دانلود با لینک مستقیم و پر سرعت .
چنین به نظر میرسد که ادلّه مستقل عقلی یا به تعبیر دیگر مستقلّات عقلی، که حکم شرعی از آنها بدست میآید در یک مسئله منحصر میباشد و آن مسئله حسن و قبح عقلی است . سوال این است که آیا برای افعال ما، حسن و قبح ذاتی وجود دارد و آیا کارهای ما در نظر شارع دارای ارزش ذاتیاند، پیش از آن که حکم شارع را درباره آنها فرض کنیم، یا اینطور نیست ، بلکه خوب آن چیزی است که شارع خوب بداند و زشت و قبیح ان است که شارع زشت تلقی نماید و فعل بخودی خود و صرف نظر از حکم شارع، نه حسن دارد نه قبح . فراموش نشود که مسلمانان اجماع دارند براینکه منشأ احکام تنها خداوند است و اختلاف آنان مربوط به راههای شناخت احکام است .[1]
پس از پاسخ به این سوال، سوال دیگری مطرح میشود که آیا عقل میتواند بدون تعلیم شارع و بیان او، مستقلاً جهات حسن و قبح را درک نماید؟ و در نهایت پذیرش حسن و قبح عقلی، چه تاثیری بر جریان امور خواهد داشت؟
تمام این مسائل، در مقاله حاضر مورد بررسی قرارخواهد گرفت.
بخش اول :عقل و مدرکات عقلی
یکی از لغتشناسان معروف عرب در کتاب خود در معنی عقل آورده است :"عقل نقیض جهل".[2] و جهل را نیز چنین معنا کرده است :"جهل نقیض العلم"[3] درنتیجه وی عقل را مرادف علم میداند . درهمین کتاب آمده است : "عقلت البعیر عقلاً : شدّدت یده بالعقال"[4] یکی دیگر از لغتشناسان قرن 5 نیز عقل را "حجر و نهی" معنا میکند .[5] همچنین در کتب معروف لغت عرب واژه عقل در معانی "قلب" "تمییز" "تامل" "قلعه و حصن" "دیه" "قوه" و " استعدادی که با آن آگاهی و علم تحقق مییابد" ذکر شده است .[6] عقل از "عقل البعیر" گرفته شده است . عقال البعیر ریسمانی است که بازوان شتر را بدان میبندند تا در جای خویش بماند . پیشانی بند را نیز عقال میگویند .
در کتابهایی که بطور خاص برای تعریف الفاظ قرآن تدوین شده است و به مفردات یا غریب القران معروف است، واژه عقل با توجه به کاربرد مشتقات آن در آیات قرآن چنین معنا شده است : راغب اصفهانی، ذیل واژه عقل آورده است : "العقل یقال للقوه المتهیئه لقبول العلم و یقال للعلم الذی یستفیده الانسان بتلک القوه العقل" عقل به قوهای گفته میشود که مهیای پذیرش علم است و به علمی که انسان با این قوه از آن بهره میبرد عقل گویند.[7] در کتاب قاموس قرآن نیز که از مفردات جدید قرآنی است عقل را به شرح زیر معنا نمودهاند :"عقل:فهم ، معرفت و درک."ثمّ یحرّفونه من بعد ماعقلوه و هم یعلمون" (بقره/75) یعنی آن را پس از فهمیدنش دگرگون میکردند در حالیکه میدانستند . "وهم یعلمون" راجع به تحریف و "عقلوه" راجع به فهم کلام خداوند است . اگر آیات قرآن را توجه کنیم ، خواهیم دید که عقل در قرآن به معنی فهم و درک و معرفت امده است . عقل بصورت اسمی در قرآن نیامده است و فقط بصورت فعل مثل "عقلوه ، یعقلون ، تعقلون، تعقل " به کار رفته است .[8] در عالم تشریع نیز عقل جایگاه ممتاز و ویژهای دارد تا جایی که در سوره یوسف خداوند متعال نزول قرآن را برای تعقل انسانها بیان فرموده : "انا انزلناه قرآناً عربیاً لعلّکم تعقلون" (یوسف/2) همچنین در سوره انبیاء فرموده است :"لقد انزلناه الیکم کتاباً فیه ذکرکم افلا تعقلون" (انبیاء/10)
معهذا نباید چنین تصور کرد که همه معارف به واسطه عقل و ادراک بشری قابل حصول است ، زیرا در قرآن خداوند فرموده است :"و ما اوتیتم من العلم الّا قلیلاً" (اسراء/85) به شما از دانش جز اندکی داده نشده است . هرچند که عقل در اثبات شریعت نقش اول و انحصاری را داراست .
در نهایت قوه عقل چنین تعریف میشود که عقل عبارت است از نیرویی که خداوند متعال به انسانها عنایت فرموده و به توسط آن امور کلیه و قوانین کلی را ادراک میکند . از قبیل اجتماع نقیضین محال است، کل از جزء بزرگتر است و ... مراد از امور کلیه اموری است که محدود به زمان و مکان خاصی نیستند .[9] عقل قوهای است که انسان را انحراف از مسیر اعتدال منع میکند . البته بازدارندگی عقل در حد تشخیص و داوری است نه منع عملی.
عقل انسان نقش "معرفت"، "داوری"، "حکم" را دارد . با توجه به نقش و کاربرد عقل و ویژگیهای آن، شخصیت و هویت انسان با عقل شکل میگیرد و انسان میتواند راه مطلوب و کمال را تا حدی طی کند. عقل موهبتی الهی است و روحی الهی، مطلقات و مقیّدات، عمومات و مخصصات و مانند آن وجود دارد که کوششهای دقیق و عمیق را میطلبد . کاربرد عقل از این جهت همانند نور است که واقعیات را بر طالب نمایان میسازد و برای کشف قانون خداوند، همانطور که از کتاب و سنت استفاده میکنیم، یکی از راههای کشف قانون خدا، عقل است . نقش عقل، اگرچه محدود به برخی از مستقلات و غیرمستقلات عقلیه یا مقید به برخی از مواردی است که شارع اذن داده باشد، لیکن در حد خود منبعی مستقل در کنار کتاب و سنت برای عقاید و احکام و مبانی اسلامی و دینی محسوب میشود.[10]
آنچه عقل میشناسد دو گونه است : 1- خارج از قلمرو خواست و توان انسان است . مانند معارف و ادراکات عقلی مربوط به جهان طبیعت و ماوراء طبیعت، از قبیل قواعد منطقی و ریاضی، فلسفی و کلامی که از نوع باور کردن هستند. اینگونه شناخت را که به جهان بینی مربوط میشود حکمت نظری گویند و آنگاه که به عقل نسبت داده شود آن را عقل نظری مینامند. 2- در قلمرو اراده و اختیار انسان است، اینگونه شناخت را که مربوط به ایدئولوژی است حکمت عملی گویند و انگاه که به عقل نسبت داده شود آن را عقل عملی مینامند . مانند العدل حسن ای ینبغی ان یفعل، الظلم قبیح ای ینبغی ان یترک یالاینبغی ان یفعل و...[11]
بنابراین قوه عاقله یک چیز است و نقش آن شناخت و ادراک است، ولی مدرکات آن دو گونه است؛ برخی مربوط به جهان بینی است و معرفت و شناخت به خودی خود مطلوب است (ادراکات نظری) و برخی مربوط به ایدئولوژی است و معرفت و شناخت مقدمه عمل است (ادراکات عملی).[12]
در مجموع میتوان گفت هرگاه واقعیتها و هستیهای عالم مورد ادراک عقل قرارگیرد، میگویند : عقل نظری و هرگاه بایستیها و نبایستیها، شایستیها و نشایستیها ادراک شود، آن را عقل عملی مینامند.[13]
بخش دوم :بررسی قاعده حسن و قبح عقلی
پیش از پرداختن به تلازم بین حکم عقل و حکم شرع باید به مقدماتی بپردازیم که از آن جمله اثبات حسن و قبح عقلی است . زیرا نخستین بحثی که در موضوع دلیل عقلی مطرح میشود این است که اصولاً افعال و کردار آدمی بدون اینکه شارع درباره آنها اظهارنظری نماید آیا فیذاته دارای ارزش هست و متصّف به خوب و بد میگردد؟ یا آنکه خیر اعمال انسان فیذاته نه خوبند و نه بد، خوبی و بدی آنها بستگی به نظر شارع دارد . فعل خوب آن است که شارع آن را خوب بداند و بد آن است که شارع آن را بد بداند .[14]
علمای شیعه و سنّی درباره حسن و قبح افعال اختلاف نظر دارند که آیا حسن و قبح افعال، عقلی است یا شرعی؛ به عبارت دیگر اختلاف نظر دارند در این که حکم کننده به حسن و قبح، عقل است یا شرع؟ً![15]
اصل حسن و قبح عقلی در کلام عدلیه جایگاه برجستهای دارد و بعنوان مبنا و شالوده بحثهای عدل در کلام اسلامی به شمار میرود و بدین جهت متکلمان عدلیه در آغاز مبحث عدل الهی به بحث درباره این اصل پرداختهاند . مفاد قاعده حسن و قبح عقلی دو چیز است : 1- افعالی که از فاعلهای آگاه و مختار صادر میشوند در نفسالامر از دو قسم بیرون نیستند ، یا صفت حسن یا صفت قبح (مقام ثبوت) 2- عقل انسان بطور مستقل میتواند حسن و قبح برخی از افعال را تشخیص دهد .(مقام اثبات) بنابراین مفاد حسن و قبح عقلی این است که اولاً : از نظر عقل افعال فاعلهای آگاه و مختار با توجه به عناوین ثانویه آنها یا صفت حسن دارند و صفت قبح . ثانیاً : عقل انسان بطور مستقل میتواند برخی از این حسن و قبحها را بشانسد و برخی دیگر را از طریق وحی و شرع میشناسد .
گفتار اول : معانی حسن و قبح و نظرات فقها درباره آن
1)حسن به معنای کمال و قبح به معنای نقص : آنجا که میگوییم دانایی خوب است و نادانی بد است، خوبی و بدی به آن معنا است که دانایی افزایش و کمال نفس آدمی و مرحلهای از مراحل "شدن" اوست و بالعکس نادانی، نقص و کاستی نفس انسان است .
2)حسن به معنای سازگاری با طبع آدمی و قبح به معنای ناسازگاری : مثل آنکه میگوییم آن گل زیبا خوب است، فلان صدای رسا خوب است و آن منظره وحشتناک بد است . باید توجه داشت که گاه خود چیز موجب لذت یا درد نیست؛ بلکه با عنایت به اثر مترتب بر آن چیز، متصف به خوب یا زشت میگردد . گاه از این نیز فراتراست؛ بدین ترتیب که خود موضوع ، بد و مشمئزکننده است، مانند خوردن داروی تلخ . ولی با توجه به نتایج آن عمل حسن و خوب شمرده میشود . به نظر مرحوم مظفر آنچه که قوشجی در شرح تجرید اظهار کرده و حسن و قبح را به مصلحت و مفسده معنی نموده، در واقع به همین مفهوم برمیگردد . زیرا نیکو شمردن مصلحت به دلیل هماهنگی با نفس و زشت شمردن مفسده به علت عدم هماهنگی آن با نفس است . در واقع ملائت یا منافرت با نفس، همان میل نفس یا عدم میل نفس به آنچه موافق یا مخالف با هدف و مصلحت است، میباشد . این مفهوم حسن و قبح نیز به درک شارع وابسته نیست و اشاعره، معتزله و دیگران در این معنی و معنای پیشین اختلاف عقیدهای ندارند و همگی پذیرفتهاند که عقل میتواند این دو معنی را برای حسن و قبح درک نماید .[16]
"این مفهوم هرچند میتواند دارای منشا خارجی باشد، مانند رنگ و بو طعم و تناسب اجزا، ولی دارای مابه ازاء خارجی و واقعیتی در خارج که بیانگر آن باشد نیست . بلکه به ذوق انسانها بستگی دارد و اگر ذوقها تغییر کنند و درک نسبت به ملائم و غیرملائم دگرگون گردد، نیک و زشت نیز دچار تغییر میشود . پس حسن و قبح به این معنی صفتی واقعی برای اشیا محسوب نمیشود و این نیک و زشت، واقعیتی جز درک و ذوق انسان ندارد و چنانچه انسان نباشد که این درک را دارا باشد اشیا به خودی خود دارای حسن به مفهوم تناسب و هماهنگی با نفس نیستند."[17]
3)حسن و قبح، از صفات افعال اختیاری آدمیان باشد : مثل اینکه میگوییم عدالت خوب است و ستمگری بد است . خوبی و بدی در اینحا به معنای آن است که خوب عملی است که خردمندان، از آن جهت که صاحب خرد هستند، کننده آن را تحسین میکنند؛ و بد عملی است که صاحبان خرد، از آن جهت که خردمندند، کننده آن را تقبیح نمایند .
بطور خلاصه : بعضی از افعال مشتمل است بر مصالح و مفاسد . برخی دیگر مشتمل است بر صفات کمال و نقصان و برخی دیگر از افعال مقتضی ثواب و عقاب است . در مورد دو معنای اول حسن و
شامل 21 صفحه فایل word قابل ویرایش