هایدی

مرجع دانلود فایل ,تحقیق , پروژه , پایان نامه , فایل فلش گوشی

هایدی

مرجع دانلود فایل ,تحقیق , پروژه , پایان نامه , فایل فلش گوشی

تحقیق وبررسی در مورد سلطنت خشایار شاه

اختصاصی از هایدی تحقیق وبررسی در مورد سلطنت خشایار شاه دانلود با لینک مستقیم و پر سرعت .

لینک دانلود و خرید پایین توضیحات

فرمت فایل word  و قابل ویرایش و پرینت

تعداد صفحات: 18

 

سلطنت خشایارشا

خشایارشا در سن سی و شش سالگی به سلطنت رسید و در آغاز سلطنت شورشی را که در مصر برپا شده بود فرونشاند و بعد به بابل رفت و شورشهای آنجا را نیز سرکوب کرد. در این جنگ قسمت اعظم بابل ویران گشت.

خشایارشا در صدد استفاده از اختلافات داخلی یونانیان نبود و نمی‌خواست به این کشور حمله کند. اما اطرافیان وی از جمله مردونیه داماد داریوش شکست ماراتن را مایه سرشکستگی ایران میدانست و خشایارشا را به انتقام فرامیخواند. یونانیان مقیم دربار ایران نیز که از حکومت این کشور ناراضی بودند از خشایارشا درخواست می‌کردند که به یونان یورش برد. در آنزمان در یونان حکومت‌های مستقلی با عنوان دولت شهر بر هریک از بلاد این کشور حکمرانی می‌کرد.

حمله به یونان

سرانجام خشایارشا به قصد حمله به یونان به کاپادوکیه واقع در آسیای صغیر رفت و این شهر را مرکز ستاد فرماندهی خود قرار داد. وی سه سال تمام به تجهیز سپاه مشغول شد و در نهایت سپاه بزرگی که بنا به گفته هرودوت در آن، ۴۶ گونه نژاد و قوم مختلف حضور داشتند بسیج کرد و در بهار ۴۸۰ قبل از میلاد به سوی یونان حرکت کرد. عربها، هندی‌ها، پارسها، مادها، سکاها، فنیقیها، مصری‌ها و حتی ساکنان جزایر خلیج فارس نیز در این لشکرکشی حضور داشتند. البته لازم بذکر است که مورخان یونانی در مورد تعداد افراد قشون ایران در این لشکرکشی راه مبالغه نموده‌اند و گاه تا پنج میلیون نفر نیز ذکر کرده‌اند اما بنا به نوشته سایر مورخان تعداد افراد سپاه خشایارشا پانصدهزار نفر بوده که البته همه آنها سرباز نبوده و بسیاری آشپز و ملوان و ... در این ارتش خدمت مینمودند.

نبرد ترموپیل و تصرف آتن

نوشتار اصلی: نبرد ترموپیل

به ابتکار خشایارشا پلی از قایق بر روی بغاز داردانل ساختند که نیروی زمینی ایران توانست از روی آن عبور کرده و وارد خاک یونان شود. در ابتدا خشایارشاه با پادشاه کارتاژ(Carthage)صلح کرد تا وی یونانیان را همراهی نکند. علاوه بر این، تعداد زیادی از یونانیان به ارتش خشایارشاه پیوستند از جمله مردم منطقه تسالی(Thessaly) اما در همین هنگام طوفانی سهمگین وزید و به کشتی‌های ایران خسارت وارد کرد. سرانجام در دریای آرتمزیوم(Artemisium) بین کشتی‌های دو سپاه جنگ درگرفت و یونان شکست خوردند. نبرد دیگر در تنگه ترموپیل(Thermopylae) در گرفت که به علت تنگی جا نیروی ایران با مقاومت آتنی‌ها و اسپارتی‌ها که برای نخستین بار باهم متحد شده بودند مواجه شد. سرانجام یک یونانی به ایرانیان که در آستانه شکست بودند راهی را معرفی کرد که به پشت تنگه می‌رفت. یونانیان با آگاهی از این خیانت گریختند و فقط لئونیداس(Leonidas)(حاکم اسپارت) بهمراه سیصد اسپارتی که به اجبار مانده بودند (پاورقی ۳) همگی کشته شدند(پاورقی ۱). سپاه ایران بعد از این جنگ آتن را به تصرف درآورد و کاخ آکروپولیس در زمان جنگ نابود شد ولی معبد آکروپولیس و خانه‌های شهر به دستور خشایارشاه به سربازانش سالم ماند.

جنگ سالامیس

پس از آن یونانیان اقدام به مشورت نمودند یکی از بزرگان آتن به نام تمیستوکلس(Themistocles) معتقد بود که در جزیره سالامیس(Salamis) به دفاع بپردازند اما سایر یونانیان میگفتند که باید در تنگه کورینت(Corinth) مقاومت کرد. تمیستوکلس که دید نمی‌تواند نظر خود را به دیگران بقبولاند نامه‌ای به شاه ایران نوشت و خود را از طرفداران یونان نشان داده گفت که چون آنان قصد فرار دارند وقت آن است که سپاه پارس آنان را یکسره نابود کند. خشایارشا پیغام را راست انگاشته ناوگان مصری تحت فرماندهی ایران جزیره پنسیلوانیا را تسخیر کرد. یونانیان در جزیره سالامیس گیر افتادند و بنابراین گفتند یا باید در همین جا مقاومت کنیم یا نابود شویم و این همان چیزی بود که تمیستوکلس میخواست.

نیروی دریایی ایران برخلاف کشتی‌های یونانی که آرایش صف را اختیار کرده بودند به دلیل تنگی جا بطور ستونی اقدام به حمله کرد و ناگهان زیر آتش نیروهای دشمن قرار گرفت. جنگ تا شب ادامه داشت و در این جنگ بیش از نیمی از کشتیهای ایران نابود شد و بنابراین سپاه ایران اقدام به عقب نشینی کرد. یونانیان که ابتدا متوجه پیروزی خود نشده بودند در صبح روز بعد با شگفتی دیدند که از کشتیهای ایرانی خبری نیست! تمیستوکلس بعد از این پیروزی گفت: «حسادت خدایان نخواسته که یک شاه واحد بر آسیا و اروپا حکمرانی کند.»(پاورقی ۲)

در همین زمان خشایارشا اخبار بدی از ایران دریافت کرد و بنابراین اقدام به مشاوره با سرداران خود نمود. نظر مردونیه این بود که خود وی با سیصد هزار سپاهی برای تسخیر کامل یونان در این سرزمین باقی بمانند و خود خشایار شاه به ایران بازگردد. شاه این نظر را پذیرفت ولی در زمان بازگشت تعداد زیادی از اسبان و سپاهیان وی در اثر گرسنگی و بیماری مردند.

نبرد پلاته

از سوی دیگر مردونیه به یونانیان پیشنهاد داد که تبعیت ایران را بپذیرند و گفت که در این صورت در امور داخلی خویش آزادند. اما آنان این پیشنهاد را رد کرده جنگ دوباره در گرفت. مردونیه آتن را باز هم به تسخیر درآورد اما در محل پلاته(Plataea) صدهزار یونانی در مقابل وی صف آرایی کردند. در ابتدا تصور می‌شد که ایرانیان پیروز هستند چراکه نهایت دلاوری را نشان دادند اما این گونه نشد. مردونیه در آغاز جنگ در اثر تیری


دانلود با لینک مستقیم


تحقیق وبررسی در مورد سلطنت خشایار شاه

تحقیق و بررسی درمورد از جمهوری تا سلطنت 17 ص

اختصاصی از هایدی تحقیق و بررسی درمورد از جمهوری تا سلطنت 17 ص دانلود با لینک مستقیم و پر سرعت .

لینک دانلود و خرید پایین توضیحات

فرمت فایل word  و قابل ویرایش و پرینت

تعداد صفحات: 17

 

از جمهوری تا سلطنت

شاه در اروپا چه میکند؟

در خلال نغمة جمهوری در ایران، اروپائیان و عده ای دیگر در کشورهای خارجه مانند مصر و عراق و ترکیه و غیره تصور میکردند که جنبش جمهوری خواهی در ایران طبیعی بوده و ملت ایران برای برقراری رژیم جمهوری واقعاً قیام و اقدام کرده است، لذا پاره ای از جراید در اطراف نهضت جمهوری در ایران قلمفرسائی کرده مقالات و اخبار مختلفی راجع به این نهضت انتشار می دادند.

از جمله جرایدی که در این زمینه به بحث پرداخته روزنامه «لاپره مس» منطبعة پاریس می باشد که در تاریخ 32 مارس 1924 برابر دوم حمل 1303 خورشیدی (یعنی درست مصادف با روز واقعة دوم حمل 1303 مجلس که در جلد دوم بتفصیل از آن سخن رفته است) مقالة زیر را که حاکی از خبر حالت روحی و جسمی شاه در اروپا میاشد درج کرده است:

«در جوار جنگل «بولونی» در خیابان مالاکوف، در یک عمارت مخصوصی شاه ایران که خلع شده در نهایت عزلت و انزوا زندگی میکند، خبر انقلاب ایران که یک هفته قبل به او رسید او را بشدت متألم نمود.

یک پیشخدمت بما گفت :« اینک اعلیحضرت»

ما شاهرا یکسال قبل وقتی از پاریس عبور نمود و پیش از آنکه به لندن برود دیده بودم. این دیگر آن جوان متبسم و مهربان که چشم های تیز در صورت فربه داشت نیست. امروز شاه با پیشانی چین خورده و شانه های خم شده و زهر خند غم آلود به نظر من بقدر بیست سال پیر شده است.

هر روز نزدیک ساعت ده صبح شاه به همراهی پیشخدمت خود و یک پلیس مخفی گردش مفصلی پیاده در «بوادو بولونی» یا روی «بولوار» ها میکند و یا اینکه با اتومبیل تا «اتوال» میرود و آنجا پیاده شده و در «شانزه لیزه» قدم میزند. این گردش اعصاب او را راحت کرده و غمش را تسکین میدهد.

بعدازظهر شاه تلگرافات و گزارش هائی را که از تهران میرسد مطالعه نموده بعضی چیزها یادداشت میکند و به مکاتیب متعدد که از طرفدارانش دریافت میدارد جواب میدهد؛ دید و بازدید نمیکند و در منزل خود تنها صرف نهار مینماید.

یکی از اطرافیان شاه به ما گفت:

اوضاع ایران خیلی مغشوش است و نمیتوان گفت از این مخمصه چه بیرون خواهد آمد. ولیکن اتباع با وفای جانشین داریوش هنوز نومید نشده اند ...یک حرکت ضد جمهوریت موجود است.

آیا شاه خیال دارد بطوریکه میگویند به ایران بر گردد؟

نخیر، عجالتاً شاه میخواهد ملت خود را در انتخاب سرنوشت خویش حتی در حین ضلالت آزاد بگذارد. حضور شاه در ایران ممکن است تولید انقلاب جدیدی کرده اسباب خونریزی بشود و شاه نمیخواهد این اتفاق بیفتد.

شاه ایران به حال ملت خود که دچار جنگ داخلی هستند گریه میکند. مملکت فرانسه که مأمن پادشاه مخلوع است او را پذیرفته و تسلی میدهد و شاید یک روزی بتواند یادگار شادیها و تجملات قصر تهران را از خاطر او محو نماید.

ولیکن یک خیالی نیز هست که در این اسام گرانی نه فقط به تبعه است بلکه گریبان گیر سلاطین نیز شده و آن عبارت از مسئله بودجه یومیه است. اطرافیان شاه از تأثیرات انقلاب حالیه در مورد حقوق سلطنتی نگرانند و این ملاحظه بیش از پیش بر تشویش و اضطراب شاه مخلوع افزوده است.»

فراکسیون اقلیت در دورة پنجم

دورة پنجم مجلس شورای ملی ایران یکی از ادوار بسیار مهمی است که فصل حساس و پر اهمیتی را در تاریخ مشروطیت ایران، مخصوصاً تاریخ سیاسی ایران گشوده است. دورة پنجم تقنینیه موجد یک سلسله حوادث و وقایع بسیار مهمی بوده که در سایر ادوار این اهمیت مخصوص و موقعیت خاص وجود نداشته است، زیرا ناگهان جریان تاریخ سیاسی و اجتماعی و اداری و اقتصادی و بالاخره تاریخ عمومی ایران را عوض کرده است. هزاران حوادث و اتفاقات مولود مجلس پنجم است که مهمترین وقایع و حوادث آن انقراض سلسلة کهن سال قاجاریه است. بنابراین مجلس پنجم از لحاظ اهمیت با هیچیک از ادوار تقنینیه ایران قابل مقایسه و مطابقه نیست. دستجات و فراکسیونهای این دوره هم، که بازیگر نمایشات مهمی در صحنة پارلمان و سیاست ایران بوده اند، با سایر دستجات و طبقات و فراکسیونهای ادوار دیگر قابل مقایسه نیست. یکی از این دستجات که نقش بسیار خطرناک و حساسی را ایفاء نموده فراکسیون اقلیت است.

لیدر فراکسیون اقلیت سید حسن مدرس بود که از لحاظ امتیازات و مشخصات و خصوصیات اخلاقی و سیاسی با سایر رجال سیاسی ایران نه تنها قابل مقایسه نمی باشد بلکه از بعضی جهات منحصر بفرد بوده است. مدرس دارای نفوذ سیاسی و مذهبی در بین اکثریت مردم ایران بوده و اگر چند نقطة ضعف دو او وجود نداشت صاحب چنان شخصیتی ممکن بود ایران را زیر و زبر کند. مدرس مردی حادثه طلب و


دانلود با لینک مستقیم


تحقیق و بررسی درمورد از جمهوری تا سلطنت 17 ص

دانلود مقاله نسب شناسی و سلطنت شاه عباس دوم

اختصاصی از هایدی دانلود مقاله نسب شناسی و سلطنت شاه عباس دوم دانلود با لینک مستقیم و پر سرعت .

دانلود مقاله نسب شناسی و سلطنت شاه عباس دوم


دانلود مقاله  نسب شناسی و سلطنت شاه عباس دوم

دانلود مقاله  نسب شناسی و سلطنت شاه عباس دوم

ص 34

فرمت ورد

شاه عباس دوم بنا به گفته مورخان درشب جمعه هیجدهم شهر جمادی الاول سال1043 هـ ق در کاشان به دنیا آمد. مؤلف عباسنامه سال تولد او را 1043 هـ ق ذکر کرده و چنین آورده:

“الحمدلله که در سنه پیچی تیل به گفته ملاکمال، شب جمعه هیجدهم شهر جمادی الثانی سنه1043 هـ ق مطابق جمله“کلب آستان امیرالمؤمنین“گوهر وجود ظل اللهیی از صلب نواب خاقان رضوان آشیانی به صدف رحم حضرت مریم مکانی، به عزیمت آراستن تاج و دیهیم، نقل مکان نموده…”.

مورخان و مؤلفان بعد نیز اکثراً سال1043هـ ق را سال تولد این پادشاه ثبت کرده اند، از جمله مؤلف کتاب فهرست مشاهیر ایران، چنین آورده:

«شاه عباس دوم فرزند شاه صفی، صفوی بن صفی میرزا شاه عباس اول، در هیجدهم‌جمادی الثانی1043هـ ق متولد شد. تولد او در18 جمادی الثانی 1043هـ ق،1012خ،1633م.

جلوس به سلطنت در شب جمعه16صفر1052هـ ق،1021خ،1642م.

وفات او در24 ربیع الاول1078هـ ق،1046خ،1688م.»

علامه دهخدا نیز در لغت نامه سال1043 هـ ق را سال تولد این پادشاه ذکر کرده و می‌نویسد:

«فرزند شاه صفی صفوی بن صفی میرزابن شاه عباس اول، در18 جمادی الثانی1043هـ ق متولد شده است».


دانلود با لینک مستقیم


دانلود مقاله نسب شناسی و سلطنت شاه عباس دوم

سلیم اول

اختصاصی از هایدی سلیم اول دانلود با لینک مستقیم و پر سرعت .

سلیم اول


سلیم اول

سلطان سلیم اول (زاده ۱۴۶۵ درگذشته ۱۵۲۰)؛ پس از کشتن ولیعهد و برادر دیگر، پدر بیمار خود بایزید دوم را به دنبال کودتایی از سلطنت خلع کرد و خود در سال ۹۱۸ ه. ق. (۱۵۱۲ میلادی) به جای وی سلطان امپراتوری عثمانی گردید.او در میان پنج برادر خویش از همه جوان‌تر بود. او تا سال ۱۵۲۰ میلادی فقط هشت سال سلطنت کرد. سلیم جسور، خونریز و مستبد بود. تاریخ نگاران ترک او را «یاووز» یعنی بُرنده و قاطع و ثابت قدم لقب داده‌اند.اروپاییان او را سهمناک خوانده‌اند.

سلیم با همه سنگدلی از دانش و ادب بی بهره نبود و به فارسی شعر می‌‌گفت که مجموعه‌ای از سروده‌های پارسی او موجود است. وی علمای دینی و اهل فضل و ادب را گرامی می‌‌داشت و در مذهب تسنن سختگیر و زودکش بود.

 

این فایل دارای 13 صفحه می باشد.


دانلود با لینک مستقیم


سلیم اول

دانلود مقاله سلطنت ناصرالدین شاه

اختصاصی از هایدی دانلود مقاله سلطنت ناصرالدین شاه دانلود با لینک مستقیم و پر سرعت .

 

 

  عصر سلطنت ناصرالدین شاه عصر تاریک و شرم آوری از تاریخ ایران است. عصری است مملو از ظلم و ستم و جنایت و دوره‌ای است آکنده از جهل و بی خبری. توده های وسیع مردم بسیواد بودند و نادان و شاه و درباریان از این بیسوادی و جهل حداکثر استفاده را می بردند. میر غضبهای شاه آماده بودند تا هر زمان که او فرمان دهد جان انسانهایی را بگیرند و اجساد آنها را «برای عبرت دیگران» در جلوی یکی از دروازه های شهر بیاوزیند.
نفوذ بیگانگان
در دوره قاجاریه و مخصوصا در عصر ناصرالدین شاه، اقتصاد ایران در انحصار دو دولت استعمارگر روسیه و انگلستان بود. این دو کشور برای استفاده هر چه بیشتر از منابع و سرشار و ثروت عظیم میهن ما به رقابت پرداخته بودند. شرکت های تجرای بیگانه، از جمله شرکت های انگلیسی و روسی در بیشتر شهرهای ایران شعبه هایی دایر کرده و به خیرید و فروش مشغول بودند. این امر برای بازرگانان ایرانی محدودیت بسیاری ایجاد می کرد و چون نمی توانستند با سرمایه داران بزرگ خارجی رقابت کنند، روز به روز تنگدستی آنان افزوده می شد و رو به ورشکستگی می نهادند.

از عصر امیرکبیر تا عصر امین السلطان
محمد شاه قاجار در ششم شوال 1264 هجری قمری (4 سپتامبر 1848 میلادی) درگذشت. ناصرالدین میرزا ولیعهد که از یک سال پیش فرمانروایی آذربایجان را به عهده داشت دوازده روز بعد از مرگ پدرش در تبریز خود را پادشاه نامید و روز بعد همراه میرزا تقی خان برگزید.
ناصرالدین شاه سلطان مراد میرزا حسام السلطنه را مامور فتح هرات کرد. این شهر پس از شش ماه محاصره در 25 صفر 1273 ه.ق به وسیله سپاه ایران گشوده شد. دولت استعمارگر انگلیس که مایل نبود هرات در دست ایرانیان باقی بماند به ایران اعلان جنگ داد و نیروهایی را با کشتیهای جنگی به جنوب فرستاد. پس از تصرف جزیره خارک سربازانی را در بوشهر پیاده کرد و آنها را به سوی خرمشهر (محمره) فرستاد. بندر بوشهر صحنه جنگ بین قوای ژنرال سرجیمز اوترام و قوای میرزا محمدخان قاجار که مامور جلوگیری از قوای انگلیس بود، شد. میرزا محمدخان در این جنگ شکست خورد و ناصرالدین شاه وحشتزده، از میرزا آقاخان نوری خواست که مقدمات صلح را با انگلستان را فراهم کند.
میرزا آقاخان نوری، فرخ خان امین الدوله را مامور ساخت که به پاریس برود و در آنجا آمادگی ایران را به مصالحه اعلام نماید. در پاریس با وساطت ناپلئون سوم معاهده ای ننگین بر ایران تحمیل شد. این معاهده که در سال 1273 هـ . ق (1857 میلادی) به امضاء طرفین رسید شامل مواد زیر بود:
1. ایران، هرات و تمام خاک افغان را تخلیه کند
2. انگلیس، خرمشهر و بوشهر را تخلیه نماید.
3. ایران از کلیه دعوی خود نسبت به هرات و سرزمین افغانستان صرف نظر کرده و از حکام و رؤسای شهرهای افغانستان مطالبه ضرب سکه و خواندن خطبه به نام شاه ایران ننماید.
4. ایران از دخالت در امور افغانستان خودداری نموده و هرات را افغانستان مستقل بشناسد.
5. در صورت وقوع اختلاف بین ایران و افغان، ایرن متعهد می شود که رفع اختلافات را به حکمیت دولت انگلیس واگذارد.
برکناری مرزا آقاخان نوری
ناصرالدین شاه در محرم سال 1275 هـ . ق میرزا آقاخان نوری را از صدارت برکنار کرد و خود زمام امور را در دست گرفت. او به تقلید کشورهای اروپایی چند وزارتخانه مانند وزارت خارجه، وزارت داخله، وزارت جنگ، وزارت مالیه، وزارت علوم و وزارت وظایف را تاسیس کرد. اداره مالیه را به عهده میرزا یوسف مستوفی الممالک آشتیانی گذاشت. میرزا محمد خان (که در بوشهر از قوای انگلیس شکست خورد) به وزارت جنگ منصور گردید و لقب سپهسالاری به او داده شد. میرزا سعید خان انصاری (موتمن الملک) نیز به سمت وزارت خارجه برگزیده شد.
میرزا محمد خان سپهسالا در سال 1280 هـ . ق مامور شد که ترکمن های استراباد را که دست به طغیان زده بودند آرام سازد. قشون دولتی ایران در این نبرد پیروز شد و سپهسالار با پیروزی به تهران بازگشت و همین امر بر محبوبیت او نزد شاه افزود و یک سال بعد وی را به مقام صدارت رساند و به لقب «سپهسالار اعظم» ملقب گردید.
مسافرت ناصرالدین شاه به اروپا
در سال 1290 هـ . ق با اصرار و تشویق سپهسالار، ناصرالدین شاه با جمعی از رجال درجه یک به اروپا سفر کرد.
در این سفر سلطنتی از کشورهای روسیه، آلمان، بلژیک، انگلیس، فرانسه، سوئیس، ایتالیا و اتریش دیدن کردند. شاه و صدراعظم در این سفر تاریخی با سران ممالک و رجال سیاسی آن کشورها گفتگو داشتند. دیدن کارخانه های گوناگون صنعتی تاسیسات نظامی و برخی تاسیسات اجتماعی نیز جزو پروگرام (برنامه) عمومی سفر به آن ممالک بود.
سفر دوم ناصرالدین شاه به اروپا
در سال 1295 هـ . ق ناصرالدین شاه برای بار دوم عازم اروپا شد. این بار هم میرزا حسین خان سپهسالار او راتشویق به مسافرت نموده بود. وی قصد داشت که در این سفر پیشرفت های کشورهای اروپایی در زمینه فرهنگ، اقتصاد و صنعت را به شاه نشان دهد.
ناصرالدین شاه در شعبان 1298 سپهسالار را از کار برکنار ساخت و صدارت را به میرزا یوسف آشتیانی (مستوفی الممالک) سپرد ولی فرمان رسمی صدارت وی در سال 1301 هـ .ق صادر گردید. دو سال وی درگذشت و در قم در مقبره پدرش مدفون گردید.
تدبیر امیرکبیر
«زمانی، یک تن از راست گویان امانتی قیمتی نزد تاجر محترمی گذاشت. بعد از چند روز که آمد مطالبه کرد آن تاجر ابا نمود. صاحب امانت نزد امیر رفت و قضیه را بازگفت. امیر بدو که هیچ بروز نده (مطلب را افشا مکن) تا من امانت ترا گرفته برسانم. و شبانه به بهانه ای به دنبال تاجر فرستاد او را به مجلس خود طلب کرده اظهار مهربانی نمود و به بهانه ای انگشتری تاجر را گرفت تا تماشا کند و با آن انگشتری بازی کرد و به بهانه ای بیرون امد. و آن خاتم را به دست یکی از خادمان داده گفت: به خانه این تاجر برو و این خاتم را به عیال او بده و بگو حاجی می گوید به نشانی این خاتم آن ام انت را که در چند شب قبل به خانه آوردم بده که لازم است.
آن خادم به خانه تاجر رفته و چنین کرد و امانت باز آورد و پنهانی، آوردن امانت را به امیر بازگفت. امیر بعد از ساعتی قطع صحبت با تاجر کرد و او از مجلس بیرون شد و به خانه خود روان گشت و حشمت امیر مانع بود که انگشتری خود را طلب نماید.
چون به سرای خود رفت از ماجرا آگاه شد. از خجالت به اهل خانه خود دم نزد (چیزی نگفت) و تا صبح هراسان بود و با خداوند نذر و نیاز برد و سوز و گداز داشت. صبحگاهان امیر دنبال صاحب امانت فرستاده امانتش را رسانید و به او سپرد که دیگر رو آورد تاجر نکند، و خود امیر هم دیگر از تاجر مؤاخذه نکرد و به این سهولت کار صعبی (دشواری) را صورت داد.»
امیرکبیر و احتشام الدوله
«در ابتدای صدارت مرحوم میرزا تقی خان امیرکبیر روزی خانلر میرزای احتشام الدوله عم ناصرالدین شاه که والی بروجرد و لرستان بود به تهران دیدن او آمد. امیر از او پرسید: خانلر میرزا! وضع بروجرد و لرستان چطور است؟ گفت: قربان، بدری امن و عدالت برقرار است که گرگ و بره با هم آب می خورند. امیر با خشم به او گفت: شاهزاده من می خواهم که ولایت آنچنان امن و آسوده شود که گرگی نباشد تا ازخیال او بره نیاساید و پیوسته در اضطراب سر نکند. خاطر میرزا سر به زیر افکنده و دیگر چیزی نگفت.»
ادب و تربیت میرزا آقاخان نوری
یکی از ویژگی های میرزا آقاخان نوری شوخی های بی مزه و بی ادبانه وی بود. یک شوخی دور از ادب وی با منشی سفارست روس مشکلات بسیاری به وجود آورد. خان ملک ساسانی در کتاب سیاستگران دوره قاجار در این باره می نویسد:
«یکی از مسائل مهم مملکتی کهبدر مدت هفت سال صدارت میرزا آقاخان خاطر اولیای دولت علیه را به خود مشغول داشته مسئله شوخی و مسخرگی جناب اشرف صدرالاعظم است با میرزا مجید آهی.
میرزا مجید آهی، منشی سفارت روس، از حیث صورت و اندام بی اندازه شبیه به میرزا آقاخان بود ولی او به واسطه عدم تجانس و اختلاف سیاسی و اخلاقی همیشه از میرزا آقاخان نوری دوری می جسته و از ملاقاتش اظهار تنفر می نموده است. میرزا مجید خان آهی مردی بوده بسیار خسیس اما متین و با عفاف و روس مآب، در وصرتی که میرزا آقاخان نوری شخصی بوده سخی الطبع، لیکن هرزه و مسخره و بی عفاف. نه تنها انگلیس مآب، بلکه در تحت حمایت دولت انگلیس می زیسته است.
خانه میرزا آقاخان نوری در محله عربها واقع و در خیابان خندق دور ارک بوده است. روی خندق مزبور برای عبور از محله عربها به طرف ارک یک پل چوبی به عرض یک متر با نرده های چوبی وجود داشته که جناب صدر اعظم هر روز صبح سواره با فراش و غاشیه کش از آن راه به دربار می آمده است.
یک روز صبحگاهی مرزا مجید خان آهی که از ارک به محله عربها می رفته در روی پل چوبی با میرزا آقاخان مصادف می شود. و چون از سلام و تعارف با او احتراز می کرده دست ها را به نرده چوبی گرفته پشتش را به میرزا آقاخان کرده و به طرف خندق نگاه می کرده است. میرزا آقاخان که سواره به او می رسد سر را به طرف گوش او خم کرده آهسته می گوید: «… به ریشت». میرزا مجید خان این بی احترامی را رسماً به سفارت روس شکایت می کند و جبران این بی ادبی را به نحو اکمل خواستار می شود. چه درسد سر بدهم. چندین سال مابین سفارت و صدارت عظمی راجع به این موضوعمجالس عدیده تشکیل شده و مکاتبات تلخ و ترش رد و بدل گردیده تا بالاخره میرز مجید خان بخواهد حاضر است انجام دهد. به شرطی که میرزا مجید خان بگوید که من به گوشش چه گفتم. اما میرزا مجید خان هرگز راضی نمی شود که آن جمله توهین آمیز را خودش با زبان خود تکرار کند وموضوع به همین جا ختم می گردد.» ژ
چاپلوسی میرزا آقا خان
«از تمام علمیات و رفتار و کردار و گفتار میرزا آقاخان خودخواهی، حیله گری، کینه توزی و جاه طلبی و شهرتجویی هویداست. شخص اول مملکت ایران بسیار بد خط و از انشا مراسلاتی که به خط خود به ناصرالدین شاه نوشته پیداست که سواد درستی هم نداشته است. وی در نامه ای به ناصرالدین شاه می نویسد که «جان جمیع اولاد آدم و عالم را فدای یک کلمه دستخط مبارک کرده» و به این طریق پستی روح و عدم عزت نفس مشهود است.»
این دیوارها به امیر خبر خواهند برد
رضا قلی خان هدایت نقل می کند که روزی ماموری از جناب امیرکبیر به خانه او آمد و گفت که امیر شما را احضار کرده است. هدایت با شتاب تمام خود را به حضور امیرکبیر می رساند. امیر در اتاقی نشسته و به کشیدن قلیان مشغول بود. همین که چشمش به هدایت می افتد او را به نشستن تکلیف می کند. رضاقلی خان هدایت سپس می گوید:
«… بعد از لحظه ای امیر به من گفت که آیا برای ماموریتی به خوارزم حاضر هستی یا نه؟ با تامل گفتم: آری گفت: پس برو و تهیه سفر خود را ببین. وقتی که دستور می رسد به خارج شهر نقل مکان کن… آشفته و نگران به جانب خانه آمدم. همین که به منزل رسیدم دو نفر مامور را دیدم که هر یک دو کیسه زر سر به مهر زیر دو بغل به خانه من رسیده اند و می گویند: این مال را که جمع آن دو هزار تومان اشرفی است امیر برای تهیه اسباب سفر و مخارج راه شما فرستاده است. و از من مطالبه رسید کردن. رسید رانوشتم و دادم ولی هر قدر خواستم که از آن پول چیزی به ایشان انعام دهم، قبول نکردند و گفتند: اگر امیر بفهمد پوست از سر ما خواهد کند. گفتم؛: در اینجا کسی نیست که به امیر خبر دهد. گفتند: این دیوارها به امیر خبر خواهندبرد. انعام رانگرفته و با رسید رفتند.»
این داستان واقعی به خوبی نشان می دهد که امیرکبیر نه تنها با رشوه خواری بلکه با انعام گرفتن و انعام دادن نیز به شدت مخالف بود و به این ترتیب سعی داشت که کارمندان دولت به پاکدامنی و وظیفه شناسی عادت کنند.
نام مرا در روزنامه نیاورید
روزنامه وقایع اتفاقیه با تشویق میرزا تقی خان امیرکبیر در سال 1267 هجری قمری در تهران تاسیس شد. اولین شماره آن در روز جمعه پنجم ربیع الثانی 1267 انتشار یافت. مدیریت این روزنامه راحاج میرزا اجبار تذکره چی بر عهده داشت.
روزنامه وقایع اتفاقیه که هر هفته یک شماره روزهای پنج شنبه منتشر می گردید. مخصوص درج و انتشار اخبار پایتخت و شهر های دیگر ایران و مختصری از اخبار ممالک خارجه بود.
نویسندگان روزنامه تا زمانی که میرزا تقی خان زنده بود حق نداشتند نامی از او ببرند. و با واژه های چاپلوسانه و مطالب تملق آمیز از او ستایش کنند.
امیرکبیر عقیده داشت که اگر نویسندگان اجازه یابند نام او را د رروزنامه بنویسند ابتدا القابی نسبتاً مناسب برای او خواهند آورد اما کم کم به تعداد لقب ها و کلمات ستایش آمیز خواهند افزود و به زودی از وی بتی درست خواهند کرد که هرکس باید به ستایش آن بپردازد.
در تمام مدتی که امیر صدارت داشت هرجا صبحت از اقدامات و تصمیمات دولت بود نویسندگان وظیفه داشتند که همه را با نام «امنای دولت» و عباراتی نظیر آن ذکر کنند. در تمام شماه های روزنامه وقایع اتفاقیه که در دوران صدارت امیرکبیر منتشر شد حتی یکبار هم نامی از میرزا محمد تقی خان نیامده است.
اما پس از عزل امیرکبیر و روی کار آمدن میرزا آقاخان نوری سیاست اداره روزنامه تغییر یافت. از ان پس در بیشتر شماره های وقایع اتفاقیه (از شماره 75 به بعد) نام و القاب میرزا آقاخان نوری به چشم می خورد. برخی از نویسندگان برای جلب توجه صدرالاعظم واژه و کلمات ستایش آمیز به پای میرزا آقاخان می ریختندو آن مرد دون همت را غرق شادی می ساختند. نویسندگان تمام اقدامات انجام شده را نتیجه کاردانی و لیاقت وی می دانستند. در یکی از شماره های روزنامه القابی این چنین قبل از نام وی دیده می شود:
«جناب جلالت مآب کفالت و کفایت انتساب مقرب الخاقان اعتماد الدوله العلیه العالیه…»
ببین تفاوت ره از کجاست تا به کجا.
زندان در عصر ناصرالدین شاه
حکومت های استبدادی معمولا برای سرکوب مخالفان خود به حربه «تهمت، دروغ و افترا» متوسل می شوند. در عصر ناصرالدین شاه نیز چنین وسیله ای برای از بین بردن هر انسانی که سخن از حقوق انسانی مردم ایران می گفت، به کار می رفت.
حکومت ناصرالدین شاه با توجه به احساست مذهبی مردم ایران به مخالفان خود معمولا تهمت یابی بودن می زد. متهمان اغلب فرصت دفاع از خود و رفع اتهام نمی یافتند. آنان در زیر شکنجه های هولناک و یا زندگی در زندان های مدهی آن زمان محبور می شدند به گناهانی اعتراف کنند که هرگز در زنگی مرتکب نشده بودند.
کارلاسرنا بانوی ایتالیایی که در آن زمان به ایران آمده بود درباره زندانهای ناصرالدین شاه می گوید:
«در این فصل که سخن از آداب و خلقیات ملتی است، کوشش من به عنوان یک سیاحتگرا بیطرف بر آن است که آنچه را که به نظرم رسیده است با صداقت بیان کنم. بنابراین ضروری است که خوب و بد و درست و نادرست و زیبا و زشت، هر یک در آن جحایی داشته باشد. من در خانه های شخصی تهران زندان هایی دیده و شاهد صحنه هایی بوده ام که اگر آنها را نقل کنم به گزافه گویی و کتمان حقیقت متهم خواهم شد.
زندان ها اقسام مختلف دارند، اما شرایط همگی آنها رقت انگیز است. اکثر زندان ها خصوصی و در خانه اعیان و مالکان بزرگ است. یک شخصیت والا اگر در خانه خود زندانی نداشته باشد و در برخی موارد شخصاً اجرای عدالت نکند،مادون طبقه خویش قرار گرفته است. در نتیجه، هر صابح مقامی مدعی است که حق دارد در خانه خود و تحت نظارت نوکران خویش مجرمان را به چوب ببندد و زندانی کند. این خدمت را برای زیر دستان و دوستان و آشنایان خود نیز انجام می دهند. این حق در همه جای کشور شناخته شده است و اجحافی واقعی است که بر اثر کثرت استعمال، تحمل آن بر ضعفا دشوار نیست.
در زندان حاکم تهران زندانی از همه جا بیشتر است. این زندان در زاویه ای در یکی از راسته بازارها که به خاطر محلش چهار راه «چهار آب» نامیده می شود واقع است. هنگام روز زندانی در حالی که زنجیری بر گردن و دستها و پاهایش بسته شده است در سردابه ای دیده می شود. شب هنگام را به تیری چوبی می بندند به طوری که نمی توانند جنب بخورند. این زندان به شخصی عادی اجاره داده شده است. زندانیان که دولت بدانها غذا نمی دهد، پول غذای خود را اجاره دار می دهند که خوراکی برای آنها تهیه و سودی برای خود منظور می کند. چون یکی از صفات ایرانیان دادن صدقه و احسان به دیگران است، بسیاری از عابران چند شاهی دردست زندانیانی که بیشترشان بیگناه و کمتر تبهکارند می اندازند. اشخاص زیادی بی آنکه دعوایی علیه آنها اقامه شده باشد یا محاکمه ای شده باشند برای هیچ، توقیف می شوند و به همین شیوه در زندان به سر می برند و در مدت توقیف هرگونه تنبیهی درباره آنها مجرا می گردد.
با این حال، زندگانی این گروه در مقایسه با زندانیانی که در سیاهچالهای دربار که آنها را «انبار» می نامند، بسر می برند، به مراتب شیرین تر است.
در آنجا زندانیان برحسب جنایتی که مرتکب شده اند در گروه های پنج شش نفری به یکدیگر بسته اند و زنجیرهایی آنچنان سنگین بر گردن، سینه و پا دارند که به زحمت آن را تحمل می کنند. گاهی یک زندانی را به تنهایی به حلقه ای که به دیوار کوبیده است می بندند. توقیف زندانی هیچگاه مدت معینی ندارد. اینان که حشرات کثیف بدن آنها را می خورند و جز قطعه نانی و کوزه آبی در اختیارشان نیست غالباً از گرسنگی از پا در می آیند. بیشترشان که بر سنگفرشی مرطوب افتاده اند و از نور آفتاب محرومند و هوایی عفن را استنشاق می کنند، مرگ را که غالباً به زودی به سراغشان خواهد آمد برای خود رهایی می دانند. بیشتر اوقات جز اجساد بی جان بی بند کشیده شان از زندان خارج نمی شد.
شکنجه ها و تنبیهاتی که معمولا به اجرا گذاشته می شود سه قسم است:
1. چوب زدن بر کف پا که برای جرائم مختصر از قبیل مستی و ضرب و شتم و مرافعه اعمال می شود.
2. زندانی کردن در «انبار» شاه که در برابر سوء قصد به شاه و قیام علیه دولت با جرائم بزرگ دیگر اعمال می گردد.
3. بریدن سر یا دست در برابر دزدی با سلاح و حمله شبانه به مکان ها یا افراد و شکستن در خانه ها یا مغازه های یا جنایات دیگر.
با اینکه دولت ایران برای احترام به حقوق بشر دو قرار داد با دولت های قدرتمند اروپایی امضا کرده است، مفاد هیچ یک از آنها را به موقع به اجرا نمی گذارد.
در این کشور که مردم آن ملت های متمدن را قابل نمی دانند بلکه حقیر می شمارند هنوز بردیگ و شکنجه همچون دوران تفتیش عقاید رواج دارد. اهتمایی که نمایندگان سیاسی دول اروپا در اینگونه امور به خرج می دهند و تذکرات آنان به دولت ایران که اغلب اوقات در موقعیت های بی ارزش و هنگام عقد قراردادهای یا حدوث حادثه مهمی در مشرق زمین است، بندرت سودمند افتاده است. و به نظر می آید که آنان نیز با سکوت در برابر اجحاف و ستم های وحشتناکی که روزمره در این کشور اعمال می شود مشوق دولتیانند.
غالباً بیگانگان را به چوب می بندند که اطلاعاتی از آنها به دست آورند. تنبیه شونده پر حوصله به فلک بسته می شود و با چوبهایی باریکی که تعدادشان قبلا معین شده و غالباً چند صد عدد است به کف پاهای او می زنند. دژخیمان چوبی را بعد از چوب دیگر به پای او خرد می کنند. بعد از این شکنجه وحشتناک که مردان بسیار قوی را نیز فلج می کند، مضروب را مدهوش و خونین به زندان یا خانه اش منتقل می کنند. گاهی مجرم را در کوچه ای کنار دیواری می گذارند و عابران ترحماً وی را به خانه اش می رسانند.

فرمت این مقاله به صورت Word و با قابلیت ویرایش میباشد

تعداد صفحات این مقاله  44  صفحه

پس از پرداخت ، میتوانید مقاله را به صورت انلاین دانلود کنید


دانلود با لینک مستقیم


دانلود مقاله سلطنت ناصرالدین شاه