هایدی

مرجع دانلود فایل ,تحقیق , پروژه , پایان نامه , فایل فلش گوشی

هایدی

مرجع دانلود فایل ,تحقیق , پروژه , پایان نامه , فایل فلش گوشی

دانلود مقاله اخــــلاق معـــاشــرت و اخلاق ادیان جهانی

اختصاصی از هایدی دانلود مقاله اخــــلاق معـــاشــرت و اخلاق ادیان جهانی دانلود با لینک مستقیم و پر سرعت .

 

 

 

مقدمه
دوست داریم زندگى هایمان، سرشار از صمیمیت و خونگرمى و صفا باشد. حریم انسانها و حرمت همگان، محفوظ بماند و معاشرت هایمان نشات گرفته از «فرهنگ قرآنى » و تعالیم مکتب باشد. و این، یعنى «زندگى مکتبى ». پایدارى و استحکام رابطه هاى مردمى، در سایه رعایت نکاتى است که برگرفته از «حقوق متقابل » افراد جامعه باشد. در اینکه «چگونه باید زیست » و چه سان با دیگران باید رابطه داشت، نکته اى است که در بحث «آداب معاشرت » مى گنجد.
بر خلاف فرهنگ غربى، روح و محتواى فرهنگ دینى ما بر پایه «ارتباط »،«صمیمیت »، «تعاون »، «همدردى » و «عاطفه » استوار است. جلوه هاى این فرهنگ بالنده نیز در دستورالعملهاى اخلاقى اسلام دیده مى شود.
«زندگى مکتبى »، در سایه شناخت این رهنمودها و به کار بستن آنها درصحنه هاى مختلف زندگى است، نه با شعار و ادعا. به هر میزان که معیشت ومعاشرت ما با اینگونه هدایتهاى دینى در مقوله رفتار، هماهنگ باشد، به همان اندازه زندگیهایمان «مکتبى » است. مسلمان باید به گونه اى در چارچوب اصول وسنن فرهنگ دینى خودش زندگى کند که با شهامت و افتخار، بتواند «امضاى دین »را پاى همه رفتارش بگذارد و زندگیش «برچسب اسلام » داشته باشد و الگوى اسلامى را بر زندگى خویش در خانه و جامعه، سایه افکن سازد.
«آداب برخورد»، «دید و بازدید»، «رفت و آمد»هاى خانوادگى و دوستانه،نحوه «گفتار» و «رفتار» با اقشار مختلف، «دوستى » و حد و حدود آن، مراعات «حقوق دیگران »، «ادب و سپاس و احترام »، از جلوه هاى بارز اخلاق معاشرت است. این گونه رابطه هاى اجتماعى، با عنوانهاى مختلف و در شرایط گوناگون انجام مى گیرد.
گاهى به صورت «صله رحم » است; در ارتباط با اقوام و بستگان.گاهى نام «عیادت » به خود مى گیرد; در مورد بیماران. گاهى نسبت به برادران وخواهران دینى، عنوان «زیارت » مى یابد، گاهى با همسایگان است، گاهى بامستمندان. گاهى هم بر محور اطعام است و گاهى به شکل مسافرتهاى دور ونزدیک و بردن هدیه و آوردن «سوغات سفر». گاهى هم براى شرکت در مجلس عقدو عروسى یا مشارکت در مراسم سوگ و تسلیت گویى است.
به هر حال، همه اینها نوعى «رابطه » و «معاشرت » است و نشان دهنده منش انسانى و فرهنگ اخلاقى هر فرد. اسلام نیز در این باره ها بسیار سخن گفته و رهنمودداده است که در این کتاب، گوشه اى از معارف و آموزشهاى دین در این زمینه ها رامرور مى کنیم.
باشد که «فرهنگ خودى » و «هویت دینى » را پاس بداریم و با افتخار وسربلندى و رها از سلطه فرهنگى بیگانه و با تکیه بر رهاورد مکتب و وحى، زندگى وروابط خویش را بر پایه ارزشهاى برگرفته از قرآن و اهل بیت (علیهم السلام)،سامان بخشیم و براى نسلهاى آینده هم «ادب و اخلاق » را میراث بگذاریم.
آنچه پیش روى شماست مجموعه اى است از رهنمودهاى اخلاق دینى درمعاشرت با دیگران که نخست، در سالهاى 78 - 1376 در مجله پیام زن با عنوان «اخلاق معاشرت » انتشار یافت و اینک با اندکى بازنگرى تقدیم مى گردد.
قم - جواد محدثى.
اسفند 1378 ش.

 

 

 

آیین دوستى
نعمت «دوست »
از قدیم گفته اند: هزار دوست کم است و یک دشمن بسیار. دوست، همدم تنهاییهاى انسان، شریک غمها و شادیها، بازوى یارى رسان در نیازمندیها، تکیه گاه انسان در مشکلات و گرفتاریها ومشاور خیرخواه در لحظات تردید و ابهام است. بعضى از مردم، به خاطر خصلتهاى خودخواهانه یا توقعات بالا یاتنگ نظرى یا سختگیرى یا دلایل دیگر، نمى توانند براى خود، دوستى برگزینند و از «تنهایى » درآیند. این به تعبیر حضرت امیر(ع) نوعى ناتوانى و بى دست و پایى است.
هم دوست یافتن، «هنر» است، هم دوست نگه داشتن، هم دوستیهاى تعطیل شده و به هم خورده را دوباره پیوندزدن و برقرارساختن. على(ع) مى فرماید:
«اعجز الناس من عجز عن اکتساب الاخوان، و اعجز منه من ضیع من ظفربه منهم »; (1) .
ناتوانترین مردم کسى است که از دوستیابى ناتوان باشد. ناتوانتر ازاو کسى است که دوستان یافته را از ست بدهد و قدرت حفظ آنها رانداشته باشد.
تامل در اینکه چه خصلتها و برخوردها و روحیه هایى سبب مى شود انسان، دوستان خود را از دست بدهد و تنها بماند، یا آنکه ازآغاز، نتواند دوستى براى خویش بگیرد، ضرورى است. سعدى گفته است: «دوستى را که به عمرى فراچنگ آرند، نشاید که به یک دم بیازارند.».
همرنگ و هماهنگ
دوستان هر کس، مبناى قضاوت دیگران نسبت به اخلاق وشخصیت و افکار او است. بعلاوه، تاثیرپذیرى انسان از دوستان، درسنین مختلف، چه کودکى، چه جوانى و چه حتى میانسالى، بسیاراست. از این رو دقت در گزینش «دوست موافق »، به سلامت اخلاقى ورفتارى انسان کمک مى کند. به فرموده حضرت على(ع):
«الصاحب کالرقعة فاتخذه مشاکلا»; (2) .
دوست، همچون وصله جامه است، پس آن را هم شکل و هم سان با خودت برگزین.
ارتباط قلبى و درونى میان انسانها، به پیوندهاى اجتماعى وبیرونى مى انجامد. روابط اجتماعى هم، در روحیات و اخلاق افراد، اثرمى گذارد. بنابراین، آنان که به تعالى فکر و سلامت اخلاق و تهذیب نفس و تکامل خصیت خویش علاقه مندند، ناگزیر باید در انتخاب دوست، «معیارهاى مکتبى » را لحاظ کنند و به آنچه از دوست «مى گیرند»،اهتمام ورزند. اینکه گفته اند:

 

• تو اول بگو با کیان زیستى. پس آنگه بگویم که تو کیستى.
• پس آنگه بگویم که تو کیستى. پس آنگه بگویم که تو کیستى.
نشان دهنده معیار «دوستان » در ارزیابى شخصیت یک فرد است که مردم نیز آن را در داوریها و ارزیابیهاى خویش به کار مى گیرند.
این سخن زیباى حضرت رسول(ص)، خواندنى و شنیدنى است:
«مثل الجلیس الصالح مثل العطار، ان لم یعطک من عطره اصابک من ریحه ومثل الجلیس السوء مثل القین ان لم یحرق ثوبک اصابک من ریحه »; (3) .
مثل همنشین شایسته و خوب، مثل عطار است، که اگر از عطرخودش هم به تو ندهد، ولى از بوى خوش او به تو مى رسد، و مثل همنشین بد، همچون کوره پز آهنگرى است که اگر لباس تو را هم(جرقه هاى آتش کوره) نسوزاند، ولى بوى کوره به تو مى رسد! این همان سروده حکمت آمیز سعدى است، در مورد گل خوشبوى در حمام، که در اثر همنشینى با گل، معطر مى شود و از «کمال همنشینى » بهره مى برد، «و گرنه من همان خاکم که هستم! ... .».
دوست شایسته
در منابع دینى، در اینکه «دوست خوب » کیست؟ و با چه کسانى بایددوستى و مودت داشت و از معاشرت و همنشینى چه کسانى باید پرهیزکرد، و ... احادیث بسیارى است، با رهنمودهاى کاربردى و جالب.
در صدد بررسى و نقل این گونه احادیث نیستیم، اما در قلمروبحث از آداب معاشرت با دوست و آیین دوستى، توجه به نکاتى که به عنوان صفات دوست خوب مطرح شده است، ضرورى است. همان معیارها، حاوى دستورالعمل چگونگى معاشرت هم هست. به عنوان نمونه به یکى از این روایات، اشاره مى کنیم.
امام حسن مجتبى(ع) در بستر بیمارى بود و پس از آن مسمومیت که به شهادتش منجر شد، در دیدارى که جناده (از اصحاب وى) باحضرت داشت، امام چنین توصیه فرمود:
«اصحب من اذا صحبته زانک، واذا خدمته صانک و اذا اردت منه معونة اعانک و ...»; (4) .
با کسى همنشینى و مصاحبت و دوستى کن که:
1- هرگاه با او همنشین شدى، مایه آراستگى تو باشد،
2- آنگاه که خدمتش کنى، تو را نگهبان باشد،
3- هرگاه از او یارى خواستى، کمکت کند،
4- اگر سخنى گفتى، تو را تصدیق کند،
5- اگر (بر دشمن) حمله بردى، قدرت و صولت تو را بیفزاید،
6- اگر دستت را به فضل و نیکى دراز کردى، او هم دست، پیش آورد،
7- اگر در تو (و زندگیت) رخنه اى پدید آمد، آن را برطرف سازد،
8- اگر از تو نیکى دید، آن را در شمار و حساب آورد،
9- اگر چیزى از او طلبیدى، عطا کند،
10- و اگر تو ساکت بودى (و چیزى نخواستى) او آغاز کند (ونیازت را برطرف سازد).
اینها اوصاف کسى است که شایسته رفاقت و دوستى از دیدگاه امام مجتبى(ع) است. از اینها برمى آید که آیین دوستى عبارت است از:آراستن دوست، یارى رساندن، قدرشناس بودن، تقویت کردن،همکارى داشتن و در راه دوست، فداکارى و خدمت کردن.
از سوى دیگر، اگر در سخنان ائمه از دوستى با بعضى نهى شده،آنها نیز به عنوان صاحبان «رفتار ناپسند» محسوب مى شوند که در قلمروآیین دوستى نمى گنجد، از قبیل: عیبجویى، نابخردى، کینه توزى،پرتوقعى، کم ظرفیتى، بددهانى و بدزبانى، بى تقوایى، لجاجت وستیزه جویى، شوخیهاى بیجا و آزاردهند، خودپسندى و بدرفتارى واز این دست خصلتها و رفتارها. اینها، هم موجب کاهش دوستان وسستى دوستیها مى گردد، و هم شیوه هاى ناپسند در معاشرت با دوستان است که باید از آنها پرهیز کرد.
دوستى حد ومرزى دارد که باید آن حریم حفظ و آن حق، ادا شود.امام صادق(ع) در سخن بلندى این حدود و حقوق را بیان فرموده،مى افزاید: مراعات این حدود، در هر کس بود (همه اش یا مقدارى) اودوست است، و گرنه نسبت دوستى و صداقت به او نده. این پنج نکته عبارت است از:
اول: آنکه نهان و آشکار دوست، براى تو یکسان باشد.
دوم: آنکه زینت تو را زینت و آراستگى خودش ببیند و عیب ونقصان تو را عیب خویش بشمارد.
سوم: اگر به ریاست و ثروت و پست و مقامى رسید، این پست وپول، رفتار او را نسبت به تو عوض نکند.
چهارم: اگر قدرت و توانگرى دارد، از آنچه دارد نسبت به تو دریغ و مضایقه نکند.
پنجم: (که جامع همه آنهاست) اینکه تو را در گرفتاریها، رها نکند وتنها نگذارد. (5) .
آرى ... اینهاست آیین دوستى و برادرى دینى.
جلوه دوستى کامل و راستین، در مودت قلبى، حفظ حرمتها،مراعات حقوق، یارى در هنگام نیاز و مساعدت در وقت گرفتارى است و بدون اینها ادعاى دوستى پذیرفته نیست. امام على(ع) مى فرماید: مردم، جز با امتحان و آزمایش شناخته نمى شوند. پس همسر و فرزندانت را در حال غیبت و نبودنت امتحان کن، و دوستت را در مصیبت و گرفتارى، و خویشاوندان خود را هنگام نیازمندى و تهیدستى ... «و صدیقک فى مصیبتک.» (6) .
دوست بى عیب؟!
واقعگرایى در همه مسایل، پسندیده است، از جمله در دوستیابى و دوست گزینى. بعضیها چنان آرمانى فکر مى کنند که از واقعیتهاى ملموس و عینى فاصله مى گیرند و در عالم خیال و ذهن، سیر مى کنند. «دوست بى عیب » ازاین گونه آرمانهاى دست نیافتنى است.
البته باید کوشید تا حد امکان و توان، در دوستیها سراغ افرادى رفت که نقطه ضعف کمترى داشته باشند و اگر بى عیب باشند، چه بهتر. ولى ... آیا انسان بى عیب (غیر از معصومین) مى توان یافت؟ هرکس در موردى ممکن است نقصان و نقطه ضعفى داشته باشد. همان طور که طالبان همسر ایده آل و صد در صد بى عیب و نقص، مجرد وبى همسر مى مانند، آنان هم که در پى دوست صد در صد بى ضعف باشند، تنها مى مانند. این حقیقت، به عنوان توجه به یک واقعیت عینى در کلام مولا على(ع) این گونه آمده است:
«من لم یواخ الا من لا عیب فیه قل صدیقه »; (7) .
کسى که بخواهد جز با افراد بى عیب دوستى و برادرى نکند،دوستانش کم خواهند شد.
نکات دیگر ....
در باب دوستى، گوهرهاى فراوانى در گنجینه هاى حدیثى ما نهفته است که در این مختصر، مجال بسط سخن نیست. براى اینکه از آن محتواهاى سودمند و کاربردى بى بهره نباشیم، در اینجا فهرستى ازنکات دیگر که در آیین دوستى باید به کار بست، مى آوریم که برگرفته از احادیث این موضوع است:
از هر چیز، تازه اش را انتخاب کن و از دوست، قدیمى اش را.
از نشانه هاى بزرگوارى انسان، حفظ دوستان قدیمى است.
بهترین دوستان، آنانند که در نصیحت و خیرخواهى،سازشکارى و مصانعه نمى کنند، عیبهایتان را به شما مى گویند، درکارهاى اخروى کمک کار شمایند، شما را از گناهان باز مى دارند، و ازلغزشهاى شما چشم مى پوشند. دوست خود را خیلى عتاب و سرزنش نکنید که «کینه » مى آورد. بدترین دوستان، آنانند که دوستى آنان، شما را به تکلف و رنج وزحمت بیندازد. دوست واقعى کسى است که عیب دوست خود را در نهان به خودش بگوید، نه در آشکارا و نزد دیگران.
هرگاه با کسى دوست شدید، از نامش، نام پدرش، نام قبیله وشهر و دیارش بپرسید، که این گونه کسب شناختها نشانه صدق دردوستى است. هرگاه به دوستى علاقه و محبت داشتید، آن را ابراز کنید و به اوبگویید، که موجب افزایش محبت و علاقه مندى مى شود. آنچه از دوست مى رسد تحمل کنید، تحمل و بردبارى، عیبها رامى پوشاند. برادران و دوستانتان را نسبت به هر خطا مؤاخذه و محاسبه نکنید، که دوستانتان کاهش مى یابند.
خداوند، تداوم دوستیها را دوست مى دارد. پس بر دوستیهاى خود، استمرار بخشید. با کسانى که صرفا از روى طمع یا ترس یا تمایلات یا براى خوردن و نوشیدن با شما دوست مى شوند، دوستى نکنید. در پى یافتن دوستان باتقوا باشید! محبت و دوستى خود را بیجا و بى مورد صرف نکنید، که این گونه دوستیها در معرض گسستن است.
پایان این بخش را حدیث جالبى از امیرالمؤمنین(ع) قرار مى دهیم که ما را به مراعات حقوق دوستان و برادران دینى فرا مى خواند و از زیرپا گذاشتن حقوق آنان به بهانه دوستى و خودمانى بودن، نهى مى کند.على(ع) مى فرماید: «حق برادر دینى خود را با اتکاء به رابطه اى که میان تو و اواست، ضایع مکن، چرا که هرگز، کسى که حقش را ضایع و تباه کرده اى، برادر تو نیست:
«لا تضیعن حق اخیک اتکالا على ما بینک و بینه، فانه لیس لک باخ من اضعت حقه.» (8) . قدر دوستیها و پیوندهاى عاطفى و دوستانه را بدانیم، از دوستان صادق و وفادار و پاک و پرهیزکار، دست برنداریم، چراغ محبت را در دلهاى خویش، روشن و شعله ور نگاه داریم، از زخم زبان و کلمات تحقیرآمیز و برخورد دشمنى برانگیز بادوستان برحذر باشیم، «آیین دوستى » را بشناسیم و به کار بندیم.
________________________________________
1) نهج البلاغه، فیض الاسلام، حکمت 11.
2) شرح نهج البلاغه، ابن ابى الحدید، ج 20، کلام 546.
3) میزان الحکمه، ج 9، ص 50.
4) بحارالانوار، ج 44، ص 139.
5) میزان الحکمه، ج 5، ص 310.
6) همان، ص 313.
7) همان، ج 1، ص 55.
8) نهج البلاغه، نامه 31.

 

 

 

 

 

 

 

 

 


ابراز دوستى
رابطه هایى که بر پایه دوست داشتن و محبت است، استوارتر ودیرپاتر است. اهرم نیرومند عشق و محبت نیز، در بسیارى از زمینه هاى اجتماعى و ارتباطات انسانى، کارسازتر از عوامل دیگر است. از این رو،ریشه یابى عوامل تقویت کننده دوستى، ریشه کنى عوامل سست کننده علاقه ها و استفاده از عوامل محبت آفرین، در بهبود مسایل معاشرت مهم است.
اگر عقل و اندیشه، در زندگى نقش «چراغ راهنما» دارد که روشنى مى بخشد و راه را نشان مى دهد، عشق و محبت قلبى نیز نقش «موتورمحرک » را دارد که پیش برنده است و حرکت آفرین و زبان دل، قوى تر اززبان عقل است و گاهى هم که محبت و عشق، فرمان مى دهد، عقل ازپاى مى ماند و مطیع مى گردد.
آثار مثبت و منفى محبت
در روابط انسانى، عشق و علاقه، هم آثار نیک و جهات مثبت داردو هم اگر بى حساب و بى معیار و خارج از کنترل باشد، پیامدهاى سوءخواهد داشت. به همان اندازه که دوست داشتن و عشق ورزیدن، در انسان دوستدار، کشش و امید و دلگرمى ایجاد مى کند، او را به همرنگى وهمسانى با محبوب و اطاعت از معشوق مى کشاند و عاشق را به فداکارى، گذشت و ایثار در راه محبوب مى کشاند، گاهى هم حقایق رابر انسان پوشیده مى سازد و عیبها را کتمان مى کند و نقاط ضعف را به نقاط قوت تبدیل مى نماید و زشت را زیبا جلوه مى دهد و این، ازعوارض سوء «افراط در محبت » است.
به تعبیر حضرت رسول(ص): «حب الشئ یعمى و یصم »; (1) علاقه به چیزى انسان را کور و کر مى کند. و به فرموده حضرت امیر(ع): «من عشق شیئا اعشى بصره و اعمى قلبه ...»; (2) کسى که به چیزى عاشق و شیفته شود، این محبت، چشم صورت و چشم دل او را نابینا مى سازد، پس او با چشمى ناسالم مى نگرد و با گوشى ناشنوا مى شنود و خواسته ها و تمنیات، عقل او را ازهم مى گسلد و دنیا، دلش را مى میراند ...
محبت، گاهى در داورى انسان نسبت به دیگران هم اثر مى گذارد ومحبت را به داورى ناحق مى کشاند. علاقه، در نپذیرفتن نقد و انتقاد هم مؤثر است. اگر شما دوستدار کسى باشید، اغلب حاضر نیستید در باره او انتقاد و عیبجویى بشنوید.
محبت، بعضى محبوبها را مغرور مى سازد. برخى ظرفیت آن راندارند که طرف محبت قرار بگیرند و گرفتار عجب مى شوند. بعضى کودکان اگر محبت زیادى ببینند، لوس و پرتوقع و دشوار و خودپسندمى گردند. به هر حال، اینها عوارض نیک و بد محبت است که نباید ازنظر دور بماند.
ابراز علاقه
آنچه بیشتر به جنبه معاشرتى مربوط مى شود، آشکار کردن محبت و علاقه به دیگران است. اگر کسى را دوست دارید، چه از دوستان وبرادران ایمانى، یا نسبت به فرزندان و همسر و ... این محبت را بر زبان آورید و آن را ابراز کنید، تا محبتها افزوده شود و دوستیها تداوم واستمرار یابد.
انسان علاقه دارد که مورد علاقه و محبت دیگران باشد. اگر آن دوستداران، محبت خود را آشکار کنند، محبوب هم به محبان علاقه مند مى شود و این محبت دو جانبه، زندگیها را از صفا و صمیمیت بیشترى برخوردار مى سازد. ما اگر بدانیم که خدا دوستمان دارد، ما هم خدا را بیشتر دوست خواهیم داشت. اگر بدانیم و بفهمیم که رسول خدا(ص) و اهل بیت(ع) به ما شیعیان عنایت و محبت دارند و این علاقه را بارها نشان داده و اظهار کرده اند، محبت عترت در دل ما بیشترخواهد شد.
اینکه خداوند بارها در قرآن کریم، محبت خویش را ابراز کرده ودر آیاتى که «ان الله یحب الذین ...» دارد، مى فرماید که دوستدار پاکان،توبه کنندگان، پاکى جویان، نیکوکاران، متقین، متوکلین، صابران، اهل قسط و عدل است. و در جایى از کسانى یاد مى کند که هم خدا آنان رادوست دارد و هم آنان به خدا علاقه دارند (یحبهم و یحبونه) (3) توجه به این نکته، «حب خدا» را در دلها شعله ور مى سازد. وقتى ائمه معصومین(ع) محبتهاى خویش را نسبت به هوادارانشان ابراز مى کنند،متقابلا این اظهار عشق، عشق مى آفریند.
از حضرت على(ع) مى پرسند: یا على! چگونه اید؟ مى فرماید:دوستدار دوستانمان و دشمن دشمنانمان هستم: «اصبحت محبا لمحبنا ومبغضا لمن یبغضنا». (4) آیا اگر بدانیم که مولاى متقیان به دوستانش علاقه دارد، نخواهیم کوشید که گوهر عشق او را در سینه داشته باشیم؟!
آنچه روابط دوستانه را نیرومندتر مى سازد، ابراز علاقه است.ممکن است شما به کسى علاقه و ارادت داشته باشید، ولى به دلیل تنبلى و بى حالى، یا خجالت و شرم یا به هر علت دیگر هرگز بر زبان نیاوریدو به او نگویید که دوستش دارید، او از کجا پى به علاقه مندى شما ببرد وبه شما علاقه پیدا کند؟ کلید جلب محبت او، ابراز علاقه خودتان است.این نکته در دستورالعملهاى اخلاقى آمده و حتى بابى براى آن گشوده شده است. (5) .
امام صادق(ع) فرمود: «اذا احببت رجلا فاخبره »; (6) اگر به کسى علاقه و محبت داشتى، او را آگاه کن. در روایت است که مردى از مسجد گذر کرد، در حالى که امام باقر(ع) و امام صادق(ع) نیز در مسجد نشسته بودند. یکى از اصحاب امام باقر(ع) گفت: به خدا قسم من این شخص را دوست مى دارم.امام فرمود: پس به او خبر بده، چرا که این خبردادن، هم مودت ودوستى را پایدارتر مى کند، هم در ایجاد الفت، خوب است «الا فاعلمه فانه ابقى للمودة و خیر فى الالفة ». (7) .
از پیامبر خدا(ص) نیز روایت است که فرمود:
«اذا احب احدکم صاحبه او اخاه فلیعلمه »; (8) .
هر یک از شما دوست یا برادر دینى اش را دوست بدارد، پس به اواعلام کند.
در حدیث دیگرى همین مضمون آمده، با این اضافه که «فانه اصلح لذات البین »; (9) این اعلام دوستى، براى اصلاح و آشتى میان افراد،شایسته تر و مفیدتر است.
نقش ابراز علاقه در خانواده
نکته اى که یاد شد، غیر از محیط اجتماعى و روابط انسانى مسلمانان با یکدیگر، در محیط خانه و میان افراد خانواده هم مطرح است. صفاى زندگى به حاکمیت عشق و علاقه بر محیط زندگى ومعاشرت است و اگر دوستى و علاقه نباشد، زندگى جهنمى است سوزان و محیطى است سرد و بى روح.
گاهى گفتن کلمه «دوستت دارم »، شعله محبت را فروزان مى کند و به زندگیها روح و نشاط مى بخشد. ابراز عشق و علاقه در محیط خانواده،میان دو همسر، یا میان پدر و مادر نسبت به فرزندانشان خانه را به بهشت تبدیل مى کند. چه دوزخهاى سوزانى که معلول کمبود محبت وعاطفه فرزندان از جانب والدین است و حسرت شنیدن «عزیزم، دلبندم،تو را دوست دارم و ...» سالها بر دل کودکان مى ماند و گرفتار عقده کمبودمحبت مى شوند.
پیامبر اکرم(ص) فرمود:
«قول الرجل للمراة انى احبک لا یذهب من قلبها ابدا»; (10) اینکه مرد، به همسر خود بگوید: «تو را دوست دارم »، هرگز از دل همسر بیرون نمى رود!
شگفتا که یک جمله کوتاه و ساده، ولى یک دنیا تاثیر وعشق آفرینى! و چقدر بخیلند آنان که از گفتن چنین واژه هاى محبت آورى نسبت به همسر و فرزندان و دوستان و بستگان خویش،مضایقه دارند و از عواقب و پیامدهاى نیکو و آثار سازنده آن غافلند. ابراز دوستى و محبت، تنها به گفتن و لفظ نیست. گاهى احترام کردن، بوسیدن، نوازش کردن، هدیه و سوغات خریدن و این گونه حرکات، نشانه عشق و دوستى است.
رسول خدا(ص) فرمود: «احبوا الصبیان و ارحموهم »; (11) کودکان رادوست بدارید و به آنان ترحم و شفقت نمایید. لطف و مهربانى به خردسالان، گواه عشق و محبت نسبت به آنهاست. و ترحم، خود نشانه محبت داشتن به فرزندان است. در روایات بسیارى به بوسیدن فرزندتوصیه شده و براى هر بوسیدن اولاد، درجه اى در بهشت منظور گشته است «من قبل ولده کتب الله له حسنة ... .» (12) .
در روایت است: روزى حضرت رسول(ص)، دو فرزندش امام حسن و امام حسین(علیهماالسلام) را بوسید. اقرع بن حابس کنارحضرت بود. گفت: من ده فرزند دارم، تاکنون هیچ کدام را نبوسیده ام!پیامبر خدا فرمود: من با تو چه کنم، که خدا رحمت و عطوفت را از دلت کنده است. (13) در روایات متعددى هم به رعایت عدالت در بوسیدن وپرهیز از تبعیض در بوسیدن و ابراز محبت به فرزندان تاکید شده است.
راستى، فرزندى که از پدر و مادر محبت ندیده و سخن گرم وعشق آفرین نشنیده است، آیا به این نتیجه نمى رسد که دوستش ندارندو در خانه جایى ندارد و کسى او را به حساب نمى آورد؟ و آیا این «عقده »، بعدها براى او چه پسر باشد و چه دختر، مشکل به بارنمى آورد؟ کودکانى که از خانه فرار مى کنند، پسران و دخترانى که جذب برخوردهاى عاطفى دشمنان دوست نما مى شوند و به فسادمى گرایند، آیا جز معلول فقدان محبت و عاطفه در درون خانواده است؟ اگر فرزندان در محیط خانه از نظر عاطفى و محبت اشباع شوند،هرگز به دام شیادان که با تور محبت به شکار جوانان و نوجوانان مى پردازند، نمى افتند.
بررسى پرونده برخى از بزهکاران و مجرمین یا فراریان از خانه یااقدام کنندگان به خودکشى، نشان دهنده کمبود محبت آنان در خانه و ازسوى والدین است. در نامه دخترى که پس از آلوده شدن و گرفتارى دردام شیادان و گرگهاى عفاف، اقدام به خودکشى کرده، چنین آمده است(در باره مادرش):
«او مادر من بود. براى تربیت من که تنها فرزندش بودم رنج بسیار کشید، ولى هرگز نخواست دوست من باشد ... روزى رسید که این کمبود را شیطان دیگرى جبران کرد. من که تشنه محبت بودم، دست پرمهر او را به گرمى فشردم و به رویش آغوش گشودم. یقین دارم که دختران محبت دیده، هرگز دچار این لغزش نمى شوند. کسى که در خانه اش چشمه آب حیات دارد، به دنبال سراب نمى رود ... .» (14) .
نتیجه آنکه; حیات اجتماعى، شادابى و صفاى خود را مدیون محبت و دوستى است. وقتى به کسى علاقه و محبت داریم، چه پدر ومادرمان باشد، چه برادر و خواهرمان، چه فرزندانمان، چه استادمان،چه شاگردمان، چه هر انسان دیگرى که به دلیل داشتن فضیلتى وبرخوردارى از عملکردى شایسته و تحسین برانگیز، محبوب ما شده ودر خانه دلمان جاى گرفته است، این دوست داشتن و ارادت و عشق رابر زبان آوریم و در دل نگه نداریم.
ابراز دوستى و اظهار علاقه، خود ما را هم مورد علاقه و محبت دیگران قرار مى دهد. معاشرت گرم و محبت آمیز با دیگران، هنرى است شایسته که باید کوشید این ادب اجتماعى را فرا گرفت و به کاربست.
________________________________________
1) بحارالانوار، ج 74، ص 165.
2) نهج البلاغه، صبحى صالح، خطبه 109.
3) سوره مائده، آیه 54.
4) سفینة البحار (چاپ اسوه)، ج 2، ص 17.
5) باب استحباب «اخبار الاخ فى الله یحبه له و ان القلب یهدى الى القلب ». (بحارالانوار، طبع بیروت، ج 71، ص 181.
6) همان، ص 181.
7) همان.
8) همان، ص 182.
9) همان.
10) وسائل الشیعه (آل البیت)، ج 20، ص 24.
11) همان، ج 21، ص 483.
12) میزان الحکمه، ج 10، ص 699.
13) همان، ص 100.
14) تربیت کودک در جهان امروز، احمد بهشتى، (چاپ جدید)، ص 136.

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

سلام و مصافحه
پیوندهاى اجتماعى، نیازمند «تحکیم » است. استوارسازى این رشته ها با کلى گویى به دست نمى آید. بایدنمونه هاى عملى و مصداقهاى خاص و روشن ارائه شود، تا مرزهاى دوستى و پیوندهاى عاطفى استوارتر گردد و پایدار بماند. «سلام » ودست دادن یکى از این امور است.
سلام، چراغ سبز آشنایى است.
وقتى دو نفر به هم مى رسند، نگاهها که به هم مى افتد، چهره ها که رو در رو قرار مى گیرد، نخستین علامت صداقت و مودت و برادرى،«سلام دادن » است و در پى آن، دست دادن و «مصافحه ». دو نفر را تصور کنید که به یکدیگر مى رسند، آشنا و دوست هم هستند. در این برخورد، بهتر است نخستین کلامشان چه باشد؟ آیامناسب تر از «سلام » چیزى سراغ دارید؟
مفهوم سلام
سلام، اطمینان دادن به طرف مقابل است که: هم سلامتى وتندرستى تو را خواستارم، هم از جانب من آسوده باش و مطمئن، که گزندى به تو نخواهد رسید. من خیرخواه تو هستم، نه بدخواه وکینه ورز و دشمن. نیز نوعى درود و تحیت اسلامى است که دو مسلمان به هم مى گویند. این معناى شعار اسلامى سلام است.
دست دادن و دست هم را صادقانه به گرمى فشردن، نشان دیگرى از محبت و صمیمیت و خیرخواهى است. دلها را به هم نزدیکتر ومحبتها را بیشتر مى سازد. تماس دو دست، قلبها را نیز به هم نزدیکترمى کند، اگر منافقانه و دروغ و فریب نباشد!
«دست در دست، چو پیوند دو قلب.
گرمتر مى گردد،
دل آزرده دوست،
نرمتر مى گردد ...»
بارى ... سلام، نام خداست و تحیت الهى. سفارش پیامبر است وامامان. تا آنجا که فرموده اند: اگر کسى پیش از سلام، شروع به سخن کرد، جواب ندهید:
«من بدء بالکلام قبل السلام فلا تجیبوه.» (1) . در حدیث دیگرى امام صادق(ع) از قول خداوند نقل مى کند که:بخیل، کسى است که از سلام دادن به دیگرى بخل ورزد: «البخیل من بخل بالسلام.» (2) .
راستى ... سلام دادن به دیگرى نه تنها چیزى از قدر و جایگاه انسان نمى کاهد و هیچ گونه ضرر و زیان مادى، پولى، آبرویى و ... ندارد، بلکه محبت آور و صفابخش است و خداپسند و سیره رسول خدا(ص) و روش و منش اولیاء الهى است. به علاوه، نشانه اى ازتواضع و فروتنى و نداشتن کبر است. انسانهاى متواضع، نه تنها زیان نمى بینند، بلکه عزت و محبوبیت هم پیدا مى کنند. امام صادق(ع)فرمود:
«من التواضع ان تسلم على من لقیت »; (3) .
از نشانه هاى فروتنى این است که به هر کس برخوردى، سلام دهى.
پیامبر اکرم(ص) نیز فرمود:
«اذا تلاقیتم، فتلاقوا بالتسلیم و التصافح »; (4) .
هرگاه یکدیگر را دیدار کردید، با «سلام » و «دست دادن » با هم دیدارکنید.
ادب و آداب سلام
سیره رفتارى پیامبر خدا آن بود که به هر که مى رسید - حتى کودکان- ابتدا به او سلام مى کرد، بخصوص در مورد سلام کردن به کودکان مى فرمود: پنج صفت است که تا زنده ام، آنها را رها نخواهم کرد، یکى هم سلام دادن به کودکان است، تا پس از من «سنت » گردد. (5) .
این خصلت خجسته، از اخلاق حسنه و روحیه پاک و تواضع اوسرچشمه مى گرفت. اینها درست; ولى ادب اقتضا مى کند که کوچکترها به بزرگترها سلام کنند. در حدیث آمده است که پیامبراکرم(ص) فرمود:
کوچک به بزرگ سلام کند،
یک نفر به دو نفر،
و جمعیت کم به جمعیت فراوان،
و سواره بر پیاده،
و رهگذر، بر کسى که ایستاده است.
و ایستاده بر کسى که نشسته است. (6) .
و البته که اگر جز این باشد، نشان تواضع نخواهد بود!
سلام را باید آشکارا، بلند و با صداى رسا ادا کرد. احادیث فراوانى با عنوان «الجهر بالسلام » و «افشاء سلام » آمده که سفارش اکید دارد که سلامها، رسا و بلند باشد، نه زیر لب و آهسته و نامفهوم و ناقص. جواب سلام نیز باید همین گونه باشد، یعنى بلند و واضح، تا طرف بشنود.
اگر در برخورد با دیگران یا ورود به جلسه و جمعى، یا رسیدن به خانه و محل کار، سلام بگویید، ولى آهسته، شاید سلامتان را نشنوند. بااینکه شما سلام داده اید، ولى به دلیل سر و صدا یا جمع نبودن حواس یاهر عامل دیگر، سلامتان را نشنوند، شما را بى ادب و بى اعتنا خواهندشمرد و متکبر خواهند پنداشت.
یا اگر سلام دیگرى را جواب دهید; اما آهسته و زیر لب، به گونه اى که نفهمد و نشنود، شاید پیش خود فکر کند مساله اى، خصومتى و ...پیش آمده، یا شما سرسنگین و متکبر شده اید که حتى جواب سلامش را هم نمى دهید یا با دشوارى و بى علاقگى جواب مى دهید. راه جلوگیرى از این سوءتفاهمها و بدگمانیها، رعایت همان دستور دینى در معاشرتها است، یعنى آشکارا سلام کردن.
امام صادق(ع) مى فرماید:
«هرگاه یکى از شما سلام مى دهد، سلامش را آشکارا بگوید. نگوید که «سلام دادم، ولى جوابم ندادند»، شاید سلام داده ولى آنان نشنیده باشند! و هرگاه یکى ازشما جواب سلام مى دهد، جواب را آشکارا و بلند بگوید، تا آن مسلمان دیگرنگوید که «سلام کردم ولى جوابم را ندادند!» (7) . اگر سلام مستحب است، جوابش واجب است. البته بیشترین ثواب نیز از آن کسى است که شروع به سلام کند.
آن که سلام مى دهد، پاسخش را باید گرمتر و بیشتر داد، چرا که سلام نوعى تحیت و هدیه از سوى یک مؤمن است و هدیه را بایدپاسخى بهتر ارائه داد، تا نشان قدرشناسى باشد. و این تعلیم قرآن کریم است که تحیت دیگران را به گونه اى بهتر پاسخ دهید: «... فحیوا باحسن منها» (8) ، یا مثل همان را بازگردانید.
دست دادن
گفتیم که «مصافحه » هم، «دوستى آور»، «کدورت زدا» و «محبت آفرین »است. ما علاقه خود و صمیمیت را با دست دادن ابراز مى کنیم.برعکس، اگر با کسى کدورت و دشمنى داشته باشیم، از دست دادن با اوپرهیز مى کنیم. به همین خاطر، این دستور مقدس و پربرکت اسلامى،در تحکیم رابطه هاى دوستى و اخوت، ثمربخش است. امام باقر(ع) فرمود: هر دو نفر مؤمنى که با هم دست بدهند، دست خدا میان دست آنان است و دست محبت الهى بیشتر با کسى است که طرف مقابل را بیشتر دوست بدارد. (9) .
و نیز امام صادق(ع) فرمود:
هنگامى که دو برادر دینى به هم مى رسند و با هم دست مى دهند،خداوند با نظر رحمت به آنان مى نگردد و گناهانشان، آن سان که برگ درختان مى ریزد، فرو مى ریزد، تا آنکه آن دو از هم جدا شوند. (10) .
شیوه مصافحه
دست دادن نیز، همچون سلام، ادب و آدابى دارد. یکى از آنهاپیوستگى و تکرار است. در یک سفر و همراهى و دیدار، حتى چند باردست دادن نیز مطلوب است. ابوعبیده نقل مى کند: همراه امام باقر(ع) بودم. اول من سوارمى شدم، سپس آن حضرت. چون بر مرکب خویش استوار مى شدیم،سلام مى داد و احوالپرسى مى کرد، چنان که گویى قبلا یکدیگر راندیده ایم. آنگاه مصافحه مى کرد. هرگاه هم از مرکب فرود مى آمدیم وروى زمین قرار مى گرفتیم، باز هم به همان صورت، سلام مى کرد ودست مى داد و احوالپرسى مى کرد و مى فرمود: «با دست دادن دو مؤمن،گناهانشان همچون برگ درختان فرو مى ریزد و نظر لطف الهى با آنان است، تا از هم جدا شوند.» (11) .
از آداب دیگر مصافحه، فشردن دست، از روى محبت و علاقه است، اما نه در حدى که سبب رنجش و درد گردد. (12) . جابر بن عبدالله مى گوید: در دیدار با رسول خدا(ص) بر آن حضرت سلام کردم. آن حضرت دست مرا فشار داد و فرمود: دست فشردن، همچون بوسیدن برادر دینى است. (13) . همچنین هنگام مصافحه، طول دادن و دست را زود عقب نکشیدن از آداب دیگر این سنت اسلامى است. در مصافحه، پاداش کسى بیشتراست که دستش را بیشتر نگه دارد. (14) . پیامبر اسلام(ص) نیز این سنت نیکو را داشت که چون با کسى دست مى داد، آن قدر دست خود را نگه مى داشت، تا طرف مقابل دست خود را سست کند و عقب بکشد. (15) . بارى ... محبت قلبى را باید آشکار ساخت.
علاقه، گنجى نهفته در درون است که باید آن را استخراج و آشکارکرد، تا از برکاتش بهره برد. روشنترین خیر و برکتش، تقویت دوستیهاو تحکیم آشناییها و رابطه ها است. به دستور اسلام، هرگاه مؤمنى راملاقات مى کنید، مصافحه کنید، خوشرویى و چهره گشاده و بشاش وخندان به هم نشان دهید. (16) .
از آثار دیگر مصافحه، «کینه زدایى » است. پیامبر خدا(ص) فرمود:
«تصافحوا، فان التصافح یذهب السخیمة » (17) و «تصافحوا فانه یذهب بالغل ». (18) مصافحه کنید و دست دهید، چرا که آن، کینه و کدورت را مى زداید.
دست دادن با زنان.
بر اساس «مکتبى » بودن مرز دوستیها و رابطه ها و معاشرتها، دست دادن با نامحرم، حرام است و صرف دوستى و رفاقت و آشنایى وهمکار بودن یا ملاحظات سیاسى و دیپلماسى در سفرهاى خارجى ودیدارهاى رسمى، دلیل نمى شود که کسى با نامحرم و اجنبى، مصافحه کند. روشنفکر مآبى در این مساله جایى ندارد. رسول خدا فرمود: بازنان دست نمى دهم (19) (البته زنان نامحرم). و در حدیث نبوى دیگرى آمده است:
«اگر زنى بخواهد با مرد نامحرم دست بدهد (که نباید دست دهد) و ناچارباشد، یا بخواهد با او «بیعت » کند، از پشت لباس (و با وجود حایل و پوشش دست،دستکش) مانعى ندارد.» (20) . البته معیار عمل، فتواى مجتهدى است که از او تقلید مى کنید و هرمسلمان متعهد، باید براى عمل خود ملاک و حجت شرعى داشته باشد.
________________________________________
1) سفینة البحار، محدث قمى، ج 1، ص 645.
2) میزان الحکمه، رى شهرى، ج 4، ص 535.
3) خصال صدوق، ص 11.
4) سفینة البحار. ج 1، ص 465.
5) بحارالانوار (بیروت)، ج 73، ص 10.
6) میزان الحکمه، ج 4، ص 538.
7) اصول کافى (عربى) کلینى، ج 2، ص 645.
8) نساء، آیه 86.
9) اصول کافى، ج 2، ص 179.
10) همان، ص 183.
11) همان، ص 179.
12) بحارالانوار، ج 73، ص 26.
13) همان، ص 23.
14) همان، ص 28.
15) همان، ص 30.
16) میزان الحکمه، ج 5، ص 355.
17) بحارالانوار، ج 74، ص 158.
18) میزان الحکمه، ج 5، ص 354.
19) کنزالعمال، حدیث 475.
20) همان، حدیث 25346.

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

ادب
از قیمتى ترین سرمایه ها و میراثهاى حیات آدمى «ادب » است،حتى بالاتر از ثروت و سرمایه است (ادب مرد، به ز دولت اوست). در برخوردها چیزى به زیبایى و جذابیت ادب نمى رسد. باید آن را آموخت، به کار بست تا روابطى سالم و احترام آمیز و پایدار میان افراد، حاکم شود. اما همین واژه متداول و مشهور، گاهى تعریفى ناشناخته و حد و مرزى مبهم دارد. از این رو مناسب است که بر مفهوم وجایگاه و شرایط آن، تاملى مجدد داشته باشیم و بدانیم که براستى «ادب چیست؟».
ادب چیست؟
این صفت که سرمایه ارزشمند رفتارى انسان و رسالت پدر و مادرو مربى است بر چه پایه هایى استوار است؟ آیا یک خصلت درونى است؟ آیا رفتارى اجتماعى است یا حالتى روحى؟ رمز اینکه انسان ازافراد مؤدب، خوشش مى آید چیست؟
وقتى سخن از «ادب » به میان مى آید، نوعى رفتار خاص و سنجیده با افراد پیرامون (از کوچک و بزرگ و آشنا و بیگانه) در نظر مى آید. این رفتار که از تربیت شایسته نشات مى گیرد، به نحوه سخن گفتن، راه رفتن، معاشرت، نگاه، درخواست، سؤال، جواب و ... مربوط مى شود. ادب، هنرى آموختنى است. مى توان گفت: «ادب، تربیت شایسته است »، خواه مربى، پدر و مادر باشد، یا استاد و مربى.
امام صادق(ع) فرمود: پدرم مرا به سه نکته ادب کرد ... فرمود: هرکس با رفیق بد همنشینى کند، سالم نمى ماند و هر کس که مراقب و مقیدبه گفتارش نباشد پشیمان مى گردد و هر کس به جاهاى بد، رفت و آمدکند، متهم مى شود: «ادبنى ابى بثلاث ... قال لى: یا بنى! من یصحب صاحب السوء لا یسلم و من لا یقید الفاظه یندم و من یدخل مداخل السوء یتهم.» (1) .
آنچه در این حدیث مطرح است، ضابطه داشتن «دوستى » و «گفتار»و «معاشرت » است. دوست دارى با تو چگونه رفتار کنند؟ مگر نه اینکه مى خواهى تو را با احترام یاد کنند؟ خوبیهایت را بگویند؟ نام و لقب زشت بر تو نگذارند؟ مگر نه اینکه از توهین و تحقیر و استهزاى دیگران نسبت به خودت ناراحت و رنجیده مى شوى؟ مگر نه اینکه دوست دارى در جمع مردم، مورد تکریم و تشویق و توجه قرار گیرى؟
یکى از نکات مهم مربوط به معاشرت، آن است که آنچه را در باره خود نمى پسندى، در باره دیگران هم روا ندانى و آنچه نسبت به خویش دوست مى دارى، براى دیگران هم بخواهى و آنچه را در کاردیگران زشت مى شمارى، براى خود نیز زشت بدانى. اگر از کارهاى ناپسند دیگران انتقاد مى کنى، همان کارها و صفات در تو نباشد. این نوعى «خود ادب کردن » است و کسى به این موهبت دست مى یابد که ازفرزانگى و هوشیارى و عقلانیتى تیز و بصیر برخوردار باشد. به فرموده حضرت امیر(ع):
«کفاک ادبا لنفسک اجتناب ما تکرهه من غیرک »; (2) . در ادب کردن تو نسبت به خویشتن، همین تو را بس که آنچه را ازدیگرى ناپسند مى بینى از آن پرهیز کنى. هر کس حد و مرز خود را بشناسد و از آن فراتر نرود، داراى ادب است. بى ادبى، نوعى ورود به منطقه ممنوعه و پایمال کردن حد و حریم در برخوردهاست. این سخن بلند علوى را هم در این زمینه بخوانیم که فرمود:
«افضل الادب ان یقف الانسان على حده و لا یتعدى قدره »; (3) . برترین ادب، آن است که انسان بر سر حد و مرز و اندازه خویش بایستد و از قدر خود فراتر نرود. ادب، به خودى خود یک ارزش اخلاقى و اجتماعى است وارزش آفرین، هم براى فرزندان، هم براى اولیاء که تربیت کننده آنانند.ادب در هر که و هر کجا باشد، هاله اى از محبت و مجذوبیت را بر گردخود پدید مى آورد و انسان باادب را عزیز و دوست داشتنى مى کند.ادب، خودش یک سرمایه است و هر سرمایه اى بدون آن بى بهاست. مدالى است بر سینه صاحبش که چشمها و دلها را خیره و فریفته مى سازد.
آراستگى هر چیزى به چیزى است.
آن گونه که علم، با حلم آراسته مى گردد،
و شجاعت، با گذشت و عفو زینت مى یابد،
و ثروت، با انفاق و بخشش، ارزش پیدا مى کند،
حسب و نسب هم با ادب، ارج مى یابد. شرافت نسب و اعتبارخانوادگى و آبرو و وجهه اجتماع، بدون داشتن ادب، آرایشى سطحى بر چهره اى زشت است. این سخن حضرت على(ع) است که:
«لا شرف مع سوء الادب »; (4) .
با بى ادبى، هیچ شرافتى نیست.
کسى که بى اصل و تبار و نسب و حسب باشد، اگر ادب داشته باشد، شرافت مى یابد. ادب، حتى نسب و تبار نامناسب را هم مى پوشاند. کلام امیرالمؤمنین(ع) چنین است:
«حسن الادب یستر قبیح النسب.» (5) .
نشانه ها و جلوه ها
هر یک از ادب و بى ادبى نشانهایى دارد. شناخت ادب هم جز باتوجه به نمودهاى بى ادبى میسر نمى گردد. این نمودها و نشانه ها وعلایم، هم در گفتار نمایان است، هم در رفتار و برخورد. اگر عاقلانه زیستن و متانت در گفتار و وقار در رفتار، نشانه ادب است. بى خردى، گفتار زشت، بددهانى، تندخویى، زشت گویى، دشنام و توهین، سبکسرى و خیره سرى، لجاجت و عناد و ... هم بى ادبى است.
اگر کنترل دوستیها و معاشرتها ادب است، بى ادبى یعنى رفت وآمد با افراد ناباب و بى دقتى در گزینش دوستان و بى تعهدى درمجالستها و رفاقتها. آنکه زشت گفتار و بدزبان است، به تعبیر حضرت على(ع) از ادب بى بهره است: «لاادب لسیئ النطق.» (6) .
کسى که در برخورد با افراد، حاضر نیست از آنان با عظمت وتکریم یاد کند و مدام به استهزاء دیگران و غیبت آنان مشغول است،آنکه یاوه دیگران را با یاوه و دشنامشان را با دشنامى زشت تر پاسخ مى دهد، آنکه در مجالس و محافل و صفها، رعایت حق دیگران و نظم و مقررات و سکوت و نوبت را نمى کند، آنکه حاضر نیست به حرف دیگران گوش دهد، کسى که در گفتگو و بحث، داد مى زند، گلو پاره مى کند و جانب انصاف و حق را مراعات نمى کند، آنکه ... اینها همه نشانه هایى از فقدان ادب است.
از آن سو، مراعات آداب در خوردن، آشامیدن، لباس پوشیدن یالخت بودن، خلال کردن، دهن دره، سرفه، عطسه و ... نشان ادب است.بى ادبى، بى اعتنایى به حقوق و شخصیت و حرمت انسانهاست. اگرکسى هنگام عطسه، آب دهان به سفره و صورت بیفکند، یا به طرزمشمئزکننده اى غذا بخورد، یا به جاى تقدیم دو دستى نامه و وسیله وابزار، آن را پرت کند یا حتى یک دستى بدهد، یا هنگام مطالعه شما، سرو صدا کند، یا هنگام خلوت، سرزده وارد اتاقتان شود، و اجازه ورودنگیرد، اینها نمونه هایى از مراعات نکردن ادب اجتماعى است.
جالب این است که اسلام براى همه این موارد، دستورالعمل دارد.«تربیت اسلامى » و اخلاق مکتبى، همه دستورها و «باید» و «نباید»هایش،«ادب آموزى » است.کسى که پاى بند تعالیم دین نباشد، از حوزه ادب به وادى بى ادبى پاى نهاده است.
ادب از که آموزیم؟
رفتار نیک دیگران، بر انسان تاثیر مثبت مى گذارد. این امرى روشن و طبیعى است. ناپسندیهاى اخلاقى مردم نیز تاثیر سوءمى گذارد. این هم عادى است. هنر انسانهاى فرزانه و هوشمند آن است که از رفتارهاى ناپسند دیگران هم عبرت و درس مى آموزند.
هم نیکان الگوى نیکى اند، هم بدان سرمشق بدى براى غافلان. اماعاقلتر کسى است که از بدیها راه خوبیها را مى آموزد. این همان حکمت لقمانى است که از فرزانگى او سرچمشه مى گیرد. به قول سعدى:
«لقمان را گفتند: ادب از که مى آموختى؟ گفت: از بى ادبان، که هر چه از ایشان در نظرم ناپسند آمد، از فعل آن پرهیز کردم.» (7) و اگر جز این بود، لقمان به لقب «حکیم » مشهور نمى شد. آرى ... ادب آموختن از بى ادبان. همچنان که باید کم حرفى را از وراجان پرحرف و بیهوده گوى الهام گرفت
.بزرگوارى و کرامت نفس را هم باید از زشتى کار تنگ نظران وخسیس طبعان فرا گرفت. هیچ کس از زشتى و بدى، خوشش نمى آید.پس چرا ما خود را از آن پاک نسازیم که محبوب شویم؟ اگر از زشتیهاى دیگران، آموختیم که به خوبیها روى آوریم، «استاد اخلاق » ما در درون خودمان نهفته است. این روش، شیوه آموخته از امیر مؤمنان(ع) است که فرمود:
«اذا رایت فى غیرک خلقا ذمیما فتجنب من نفسک امثاله »; (8) . هر گاه در دیگرى اخلاق ناپسندى را دیدى، بپرهیز که آن گونه رفتار در خودت نباشد! عیساى مسیح هم همین روش را داشت. از او پرسیدند: چه کسى تو را ادب آموخت؟ فرمود: کسى مرا ادب نکرد. من، زشتى جهل رادیدم و از آن پرهیز کردم. (9) . نشست و برخاست و انس و معاشرت با افراد مؤدب، خلق وخوى و رفتارمان را به زینت «ادب »، مى آراید.
از ادب پیامبر(ص)
رسول اکرم(ص) که اسوه ایمان و الگوى اخلاق و ادب و رفتارنیکو است، خود را ادب کرده پروردگار دانسته و مى فرماید: «ادبنى ربى فاحسن تادیبى »; (10) پروردگارم مرا ادب کرد و نیکو ادب کرد!
«سیره پیامبر»، یک کتاب ادب آموزى است. رفتار پیامبر، نمونه عالى اخ

دانلود با لینک مستقیم


دانلود مقاله اخــــلاق معـــاشــرت و اخلاق ادیان جهانی