ورزش وبازی وسرگرمی پدیده هایی هستند که از نظر زمان راه به کهن ترین دوران زندگی بشر می برند و سر آغازی برای آنها نمی توان تعیین کرد .در ایران نیز به شهادت افسانه ها و اساطیر و متن های نوشته ویافته های باغستان شناسی ،نشانه های فراوان از بازیها و سرگرمیها در طول زمان در دست است .
در متن های قدیمی مر بوط به قزوین ، دوران صفویه از نظر به دست دادن مدرک درباره گونه های مختلف ورزش و بازیها و سرگرمیها از اهمیت و اعتبار فراوانی برخوردار است . بنابر آنچه که در نوشته های تاریخی و به ویژه سفر نامه ها آمده مشاهده می کنیم که شهر قزوین در زمینه فعالیتهای ورزشی ، بازیها وسرگرمیها و کارهای نمایشی از شهرهای پر فعالیت ایران به شمار می رفته است . این فعالیت ها در دو گونه از جایگاهها برگزار میشده است ، نخست در فضای آزاد و به طور عمده در میدان های بزرگ شهر ، بویژه میدان سعادت یا میدان شاه و دیگری در جایگاههای سر بسته چون : زورخانه ، چاله حوضها ، تکیه ها و قهوه خانه ها . ورزشهایی چون : سوارخوبی - تیر اندازی – چوگان – قپق اندازی و بازیهای دسته جمعی چون :گرگ بازی – قوچ بازی – خروس جنگی و بالاخره کارها نمایشی چون : معرکه گیری – شعبده بازی – خیمه شب بازی – بند بازی – کشتی های نمایشی – شمشیر بازی ، ویژه فضا های آزاد و به ویژه میدان بزرگ و اصلی شهر ، میدان سعادت بوده است .
در برگزاری این مراسم انبوهی از مردم شهر شرکت می جسته اند و به این ترتیب میدان مرکزی به بهانه این مراسم مرکز گرد آمدن مردم و برخورد نزدیک آنها به یکدیگر و عمده شخصیتهای کشوری ، به ویژه شخص شاه بوده است که به شهادت این نوشته ها مردم به راحتی به او دسترسی داشته اند .
برگزاری این مراسم برای افراد غیر حرفه ای ،فرصت لازم را برای ابراز وجود و هنر نمایی آنها فراهم می ساخت ، امری که در کار پرورش نوجوانان و جوانان تاثیر بسیار داشت . اشاره هایی وجود دارد که در موقع حرکت نیروی نظامی برای مشارکت در یک نبرد عمده ، مراسم جشن و بازی در میدان شهر بر پا می شد تا روحیه همگان تقویت شود و مردم شهر با نشاط و سرزندگی جوانان را به سوی جبهه های نبرد بدرقه کنند . برگزاری این مراسم فرصتی بود تا چهره های گمنام به ابراز وجود بپردازند و مورد تشویق قرار بگیرند . اشاره های سفر نامه ها حکایت از آن دارد که برخی از برنامه های سرگرمی برای همه مردم به وسیله گروه های دوره گرد در تمامی طول سال در میدان های شهر به اجرا گذارده می شده است و به این ترتیب ، مردم زمان فراغت خود را به طور گروهی با شرکت در این برنامه ها می گذرانیده اند . این برنامه ها عبارت بوده از معرکه گیری و هنر نمایی مارگیران – شعبده بازی – بند بازی و کشتی گیران نمایشی – دسته های خیمه شب بازی و عروسک بازان و مانند آن . زورخانه ها محل های رسمی برای تربیت ورزشکاران و نوآموزان و جایگاه مقدسی برای پرورش روحی وجسمی جوانمردان و پهلوانان به شمار می رفتند .
سنت های خاص زورخانه ای که ره به دورانهای کهن می برد با تمامی اعتبار و حرمت های آن در زورخانه ها مورد توجه قرار داشت .
میل گرفتن – کباده کشیدن – شنا رفتن – چرخ – میل بازی و مهمتر از همه کشتی گرفتن از عمده ورزش های زورخانه ای به شمار می رفت .
تکیه ها از جمله مکانهای سربسته و کانونهای فرهنگی معتبر به شمار می رفتند . زیرا گذشته از برگزاری مراسم عزاداری در آنها ، در برخی از زمانها ، به ویژه در شبهای ماه مبارک رمضان مراسم شعرخوانی و سخنوری و مشاعره در تکیه ها برگزار می گشت که در واقع می توان از آن به عنوان
« شبهای شعر » روشنفکران زمان و یا انجمن ادبی یاد کرد .
و بالاخره قهوه خانه ها را باید کانون های فرهنگی عمده ای در ارتباط با زندگی جامعه شهری به شمار آورد . در قهوه خانه ها مراسم گوناگونی به اجرا در می آمد که از آن جمله می توان از شاهنامه خوانی – داستان سرایی – شعرخوانی – پرده داری ، طرنا بازی و مانند آن یاد کرد . قهوه خانه های بزرگ و معروف شهر در تمامی طول سال ، به ویژه زمانی که هوا رو به سردی می گذاشت از رونق لازم برخوردار بودند . ولی قهوه خانه ها در شبهای ماه رمضان حال و هوای دیگری داشتند ، چنانکه تا سحر چراغشان روشن و رفت و آمد و برنامه های مختلف در آنها جریان داشت . کمتر محلی را می توا
ن یاد کرد که چون قهوه خانه ها در پیوند با فرهنگ مردم فعال بوده باشد . در و دیوار قهوه خانه های معتبر نیز خود جلوه گاهی از هنر مردم به شمار میرفت. زیرا که با کاشی ها و تابلوهای معروف به شیوه قهوه خانه ای ، زینت شده بودند . این تابلو ها با رنگهای شاد و صحنه های گوناگون ، فضای سرشار از زیبایی و شادی را به بیننده القاء می کردند و مردم خسته از کار و فعالیت روزانه ، ساعت یا ساعتها در آن فارغ از هر اندیشه به استراحت و گفت و شنود می پرداختند و با صدای گرم مرشد به دنیای پر صفا و سرشار از گذشت و مردانگی افسانه و تاریخ گام می گذاردند و از پلید ها و نامردی ها خود را دمی فارغ می جستند ، و سرانجام با اعصابی آرام و گره از ابرو گشوده راهی خانه می شدند بدینسان کوله بار ناراحتی را پشت در می گذارند و با آرامشی نسبی به جمع خانواده می پیوستند .
حال در پی آنچه که گفته شد ، به یاری نوشته ها سخن درباره ورزش ها ، بازیها و سرگرمیها و شب زنده داریهای شهر قزوین را در دوران صفویه و با اشاره هایی به دوران قاجار پی می جوییم .
چوگان – تیراندازی و سوارخوبی : عالم آراء در شرح « میدان سعادت آباد » قزوین و مراسم آن در حضور و با شرکت شاه عباس به « چوگان بازی و قپق اندازی » اشاره دارد .
شاردن در سال 1674 در زمان شاه سلیمان در شرح « میدان شاه » از آن به عنوان « اسپریس » یا میدان اسب دوانی یاد می کند . در عهد شاه طهماسب نیز عبدی بیک از « اسب میدان » یاد کرده که باید محل اسب دوانی و سوارخوبی بوده باشد.
در سفرنامه شرلی درباره پذیرایی شاه از هیأت مزبور به مسابقه « اسب دوانی » و بعد چوگان بازی با شرکت شاه اشاره دارد . این مراسم در میدان سعادت آباد برگزار می شده است . او در این زمینه چنین می نویسد :
« بعد از ختم مجلس پادشاه از سرآنتوان خواهش کرد که از پنجره تماشای اسب دوانی کند . در جلو خانه میدان قشنگ وسیعی بود که خوب صاف و مسطح کرده بودند . پادشاه به آنجا رفته و وقتی سوار شده کرناها وطبل ها را نواختند ، جمعاً دوازده نفر سوار با شاه بودند که دو قسمت شده شش نفر یک طرف و شش نفر به سمت دیگر قرار گرفتند و در دست خود چوب های درازی داشتند که به قدر یک انگشت
قطرداشت و در سر آن چوبها یک تکه چوب دیگر مانند سر چکش نصب کرده بودند . بعد این که دو قسمت شده و روبرو آمدند یک نفر به میان آن ها آمده و گوئی از چوب به بالا می انداخت و هر کدام در یک طرف میدان قرار گرفته بازی خود را شروع کردند با چوگان های خود گو را به سمت یکدیگر پرتاب می کردند ، نظیر « کاوله » بازی ما در انگلیس ، و وقتی گوی به جلو پادشاه می رسید طبل و کرنا می زدند . »
پیتر و دلا واله : در شرح مراسم سعادت آباد در سال 1616 میلادی و شرکت شاه عباس در بازی چوگان درباره ویژگی این بازی چنین می نویسد :
« چوگان تقریباً چیزی شبیه آن بازی است که مردم فلورانس با پای پیاده انجام می دهند و به آن «کالچو» می گویند . نحوه بازی از این قرار است که هر طرف سعی می کند توپ را به دروازه مقابل برساند و فقط فرق میان بازی مردم فلورانس یا بازی ایرانیان این است که آنها پیاده و در میدان کوچکی با تعداد زیادی بازیکن این بازی را انجام می دهند و به یکدیگر ضربه و تنه و مشت می زنند .
چوگان را به دست راست می گیرند و هنر چوگان باز در آن است که گوی را از نزدیک دنبال کند و همیشه از حریفان پیش باشد و اگر نتوانست خود را به گوی برساند حتی الامکان راه حریفان را نیز مسدود سازد و نگذارد آنها گوی را با چوگان بزنند .
در تمام این حرکات مهارت و سرعت اسب و سوارکار از عوامل اصلی موفقیت محسوب می شوند و مطلب مهمتر این که بازی چوگان افراد را برای هنر نمایی در میدان نبرد آماده می سازد و روی هم رفته از تمام بازیهای مشابه ما بهتر و ارزنده تر است و اگر با لباس متحدالشکل و زیبا انجام شود برای بانوان دربارهای اروپا بسیار شایسته و مناسب خواهد بود .1
قپق اندازی : یکی دیگر از بازیهای مورد توجه در دوران صفویه که در قزوین و اصفهان و دیگر شهرها رایج بود ، قپق اندازی نام داشت . در فرهنگ معین این واژه به صورت « قباق [ قَ ] کدو» شده است . ودر شرح واژه « قَباق اَفکنی » چنین آمده است : « به معنی هدف زنی و آنچنان باشد که چوبی چهل یا پنجاه گز طویل در میدان استاده کرده و طشت مس یا نقره ئ غیره بالای چوب تعبیه نمایند و سواران در عین دوانیدن اسب تیر یا تفنگ بر آن طشت می زنند و در زمان قدیم سلاطین ترک به جای طشت کدوی طلائی یا نقره یی از آن چوب می آویختند چه قبق به بفتحتین و بفتح اول و ضم ثانی در ترکی کدو را گویند » این بازی تمرین خوبی برای تیراندازان به شمار می رفت . هنرنمایی چابک سورارن تیرانداز این بازی یادآور سلحشوری های تیراندازان معروف پارتی در عهد اشکانیان به شمار می رفت . نحوه به دست گرفتن کمان و تمرین برای کشیدن با قدرت زه کمان و حرکت دادن آن از جلو به عقب و « قیقاج » زدن همه و همه نیاز به تمرین های بسیار و کسب مهارت ، زیر نظر استادان خبر داشت . این بازی عبارت بود از نصب چوبی بلند در وسط میدان که به آن « قپق » می گفتند . بر فراز چوب گلوله یا صفحه را از فراز « قپق » سرنگون سازند . به طور عمده چابک سواران پس از عبور از کنار تیر به سرعت به عقب بر می گشتند و به حالت « قیقاج » تیر را به سوی گلوله یا صفحه رها می کردند . شاردن درباره این بازی چنین اشاره دارد :
« وقتی شاه می خواهد تیراندازی کند جام زرین روی آن دکل [ قپق ] نصب می نماید .باید سوار در سر تاخت بیاید از زیر آن بگذرد وبعد با قیقاج به تیر وکمان آن جام را بزند . این هم از رسومات قدیمه ایرن است که در حال فرار با قیقاج دشمن خود را می کشند . هر کس جام طلا را با تیر بزند از آن او خواهد بود … »
شمشیر بازی
شمشیر بازی نیز بسان تیراندازی از جمله بازیهایی بود که برای آمادگی در میدان رزم مورد توجه قرار داشت . شمشیر بازان پس از تقویت بازو و فراگرفتن شیوه های حمله و رد حمله و دفاع ، در میدان شهر حضور می یافتند و با نظارت داوران بازی را آغاز می کردند . داوران مراقبت کافی داشتند تا صحنه بازی به خشونت کشیده نشود ، همین که بازی رو به خشونت می گذرد دو طرف را از هم دور می ساختند .
تیراندازی و سوارخوبی
از جمله ورزشها که جنبه رزمی داشته و برای آمادگی نیروهای نظامی مورد توجه بوده است ، میتوان به تیراندازی و سوارخوبی اشاره کرد . این هر دو با هم در ارتباط بوده اند و به مناسبتهای مختلف مسابقه هایی برگزار می کرده اند تا سپاهیان با شرکت در آن چابک سواری و قدرت نشانه روی خود را نشان بدهند . تا ورنیه که در سال 1654 در قزوین بوده است به یکی از این مراسم در حضور شاه صفی که در میدان سعادت برگزار گردیده اشاره دارد .
نمایش ها و بازی های میدانی
کاتف روس که در سال 1623 از قزوین دیدن کرده است درباره نمایشهای میدانی و سرگرمی هایی که در میدان شهر قزوین برگزار می شده است چنین می نویسد :
« در این میدان نمایشهای گوناگونی به چشم دیدیم : کشتی گیران با یکدیگر زورآزمایی می کردند، خیمه شب بازان نمایشهای عروسکی ممی دادند مارگیرا ن و معرکه گیران مارهای زنده را در دست گرفته سپس رها می کردند .
فالگیران و طالع بینان بر مبنای کتابها از سرنوشت سخن می گویند . »1 او به اعتباری به وجود باغ وحش نیز اشاره دارد و می نویسد :
« حیوانات وحشی خاص سلطان از قبیل فیل وببر را نگهداری می کنند .»2
اولئاریوس دانشمند شرق شناس عضو هیأت نمایندگی هلشتاین که در دهه چهارم قرن هفدهم در زمان شاه صفی به ایران آمده است در شرح مربوط به پذیرایی داروغة قزوین از هیأت مزبور به برنامه های نمایشی که در میدان شهر برگزار گشته و هیأت به دیدن آن فراخوانده شده بودند و عبارت بوده اند از : آکروبات – کشتی – قوچ بازی – خروس جنگی و گرگ بازی ، چنین اشاره دارد : « روز دوم ژوئیه برای اینکه به سفرا بد نگذرد ، داروغه قزوین ترتیب برگزاری نمایش را داد او با چند رأس اسب نزد ما آمد و پس از تعارفات معموله ما را به میدان شهر برد و فرستادگان را بر روی صندلی در چادر رو بازنشاند . بخشی از میدان را آب پاشی کرده بودند تا از بلند شدن گرد و خاک جلوگیری شود . مردم شهر به صورت دایره ئی وسیع کنار هم نشسته بودند و ما دریافتیم که شاهد یک برنامه جالب و دیدنی خواهیم بود . ابتدا چند نفر بازیگر پیش آمدند و همانطور که در آلمان نیز رسم است شروع به پریدن و جهیدن کردند . سپس چند نمایشگر که سه زوج معلق باز به دنبال آن ها بودند آغازبه دادن نمایش و بازی کردند . این ها لخت بودند و فقط عورتشان پوشیده بود . شلوارهای کوتاه و تنگ وچسبان چرمی به پا داشتند که به آن روغن مالیده بودند . آنها در نمایش خود که عبارت از حمله و دفاع بود شگردهای ماهرانه یی نشان دادند .
بعد از نمایش دو قوچ قوی با شاخ های پیچیده بزرگ را به هم انداختند که با شدت هر چه تمامتر به روی هم می پریدند و به یکدیگر کله و شاخ می زدند . سپس دو پرندة بزرگ و رنگارنگ را که بزرگتر از طوطی و هر کدام در ققس مخصوص زندانی بودند به صحنه آوردند و آن ها را با هم درگیر کردند . در پایان همراه با صدای بلند و طبل و فریاد و بانگ شادی ، هشت گرگ نیرومند را وارد میدان کردند . به گردن آنها ریسمان بلندی بسته بودند و یکی را پس از دیگری به میان جمعیت رها کردند و دوباره باز آوردند . مردی که لباس مخصوص پوشیده بود و روبندی کلفت که بین دو لایه آن را پنبه زیادی گذاشته بودند بر صورت داشت ، به سوی یکی از گرگ ها رفت وپس از آنکه گرگ به صورتش پرید او را میان دو بازوی خود گرفت و سپس از خویش دور کرد.»1 اولئاریوس در شرح چگونگی استقبال از هیأت در شهر نیز به مورد جالبی اشاره دارد که عبارت است از انجام شعبده بازی در شهر . او می نویسد : « نزدیک سفرا چند شعبد باز و تردست که بازی ها و چشم بندی های متعددی را نمایش می دادند که در این طرف وآن طرف می پلکیدند و ما را تا محل اقامتمان همراهی می کردند . »
گرگ بازی
درباره گرگ بازی در میدان سعادت آباد قزوین نیز پیترو دلاوله شرحی دارد که به سال 1618 میلادی مربوط می شود . او در مقدمه اشاره دارد که شاه عباس قبل از حرکت به سوی سلطانیه و شرکت در عملیات جنگی در برابر عثمانی ها ، برای تقویت روحیه مردم در این مراسم شرکت می جوید . نوشته پیترو چنین است :
« غروب روزی که جار زده بودند شاه برای اینکه روحیة عمومی را شاد کند و فکر جنگ را از خاطرها بزداید در میدان عمومی دستور بازی خاصی را داد که بازیکنان آن برعکس چوگان سواربر اسب نیستند و همه مردم در آن شرکت دارند . بازی از این قرار است که در وسط میدان گرگ زنده ای را می آورند و میان مردم رها می کنند . مردم از اطراف دنبال گرگ می دوند و با داد و فریاد آن حیوان وحشی را چنان خشمگین و بیمناک می کنند که به هر طرف حمله می برد و به سوی اشخاص می پرد ، آنگاه مردمی که گرگ به طرف ایشان رفته است از پیش او می گریزند و دسته دیگری آن حیوان را دنبال می کند ، ولی هرگز به او دست نمی زند و تنها کارشان فریاد کردن و ترسانیدن گرگ است و حیوان که نمی نتواند به کسی آسیب برساند اگر اتفاقاً کسی را هم پنجه بزند یا به دندان بگیرد به سبس ازدحام مردم زود او را رها می کند . این بازی به خودی خود چیز مهمی نیست ولی داد و فریاد چند هزار نفر و حرکاتی که در اطراف گرگ وحشی می کند باعث خنده و تفریح می شود . »1
آتش بازی :
از دیگر سرگرمیهای جالب مردم قزوین در دوران صفویه ، شرکت آنها در مراسم آتش بازی بوده که در یکی از میدانهای شهر برپا می شده است .
« ژرژ منوارینگ » از همراهان برادران شرلی آتش بازی در یکی از میدانهای قزوین در حضور شاه عباس را چنین توصیف می کند :
« … سپس آتشبازی مفصلی کردند که به وسیله یکی از اتباع عثمانی ترتیب داده شده بود . مانند آن بوده که چنین اژدها در هوا با هم می جنگند . در میان میدان نیز حوض بزرگی بود که از درون آن چیزهایی شبیه به ماهی نزدیک ده دوازده متر بیرون می جستند واز دهان خود آتش می پاشیدند . این آتش بازی عجیب ما را مبهوت کرد … »2
سابقه زورخانه در قزوین
درباره زورخانه و سابقة آن در این شهر در کتابهای تاریخی دورانهای مختلف اشاره ای دیده نمی شود . در نهایت تأسف اکثر نوشته های تاریخی در زمینه آنچه که مربوط به زندگی اجتماعی و فرهنگی جامعه بوده ، فاقد مطالب گویا وروشنی هستند . اما شک نیست که چه پیش از دوران مغول و چه پس از آن و به ویژه در دوران صفویه محل هایی برای جمع شدن و ورزش کردن عیاران و جوانمردان وجود داشته است . بسیار از داستانهای به جا مانده بیانگر مسابقات کشتی ومیل بازی و مانند آنها هستند که بدون شک برای انجام این مسابقه ها و فراگرفتن فنون آن مکانهای خاصی چون زورخانه وجود داشته است .
درباره زورخانه در عهد صفویه کتاب جالب « ده نفر قزلیاش » مطلبی دارد که بی مناسبت نمی داند تا با نقل آن تصویری کلی از نهاد زورخانه و مراسم آن به دست داده باشیم .
« شب دیگر( شب سیزده رمضان 986 ) شاه اسماعیل [ دوم ] همراه حلواچی اوغلی در قزوین به گردش شهر پرداخت . و پس از آنکه به دسته ای رسیدند که برای سخنوری به تکیه افشارها دعوت شده بودند و شاه اضهار تمایل به رفتن آنجا نمود و حلواچی اوغلی شاه را از رفتن به ان تکیه منصرف کرد – آنگاه به شاه گفت : اگر مایل باشید به « زورخانه شیربچه » برویم و میل بازی که از یزد آمده است تماشا کنیم . میلهایی که این پهلوان با خود دارد هنوز هیچ کس از میل بازان پایتخت نتوانسته اند بگیرند – شاه گفت می ترسم شناخته شویم – گفت از در رخت کن وارد می شویم و آنجا به قدرشناسایی روشن نیست و می توانیم خوب تماشا کنیم . شاه موافقت کرد روان شدند و پس از طی مسافتی به زورخانه رسیدند خروش ضرب زورخانه با صدای هلهله بچه ها از دور شنیده می شد نوجوانان به در و دیوار بالا رفته از پنجره و شیشه ها و جامهای طاق نگاه می کردند و از نداشتن ریش و سبیل که جواز ورود به زورخانه محسوب می شد حسرت می خوردند.
دو نفر درویش تبرزین به دوش کشکول به دست ( شاه و حلواچی ) پشت سر جماعتی ایستاده به تماشا مشغول شدند .
شب نمایش میل بازی بود و میل باز معروف یزدی مانند ستونی از گوشت و استخوان با تنکه چرمی ملیله دوزی در وسط جماعت ورزشکاران در میان گود ایستاده بود – حلواچی گفت درویش عجب جوان خوش هیکلی است بازوهایش چون ران کره شتری به نظر می آید – مردم می گویند درتنکه اش ده من گندم جای می گیرد . شاه پرسید ان چهار نفر که درصُفه ( شاه نشین) لباس پوشیده نشسته اند چه کاره اند ؟ گفت آن چهار نفرپیش کسوت اند – اساساً تشکیلات زورخانه کاران بر چهار طبقه است :
پیش کسوت – پهلوانان – میاندار – نوچه – پیش کسوت پهلوانان پایتختی می باشند که استاد فنون ورزش می باشند و هنگام عبور ایشان زنگهای قصابی – خوراک پزی – حمام و زورخانه به صدا می آیند و نقش لخت آنها درحمامها و زورخانه ها کشیده شده است اما برای پهلوانها تنها رنگ زورخانه را می زنند . این پیش کسوت که گلاب دان و عودسوز خلوی او گذارده اند و ریش سفید بلند دارد رئیس پیش کسوت ها است و می گویند بیش ازیک صد سال عمر دارد و هنوز لخت می شود و ورزش می کند چنانچه شنیده اند هفتصد و بیست قانون از کشتی می دانند که سیصد و شصت فن آن را عمل می گویند و سیصد و شصت فن دیگر را بدل می خوانند .
اینان بارها در حضور شاه فقید ( شاه طهماسب ) کشتی گرفته و نمایشهایی از هنر خود داده اند – مالیات سنگ تراش خانه ( صنف سنگ تراش ) مخصوص به این طبقه است .
در این ضمن صدای مرشد زورخانه برای شروع میل بازی بلند شد که با صدای دلپسندی گفت : بسم الله الرحمن الرحیم .
دیشب به شرابخانه رفتم دیدم خم باده مست و منگه
زآنجا رفتم سوی خرابات دیدم که حساب چرس و بنگه
زآنجا به قمار خانه رفتم دیدم سر آس جفت جنگه
برخیز و بیا به زورخانه آنجا که حساب میل و سنگه
روح پوریای ولی شاد باد ( رواج دهنده وحامی قدیم ورزش ) .
میل های ورزشی که هر کدام چندین من وزن داشت به حرکت درآمد و بازوان به هم پیچیده جوانان سر و قد میان باریک در میان تنکه های نقاشی شده بنای جزر و مد را گذاشتند. قهرمان میل بازی در وسط گود و اطراف او میل بازان دیگر از او پیروی می کردند اول از پیشکسوتان که بالای گود نشسته بودند رخصت (اجازه شروع ) طلبیدند و ایشان با عبارات « خداوند فتح و نصرت دهد» موافقت خود را اعلام کردند . کم کم دود عود و اسفند فضای زورخانه را پر کرد وصدای میاندار به خواندن اشعار شاهنامه بلند گردید .
تهمتن بگرز گران برد دست سرسر کشان کرد با خاک پست
در همین وقت شاه اسماعیل دوم به واسطه خوردن و فرط استعمال فلونیا کسالت پیدا کرده با رفیق خود از زورخانه خارج می شود و در منزل حلواچی اوغلی استراحت می کند و از همین جا راه را نزدیک کرده یکسره به بهشت تشریف می برند و مملکتی از شقاوت کاریهای او روی آسایش می بیند . 1
از جمله پهلوان مشهور زورخانه ای دوران صفویه می توان از « از حسین کرد » و « مسیح دکمه بند»یاد کرد .
- نکته قابل توجه درباره زورخانه های قزوین آنکه در عمده محله های شهر در دوران قاجاریه زورخانه وجود داشته و محل بنای زورخانه ها در آغاز محله واقع بوده است . به اعتباری زورخانه ها نقش واحد حفاظتی وحمایتی را برای هر محله بر عهده داشته اند که پهلوانان ، لوطی ها و نوچه هایی که در آنها به ورزش می پرداختند ، از مردم محله در برابر تجاوز های احتمالی حمایت می کردند و راه محله را به روی غریبه هایی که قصد تجاوز به مال و ناموس ساکنان آن را داشتند سد می ساختند . آنها با شناختی که نسبت به تمام اهالی محله داشتند به خوبی غریبه ها را شناسایی کرده ار زیر نظر می گذرانیدند و با نگاه کنجکاو و نافذ خود به آنها هشدار می دادند که از حریم خود تجاوز نکنند .
پهلوانان و کشتی گیران معروف قزوین در دوران قاجاریه
در میان نام آوران و پهلوانان معروف کشور در دوران قاجاریه ، بانام پهلوانانی برخورد می کنیم که به شهر قزوین تعلق داشته اند . این نام آوران عبارتند از : پهلوان اکبرقزوینی – پهلوان بخشی قزوینی – پهلوان حسین نعل گر قزوینی و پهلوان نایب غلامرضا گچ کار و پهلوان اصغر مافی معروف به مظفر لشگر . او از نوادگان پهلوان افراسیاب مافی دانسته شده که در نبرد با نیروهای محمود غلجائی کشته می شود . پهلوان اصغر با پهلوان اکبر خراسانی دست و پنجه نرم کرده است.
پهلوان حسین نعل گر یا قزوینی پهلوانی است که با پهلوان عسگر یزدی معروف کشتی می گیرد . پهلوان عسگر از پهلوانان بزرگ دوران فتحعلی شاه بوده که در حضور شاه کشتی گرفته است . درباره چگونگی روبرو شدن و سرشاخ شدن این دو پهلوان چنین نوشته شده است :
« کشتی معروف دیگر او [ پهلوان عسگر ] با پهلوان حسین نعل گر قزوینی بوده . پهلوان مزبور قبل از وصول عید نوروز به تهران می آید و چون اطلاع پیدا می کند که امسال پهلوان حسین به میدان خواهد آمد در صدد تحقیق وضع پهلوان قزوینی بر می آید و بالاخره به قزوین سفر می کند که اگر او را قوی تر از خود یافت از کشتی گرفتن منصرف شود . چون وارد قزوین می شود با اراده آزمایش و به بهانه نعل کردن قاطر خود به دکان پهلوان حسین رفته و مطالبه نعل می کند . پهلوان حسین آنچه نعل به پهلوان عسگر ارائه می کند پهلوان عسگر چهار نعل را را روی هم گذاشته با فشار دست خود کرده می گوید نعل بهتر می خواهم . پهلوان حسین که حریف خود را شناخته بود وعده فردا را می دهد و فردا نعل بسیار محکمی تهیه وتحویل عسگر می دهد .
امروز دیگر نوبت هنر نمایی پهلوان حسین است . موقعی که پهلوان عسگر پول نعل ها را به پهلوان نعل گر می دهد پهلوان حسین سکه های پول را با فشار انگشت خود صاف و محو کرده و پولها را به پهلوان عسگر پس داده و می گوید پول بهتر می خواهم و بالاخره هر دو پهلوان یکدیگر را شناخته و با هم آشنا و دوست می شوند . اما این دوستی پس از چند روز در میدان کشتی منجر به ناقص شدن پهلوان حسین می شود- اجمال قضیه آنکه پهلوان عسگر در موقع کشتی و حمله دست به طرف پیش قبضه ( محل بسته شدن سگک کمربند تنکه ) پهلوان حسین می برد . پهلوان حسین برای اینکه دست حریف وارد پیش قبضه او نگردد چنانکه رسم است به شکم خود فشار می آورد اما دست پهلوان عسگر به قوت تمام وارد پیش قبضه شده و به شکم پهلوان حسین فرو می رود و او را مغلوب می سازد . »1
تکیه های قزوین و مراسم آنها
از زمان صفویه در قزوین با نام چند تکیه برخورد می کنیم که مهمترین آنها تکیه « دولت » - تکیه «جوانشیر » و تکیه « افشارها » بوده است . در مورد محل این تکیه ها آگاهی روشنی در دست نیست .
درباره چگونگی بنای آنها نیز در متن های تاریخی دوران صفویه اشاره ای وجود ندارد ، از این رو به ناچار برای نشان دادن فضای این تکیه ها و مراسمی که در آنها صورت می گرفته است از نوشته های شادروان مسرور در کتاب « ده نفر قزلباش » بهره می جوییم . این نوشته در واقع شرح گشت وگذار شبانه شاه اسماعیل دوم به همراه بیگلربیگی قزوین در کسوت درویشی ، در یکی از شبهای ماه رمضان است « شاه و بیگلربیگی – پس از سرکشی به خانقاه های صفویه به تکیه دولت آمدند و در آنجا به گردش و تماشا مشغول شدند – شاه آهسته به رفیق خود ( بیگلربیگی ) گفت :
صوفی امشب تکیه دولت چرا خالی است . گفت درویش این نشانه خشم وو غضب مردم است و گرنه در تکیه های دیگر جای سوزن نیست نمی بینید احدی از مردم شهر در این جا دیده نمی شوند – در زمان شاه جنت مکان شاه طهماسب هر شب رمضان در این تکیه هشتاد من ته شمع جاروب می گردید . شاه در خشم شده و سکوت کرد از این جا رفتند به تکیه جوانشیر .
در این تکیه دو طوق بزرگ نامی وجود داشت که سر تا پای آن با شمعدانی های نقره روشن بود معروف بود که یکی از طوقها را شاه حیدر پدر شاه اسماعیل مؤسس سلسله صفویه به تکیه اردبیل بخشیده وشاه طهماسب به پایتخت آورده پدر وپیشوای طوقهای قزوین کرده است .
طوقها علمی بسیا ر بلند بود که تیغه شمشیر مانندی بر سر داشت و شلواری سیاه تا پای بر آن پوشانده بودند – به گلوی هر طوق یکی از علمهای رسمی دولت قزلباش با علامت نصرمن الله آویخته بود که بایستی از جنگ بازگشته پس از طواف مرقد اردبیل بار سوم و مقررات مخصوصی ،به آن طوق نصب شده باشد . پای هر طوق غرفه هایی بود که در و دیوار آن از تابلوهای نقاشی و پرده های مخمل مصَور و چهلچراغها زینت شده بود . و بالای آن را از پوستهای حیوانات درنده و سپر و شمشیر و زره و خود و سایر اسلحه های قهرمانی آراسته بودند – چیزی که این غرفه ها را تماشایی ساخته بود پرده های نقاشی بزرگی بود که میدان جنگ شاه اسماعیل بزرگ را نشان می داد که سرهای کشتگان دشمن مانند تلی در جلوی خیمه شاه روی هم ریخته بعضی از آنها به صورت دیو و شیطان و اجنه و خرس و خوک نقاشی شده بود .
این غرفه ها سردم نامیده می شد و تشکیل آن را لودیان 1 ( لوطیلن ) محل بر عهده داشتند – شیرینی و شربت این پاطوق ها یا «سردم » ها را از زنان مالدار محله و شمع و چراغ را مردان ثروتمند می دادند فرش و اثاثیه و تابلو و پرده از خانه تجار و اعیان و اسلحه ها به توسط سرداران و سپاهیان فرستاده می شد و روی هم رفته هر پاطوق نمایشگاهی را به نظر می آورد که عالیترین و نفیس ترین چیزهای دیدنی در آن جمع آوری شده بود .
در این سردمها تفریحاتی انجام می گرفت که برای سرگرمی شبهای بیداری لازم بود و در ضمن آن فواید برای رشد و ترقی فکری طبقات متوسط در بر داشت .
داستان قهرمانان ملی – قصاید عالی و شیرین – غزلیات گوناگون – پندها و موعظه های مفید در این مجامع گفته می شد .
واز همه مفیدتر مناظرات ادبی و مشاعره ها و سخنوریهای جالب توجه بود که با مقررات مخصوص به این مکان تا آخر رمضان امتداد داشت .
اکثر شبها اهل یک سردم به تکیه و سردم محله دیگر دعوت می شدند و گویندگان آن دو سردم با یکدیگر مناظره هایی آغاز می کردند که انواع فنونهای ادبی در آن انجام می گرفت – و اهل محل در آنجا ازدحام کرده و به آن مناظره ها گوش می دادند و هر گوینده ای که طرف خود را از قصیده و غزل وغلوب می کرد طالقه شالی می گرفت انتهی .
( و نیز درباره شبی که شاه اسماعیل دوم در قزوین همراه حلواچی اوغلی با لباس درویشی به گردش شهر رفته بود – چنین می نویسد ) :
وسط راه به جماعت بسیاری برخورد کردند که مشعل ها و فانوسهای زیادی پیشاپیش آنان کشیده می شد و گروهی بسیار از اهل بازار و طبقه لودیان ( لوطیان ) در اطراف ایشان دیده می شدند حلواچی به شاه گفت : قربان اینها برای سخنوری به تکیه افشارها می روند – اینها از پای طوق شاه حیدر به تکیه آنها دعوت شده اند واین مشعل و فانوس ها و گلابدانها که ملاحظه می کنید از طوق میزبان برای استقبال اعضای طوق میهمان فرستاده شده است .
دو نفر سخنور ( حافظ اشعار ) پیشاپیش آن هیئت در حرکت بودند و پس از پیمودن دوازده قدم چراغ و گلدانها متوقف می شدند یکی از سخنوران طوق میهمان غزلی با صدای مطبوع و آهنگ شیرین می خواند و جماعت را با تشکیلات پشت سر خود نگاه می داشت – پس از ختم غزل سخنور جمعیت میزبان بایستی جواب آن غزل را با غزل دیگر با همان بهر و قافیه بخواند پس از آن جماعت به رفتن خود ادامه دهد تا به تکیه میزبان منتهی گردند .
شاه به حلواچی اوغلی گفت – خوبست برای تماشا و شنیدن این سخنوری همراه آنها برویم . گفت قربان این سخنوری ها گاهی یک شب هم تمام نمی شود – و هیچ کدام طرف در خواندن قصیده و غزل مغلوب طرف دیگر نمی گردد و رفتن همراه ایشان معطلی دارد . 1
تکیه های قزوین در عهده قاجار
در دوران قاجاریه نیز تکیه های قزوین دایر و بر تعدادشان افزوده می گردد . در سرشماری سال 1298 – 1299 ه ق. قزوین در زمان ناصرالدین شاه بر روی هم نام نه تکیه در سطح شهر ثبت شده که عبارتند از: تکیه حاج میرزا فصیح مرحوم در محله قملاق – تکیه مرحوم آقا حسن نایب درگذرسنگه کوبه محله سوق الاغنام ( گوسفند میدان ) – تکیه حاج اسماعیل در محله پنبه ریسه – تکیه مرحوم میرزااحمدخان در محله درب ری – تکیه های چاووش ها و تکیه تنورسازان واقع در محله تنورسازان – تکیه های طاق بهلول و میرزا قلاق ( کلاغ ) در محله خیابان و بالاخره یک تکیه در محله دباغان .
عین السلطنه در روزنامه خطرات خود مربوط به 26 ذیحجه 1306 برابر ششم آگوست سال 1889 میلادی دربارة بنای یک تکیه جدید در قزوین به وسیله سعدالسلطنه چنین می نویسد :
« … عصر به باغ وکیل الرعایا رفتیم . ده روز است که سعدالسلطنه یک تکیه می سازد . شب و روز بنا و عمله کار می کرد . دیروز تمام شد چادری از طهران آورده می گویند هشت خروار وزن آن است . هفت دیرک دارد . هشتصد تومان تمام کرده و حکم کرده معتبرترین قزوین طاقنما ببندند.
امروز چادر بر پا شد . باغ خوبی بود … ».1
از تکیه های مزبور در سال 1337 به نوشته شادروان گلریز فقط تکیه های محمد خان بیگ ، میرزا غلاغ و طاق بهلول به جای بوده که هیچ یک مورد استفاده اصلی قرار نمی گرفته اند و بقیه تکیه ها ویران شده و به ملک خصوصی تبدیل یافته بودند .
تا زمان رویداد مشروطیت تکیه های مزبور در ماههای محرم و صفر و برخی در ماه مبارک رمضان آذین بندی می شدند و مراسم روضه و تعزیه در آنها برپا می گردید و دسته های عزاداران ، سینه زن ، زنجیرزن و تیغ زن با علم و کتل و طبل وشیپور در آنها حضور یافته به عزاداری می پرداختند و از سوی برپاکنندگان و خرج دهندگان تکیه ، پذیراییی می شدند . در برخی از این تکیه ها چون حسن نایب مراسم تعزیه مفصل برپا می گردید و اطاقهایی برای نگهداری لباسها و وسایل تعزیه وجود داشت .
عبدالله مستوفی در کتاب « شرح زندگانی من » درباره نحوه فعالیت تکیه های شهر تهران در هنگام عزاداریهای سالیانه و کوشش مردم هر محل و بابا شملها در تزیین آنها مطالبی دارد که ذکر آن را در اینجا بی مناسبت نمی دانیم . زیرا آنچه که در قزوین می گذشته است نباید تفاوت چندانی با تهران داشته باشد .
« هر محله و تقریباً هر گذری تکیه ای داشته که بانیان خیر از اهل محل در سابق ساخته بودند . بعضی یکی دو یا چند دکان وقفی هم برای مصارف تعزیه داری داشتند که متولی به مصرف تعمیر تکیه و عزاداری می رساند ولی اکثر بی موقوفه و اهالی محل هر سال در ایام عزاداری تکیه را راه می انداختند … همین که ایام عزاداری نزدیک می شد به سعی و همت داشهای محا تحت اوامر بابا شمل تعمیر شده و چادری در آن برپا و عزاداری به راه می افتاد ، مخارج این عزاداری ها را اهالی محل که خانه آنها وسعت بساط روضه خانی حتی در شبهای جمعه هم نداشت و می خواستند به ثواب برسند ، می دانند وچون عده زیاد بود پول معتنابهی جمع می شد . بعضی که هیچ پول نداشتند یا نمی خواستند بدهند ، لوازم و اسباب از قبیل چراغ ، پردةگلدوزی و میز و سماور و اسباب چای و از این قبیل چیزها می دادند و طاقنماهای تکیه با لوازم تزیین می شد .
هر طاقنمایی در ادارة یکی از نیمه بابا شمل بود ، سعی وهمت او در جمع آوری از اسباب و لوازم خیلی مداخله داشت والبته رقابت هم در کار می آمد و این تکیه ها که در هشت نه روز پیش از محرم زباله دانی بیش نبود ، به قشنگ ترین مکان مبدل می گشت .
شبها متصدی هر طاقنما از واردین پذیرایی می کرد ، به مجرد ورود وارد ، بعد از دادن گلاب ، در سینی کوچک ورشو و نلبکی بلور ، قهوه و قند سائیده و سپس اگر تابستان بود فوراً شربت و اگر زمستان بود چای می آوردند . وارد قلیانکش بوده یا نبود قلیان سر و پا اب چکان تمیزی پذیرایی را ختم می کرد . مصارف هر طاقنما را صاحب طاقنما از کیسة خود می داد و پولهایی که جمع بود ، برای مصارف عمومی تکیه بود . در بعضی از تکیه های بزرگتر ، یک طاقنما را با اسباب وادوات درویشی از قبیل پوست تخت و کشکول و بوق و من تشا و تسبیح زینت وبه تبعیت پوست تخت ، پوست پلنگ وخرس وروباه وسمور هم با این که با ادوات درویشی مناسبت نداشت ، جزو این تزیینات وارد می کردند . در این طاقنما یک نفر بندهای اشعار محتشم را که در مرثیه تاکنون به از او کسی شعر نسروده است می خواند . گاهی اگر تکیه خیلی بزرگ بود ، لین طاقنمای درویشی دو تا می شد و در هر یک یک محتشم خوان نشسته ، اشعار یک بند محتشم را به طور سوأل و جواب متناوباً می خواندند . در صحن تکیه غیر از جلو یطاقنماها که برای پذیرایی واردین مهیا بود ، عده ای نشسته ، منتظر رسیدن وقت سینه زنی بودند و دم به دم با صدای بلند صلوات دسته جمعی می فرستادند . این بسلط تا ده شب بر پا بود . روزها دراین تکیه ها تعزیه خوانی می شد وساعات تعزیه را به طوری مرتب می کردند که شش هفت دسته تعزیه خوانی که در شهر بود ، به همه جا برسند ….1
پرده داری و پرده داران قزوین
از جمله مراسم و سرگرمیهای مردم قزوین که جنبه مذهبی نیز داشت ، پرده داری بود. با اینکه این پیشه تا چندین دهه پیش همچنان بر پا بوده ولی در قزوین هیچ نشانه ای از پرده های قدیمی وجود ندارد . کار پرده داری در قزوین مربوط به درویشهای شهر بود . آنها در محله آب انبار سردار در « درویش کوچه » زندگی می کردند . محل اجتماع درویش های پرده دار سر مزار علی ابن شاذان در گورستان جنوب شاهزاده حسین قرار داشت و در این محل نیز به کار پرده داری می پرداختند . از پرده داران معروف قزوین دو تن را نام می برند . نخست درویش جواد و دیگری « آقا میر قدرت » فرزند سید اسماعیل مجابی .
قهوه خانه ها در دوران گذشته
بحث درباره سابقه بنیانگذاری قهوه خانه ومکانهای شبیه آن و نقشی که در زندگی اجتماعی و فرهنگی جامعه داشته اند ، تحقیقی است ارزشمند که نیاز به یک بررسی جامع دارد . در اینجا با بهره گرفتن از دو نوشته خوب و جالب می کوشیم تا آگاهی های لازم را درباره پدیده قهوخانه در عهد صفویه در اختیار بگذاریم . در دوران قاجاریه با افزوده شدن بر تعدا قهوه خانه ها اهمیت نقش فرهنگی – اجتماعی آنها نیز افزایش یافته ، به عنوان یکی از نهادهای پر اثر جامعه ایران مطرح گردیدند . قهوه خانه ها نقش مهم در زندگی اجتماعی و فرهنگی جامعه و تبادل افکار ، ایجاد همبستگی بین مردم ، خفظ و انتقال بسیاری از سنت ها ، بازیها و سرگرمیها و موارد دیگر را بر عهده داشته اند و تا به امروز نیز قهوه خانه ها با وجود تغییراتی که در فضای آنها به وجود آمده نیز در این زمینه ها همچنان نقش آفرین هستند . اینک با ذکر این مقدمه کوتاه به نقل دو نوشته درباره قهوه خانه های دوران صفویه می پردازیم :
نصرالله فلسفی در مقاله جالبی با عنوان « تاریخ قهوه و قهوه خانه در ایران » اطلاعات خوبی درباره قهوه خانه های عهد صفویه به دست می دهد که متن کامل نوشته او چنین است :
« تاریخ قطعی ورود قهوه به ایران معلوم نیست ، ولی چون در آغاز پادشاهی شاه عباس بزرگ قهوه خانه در ایران وجود داشته است ، چنین به نظر می رسد که نوشیدن قهوه از زمان شاه طهماسب اول در ایران معمول شده باشد .
در عهد شاه عباس ، در بیشتر شهرهای بزرگ ایران ، مخصوصاً در قزوین و اصفهان قهوه خانه های متعدد دائر شده بود . در اصفهان قهوه خانه های معروف بیشتر در اطراف میدان نقش جهان و چهار باغ و بازار قیصریه بود طبقات مختلف مردم ، از عیان و رجال دربار و سران اختیار داشت از رونق فراوان برخوردار بود . دم گرم این نقالان ساعت و گاه ساعتها انبوهی از مردان را از پیر وجوان مجذوب می ساخت وبا هر اوج و حضیض نقال توانا ، گرد آمدگان حال و هوایی خاص می یافتند وهمه غمها وناراحتی ها را برای مدتی به دست فراموشی می سپردند . در دوران صفویه با نام چند نقال معتبر برخورد می کنیم که از معروفیتی بسیار برخوردار بودنداز آن جمله می توان عبدالرزاق قزوینی – ملا مؤمن کاشی و ملا بیخودی گنابادی را نام برد .
مرشد آقا سید هاشم
از جمله شاهنامه خوانهای معروف قزوین در چند دهه اخیر که از اعتبار و شهرتی بسیار برخوردار بوده است ، شادروان سیدهاشم میر کریمی را می توان یاد کرد . او سالیان دراز در کار تعزیه فعالیت داشت وسپس به شاهنامه خوانی روی آورد و در هر دو زمینه مردی صاحب توان بود . درباره این هنرمند قزوینی آقای علی شهیدی در شماره 24 دی ماه سال 1369 روزنامه « ولایت » قزوین چنین نوشته اند ک
تقریباً یا سال و کمی بیشتر از درگذشت هنرمندی می گذرد که هم اکنون در بزرگداشت هزاره تدوین شاهنامه فردوسی ، عدم حضور این بیانگر حماسی تاریخ اساطیری ما که مظهر جوانمردی و صفا بود و به نحوی چشمگیر محسوس است . باید چراغی برداریم و به گرد شهر بگردیم شاید که باز یابیم که امثال آن چنان را .
تمام کسانی که اهل تعزیه و شبیه خوانی بودند واغلب اصحاب قهوه خانه ها ونقل ونمایش شاهنامه فردوسی یعنی همان جوانان قدیم با نام آقا سیدهاشم آن نقال سخنور خود ساخته آشنایی دارند . هنروری که با ذوق سلیم و ابتکار واجرای فی البدیهه و ابداع نقش های هم درچهل مجلس تعزیه از سرپا خوانی تا تخت خوانی از امام خوانی تا مخالف خوانی حُرزمان و سرآمد دوران خویش بود . مرحوم آقا سیدهاشم میر کریمی در 1296 شمسی در قزوین متولد و بعد از طی دروس مکتبی بهترین سالهای جوانی را در عصر فترت تعزیه خوانی گذراند . اما او نهانی به مولای خود سر وسری داشت که عوام را از آن خبری نبود . در اطراف و توابع قزوین شخصیت و اطلاعات وی در زمینه موسیقی تعزیه و اندر آداب چگونگی برگذاری این مجالس نقطه اتکایی بود برای هر رفیق در هر کجا ، از ارائه طریق بی دریغ خودداری نمی کرد . گوشه هایی از موسیقی سنتی را در جای جای تعزیه مذهبی وملی به موقع پیاده می نمود و شاگردان بسیاری پرورش داد اما همین که می رفت این سنت به سستی گراید و فراموش شود به مطالعه شاهنامه پرداخت و استعداد عاشقانه خود را در کانون اجتماعات خاص و عوام در آن زمان که هم مانند تکیه های بزرگ غلغله می شد به معرض نمایش می گذاشت به طوری که در شب سهراب کشی رجال محلی و مردم با معرفت قبلاً جایی و جایگاهی برای خود تعبیه و ذخیره می کردند و برای دیدن نقش آفرینی های رستم آسای او که اندام ستبر و ورزیده اش گاه با پوشیدن لباس قهرمانان داستان حیرت آور می شد و با بروز حرکات جالب و صدای مناسب یا صفیر رسای کلامش به هنگام تغییر هر صحنه با نرمش و قدرت خاص و قیام و قعود نفس ها در قفس سینه حبس می شد ( در همان فضای تنگ بدون نورپردازی و صدا از پشت صحنه ) گهگاه هماهنگ با موضوع میان پرده با صدای پرسوز ومردانه اش خستگی از تنگی جا و مکان را بر سرپا ایستادگان تماشاگر نمایش میهنی هموار می کرد که البته دیدن یک تنه این همه مهارت و استادی فی المجلس و یک تنه برای بیننده دلچسب و شیرین می نمود آنچنان که از تشریح و تقلیدش عاجزیم .
البته همانطور که روال جامعه مرده پرور بود اغلب هنرمندان یل در جوانی به هر علتی یا در پیری به علت بی توجهی بزرگترها به تدریج در غبار ابهام فرو می روند و ناپدید می گردند .
این عزیز همیشه غایب نیز مشمول این قضیه شد وبا بالا رفتن آنتن های تلویزیون این علم های شیطان ( به قول قدیمی ها ) ای عجب که این مرد خوش حافظه در اوج هنر خود با تمام مهربانی و تواضع و لیاقت و شرافت ، اواخر عمر تنها در انزوا زیست و از خود دست نوشته هایی به یادگار گذاشت وبالاخره در سن 72 سالگی درگذشت . هم اینک که در به در به دنبال شاهنامه خوانی استاد برای اجرای یک چشمه از شاهنامه ها در کنگره جهانی فردوسی در تهران و قزوین در برابر میهمانان بین المللی یونسکو گرداگرد شهر بگشتیم و اثری از امثال استاد نیافتیم الحق که جایش خالی بود و هست ولی خاطرش در دل اخل معرفت وادب و دوستدارانش همیشه زنده است یادش گرامی باد چه خوش گفت :
بعد از وفات تربت مادر زمین مجوی در سینه های مردم عارف مزار ماست
چهار شنبه سوری ، نوروز جشن و برخی مراسم و بازیهای آن
درویشان نوروزی و چادر قلندری : در قزوین نیز مانند برخی دیگر از شهرهای ایران از چند روز به نوروز مانده ، تا بعد از سیزده نوروز ، گروهی از درویشان برنامه ای اجرا می کردند و مراسمی برپا می داشتند که از لطف خاصی برخوردار بود . این درویشها به طور معمول چند متر پارچه را به صورت چادر کوچکی در می آوردند و در کنار در ورودی خانه افراد سرشناس ، اعیان و تاجران برپا می کردند و درون ان سبزه ، نارنج وگل آب پاش و مقداری نقل قرار می دادند ، ودر حالی که کشکول و تبرزین به دست داشتند در کنار خانه به انتظار می نشستند و گاه به گاه با گفتن « هو » ، «یا علی » و خواندن اشعاری در مدح مولا علی (ع) و سروده هایی درباره بهار ونوروز چون : عید آمد وعید آمد ، ماه فروردین آمد ، توجه را به خود جلب می کردند . صاحبخانه در هنگام نهار یا شام برای آنها سینی غذا می فرستاد و سپس با دادن پول و شیرینی رضایتشان را جلب می کرد . اگر میزان پول وشیرینی به نظر درویش با امکانات صاحبخانه تناسب نداشت ، درویش چادر را بر نمی داشت و در خانه را ترک نمی گفت و با صدای بلند اشعاری می خواند تا صاحبخانه را به دادن عیدی مطلوب وادار سازد : « ما درویشیم ، سفید ریشیم تا نستانیم رد نمی شیم » ولی اگر هدیه ای که به او داده بودند مناسب بود، چادر را برداشته به مقابل خانه شخصیت دیگری می رفت اگر در ویش شب را در برابر خانه سر می کرد ، فانوس کوچکی می افروخت و شب را به صبح می رسانید . این درویش ها بیشتر از گروه مارگیران بودند و چون با رضایت قصد ترک خانه ای را می کردند ،چند دانه ای نقل افسون شده به صاحبخانه هدیه می دادند تا به یاری آنها از گزند مار و عقرب و افعی در امان بمانند . مردم مقدم این درویشان را خوش شگون می دانستند و می کوشیدند تا آنها را راضی از مقابل خانه خود روانه کنند و معتقد بودند که با این کار سالی پربرکت و خوش وبه دور از نامرادی در پیش خواهند داشت .
درباره درویشان نوروزی و چادر قلندری آنها در کتاب « از خراسا
دانلود مقاله ورزش ، بازیها وسرگرمیها زورخانه ها – تکیه وقهوه خانه ها ،کانون های فرهنگ مردم