لینک دانلود و خرید پایین توضیحات
فرمت فایل word و قابل ویرایش و پرینت
تعداد صفحات: 6
فاکتورشماره 416
در اوریل 2004، Sarah Culberson ، تلفنی داشت که 30 سال منتظرش بود. اودر حال خوردن شام با دوستش دریکی از رستوران های شلوغ ساحل بود وبه سختی می توانست صدای طرف بشنود، صدایی را که از 850 مایل دورتر یعنی از آفریقا شنیده می شد.
صدا می گفت: «من Joseph Konia Kposowa پدر شما هستم » سارا از او خواست تا گوشی را نگه دارد سپس به خیابان شلوغ رفت تا جای خلوتی را پیدا کند و صحبت کند. وارد مغازه ای شد و در بین همه لباسهای گرم، شروع به صحبت کرد.
شخص تلفن کننده خواهش کرد :«لطفاً من را ببخش، من نمی دانستم چگونه باید تو را پیدا می کرد.»
سارا پاسخ داد: « لطفا من را ببخش ، من در تمام طول زندگیم تورا شماتت می کردم، من نمی توانم ادامه دهم» سارا که 28 ساله بود، هیچگونه سابقه ای از صحبت با پدرش ******* بود، نداشت به او فکر می کرد که او از این طریق دوست دارد به خواسته اش برسد. پدر و مادر امروزی وی چیزهایی که راجع به تولدش به او گفته بودند:« پدر بیوگرافی ولی دانشجوی تعویضی از sierra leane به دانشگاه salem در غرب ویرجینیا بود. او زنی راکه در دانشگاه غرب ویرجینیا بود دوست داشت . وقتیکه آنها با هم ازدواج کردند وبا هم زندگی کردند سپس جدا گردیدندتصمیم گرفتند بجه را رها کنند.
این جفت از هم جدا شدند و پدر سارا به سرزمین خودش باز گشت. وی به دخترش گفت: حالا او اصرار داشت که بچه اش را ببیند از حالا وی بعنوان یک خانواده بزرگ و سلطنتی ، شما باید یک روز بیایید اینجا.
در این زمان ، سارا فهمید که زندگی اش تغییر کرده است. از این به بعد او باید به یک بخش کوچک در یک روستا دور افتاده از دنیا متصل شود.
سارا گالبرسون در غرب ویرجینیا یک دختر امریکایی عادی بود. جیم یک پروفسور*** سالها بود و جوری با یک معلم بود ، دخترش را با عشق می شست و این کار را با علاقه و عشق، انجام داد. سارا با دوچرخه اش اطراف خانه بازی می کرد و از بودن با والدین و خانه رویایی اش لذت می برد.
هنوز، نمی توانست کاملا شرایطی را که به آن تعلق داشت تغییر دهد، در خانواده وی یا در morsantown یک دانشگاه وجود داشت بدتر از آن این که او از دست بچه های آنجا حرص می خورد و عصبی می شد: اگر والدنیتان شما را ترک کرده اند، چرا شما والدین دیگری ندارید و سارا پاسخ می داد: من چنین فکری نمی کنم. من فرزند والدین خوبی هستم که قصد ندارند من را برگردانند.
سارا یک دانش آموز A بود یک ستاره بود ، جوری می گوید : « واقعاً از مردم لذت می برد» او در تئاتر در wvu می رفت و در دانشگاه تئاتر در سالن فرانسیسکو تحصیل می کرد.
در سال 1999 بود که او اولین قدم را به سمت تحقیق برای پیدا کردن اصلیتش بر داشت و به خاطر اشتباهات وی ، سارا به بهزیستی از اطلاعات والدین اصل خود پرداخت. ولی او می خواست چیزهای بیشتری راجع به آنها بداند. از نظر تاریخچه پزشکی من شبیه چه کسی هستم
نا امید کردن یا محرومیت ازحقوق قانون:
وقتیکه سارا به جوری گفت که ، قصد دارد ، دنبال مادر واقعی اش بگردد، جوری به اطلاعاتی را را جع به مادرش در اختیارش گذاشت که تا آن روز از وی پنهان نگه داشته بود. : مادرش ده سال پیش مرده بود، مرگش در اثر بیماری سرطان گردن بوده است.
در سال 2001 ، اوبه لس آنجلس رفت و در سینما و تلویزیون بازی کرد. در این بین او در 7و8 صحنه نیز رقصید. ولی وقتیکه به 20 سالگی رسید، او حس ناامیدی و محرومیت از حق قانونی اش را داشت. هر وقت که وی به مردی نزدیک می شد ترس از جدایی او ار از ایجاد هر رابطه ای باز می داشت.
در اوایل سال 2004 رهبری یک گروه کاری را برعهده گرفت طی جلسه اول ، سازمان دهنده پرسید: درزندگی شما دوست دارید به کجا برگردید؟
سارابه سمت دوست قدیمی بنام آرت بازگشت: « من از یافتن پدر واقعی خودم وحشت دارم. آرت او را مطمئن کرد که سارا می تواند صلح و آرامش را داشته باشد و گفت که او می دانست که یک محقق خصوصی پدرش را برای کمتر از 100 دلارجایگزین کرده است.
بعد از 3 ساعت به سمت Joseph Kposowa در مریلند بازگشت سارا در یک متن معرفی ، خودرا معرفی کرد و آن رافرستاد . خیلی زود ، او تلفنی از زنی با کمی لهجه دریافت کرد . سارای من اولین هستم . عمه شما من آنجا بودم وقتیکه شما متولد شدید.
سارا احساس کرد داغون شده است . او باور کرد که جوزف ، واقعاً عموی وی است. او به جهت با تلفن ادامه و پرسید: آیا شما می دانید که شما یک پرفس هستید؟
سارا ، او چنین بیان کرد شما یک خانواده متشخص از mende tribe در جنوب سریالئون تعلق دارید . آنجا ملتی است با 6 میلیون آفریقایی که در سواحل آتلانتیک زندگی می کنند. پدر بزرگ وی دوران بچگی اش را در روستایی از bumpes با 36000 دلار و موضوع شایعه اش و ریشه اش در آن روستا بود، گذرانده است وقتیکه پیرمرد مرد ، پدر سارا سعی کرد تا خودش را با دخترش مشغول کند ولی او بعنوان ریش و بیرستان محلی حفظ کرد . دیگری عموی وی الان یک رئیس است.
اطلاعات مختلف سارا را گیج کرد. اما این تا زمانیکه پدرش تلفن بزند ، دوهفته بعد، که وی شروع به فهم کامل نشانه ها کرده بود ، بود.
زمانیکه سارابه مدرسه رفت و شروع به ادامه آن کرد ، جوزف کونیا پوسوط، یکی از نجات دهندگان جنگهای حزبی آفریقا بود بین سالهای 1991تا 2002 خیلی از جنگندگان بچه ها یا نوجوانان خودرا راه کردن و به ترور سریالئون پرداختند. طبق یک تخمین زدن 50000 نفر از مردم کشته شدند. صدها نفر نیز جانباز و اعضای بدن خود را از دست داده بودند.
جوزف زندگی جدیدی را دقیقاً قبل از جنگ شروع کرده بود. در سال 1994 ، او از همسرش دو فرزندش جداشد. گروه در روستای اطراف آن به مدت 4 سال زندگی کردند ،در یک خانه کوچک و فقیرانه .
غرق در احساسات شدن:
وقتیکه یک یاغی سرکش به جوزف اجازه داد تا به rumpe بازگردد او احساس کردو دریافت که شهرش ویران شده است. rvf خیلی از روستای آنجا را سوزانده بودند آتش کشیده بودند. یکی از خواهران جوزف در آتش سوخته کشته شده بود. در دبیرستان با مپه، یاغیان سقف را نیز خراب کرده بودند و از میزها و کتابها برای آتش زدن آنجا استفاده کرده بودند و همه تجهیزات مدارس و
تحقیق در مورد فاکتورشماره 1720