لینک پرداخت و دانلود *پایین مطلب*
فرمت فایل:Word (قابل ویرایش و آماده پرینت)
تعداد صفحه16
بخشی از فهرست مطالب
مقدمه ................................................................................................................................. 3
معنى تحریف و انواع آن .............................................................................................. 4
عوامل تحریف.................................................................................................................. 8
تحریفات معنوی حادثه کربلا ...................................................................................... 10
وظیفه ما در برابر تحریفها ....................................................................................... 13
- مقدمه
حادثه عاشورا مثل بسیاری از حقایق این عالم است که در زمان خودشان بسا هست آنچنانکه باید شناخته نمی شوند . و بلکه فلاسفه تاریخ مدعی هستند که شاید هیچ حادثه تاریخی را نتوان در زمان خودش آنچنانکه هست ، ارزیابی کرد .
بعد از آنکه زمان زیادی گذشت و تمام عکس العمل ها و جریانات مربوط به یک حادثه ، خود را بروز دادند ، آنگاه آن حادثه ، بهتر شناخته می شود . همچنانکه شخصیتها هم همینطورند . شخصیتهای بزرگ غالبا در زمان خودشان آن طور که شایسته وجود آنهاست ، شناخته نمی شوند ، بعد از مرگشان تدریجا شخصیتشان بهتر شناخته می شود ،بعد از دهها سال که از مرگشان می گذرد ، تدریجا شناخته می شوند . و معمولا افرادی که در زمان خودشان خیلی شاخصند بعد از فوتشان فراموش می شوند ، و بسا افرادی که در زمان خودشان آنقدرها شاخص نیستند ولی بعد از مرگشان تدریجا شخصیت آنها گسترش پیدا می کند و بهتر شناخته می شوند . اگر دو نفر عالم را که در یک زمان زندگی می کنند در نظر بگیریم ، ولو از نظر شهرت علمی یکی ده برابر دیگری بزرگ است ، ولی گاهی بعد در تاریخ روشن می شود که آنکه ده برابر کوچک بوده ، از آنکه ده برابر بزرگ بوده ، بزرگتر است ، که برای این من مثالهای زیادی دارم . از همه بهتر اینست که ما به خود علی ( ع ) مثال بزنیم آنهم از زبان خود ایشان؛ در کلمات مولا در " نهج البلاغه " جزء کلماتی که حضرت در فاصله ضربت خوردن و شهادت یعنی در آن فاصله چهل و چهار پنج ساعت آخر زندگی فرموده اند ، یکی این دو سه جمله است که تعبیر خیلی عجیبی است . می فرمایند : غدا تعرفوننی و یکشف لکم سرائری ( 1 ) فردا مرا خواهید شناخت ،یعنی امروز مرا نشناخته اید ، زمان من مرا نشناخت ، آینده مرا خواهد شناخت . و یکشف لکم سرائری ( سرائر یعنی سریره ها ، امور مخفی ، اموری که در این زمان چشمها نمی تواند آنها را ببیند ، مثل گنجی که در زیر زمین باشد ) مخفیات وجود من فردا برای شما کشف خواهد شد . و همینطور هم شد . علی را مردم ، بعد از زمان خودش بیشتر شناختند.
- معنى تحریف و انواع آن
تحریف یعنى چه ؟ تحریف در زبان عربى از ماده حرف است , یعنى منحرف کردن چیزى از مسیر و وضع اصلى خود که داشته است یا باید داشته باشد . به عبارت دیگر تحریف نوعى تغییر و تبدیل نیست که کلمه تغییر و تبدیل نیست . شما اگر کارى کنید که جمله اى , نامه اى , شعر و عبارتى آن مقصودى را که باید بفهماند , نفهماند و مقصود دیگرى را بفهماند , مى گویند شما این عبارت را تحریف کرده اید.
تحریف انواعى دارد که مهمترین آنها عبارت است از : تحریف لفظى و تحریف معنوى . تحریف لفظى این است که ظاهر مطلبى را عوض کنند , مثلا از یک گفتار عبارتى حذف شود یا به آن عبارتى اضافه شود, و یا جمله ها را چنان پس و پیش کنند که معنى آن فرق کند, یعنى در ظاهر و در لفظ گفتار تصرف کنند. تحریف معنوى این است که شما در لفظ تصرف نمى کنید , لفظ همان است که بوده , ولى آن را طورى معنى مى کنید که خلاف مقصد و مقصود گوینده است. آن را طورى معنى مى کنید که مطابق مقصود خود شما باشد نه مطابق مقصود اصلى گوینده .
قرآن کریم کلمه تحریف را مخصوصا در مورد یهودى ها بکار برده و با ملاحظه تاریخ معلوم مى شود که اینها قهرمان تحریف در طول تاریخ هستند. در یکى از آیات قرآن در سوره بقره مى فرماید: اعوذ بالله من الشیطان الرجیم : فبما نقضهم میثاقهم لعناهم و جعلنا قلوبهم قاسیه یحرفون الکلم عن مواضعه و نسوا حظا مما ذکروا به ( 1 ) .
در همین جا این مطلب را بگویم که تحریف از نظر موضوع نیز فرق مى کند . یک وقت است که تحریف در یک سخن عادى است . مثل اینکه دو نفر در نقل قول و گفتار یکدیگر تحریف کنند . یک وقت هم هست که تحریف در یک موضوع بزرگ اجتماعى است , مثل تحریف در شخصیت ها. شخصیت هایى هستند که قول و عملشان براى مردم حجت است , خلقشان براى مردم نمونه است. مثلا کسى سخنى را به على علیه السلام نسبت مى دهد که نگفته است , یا مقصودش چیزدیگرى بوده , این خیلى خطرناک است . خلق و خوئى را به پیغمبر , به امام نسبت مى دهد , در صورتى که خلق او طور دیگرى بوده است . یا در یک حادثه بزرگ , در یک حادثه تاریخى که از نظر اجتماع یک سند اجتماعى و یک پشتوانه اخلاقى و تربیتى است , تحریف بوجود آوردند .
حادثه کربلا براى ما مردم , خواهى نخواهى یک حادثه بزرگ اجتماعى است. این قضیه باید همان طورى که بوده است بدون کم و زیاد بیان شود و اگر کوچکترین دخل و تصرفى از طرف ما در این حادثه صورت بگیرد, حادثه را منحرف مى کند و بجاى اینکه ما از این حادثه استفاده بکنیم قطعا ضرر خواهیم کرد.
حالا بحث من این است که در نقل و بازگو کردن حادثه عاشورا, ما هزاران تحریف وارد کرده ایم! هم تحریف هاى لفظى, یعنى شکلى و ظاهرى که راجع به اصل قضایا, راجع به مقدمات قضایا, راجع به متن مطلب و راجع به حواشى مطلب است, و هم تحریف در تفسیر این حادثه . گاهى از اوقات تحریف هایى که مى شود لااقل با اصل مطلب هماهنگى دارد, ولى گاهى وقت ها
1 - پس چون ( بنی اسرائیل ) پیمان شکستند آنان را لعنت کردیم و دلهایشان را سخت گردانیدیم(که موعظه در آنها اثر نکرد ) ، کلمات خدا را از جای خود تغییر می دادند و از بهره آن کلمات که به آنها داده شد ( در تورات ) نصیب بزرگی را از دست دادند . سوره مائده 13 .
تحریف هایى که مى شود لااقل با اصل مطلب هماهنگى دارد , ولى گاهى وقت ها تحریف , کوچکترین هماهنگى که ندارد هیچ , قضیه را به کلى واژگون مى کند. باز هم با کمال تاسف باید بگویم تحریفهایى که بدست ما مردم در این حادثه صورت گرفته است همه در جهت پائین آوردن و مسخ کردن قضیه بوده است , در جهت بى خاصیت و بى اثر کردن قضیه بوده است . و در این قضیه , هم گویندگان و علماى امت. من فقط براى نمونه عرض مى کنم , مرحوم حاج میرزا حسین نورى اعلى الله مقامه, استاد مرحوم حاج شیخ عباس قمى و مرحوم حاج شیخ على اکبر نهاوندى در مشهد و مرحوم حاج شیخ محمد باقر بیرجندى محدث که مرد بسیار فوق العاده اى بوده است. ایشان در موضوع منبرکتابی نوشته اند بنام[ ( لؤلؤ مرجان]. در این کتاب راجع به وظایف اهل منبر سخن گفته است . همه این کتاب در دو فصل است , یک فصل آن درباره اخلاص, یعنى خلوص نیت است که یکى از شرایط گوینده , خطیب , واعظ , روضه خوان این است که خلوص نیت داشته باشد. شرط دوم, صدق و راستى است. این مرد بزرگ در همین کتاب نمونه هایى از دروغهایى را که معمول است و به حادثه تاریخى کربلا نسبت مى دهند, ذکر مى کند: امروز باید عزاى حسین را گرفت اما براى حسین در عصر ما یک عزاى جدیدى است که در گذشته نبوده است و آن اینهمه دروغ هائى است که درباره حادثه کربلا گفته مى شود و هیچکس جلوى این دروغها را نمى گیرد. براى مصیبت حسین بن على باید گریست, ولى نه براى شمشیرها و نیزه هایى که در آن روز بر پیکر شریفش وارد شد , بلکه به خاطر دروغها. مردم دو مسئولیت بزرگ دارند, یکى اینکه نهى از منکر بر همه واجب است . وقتى مى فهمند و مى دانند که اغلب هم مى دانند که دروغ است , نباید در آن مجلس بنشینند که حرام است و باید مبارزه کنند. و دیگر از بین بردن تمایلى است که صاحب مجلسها و مستمعین به گرم بودن مجلس دارند و به اصطلاح مجلس باید بگیرد, باید کربلا شود. روضه خوان بیچاره مى بیند که اگر هر چه مى گوید راست و درست باشد آن طور که شاید و باید مجلس نمى گیرد و همین مردم هم دعوتش نمى کنند , ناچار یک چیزى اضافه مى کند . مردم باید این انتظار را از سر خودشان بیرون کنند و با رفتارشان آن روضه خوانى را که مى میراند و مجلس را کربلا مى کند تشویق نکنند. مردم باید روضه راست بشنوند تا معارفشان , سطح فکرشان بالا بیاید و بدانند که اگر روحشان در یک کلمه اهتزاز پیدا کرد , یعنى با روح حسین بن على هماهنگ شد و در نتیجه اشکى ولو ذره اى , از چشمشان بیرون آمد واقعا مقام بزرگى است . اما اشکى که از راه قصابى کردن از چشم بیرون بیاید اگر یک دریا هم باشد ارزش ندارد.
حاجی نورى در مقدمات قضایا نمونه ای را نقل کرده است: روزى امیرالمومنین على علیه السلام بالاى منبر بود و خطبه مى خواند . امام حسین علیه السلام فرمود من تشنه ام و آب مى خواهم , حضرت فرمود کسى براى فرزندم آب بیاورد, اول کسى که از جا بلند شد, کودکى بود که همان حضرت ابوالفضل العباس علیه السلام بود, ایشان رفتند و از مادرشان یک کاسه آب گرفتند و آمدند وقتى که وارد شدند در حالى وارد شدند که آب را روى سرشان گرفته بودند و قسمتى از آن هم مى ریخت که با یک طول و فصیلى قضیه نقل میشود . بعد امیرالمومنین على علیه السلام چشمشان که به این منظره افتاد اشکشان جارى شد. به آقا عرض کردند چرا گریه مى کنید ؟ فرمود قضایاى اینها یادم افتاد که دیگر معلوم است گریز به کجا منتهى مى شود. حاجى نورى در این جا یک بحث عالى دارد, مى گوید شما که مى گوئید على در بالاى منبر خطبه مى خواند, باید بدانید که على فقط در زمان خلافتش منبر مى رفت و خطبه مى خواند. پس در کوفه بوده است و در آن وقت امام حسین مردى بوده که تقریبا سى و سه سال داشته است . بعد مى گوید اصلا آیا این حرف معقول است که یک مرد سى و سه ساله در حالى که پدرش دارد مردم را موعظه مى کند و خطابه مى خواند ناگهان وسط خطابه بگوید آقا من تشنه ام آب مى خواهم ؟ اگر یک آدم معمولى این کار را بکند مى گویند چه آدم بى ادب و بى تربیتى است , و از طرفى حضرت ابوالفضل هم در آن وقت کودک نبوده , یک نوجوان اقلا پانزده ساله بوده است. مى بینید که چگونه قضیه اى را جعل کردند. آیا این قضیه در شان امام
تحقیق در مورد حماسه حسینی