هایدی

مرجع دانلود فایل ,تحقیق , پروژه , پایان نامه , فایل فلش گوشی

هایدی

مرجع دانلود فایل ,تحقیق , پروژه , پایان نامه , فایل فلش گوشی

تحقیق در مورد نظریه فطرت در قرآن

اختصاصی از هایدی تحقیق در مورد نظریه فطرت در قرآن دانلود با لینک مستقیم و پر سرعت .

تحقیق در مورد نظریه فطرت در قرآن


تحقیق در مورد نظریه فطرت در قرآن

لینک پرداخت و دانلود *پایین مطلب*

فرمت فایل:Word (قابل ویرایش و آماده پرینت)

تعداد صفحه45

فهرست مطالب

 

 

  • معنی لغوی فطرت
  • طبیعت وغریزه و فطرت
  • آیات دسته اول
  • ایات دسته دوم
  • ارزیابی نهایی

 

منابع

 

یکى از مباحثى که در قرآن و سنت‏با اهمیت ویژه‏اى مطرح گردیده بحث فطرت است. فطرتمندى انسان، فطرى بودن دین، فطرت پسندى، حسن عدل و قبح ظلم، معلوم بودن فجور و تقوا به الهام فطرى، اعتراف رسمى انسان به ربوبیت الهى در عالم ذر و عهد و پیمان خداوند با او در عدم تبعیت از شیطان، از جمله مسائلى است که آیات قرآن و روایات ائمه معصومین‏علیهم‏السلام بر آن دلالت صریح دارند.

 

اما مهم آن است که اگر چه در پاره‏اى آیات، انسان فطرتمند معرفى شده و بحث از الهام فطرى فجور و تقوا به انسان به میان آمده است ولى در بعضى آیات دیگر، خلقت طبیعى انسان به عنوان موجودى ظلوم، جهول، هلوع، کفار و طغیانگر مطرح شده است.

 

اگر در پاره‏اى از آیات، دین امرى فطرى معرفى گردیده و یا اقامه عدل هدف رسالت پیامبران بیان شده است (که به دنبال فطرى بودن

 


دانلود با لینک مستقیم


تحقیق در مورد نظریه فطرت در قرآن

طراحی الگوی مؤلفه‌های فطری مشتری‌مداری از دیدگاه اسلام

اختصاصی از هایدی طراحی الگوی مؤلفه‌های فطری مشتری‌مداری از دیدگاه اسلام دانلود با لینک مستقیم و پر سرعت .

طراحی الگوی مؤلفه‌های فطری مشتری‌مداری از دیدگاه اسلام

بصورت ورد ودر116صفحه

چکیده

مدیریت ارتباط تنگاتنگی با انسان‌شناسی و شناخت انسان دارد که از جمله در دو مکتب اسلام و لیبرالیسم بطور متفاوت مطرح شده است. تفکر انسان‌شناسی مادی در مکتب لیبرالیسم باعث شده است، انسان امروز با گسترش روحیه مصرف‌گرایی و تولید نیازها و یا توجه بیش از حد به دسته‌ای از نیازها مواجه باشد و تولیدکنندگان با وجود ادعاهای گوناگون صرفاً به دنبال فروش بیشتر و سود بالاتر و (یا) گسترش این تفکر می باشند. این پژوهش در صدد است به تبیین الگوی مشتری‌مداری بر اساس انسان‌شناسی اسلامی با تأکید بر نیازهای فطری مشتری بپردازد. جهت دستیابی به این مهم با استفاده از روش کتابخانه‌ای و با توجه به آیات قرآن کریم و نظریات اندیشمندان بنام اسلامی نیازهای انسان بر اساس نگاه اسلام استخراج گردیده است. سپس از نمونه آماری 12 نفره، شامل صاحب‌نظران دانشگاهی، مصاحبه صورت گرفته است. در نهایت بر اساس روش پژوهش کیفی، نتیجه پژوهش یعنی "در مشتری‌مداری باید شناخت نیازها بر اساس انسان‌شناسی اسلامی صورت پذیرد و این نیازها نیز باید به صورت متناسب ارضا شوند" در قالب گروه کانون مورد بررسی و تأیید نهایی قرار گرفته است.


دانلود با لینک مستقیم


طراحی الگوی مؤلفه‌های فطری مشتری‌مداری از دیدگاه اسلام

تحقیق در مورد فطرت ، خداچویی بشریت

اختصاصی از هایدی تحقیق در مورد فطرت ، خداچویی بشریت دانلود با لینک مستقیم و پر سرعت .

تحقیق در مورد فطرت ، خداچویی بشریت


تحقیق در مورد فطرت ، خداچویی بشریت

لینک پرداخت و دانلود *پایین مطلب*

 

فرمت فایل:Word (قابل ویرایش و آماده پرینت)

  

تعداد صفحه82

 

فهرست مطالب

 

تحلیلی از امام صادق (ع)

فلسفة وجوب نماز

چرا در پنج وقت نماز واجب شد؟

 

تحلیل دکتر کارل از فلسفة نماز

نماز برای تعظیم و تکریم خداوند

 

نماز عالی‌ترین عامل کبرزدایی

 

عبادت، فطریت بشرّیت است:

فطرتاً هر موجودی که لباس هستی پوشیده و از کتم عدم پای به عرصة حیات و زندگی نهاده، به طور مرموز و ناخودآگاه، خواستار و پویای آفریدگار و صانع خویش است و از هر سوی به سوی دیگر خالق و پروردگار خود را می‌جوید، تا پاس حرمت، و احترام لازم او را بنماید، و از فضل و رحمت و اکرام او، تشکّر و سپاسگزاری نموده، و به مصداق اینکه «انسان بندة احسان است» به پیشگاه با عظمت او سرتعظیم فرود آورد.

خداوند می‌فرماید:

فَاَقِمْ وَجْهَکَ لِلدّینِ حنیفاً فِطْرَتَ الله الَّتی فَطَرَ‌النّاسَ عَلَیْها لاتَبْدِیلَ لِخَلْقِ اللهِ ذلِکَ الدّینُ الْقَیِّمُ، وَلکِنَّ اَکْثَرَ لایَعْلَمُونَ».[1]

به آیین راست خداوند روآور، آیینی که خدا آفرینش انسان را بر روی آنها نهاد، و خلق خداوند تغییرپذیر نیست. این است دین استوار و محکم، ولی بیشتر مردم جاهل هستند و به آن علم ندارند.

هدف از دین حنیف در آیة شریفه که آفریدگار متعال خلقت انسان را بر آن استوار ساخته است همانا آیین و دین توحیدی و خداپرستی است، که انحراف از جاده و صراط مستقیم توحیدی را مخالف فطرت انسان دانسته است.

 

فطرت چیست؟ فطرت یک شعور باطنی است که انسان را به طور ناخودآگاه به سوی خالق و آفریدگار رهبری و هدایت می‌نماید، و در هدایت خود به سوی خدا به هیچ‌گونه استدلال و برهانی نیاز ندارد، و ناخودآگاه آدمی را خداخواه و خداجو نموده و این امر غریزی را در نهاد انسان، شکوفا می‌سازد.

بنابراین آدمی باید بالفطره مؤمن و مسلمان و موحد بوده باشد، و صراط مستقیم الهی را بپیماید، و از هرگونه اعوجاج و انحراف به دور باشد. مگر اینکه در سر راه او خار تبلیغات سوء و انحرافات و اعوجاج اخلاقی باشد، که در این صورت مسیر طبیعی مذهبی و ایمانی او را تغییر می‌دهد نهالی که از زمین بالا می‌آید تا زمانی که خاری، و مانعی در سرراهش نباشد و مسیر او را عوض نکند، راست و مستقیم بالا می‌رود، و از کج شدن و انحرافات به دور می‌ماند. و آدمی نیز همین حکم را دارد، اگر شیطنت شیطانها و خنّاسها، در سرراهش سبز نگردد، فطرت خداجویی و خداخواهی، او را به سرمنزل فلاح و رستگاری می‌رساند. در حقیقت فطرت نوری است که در جوهر وجود انسان نهفته است تا از تاریکیها و از چنگال شیاطین رهایی یابد، و صراط‌مستقیم الهی را با نورانیّت فطرت بپیماید و به هدایت ابدی راه یابد. فطرت پدیده‌ای است مرموز، که در کنه جوهر عبودیت نهفته است وسخن حکیمانة «عبودیت جوهری است که در نهاد آن ربوبّیت نهفته است»[2]بیانگر آن است.

 

إذعان دانشمندان غرب بر خداجویی بشریّت

جان ایورث استاد دانشگاه کلمبیا دربارة مذهب چنین می‌گوید:

«هیچ فرهنگ و تمدّنی در نزد هیچ قومی نمی‌توان یافت مگر آنکه در آن فرهنگ و تمدن، شکلی و نقشی از مذهب وجود داشته است، و ریشه‌های مذهب تا اعماقی تاریک از تاریخ، که ثبت نشده و به دسترس بشریّت نرسیده، کشیده است».

ناگفته نماند! اگر رهبری و هدایت انبیای عظام نبود، اگر مراقبتهای صحیح و منظم پیامبران الهی نبود، فطرتهای روی زمین شکوفا نگشته و به ثمر نمی‌رسید، و بشریّت به کلی سر از بت‌پرستی با ابعاد مختلفش درمی‌آورد، و به انحراف کشیده می‌شد. بنابراین، انسانها باید از رهروان أنبیاء و پیشوایان پاک دینی و مذهبی باشند، تا در مکتب أنبیاء و ائمه ـ علیهم‌الصلاه و السلام ـ درس توحید و خداشناسی بیاموزند و از انحراف مصون بمانند.

 


[1] سورة روم، آیة30.

[2] اَلْعُبُودِیَّةُ جَوْهَرَةٌ کُنْهُها الرُبُوبیَّةُ مصباح الشریعة، باب عبودیت.


دانلود با لینک مستقیم


تحقیق در مورد فطرت ، خداچویی بشریت

دانلود مقاله نظریه فطرت در قرآن

اختصاصی از هایدی دانلود مقاله نظریه فطرت در قرآن دانلود با لینک مستقیم و پر سرعت .

 

یکى از مباحثى که در قرآن و سنت‏با اهمیت ویژه‏اى مطرح گردیده بحث فطرت است. فطرتمندى انسان، فطرى بودن دین، فطرت پسندى، حسن عدل و قبح ظلم، معلوم بودن فجور و تقوا به الهام فطرى، اعتراف رسمى انسان به ربوبیت الهى در عالم ذر و عهد و پیمان خداوند با او در عدم تبعیت از شیطان، از جمله مسائلى است که آیات قرآن و روایات ائمه معصومین‏علیهم‏السلام بر آن دلالت صریح دارند.
اما مهم آن است که اگر چه در پاره‏اى آیات، انسان فطرتمند معرفى شده و بحث از الهام فطرى فجور و تقوا به انسان به میان آمده است ولى در بعضى آیات دیگر، خلقت طبیعى انسان به عنوان موجودى ظلوم، جهول، هلوع، کفار و طغیانگر مطرح شده است.
اگر در پاره‏اى از آیات، دین امرى فطرى معرفى گردیده و یا اقامه عدل هدف رسالت پیامبران بیان شده است (که به دنبال فطرى بودن دین، عدالتخواهى و اقامه قسط و عدل نیز فطرى خواهد بود) اما در پاره‏اى دیگر از آیات، سبب تشریع دین، بروز اختلاف اولیه بین انسانها و نیاز اضطرارى آنها به دین و قوانین لازم براى رفع اختلافات بیان گردیده است و از آن استنباط مى‏شود که دین مولودى اجتماعى است که انسانها به حکم اضطرار و به منظور رفع اختلاف به آن پناه برده‏اند و نه به حکم فطرت. و این البته با نظریه برخى از جامعه‏شناسان نزدیکى زیاد دارد.
و نیز اگر در برخى آیات سخن از اعتراف رسمى انسان به ربوبیت الهى و عهد و پیمان خداوند با او در عدم تبعیت از شیطان به میان آمده است در برخى دیگر از آیات خالى بودن ذهن انسان در بدو تولد از هر گونه شناخت و معلومى مطرح شده است و این نیز با نظریه‏هاى برخى از روانشناسان قرابت دارد.
در این مقاله برآنیم تا ضمن بحث از معناى لغوى فطرت با توجه به وزن و صیغه آن در کلام عرب، کاربرد و مشتقات آن در قرآن، و تفاوت آن با طبیعت و غریزه، به تبیین بینش خاص قرآن در مورد فطرت و پیآمدهاى اجتماعى آن بپردازیم و مى‏کوشیم تا با بهره‏جویى و استمداد از نظریه بدیع علامه طباطبائى در تفسیر المیزان، که کمتر به آن توجه شده و یا متاسفانه مورد بى‏مهرى واقع گردیده است‏به زدودن پاره‏اى از ابهامات بپردازیم.
معنى لغوى فطرت
واژه «فطرة‏» بر وزن «فعلة‏» دلالت‏بر نوع دارد مانند جلسة یعنى نوع خاصى از نشستن، مثلا اگر بگوییم: جلست جلسة زید یعنى مثل زید و به نوع نشستن وى نشستم. بنابر این واژه «فطرة‏» از ماده «فطر» به معنى نوعى خاص از آفرینش است‏یعنى خلقت و آفرینشى بى‏سابقه که از آن به ابداع تعبیر مى‏شود.
راغب اصفهانى در مفردات در مورد معنى فطرت چنین مى‏گوید: «و خداوند خلق را فطر نموده است و این فطر یعنى ایجاد کردن شى‏ء به شکلى بدیع و تازه بر کیفیتى که فعلى از افعال از آن صادر گردد». (1)
ابن اثیر نیز در نهایه، در توضیح ماده «فطر» در حدیث نبوى، «کل مولود یولد على الفطرة‏» (2) مى‏گوید: «فطر به معنى ابتدا و اختراع است و فطرة حالت آن ابتداء و اختراع را بیان مى‏کند مانند جلسة و رکبة یعنى نوعى خاص از نشستن و سوار شدن و معنى حدیث این است که: هر فردى بر نوعى خاص از صفات جبلى و طبیعى متولد مى‏شود به طورى که آماده پذیرش دین الهى مى‏گردد و اگر او را با همان صفات واگذارند پیوسته بر آن صفات استمرار دارد و از آنها مفارقت نمى‏کند و همانا علت عدول انسانها از آن، آفتى از آفات بشرى یا تقلیدى است که از غیر در آنها اثر مى‏گذارد...» (3)
بیان این مقاله درباره فطرت با تعبیر راغب به «و ابداعه على هیئة مترتبة لفعل من الافعال‏» و نیز با تعبیر ابن اثیر به «انه یولد على نوع من الجبلة والطبع المتهیئ بقبول الدین‏» هماهنگ است.
استعمال واژه فطرت و مشتقاتش در قرآن‏در قرآن مجید واژه‏هاى «فطره‏» (4) ، «فطرکم‏»، (5) «فطرنا»، (6) «فطرنى‏»، (7) «فطرهن‏»، (8) «فطور»، (9) «فطر»، (10) «منفطربه‏» (11) . انفطرت، (12) و «فاطر» (13) به کار رفته است که همه جا به معنى ابداع و آفرینش بدون سابقه است.

 

طبیعت، غریزه، فطرت
«طبیعت‏» یعنى سرشتى که اشیاى مادى بر آن آفریده شده‏اند، بیشتر در مورد موجودات بیجان به کار مى‏رود و اگر در مورد جاندارها به کار رود به آن جنبه‏هایى از جانداران که با بیجانها مشترکند اطلاق مى‏شود.
«غریزه‏» بیشتر در مورد حیوانات به کار مى‏رود و اگر در مورد انسان به کار رود به جنبه‏هاى حیوانى موجود در انسان اطلاق مى‏شود و عبارت از نوعى حالت تسخیرى و غیر آگاهانه یا نیمه آگاهانه از ناحیه خلقت است که بر خود محورى و یا بقاى نوع استوار است و به عضوى مادى از بدن انسان مربوط مى‏شود مانند غریزه گرسنگى که با سیستم عصبى هیپوتالاموس و یا غریزه تشنگى که با سیستم عصبى هیپوتالاموس و غده هیپوفیز ارتباط دارد و این دو از نوع گرایشهاى فیزیولوژیک به شمار مى‏روند که براى ادامه حیات حیوان ضروراند. و نیز مانند غریزه جنسى که از نوع گرایشهاى لازم براى بقاى نسل است و ارضا نشدن آن حیات موجود زنده را به خطر نمى‏اندازد بلکه بقاى نوع را به خطر مى‏اندازد.
«فطرت‏» در مورد انسان و خصلتهاى فرا حیوانى او به کار مى‏رود، در حد حالتى آگاهانه و حاوى نوعى قداست است. همچون غریزه و طبیعت‏سیرى تدریجى و ساختارى ثابت دارد اما مرحله‏اى تکاملى است که پس از فعلیت‏یافتن طبیعت و غریزه و نیز پس از شکوفایى حس و خیال یعنى همراه با پیدایش عقل تکون مى‏یابد و در پرتو آنها، گرایشهاى غریزى نیز مى‏توانند از نوعى قداست‏برخوردار شوند.
فطریات در انسان به ترتیب در سه ناحیه دانش، ارزش و گرایش شکوفا مى‏شوند و فعلیت مى‏یابند. در زمینه دانش، گزاره‏ها به شکل توصیفى و خبرى بیان مى‏شوند. در زمینه ارزش، گزاره‏هاى حاکى از آنها شکلى دستورى دارند. گرایشها نیز پاره‏اى حالات نفسانى‏اند که پس از شکوفایى ارزشها در انسان پدید مى‏آیند و موجب جهتگیرى وى به سوى هدفى والا و مقدس مى‏شوند. فعلیت ارزشها و گزاره‏هاى آنها منوط به فعلیت عقل نظرى و استمداد عقل عملى از آن است تا آنجا که اگر عقل نظرى در انسان شکوفا نشود و از مرتبه عقل بالقوه به مرتبه عقل بالفعل نرسد امکان فعلیت و جولان عقل عملى نخواهد بود. (14)
در این جا به این اجمال بسنده مى‏کنیم و به بررسى دو دسته آیات در این باره مى‏پردازیم: دسته اول آیاتى که معنایى سلبى از فطرت ارائه مى‏دهند و دسته دوم آیاتى که معنایى ایجابى دارند.
آیات دسته اول
آیه 78 سوره نحل به خالى بودن لوح نفس از کلیه معلومات در آغاز تولد و پیدایش تدریجى معلومات پس از آن از طریق حواس و فکر مى‏پردازد: «والله اخرجکم من بطون امهاتکم لاتعلمون شیئا وجعل لکم السمع والابصار والافئدة لعلکم تشکرون‏» چنان که در تفسیر المیزان (15) ذیل آیه فوق آمده است‏سیاق آیه، و اشاره آن به مبادى علم حصولى یعنى حس و فکر و نیز پیدایش تدریجى معلومات در آنها، دلالت‏بر این معنى دارد که آنچه در این آیه از انسان در بدو تولد نفى شده است علم حصولى است. بنابراین، انسان در آغاز به هیچ چیزى که مبدا آن حس یا عقل باشد علم حصولى ندارد.
بدین ترتیب بنا به تصریح کلام وحى، هیچ گزاره‏اى اعم از گزاره‏هاى بدیهى و فطرى، یا غیر بدیهى و نیز اعم از این که متعلق شناخت آن عالم طبیعت، ماوراى طبیعت، انسان یا ذات احدیت و... باشد در آغاز تولد براى انسان به علم حصولى معلوم نخواهد بود.
و اگر چنین باشد که کودک در بدو تولد واجد هیچ تصور و تصدیقى نباشد در این صورت نه فقط دانش بلکه ارزشها و گرایشهاى انسانى نیز از طفل در آغاز پیدایش نفى مى‏شود زیرا ارزش، به عنوان ارزش فطرى و نه به عنوان غریزه و میل ناآگاهانه حیوانى، در انسان پس از علم وى به ارزشمندى آن حاصل مى‏شود و با نفى هر نوع علم و آگاهى، ارزشها نیز منتفى مى‏شوند. همین‏طور است گرایشهاى فطرى; زیرا هر گرایشى اعم از فطرى یا غیر فطرى پس از علم نفس به غایت آن و ارزشمندى آن غایت، براى انسان حاصل مى‏شود. بر این اساس نفس انسانى در آغاز پیدایش، هیچ تصور یا تصدیق فطرى و نیز هیچ ارزش یا گرایش فطرى را واجد نیست. تنها چیزى که انسان در آغاز و نیز به هنگام کهنسالى یعنى پس از ضعف قوا و از دست دادن معلوماتش واجد مى‏شود علم حضورى نفس به خودش است.
در سوره نحل آیه 70 آمده است: «والله خلقکم ثم یتوفاکم ومنکم من یرد الى ارذل العمر لکی لایعلم بعد علم شیئا ان الله علیم قدیر».
علامه طباطبائى نیز در تفسیر این آیه در المیزان (16) به این مطلب تصریح کرده‏اند و ادعاى خالى بودن ذهن انسان در آغاز پیدایش را همان چیزى مى‏دانند که روانشناسان بر آن تاکید کرده‏اند.
اگر چنین است، فطرى بودن دین و ارزشهاى انسانى به چه معنى خواهد بود؟ و نیز چگونه اقرار انسان به ربوبیت الهى در عالم ذرو اعتراف وى به عدم تبعیت از شیطان تفسیرى معقول مى‏یابند.
2- آیه‏213 سوره بقره به سبب تشریع دین مى‏پردازد: «کان الناس امة واحدة فبعث الله النبیین مبشرین ومنذرین وانزل معهم الکتاب بالحق لیحکم بین الناس فیما اختلفوا فیه وما اختلف فیه الا الذین اوتوه من بعد ماجاءتهم البینات بغیا بینهم فهدى الله الذین آمنوا لما اختلفوا فیه من الحق باذنه والله یهدی من یشاء الى صراط مستقیم‏».
علامه طباطبائى در تفسیر این آیه ابتدا به بیان تاریخ اجمالى حیات اجتماعى و دینى نوع انسان مى‏پردازند و بنا به مفاد آیه، حکم در مورد انسان به زندگى اجتماعى و نیز لزوم رعایت عدل را از جمله احکامى مى‏دانند که انسان بنا به اضطرار به سوى آن کشیده شده است‏یعنى این دو حکم را معلول ضرورى این حکم مى‏دانند که: «انسان باید هر چیزى را که در طریق کمال او مؤثر است‏براى استکمال خود استخدام نماید و به هر طریق ممکن از موجودات دیگر و از جمله از همنوعان خود به نفع خود و براى بقاى حیات خویش استفاده نماید». و به این ترتیب بشر با استناد به این اصل به مسیر خود ادامه مى‏دهد تا با این مشکل روبرو مى‏شود که هر فردى از افراد انسان بنا به همین اصل، همان را مى‏خواهد که دیگران مى‏خواهند یعنى همان‏طور که او مى‏خواهد از طبیعت و دیگران به نفع خود بهره‏مند شود دیگران نیز همین را مى‏خواهند و همین جا است که زندگى اجتماعى را مى‏پذیرد و دوام اجتماع و در حقیقت دوام زندگى خویش را منوط به پذیرش عدالت اجتماعى و این که هر صاحب حقى به حق خود برسد مى‏داند و این بدان معناست که حکم بشر به اجتماع مدنى و عدل اجتماعى حکمى است که بشر آن را به اضطرار پذیرفته است‏به طورى که اگر اضطرار نمى‏بود هرگز هیچ انسانى حاضر نمى‏شد دامنه اختیار و آزادى خود را محدود کند. (17)
شاید مستند نمودن اختلاف دوم یعنى اختلاف پس از عرضه دین به عنوان بغى و عدم استناد اختلاف اول به عنوان بغى، مؤید نظر علامه باشد زیرا بغى آن گاه صدق مى‏کند که انسان چیزى را بداند ولى به خاطر منافع شخصى برخلاف آن عمل نماید اما اگر چیزى را نداند و اشتباه کند عنوان بغى بر آن صادق نخواهد بود.
اما در این صورت آیا این تفسیر با فطرى بودن عدل منافات ندارد؟ مسلما اگر فطرى بودن را بدین معنا بگیریم که هر انسانى آن را در بدو تولد مى‏داند و یا قبل از هر میلى به آن متمایل مى‏شود، گرایش به عدل، بنابر این تفسیر، از گرایشهاى فطرى محسوب نخواهد شد زیرا گرایش به عدل از چنین خاصیتى برخوردار نیست و در این صورت فطرى نبودن عدل مستلزم فطرى نبودن غایت ارسال انبیا است و اگر غایت ارسال انبیا (18) و سبب تشریع دین فطرى نباشد آیا خود دین مى‏تواند فطرى باشد.
علامه طباطبائى در ادامه به عنوان تاییدى از تاریخ به نفع نظریه ایشان مى‏فرمایند:
«و به همین جهت هر جائى که انسانى قوت بگیرد و از سایرین نیرومندتر شود در آن جا حکم عدالت اجتماعى سست مى‏شود و شخص نیرومند مراعات عدالت اجتماعى را در حق ضعیف نمى‏کند و لذاست که همواره شاهد رنج و محنتى بوده‏ایم که مردم ضعیف از طبقه قوى متحمل مى‏شوند. جریان تاریخ نیز تا به امروز که عصر تمدن و آزادى است‏بر همین منوال بوده است و اگر عدالت اجتماعى، اقتضاى اولیه طبیعت انسانى مى‏بود باید عدالت اجتماعى در شئون اجتماعات غالب مى‏بود در حالى که مى‏بینیم دائما خلاف این امر جریان داشته و نیرومندان خواسته‏هاى خود را به منظور نیل به مقاصد خود بر طبقه ضعیف تحمیل مى‏کردند. (19) »
3 - در آیات 34 سوره ابراهیم، 72 سوره احزاب،19 سوره معارج، و7 سوره علق، انسان طبعا به صفات ظلوم، کفار، جهول، هلوع و طغیانگر توصیف شده است. علامه طباطبائى این آیات را تاییدى بر نظر خود دانسته‏اند (20) آیا این توصیفات مستلزم نفى فطرى بودن ارزشهاى معنوى در انسان نیست؟ آیا اتصاف طبعى انسان به این صفات، سرانجام نوعى دعوت به رذایل و غلبه شر بر خیر و هلاکت انسان را در پى نخواهد داشت؟
روانشناسان عموما ذهن انسان را در آغاز تولد خالى از هر گونه معلوم بالفعلى مى‏دانند. (21) برخى از جامعه‏شناسان نیز خواسته‏هاى معنوى انسان را معلول ضرورتهاى اجتماعى دانسته‏اند و معتقدند تنها منافع و مصالح مادى بشر است که مقتضى زندگى اجتماعى و وضع مقررات و رعایت عدالت اجتماعى است و علم و دانش اندوزى نیز تنها به این دلیل که بهترین ابزار تحصیل زندگى مادى و کسب قدرت و تسلط بر دیگران است، مطلوب جامعه بشرى است و قداست زندگى اجتماعى، عدالت اجتماعى، دانش اندوزى و... نیز داراى قداست فرضى به منظور نیل زودتر به مقصود است نه این که اینها ذاتا داراى قداست و ارزش باشند. (22)
آیا همچون برخى عالمان جدید منکر فطریات شویم و دلایل فوق از قرآن، تفسیر، سنت تاریخى، روانشناسى و جامعه‏شناسى را مستمسک قرار دهیم یا با بى‏مهرى تمام علامه طباطبائى را متهم به ارائه تفسیرى سطحى و همسو با دانشمندان تجربى کنیم و یا به حکم عقل و تجلى عالى و اکمل آن در کلام وحى، ملاک فطریات را در هر حوزه و مقام متناسب با آن معرفى کنیم؟
در ناحیه تصورات از دانشها، فطرى را آن بدانیم که یا عارض ذهن نمى‏شود - اگر انسان در مرتبه‏اى نباشد که بتواند آن را تصور کند - و یا اگر عارض ذهن شد به دلیل بساطت آن خالى از هر نوع ابهام و پیچیدگى باشد و در ناحیه تصدیقات از دانشها، فطرى را چنان تعریف کنیم که همین قدر که انسان در مسیر رشدش به مرحله‏اى برسد که بتواند طرفین حکم یعنى موضوع و محمول را تصور کند ارتباط آنها را تصدیق نماید. و در این خصوص به آموزش و استدلال، نیاز نداشته باشد و در این صورت پذیرش فطریات با آیه 78 سوره نحل منافاتى نخواهد داشت و روانشناسان نیز متهم به انکار فطریات نخواهند گشت.
در ناحیه ارزشها نیز، پس از شناخت مراحل و مراتب مختلف مقام انسانیت، نیل به ارزشمندى هر ارزش فطرى را مشروط به راهیابى انسان به مقام و مرتبه ویژه آن کنیم تا در آن مقام از مقامات انسانى بدون احتیاج به هر گونه آموزش و استدلال و به صورتى خودجوش، به ارزشمندى و قدسى بودن آن حکم نماید - اگر چه در مراحل پایینتر ممکن است مسائلى از قبیل اختلافات انسانها زمینه‏ساز صعود انسان به مرتبه بالاتر و تصدیق ارزشمندى چیزى (مثل حسن عدل و قبح ظلم) گردد - و پس از آن به سوى آن جهتگیرى کند بدون این که در این جهتگیرى و گرایش خویش به عنوان گرایشى فطرى، دلیلى جز قرار گرفتن وى در مرتبه و مقام انسانى ویژه آن و علم به ارزشمندى آن غایت داشته باشد.
بر این اساس، تفسیر علامه در ذیل آیه‏213 سوره بقره - در خصوص منفعت طلبى انسان در مرتبه‏اى، و گرایش وى به زندگى اجتماعى و بروز اختلاف به عنوان امرى طبیعى در مرتبه‏اى بالاتر و باز حرکت وى به سمت عدالت اجتماعى در مرتبه‏اى بالاتر از مرتبه قبلى، بیانگر سیر تدریجى او به سمت کمال و التزام تکوینى وى به لوازم هر مرتبه خواهد بود. طبیعى است‏به حکم قاعده ضرورت بین علت و معلول، نیل به هر مرتبه پس از تحصیل کلیه شرایط لازم اجتناب ناپذیر خواهد بود و این اجتناب ناپذیرى، نافى فطرى بودن لوازم ذاتى و تکوینى هر مرتبه نخواهد بود چه غیر فطرى و نیز فطرى پس از تحصیل شرایط لازم براى شکوفایى آنها، ضرورة فعلیت مى‏یابند و در نیازمندى یکى به تامل و نظر، و عدم نیاز دیگرى به تامل و نظر در هر مرتبه متفاوت مى‏گردند و به عبارتى دیگر، در هر مرتبه، فطریات از لوازم ذاتى آن مرتبه خواهند بود به طورى که خود آن مرتبه و فعلیت‏یافتنش در شکوفایى آن امر فطرى کافى خواهند بود اما در غیر فطریات، تامل و نظر نیز لازم خواهد بود یعنى شرط شکوفایى آنها محسوب مى‏شود.
و در این صورت نظریه جامعه‏شناسان نیز در مورد خاستگاه اجتماعى دین به شرط عدم انحصار آن در اجتماع و نیز به شرط این که دین را ساخته و پرداخته دست انسان در اوضاع اجتماعى ویژه ندانند مقبول خواهد بود; چه با یک تامل منطقى مى‏توان فهمید که گزاره «هر اجتماع و بدنبال آن بروز هر اختلافى نیازمند قانون و دستورالعمل است‏» و منعکس به موجبه کلیه «هر قانون و دستورالعملى مولود ضرورتى اجتماعى است‏» نمى‏شود بلکه به موجبه جزئیه منعکس مى‏گردد و بر این اساس خاستگاه دین صرفا اجتماع و اختلافهاى افراد نخواهد بود بلکه نیازهاى معنوى فردى وى نیز در مسیر رشد و تکامل او را نیازمند دین مى‏گرداند. همچنین اتصاف انسان به داشتن طبعى ظلوم، جهول، کفار، هلوع و... بیانگر لوازم ذاتى انسان در مرتبه معینى از وجود است که این مرتبه اولا در طول سایر مراتب و مقامات انسانى قرار دارد ثانیا شرط لازم شکوفایى مراتب بعدى است و گذر از آن لازم و حتمى است لذا در آیه 72 و73 سوره احزاب: «انا عرضنا الامانة على السموات والارض والجبال فابین ان یحملنها واشفقن منها وحملها الانسان انه کان ظلوما جهولا» اتصاف انسان به ظلم وجهل مصحح عرضه امانت الهى - یعنى ولایت الهیه و کمال عبودیت از ناحیه تلبس به اعتقاد و عمل صالح و سلوک راه کمال و ارتقاء از ماده دون به اوج اخلاص به انسان معرفى شده است زیرا موضوع قابل ظلم و جهل است که مى‏تواند متصف به دو وصف عدل و علم شود و در مسیر رشد و تعالى به مرتبه‏اى نایل گردد که تدبیر امرش را به ست‏خداوند سپارد و ولایت الهیه شامل حال او گردد. (23) و بر همین اساس در آیات سوره معارج: «ان الانسان خلق هلوعا× اذا مسه الشر جزوعا× واذا مسه الخیر منوعا× الا المصلین× الذین هم على صلاتهم دائمون× والذین فى اموالهم حق معلوم للسائل والمحروم...» هلوع بودن انسان که توضیح آن در آیات 20 و 21 آمده از جمله صفاتى معرفى شده است که انسان به اقتضاى حکمت الهى و به منظور اهتداى او به سمت‏خیر و سعادت به آن متصف شده است زیرا این صفت تنها وسیله‏اى است که انسان را به سعادت و کمال مى‏رساند مشروط بر این که از این صفت‏سوء استفاده نکند و آن را در عداد صفات رذیله قرار ندهد لذا استثناء انسانهاى نمازگزار نه به این معنى است که صفت هلع در این دسته از انسانهاى مؤمن وجود ندارد بلکه به این معنى است که اینان این صفت را در همان جنبه کمالى و مثبت آن یعنى تنها وسیله صعود به مراتب بالاتر و رسیدن به لوازم ذاتى آن مراتب نگه داشته‏اند و آن را به یک صفت رذیله تبدیل نکرده‏اند (24) و این همه بیانگر این معنى است که:
هر مرتبه لوازمى دارد که منفک از آن مرتبه نیست. انسان در حالى که طفل است‏خیر و شر خویش را به وسیله تجهیزات غریزى تشخیص مى‏دهد و بر همین حال است تا به مرحله بلوغ و رشد عقلانى بر سد و ادراک حق باطل برایش میسور گردد و در این هنگام، بسیارى از مصادیق خیر و شر در نزد وى تغییر مى‏یابند و اگر بر همان مسیر قبلى یعنى پیروى از هواهاى نفسانى و پافشارى بر مشتهیات نفسانى اصرار ورزد از اتباع حق غافل مى‏گردد و تارها بر فطرت فعلیت‏یافته خود مى‏تند. پس انسان با رسیدن به بلوغ عقلانى به اولین منزل و مرتبه ویژه انسان مى‏رسد و از این اولین منزل انسانیت، نسیم روح‏بخش فطرت وزیدن آغاز مى‏کند و صفاتى که در مورد فطریات به عنون وجه فارق فطرى از غریزى برشمردیم آشکار مى‏گردد.
پس فطرى نه آن است که در آغاز تولد همراه انسان است و نه آن است که هر انسانى در هر مرتبه‏اى آن را تصدیق مى‏کند بلکه آن است که در مسیر تکوینى انسان به سمت کمال پس از رسیدن وى به مرتبه بلوغ عقلانى در پرتو اعمال صالحه شکوفا مى‏گردد و از لوازم ذاتى آن مرتبه محسوب مى‏شود و نماز و راه یافتن به عمق آن و برقرارى ارتباط بین خالق و مخلوق، از زبان خالق آگاه به کلیه عوالم و مراتب وجود اولین شرط این شکوفایى است که نمازگزار بسته به مرتبه و مقامى که در آن قرار دارد نمازش در همان مرتبه و لوازم و مکشوفات وى، خاص همان مرتبه است و در هر صورت نیل به مقصود با «ایاک نعبد» و نه «ایاک اعبد» در اولین خطاب به خداوند آغاز و... با سلام یعنى رجوع به کثرات به شرط سلامت از حجب آنان و بقاى به حق محقق مى‏شود و این آغاز و این پایان اهمیت و نقش جامعه صالح را در عبادت خداوند و نیل به کمالات انسانى آشکار مى‏کند. بگذاریم و بگذریم که این شکسته پاى درمانده را در این وادى پاى گام زدن نیست.
آیات دسته دوم
در این جا به بررسى آن دسته از آیات مى‏پردازیم که معنایى ایجابى درباره فطرت دارند، آیا این دسته آیات درباره فطرت پس از شکوفایى عقل و رسیدن انسان به مرتبه عقلانى سخن مى‏گویند یا قبل از آن؟
1 - در قرآن در آیات متعددى با عنوان «ذکر» نام برده شده است‏حتى خود پیامبر اکرم نیز با عنوان «ذکر» خطاب شده است. در سوره غاشیه آیه 21 خداوند، پیامبر اکرم را مورد خطاب قرار مى‏دهد و مى‏فرماید «فذکر انما انت مذکر...» یادآورى کن همانا جز این نیست که تو فقط یادآورى کننده هستى. این خطاب قرآن به پیامبر این معنا را القا مى‏کند که گویى انسانها چیزهایى را در اول تولد و قبل از آن مى‏دانسته و با آنها متولد شده‏اند به طورى که با یادآورى واسطه وحى آنها را به یاد مى‏آورند.
2 - در بعضى آیات، استفهام تقریرى به کار رفته است و سؤالاتى بلا جواب مطرح شده‏اند:
سوره زمر آیه‏9: «هل یستوی الذین یعلمون والذین لایعلمون.
سوره ص آیه 28: «ام نجعل الذین آمنوا وعملوا الصالحات کالمفسدین فى الارض ام نجعل المتقین کالفجار».
سوره رعد آیه‏19: «افمن یعلم انما انزل الیک من ربک الحق کمن هو اعمى.
چنین به نظر مى‏رسد که این نوع استفهامات بلاجواب بر این مطلب دلالت دارد که جواب آنها بر همگان آشکار و فطرة معلوم است.
3 - در سوره شمس به الهام فطرى فجور و تقوا تصریح فرموده و آن را فعل الهى مى‏داند سوره شمس آیه‏7 و 8: «ونفس وماسویها فالهمها فجورها وتقویها».
4 - و بالاخره در سوره روم آیه 30 براى اولین بار واژه «فطرة‏» را به کار مى‏برد و ابتناى دین بر فطرت و سرشت انسانها را یادآور مى‏شود و خلق و آفرینش را دگرگون ناشدنى معرفى مى‏نماید: «فاقم وجهک للدین حنیفا فطرة الله التى فطر الناس علیها لاتبدیل لخلق الله ذلک الدین القیم ولکن اکثر الناس لایعلمون‏».
5 - آیه میثاق و اقرار به ربوبیت‏خداوند نیز بر نوعى پیمان بین انسان و ذات احدیت دلالت دارد: سوره اعراف آیه 172: «واذ اخذ ربک من بنى آدم من ظهورهم ذریتهم واشهدهم على انفسهم الست‏بربکم قالوا بلى شهدنا ان تقولوا یوم القیامة انا کنا عن هذا غافلین‏».

 

 

 

فرمت این مقاله به صورت Word و با قابلیت ویرایش میباشد

تعداد صفحات این مقاله   19 صفحه

پس از پرداخت ، میتوانید مقاله را به صورت انلاین دانلود کنید


دانلود با لینک مستقیم


دانلود مقاله نظریه فطرت در قرآن

دانلود مقاله فطرت

اختصاصی از هایدی دانلود مقاله فطرت دانلود با لینک مستقیم و پر سرعت .

 

 

معنای لغوی و اصطلاحی فطرت
فطرت از ماده« فطر» به معنای شکافتن چیزی از طرف طول است. سپس به هر گونه شکافتن اطلاق شده است و از آنجا که آفرینش و خلقت به منزله شکافتن پرده تاریک عدم آفرینش است یکی از معانی مهم این واژه همان آفرینش و خلقت است.( وجهت وجهی للذی فطر السموات و الارض) من روی خود را به کسی کردم که آسمانها و زمین را آفریده است.
فرهنگ اقرب الموارد فطرت را چنین معنا کرده:« الفطرة هی الصفة التی یتصف بها کل مولود فی اول زمان خلقة» فطرت عبارت است از صفتی که هر فرزندی در آغاز آفرینش خود به آن متصف می شود.
بنابرتعریف فوق می توان گفت فطرت عبارت است از صفات و خصوصیاتی که لازمه خلقت انسان بوده و ازآغاز آفرینش در نهاد انسان نهاده شده است. به بیان دیگر اصطلاحاً کلمه فطرت به معنای سرشت اولی یا طبیعت انسانی است یعنی مجموعه نیروها و قوا و استعدادهایی که در نهادو ذات انسان قرار داده شده با درنظر گرفتن تعریف ذکر شده، باید همه استعدادها و خصلتهای درونی را جزء فطریات وی دانست چه گرایش های مثبت درونی و چه گرایش هایی که منفی به نظر می رسند همگی جزو فطرت و سرشت اولی انسان بشمار می روند و این تفسیر صحیحی به نظر نمی رسند که گرایش های خیر و شر جزء فطرت انسان دانسته و گرایشهایی را که بظاهر شر و بد به نظر می ر سند جزء غریزه به حساب آوریم چرا که بسیاری از موارد کلمه غریزه مترادف با فطرت بکار می رود. البته دراینجا باید به این نکته مهم توجه داشت که تعریف فوق از فطرت به معنای عام کلمه است نه به معنای خاص آن، زیرا که در معنای عام فطرت است که همه استعدادهای انسانی چه مثبت و چه منفی منظور می شود در حالیکه درمعنای خاص آن فقط استعدادهای مثبت موردنظر است و بس. در قرآن اصطلاح فطرت به معنای خاص آن بکار رفته است یعنی فطرت در قرآن تنها شامل استعدادهای مثبت آن هم استعدادهای خداجویی و خداشناسی بشر است در آیه شریفه:«فاقم وجهک للدین حنیفاً فطرة الله التی فطرالناس علیها لاتبدیل لخلق الله». روبه جانب آئین پاک آور آن فطرت خدایی که مردم را بر آن آفرید دگرگونی برای آفرینش او نیست. تنها آیه ای است که در آن کلمه فطرت بکار رفته است و ذاتیات مثبت انسان منظور شده است و ازاین روی فطرت انسانی در قرآن و احادیث اسلامی همواره پاک وسالم به حساب آمده است- در قرآن کریم مشتقات« فطر» بصورت های مختلف بکاررفته مانند»« فطر السموات والارض»،« فطر کم اول مره»،« فطرنا«، « فطرنی»،« فاطرالسموات و الارض» درهمه این موارد به معنای آفریدن و خلق کردن است و فطور در آیه« فارجع البصر هل تری من فطور» در معنای رخنه و شکاف و انفطار در آیه« السماء منفطر به» در معنای شکافته بکار رفته است.

 


ویژگی های امور فطری:
1- همگانی اند
2- بالقوه اند
3- انعطاف پذیرند: عواملی نظیر اختیار فرد، محیط اجتماعی، تعلیم و تربیت، و ضربه ها ی روحی می تواند موجب عدم بروز ظهور آنها شود.
4- تنیدگی: اگر ارضاء نشوند یا به مانعی برخورد کنند( واپس رانده) شده و به وسیله یکی از مکانیسم های دفاعی جبران می گردد به بیان دیگر انسان دارای نیازها و گرایشهای فطری و غریزی فراوان است که هرگاه بر اثر علل و عوامل ارضاء نشود در شخص ایجاد تنیدگی می نمایند.
فطرت از دیدگاه قرآن:
از نظر قرآن انسان دارای فطرت است.« هل جزاء الاحسان الا الاحسان» آیا جزای احسان چیزی جز احسان است؟ از دیدگاه قرآن انسان موجودی 2 بعدی است. یعنی طبیعت انسانی هم دارای بعد مثبت است و هم بعد منفی. انسان هم می تواند سیر صعودی پیدا کند هم نزولی در نهاد او هم استعداد و گرایش به خیرها و نیکی ها وجود دارد و هم گرایش به بدیها و زشتیها ،انسان هم نفس لوامه و سرزنش گر دارد که او را به خوبی هدایت می کند و هم نفس اماره که او را به سوی رذائل و زشتی ها سوق می دهد. انسان در بعد مثبت طبیعت خود گرایش به خدا دارد ،دارای وجدان است. اما در بعد منفی بخیل و حریص است. طبیعت منفی انسان بگونه ای است که آدمی را می تواند به اسفل السافلین بکشاند.
بنابر نظریه فطرت ،انسان دست کم در این دنیا و پیش از رسوخ ملکات مختلف در جان او، نوع واحدی است و دارای یک هویت و ماهیت مشترک است. این نوع واحد، بینش ها و گرایش هایی دارد که در تمام دوران ها و در همه ی مکانها و جامعه ها با او و دورن اوست.خداشناس، خدادوست، خداپرست، و خداخواه است. معشوق نهایی و غایت نهایی او خداست و به هر چه غیر او دست یابد قرار و آرام نمی گیرد. تنها خداست که به او سکون وآرامش می دهد. او موحد است و از شرک و هر گونه کثرت خدایان گریزان می باشد. عدالت خواه است . انسان دوست و خیرخواه است. در برابر فضایل خضوع و خشوع می کند. همواره به سوی خدا در تلاش است. حقیقت دوست و حق طلب است، زیبایی را می پسندد و مجذوب آن می گردد. به کمال و هر چه کامل است عشق می ورزد، فضایل را می پذیرد و تحسین می کند و دهها بینش و گرایش متعالی دیگر را دارا می باشد به کمال و هر چه کامل است عشق می ورزد فضایل را می پذیرد و تحسین می کند و دهها بینش و گرایش متعالی دیگر را دارا می باشد .
من متعالی: فطرت الهی
بنابر نظریه ی فطرت انسان بر حسب خلقت و سرشت نخستین و اولیه ی خود شاکله ای دارد و گرایش ها و بینش هایی دارد که از بیرون بر او تحمیل و عارض نشده، بلکه از درون وجودش برآمده است. این گرایش ها همه مربوط به انسانیت انسان نیست بلکه بخشی از آن میان او و دیگر حیوانات مشترک است و این همان گرایش های من فرودین انسان است و بخشی از آن ویژه ی انسان است و به او اختصاص دارد و درواقع فصل ممیز انسان از حیوان می باشد. مجموعه ی این شناخت ها و بینش هاست که فطرت انسانی را شکل می دهد.
این گرایش ها و بینش ها از آنجا که مربوط به نوع انسان است میان همه ی افراد این نوع مشترک است و اختصاص به دوران و زمانهای خاصی ندارد و منحصر به جامعه و ملت ویژه ای نیست و در نژاد و گونه ی خاصی از انسان منحصر نمی باشد بلکه همه ی ابنای بشر از آن برخودارند.
باید توجه داشت که این امور، بویژه عناصری که مربوط به گرایش انسان است، جنبه ی قوه و استعداد دارد و فعلیت بخشیدن به آن ها در گرو حرکت و تلاش و سعی و کوشش انسان است. اگر آدمی به سوی فعلیت بخشیدن به آنچه از درون به آن گرایش دارد و من علوی او خواستار آن است حرکت کند، از همه ی خلایق و حتی فرشتگان برتر می شود و به بلندترین قله های کمال صعود می کند و اگر شعله ی آنها را در خود خاموش کند و رذایل را بجای فضایل بنشاند، و من متعالی خویش را فدای من فرودین و حیوانی خود سازد از همه ی جنبندگان پست تر می شود و به پائین درجات دوزخ سقوط خواهد کرد.
یکی از مسائل اساسی در شناخت انسان بررسی طبیعت و ماهیت انسان است. از مکاتب باستانی هند و یونان گرفته تا مکاتب فلسفی و روانشناختی معاصر نظرات گوناگونی دراین زمینه ارائه داده شده است. اساساً درباره اینکه انسان چیست و آیا فطرتی دارد یا نه 2 نظریه ارائه شده است:
نظریه 1: که انسان را فاقد فطرت می داند یعنی هیچ خصلت و گرایش ذاتی در درون انسان یافت نمی شود و ظرف وجود انسان در آغاز تهی و خالی است که عوامل گوناگون می تواند به آن شکل ویژه دهد. حال بر سر همین عوامل گوناگون که چیستند و چگونه لوح نانوشته ی وجود انسان را تحت تأثیر قرار می دهند، اختلاف نظر هایی است نظریه اصیل دورکیم که میگوید: انسان هیچگونه ماهیت و طبیعت ثابتی ندارد و این جامعه است که فرد را می سازد یعنی تمام مسائل مربوط به ابعاد وجودی انسان ساخته و پرداخته محیط است و انسان را دو بعدی می داند یک بعدش که جسم است و انسان بعنوان انسان جسمانی و بعد دوم جنبه اجتماعی است و بعنوان انسان اجتماعی و به جبر اجتماعی معتقد است.
نظریه ی مارکسیسم می گوید: انسان بجز یک سلسله نیازهای فردی و نوعی عاری از هرگونه طبیعت و سرشت است. مارکسیسم به جبر تاریخی معتقد است و می گوید انسان در طول تاریخ در رابطه با ابزار تولیدی و مناسبات اجتماعی هر دوره شکل خاصی به خود می گیرد.
ژان پل سارتر: به نظریه فطرت معتقد است و نه به جبر اجتماعی و نه جبر تاریخی- از نظر سارتر انسان موجودی است که خود سازنده ی خویش است و به بیان دیگر لوح نا نوشته ی وجود انسان به دست خود انسان نوشته می شود.

 

نظریه دوم:
که می گوید وجود انسان در ابتدا مانند ظرفی تهی و خالی نبوده بلکه در وجود انسان خصلتها و گرایشهایی نهفته است که انسان براساس آن گرایشها زندگی می کند و این نیازها و گرایشها اگر در شرایط مساعدی قرار گیرند شکوفا می شوند. حال این نظریه خود به دو صورت مطرح می شود:
1- فطریات انسان بالفعل تغییر ناپذیر
2- فطریات بالقوه بالفعل
ایمان فطری به خداوند:
« ان الذین اشتروا الکفر بالایمان لن ینظروا الله شیئاً و لهم عذاب الیم» ) )
( آل عمران/ 177)
این آیه اشاره دارد به این که ایمان اصل و کفر جایگزین آن می باشد: بنابراین انسان، در اصل: یعنی به طور فطری روی به ایمان دارد نه به کفر، این برداشت مبتنی بر آن است که مراد از« الذین» تمامی کافران می باشند نه مرتدان.
2- بازگشت به فطرت در اثر توجه به آیات خداوند
« و کذلک نفصل الایات و لعلهم یرجعون »
دراین آیه« لعلهم یرجعون» بیانگر آن است که آدمیان بیش از گرایش به شرک موحد بودند و وقتی مشرکان توحید را می پذیرند در واقع رجوع می کنند به آنچه که از پیش پذیرفته بودند.
شیطان ومنحرف ساختن انسان از فطرت
« ولاضلنهم و لامنینهم و لأمرنهم فلیبتکن اذان الانعام و لأمرنهم فلیغیرن خلق الله و من یتخذ الشیطان ولیا من دون الله فقد خسر خسراناً مبیناً»
به دو قسمت از این آیه که نقل قول ابلیس است میتوان تمسک کرد:
1- عبارت« لاضلنهم» با این تقریب که گمراه کردن باید مسبوق به هدایت باشد تا گمراه کردن صدق کند و هدایت سابق بر گمراهی نسبت به تمامی انسانها هدایت فطری است.
2- دراین عبارت« فلیغیرن خلق الله» که شیطان مردم را وادار می کند باورها و علایقی را که مغایر با بینش ها و گرایش های فطری آنهاست برگزینند و اندک اندک خلقت الهی خود را دستخوش تغییر و دگرگونی کنند و درواقع خود را مسخ نمایند دراین هنگام تنها صورت آنها انسان است؛ اما سیرت و باطنشان سیرت غیر انسانی خواهد بود.
صاحب المیزان در ذیل این آیه می نویسد:« بعید نیست که مراد از تغییر خلق الله خروج از حکم فطرت و ترک دین حنیف باشد.»
احتمال دیگری نیز در این قسمت از آیه ذکر شده است که مقصود از تغییر آفریده خدا، اخته کردن، خالکوبی و نقش و نگارکردن با سوزن آبدیده روی اندام و اموری مانند آن باشد.
فطرت، راه شناخت خدا
گروهی ا زجمله شهید مطهری و استاد مصباح یزدی براین عقیده هستند که انسان یک نوع شناخت فطری نسبت به خدای متعال دارد؛ یعنی یک نوع آگاهی حضوری – نه حصولی – که او را با مبدأ آفرینش آشنا و مرتبط می کند این ارتباط وجودی و حضوری که در هر انسانی هست زمینه ی مناسبی را برای شناخت حصولی خدای متعالی فراهم می کند.
استاد مطهری در تبیین گرایش فطری انسان به خدا که ا زآن به فطرت دل تعبیر می کند می فرماید:« فطرت دل؛ یعنی انسان به حسب ساختمان خاص روحی خود متمایل و خواهان خدا آفریده شده است. در انسان خداجویی و خداخواهی و خداپرستی به صورت یک غریزه نهاده شده است. همچنان که غریزه ی جستجو ی مادر در طبیعت کودک نهاده شده است غریزه ی خداخواهی و خداجویی نوعی جاذبه ی معنوی است میان کانون دل و احساسات انسان از یک طرف و کانون هستی یعنی مبدأ اعلی و کمال مطلق از طرف دیگر.»
بنابراین، انسان در خود میل و گرایش به خدا را می یابد خود را مشتاق او می بیند و نوعی اعتقاد مرموز در نهاد او نسبت به خدا وجود دارد؛ این اعتقاد ممکن است درسطح شعور باطن باقی بماند و هرگز به سطح شعور ظاهر نرسد. تا آنجا که ممکن است انسان در شعور ظاهر منکر وجود خدا باشد، و در باطن برحسب همان اعتقاد فطری وجود خدا را بپذیرد.

 

 

فرمت این مقاله به صورت Word و با قابلیت ویرایش میباشد

تعداد صفحات این مقاله  20  صفحه

پس از پرداخت ، میتوانید مقاله را به صورت انلاین دانلود کنید


دانلود با لینک مستقیم


دانلود مقاله فطرت