دانلود با لینک مستقیم و پر سرعت .
لینک پرداخت و دانلود *پایین مطلب*
فرمت فایل:Word (قابل ویرایش و آماده پرینت)
تعداد صفحه: 31
بهزیستی از دیدگاه دین و روانشناسی
چکیده
نوشته حاضر، که بخشی از کتاب مقدمهای بر روانشناسی مثبت است، به بررسی رابطه دین و معنویت با بهزیستی روانشناختی میپردازد. معنویت به تمایل انسان برای جستوجوی معنای زندگی از طریق تعالی نفس یا از طریق نیاز به ارتباط با چیزی بزرگترو عالیتر ازخود انسان، اشاره دارد. از آنجا که دین به شکلی از جستوجوی معنوی اشاره دارد و با آداب و سنن رسمی و ویژه مرتبط است، در کانون این بحث قرار میگیرد. البته، از منظر نویسنده، معنویت لزوماً به بافتی دینی وابسته نیست، اما ارتباط دینداری با سلامت روانی و جسمی ممکن است به علل و عواملی مرتبط باشد که این عوامل، خود نتیجه دینداری هستند و در مقاله حاضر پژوهشهای مرتبط با شش گروه از این عوامل ارائه شده است که مهمترین آنها پدیدایی احساس معنی و هدف در زندگی توسط دینداری میباشد، شایعترین راههای رسیدن به معنی بیشتر در زندگی بررسی و تجارب دینی و معنوی از جمله این راهها هستند.
دین و بهزیستی روانشناختی
واژة «معنویت» به تمایل انسان برای جستوجوی معنای زندگی از طریق تعالی نفس2 یا از طریق نیاز به ارتباط با چیزی فراتر از خودش اشاره دارد. دین به شکلی از جستوجوی معنوی اشاره دارد که با آداب و سنن رسمی دینی مرتبط است، در حالی که معنویت به چنین بافتی وابسته نیست.3 از اینروی، واژة «معنویت» بیشتر به جستوجو برای امر قدسی اشاره دارد و واژة دین، به جستوجویی اشاره دارد که پایههای آن در شکلهای رسمی (نهادی) معنویت قرار دارد.
در حال حاضر، تعداد نسبتاً قابلتوجهی از مطالعات وجود دارد که چگونگی تأثیر دینداری و معنویت را بر سلامت جسمی و روانی بررسی کردهاند.4 بیشتر این مطالعات نشان میدهند که افراد دیندارتر و افرادی که فعالیتهای دینی بیشتری دارند، معمولاً از حیث روانی و جسمی سالمتر هستند. نتایج بررسیها نشان میدهد که مشارکت بیشتر در فعالیتهای دینی، به طور معناداری با بهزیستی بیشتر و میزان کمتر بزهکاری، مصرف الکل، سوءمصرف مواد و دیگر مشکلات اجتماعی مرتبط است.5 به گفتة دیوید مایرز: «تحقیقات مکرر در میان مردم آمریکای شمالی و اروپا نشان میدهد که مردم دیندار بیش از بیدینها احساس شادی و رضایت از زندگی را گزارش میکنند».6 جیمز پیکاک و مارگارت پولوما7 دریافتند که احساس نزدیکی به خدا، بزرگترین و تنها پیشبینیکنندة رضایت از زندگی در همة سنین است. اما با اینکه همبستگی بین احساس بهزیستی روانشناختی و دینداری معنادار است، میزان ارتباط معمولاً متوسط به پایین است.8 افزون بر این، مطالعات همواره ارتباطات معنادار را گزارش نمیکنند.9
یافتههای مغایر، ضرورتاً ارتباط میان بهزیستی و دین را نفی نمیکنند، بلکه موقعیتهایی را مشخص میکنند که ارتباط در آنها قویتر است. برای مثال، ارتباط بین بهزیستی و دینداری معمولاً در زنان قویتر از مردان است. از لحاظ نژادی نیز معمولاً ارتباط بین بهزیستی و دینداری در میان امریکاییهای افریقاییتبار بیشتر از سفیدپوستان است. همچنین، اعتقاد به نیروی شفابخش دعا در میان امریکاییهای افریقاییتبار قویتر از سایر گروههای نژادی است.10
به نظر میرسد سن نیز یک عامل موثر باشد. ارتباط بین دینداری و بهزیستی معمولاً در افراد مسن قویتر است.11 موریس اوکون و ویلیام استاک12 دریافتند دینداری و سطح مطلوب سلامت جسمانی، دو مورد از قویترین پیشبینیکنندههای بهزیستی روانشناختی در میان افراد مسن هستند. اعتقاد به زندگی پس از مرگ در میان افراد مسن، با اعتقاد به هیجانانگیزی زندگی کنونی همبستگی بالاتری دارد.13 با نگاه به گسترة زندگی مردم، درمییابیم که انگیزههای متفاوتی برای شرکت در فعالیتهای معنوی و دینی در مقاطع مختلف زندگی وجود دارد. مردم در نیمة نخست زندگی خود ممکن است دین را برای تکوین هویت و شکل دادن ارتباطات اجتماعی بخواهند؛ اما در نیمة دوم، ممکن است نیاز به دین برای کمک به بازسازی اولویتهای زندگی و مواجهه با واقعیت مرگ باشد که در حال فرا رسیدن است.14 جالب اینکه ارتباط بین فعالیتهای دینی و بهزیستی، در میان مردم ایالات متحده قویتر از اروپاییهاست.
عوامل موثر دیگر، به جنبههای خاص دین که مورد ارزیابی قرار میگیرد، و نحوة اندازهگیری بهزیستی ارتباط دارند. همبستگیهای قویتر و معنادارتر، معمولاً مبتنی بر رفتار واقعی دینی هستند، نه نگرشهای دینی؛15 یعنی افرادی که در فعالیتهای مرتبط با ایمان دینی (مانند حضور در کلیسا و دعا کردن) شرکت میکنند، اغلب بهزیستی بیشتری را در مقایسه کسانی که صرفاً دارای نگرشهای دینیاند گزارش میکنند. در واقع، بزرگترین پیشبینیکنندة ارتباط بین دینداری و بهزیستی، «فعالیت دینی عمومی»16 یا حضور فعالانه در فعالیتهای دینی است.17 با این حال، برخی18 دریافتهاند که فعالیتهای دینی مانند حضور در کلیسا، بیشتر با گزارش افراد از رضایت از زندگی ارتباط دارد، تا گزارش آنها از شادکامی. همچنین معقول به نظر میرسد که دین بر نحوة شکلگیری برداشت افراد از معنا و هدف زندگی تأثیر داشته باشد. مارگارت پولوما و بریان پندلتون19 دریافتند که اگر معیار بهزیستی، داشتن احساس معنا و هدف در زندگی باشد، پس ارتباط قویتری بین بهزیستی و دینداری وجود دارد.
با اینکه به طور کلی چند عامل مؤثر وجود دارد، اما پژوهشها نشان میدهند که افراد پایبند به اعتقادات و آداب دینی، سطوح بالاتری از بهزیستی را تجربه میکنند. همچنین، تأثیر دین کم است، اما همواره وجود دارد و بر کیفیت زندگی افراد تأثیر میگذارد.
دینداری و سلامت
یکی از جالبترین حوزههای پژوهشی در سالهای اخیر، بررسی ارتباط میان دینداری و سلامت جسمی است. معمولاً افرادی که دینداری سطح بالاتری را گزارش میدهند، از لحاظ جسمانی کمتر به بیماری مبتلا میشوند. از آنجا که میزان ابتلای آنها به سرطان و حملات قلبی پائینتر است، زندگی طولانیتری دارند؛ پس از بیماری یا عمل جراحی سریعتر بهبود مییابند و درد را بیشتر تحمل میکنند.20 همچنین در این زمینه، قویترین پیشبینیکنندة شروع و تداوم بیماری ـ خواه افراد در مراسم دینی حاضر شوند یا نشوندـ مشارکت فعال است. قویترین پیشبینی سرعت بهبود فرد یا درمان بیماری وخیم، استفاده از راهبردهای کنار آمدن (مقابلة) دینی است.
با وجود این همه یافتة مثبت، ممکن است سؤال شود که آیا دینداری پیامدی منفی بر سلامت روانی یا جسمی دارد.؟ جورج و همکاران بیان میکنند که ما هیچگونه شواهدی نیافتیم که دینداری ممکن است بر نمونههای معرف از جامعه تأثیر آسیبزا داشته باشد. اما شواهدی وجود دارد که در خدمات پزشکی به سبب اعتقادات دینی ممکن است آسیبزا باشد. در خانوادههایی که به جای روشهای استاندارد پزشکی، به شفابخشی ایمان متوسل میشوند، نرخ مرگ کودکان بیشتر است.21 امریکاییهای افریقاییتبار که عمیقاً به نیروی شفابخش دعا اعتقاد دارند نیز غالباً کمتر ورزش میکند و نسبت به فعالیت در حیطة مراقبت از سلامت خود اهتمام چندانی ندارند.22 در این مورد، به نظر میرسد که ایمان قوی به نیروی دعا، باعث میشود این افراد ـ ظاهراً با این اعتقاد که دعا آنقدر نیرومند است که میتواند بهرغم رویههای ناسالم شفا دهد ـ نیازی به مراقبت از سلامت خودشان نبینند.
دعا و سلامت
تعدادی از مطالعات، به بررسی روابط میان دعا و سلامتی پرداختهاند.23 براساس این مطالعات، فراوانی دعا با شاخصهایی از سلامت مانند سلامت هیجانی بهتر پس از عمل جراحی در بیماران قلبی، سرزندگی و سلامت روان بالاتر، بهزیستی روانشناختی بیشتر و کاهش افسردگی پس از جراحی قلبی، ارتباط دارد.24 در یک مطالعة طولی شش ساله روی افراد مسن، مشاهده شد که فعالیتهای دینی خصوصی از قبیل دعا یا خواندن کتاب مقدس، طول عمر را پیشبینی میکند. کسانی که فعالیت دینی بیشتری مانند دعاهای روزانه داشتند، بیشتر عمر کردند. اما این تأثیر تنها در مورد افرادی دیده شد که سطح فعالیت روزانهشان در ابتدای مطالعه، دچار اختلال نبود. بنابراین، به نظر میرسد وضعیت سلامتی سابق باعث تفاوت در تأثیر دعا بر سلامتی میگردد. چرا باید دعا بر وضعیت سلامتی مؤثر باشد؟ هربرت بنسون25 نیز، که تکنیک پاسخ آرمیده،26 (شکلی از درمان) را ابداع کرد، دعا را مورد بررسی قرار داد و دریافت که ظاهراً دعا کارکرد نظام ایمنی را ارتقا بخشیده، میتواند به درمان کمک کند.
حجم مطالعات صورت گرفته در زمینة ارتباط میان دعا و درمان، یک پزشک را برانگیخت که مقالهای با عنوان «آیا پزشکان باید برای سلامتی دعا تجویز کنند؟» بنویسد.27 پاسخ او: «نه هنوز»، قابل قبول نبود. مایکل مکالو28 نیز پژوهشهای مربوط به دعا و سلامتی را مرور کرد و دریافت که بر بیشتر مطالعات، خدشههای نسبتاً جدی وارد است و هنوز انجام مطالعات بیشتر ضروری است. پژوهشهای این حوزه، صرفاً در آغاز راه بوده و سازوکارهای دقیقی که واسطة این ارتباط هستند، هنوز کاملاً معماگونهاند. با اینکه اعتبار شواهد علمی هنوز مورد بحث و گفتوگو است، اما هماینک دو سوم از دانشکدههای پزشکی در ایالات متحده دورههایی را در زمینة مسائل معنوی ارائه میکنند.29 همچنین شواهد نشان میدهند که تأثیر دینداری بر شروع بیماری روانی و بهبودی آن بیشتر از تأثیرش بر سلامت جسمی است.
چرا دینداری با بهزیستی ارتباط دارد؟
گزارشهای کم، اما معنادار و منسجم دربارة تأثیر دینداری بر بهزیستی وجود دارد. اما چرا باید اینگونه باشد؟ پژهشگران اینگونه فرضیهپردازی کردهاند که تأثیر دین بر سلامت روانی و جسمی ممکن است حداقل معلول یکی از شش عامل زیر باشد:30
1. دینداری، حمایت اجتماعی را تأمین میکند؛
2. دینداری به سبک زندگی سالم کمک میکند؛
3. دینداری انسجام شخصیت را ارتقا میبخشد؛
4. دینداری میتواند ثمربخشی31 را افزایش دهد؛
5. دینداری راهکارهای کنار آمدن (مقابله) منحصر به فردی را فراهم میآورد؛
6. دینداری باعث پدیدآیی احساس معنا و هدف میشود.
1. دینداری حمایت اجتماعی را تأمین میکند
برخی از نویسندگان بیان میکنند که حمایت اجتماعی، یکی از مهمترین دلایل ارتباط بین دین و بهزیستی است.32 حمایت اجتماعی، یکی از قویترین پیشبینیکنندههای احساس بهزیستی روانشناختی است. از اینروی، منطقی به نظر میرسد که شرکت در فعالیتهای کلیسا، همراه با جمعیتی از افراد همعقیده باید منبعی از رضایت باشد. همراه بودن با افراد دیگر در یک بافت دینی حمایتگر و یاریرسان میتواند عامل مهمی برای سلامت جسمی باشد. با توجه به تأثیر بالای حمایت اجتماعی بر تنش روانی و نظام ایمنی، این مسئله نباید خیلی باعث شگفتی شود.33 اما اگر افراد دیگری که در زندگی فرد نقش دارند، جهتگیری جدیدی را که فرد اتخاذ کرد، درک و حمایت نکنند، ممکن است تعهد دینی تعارضهای میانفردی را نیز برانگیزاند.34
احساس حمایت اجتماعیِ مبتنی بر دین، برخلاف سایر اشکال حمایت اجتماعی میتواند تا آنجا افزایش یابد که بسیاری آن را منبع عالیترین روابط حمایتی ـ یعنی ارتباط با خدا ـ تلقی کنند. ملوین پولنر35 دربارة علت اهمیت این ارتباط برای بهزیستی تأمل کرد. به نظر او چهبسا مردم باور داشته باشند که خدا در اوقات خاص و ضروری به آنها کمک میکند. همچنین احساس عزت نفس فرد میتواند با این اعتقاد که خدا او را دوست دارد، یا این اعتقاد که ارتباط با خدا همواره در مواقع دشواری منبعی قابل اعتماد است، تقویت گردد.
2. دینداری به سبک زندگی سالم کمک میکند
مطالعات نشان دادهاند که یکی از تأثیرات دینداری رو به افزایش، تمایل کمتر به ارتکاب رفتارهای خطرساز برای سلامتی است. برای نمونه، افرادی که دیندارتر هستند، کمتر الکل و سیگار مصرف میکنند.36 همچنین تأثیر دینداری بر رفتارهای سالم در فرقههای مذهبی بهگونهای متفاوت دیده میشود. فرقههایی که رفتارهای خطرساز برای سلامتی را بیشتر ممنوع میکنند (مانند مورمونها37 و پیروان کلیسای منتظران ظهور مسیح)38 معمولاً سالمتر از پیروان سایر فرقهها هستند.39
3. دینداری انسجام شخصیت را ارتقا میبخشد
روبرت امونز40 معتقد است دین به این علت که انسجام شخصیت را تسهیل میکند، تا حدودی احساس بهزیستی را افزایش میدهد. او مطالعهای را گزارش میکند که در آن، دربارة پنجاه نوکشیش یسوعی41 که «دورة چهار هفتهای مراقبه در تنهایی»42 را گذرانده بودند، بررسی شده بود. پس از این تجربه، مشاهده شد که شخصیت آنها انسجام بیشتری یافته است و از سلامت روانی بالاتر برخوردارند. امونز بر این باور است که افزایش انسجام شخصیت به این دلیل است که افزایش تعهد دینی میتواند تعارضهای درونی را حل کند. برخی از محققان استدلال میکنند که تعارض درونی، نخستین محرک برای جستوجوی تجارب دینی است؛ زیرا گرایش به دین و سایر تجارب میتواند تعارضات درونی را حل کند. افزون بر این، تعهد معنوی عمیقتر نیز میتواند به افراد کمک کند تا اهداف و تلاشهای شخصی خود را بر آن چیزی متمرکز کنند که مهمترین کاوش زندگی تلقی میگردد. از این گذشته، از آنجا که اهداف معنوی هیچگاه به طور کامل محقق نمیشوند، اهداف مادامالعمری را فراهم میآورند که میتواند در همة مراحل زندگی سودمند باشد.
4. دینداری میتواند ثمربخشی را افزایش دهد
ثمربخشی یا صرف زمان و تلاش برای سودرسانی به دیگران، با بهزیستی بیشتر، به ویژه در سنین میانسالی و بالاتر، ارتباط دارد. تلاش برای ثمربخشی، تاحدودی بهگونهای تناقضآمیز، هم به فروتنی و از خودگذشتی نیاز دارد و هم به حرمت نفس، خودکارآمدی43 و اعتماد به نفس. این تعادل بین جنبههای متفاوت شخصیت، میتواند به افزایش انسجام کمک کند. اما پژوهش در زمینة نوعدوستی، هشداری را در مورد این ایده به دست میدهد. مطالعات در زمینة نوعدوستی نشان دادهاند که اگر فردی که نیازمند کمک است، دارای ارزشها یا باورهای دینی متفاوت باشد، دیندار بودن ممکن است کمکرسانی را کاهش دهد.
5. دینداری راهکارهای کنار آمدن (مقابله) منحصر به فردی را فراهم میآورد
یکی از راههای بررسی ارتباط بین دینداری و بهزیستی، مطالعه این رفتارها به مثابه گونهای از کنار آمدن دینی است. مطالعات پیرامون راهکارهای کنار آمدن دینی، راهکارهای گستردة مورد استفادة افراد را برای مقابله با تنشهای روانی و مشکلات زندگی جستوجو میکنند.44 برای نمونه، احساس معنای مبتنی بر دین، میتواند به چند صورت کمککننده باشد؛ مانند: امیدوار ساختن، ارائة دلیل برای عوامل تنشزای45 غیرمنتظره و ناخواسته (برای مثال «خدا تو را دچار مشکلات میکند تا آبدیده شوی») یا کمک به مردم برای قراردادن زندگی خود در چارچوبی بزرگتر. امونز خاطر نشان میسازد که افزایش تعهد دینی، همچنین به فرد کمک میکند تا بر اساس روایتی از زندگی که معطوف به ارتباط با هدفی بزرگتر و متعالی است، هویتی جدید برای خود کسب کند. برگزیدن این «تصویر بزرگ»، میتواند جنبههای مختلف شخصیت را در چارچوب روایت شخص بزرگتری انسجام بخشد. همچنین انواع روشهای کنار آمدن دینی عبارتاند از: جلب حمایت اجتماعی از جانب اعضای کلیسا و استفاده از باورهای دینی برای کمک به فرایند بخشش و جلوگیری از هیجانات منفی.
افزون بر این، چه بسا کنار آمدن دینی حس خوشبینی یا امید را که به وسیلة باورهای دینی شکل میگیرد، شامل شود. مارتین ای. پی. سلیگمن46 مطالعهای را که به وسیلة یکی از شاگردانش انجام شده و به دینداری و امید نظر دارد، گزارش میکند. شینا آینگار47 تعدادی از گروههای دینی را در سراسر ایالات متحده بررسی کرد و دریافت که افزایش امید، دلیلی کافی برای افزایش بهزیستی به وسیلة دینداری عمیقتر است. مطالعات دیگر نیز نشان دادهاند که دینداری با ارتقای خوشبینی پیوند دارد.48 در واقع، ارتباط بین دینداری و خوشبینی، یکی از روشنترین موارد مرتبط با بهزیستی است.
انواع روشهای کنار آمدن دینی به دو شکل قابل طرح است؛ کنار آمدن شخصی (مانند ایمان و دعا) و کنار آمدن اجتماعی (مانند شرکت فعالتر در کلیسا و مطرح ساختن مشکلات با کشیش). هارولد کونیگ، لیندا جورج و النا سیگلر49 دریافتند که اکثریت افراد مسن در نمونههای پژوهشی آنها، شیوههای شخصی کنار آمدن دینی را استفاده میکنند. در حقیقت، آنها دریافتند که روشهای کنار آمدن دینی، در مقایسه با سایر انواع کنار آمدن، در افراد مسن بیشتر گزارش شده است.
همچنین، کنار آمدن دینی را میتوان به دو شکل مثبت و منفی تقسیم کرد.50 روشهای مثبت کنار آمدن آنهایی هستند که با هیجانات مثبت مانند حمایت، دلسوزی51 یا امید مرتبط میشوند. یک نمونه این باور است که «خدا چیزی در زندگی به تو نمیدهد که برایت قابل تحمل نباشد». روشهای منفی کنار آمدن، هیجانهای منفی نیز احساس گناه یا ترس از عذاب الهی را در برمیگیرند. یکی از نمونهها، استفادة افراطی افراد از احساس گناه است تا خودشان را به علت ارتکاب خطا تنبیه کرده، و این کار نوعی «جبران» در درگاه خدا محسوب شود. فقط روشهای مثبت کنار آمدن، تأثیر سودمند بر وضعیت سلامت روانی و جسمی دارد. افزون بر این، به نظر میرسد گونههایی از کنار آمدن دینی که بر اساس آن انسان و خدا برای حل مشکلات با یکدیگر همکاری میکنند، سودمندتر از گونههایی است که همة مشکلات را کاملاً در دستان خداوند میدانند.
6. دینداری باعث پدیدآیی احساس معنا و هدف میشود
احساس معنا و هدف با بهزیستی روانشناختی، و توان کنار آمدن مثبت با فشارهای روانی و چالشها مرتبط است. یکی از روشنترین دلایل پذیرش دیدگاههای دینی توسط مردم، کسب احساس معنا و هدف در زندگیشان است. دین، تقریباً بیش از همة آداب و سنن دیگر، چشماندازی وسیعتر دربارة زندگی انسان فراهم میآورد و توضیح میدهد که چرا حوادث غیرمنتظره اتفاق میافتند. دین ـ بهویژه وقتی زندگی دشوار است ـ از طریق ارائه توضیحاتی دربارة حوادث غیرمنتظره و از طریق امید دادن باعث آرامش میشود. لیندا جورج و همکاران دریافتند که توانایی دین برای فراهمآوری احساس معنا و هدف یا احساس انسجام، مهمترین پیشبینیکنندة بهبود وضعیت سلامتی است. آنها خاطر نشان ساختند که ممکن است توانایی باورهای دینی، ایمان و فعالیتهای دینی برای جلوگیری از تأثیرات فشار روانی، عامل اصلی ارتباط دینداری و سلامت باشد.
احساس معنی و هدف در زندگی
موضوع مشترک و فراگیر در پژوهشهای حوزة دین و معنویت، ایدة یافتن معنی در زندگی است. این پرسش منطقی است که احساس معنی و هدف چه چیزی عاید انسان میکند. کریستال پارک و سوزان فولکمن52 معنی را صرفاَ «ادراک اهمیت» تعریف میکنند. آنها اظهار میکنند که معنی به زندگی اهمیت میبخشد. در واقع، ممکن است نیاز به معنا فطری باشد.
نیاز به معنی
روی بامیستر53 معناآفرینی را فرایندی میداند که در آن راهی برای معنا بخشیدن به زندگیمان و قابل درک ساختن آن مییابیم. بامیستر چهار دلیل ارائه میکند که چرا مردم نیازمند درک معنی هستند؛ دلیل اول کمک به یافتن هدف در زندگی است. این مسئله بیشتر به داشتن اهدافی در آینده اشاره دارد. اما تحقق اهداف ضرورتاً آسان نیستند؛ زیرا مردم باید پیگیر تکالیف باشند و آنها را کامل کنند. بامیستر معتقد است که هدف داشتن از این نظر نیز سودمند است که زمانبندی اعمال و اتفاقات حال و گذشته را به سوی اهداف آینده مشخص میکند. به عبارت دیگر، هدف برخاسته از این آگاهی است که اعمال ما برحسب اینکه نسبت به اهدافمان هم اکنون کجاییم، کجا بودهایم و به کجا میرویم، معنا مییابد. دلیل دوم برای نیاز به معنی این است که معنی احساس خودکار آمدی یا کنترل را برای فرد فراهم میآورد. معنی به انسان اجازة داشتن این باور را میدهد که ما بیش از سربازان بازی شطرنج هستیم که به واسطة حوادث دنیا به این سو و آن سو انداخته شویم. احساس هدف، برای داشتن احساس کنترل نیز اهمیت دارد. جالب اینکه این باور که فرد بر حوادث کنترل دارد، ضرورتاً با داشتن احساس معنی و هدف مطابقت نمیکند («خطاهای مثبت»54 را در فصل 2 از منبع اصلی این مقاله مشاهده کنید). دلیل سوم برای نیاز به معنی این است که معنی، راههایی را برای مشروعیت بخشیدن و توجیه کردن اعمال پیش روی قرار میدهد. احساس معنی حتی دلایلی را برای اعمال فرد فراهم میآورد که در برخی از موارد دور از انتظار است؛ مانند توصیة حضرت مسیح که «روی دیگر صورتت را نشان بده» یا وقتی کسی به ما آسیب میرساند، تلافی نمیکنیم. همچنین، مشروعیت بخشیدن یا توجیه مبنایی را برای ارزشها و اصول و نظام اخلاقی معرفی میکند. سرانجام، بامیستر میگوید که مردم نیازمند معنی در زندگی هستند؛ زیرا احساس معنی به پروراندن احساس خود ارزشمندی کمک میکند. این مسئله تا حدودی به این علت است که مردم معمولاً در تجمعات افرادی شرکت میکنند که احساس معنی مشترک با آنها دارند و احساس اشتراک میتواند شکلدهندة احساس ارزش باشد. اما شکلگیری احساس خودارزشمندی از طریق ارتباط با گروه، چه بسا یک عارضة منفی داشته باشد. از یک سو ممکن است باعث بیارزش شمردن افرادی شود که عضو گروه نیستند، و از سوی دیگر ممکن است با توجه به این باور که زندگی همة انسانها با هم گره خورده است، باعث ارتباط با همة انسانها شود.
اقسام معنی
یکی از مشکلاتی که پژوهش پیرامون معنی را با دردسر مواجه میسازد، این است که مفهوم واژة معنی، به خودی خود بسیار گسترده بوده و پژوهشگران به گونههای بسیار متفاوتی آن را به کار بردهاند. مردم وقتی میگویند «احساس معنی»، دستکم به دو مقولة کلی اشاره دارند؛ مقولة اول «معنی کیهانی»55 یا «معنی کلی»56 است. این مقوله به این پرسشها اشاره دارد که آیا «زندگی به طور کلی، یا حداقل زندگی انسان دارای الگویی نسبتاً منسجم است».57 مردم وقتی در پی معنی کیهانی هستند که نیاز به این باور دارند که طرح یا نظمی در جهان وجود دارد. روش دیگر برای نگریستن به معنی کیهانی این است که این معنی تلاشی برای یافتن «برنامة بزرگی» است که جهان را حرکت و شکل میدهد. پارک و فولکمن این معنی را جستوجو برای باورهای پایدار، اهداف ارزشمند و تصور وجود نظم و انسجام میدانند. به اعتقاد پارک و فولکمن، معنی کلی مرکب از جستوجوی همزمان برای نظم و هدف است. آنها معتقدند که نظم محصول باورهای خاصی است: باور به خیرخواهی دیگران و دنیا، ارزشمندی خودمان، کنترل و اعتبار و قابل اعتماد بودن روابط صمیمی. آنها احساس هدفمندی را حاصل باورهایی میدانند که تلاشمان را به سوی اهداف مختلف سازمان میدهند، موجه میکنند و جهت میدهند. از اینروی، معنی کلی (یا کیهانی) را ترکیبی نسبتاً پیچیده از این باورها میدانند: عدالت، انصاف، قابلیت اعتماد، ارزش خود، کنترل و اهدافی که ارزش پیگیری را دارند.
نوع دیگر معنی، عبارت است از جستوجو برای «معنی شخصی و دنیوی (سکولار)» در زندگی58 یا «معنی موقعیتی».59 این نوع معنی با یافتن هدف شخصی در زندگی مرتبط است. افزون بر این، در کنار اینکه فرد میتواند از طریق برگزیدن اعتقادات، یک دین رسمی بیابد، میتواند یک معنی دنیوی (سکولار) نیز برای خودش به دست آورد. باید دقت شود که این تعریف از معنی دنیوی یا موقعیتی میرساند که این معنی معمولاً به معنی کیهانی وابسته است. به طور کلی، بدون داشتن احساس وجود نظم و انسجام در جهان، این امکان وجود ندارد که فرد چگونگی انطباق با آن را دریابد.
یافتن معنی در زندگی
بیشتر محققانی که دربارة معنی مطالعه کردهاند، معتقدند که انسان باید در زندگی خود، یک احساس معنیِ شخصی و مبتنی بر تجربة خود را شکل دهد. کافی نیست که صرفاً با چشمان بسته احساس معنی شخص دیگر را برگزینیم. واژهای به نام Cult وجود دارد که عبارت است از گروهی از مردم که کورکورانه نظام معنایی شخص دیگری را میپذیرند. اروین یالوم60 اشاره میکند که احساس معنی و هدف معمولاً در طول دورة زندگی تغییر میکند. اما انسانها چگونه احساس معنی را در زندگی ایجاد کرده و متحول میسازند؟ میتوان معنی را به چندین طریق ایجاد کرد، اما آنچه در ادامه میآید، شایعترین راههای رسیدن به معانی گستردهتر است:
1. هماهنگی، انسجام و همسازی61 بیشتر میان جنبههای مختلف هویت خود و اهداف زندگی؛
2. شکل دادن به یک طرحوارة زندگی62 یکپارچه؛
3. همسازی موقعیتهای کنونی با اهداف کلی؛
4. خدمت به دیگران؛
5. تعهد به یک آرمان ارزشمند؛
6. خلاقیت؛
7. زیستن به کاملترین و عمیقترین شکل ممکن؛
8. رنج؛
9. تجارب دینی (معنوی).
1. هماهنگی، انسجام و همسازی بیشتر میان جنبههای مختلف هویت خود و اهداف در زندگی
بریان لیتل63 پیشبینیکنندههای معنی و بهزیستی روانشناختی را بررسی کرده است. به اعتقاد لیتل، معنی بیشتر وقتی حاصل میشود که هماهنگی، انسجام و همسازی بیشتری میان جنبههای مختلف هویت و اهدافمان در زندگی وجود داشته باشد. برای نمونه، اگر اهداف اصلی یک فرد در زندگی به طور کامل حول محور موسیقی باشد، پس آن فرد احساس خواهد کرد که زندگی وقتی پر معنیتر است که او نیز موسیقی بنوازد، موسیقی بیاموزد، وقت خود را با موسیقیدانان دیگر سپری کند و به اندازة کافی استعداد فطری موسیقی داشته باشد تا بتواند در سراسر زندگی به نواختن موسیقی ادامه دهد. موسیقیدان ناکامی که فرصت ندارد، تلاش نمیکند یا واقعاً استعداد پرداختن به موسیقی را ندارد، احتمالاً دنیا برایش معنی کمتری خواهد داشت.
این فقط قسمتی از متن مقاله است . جهت دریافت کل متن مقاله ، لطفا آن را خریداری نمایید