دانلود با لینک مستقیم و پر سرعت .
لینک پرداخت و دانلود *پایین مطلب*
فرمت فایل:Word (قابل ویرایش و آماده پرینت)
تعدادصفحه:50
مقدمه:
مبانی هنرهای تجسمی را میتوان به دستور زبان گرامر تشبیه کرد. هر کس به زبان مادریش می تواند صحبت کند بی آنکه دستور وقواعت آن را بتواند اما اگر کسی دستور زبان خود را بداند ساختار structure زبان را می شناسد و نتیجتا درست تر حرف می زند و در مورد هنر نیز این امر صادق است هنرمند به هر حال هنرآفرینی میکند اما اگر قواعد و اصول زبان خود را بشناسد نه فقط درباره کار خود درک روشن تر می دارد بلکه در رسانیدن پیام خویش نیز تسلط بیشتری خواهد داشت ابتدا ببنیم محدوده وچارچوب هنر مورد نظر چیست؟ واژه art در معنای عام به تمامی هنرها اطلاق میشود. اما در معنای خاص از آن مهفوم هنرهای تجسمی گرفته میشود.
هنرهای تجسمی plastic Arts به آندسته از هنرها گویند که قابلیت تجسم دارند. از این لحاظ متمایزند از هنرهایی چون موسیقی وشعر از سوی دیگر هنرهای تجسمی جزئی از هنرهای بصری visual Arts محسوب می گردند.
هنرهای بصری عبارتند از= نقاشی پیکرسازی گرافیک عکاسی سینما وتا حدی طراحی صنعتی برخی از اینها خود با سایر هنرها و یا با صنعت ارتباط جدایی ناپذیر دارد مثلا هنر سینما- که شاید بتوان آن را هنر کاملی خواند- با هنرهای نمایش Dranatic Art و موسیقی و ادبیات وصنعت مرتبط است.
هنرهای تجسمی انواع نقاشی و پیکره سازی وطراح گرافیک Graphic pesign و هنرهای تزئینی Decorative , Arts را شامل میشود لازم به تذکر است که امروزه به سبب تعداد فرآورده های تجسمی، وسعت نوآوری ها شاید نتوان بین هنرهای نامبرده ومرزهای دقیقی ترسیم کرد. مثلا بسیاری آثار سده بیستم تلفیقی در نقاشی وپیکره سازی هستند از این رو بهتر است مورد اینگونه آثار همان واژه هنرهای تجسمی را به کار بریم.
قصد ما ازتعاریف بالا تاکید که به این نکته است که هنرهای بصری( وتجسمی) هنرهایی هستند که به وسیله چشم ویا بهتر بگوییم: از طریق حس بان- قابل دریافت می باشند. هر اثر تجسمی. صرفنظر از کارکردی که دارد باید نخست دیده شود، به عبارتی باید ابتدا دیده شود و بعد کارکردی داشته باشد. یک هنرمند نقاش مفاهیم وپیام خود را نه با زبان ادبی بلکه با زبان تصویری به بیننده می رساند. نگاه کردن به یک پرده نقاشی- ویا به طور کلی یک اثر تجسمی- تجربیات بصری پیچیده ای القا میکند.
پرده نقاشی تجربه گذشته را در مقابل بیننده زنده میکند اما تجربه تلخ یا شیرین گذشته ربطی تصویری که اکنون در مقابل دیدگان ما قرار گرفته ندارد،آنچه د رمقابل ماهت مجموعه ای عناصر اساسی بصری Basic visual Elements است که اگر دارای ترکیب وحدت یافته باشد، خوشایند و بامفهوم جلوه میکند.
بنابراین هفته آثار تجسمی از عناصر بصری تشکیل یا فته اند وا ین عناصر منفردا یا جمعا به طرقی مختلف در یک کادر هنری مورد استفاده قرار گرفته اند عناصر یا اجزا بصری عبارتند از نقطه ،خط، سطح، حجم،بافت، رنگ وسایه رنگ سطح وجسم را در مجموع میتوان شکل یا فرم خواند.
کیفیات بصری visual Qulities عبارتند از: ریتم، تعادل، تناسب و حرکت. همانطور که اشاره کردیم کیفیات بصری کیفیاتی هستندکه بعضا و یا تماما در روند سازمان دادن، یا نظم بخشیدن به عناصر بصری visual Elementsمطرح میشوند. روند سازمان دادن به عناصر را میتوان واژه عام در طرح Design بیان کرد.
طرح روندی است که برای آفرینش تمامی آثار هنری عمومیت دارد اعم از نقاشی پیکرده سازی ،گرافیک، طرح صنعتی، نقشه معماری وغیره.
در مورد نقاشی معمولا به جای واژه «طرح» واژه ترکیب بندی composition را به کار می برند. مهمترین وشاید تنها –اصل سازمان دادن به عناصر بصری اصل وحدت unity است. ریتم وتعادل وتناسب وحرکت صرفا راه های مختلفی برای نیل به وحدت هستند. مقصود از وحدت آنست که عناصر بعدی در یک محدوده معین منزله یک کل دیده بشوند و اجزا کل با یکدیگر همبستگی داشته باشند. در تحقق انسجام درونی ویکپارچگی یک اثر هنر معین غالبا تعادل و تناسب و لگاریتم و حرکت موثراند.
در یک اثر هنری گاهی این با آن کیفیت بصری آشکار است ولی وجود همه آنها آنچه الزامی است یکپارچگی یک اثر هنری است تا موجب شود بیننده دقیق اجزاء وروابط درونی شان وسرانجام لیکن کار را در دریافت کند.گردش چشم بیننده ممکنست از یک نقطه خاص آغاز شود اما باید از آن نقطه بگذرد وسراسر کار را در نوردد.
از این نکته آخر میتوان نتیجه گرفت که چشم بیننده نیز باید دارای ورزیدگی کافی باشد.
به منظور از ورزیدگی چشم- به ویژه در مورد کسانی که دست اندر کار هنری هستند ضروری است که اصول ومبانی هنرهای تجسمی را خوب شناخته و درک می کنند وبارهای در عمل مورد تجزیه قرار می دهند. بهتر است بدانیم مطالعه درباره اصول تجسمی به تنهایی کافی نیست بلکه دیدن آثار و نظر افکندن ودقیق شدن در دنیای پیرامون ومهمتر از همه تمرین کردن وجستجوی عملی موثر خواهد بود.