هایدی

مرجع دانلود فایل ,تحقیق , پروژه , پایان نامه , فایل فلش گوشی

هایدی

مرجع دانلود فایل ,تحقیق , پروژه , پایان نامه , فایل فلش گوشی

بررسی فرآیند زندگی و قلمرو فکری مولوی

اختصاصی از هایدی بررسی فرآیند زندگی و قلمرو فکری مولوی دانلود با لینک مستقیم و پر سرعت .

بررسی فرآیند زندگی و قلمرو فکری مولوی


بررسی فرآیند زندگی و قلمرو فکری مولوی

مقـدمه

ادبیّات در هر شکل و قالبی که باشد ، نمایشگر زندگی و بیان کننده ارزش ها و معیارها و ویژگی هایی است که زندگی فردی و جمعی بر محور آن ها می چرخد ، نقد و بررسی و ارزیابی آثار ادبی نیز چنین است و نمی تواند به دور از آن ارزش ها و معیارها باشد .

ادبیات از دو دیدگاه ما را با زندگی پیوند می دهد : 1- از دیدگاه عاطفی و عرفانی 2- از دیدگاه خردورزی ، وقتی که اثری را بررسی می کنیم یا قطعه شعری می خوانیم ، عواطف و احساسات ما با عواطف و احساسات شاعر جنبه های مشترک پیدا می کند و با او هم سویی روانی پیدا می کنیم ، و یا وقتی سرگذشتی را مطالعه می کنیم در کشاکش حادثه بزرگی قرار می گیریم و لحظات زندگیمان با آن حادثه آمیختگی پیدا می کند ، در این موارد نفس و جان نمی تواند از اثرپذیری برکنار مانَد. اگر از جهت خردورزی جنبه های مثبت و منفی آن را دریابیم زندگی را مطرح ساخته ایم . هدف غایی ادبیات تعالی انسان و وصول به ادب نَفْس است . آثاری که پیامش در جهت پروردن انسان متعالی خواهنده « حقّ » و جوینده
« حقیقت » نباشد صفت والا و پرارج نمی تواند به خود گیرد .

 

این فایل دارای 14 صفحه می باشد.


دانلود با لینک مستقیم


بررسی فرآیند زندگی و قلمرو فکری مولوی

دانلود مقاله واژه بهار در قاموس مولوی

اختصاصی از هایدی دانلود مقاله واژه بهار در قاموس مولوی دانلود با لینک مستقیم و پر سرعت .

 

 

مقدمه :
واژه ها و اصطلاحاتی در اقیانوس بی کران ادبیّات غنی و ارزشمند فارسی آنچنان برجسته و اصیل و مقدس شده اند، که شعرا و ادبا و اندیشمندان دربارۀ آن اشعار و سروده ها و متون و نقد و تحیلی و بررسی های ریشه ای برای آنها نوشته اند.
یکی از این واژه ها و اصطلاحات (بهار) است. که در کنار واژه هایی مثل صداقت، عشق، هنر، آزادی، کار، فضیلت، اراده، تربیت، مسافرت، و سفر، دانایی، علم، تجربه، تفکّر، صب، حلم، بردباری، دانش، شجاعت، جسارت، میهن، مادر، زبان، کیان، خط، نقاشی، خانواده، رزم، کمند، زلف، یار، می، پیاله، عرفان، شهود، شهر عشق، اعدادی مثل هفت، چهار، چهل و ... مورد عنایت و توجّه عرفا و شاعران ونویسندگان بوده است.
بهار در اشعار شعرا آنچنان عزیز و پرمعناست که عدۀ کثیری از شعرا و ادبا اشعای طویل بنام (بهاریّه) سروده اند.
بهار از مناظر و نگاه های مختلف در نزد آنها تعبیر می شود. گاهی بهار فقط به خاطر طراوت و عطر و زیبایی نقد می شود.
گاهی بهار از اینکه مایۀ حیات زمین برده و خرده است و حیات و زندگی را به زمین منجمد می بخشد، توصیف می شود.
گاهی بهار به عنوان یک صفت در وصف یار و معشوق آورده می شود. و گاهی عناصر بهار چون نسیم بهاری، باد بهاری، شکوه بهاری، عشوه بهاری، صبح بهاری، غروب بهاری، روزهای طولانی و ... در اشعار و آثار ادبا آورده می شود.
اما جلال الدین محمد بلخی یا ملای رومی، عارف و شاعر و شاعر و اندیشمند بزرگ جهانی که بهار وجودش در قرن هفتم و هجرت خانواده اش از بلخ به نیشاپور و سپس قوینه و ادامه سلوک و طریق نزد پدر و عرفای دیگر سکان تربیت و هدایت شاگردانی را بعهده می گیرد. پس از گذشت دوره های از زندگی و تأثیر احوال شمس در وجودش و تغییر احوال و دگرگونی درونی که از حوصله این بحث خارج است.
احتمالاً به سفارش شاگردانی (حسام الدین چلپی) مثنوی معنوی (6 دفتر) را می سراید و در ادامه به غزلیات شمس می پردازد.که غیر از این دو اثر ضد اثر همچون فیه مافیه و غیره نیز دارد. و مولوی در صورتگیری الفاظ و واژه ها قیامتی بر پا می کند و براستی در بیکرانه ادبیات فارسی هنوز کسی به پای مولوی نرسیده است. و جهان دنیوی و اخروی و شخصیت انسانی را با شناختی دقیق و ذکر لایه ای داستانی درداستان به تصویر کشیده است. و جهانیان را پس ازصدها سال مبهوت خویش ساخته است. که ما در اینجا فقط به استناد معلومات اندک و قلیل خویش و با کمک گزارشات و ماهانه ادب فارسی دورۀ هجدهم شماره 4 سال 1684 با شماره چاپ به آن پرداخته ایم.
جلوهای (بهار) در کلام مولانا
موسم (بهار) در ادبیات دینی و عرفانی و عقیدتی جلوه های متعددی دارد، در کلام پیامبر اسلام (ص) (بهار) تجلی قیامت و یاد کردن رستاخیز مردگاندر محضر خداوند است .عارفان گاهی بهار را در فرح و سرور سالک دانسته و در حین غلبه یاحکام شرق بر وجهی که مقضی بود به ترک عبادت که از راه و رسم عادت صادر شده باشد.
گاهی بهار را اعتدال مزاج ذکر کرده اند، آنگاه که دل او از اختلاط اخلاط فاسده و افکار کاسده پاکیزه شده باشد و بعضی آن را مقام علم به شمار اورده اند .
اما (بهار) در ذهن و ضمیر مولانا جلوه های متنوعی دارد و با توجه به آثار و مثنوی ارزشمند و غزلیات این نامور جاوید بر اساس درک و میزان توانایی بهبرخی از صورتگری ها و قوالب ذهنی مولانا در واژه بهار اشاره می کنیم.
(بهار) در آثار مولانا مصادیقی به شرح زیر دارد :
1 ) اواز اسرافیل ، 2 ) آیینه ی اسرار نهان، 3 ) انعکاس حالات درون، 4 ) برهان وجودی رستاخیز، 5 ) پرتو حقایق پنهانی، 6 ) رسول بهشت پنهانی، 7 ) رهایی از خود، 8 ) ستایشگر موحد، 9 ) مشخصه ی حق، 10 ) شاهد عابد، 11 ) عقل و جان، 12 ) نشان حق، 13 ) نفس رحمان 14 ) نقاب عالم غیب
که با توجه به بیان قاصر خود به گوشه ای از نشانه های کر شده می پردازیم.
1 ) آواز اسرافیل :
ثالری درختان غارت شده، نوحه گری اجزای رنجور باغ، باغبان هستی را به تظلم می خوانند تا زاغ غم را از ترکنازی در گلستان باز دارد و سوسن و نترن و سرو و یاسمن ازدست رفته را دریابد.
ای باغ همین گوش کن ناله ی درختان نوش کن
نوحه آن که از هر طرف صدبی زبان صدبی زبان
کوسوسن، کو نسترن ؟ کو سرو و لاله و یاسمن ؟
کو سبز پوشان چمن، کو ارغوان، کو ارغوان ؟
گلزار را پر خنده کن و آن مردگان را زنده کن
مرجشر را تابنده کن، هین العیان، هین العیان
زنده شویم از مردن آن مهرجان آن مهرجان جلد دوم 429
آیینه ی اسرار نهان :
بهار نمایهدهقدرت حق تعالی است که در آیینه ی باغ نمودار می گردد
نقش ها بود پس پرده ی دل پنهانی باغ ها آیینه ی سر دل ایشان شد
آنچه بینی تو زدلی جوی زآیینه مجوی آیینه نقش شود، لیک نتابد جان شد.
مردگان چمن از دعوت حق زنده شدند کفرهاشان همه از رحمت حق ایمان شد
غزلیات 786
3 ) انعکاس حالات درون :
بهار بازتاب کوچکی ازباغ ملکوتی است.
این بهار و باغ بیرون عکس باغ وطن است
یک قراضه است این همه عالم و باطن هست کان
خاصه باغی کماین فلک یک برگ اوست، بلکه آن مغز است و این دیگر چو پوست،
دفتر دوم 3242
4 ) برهان وجودی رستاخیز :
یکی ازتمثیل های زیبای مولوی تشبیه بهار به قیامت است
هر چه حوز دست این زمین رسوا شود،
رازها را می کند حق آشکار
چون بخواهد رست، تخم بد مکار
بردمد آن از دهان و از لبش
تا پدید آید ضمیر و مذهبش،
دفتر دوم 3975، 3973
5 ) پرتو حقایق پنهانی :
به سبب لطافت بهاری که از حقایق پنهانی است در نظر نمی آید و درک آن نیازمند واسطه است. مانند صفات انسانی که در درون وی پنهان است و شناخت آن نیازمند واسطه ی درونی یا بیرونی مثل زبان و رفتار اوست. اگر در خود تأمل هیچ چیزی در نمی یابی، ولی اگر متغیر و متحول شوی صفات تو در تو به حرکت در می ایند، چون امواجج که درون را به ساحل می کوبد.
فیه مافیه صفحه 63
6 ) رسول بهشت پنهانی :
بهار پیام آور قدرت و عظمتی است که لباس هستی بر آن پوشانده است و به جلوه های جمیل آن را نمایانده است.
باغ و بهار است رسول بهشت غیب، لی گوش بشنوید که این ها مبارک است
هر برگ و هر درخت رسولی از عدم، یعنی که کشت های مصفا مبارک است.
دیوان غزلیات صفحه 451
7 ) رهایی از خود :
دگرگونی طبیعت در نگاه مولانا نشان دهنده ی تغییرات درونی انسان است، او معتقد است اگر انسان خویشتن را از (خود) خالی و وجودش رابه نور ایزدی بیاراید بهارسرزمین او خواهد روئید.
مرده شو تا مخرج الحی الصمد، زنده ای زین مرده بیرون آمورد
دی شود بینی تو اخراج بهار، لیل گردی بینی ایلاج نهار
دیوان غزلیات، صفحه 553 و 552
8 ) ستایشگر موحد :
باغ و بهار یکی گویان نشان گرند که تنها به دریوزه ی استان حق رفته اند و به عنایت و ایثار او از کثرت برگ و بار به تنگ آمده حمایت و دستگیری او را استغاثه می کنند.
در نو بهار گوید ایاک نستعین
ایاک نعبد، آن که به دریوزه آمدم
بگشا در طرب، مگذارم دگر خزین
ایاک نستعین، که ز پری میوه ها
اشکسته می شوم، نگهم دارای معین
غزلیات جلد دوم صفحه 595
9 ) شخصه ی حق :
سرمای زمستان زایش و حیات طبیعت را می رباید، بلبلان و نغمه سرایان را به غربت می راند و خون در دل لاله می خشکاند و برگ و بار فرزندان باغ را می پژمراند و بهار با لشکریان سبزه و سوسن و سمن با حلایه داری (صبا) به اردوگاه زمستان می تازد و در سیاحتگاه زمین بر تخت سبزه می نشیند.
مشخصه ی عدل بهار آمد و او پنهان شد ؟
ناظر ملک شد آن نرگس معزول شده
غنچه ی طفل چو عیسی فطن و خط خوانشد ؟
بزم آن عشرتیان بار دیگر زیب گرفت.
باز آن باد صبا باده باده بستان شد.
مثنوی دفتر دوم . صفحه 167، 1666

 

10 ) شاهد عابد :
بنظر میرسد که مظاهر طبیعی گاهی در اندیشه مولانا با رفتار انسان برابری دارد. ابر می گرید، زمین خندان می شود. بهار جشن عروسی می گیرد و جلوه های بهار از رندان آب و خاک رسته اند و به شکرانه آن دست به دعا برداشته اند.
کی چندی کف گشاید در دعا ؟ کی درختی سرفشاند در هوا ؟ کی بیاید بلبل و گل یو کند ؟
کی چو طاب فاخته کوکو کند ؟ آن لطافت ها نشان شاهدی است. آن نشان پای مرد عابدی است.
مثنوی دفتر اول، صفحه 206- 2060
11 ) عقل و جان :
مولوی بهار را حیات دوباره یطبیعت می داند و انسان هم عنصری از عناصر طبیعت است و اگر فرد خود رادر معرض بهار قرار دهد عقل و جان می یابد. و ضرب المثل ازیاد بهار توشه بردار، از بادخزانخود را نگه دار دلیل این ادعاست.
گفت پیغمبر زسرمای بهار تن مپوشانید یاران زینهار
زان که با جان شما آن می کند کان بهاران بادرختان می کند
راویان این را به ظاهر برده اند هم بر آن صورت قناعت کرده اند
آن خزان نزد خدا نفس و هواست عقل و جان یعنی بهارست و بقاست.
مثنوی، دفتر اول 516، 512
12 ) نشان حق :
همه ی جلو ه ها و مظاهر هستی، نشانی از فیض خداوند است، رویش دانه ها در دل خاک حاصل پرتو دانش الهی است، اگر خاک امانت دار است و هر چه در آن بکارند همان را باز می دهد به جهت تابش عدالت حق است، خاک امانتدار زمانی رازها را آشکار می کند و آنچه را فرو برده است بر می آورد.
پرتو دانش زده بر خاک وطین تاکه شد دانه پذیرنده ی زمین
خاک امین و هر چه در وی کاشتی بی خیانت جنس آن برداشتی
این امانت ز آن امانت یافته است کافتاب عدل بر وی تافته است.
تا نشان حق نیارد نو بهار خاک سرها را نکرده آشکار
دیوان غزلیان جلد دوم، 429
13 ) نفس رحمان :
بهار واقعی نفس رحمان است که وزش آن کشتزار وجود را زنده می کند در حالیکه نبود آن حیات را تباه دل را خمار کا جان را ناکار و انسان را سپاه و سوگوار می سازد.
سوخته شد زهجر تو گلشن و کشت زار من
زنده کن به فصل خود ای دم تو بهار جان
بی لپ می فروش تو کی شکفد خمار دل ؟
بی غم ابروی کثرت راست نگشت کار من
باغ که بی تو سبز شد دی بدهد سزای او
جان که جز از تو زنده شد نیست وی از شما جان
جمله درختان صف زده، جامه سیه، ماتم زده
بی برگ زار و نوحه گر، زان امتحان زان امتحان، فیه ما فیه، بدیع الزمان فروزاصنفر،
چاپ 6، 1369 ص 35
14 ) نقاب عالم غیب :
پیامبری که درخواست خداوند را ببیند و در پاسخ شنید که در این ساعت نمی توانی ببینی، لنترانی دیدن بهار، دیدن پدر، دیدن مادر و کوه و دریا و خوشامدن از آنها فقط جلوه ای از دیدن خداوند است و در آن روز (رستاخیز) که جمال حقیقی خدا را می بینی، خواهی دانست که بهار و زیبایی آن و پدر و مادر همه نقاب و پرده های عالم غیب بودند که با دیدن آنها فقط شمه ای از زیبایی خداوند را در مییابی
همچنان که در زمستان هر کسی در جامه ودر خانه و تنور و غار از سرما خزیده است و پناه گرفته و جملل بنات و گیاه و درختاز سرما و زهر دی رخت ها در باطن برده و پنهان کرده و چون بهار جواب ایشان را به تجلی فرماید، آن سبب ها برخیزد و جمله سر برون کنند و بدان و بدانند که موجب آن بلا چه بود.
حق تعالی این نقاب ها را برای مصلحت آفریده است که اگر جمال حق بی نقاب روی نماید ما طاقت آن نداریم حق تعالی چون سرکوه به محاب تجلی می کند او نیز پر درخت و پرگل و سبز و آراسته می گردد و چون بی حجاب تجلی می کند او را زیر و زبر و ذره و ذره می گرداند.

 

 

فرمت این مقاله به صورت Word و با قابلیت ویرایش میباشد

تعداد صفحات این مقاله  11  صفحه

پس از پرداخت ، میتوانید مقاله را به صورت انلاین دانلود کنید


دانلود با لینک مستقیم


دانلود مقاله واژه بهار در قاموس مولوی

دانلود پایان نامه رشته ادبیات با موضوع مولوی با فرمت ورد

اختصاصی از هایدی دانلود پایان نامه رشته ادبیات با موضوع مولوی با فرمت ورد دانلود با لینک مستقیم و پر سرعت .

دانلود پایان نامه رشته ادبیات با موضوع مولوی با فرمت ورد


دانلود پایان نامه رشته ادبیات با موضوع مولوی با فرمت ورد

فصل اول: «سرگذشت و احوال مولوی»..........................................................

1-1سرگذشت و احوال مولوی .......................................................................

1-2افکار و عقاید عرفانی ................................................................................

فصل دوم «مولوی چه می گوید؟»....................................................................

2-1مسلک عرفانی و افکار و عقاید مولوی ......................................................

2-2علم الیقین-عین الیقین-حق الیقین...............................................................

2-3تعلق –تخلق –تحقق....................................................................................

2-4پایه اصلی مسلک و طریقه عرفانی مولوی ................................................

2-5 رسالت عرفانی و ادبی مولوی .................................................................

2-6فروغ خورشید روح بخش عرفان مشرق...................................................

2-7طریق اصلاح نفوس و درمان دردهای اجتماعی و روحانی بشر...............

2-8داروی دردهای روحانی پنهانی بشر ........................................................

2-9پراکندگی و جمعیت حواس و اوقات .........................................................

فصل سوم : «مولوی و حافظ».........................................................................

3-1-عشق از دیدگاه مولوی ...........................................................................

3-2-پیر از دیدگاه مولانا ...............................................................................

3-3جام جم ا زدیدگاه مولانا............................................................................

3-4مولوی و حافظ ..........................................................................................

فصل چهارم: «مرغ باغ ملکوتم، نیم از عالم خاک ............................................

4-1 درمراحل سیرو سلوک علمی و عرفانی ...................................................

4-2 دوره ی اول زندگانی با شخصیت اول مولوی ........................................

4-3 دوره ی دوم و شخصیت دوم مولوی .....................................................

4-4 شخصیت سوم و فعلیت نهایی مولوی .....................................................

4-5 تقسیم بندی ..............................................................................................

1-4-5افکار و عقاید مولوی.............................................................................

2-4-5مارمیت اذرمیت ....................................................................................

1-2-4-5شعار مسلک علمی و عرفانی و کلید رمز افکار و عقاید مولوی........

3-4-5جبر واختیار و قضا و قدر ...................................................................

1-3-4-5قضا و قدر .......................................................................................

2-3-4-5تجلی و ظهور حق درمظاهر بشری و صدور معجزات و کرامات از انبیا واولیای خدا    

4-4-5 اتصال پنهانی روح انسان کامل به مبدأ غیب مجرد الهی .....................

فصل پنجم : «آشنایی بیشتر با اشعار مولانا»

5-1شرح برخی از ادبیات مثنوی شریف

5-2شرح سه غزل شیوا از مولانا

5-3چند نمونه از کنایات اشعار مولوی

5-4القاب شعر اودبا و علما و هنرمندان ایران



دانلود با لینک مستقیم


دانلود پایان نامه رشته ادبیات با موضوع مولوی با فرمت ورد

دانلود تحقیق غزلـّیات مولوی و باز زائی فرهنگ ایران

اختصاصی از هایدی دانلود تحقیق غزلـّیات مولوی و باز زائی فرهنگ ایران دانلود با لینک مستقیم و پر سرعت .

دانلود تحقیق غزلـّیات مولوی و باز زائی فرهنگ ایران


دانلود تحقیق غزلـّیات مولوی و باز زائی فرهنگ ایران

فرمت فایل : ورد قابل ویرایش

تعداد صفحات: 74

 

چکیده:

غزلـّیات ِ مولوی
وباز زائی فرهنگ ایران
جـان ِ جـان = بهمن= برهمن
بهمن،جان ناپیدا،درهمه جانهای پیدا
چگونه سرودِعشق،« گیتی» میشود

درفرهنگ ایران
« بُن کل هستی» ، تبدیل به « بینش » میشود
و این« بُن ُِکل هستی»، درهربینشی،« هست »
وسپس،« بینش»، تبدیل به « زندگی» میشود
واین بُن کل هستی، درجان هرانسانی، هست

گیتی ، از« بـُـنی نـاپـیـدا »، « پیدا» میشود
وآن« بُن »، خودش را درگیتی میگسترد
به این روند پیدایش، گفته میشد که :
« بـُن ، سـایـه میـشـود »

« بُن آفریننده کیهان »
«بُن همیشه حاضرو مقیم وذاتی»
دردرون هرانسانی هست
فلسفه Immanence یا ِزهِشی ( انبثاقی) ایران
برضد فلسفه Transcendence درادیان نوری است

درفرهنگ اصیل ِ ایران ،
تصویر« هبوط آدم ازبهشت» نیست
تصویر« هبوط آدم » در تورات وانجیل وقرآن،
در مکاتب فلسفی باختر ،
« فلسفی ساخته شد »
وبنیاد تفکر فلسفی، غرب گردید
وآن را از بُن ، تباه ساخت

به « فرّ سـایـه ات » ، چون « آفـتابـیـم »
همائی تو ، همائی تو ، همائی

« گیتی که مجموعه همه جانهاست » ، سایه هماست . ولی سایه انداختن هما ، هبوط گیتی ازهما و هبوط انسان، ازهما نیست ، بلکه سایه هما ، درفرو افتادن به زمین ، تبدیل به آفتاب وسرچشمه روشنی میشود ! این سخن که به نظرما، غیرمنطقی است ، چه معنائی داشته است ؟ ودرست این، تفاوت کلی فرهنگ ایران ، از فلسفه غربست ، که بجای « اندیشه هبوط » ، « اندیشه تعالی » می نشیند . این سراندیشه فوق العاده مهم را باید بررسی کرد.
« بـهـمـن » ، درفرهنگ اصیل ایران ، تخم درون هرجانی وهرانسانی است. به عبارتی دیگر، بهمن ، « گنج نهفته » یا « کنزمخفی» یا « جان درمیان جان » درهرانسانی است . در هرجانی در گیتی ، « گنج نهفته» هست . درشاهنامه این سراندیشه ، به شکل « دژبهمن که درش ناپیداست ، و با هیچ زوروقهروقدرتی ، نمیتوان « دراین دژ» را یافت و آنرا گشود و آن دژرا تسخیرکرد » و به شکل ِ« پیدایش جهان به صورت ِ بند یا طلسم » عبارت بندی شده است . فردوسی ، پس ازگفتار اندرآفرینش عالم » و بیان پیدایش آسمان و کوه و آب ورستنیها و پویندگان واینکه همه، « دربندند»، میگوید که : انسان درپایان ، پیداشد، تا باخردش ، این طلسم ها و بندهارابگشاید :
چو زین بگذری ، مردم آمد پدید
شد « این بند ها » را سراسر کلید
خرد انسانی با « کلید مهر»، این طلسم و بندها را میگشاید . ویژگی بنیادی خرد انسان درفرهنگ ایران ، « پیوند مهری خرد با طبیعت و گیتی » است .خرد ، درفرهنگ ایران ، نمیاندیشد که چگونه میتواند طبیعت را با مکرو قهر و زور، مغلوب خود سازد، بلکه میاندیشد که چگونه با مهر، میتواند « درهای بسته به طبیعت هرپدیده ای را بگشاید » . در هر چیزی وهر جانی درگیتی ، گنجی نهفته است که باید آنهاراجست وبدون قهرو زور و غلبه ، آنهارا گشود .
همچنین این سراندیشه درگرشاسپ نامه توسی ، به شکل « دخمه سیامک » عبارت بندی میشود . گرشاسپ که همان « سام » باشد از ملاح میپرسد که « این حصن که دژ باشد، درنهفتش ، چه دارد ؟ ودراین دژ، چیست که هرچه درش را میجویند، در ِورود به آن را نمی یابند » ؟ درست این دژی که درش ناپیداست ، و « دخمه سیامک » میباشد ، همان « گنج مخفی » یا « بهمن » است و سیامک درشاهنامه ، وجودی جز« سیمرغ یا هما » نیست که نخستین پیدایش بهمن است (این مطلب درپایان این کتاب، بطورگسترده بررسی میشود ) . بهمن ، بُن ِ همه جانهاست ، و مجموعه همه بُن ها درگیتی است . بهمن ، گنج مخفیست ، که در پیدایشش ( در سایه افکندنش= پیدایش جفت وسه تا شدن ) ، تبدیل به « گنج نهفته درهرچیزی ودرهرجانی ودرهر انسانی » میگردد . خویشکاری خرد انسان، گشودن این طلسمها یا بندها ، با کلید مهرهست ، چون بهمن ، اصل ضد خشم و قهراست، که گنج نهفته درهرچیزیست، و تا کسی به اندیشه حیله ورزی و غلبه جوئی و پرخاشگریست ، « درب ِخود » را به او نشان نمیدهد . طلسم یا « دژ بهمن » را ، با زور وقهر وقدرت ، نمیتوان شکست ، و با کاربرد حیله و مکرو خدعه، نمیتوان گشود. فرهنگ ایران با این سر اندیشه ، نشان میداد که گوهر سراسر هستی ، برضد قهر و مکرو زور و پرخاشگریست . پایان همه غلبه جوئیها و قدرتخواهیها ، شکست است ، چون گوهر جهان ، راه را به شناخت خود، به چنین گونه غلبه جویان و قدرتخواهان می بندد . اینجاست که باید ازخود پرسید که: آیا با همه راهها وشیوه هائی که برای غلبه برطبیعت وانسان یافته شده است ، گوهر جهان و انسان ، تصرف و شناخته شده است ؟ آیا این « گوهر آزادی درانسان » نیست که همیشه غلبه ناکردنی و تصرف ناپذیر باقی میماند ؟ حقیقت چیزها و انسانها و جانها را با زوروقهرو غلبه جوئی ، نمیتوان شناخت وبدان بینش یافت . این ژرفای انسان هست که فقط عشق آنرا میگشادید . ا این « بینش حقیقی» است که « دین » خوانده میشود . « دین » ، گنج نهفته در هرانسانی بود ، که نه میشد بدان شهادت داد و اعتراف کرد ، و نه میشد بدان ایمان آورد ، و نه میشد آنرا ازکسی آموخت ، و نه با تقلید میشد دیندارشد . ایمان و تقلید ، گواه بر « بیدینی = یا بی حقیقتی » بود .
با این تصویر، این سراندیشه که گوهر همه چیزها و انسانها و جانها ،« سرچشمه غنا » است ، بنیاد فرهنگ ایران شد ، که سپس درمکاتب فلسفی نوین ، همین اندیشه ، کشف گردید . از این سراندشه است که سکولاریته و « اصل بنیادی حقوق بشر» ، مستقیما بدون هیچ پیچیدگی و موازماست کشی و « کاربرد فن و فوت تاءویل » ، آشکارا ازآن میزهد و میتراود.
حقوق بشر، براین اصل قرار دارد که « انسان ، خودش ، میزان ومعیارارزشها و قانونها و نظام وحکومت و اقصاد و .. » هست. ودرست این اندیشه که جان میان انسان، کلید گشاینده همه قفلها و درمانگر همه دردهاست ، اندیشه ایست که ازاین بهمن ، به مولوی به ارث رسیده است .
تو هرچه هستس می باش و، یک سخن بشنو
اگرچه میوه حکمت بسی بچیدستی
حدیث « جـان تـو » اینست و ، گفت من، چو صداست
اگر تو شیخ شیوخی ، و گر مریدستی
تو خویش درد گمان برده ای و ، درمانی
تو خویش ، قفل گمان برده ای ، کلید ستی
اگر زوصف تو دزدم ، تو « شحنه عقلی »
واژه « شحنه»، معرب همان« شئنا= سئنا» یا سین وسیمرغ است.
وگر تمام بگویم ، ابا یزیدستی
دریغ ازتو که در آرزوی غیری تو
« جمال خویش ندیدی » که « بی ندیدستی »
درست همین « جان »، که مولوی دراین شعر ازآن سخن میگوید ، همان « جان ِ جان » است که بهمن یا « گنج مخفی» میباشد.
« گنج » چیزیست که درآنجا که هست ، نمیگنجد . ویژگی « گنج » ، ناگنجائی همیشگیش هست . آنچه در جای خودش نمیگنجد ، و کشش بسوی رویش وگسترش و افزایش ازآنجا دارد ، گنج است . واژه «گنج » که معربش« کنز» است ، درآرامی « گین+ زا gin+zaa » هست . که به معنای « زهدان، یا اصل زاینده » است . « گنج عروس » که دراصل، به « خمسه مسترقه یا اندرگاه » گفته میشده است ، و همان « پنج روز پایان سال»است که شمرده نمیشده است ، « تخمیست که سراسر گیتی، هرسال ازنو ، ازآن میروید »، ونام دیگر این خمسه مسترقه ، « پیتک » است ، که درکردی « پیته ک » به معنای « جهازعروس » است.
و « اصل آفریننده عروس ، که زهدانش باشد » ، « گنج» شمرده میشده است . و« زهدان » ، درهمان آغازفرهنگ ایران، تبدیل به تصویری انتزاعی برای « اصل آفرینندگی» شده است ، که « درخود ، تخمی دارد که روینده و افزاینده ست، که درزهدان، نا گنجاست » . بهمن ، درست « دوگیان = دوجانه » یا « اصل آبستنی » بود . هرانسانی ، گنج مخفی ، یا « اصل آبستنی » است . مولوی ، این سراندیشه را که « بُنمایه فرهنگ ایران » است ، در مفهوم « جـان ِ جـان » نگاهداشت . بهمن ، مینوی درون مینو ، « تخم بازآفرین ، درون تخم » ، « من ِ من » ، « اصل جان ، درون جان» یا « جان ِ جان » است .


دانلود با لینک مستقیم


دانلود تحقیق غزلـّیات مولوی و باز زائی فرهنگ ایران

پروژه و تحقیق آماده بررسی سرگذشت و احوال مولوی و بررسی کلام و دیدگاه های مولوی - 98 صفحه فایل ورد و قابل ویرایش

اختصاصی از هایدی پروژه و تحقیق آماده بررسی سرگذشت و احوال مولوی و بررسی کلام و دیدگاه های مولوی - 98 صفحه فایل ورد و قابل ویرایش دانلود با لینک مستقیم و پر سرعت .

پروژه و تحقیق آماده بررسی سرگذشت و احوال مولوی و بررسی کلام و دیدگاه های مولوی - 98 صفحه فایل ورد و قابل ویرایش


پروژه و تحقیق آماده بررسی سرگذشت و احوال مولوی و بررسی کلام و دیدگاه های مولوی - 98 صفحه فایل ورد و قابل ویرایش

 

 

 

 

 

 

 

 

 

فهرست مطالب

عنوان  صفحه

فصل اول: «سرگذشت و احوال مولوی»

1-1سرگذشت و احوال مولوی

1-2افکار و عقاید عرفانی

فصل دوم «مولوی چه می گوید؟»

2-1مسلک عرفانی و افکار و عقاید مولوی

2-2علم الیقین-عین الیقین-حق الیقین

2-3تعلق –تخلق –تحقق

2-4پایه اصلی مسلک و طریقه عرفانی مولوی

2-5 رسالت عرفانی و ادبی مولوی

2-6فروغ خورشید روح بخش عرفان مشرق

2-7طریق اصلاح نفوس و درمان دردهای اجتماعی و روحانی بشر

2-8داروی دردهای روحانی پنهانی بشر

2-9پراکندگی و جمعیت حواس و اوقات

فصل سوم : «مولوی و حافظ»

3-1-عشق از دیدگاه مولوی

3-2-پیر از دیدگاه مولانا 

3-3جام جم ا زدیدگاه مولانا

3-4مولوی و حافظ

فصل چهارم: «مرغ باغ ملکوتم، نیم از عالم خاک

4-1 درمراحل سیرو سلوک علمی و عرفانی

4-2 دوره ی اول زندگانی با شخصیت اول مولوی

4-3 دوره ی دوم و شخصیت دوم مولوی

4-4 شخصیت سوم و فعلیت نهایی مولوی

4-5 تقسیم بندی

1-4-5افکار و عقاید مولوی

2-4-5مارمیت اذرمیت

1-2-4-5شعار مسلک علمی و عرفانی و کلید رمز افکار و عقاید مولوی

3-4-5جبر واختیار و قضا و قدر

1-3-4-5قضا و قدر

2-3-4-5تجلی و ظهور حق درمظاهر بشری و صدور معجزات و کرامات از انبیا واولیای خدا

4-4-5 اتصال پنهانی روح انسان کامل به مبدأ غیب مجرد الهی

فصل پنجم : «آشنایی بیشتر با اشعار مولانا»

5-1شرح برخی از ادبیات مثنوی شریف

5-2شرح سه غزل شیوا از مولانا

5-3چند نمونه از کنایات اشعار مولوی

5-4القاب شعر اودبا و علما و هنرمندان ایران


مسلک عرفانی و افکار و عقاید مولوی

حاصل عمرم سه سخن بیش نیست

 

خام بدم، پخته شدم ، سوختم
 

همه چیز درباره‌ ی مولوی گفتند؛ نگفتند خود مولوی چه می گوید!

دراین جاخلاصه و مختصری از آن چه را که درآثار مولوی و به خصوص مثنوی شریف که بانگ توحید و نغمه‌ی الهی و صیقل ارواح و نردبان آسمان است، ذکر می کنم اما این موضوع به طور کلی و اجمال، شامل دو مبحث یا دو فصل برزگ می شود، یکی خصوص طریقه و مسلک خاص عرفانی و شیوه‌ی راه وروش تصوف مولوی و دیگر سایر افکار و عقاید مولوی یعنی دریایی بس عظیم و ژرف و پهناور که قطره ای از آن شناخته شده است و به این زودی به قعر آن نتوان رسید.

گرشود بیشه قلم دریا مدید
 

 

مثنوی را نیست پایانی پدید

کلمه‌ی «پدید» به اصطلاح دستور فارسی مماله‌ی «مداد» است به معنی جوهر و مرکب که با آن چیزمی نویسند. مأخوذ ازآیه‌ی شریفه‌ی سوره‌ی کهف: «قل لوکان البحر مداداً لکلمات ربی لنفه البحر قبل ان تتفذ کلمات دبی و لوجئنا بمثله مدداً»

2-2 علم الیقین- عین الیقین-حق الیقین

ازسه مرحله یا سه منزل مدارج کمال روحانی بشر که مولوی دروصف حال خود آن را خامی و پختگی و سوختگی گفته است؛ در لسان قرآن کریم به مراتب سه گانه‌ی علم الیقین وعین الیقین و حق الیقین، تعبیر شده است که همه‌ی طوایف علمی و عرفانی و صوفی آن را پذیرفته و اصطلاح قرار داده اند.

نقش و قشر علم را بگذاشتند

 

رأیت عین الیقین افراشتند

***

زآتش ارعلمت یقین شد از سخن

 

پختگی جودر یقین منزل مکن

تا نسوزی نیست آن عین الیقین

 

این یقین خواهی درآتش درنشین

***

2-3 تعلق – تخلق- تحقق

عرفا و صوفیه اصطلاح مخصوص دیگری هم دارند که همان مراحل سه گانه است:

1. تعلق : علم الیقین 2.تخلق: عین الیقین 3. تحقق: حق الیقین

مثالی را که از خود مولوی در مراحل سه گانه‌ی علم الیقین تا حق الیقین ذکر کردم «زآتش ارعلمت یقین شد از سخن» را توضیح می دهم: یک بار فقط علم یقین به وجود آتش دارید، اما هنوز آنرا ندیده و حرارت و سوزش آنرا احساس نکرده اید؛ این جا مقام علم الیقین است و چون خود آتش و آثار آنرا مشاهده کردید مرتبه‌ی عین الیقین است و هنگامی که درآتش افتادید و سوختید و مانند آتش شدید به درجه‌ی حق الیقین رسیده اید.

درباره‌ی آتشی که مولوی را گرم کرد و دست آخر او را سوزانید باید با کمال خلوص و صدق دعا کنیم که شعله و یا جرقه ای از آن نصیب ما شود و روح افسرده‌ی یخ زده‌ی مارا گرم کند. زیرا به گفته‌ی خود او این آتش، آتش عشق است.

آتشی ازعشق در دل برفروز

 

سربسر فکر وعبارت را بسوز

عش آن شعله‌ست کوچون برفروخت

 

آن چه جز معشوق باقی جمله سوخت

عاشقان راهر زمان سوزیدنی است

 

برده ویران خراج وعرش نیست

***

آتش این بانک نای ونیست باد

 

هرکه این آتش ندارد نیست باد

2-4 پایه‌ی اصلی مسلک و طریقه ‌ی عرفانی مولوی


دانلود با لینک مستقیم


پروژه و تحقیق آماده بررسی سرگذشت و احوال مولوی و بررسی کلام و دیدگاه های مولوی - 98 صفحه فایل ورد و قابل ویرایش