هایدی

مرجع دانلود فایل ,تحقیق , پروژه , پایان نامه , فایل فلش گوشی

هایدی

مرجع دانلود فایل ,تحقیق , پروژه , پایان نامه , فایل فلش گوشی

نظریه سازمانهای یادگیرنده

اختصاصی از هایدی نظریه سازمانهای یادگیرنده دانلود با لینک مستقیم و پر سرعت .

نظریه سازمانهای یادگیرنده


نظریه سازمانهای یادگیرنده

عنوان:نظریه سازمانهای یادگیرنده

فرمت فایل تحقیق:بصورت ورد

ص:61

 مقدمه‌

برنامه‌های‌ بهبود مداوم‌ که‌ امروزه‌ نقل‌ محافل‌ مدیریتی‌ است‌، به‌ سرعت در تمام‌ سازمانها گسترده‌ می‌شوند. مدیران‌ به‌ این‌ امید چنین‌ برنامه‌هایی‌ را، که‌بعضاً هزینه‌های‌ گزافی‌ را نیز به‌ سازمان‌ تحمیل‌ می‌کنند، در دستور کار قرارمی‌دهند که‌ بتوانند در سازمان‌ توان‌ رقابت‌ در بازار جهانی‌ و مقاومت‌ در برابر پیچیدگی‌های‌ روزافزون‌ را ایجاد کنند. برنامه‌ها و تکنیک‌های‌ بهبود مداوم‌ بسیارمتنوع‌اند، چنانکه‌ تنها تهیه‌ فهرستی‌ از عناوین‌ آنها نیز کار سختی‌ است‌. متأسفانه‌ در این‌ وادی‌ تعداد شکست‌ها به‌ مراتب‌ بیش‌ از پیروزیهای‌ بدست‌ آمده ‌است‌. نظریه‌ سازمانهای‌ یادگیرنده‌، که‌ ابتدا توسط تعدادی‌ از مدیران‌ هوشمند وبا تجربه‌ در محیط کسب‌‌و‌کار به‌ صورت‌ عملی‌ مورد استفاده‌ قرار گرفته ‌و سپس‌ در محیط‌های‌ دانشگاهی‌ توسط نظریه‌پردازان‌ پرورش‌ داده‌ شده‌ است‌، به‌ دنبال یافتن‌ جواب‌ این‌ مسئله‌ است‌.
بسیاری‌ از مدیران‌ از فهم‌ این‌ حقیقت‌ اساسی‌ که‌ بهبود مداوم‌ نیاز به‌ تعهدسازمان‌ به‌ یادگیری‌ مداوم‌ دارد، عاجزند. اساساً چگونه‌ می‌توان‌ انتظار داشت‌ که سازمانی‌ بتواند به‌ پیشرفت‌ نائل‌ شود و افقهای‌ جدیدی‌ از فعالیت‌ و کار رافراروی‌ خود بگشاید، بدون‌ اینکه‌ بخواهد چیز جدیدی‌ یاد بگیرد. حل‌ یک‌ مسئله ‌چالش‌ برانگیز، معرفی‌ محصولی‌ جدید و بازمهندسی‌ یک‌ فرایند تولید جملگی‌ نیاز به‌ مشاهده‌ جهان‌ به‌ طریقی‌ نو و تلاش‌ عملی‌ در جهت‌ اجرای‌ یافته‌های‌ جدیددارند. در فقدان‌ عنصر حیاتی‌ یادگیری،‌ سازمانها و افراد آنها تنها شیوه‌های‌کهنه‌ را - حداکثر با بیانهای‌ جدید - تکرار می‌کنند.
 

تعاریف‌:

یک‌ مرور مختصر و اولیه‌ در میان‌ نوشته‌های‌ صاحبنظران‌، محقق‌ را باتعاریف‌ متعدد و متفاوتی‌ از سازمان‌ یادگیرنده‌ مواجه‌ می‌سازد. در این‌ میان‌، مقاله‌ حاضر سعی‌ دارد تا به‌ عناصر و مفاهیم‌ اساسی‌ مشترکی‌ که‌ در تعاریف ‌ارائه‌ شده‌ بپردازد و تعریفی‌ از سازمان‌ یادگیرنده‌ ارائه‌ کند که‌ حداکثر وفاق ‌اندیشمندان‌ این‌ عرصه‌ پیرامون‌ آن‌ وجود داشته‌ باشد. اما قبل‌ از پرداختن‌ به‌تعریف‌ سازمان‌ یادگیرنده‌، لازم‌ است‌ تا مفهوم‌ یادگیری‌ سازمانی،‌ که‌ مفهومی‌اساسی‌ و پایه‌ای‌ است،‌ به‌ دقت‌ تعریف‌ و تفاوت‌ ظریف‌ آن‌ با سازمان‌ یادگیرنده‌تشریح‌ شود.
مفهوم‌ یادگیری‌ سازمانی‌ به‌ لحاظ زمانی‌ قبل‌ از سازمان‌ یادگیرنده‌توسعه‌ داده‌ شده‌ است‌. کار جدی‌ محققین‌ پیرامون‌ یادگیری‌ سازمانی‌زمینه‌ساز شکل‌گیری‌ نظریه‌ سازمان‌ یادگیرنده‌ بوده‌ است‌. یادگیری‌ سازمانی‌به‌ طور فزاینده‌ای‌ در میان‌ سازمانهایی‌ که‌ به‌ افزایش‌ مزیت‌ رقابتی‌،نوآوری‌ واثربخشی‌ علاقمندند، مورد توجه‌ ویژه‌ قرار گرفته‌ است‌. آرجریس‌(1) و شون‌(2)(1978: 2)، که‌ دو تن‌ از پژوهشگران‌ اولیه‌ در این‌ زمینه‌ هستند، یادگیری‌سازمانی‌ را به‌ عنوان‌ «کشف‌ و اصلاح‌ خطا» تعریف‌ می‌کنند. به‌ نظر فایول‌(3) ولایلز (4) (1985:803)، یادگیری‌ سازمانی‌ فرایند بهبود اقدامات‌ از طریق‌ دانش‌ وشناخت‌ بهتر است‌. داجسون‌(5) یادگیری‌ سازمانی‌ را به‌ عنوان‌ ”روشی‌ که‌سازمانها ایجاد، تکمیل‌ و سازماندهی‌ می‌کنند تا دانش‌ و جریانهای‌ عادی‌ کار دررابطه‌ با فعالیت‌هایشان‌ و در داخل‌ فرهنگ‌هایشان‌ و همچنین‌ کارایی‌ سازمان‌ را ازطریق‌ بهبود بکارگیری‌ مهارتهای‌ گسترده‌ نیروی‌ کارشان‌، انطباق‌ داده‌ وتوسعه‌ بخشند“، تعریف‌ می‌کند (Dodgson,1993:377).
نکته‌ اساسی‌ که‌ در مرور تعاریف‌ ارائه‌ شده‌ برای‌ یادگیری‌ سازمانی‌ به‌چشم‌ می‌خورد، اینست‌ که‌ در دیدگاههای‌ جدیدتر یادگیری‌ سازمانی‌ مستقیمادر زمینه(6)سازمان‌ تعریف‌ می‌شود. دلیل‌ عمده‌ این‌ امر شکل‌گیری‌ نظریه‌سازمان‌ یادگیرنده‌ در سالهای‌ اخیر می‌باشد و دقیقاً از این‌ مرحله‌ به‌ بعد تعاریف‌ مربوط به‌ یادگیری‌ سازمانی‌ و سازمان‌ یادگیرنده‌ کاملاً به‌ یکدیگرمرتبط می‌شوند و کار محقق‌ در تعیین‌ حوزه‌ هر یک‌ به‌ صعوبت‌ می‌گراید.

.

.

.

WORD


دانلود با لینک مستقیم


نظریه سازمانهای یادگیرنده

نظریه سیستمها در مدیریت

اختصاصی از هایدی نظریه سیستمها در مدیریت دانلود با لینک مستقیم و پر سرعت .

نظریه سیستمها در مدیریت


نظریه سیستمها در مدیریت

عنوان:نظریه سیستمها در مدیریت

فرمت:ورد

ص:69

نظریه سیستمها به مفهوم عام خود در واقع کاملترین و جدیدترین چارچوب فکری است که بشر امروزی در راه کشف حقایق و تمیز خطا از صواب برای خود ساخته است . این منطق محصول عمر انسان متمدن است که مرحلة تکامل خود را از دوران قبل از میلاد شروع کرده است . اگر چه اصولاً پیشرفت نحوة تفکر : سیر تکاملی داشته است ، ولی به منظور توجیه موضوع از سه مرحلة جهشی به ترتیب زیر می توان سخن به میان آورد :

1ـ مرحلة منطق ارسطویی،

2ـ مرحلة منطق تجربی ،

3ـ مرحلة منطق سیستمی ،

 

منطق ارسطویی

منطق ارسطو یا طرز فکر ارسطویی خود در واقع سنتز یا ترکیب کاملی از منطق سقراط و افلاطون است . اساس کار سقراط ( اوایل قرن پنجم قبل از میلاد ) مبتنی بر استقرا بود ، یعنی در هر باب با بررسی موارد مختلف و جزئی تدریجاً به کلیات می رسید و پس از استقرا به شیوة قیاس می رفت که برعکس استقرا بررسی قضایا از کل به جزء است . اعتقاد بر این است که روش استدلال مبتنی بر تصورات کلی را سقراط به افلاطون و ارسطو آموخت و به همین علت است که او را مؤسس فلسفة مبتنی بر کلیات عقلی می دانند .

اساس فلسفة افلاطون ( اوایل قرن چهارم قبل از میلاد ) تقریباً در قطب مخالف طرز فکر سقراط است ، به این صورت که به نظر افلاطون محسوسات ظواهرند ، نه حقایق و گذرنده اند و نه باقی و علم (آگاهی ) بر آنها تعلق نمی گیرد ، بلکه علم به دنیای معقولات تعلق می گیرد ، به این معنی که چه مادیات مانند حیوان و جماد ، چه معنویات مانند عدالت ، ظلم و غیره اصل و حقیقتی دارند که به حواس درک نمی شوند و تنها عقل آنها را در می یابد و می توان آن را صورت یا مثال نامید و هر چیزی مثالش حقیقت دارد و آن یکی است ، مطلق و غیر قابل تعییر و فارغ از زمان و مکان و ابدی وکلی . بنابراین پدیده های اطراف ما که به ذهن میرسند پرتو یا انعکاس از مثل ( جمع مثال ) خود می باشند و نسبتشان به حقیقت مانند نسبت سایه است به صاحب سایه .

.

.

.

WORD


دانلود با لینک مستقیم


نظریه سیستمها در مدیریت

دانلود مقاله نظریه سیستمها در مدیریت

اختصاصی از هایدی دانلود مقاله نظریه سیستمها در مدیریت دانلود با لینک مستقیم و پر سرعت .

دانلود مقاله نظریه سیستمها در مدیریت


دانلود مقاله نظریه سیستمها در مدیریت

نظریة سیستم ها در مدیریت

مقاله ای مفید و کامل

 

 

 

 

 

لینک پرداخت و دانلود *پایین مطلب* 

فرمت فایل:Word(قابل ویرایش و آماده پرینت)

تعداد صفحه:62

چکیده :

نظریه سیستمها به مفهوم عام خود در واقع کاملترین و جدیدترین چارچوب فکری است که بشر امروزی در راه کشف حقایق و تمیز خطا از صواب برای خود ساخته است . این منطق محصول عمر انسان متمدن است که مرحلة تکامل خود را از دوران قبل از میلاد شروع کرده است . اگر چه اصولاً پیشرفت نحوة تفکر : سیر تکاملی داشته است ، ولی به منظور توجیه موضوع از سه مرحلة جهشی به ترتیب زیر می توان سخن به میان آورد :

1ـ مرحلة منطق ارسطویی،

2ـ مرحلة منطق تجربی ،

3ـ مرحلة منطق سیستمی ،

منطق ارسطویی

منطق ارسطو یا طرز فکر ارسطویی خود در واقع سنتز یا ترکیب کاملی از منطق سقراط و افلاطون است . اساس کار سقراط ( اوایل قرن پنجم قبل از میلاد ) مبتنی بر استقرا بود ، یعنی در هر باب با بررسی موارد مختلف و جزئی تدریجاً به کلیات می رسید و پس از استقرا به شیوة قیاس می رفت که برعکس استقرا بررسی قضایا از کل به جزء است . اعتقاد بر این است که روش استدلال مبتنی بر تصورات کلی را سقراط به افلاطون و ارسطو آموخت و به همین علت است که او را مؤسس فلسفة مبتنی بر کلیات عقلی می دانند .

اساس فلسفة افلاطون ( اوایل قرن چهارم قبل از میلاد ) تقریباً در قطب مخالف طرز فکر سقراط است ، به این صورت که به نظر افلاطون محسوسات ظواهرند ، نه حقایق و گذرنده اند و نه باقی و علم (آگاهی ) بر آنها تعلق نمی گیرد ، بلکه علم به دنیای معقولات تعلق می گیرد ، به این معنی که چه مادیات مانند حیوان و جماد ، چه معنویات مانند عدالت ، ظلم و غیره اصل و حقیقتی دارند که به حواس درک نمی شوند و تنها عقل آنها را در می یابد و می توان آن را صورت یا مثال نامید و هر چیزی مثالش حقیقت دارد و آن یکی است ، مطلق و غیر قابل تعییر و فارغ از زمان و مکان و ابدی وکلی . بنابراین پدیده های اطراف ما که به ذهن میرسند پرتو یا انعکاس از مثل ( جمع مثال ) خود می باشند و نسبتشان به حقیقت مانند نسبت سایه است به صاحب سایه .

ارسطو ( 384ـ 323 قبل از میلاد ) با رد عقاید افلاطون کاملترین منطق دورة خود را ارائه داده و معروف است که ضمن رد نظریة افلاطون گفته

است :

« افلاطون را دوست دارم اما به حقیقت بیش از افلاطون علاقه دارم »

ارسطو به عنوان واضع منطق چنین ارائه طریق می نماید که چون زبان و سخن وسیلة بروز فکر و عقل انسان است ، می بایستی چگونگی الفاظ و دلالتهای آنها و ترکیبشان را برای جمله بندی معلوم کنیم تا از ابهام و اشتباه جلوگیری شود . سپستصور و تصدیق ، ذاتی و عرضی ، جزئی و کلی را مشخص نمود و ضمن ارائه معیارهای مفهومی از قبیل قضایای شرطیه و حملیه ، صغری و کبری و نحوة اخذ نتیجه وصورت بستن قیاس ، انواع برهان را تمیز داد و رموز جدل و سفسطه را باز نمود .

اساس منطق ارسطو استدلال قیاسی است ـ قیاس از سه قضیه ترکیب می شود و قضیة سوم نتیجه ای است که از دو قضیه دیگر حاصل می گردد . قضیة اول را کبری و دوم را صغری می نامند و این دو قضیه می بایستی قبلاً ثابت یا ثبت فرض شده باشند . به عنوان مثال انسان می میرد ( قضیة کبری ) ، سقراط انسان است ( قضیة صغری ) ، پس سقراط می میرد ( نتیجه ) یک نوع استدلال قیاسی است .

به طوری که ملاحظه می شود اصول استدلال قیاسی ناشی از یک نوع عمل ذهنی است که حتی ذهن هم عمل مهمی انجام نمی دهد ، زیرا نتیجه در واقع در بطن مقدمه است و به همین علت تا زمانیکه بشر در قالب منطق ارسطو فکر می کرد پیشرفت بسیار کند بود و حتی می توان گفت که رکود فکری برای بیست قرن به بشر مستولی گشت . دورة رکود فکری که قرون وسطی زمان مشخص آن است دارای خصوصیاتی به این شرح بوده است :

1ـ در این دوره کسب علم فقط در انحصا طلاب علوم دینی بود . پدیده های فیزیکی ( عینی ) برمینای عوامل متافیزیکی ( تصوری ) توجیه می شد . به وضوح کسب علم جنبة جزمی یا دگماتیستی داشت ، به این صورت که علم فقط در تایید آن چیزی که قبلاً مورد قبول قرار گشته بود ، مورد استفاده قرار می گرفت .

2ـ دانشمندان دورة قرون وسطی تصور می کردند که دانشمندان قدیم درخت علم را به حد کمال رسانیده اند و دیگر چیزی نیست که به آن اضافه کرد و وظیفة متأخرین فقط یادگیری است و برای هر کس کافی بود که در اثبات نظر خود متوسل به عقیدة یکی از گذشتگان شود و پذیرش فکر قدما به حدی آمیخته با تعصب بود که مخالفان را تکفیر و حتی اعدام می کردند ( کما اینکه در مورد گالیلة ایتالیایی چنین حکمی صادر شد ، زیرا او نظریة حرکت زمین را عرضه کرد و چون این نظر مخالف فکر قدما بود به اعدان محکوم شد ، ولی چون از نظر خود عدول نمود و توبه کرد از مرگ نجات یافت ) .

منطق ارسطویی به خاطر علل و اسبابی که در زیر اشاره می کنیم به تدریج از رونق افتاد :

1ـ اختراع دستگاه چاپ که انتشار کتاب یا وسیلة حمل و انتقال دانش را آسان نمود ،

2ـ در اثر تسلط عثمانیها بر یونان بسیاری از دانشمندان یونانی به همراه کتابهایی قدیمی به ایتالیا و دیگر نقاط اروپا مهاجرت کردند و اروپاییان مستقیماً به منابع دانش دست یافتند ،

3ـ ایجاد اختلافات مذهبی که به تأسیس مذهب پروتستان منتهی گردید و در میان تمام مردم غرب جنبشی فکری آغاز شد ،

4- کشف آمریکا و راه دریای به اسیا که میدان وسیعی برای رابطه اروپاییان با سرزمین های دیگر فراهم کرد.

اگر چه می توان این موارد را ظاهراً موجب تجدید حیات علم و ادب ( رنسانس ) به حساب آورد ولی به هر حال این علل خود معلول پیشنهادی دیگری هستند در هر صورت در اوایل قرن شانزدهم زمینه برای مخالفت با منطق ارسطویی آماده شد و فرنسیس بیکن انگلیسی ( 1560ـ1625) روش علمی خود را بر مشاهده ، تجربه و استقرا بنا نهاد .

رنه دکارت فرانسوی ( 1596ـ1650) نقص منطق بیکن را که بی توجهی به قدرت تفکر بود رفع نمود و با اختراع هندسة تحلیلی و تکمیل جبر و مقابله و رسالات فلسفی متعدد ، قدرت فکر بشر را در بررسی مسائل و پدیده های جهانی به ثبوت رساند .

مباحث مربوط به نحوة تفکر و اساس تشخیص حقیقت و راه صواب از خطا به آخرین مراحل خود رسیده بود و در اینجا بود که ایجاب می کرد فکری قوی راهنمای جتمعة دانشمندان گردد و نقطة عطفی درتاریخ علم به وجود آورد . امانوئل کانت (1724ـ1804) این مهم را انجام داد . کانت در کشف حقیقت موجودات ، حس و تجربه را تنها وسیلة علم پنداشت و درمیزان اعتماد به معلومات به نیروهای سه گانة ذهن اشاره می کند که عبارتند از : حس ، فهم و عقل . با توجه به این سه قوه ، بحث مربوط به صحت و سقم یک پدیده را موضوع نقادی عقل مطلق نظری قرار داد . کانت با ارائه بحث دیگری تحت عنوان نقادی عقل مطلق عملی پدیده های رفتاری را در قالب علم اخلاق توجیه می نماید . مباحث مربوط به فلسفة کانت بسیار پیچیده می باشد و در زمان او کاملترین مباحث فلسفی را شامل می گشت . با ساده کردن بیش از حد این فلسفه ، شاید بتوان گفت که به نظر کانت انسان قدرت درک امور را به طور مطلق ندارد ، بلکه فقط قادر به درک امور به طور نسبی می باشد .

بحث فلسفة کانت را با اشاره به اهمیت آن از زبان مرحوم محمد علی فروغی به اتمام می رسانیم . بر اساس استنتاجات دانشمند مذکور در سدة شانزدهم و هفدهم میلادی در اروپا اندیشمندانی ظاهر شدند که معتقد بودند که در ظرف دو هزار سال اخیر علم و حکمت چندان پیشرفتی نکرده و سیرش تقریباً متوقف مانده است ، از این لحاظ به فکر چاره افتادند و روشهایی تازه برای تحقیق علمی ایجاد کردند و به همین علت در سدة هفدهم و هیجدهم جنبش علمی و فلسفی بسیار گسترده ای در اروپا روی داد . کلیة رشته های علمی از قبیل نجوم ، ریاضیات طبیعیات به کلی زیر ورو گردید و آنقدر توسعه یافت که از قلمرو فلسفه خارج شد و فیلسوفان مجبور شدند آنها را به علمای متخصص واگذارند . فلسفه نیز خود وارد مرحلة جدیدی شد و کانت فیلسوف آلمانی با ارائه نظریة نقادی خود ورق فلسفه را نیز برگردانید .1

پس از کانت نوبت به جورج ویلهم فردریک هگل (1770 ـ1831) می رسد که تا حدود یک ربع قرن پس ز کانت زندگی کرد . مشخصات کلی فلسفة هگل این است که از نظر فهم بین پدیده های جهانی تضاد وجود دارد و حال آنکه عقل به آن جا می رسد که این تضاد ساختگی است زیرا در هستی ، نیستی است و در نیستی ، هستی است و اموری که به تصور درمی آیند همه اعتباری و نسبی هستند و بدون منظور داشتن نیستها تصور آن امور به درستی برای ذهن میسر نخواهد بود ، مانند اینکه روشنی در برابر تاریکی قابل درک است و بینایی وقتی دست می دهد که روشنی با سایه همراه شود . پس هر مفهومی باید با نقیض خود جمع شود تا معنی تامی به دست دهد.

هگل این منطق خود را عمومیت می دهد به این صورت که در برابر هر پدیده یا تزی ( برنهاده ) ضدی وجود دارد که آنتی تز ( برابر نهاده ) نامیده می شود . از جمع این دو ، ترکیب کاملتری به نام سنتز ( هم نهاده ) به وجود می آید و باز این سنتز به صورت تز خودنمایی می کند ودر برابرش آنتی تز دیگری ظاهر می شود و از ترکیب آن دو مجدداً سنتز دیگری ایجاد می گردد و به این ترتیب پدیده ها در سیر تحول و تکامل قرار می گیرند ، این تئوری که جوهر آن حرکت و تکامل است دیلکتیک نامیده می شود . اساس این نظریه را فیخته یکی دیگر از دانشمندان آلمانی که همزمان با هگل بود ارائه داد و هگل آنرا تکمیل نمود و توسط کارل مارکس به خدمت اندیشة سوسیالیسم درآمد و عنوان دیالکتیک ماتریالیسم گرفت . همانطوری که هگل تحولات دیالکتیکی خود را به مرحله ای می رساند که در برابر تز نهایی آنتی تزی ظاهر نمی شود ، مارکس نیز تحولات دیالکتیکی ماتریالیستی جامعه را به مرحلة کمال نهایی که از نظر او کمونیسم است می رساند .

پس از ارائه فلسفة کانت و سپس هگل جهت فکر و کار فلاسفه از ماوراء الطبیعه ( متافیزیک ) به دنیای موجود و قابل مشاهده گرایید ؛ و از این لحاظ دانشمندان معروف مانند اگوست کنت (1798ـ1857) جان استوارت میل (1806ـ1873) و ربرت اسپنسر (1820ـ1903) تجربه و مشاهده را مبنای تفکر علمی قرار دادند .1

در این ضمن ، سر رشتة تکامل اندیشة منطق علم ظاهراً ازدست درمی رود ، ولی درواقع منطق علم به مقتضای هر رشته علمی رو به تکامل نهاد ، کما اینکه منطق ریاضیات با طبیعیات اختلاف دارد و چون علم به رشته های گوناگونی تقسیم شده بود ، از این لحاظ سیر تکاملی تحولات فلسفه یا منطق علم از هماهنگی برخوردار نگردید ولی ناگفته نماند که برخلاف این عدم هماهنگی ظاهری منطق جدید علم به خصوص از اوایل قرن حاضر با قدرت شروع به تبلور کرد.

و...

NikoFile


دانلود با لینک مستقیم


دانلود مقاله نظریه سیستمها در مدیریت

دانلود مقاله نظریه سیستمها در مدیریت

اختصاصی از هایدی دانلود مقاله نظریه سیستمها در مدیریت دانلود با لینک مستقیم و پر سرعت .

دانلود مقاله نظریه سیستمها در مدیریت


دانلود مقاله نظریه سیستمها در مدیریت

نظریة سیستم ها در مدیریت

 مقاله ای مفید و کامل

 

 

 

 

 

لینک پرداخت و دانلود *پایین مطلب* 

فرمت فایل:Word(قابل ویرایش و آماده پرینت)

تعداد صفحه:70

چکیده :

نظریه سیستمها به مفهوم عام خود در واقع کاملترین و جدیدترین چارچوب فکری است که بشر امروزی در راه کشف حقایق و تمیز خطا از صواب برای خود ساخته است . این منطق محصول عمر انسان متمدن است که مرحلة تکامل خود را از دوران قبل از میلاد شروع کرده است . اگر چه اصولاً پیشرفت نحوة تفکر : سیر تکاملی داشته است ، ولی به منظور توجیه موضوع از سه مرحلة جهشی به ترتیب زیر می توان سخن به میان آورد :

1ـ مرحلة منطق ارسطویی،

2ـ مرحلة منطق تجربی ،

3ـ مرحلة منطق سیستمی ،

منطق ارسطویی

منطق ارسطو یا طرز فکر ارسطویی خود در واقع سنتز یا ترکیب کاملی از منطق سقراط و افلاطون است . اساس کار سقراط ( اوایل قرن پنجم قبل از میلاد ) مبتنی بر استقرا بود ، یعنی در هر باب با بررسی موارد مختلف و جزئی تدریجاً به کلیات می رسید و پس از استقرا به شیوة قیاس می رفت که برعکس استقرا بررسی قضایا از کل به جزء است . اعتقاد بر این است که روش استدلال مبتنی بر تصورات کلی را سقراط به افلاطون و ارسطو آموخت و به همین علت است که او را مؤسس فلسفة مبتنی بر کلیات عقلی می دانند .

اساس فلسفة افلاطون ( اوایل قرن چهارم قبل از میلاد ) تقریباً در قطب مخالف طرز فکر سقراط است ، به این صورت که به نظر افلاطون محسوسات ظواهرند ، نه حقایق و گذرنده اند و نه باقی و علم (آگاهی ) بر آنها تعلق نمی گیرد ، بلکه علم به دنیای معقولات تعلق می گیرد ، به این معنی که چه مادیات مانند حیوان و جماد ، چه معنویات مانند عدالت ، ظلم و غیره اصل و حقیقتی دارند که به حواس درک نمی شوند و تنها عقل آنها را در می یابد و می توان آن را صورت یا مثال نامید و هر چیزی مثالش حقیقت دارد و آن یکی است ، مطلق و غیر قابل تعییر و فارغ از زمان و مکان و ابدی وکلی . بنابراین پدیده های اطراف ما که به ذهن میرسند پرتو یا انعکاس از مثل ( جمع مثال ) خود می باشند و نسبتشان به حقیقت مانند نسبت سایه است به صاحب سایه .

ارسطو ( 384ـ 323 قبل از میلاد ) با رد عقاید افلاطون کاملترین منطق دورة خود را ارائه داده و معروف است که ضمن رد نظریة افلاطون گفته

است :

« افلاطون را دوست دارم اما به حقیقت بیش از افلاطون علاقه دارم »

ارسطو به عنوان واضع منطق چنین ارائه طریق می نماید که چون زبان و سخن وسیلة بروز فکر و عقل انسان است ، می بایستی چگونگی الفاظ و دلالتهای آنها و ترکیبشان را برای جمله بندی معلوم کنیم تا از ابهام و اشتباه جلوگیری شود . سپستصور و تصدیق ، ذاتی و عرضی ، جزئی و کلی را مشخص نمود و ضمن ارائه معیارهای مفهومی از قبیل قضایای شرطیه و حملیه ، صغری و کبری و نحوة اخذ نتیجه وصورت بستن قیاس ، انواع برهان را تمیز داد و رموز جدل و سفسطه را باز نمود .

اساس منطق ارسطو استدلال قیاسی است ـ قیاس از سه قضیه ترکیب می شود و قضیة سوم نتیجه ای است که از دو قضیه دیگر حاصل می گردد . قضیة اول را کبری و دوم را صغری می نامند و این دو قضیه می بایستی قبلاً ثابت یا ثبت فرض شده باشند . به عنوان مثال انسان می میرد ( قضیة کبری ) ، سقراط انسان است ( قضیة صغری ) ، پس سقراط می میرد ( نتیجه ) یک نوع استدلال قیاسی است .

به طوری که ملاحظه می شود اصول استدلال قیاسی ناشی از یک نوع عمل ذهنی است که حتی ذهن هم عمل مهمی انجام نمی دهد ، زیرا نتیجه در واقع در بطن مقدمه است و به همین علت تا زمانیکه بشر در قالب منطق ارسطو فکر می کرد پیشرفت بسیار کند بود و حتی می توان گفت که رکود فکری برای بیست قرن به بشر مستولی گشت . دورة رکود فکری که قرون وسطی زمان مشخص آن است دارای خصوصیاتی به این شرح بوده است :

1ـ در این دوره کسب علم فقط در انحصا طلاب علوم دینی بود . پدیده های فیزیکی ( عینی ) برمینای عوامل متافیزیکی ( تصوری ) توجیه می شد . به وضوح کسب علم جنبة جزمی یا دگماتیستی داشت ، به این صورت که علم فقط در تایید آن چیزی که قبلاً مورد قبول قرار گشته بود ، مورد استفاده قرار می گرفت .

2ـ دانشمندان دورة قرون وسطی تصور می کردند که دانشمندان قدیم درخت علم را به حد کمال رسانیده اند و دیگر چیزی نیست که به آن اضافه کرد و وظیفة متأخرین فقط یادگیری است و برای هر کس کافی بود که در اثبات نظر خود متوسل به عقیدة یکی از گذشتگان شود و پذیرش فکر قدما به حدی آمیخته با تعصب بود که مخالفان را تکفیر و حتی اعدام می کردند ( کما اینکه در مورد گالیلة ایتالیایی چنین حکمی صادر شد ، زیرا او نظریة حرکت زمین را عرضه کرد و چون این نظر مخالف فکر قدما بود به اعدان محکوم شد ، ولی چون از نظر خود عدول نمود و توبه کرد از مرگ نجات یافت ) .

منطق ارسطویی به خاطر علل و اسبابی که در زیر اشاره می کنیم به تدریج از رونق افتاد :

1ـ اختراع دستگاه چاپ که انتشار کتاب یا وسیلة حمل و انتقال دانش را آسان نمود ،

2ـ در اثر تسلط عثمانیها بر یونان بسیاری از دانشمندان یونانی به همراه کتابهایی قدیمی به ایتالیا و دیگر نقاط اروپا مهاجرت کردند و اروپاییان مستقیماً به منابع دانش دست یافتند ،

3ـ ایجاد اختلافات مذهبی که به تأسیس مذهب پروتستان منتهی گردید و در میان تمام مردم غرب جنبشی فکری آغاز شد ،

4- کشف آمریکا و راه دریای به اسیا که میدان وسیعی برای رابطه اروپاییان با سرزمین های دیگر فراهم کرد .

اگر چه می توان این موارد را ظاهراً موجب تجدید حیات علم و ادب ( رنسانس ) به حساب آورد ولی به هر حال این علل خود معلول پیشنهادی دیگری هستند در هر صورت در اوایل قرن شانزدهم زمینه برای مخالفت با منطق ارسطویی آماده شد و فرنسیس بیکن انگلیسی ( 1560ـ1625) روش علمی خود را بر مشاهده ، تجربه و استقرا بنا نهاد .

رنه دکارت فرانسوی ( 1596ـ1650) نقص منطق بیکن را که بی توجهی به قدرت تفکر بود رفع نمود و با اختراع هندسة تحلیلی و تکمیل جبر و مقابله و رسالات فلسفی متعدد ، قدرت فکر بشر را در بررسی مسائل و پدیده های جهانی به ثبوت رساند .

مباحث مربوط به نحوة تفکر و اساس تشخیص حقیقت و راه صواب از خطا به آخرین مراحل خود رسیده بود و در اینجا بود که ایجاب می کرد فکری قوی راهنمای جتمعة دانشمندان گردد و نقطة عطفی درتاریخ علم به وجود آورد . امانوئل کانت (1724ـ1804) این مهم را انجام داد . کانت در کشف حقیقت موجودات ، حس و تجربه را تنها وسیلة علم پنداشت و درمیزان اعتماد به معلومات به نیروهای سه گانة ذهن اشاره می کند که عبارتند از : حس ، فهم و عقل . با توجه به این سه قوه ، بحث مربوط به صحت و سقم یک پدیده را موضوع نقادی عقل مطلق نظری قرار داد . کانت با ارائه بحث دیگری تحت عنوان نقادی عقل مطلق عملی پدیده های رفتاری را در قالب علم اخلاق توجیه می نماید . مباحث مربوط به فلسفة کانت بسیار پیچیده می باشد و در زمان او کاملترین مباحث فلسفی را شامل می گشت . با ساده کردن بیش از حد این فلسفه ، شاید بتوان گفت که به نظر کانت انسان قدرت درک امور را به طور مطلق ندارد ، بلکه فقط قادر به درک امور به طور نسبی می باشد .

بحث فلسفة کانت را با اشاره به اهمیت آن از زبان مرحوم محمد علی فروغی به اتمام می رسانیم . بر اساس استنتاجات دانشمند مذکور در سدة شانزدهم و هفدهم میلادی در اروپا اندیشمندانی ظاهر شدند که معتقد بودند که در ظرف دو هزار سال اخیر علم و حکمت چندان پیشرفتی نکرده و سیرش تقریباً متوقف مانده است ، از این لحاظ به فکر چاره افتادند و روشهایی تازه برای تحقیق علمی ایجاد کردند و به همین علت در سدة هفدهم و هیجدهم جنبش علمی و فلسفی بسیار گسترده ای در اروپا روی داد . کلیة رشته های علمی از قبیل نجوم ، ریاضیات طبیعیات به کلی زیر ورو گردید و آنقدر توسعه یافت که از قلمرو فلسفه خارج شد و فیلسوفان مجبور شدند آنها را به علمای متخصص واگذارند . فلسفه نیز خود وارد مرحلة جدیدی شد و کانت فیلسوف آلمانی با ارائه نظریة نقادی خود ورق فلسفه را نیز برگردانید .1

پس از کانت نوبت به جورج ویلهم فردریک هگل (1770 ـ1831) می رسد که تا حدود یک ربع قرن پس ز کانت زندگی کرد . مشخصات کلی فلسفة هگل این است که از نظر فهم بین پدیده های جهانی تضاد وجود دارد و حال آنکه عقل به آن جا می رسد که این تضاد ساختگی است زیرا در هستی ، نیستی است و در نیستی ، هستی است و اموری که به تصور درمی آیند همه اعتباری و نسبی هستند و بدون منظور داشتن نیستها تصور آن امور به درستی برای ذهن میسر نخواهد بود ، مانند اینکه روشنی در برابر تاریکی قابل درک است و بینایی وقتی دست می دهد که روشنی با سایه همراه شود . پس هر مفهومی باید با نقیض خود جمع شود تا معنی تامی به دست دهد.

و...

NikoFile


دانلود با لینک مستقیم


دانلود مقاله نظریه سیستمها در مدیریت

نظریه های فمینیستی درباره تولید مثل و خانواده

اختصاصی از هایدی نظریه های فمینیستی درباره تولید مثل و خانواده دانلود با لینک مستقیم و پر سرعت .

نظریه های فمینیستی درباره تولید مثل و خانواده


نظریه های فمینیستی درباره تولید مثل و خانواده

عنوان:نظریه های فمینیستی درباره تولید مثل و خانواده

صفحات:32

فرمت تحقیق:ورد

از نظر تاریخی، تعداد کمی از فلاسفه ای که از عدالت در حوزه ی عمومی سیاست دفاع کرده اند، در مورد عدالت در ساختار خانواده هم اظهار نظر کرده اند. به جای این، بیشتر آنها به خانواده به عنوان حوزه ای مجزا که باید از دخالت دولت برکنار بماند نگریسته اند.
فضای خصوصی و فضای عمومی به دو حوزه ی مجزا تقسیم می شدند که اولی در دسترس اقدامات عمومی قرار نمی گرفت. آنجا که این فلاسفه قدرت خصوصی را در خانواده برحق و مشروع نمی دانستند، بسادگی از آن می گذشتند.

جان استیوارت میل در این میان یک استثنا بود. او در اثرش به نام «انقیاد زنان» اینطور اظهار نظر کرد که نابرابری زنان در خانواده با برابری آنان در اجتماع سازگار نیست. او می گوید: پیامدهای "خودپرستی، خودویژگی ناعادلانه" ای را در نظر بگیرید که در پسران ِ خانواده هایی که تحت تسلط مردانه اداره می شوند پرورانده می شود. به این صورت که "صِرف پسر بودن، حق برتری بر همه ی افراد متعلق به آن نیمه ی دیگر از بشریت را می دهد." (1988) . چگونه این نوع پسران می توانند به مردانی تبدیل شوند که با زنان بعنوان انسانهای برابرحقوق برخورد می کنند؟ متفکرین فمینیست این برخورد با مفهوم خانواده را بعنوان یک مفهوم متعلق به حوزه ی خصوصی و شخصی، گسترش بخشیده و تعمیق داده اند. در واقع، این فکر که "هر چیز خصوصی، یک موضوع سیاسی است" در مرکز افکار فمینیستی معاصر قرار دارد.

1- چرا خانواده، موضوع ِ بررسی اصول عدالت قرار می گیرد؟
1.1 –
خانواده یک نهاد سیاسی است.
1.2 –
خانواده پیشرفت و تکامل شهروندان آینده را تحت تاثیر قرار می دهد.
1.3 –
خانواده، هم می تواند آزادی زنان را محدود کند و هم راه این آزادی را هموار کند.
2 –
ساختارهای خانوادگی چگونه باید مورد ارزیابی قرار بگیرند؟
2.1 –
ارزیابی بر اساس انتخاب.
2.2 –
ارزیابی بر اساس برابری.
2.3 –
منافع کودکان.
3 –
انتخاب تولید مثل.
3.1 –
سقط جنین.
3.2 –
بارداری تجارتی (Commercial Surrogacy).
4 –
نتیجه گیری.


1 -
چرا خانواده موضوع بررسی اصول عدالت قرار می گیرد؟

فمینیستها اینطور اظهار نظر می کنند که حوزه های به اصطلاح خصوصی خانواده یعنی امور جنسی و تولید مثل از سه نظر باید به عنوان بخشی از حوزه ی سیاسی قلمداد شوند و از نظر اصول عدالت مورد بررسی قرار یگیرند:

و....

word


دانلود با لینک مستقیم


نظریه های فمینیستی درباره تولید مثل و خانواده