قسمتی از محتوای متن Word
تعداد صفحات : 14 صفحه
فصل در بیان ملکه قناعت قناعت سرافرازد ای مرد هوش سریر طمع بر نیاید ز دوش ضد صفت حرص ملکه ی قناعت است و این حالتی است از برای نفس که باعث اکتفا کردن آدمی است بقدر حاجت و ضرورت و زحمت نکشیدن در تحصیل فضول از مال و این از جمله ی صفات فاضله و اخلاق حسنه است و همه ی فضائل به آن منوط بلکه راحت در دنیا و آخرت به آن مربوط است وصفت قناعت مرکبی است که آدمی را به مقصد می رساند و وسیله ایست که سعادت ابدی را به جانب آدمی می کشاند زیرا که هر که بقدر ضرورت قناعت نمود و دل را مشغول قدر زیاد نکرد همیشه فارغ البال و مطمئن خاطر است و حواس او جمع و تحصیل آخرت بر او سهل و آسان می گردد و هر که از این صفت محروم و آلوده حرص و طمع و طول امل گشت به دنیا فرو می رود و خاطر او پریشان و کار او متفرق می گردد و با وجود این چگونه می تواند تحصیل آخرت نماید و به درجات اخیار و ابرار رسد.
از حضرت رسول (ص) مرویست که فرمود خوشا به حال کسی که هدایت به دین اسلام یابد و بقدر کفاف به او برسد و قناعت کند و فرمود ای مردمان چندان سعی در طلب دنیا نمی رود مگر اینکه روزی که از برای او مقدر است به وی رسد و در حدیث قدسی وارد است که ای فرزند آدم اگر همه ی دنیا از تو باشد زیاده از قوت تو عاید تو نخواهد شد پس هرگاه من بقدر قوت تو به تو برسانم و حساب او را از دیگری جویم به تو احسان کرده خواهم بود- مرویست که موسی از حق تعالی سئوال کرد که کدام یک از بندگان غنی ترند فرمود هرکدام قانع ترند- حضرت امیرالمؤمنین(ع) فرمود که ای فرزند آدم اگر از دنیا آنقدر می خواهی که کفایت تراکند اندک چیز از آن ترا سیر می کندو اگر زیادتر از کفایت می طلبی تمام آنچه در دنیا هست تو را سیر نخواهد کرد و کفایت ترا نخواهد نمود.
کاسه چشم حریصان پر نشد تا صدف قانع نشد پر در نشد (حضرت امام محمد باقر(ع) فرمود که زنهار چشم نینداز به بالاتر از خود و نگاه به آن مکن و به معیشت پیغمبر خدا نظر کن که خوراک او جو بود و شیرینی او تمر بود و هیزم او پوست درخت خرما اگر به دست او می آمد- و از آن حضرت مرویست که هر که قناعت کند به آنچه خدا به او می دهد غنی ترین مردم است- و حضرت امام جعفرصادق(ع) فرمود که هر که از خدا به اندک معیشتی راضی شود خدا نیز به اندک عملی از او راضی می شود- و از آن حضرت مرویست که خدای تعالی می فرماید من چون بر بنده ی مؤمن تنگ می گیرم محزون می شود و حال اینکه او را به من نزدیکتر می کند و هرگاه او را معیشت می دهم فرحناک می گردد و حال اینکه آن او را از من دورتر می کند فرمود هر چه ایمان بنده زیادتر می شود تنگی معاش او بیشتر می گردد و اخباری که در فضیلت قناعت رسیده است از حد حصر متجاوز و همین خبر مشهور کافی است که عز من قنع و ذل من طمع هر که قانع شد بر مسند عزت پا نهاد و هر که را خار طمع در دامن آویخت به چاه مذلت افتاد.
فصل در معالجه ی حرص طریقه ی معالجه حرص تحصیل صفت قناعت و ازاله ی مرض حرص است و تحصیل صفت قناعت آن است که ابتدا تأمل کند در زحمت جمع مال و تصدیع آن و آفات دنیویه که از برای مال است و حوادثی که در پی دارد.
و ببیند که زیادتر از قدر ضرورت دنیا را چه ثمر و چه فایده است اگر از برای اولاد ذخیره می کنی بدان که خدای تو اولاد یکی است آنکه روزی به تو داد به او نیز خواهد داد تو غم فرزندی را می خوری که از نطفه ی تو حاصل شده چگونه آنکه او را آفریده غم او را نمی خورد بعزت خودش قسم که او از تو مهربان تر است و قدرت او بیشتر و اگر فرزند تو کسی است که باید به تنگی بگذراند اگر عالم را از برای او ذخیره بگذاری از دست او بیرون می رود جان من احتیاج فرزند به مال در وقت حیات اوست تو که چاره ی عمر او را نتوانی کرد و قدر زندگانی از برای او نتوانی نهاد چرا در فکر روزی زحمت می کشی.
نگارنده ی کودک اندر شکم نگارنده ی عمر و روزیست هم خداوندگاریکه عبدی خرید بدارد فکیف آنکه عبد آفرید ترا نیست آن تکیه بر کردگار که مملوک را بر خداوندگار ساعتی سر به زانوی تفکر نه و به اطراف ولایات نظری کن دور و نزدیک را سیری نما و ببین کسانی که در عهد تو هستند چقدر کسانی هستند صاحب ثروت و جاه و حشمتند و پدر ایشان از برای ایشان ذخیره نگذاشت و چه اشخاص یافت می شوند که به فقر و فاقه مبتلا و اموال بسیار از پدر ایشان مانده بود بسی پدران خانه در شهری ساختند و اولاد ایشان در ولایتی دیگر در خرابه مردند و بسا ده و مزرعه و کشوری از برای ایشان گذاردند و ایشان به جهت قرص نانی در کشوری دیگر جان دادند تو را از حوادث روزگار چه خبر و از گردش افلاک چه اطلاع چه می دانی که تا چند روز دیگر عالم چه وضع خواهد بود و اگر از برای خود جمع مال می کنی تو اول قدر عمر خود را معین کن و به اندازه ی آن جمع کن تو چه می دانی که نام تو در سال دیگر در دفتر مردگان ثبت خواهد بود یا در صحیفه ی زندگانی و چون قوت سال خود را داری کفایت کن و حساب خود را زیاده مکن علاوه بر اینها آنکه تأملی کن و ببین وقتی هست که سیر شوی و دیگر در صدد جمع مال نباشی و هرچه اندوزی باز در فکر زیادتر خود را می سوزی پس یک مرتبه قانع شو و از همه زحمت ها فارغ شو.
آن شنیدستی که وقتی تاجری در بیابانی بیفتاد از ستور گفت چشم مرد دینا دار را یا قناعت پر کند یا خاک گور و چون در اینها تأمل نمودی دیده بگشا و در احوال مردمان نظری کن و ببین در سیرت و طریقه ی اعاظم افراد بنی آدم واعزه ی مخلوقات عالم از پیغمبران مرسل و اولیای کمل و محرمان حرم عزت و بار یافتگان خلوت قرب رب العزه که چگونه به قلیلی از دنیا اکتفا نمودند و به قناعت گذرانیدند و زاید از قدر ضرورت را نگاه نداشتند و نگاه کن به شیوه ی مشترکین و کفار از هنود و یهود و نصاری و اراذل افراد بشر که چگونه در صدد جمع مال و تنعم التذاذ و زیاد کردن مایه و املاک و ضیاع و عقارند می دانم که شک نخواهی کرد در اینکه اقتدا با عزه و اجلاء خلایق بهتر است از پیروی اراذل بلکه هر که اندک شعوری داشته باشد می فهمد که کسی که حریص بر لذت های دنیویه است و حرص بر اکل و شرب و جماع و وقاع دارد از افق انسان خارج و در خیل بهایم داخل است زیرا که اینها از لوازم بهایم و چهارپایان است و هر چند کسی در اینها به مرتبه ی اعلی برسد لذت او بیشتر از چهارپایان نخواهد بود و هیچ حریص شکم پرست نیست مگر اینکه گاو و خر از آن بیشتر می خورند و هیچ حریصی بر جماع نیست مگر آنکه خروس از آن بیشتر جماع می کند و خود ظاهر است که از چنین صفتی چه اثری خواهد دید.
از خواب و خورش ثمر نیابی کاین در همه گاو و خر بیابی و تأمل کن در عزت قناعت و فراغ بال و اطمینان خاطر قانع و چون در اینها تأمل نمودی در معالجه ی آن بکوش و طریقه ی آن این است که در امر معیشت خود میانه روی و اقتصاد را پیشنهاد خود کنی و راه مخارج را بقدر امکان سد کنی و ملاحظه ی جزئی و کلی مخارج خود را بکنی و هر چه ضروریه نیست پس اگر تنها و منفرد باشی اکتفا کن به جامه ی سبکی و قناعت کن به هر غذائی که هم رسد و نانخورش را کم بخورد چون بخوری از یک نان خورش تجاوز مکن و همچنین در سایر چیزهائی که به آن احتیاج است و خود را برین بدار تا عادت کنی و ملکه ی تو شود و اگر صاحب عیال باشی هر یک را بر این حد بدار و جزئی خرجی که می خواهی بکنی تأمل کن و ببین اگر زندگانی موقوف به آن نیست دست بدار و هرگاه کسی به این نوع رفتار کند و بنای امر خود را بر این گذارد و قناعت و اقتصاد را پیشه ی خود سازد از برای گذران به زحمت نمی افتد هر چند عیالمند باشد و محتاج به خلق نمی شود همچنانکه ظاهر و بین و اخبار در آن صریح است حضرت پیغمبر(ص) فرمود که محتاج نشد هر که میانه روی کرد و فرمودند تدبیر کار خود نصف معیشت است و فرمود هر که قناعت کند خدا او را بی نیاز می کند و هر که اسراف می کند خدا او را فقیر می نماید و شک نیست که هر که بنای قناعت گذارد از احتیاج به مردم خلاص می شود و از چاپلوسی و تملق ناکسان فراغت می یابد و در نزد خالق و خلق عزیز می گردد.
قناعت توانگر کند مرد را خبر کن حریص جهانگرد را قناعت کن ای نفس بر اندکی که سلطان و درویش بینی یکی چو سیراب خواهی شدن زآب جوی چرا ریزی از بهر برف آبروی و از آن حضرت مرویست که میانه روی و خاموشی بجا و راهنمائی نیکو یک جزأند از اجزای نبوت و از حضرت امام صادق(ع) مرویست که میانه روی امریست که خدا آن را دوست دارد و اسراف چیزیست که خدا آن را دشمن دارد حتی دور انداختن استخوان خرما چه آنهم به کار می آید حتی ریختن زیادتی شربت آبی و فرمود که من ضامنم از برای کسی که میانه روی کند هرگز فقیر نشود و بعد از آنکه امر معیشت او بالفعل درست شد دیگر از برای بعد مضطرب و مشوش نباشد و اعتماد بر فضل و کرم خدا کند و بداند که روزی از برای او مقرر شده و به او خواهد رسید اگر چه حرص نورزد و راهی از برای مداخل خود نداند.
ما آبروی فقر و قناعت نمی بریم با پادشه بگو که روزی مقرر است چگونه چنین نباشد و حال آنکه حق تعالی می فرماید و ما من دابه فی الارض الا علی الله رزقها یعنی هیچ جانداری نیست مگر اینکه روزی او بر خداست و نیز می فرماید و من یتق الله یجعل له مخرجاً و یرزقه من حیث لایحتسب یعنی هر که پرهیزکاری کند خدا او را از هر غمی راه نجات بخشد و روزی او را می رساند از جائی که گمان نداشته باشد و باید هر کسی در امر زندگانی و گذران خود نگاه به بالاتر از خود نکند بلکه نظر به پست تر از خود نماید و اطلاعت شیطان را نکند زیرا که آن لعین نظر هر کسی را در امر دنیا به بالاتر از خود می اندازد و به او می گوید که هان فلان و فلان را ببین چگونه تنعم می کنند و چه طعام های لذیذی می خورند و چه لباس های نیکو می پوشند خود را از آنها پست تر مکن و در طلب دنیا سستی منمای و در کار دین چشم آدمی را به پست تر از خود می گشاید و می گوید چرا خود را زحمت می دهی و تعب می کشی و چندین از خدا می ترسی فلان و فلان از تو عالمترند و اینقدر نمی ترسند.
1550- القناعه 1550- قناعت 5366- عدّه الداعی: أوحَی اللهُ تعالی إلی داودَ(ع): وَضَعتُ الغِنی فِی القَناعَهِ و هُم یَطلُبُونَهُ فی کَثرَهِ المالِ فلایَجِدُونَهُ.
5366- عدّه الداعی: خداوند متعال به داود(ع) وحی کرد: من توانگری را در قناعت نهاده ام، اما مردم آن را در فراوانی مال می جویند، از این رو نمی یابندش.
(توضیحات کامل در داخل فایل)
متن کامل را می توانید دانلود نمائید چون فقط تکه هایی از متن در این صفحه درج شده به صورت نمونه
ولی در فایل دانلودی بعد پرداخت، آنی فایل را دانلود نمایید
دانلود فصل در بیان ملکه قناعت