هایدی

مرجع دانلود فایل ,تحقیق , پروژه , پایان نامه , فایل فلش گوشی

هایدی

مرجع دانلود فایل ,تحقیق , پروژه , پایان نامه , فایل فلش گوشی

دانلود تحقیق خاطرات شهدا

اختصاصی از هایدی دانلود تحقیق خاطرات شهدا دانلود با لینک مستقیم و پر سرعت .

 تحقیق خاطرات شهدا در 103 صفحه با فرمت ورد با بیش از 70 خاطره از شهدای جنگ تحمیلی 

بخشی از تحقیق:

علی دشتی

همرزم شهید

شماره : 6177

ما در ماؤؤت عراق مستقر بودیم که از بهداری نیروی زمینی تماس گرفته بودند که جلسه ای گذاشته اند که باید علی دشتی بعنوان مسؤول بهداری شکر ویژة شهداء شرکت کند من به اتفاق ایشان به مقصد جلسه حرکت کردیم به پل امام حسین (ع) که رسیدیم که حد فاصل مرز عراق و ایران بد دیدم پل را زده اند و وسیله ی نقله از روی پل نمی توانست رد شود هوا بدلیل این که زمستان بود خیلی سرد بود منطقه هم کوهستانی بود گفتم حاجی آقا درست است که ابلاغ کرده اند جلسه ای  است و کار دارند اما با توجه به این که پل را زده اند نمی شود عبور کرد و رفت جلسه را کنسلش کنید تماس می گیریم که ما وضعیتمان این است نمی توانیم بیائیم فقط یک پل زدهخ بودند که مخصوص نفر بود اما ایشان اصرار کردند که حتماً کار خاصی بوده که این جلسه را گذاشته اند و اگر به خاطر این مسأله ی کوچک از این جلسه بگذریم و انجام وظیفه نکنیم خدا از ما نخواهد گذشت ما همان طور که توقع داریم و انتظار داریم که گناهان بزرگ ما را خدا ببخشد این هم از همان مسائل است که نباید کوتاهی کنیم که مورد بازخواست قرار خواهیم گرفت با اصرار شدید ایشان حرکت کردیم آمدیم کنار رودخانه و ماشین را همانجا دادم به یکی از سربازها که برگرداند و من و ایشان از روی پل رد شدیم و این طرف هم وسیله نقله گیرمان نیامد شاید حدود نیم ساعت منتظر بودیم یک وانت نیسانی آمد شخصی هم بود جلویش سه نفر از کردها نشسته بودند و عقبش هم 5 الی 6 نفر زن و مرد نشسته بودند ما هم همان عقب نیسان سوار شدیم...

.

.

.

علی شاداب زاده

مادر شهید

شماره : 48

به خاطر دارم روزی یکی از همسایه ها به نام بتول خانم به امام خمینی (ره) و انقلاب توهین کرد، سپس علی گفت: حیف که شما زن هستی، اگر مرد بودی بر دهانت می زدهم که دندانهایت خرد شود، باشد آقا بیاید آن وقت شما هستید که به آقا التماس می کنید. بعد از اینکه علی به جبهه رفت همان زن آمد و یک نامه به پدر علی داد که او را امضاء کند تا شوهرش در شهرداری استخدام شود، پدر علی هم امضاء کرد و گفت : حالا دیدی که شما بودید که به آقا التماس کردید.

علی یعقوبی

پدر شهید

شماره : 1214

قبل از شهادت فرزندم علی یعقوبی یک شب در خواب دیدم که ایشان با لباسهای خیلی زیبا و چهره ای نورانی وارد منزل شد و به مادرش که درب خانه نشسته بود گفت: به پدر بگوئید که فکر دختری برای من نباشد چون من دختر مورد علاقه ام را پیدا کرده ام و به عقد خود در آوردم تا خواستم نزدیک بروم و با او صحبت کنم از خواب بیدار شدم. صبح که شد خودم را به پیش برادر بزرگترش محمد رساندم که در آن زمان در سپاه بود و به او گفتم: از برادرت علی خبر داری یا نه؟ گفت: چرا؟ گفتم دیشب خوابی دیده ام که احتمالاً او شهید شده است. پسرم محمد به من گفت: شما از بس به این مسائل فکر کرده اید به همین خاطر خواب دیده اید. می گفتم: ولی مطمئن هستم که او شهید شده و تا چند روز دیگر جنازه اش را برای من می آورند. حرف من درست بود و هنوز دو، سه روز از آن موضوع نگذشته بود که خبر شهادت و سپس جنازه  وی را برای ما آوردند...


دانلود با لینک مستقیم


دانلود تحقیق خاطرات شهدا