل، ارتباط با دیگران و فعالیتهای روزمره فرد، تأثیر منفی بگذارد[8].»
در سال 1981 کمیته مشترک ملی برای ناتوانیهای یادگیری (njcld) ، مرکب از: نمایندگان انجمن گویایی و شنوایی آمریکا، جامعه کودکان وبزرگسالان مبتلا به ناتوانیهای یادگیری، شورای مخصوص ناتوانیهای یادگیری، بخش مربوط به کودکانی که دچار اختلالات ارتباطی هستند، انجمن بین المللی خواندن، انجمن دیسلکی مشترکاً تعریفی ارائه دادهاند که چنین است:
«ناتوانیهای یادگیری یک اصطلاح کلی است که به علت گروهی از بینظمیهای نامتجانس به وجود میآید. این حالت ممکن است به صورت اشکالات مهمی در اعمالی نظیر: گوش دادن، صحبتکردن، خواندن، نوشتن، استدلال کردن یا حساب کردن تظاهر نماید. اکثر این بینظمیها جنبه ذاتی دارند و به نظر میرسد که معلول بدکاری سیستم اعصاب مرکزی باشند. حتی با وجود اینکه ناتوانی یادگیری ممکن است همراه با سایر شرایط معلولیت رخ دهد و یا تأثیرات منفی محیطی مانند تفاوتهای فرهنگی،آموزش نامناسب وکافی را در برداشته باشد[9].»
تعریف دیگری که در این جا ارائه میشود به نقل از کنگره آمریکا طبق قانون عمومی 142-94 است، تعریف چنین است:
«ناتوانیهای یادگیری به معنای وجود اختلالی در یک یا چند فرآیند روانشناختی پایه بوده که به فهم یا استفاده از زبان نوشتاری ویا گفتاری مربوط میشود و میتواند به شکل عدم توانایی کامل در گوش کردن ، فکر کردن، صحبتکردن، خواندن، نوشتن و هجی کردن یا انجام محاسبات ریاضی ظاهر شود[10].»
تعریف دیگری که بیت من ارائه داد که یک بعد تازه و مهم به آن اضافه میکرد، او قید اختلاف را نیز در تعریف گنجاند که عبارت بود از اختلاف بین ظرفیت تخمین زده شده و پیشرفت مشاهده شده، تعریف چنین است:
[1] . orton
[2] . strauss
[3] . Lehtinen
[4] .kirk
1 مرتضی حاج بابایی و یاور دهقانی هشتجین، آشنایی با ویژگیها و مسایل کودکان استثنایی،تهران ، نشر ایران ، 1372 ، ص 115 و 116
1 پرویز شریفی درآمدی، روانشناسی کودکان استثنایی،تهران، نشر روانسنجی، چاپ اول، جلد 2، 1381، ص 23 و 24
2 جرالدوالاس. جیمزآ.مکلافلین، ناتوانیهای یادگیری مفاهیم و ویژگیها، ترجمه محمد تقی منشیطوسی، مشهد، انتشارات آستان قدس رضوی، چاپ چهارم، 1376، ص 9
1 دانیل پی. هالامان، جیمزام. کافمن، کودکان استثنایی:مقدمهای بر آموزشهای ویژه، ترجمه مجتبی جوادیان، مشهد،انتشارات آستان قدس رضوی، چاپ سوم، 1375 ، ص178 ، 179
2 پی. هالامان، جیمزام. کافمن، کودکان استثنایی ، ترجمه مجتبی جوادیان، مشهد،انتشارات آستان قدس رضوی، چاپ سوم، 1375 ، ص178
1 الیزابت . اچ . ایلوارد . فرانک . ار. براون، تشخیص و سازماندهی ناتوانیهای یادگیری، ترجمه رضا برداری، تهران، انتشارات سازمان آموزش و پرورش استثنایی، چاپ اول ، 1377 ، ص 7
مقاله درباره ناتوانیهای خاص یادگیری