هایدی

مرجع دانلود فایل ,تحقیق , پروژه , پایان نامه , فایل فلش گوشی

هایدی

مرجع دانلود فایل ,تحقیق , پروژه , پایان نامه , فایل فلش گوشی

تحقیق و بررسی در مورد اسباب سعادت و خوشدلى 56 ص

اختصاصی از هایدی تحقیق و بررسی در مورد اسباب سعادت و خوشدلى 56 ص دانلود با لینک مستقیم و پر سرعت .

لینک دانلود و خرید پایین توضیحات

فرمت فایل word  و قابل ویرایش و پرینت

تعداد صفحات: 53

 

 پیر مغان نماینده کل فرزانگی ایران کهنسال است که از آغاز آنچه ما درباره اندیشه ایرانی می ‏دانیم، پیش آمده و در فردی فرضی، تجسم پیدا کرده است که آن را پیر مغان نامیده اند. پیر بودن یعنی تمام تجربیات جهانی را در خود جمع کرده و منبع یک سلسله تجربه است و دیگر اینکه وابسته به مغان است یعنی کهن‏ ترین دوران ایران. بنابراین وقتی حافظ تمام سرنوشت دانستگی هایش را به پیر مغان نسبت می‏ دهد، می‏ خواهد بگوید که کل این دانستگی ها را مدیون فردی هستم که تمام تجربه عم دراز ایران را در خود جمع کرده است. نگاهى به مضمون و مصادیق سعادت نزد حافظ

اسباب سعادت و خوشدلى

شاید بتوان نخستین مصداق سعادت (دولت) از نگاه حافظ را عشق ورزى و عاشق پیشگى به شمار آورد: دولت عشق بین که چون از سر فقر و افتخار‎/ گوشه تاج سلطنت مى شکند گداى تو - چو ذره گرچه حقیرم ببین به دولت عشق ‎/ که در هواى رخت چون به مهر پیوستم - قدح پر کن که من در دولت عشق ‎/ جوانبخت جهانم گرچه پیرم - گنج عشق خود نهادى در دل ویران ما ‎/ سایه دولت برین کنج خراب انداختى .

در اینجا شاید بتوان با بازشناختن و برشمردن منافعى که حافظ در سلوک عاشقى مى جوید، به فهم مراد حافظ از دولت عشق تقرب حاصل کرد. دست کم مى توان موارد زیر را به عنوان فایدت عشق ورزى ذکر کرد:

۱‎/۱ از میان بردن خودپرستى و خودفریفتگى :

با مدعى مگوئید اسرار عشق و مستى ‎/ تا بى خبر بمیرد در درد خودپرستى - اى که دائم به خویش مغرورى ‎/ گر تو را عشق نیست معذورى

۱‎/۲ از میان بردن نفاق و دورویى و ایجاد یکسویى و صفاى دل:

ساقیا جام دمادم ده که در سیر طریق‎/ هرکه عاشق وش نیامد در نفاق افتاده بود - نفاق و زرق نبخشد صفاى دل حافظ ‎/ طریق رندى و عشق اختیار خواهم کرد - سر عاشق که نه خاک در معشوق بود ‎/ کى خلاصش بود از محنت سرگردانى - حافظا سجده به ابروى چو محرابش کن ‎/ که دعایى ز سر صدق جز آنجا نکنى

۱‎/۳ عشق حرمان و پشیمانى در پى ندارد:

عشق مى ورزم و امید که این فن شریف ‎/ چون هنرهاى دگر موجب حرمان نشود۱‎/۴ وارستگى یا آزادى از بار تعلق و حصول استغناى روحى :فاش مى گویم و از گفته خود دلشادم ‎/ بنده عشقم و از هردو جهان آزادم - حافظ از جور تو

حاشا که بگرداند روى ‎/ من از آن روز که در بند توام آزادم - گداى تو از هشت خلد مستغنى ست ‎/ اسیر بند تو از هر دو عالم آزاد است

۱‎/۵ عشق به مثابه اکسیر کیمیاگرى به کمال معنوى و اخلاقى مى برد:دست از مس وجود چو مردان ره بشوى‎/ تا کیمیاى عشق بیابى و زر شوى۱‎/۶ عشق منجر به وصال عرفانى مى شود و شرط لازم آن استچو ذره گرچه حقیرم ببین به دولت عشق ‎/ که در هواى رخت چون به مهر پیوستم - حافظ هرآنکه عشق نورزید و وصل خواست ‎/ احرام طوف کعبه دل بى وضو ببست۱‎/۷ عشق راهبر به نجات است

عشقت رسد به فریاد ور خود بسان حافظ ‎/ قرآن زبر بخوانى در چهارده روایت - هرچند غرق بحر گناهم زصد جهت ‎/ تا آشناى عشق شدم ز اهل رحمتم

۱‎/۸ عشق احیاگر است و مشفق

طبیب عشق مسیحا دم است و مشفق لیک ‎/ چو درد در تو نبیند کرا دوا بکند؟- عاشق که شد ؟ که یار به حالش نظر نکرد ‎/ اى خواجه درد نیست وگرنه طبیب هست۱‎/۹ عشق قدر و ارزش آدمى را در پى دارد

بکوش خواجه و از عشق بى نصیب مباش ‎/ که بنده را نخرد کس به عیب بى هنرى۱‎/۱۰ دریادلى و شجاعت قرین عشق ورزى است

روندگان طریقت ره بلا سپرند ‎/ رفیق عشق چه غم دارد از نشیب و فراز - عاشق از قاضى نترسد مى بیار‎/ بلکه از یرغوى دیوان نیز هم

۱‎/۱۱ و در آخر اینکه شادى ناشى از غم عشق یا همان غم شاد که تنها غم مطلوب نزد حافظ است ، هنر عشق به شمار مى رود. ناصحم گفت که جز غم چه هنر دارد عشق ‎/ برو اى خواجه عاقل هنرى بهتر از این؟ - تا شوم حلقه به گوش در میخانه عشق ‎/ هر دم آید غمى از نو به مبارکبادم حال مى توان پنداشت که چون عشق موجب از میان رفتن خودپرستى و خودفریفتگى و نفاق و دورویى مى شود و ایجاد یکسویى، یکدلى ، وارستگى و استغناى روحى را در پى دارد و همچنین به نجات و رستگارى، و کمال معنوى و اخلاقى و وصال عرفانى راه مى برد، حافظ از آن به «دولت و سعادت» تعبیر مى کند و گویى برآن است که سعادتمندانه زیستن در گرو تحقق این امور است که جملگى به دستاویز عاشقى تحصیل مى شوند. براینها اضافه کنیم که عشق حرمان و پشیمانى به دنبال ندارد. غم ناشى از آن مطلوب است . مسیحا دم است و به دریادلى و جوان دلى نیز منتهى مى شود.

دومین مصداق سعادت (دولت) از نگاه حافظ را مى توان سعادت (دولت) فقر و درویشى محسوب داشت. ذکر این نکته نیز خالى از فایده نیست که تنها سعادت (دولت) ابدى از نگاه حافظ ، سعادتى (دولت) است که به دستاویز زیستن بر وفق مشى درویشان (گدایان) تحصیل مى شود. به استناد این ابیات:

دولتى را که نباشد غم از حافظ در نگاهدکتر محمود درگاهی

شریعتی یک دوره مجموعة آثار در 38 مجلد دارد که در همة آنها ـ به استثنای یکی دو مورد ـ چند بار نام حافظ آمده است. این بسامد فراوان حاکی از آشنایی شریعتی با اندیشة این بزرگترین شاعر زبان فارسی است. توجه به این نکته که شریعتی در شرایط اجتماعی ـ سیاسی خاصی به سر می‌برد که غالباً تلألؤ اندیشه‌های فلسفی، سیاسی، و ایدئولوژیک نوپدید، هرگونه اندیشة بومی را در سایه برده بود، اهمیت این آشنایی را دوچندان می‌سازد. هم چنین تعیین جایگاه شاعری و نیز اندیشه حافظ از زبان مردی که هر اندیشه و آیینی را به دقت نقادی می‌کرد و به دشواری می‌پذیرفت و با همة عناصر فرهنگی بومی یا بیگانه نقادانه روبه‌رو می‌شد، ارزش و اعتباری بلند دارد. شریعتی در رشتة ادبیات فارسی تحصیل


دانلود با لینک مستقیم


تحقیق و بررسی در مورد اسباب سعادت و خوشدلى 56 ص

دانلود مقاله کامل درباره سعادت 29 ص

اختصاصی از هایدی دانلود مقاله کامل درباره سعادت 29 ص دانلود با لینک مستقیم و پر سرعت .

لینک دانلود و خرید پایین توضیحات

فرمت فایل word  و قابل ویرایش و پرینت

تعداد صفحات: 50

 

فعل :چیزی که در فعل است ،مانند اجرا شدن فرمان و نفوذ حکم، چیزی که در انفعال است :مانند احساس محسوسات ملایم با طرح، همانند شنیدن آواز خوش.

خیرات یا در معقولاتند یا در محسوسات .

اقسام سعادت: چنان که گفته شد سعادت خیر نسبی است و به اختلاف موارد مختلف می شود و سعادت تمام کارهای خیر و مقصد و هدف آنهاست که آدمی از روی اختیار انجام می دهد و شیئی تمام و کمال به چیزی می گویند که وقتی انسان به او رسید به چیز دیگری محتاج نباشد از این رو سعادت برترین و بالاترین خوبیهاست ولی در این خیر تمام و کمال که هدف کامل است به سعادتهای دیگری نیازمندیم که در بدن یا در خارج بدن است به این معنی که اگر انسان در امور مربوط به بدن و دنیا راحت باشد می تواند سعادت روحانی به دست بیاورد.

ارسطو می گوید : نمی شود انسان کار خوبی انجام دهد یعنی ببخشد، به کامیابی برسد، برای خود دوستان فراوان داشته باشد اما از سلامت جسمانی و ثروت و مال بی بهره باشد از این رو می گوید: ظهور شرافت و مقام حکمت نیاز به ابزار قدرت ندارد و خوشبختی خالص آن موهبتی است که در شریفترین منازل و بالاترین درجات خیرات از سوی خداوند و به انسان برسد و آن ویژه ی انسان کامل است اما کسانی چون کودکان یا کسانی که به کمال نرسیده و عملشان رشد نکرده است از این موهبت بی بهره اند.

اقسام پنجگانه سعادت به گفته ی ارسطو: ارسطو سعادت را پنج قسم می داند به شرح زیر:1- سعادتی که به تندرستی و اعتدال مزاج و سلامتی نیروها و مشاعر مربوط است مانند درستی اعضا و قوای پنجگانه ی ظاهری (سامعه، باصره ،لامسه، شامه، ذائقه)که سالم بودن آنها نوعی از سعادت است.

2-مال و ثروت در صورتی که بخشیده و انفاق شود، کسی که مال را در جای خود، خرج کند و به افراد مستحق بویژه دانشمندان بسیار ببخشد در این صورت یاد خیر او در میان مردم شایع می شود و از او به نیکی یاد می کنند.

3-سعادت مربوط به شهرت :کسی که در میان مردم به خوبی مشهور است و ذکر خیر او در میان فضلا و دانشمندان به خاطر احسان و بخشش منتشر می شود و او بسیار می ستایند از بخشی از سعادت برخوردار است.

4-سعادتی که به آرزوها مربوط است یعنی در هر کاری که وارد شود و به اتمام آن موفق شده به هوش برسد.

5-سعادتی که به اندیشه مربوط است: یعنی در عقاید دینی و کلیه علوم و معارف دارای عقیده ای درست و اندیشه ای سالم بوده و از اشتباه بدور باشد و در رایزنی اندیشه ای نو داشته باشد و خیراندیشی و خیر خواهی کند. به اعتقاد این حکیم، خوشبخت واقعی کسی است که اقسام پنجگانه سعادت که یاد شد در او جمع باشد و هر کس، بعضی از آنها را نداشته باشد به همان اندازه فاقد سعادت است.

حکمای پیش از ارسطو ،مانند فیثاغورث، بقراط، سقراط، افلاطون و نظایر آنها به اتفاق گفته اند: تمام فضیلتها و آنچه مربوط به سعادت است در نفس انسان تحقق می یابد و اموری را که خارج از نفس است از اقسام سعادت نمی شمارند و دارنده ی آن را سعادتمند نمی دانند از این رو ،آنگاه که حکما سعادت بشر را تقسیم می کنند تمام آن را در قوای نفسانی و جنبه های روحانی قرار می دهند چنان که ما نیز در اول کتاب گفتیم سعادت بشر در (حکمت و شجاعت و عفت و عدالت)است و نیز تمام حکما معتقدند که سعادت بشر در همین ملکات چهارگانه ای است که بر شمریم و کفایت می کند و اگر صاحب آن ملکات شد دیگر در سعادتمند شدن به فضیلت مربوط به بدن و خارج آن محتاج نخواهد بود


دانلود با لینک مستقیم


دانلود مقاله کامل درباره سعادت 29 ص

جزوه محاسبات عددی دکتر احمد رمضانی سعادت آبادی دانشگاه صنعتی شریف

اختصاصی از هایدی جزوه محاسبات عددی دکتر احمد رمضانی سعادت آبادی دانشگاه صنعتی شریف دانلود با لینک مستقیم و پر سرعت .

جزوه محاسبات عددی دکتر احمد رمضانی سعادت آبادی دانشگاه صنعتی شریف


جزوه محاسبات عددی دکتر احمد رمضانی سعادت آبادی دانشگاه صنعتی شریف

این جزوه به صورت دست نویس است.

این جزوه درس محاسبات عددی دکتر احمد رمضانی سعادت آبادی استاد دانشکده مهندسی شیمی دانشگاه صنعتی شریف می باشد که به خوبی به ارائه مباحث مطرح در این واحد درسی پرداخته است.

این جزوه در 46 صفحه با کیفیت عالی اسکن شده و امیدواریم در جهت کمک به شما عزیزان مورد استفاده قرار بگیرد.

 


دانلود با لینک مستقیم


جزوه محاسبات عددی دکتر احمد رمضانی سعادت آبادی دانشگاه صنعتی شریف

دانلود مقاله کامل درباره اسباب سعادت و خوشدلى 56 ص

اختصاصی از هایدی دانلود مقاله کامل درباره اسباب سعادت و خوشدلى 56 ص دانلود با لینک مستقیم و پر سرعت .

لینک دانلود و خرید پایین توضیحات

فرمت فایل word  و قابل ویرایش و پرینت

تعداد صفحات: 56

 

 پیر مغان نماینده کل فرزانگی ایران کهنسال است که از آغاز آنچه ما درباره اندیشه ایرانی می ‏دانیم، پیش آمده و در فردی فرضی، تجسم پیدا کرده است که آن را پیر مغان نامیده اند. پیر بودن یعنی تمام تجربیات جهانی را در خود جمع کرده و منبع یک سلسله تجربه است و دیگر اینکه وابسته به مغان است یعنی کهن‏ ترین دوران ایران. بنابراین وقتی حافظ تمام سرنوشت دانستگی هایش را به پیر مغان نسبت می‏ دهد، می‏ خواهد بگوید که کل این دانستگی ها را مدیون فردی هستم که تمام تجربه عم دراز ایران را در خود جمع کرده است. نگاهى به مضمون و مصادیق سعادت نزد حافظ

اسباب سعادت و خوشدلى

شاید بتوان نخستین مصداق سعادت (دولت) از نگاه حافظ را عشق ورزى و عاشق پیشگى به شمار آورد: دولت عشق بین که چون از سر فقر و افتخار‎/ گوشه تاج سلطنت مى شکند گداى تو - چو ذره گرچه حقیرم ببین به دولت عشق ‎/ که در هواى رخت چون به مهر پیوستم - قدح پر کن که من در دولت عشق ‎/ جوانبخت جهانم گرچه پیرم - گنج عشق خود نهادى در دل ویران ما ‎/ سایه دولت برین کنج خراب انداختى .

در اینجا شاید بتوان با بازشناختن و برشمردن منافعى که حافظ در سلوک عاشقى مى جوید، به فهم مراد حافظ از دولت عشق تقرب حاصل کرد. دست کم مى توان موارد زیر را به عنوان فایدت عشق ورزى ذکر کرد:

۱‎/۱ از میان بردن خودپرستى و خودفریفتگى :

با مدعى مگوئید اسرار عشق و مستى ‎/ تا بى خبر بمیرد در درد خودپرستى - اى که دائم به خویش مغرورى ‎/ گر تو را عشق نیست معذورى

۱‎/۲ از میان بردن نفاق و دورویى و ایجاد یکسویى و صفاى دل:

ساقیا جام دمادم ده که در سیر طریق‎/ هرکه عاشق وش نیامد در نفاق افتاده بود - نفاق و زرق نبخشد صفاى دل حافظ ‎/ طریق رندى و عشق اختیار خواهم کرد - سر عاشق که نه خاک در معشوق بود ‎/ کى خلاصش بود از محنت سرگردانى - حافظا سجده به ابروى چو محرابش کن ‎/ که دعایى ز سر صدق جز آنجا نکنى

۱‎/۳ عشق حرمان و پشیمانى در پى ندارد:

عشق مى ورزم و امید که این فن شریف ‎/ چون هنرهاى دگر موجب حرمان نشود۱‎/۴ وارستگى یا آزادى از بار تعلق و حصول استغناى روحى :فاش مى گویم و از گفته خود دلشادم ‎/ بنده عشقم و از هردو جهان آزادم - حافظ از جور تو

حاشا که بگرداند روى ‎/ من از آن روز که در بند توام آزادم - گداى تو از هشت خلد مستغنى ست ‎/ اسیر بند تو از هر دو عالم آزاد است

۱‎/۵ عشق به مثابه اکسیر کیمیاگرى به کمال معنوى و اخلاقى مى برد:دست از مس وجود چو مردان ره بشوى‎/ تا کیمیاى عشق بیابى و زر شوى۱‎/۶ عشق منجر به وصال عرفانى مى شود و شرط لازم آن استچو ذره گرچه حقیرم ببین به دولت عشق ‎/ که در هواى رخت چون به مهر پیوستم - حافظ هرآنکه عشق نورزید و وصل خواست ‎/ احرام طوف کعبه دل بى وضو ببست۱‎/۷ عشق راهبر به نجات است

عشقت رسد به فریاد ور خود بسان حافظ ‎/ قرآن زبر بخوانى در چهارده روایت - هرچند غرق بحر گناهم زصد جهت ‎/ تا آشناى عشق شدم ز اهل رحمتم

۱‎/۸ عشق احیاگر است و مشفق

طبیب عشق مسیحا دم است و مشفق لیک ‎/ چو درد در تو نبیند کرا دوا بکند؟- عاشق که شد ؟ که یار به حالش نظر نکرد ‎/ اى خواجه درد نیست وگرنه طبیب هست۱‎/۹ عشق قدر و ارزش آدمى را در پى دارد

بکوش خواجه و از عشق بى نصیب مباش ‎/ که بنده را نخرد کس به عیب بى هنرى۱‎/۱۰ دریادلى و شجاعت قرین عشق ورزى است

روندگان طریقت ره بلا سپرند ‎/ رفیق عشق چه غم دارد از نشیب و فراز - عاشق از قاضى نترسد مى بیار‎/ بلکه از یرغوى دیوان نیز هم

۱‎/۱۱ و در آخر اینکه شادى ناشى از غم عشق یا همان غم شاد که تنها غم مطلوب نزد حافظ است ، هنر عشق به شمار مى رود. ناصحم گفت که جز غم چه هنر دارد عشق ‎/ برو اى خواجه عاقل هنرى بهتر از این؟ - تا شوم حلقه به گوش در میخانه عشق ‎/ هر دم آید غمى از نو به مبارکبادم حال مى توان پنداشت که چون عشق موجب از میان رفتن خودپرستى و خودفریفتگى و نفاق و دورویى مى شود و ایجاد یکسویى، یکدلى ، وارستگى و استغناى روحى را در پى دارد و همچنین به نجات و رستگارى، و کمال معنوى و اخلاقى و وصال عرفانى راه مى برد، حافظ از آن به «دولت و سعادت» تعبیر مى کند و گویى برآن است که سعادتمندانه زیستن در گرو تحقق این امور است که جملگى به دستاویز عاشقى تحصیل مى شوند. براینها اضافه کنیم که عشق حرمان و پشیمانى به دنبال ندارد. غم ناشى از آن مطلوب است . مسیحا دم است و به دریادلى و جوان دلى نیز منتهى مى شود.

دومین مصداق سعادت (دولت) از نگاه حافظ را مى توان سعادت (دولت) فقر و درویشى محسوب داشت. ذکر این نکته نیز خالى از فایده نیست که تنها سعادت (دولت) ابدى از نگاه حافظ ، سعادتى (دولت) است که به دستاویز زیستن بر وفق مشى درویشان (گدایان) تحصیل مى شود. به استناد این ابیات:

دولتى را که نباشد غم از حافظ در نگاهدکتر محمود درگاهی

شریعتی یک دوره مجموعة آثار در 38 مجلد دارد که در همة آنها ـ به استثنای یکی دو مورد ـ چند بار نام حافظ آمده است. این بسامد فراوان حاکی از آشنایی شریعتی با اندیشة این بزرگترین شاعر زبان فارسی است. توجه به این نکته که شریعتی در شرایط اجتماعی ـ سیاسی خاصی به سر می‌برد که غالباً تلألؤ اندیشه‌های فلسفی، سیاسی، و ایدئولوژیک نوپدید، هرگونه اندیشة بومی را در سایه برده بود، اهمیت این آشنایی را دوچندان می‌سازد.


دانلود با لینک مستقیم


دانلود مقاله کامل درباره اسباب سعادت و خوشدلى 56 ص

دانلود مقاله کامل درباره راه های سعادت

اختصاصی از هایدی دانلود مقاله کامل درباره راه های سعادت دانلود با لینک مستقیم و پر سرعت .

دانلود مقاله کامل درباره راه های سعادت


دانلود مقاله کامل درباره راه های سعادت

لینک پرداخت و دانلود *پایین مطلب*
فرمت فایل:Word (قابل ویرایش و آماده پرینت)
تعداد صفحه: 23

 

راه های سعادت

حکم وجوب اطاعت از اوامر و نواهی والدین بهترین وسیله برای تربیت فرزند است. دین اسلام به منظور تربیت اسلامی فرزند به تعدیل استفاده والدین از این وسیله پرداخته و اطاعت از اوامر و نواهی والدین را براساس احکام خمسه تکلیفی (واجب، حرام، مباح، مستحب، مکروه) به پنج دسته تقسیم کرده است. دسته ای از این اوامر و نواهی اطاعتشان بر فرزند واجب است و از جمله واجبات امر والدین به واجبات اعتقادی و فقهی است. یعنی اگر والدین به فرزند امر کردند تا به خدا، معاد و... به طور کلی اصول عقاید دین اسلام ایمان بیاورد و یا به آموزشهایی بپردازد که اعتقادش را به این اصول محکم و شبهات اعتقادی را از او رفع کند، واجب است از آن اطاعت کند. مثلاً اگر والدین متوجه شدند که فرزندشان به شبهه تضاد عقل و دین، انکار پاداش و کیفر اخروی، انکار وحی و... گرفتار شده و خود قادر به رفع آن از ذهن و افکارش نیستند و در عوض به او امر کردند تا سخنرانی آیه الله مصباح یزدی را از تلویزیون گوش کند تا بدین وسیله پاسخ صحیح شبهاتش را بیابد، باید به این سخنرانی گوش کند.

ما در این مقاله به بحث و بررسی فقهی ادله وجوب اطاعت این اوامر می پردازیم و شبهه تقلید از والدین را در اصول عقاید دین پاسخ می گوییم.

«و الذی قال لوالدیه أفٍ لکما أتعداننی أن اخرج و قد خلت القرون من قبلی و هما یستغیثان الله و تلک امن إنّ وعدالله حقًّ فیقول ما هذا إلاّ أساطیر الأوّلین.»1

«و کسی که به پدر و مادرش گفت: اف بر شما، آیا به من وعده می دهید که [از گورم] بیرون روم در حالی که مردمان پیش از من [مردند] و گذشتند، و آن دو نزد خدا فریاد خواهی می کنند [و به فرزند می گویند:] وای بر تو، ایمان بیاور، به راستی وعده خدا حق (شدنی) است. پس (فرزند) می گوید: این نیست مگر افسانه های نخستینیان.»

- سبب نزول

طبق روایت مشهوری از اهل سنت مروان بن حکم، عبدالرحمن بن ابوبکر را متهم کرد که این آیه درباره وی نازل شده ولی عایشه پس از احضار مروان وی را توبیخ کرد و برادر خود را از این اتهام مبرا دانست و گفت: این آیه درباره فلان بن فلان نازل شد.

سیوطی روایت دیگری از تفسیر طبری نقل می کند که درباره یکی از پسران ابوبکر نازل شد.2 وقتی پدر و مادرش او را با اصرار و الحاح به ایمان به معاد فراخواندند گفت: عبدالله بن جدعان و گروهی از بزرگان قریش را برایم زنده کنید تا درباره صدق گفتارتان از آنان بپرسم. به هرحال مفسران حسن رفتار و زجاج نظر به آیه بعد «اولئک  الذین حق علیهم القول...» گفته اند: درباره هر کافر محاق والدین است.3

- تفسیر آیه

«الذی» مبتدا و «اولئک» در آغاز آیه بعد خبر است و «صله الذی»، «قال لوالدیه أفّ لکما أتعداننی أن أخرج و قد خلت القرون من قبلی» - تا- «اساطیر الاولین» است. وقتی والدین، این فرزند را به ایمان به معاد فراخواندند، به آنان از روی خشم و بیزاری با کلمات عقوق اسأله ادب کرد و گفت: اف به شما (دور و بیزارم از شما و بدم می آید) آیا به من می گویید زمانی از گورم بیرون می آیم و زنده خواهم شد در حالی که مردمان پیش از من مردند و گذشتند و نه از گور بیرون آمدند و نه دوباره زنده شدند (و برهمین اعتقاد به انکار معاد گذشتند)؟

با وجودی فرزند این گونه از ایمان سر می تافت والدین رو به خدا آورده و با فریاد خواهی از او می خواستند تا لطفی کند و فرزند را به ایمان هدایت کند و به فرزند می گفتند: «وای بر تو، ایمان آور زیرا به راستی وعده خدا درباره زنده شدن دوباره و پاداش و کیفر در روز قیامت راست و درست است.» ولی فرزنند باوجود اصرار الحاح والدین به ایمان آوردن وی، به جای ایمان آوردن گفت: «همه این سخنان و قرآن و اعتقاداتی که مرا به آن فرا می خوانید چیزی جز افسانه های پیشینیان نیست و حقیقتی ندارد.»4

- دلالت آیه بر وجوب اطاعت

امر والدین در این آیه در اصول اعتقادی و از تسوغ امر به معروف و نهی از منکر است که طبق آیه «و اتبع سبیل من أناب إلی» باید از آنان اطاعت کرد. قراین دیگری که بر وجوب اطاعت از والدین دلالت می کند؛ داشتن عنوان احسان است زیرا والدین با الحاح و مشقت و فریادخواهی نزد خداوند اطاعت را از او خواستند ولی او نه تنها احساس نکرد بلکه برخلاف آیات احسان به والدین، به آنان بدی کرد.

قرینه دیگر تهدید به کیفر چنین فرزندانی در آیه بعد است که خداوند آنان را زیانکار شمرد و فرمود: «اولئک حقّ علیهم القول فی أمّم قد خلت من قبلهم من الجنّ و الانس إنّهم کانوا خاسرین.»5

همان طور که در تعریف حکم واجب گفته شده که واجب آن است که در ترک آن عقوبت است یا در تعریف فعل قبیح گفته شده که عقل فاعلش را نکوهش می کند و شایسته عقاب می داند. در این آیه نیز خداوند فرزندی را که از اطاعت امر والدین و ایمان به معاد، سر بر می تابد با زیانکار خواندن، نکوهش می کند و او را بر ترک مأمور به (ایمان به معاد) تهدید به کیفر می کند: «اولئک الذین حق علیهم القول فی أمم من قبلهم من الجنّ و الانس إنّهم کانوا خاسرین.»6

بنابراین از اوامر واجب به شمار می آید و اطاعت از آن واجب است. با توجه به اینکه مأمور به اصول اعتقادی است که در آیات بسیاری خداوند به آنها امر کرده همچون:

«و أنّ الذین لایؤمنون بالاخره أعتدنا لهم عذاباً ألیما.»7 و «بل الذین لایؤمنون بالاخره فی العذاب و الضلال البعید.»8 و... در می یابیم که امر والدین به ایمان به معاد از اوامر الهی است برای این خداوند بر ترکش عقوبت سختی قرار داده است و امر به معروف به شمار می رود.

اطاعت از اوامر و نواهی الهی از هرکس صادر شود واجب است، ولی از والدین به ویژه اگر خود را در مشقت و رنج بیندازند و تأکید بیشتری بر آن می شود زیرا عنوان احسان نیز به خود می گیرد.

قراین موجود در آیه همچون: «و یلک و هما یستغیثان الله» بر عنوان احسانی اطاعت، دلالت می کند. افزون بر این، طبق آیه «قوا أنفسکم و أهلیکم ناراً.» پدر موظف است که اوامر و نواهی الهی را به خانواده خود بگوید و بر افراد خانواده اطاعت از او در این اوامر و نواهی واجب است.

- آیا اطاعت از والدین در اصول اعتقادی تقلید نیست؟

در این آیه خداوند فرزندی را که از اطاعت والدین در ایمان به معاد سر بر تافته، نکوهش و تهدید به کیفر کرده است و مفهوم این تهدید واجب الاطاعه بوده این امر است. در حالی که اجماع فقهای امامیه بر عدم جواز تقلید در اصول اعتقادی است.9 و به گفته سید مرتضی علم الهدی اعتقاد به حق از طریق تقلید به علت نداشتن شناخت واجب (دلیل) همچنان کافر است.

«معتقد الحق علی سبیل التقلید غیر عارف بالله و لا بما أوجب علیه من المعرفه، فهو کافر لإضاعته المعرفه الواجبه.»10

شناخت اصول دین با دلیل حاصل می شود زیرا خداوند تقلید را نکوهش کرده: «بل قالوا إنا وجدنا آبائنا علی أمه و إنا علی اثارهم مهتدون.»11 و در مقابل بر تعقل و تدبر در عالم کون تشویق کرده است: «کما بدأنا أول خلق نعیده.» تبعیت از والدین در اصول عقاید در آیه دیگر نیز تأیید شده است: «أم کنتم شهداء إذ حضر یعقوب الموت اذ قال لبنیه ماتعبدون من بعدی قالوا نعبد إلهک و إله ابائک ابراهیم و اسماعیل و اسحاق إلهاً واحداً و نحن له مسلمون.»12 حضرت یعقوب - علیه السلام- در لحظات آخر عمر فرزندان خود را گرد آورد و برای اطمینان از ایمان آنان، پرسید: پس از من چه را می پرستید؟

گفتند: خدایت و خدای پدرانت ابراهیم و اسماعیل و اسحاق، خدای یگانه را می پرستیم و ما تسلیم اوییم. در ظاهر پسران یعقوب به تبعیت از پدران خود به پرستش خداوند یگانه ادامه دادند. در سوره لقمان خداوند به چنین تبعیتی امر می کند: «واتبع سبیل من أناب الی.»13

این فقط قسمتی از متن مقاله است . جهت دریافت کل متن مقاله ، لطفا آن را خریداری نمایید


دانلود با لینک مستقیم


دانلود مقاله کامل درباره راه های سعادت