هایدی

مرجع دانلود فایل ,تحقیق , پروژه , پایان نامه , فایل فلش گوشی

هایدی

مرجع دانلود فایل ,تحقیق , پروژه , پایان نامه , فایل فلش گوشی

مقاله درباره تفسیر سورۀ حدید آیات (25 تا 27)

اختصاصی از هایدی مقاله درباره تفسیر سورۀ حدید آیات (25 تا 27) دانلود با لینک مستقیم و پر سرعت .

مقاله درباره تفسیر سورۀ حدید آیات (25 تا 27)


مقاله درباره تفسیر سورۀ حدید آیات (25 تا 27)

لینک پرداخت و دانلود در "پایین مطلب"

 فرمت فایل: word (قابل ویرایش و آماده پرینت)

 تعداد صفحات:15

خدا که قدرت دارد همه انسانها را خوب بیافریند،پس چرا خوب نیافریده است؟اگر مى‏خواست مردم هدایت بشوند او که مى‏توانست‏بدون اینکه نیازى به این اسباب و مسببات و به این مقدمات واسباب‏چینى‏ها باشد از اول مردم را صالح و خوب و مهتدى و کامل خلق‏کند و بعد هم آنها را به بهشت ببرد.اینها توجه نکرده‏اند و نمى‏دانند که‏خداوند همین‏طور که قادر على الاطلاق است،حکیم على الاطلاق‏است و این نظام عالم هستى به اصطلاح نظام احسن و نظام اکمل است‏و معنى حکمت این است که هر چیزى بر نظام خودش وجود پیدا کند وبلکه محال است که بر غیر نظام خودش وجود پیدا کند.گفتیم این مثل‏این است که کسى بگوید چرا خداى متعال مثلا دندانها را اینچنین خلق‏کرده،بعضى دندانها را قاطع و برنده خلق کرده و بعضى را طاحن وآسیا؟بعد کسى بگوید براى این است که انسان-و همین‏طور حیوانات‏در جذب کردن غذا اولا نیاز دارد به اینکه ماکولات را ببرد،و ثانیااحتیاج دارد به این که اینها را با وسیله دیگرى نرم کند براى اینکه درمعده و بعد در روده قابل جذب باشد;[و بعد آن شخص اول بگوید]خدا که قادر است،خدا که قدرت على الاطلاق دارد،خدا مى‏توانست‏بدون این اسباب و وسایل هم این کار را انجام بدهد;انسان غذاها راهمین‏طور دربسته بفرستد در معده،بعد خدا اینها را همین‏طور بدون این‏اسباب به هضم برساند;مگر خدا قدرت ندارد؟!خدا که قادر است همه‏ماکولات را از اول به صورت جویده شده و کامل شده خلق کند که انسان‏وقتى به دهانش گذاشت دیگر نیازى به جویدن و حتى فرو بردن نداشته‏باشد.

معناى این حرف این است که اصلا در عالم نظامى وجود نداشته‏باشد،هیچ چیزى در عالم شرط هیچ چیزى نباشد.گذشته از اینکه‏چنین چیزى خیال انسان است و از نظر عقل محال است،ضد حکمت بارى تعالى است.این که در آخر آیه اشاره مى‏فرماید: «ان الله قوى عزیز»

یعنى بعد از آنکه اشاره مى‏کند که ما پیغمبران را با دلایل،با معجزات،بابینات فرستادیم، کتاب و میزان با آنها فرستادیم و هدف اصلاح مردم‏بود و هست و بعد اشاره مى‏کند به مسؤولیتى که-غیر از انبیاء-خودمردم هم دارند و آن مسؤولیت مجاهده در راه حق است: «و انزلنا الحدیدفیه باس شدید و منافع للناس و لیعلم الله من ینصره و رسله بالغیب‏» که از مردم‏استنصار کرده و خواسته است که به کمک این هدایت و این دین‏برخیزند،بعد از اشاره به اینها مى‏خواهد بگوید شما اینها را به حساب‏عجز و ناتوانى نگذارید;خداوند در عین اینکه فاعل بالاسباب است(ابى‏الله ان یجرى الامور الا باسبابها)در عین حال فاعل به آلت یست‏یعنى نیازبه این امور ندارد،منشا اینها عجز و ضعف و ذلت و ناتوانى نیست;لهذامى‏فرماید: «ان الله قوى عزیز» در عین قدرت و عزت و در کمال قدرت وعزت،این امور هست;یعنى اینها را به حساب کمبودى در قدرت وعزت نگذارید.

و اما آن جهتش که به انسان بستگى دارد،عرض کردیم که کمال هرموجودى متناسب با خود آن موجود است.کمال انسان با کمال یک فلزدوگونه است;یعنى فلز آن کمالى که مى‏تواند داشته باشد اگر تمامش هم‏وابسته به عوامل بیرون از وجود آن باشد باز این کمال،کمال است. اگرما مثلا یک برلیان را در نظر بگیریم و آن را بهترین برلیانهاى دنیا بدانیم درعین حال توجیه همه صفات خوب و انواع خوبیهایش[در ارتباط باخارج خودش است].به چه دلیل این صفت را دارد؟به دلیل فلان عامل‏که مثلا عامل محیطى است.به چه دلیل آن صفت دیگر را دارد؟به دلیل‏اینکه مثلا صنعتگران روى آن خوب کار کرده‏اند.و لو اینکه همه این‏خصوصیات را از بیرون خودش کسب کرده است در عین حال این‏خوبیها را دارد;یعنى شرط خوبى یک برلیان این نیست که خود براى‏خود کسب کرده باشد.ولى انسان در میان موجودات، رسیده به مرحله‏آزادى و اختیار و خلیفة اللهى و انتخاب و به مرحله‏اى که خود باید براى‏خود نیکى را انتخاب کند و آن نیکى که خود براى خود انتخاب نکرده واز خارج به او تحمیل شده است اصلا آن برایش نیکى نیست.مثلاصداقت،امانت،راستى،آزادیخواهى،آزاد منشى،تقوا همه اینها آن‏وقت براى انسان فضیلت است که این انسانى که در سر دو راهى انتخاب‏قرار مى‏گیرد طرف خوب را براى خود انتخاب کند.همین قدر که ازخارج به او تحمیل شد یعنى طبیعى و ذاتى شد،آن کمال دیگر کمال‏انسانى و آن فضیلت دیگر فضیلت انسانى نیست.شرط فضیلت انسانى‏این است که خود انسان قیام به آن فضیلت بکند.

بعد ما مى‏آییم سراغ بهشت و مقابل آن،جهنم.طبیعت بهشت‏یعنى تجسم اعمال اختیارى انسان.اگر عملى اختیارى نباشد اصلابهشتى وجود ندارد.بهشت‏یعنى مخلوق خود انسان، یعنى تجسم‏اعمال اختیارى خود انسان.اگر انسانى نباشد و اگر اختیارى و عمل‏اختیارى وجود نداشته باشد اصلا بهشتى نمى‏تواند وجود داشته باشد.

پس این،حرف مهمل است که خدا انسان را خلق کند بعد هم ببرد به‏بهشت.خیال کرده‏اند بهشت مثل باغى است در شمیرانات،انسان هم‏مثل یک فلز یا گیاه است،این را ببرند آنجا بگذارند،قضیه حل مى‏شود.

آیه کریمه با این تعبیر بیان مى‏کند: «لیقوم الناس بالقسط‏» براى اینکه خود مردم قیام به قسط و عدالت بکنند،خودمردم خوبى را براى خود کسب کنند. «انا خلقنا الانسان من نطفة امشاج‏نبتلیه فجعلناه سمیعا بصیرا انا هدیناه السبیل اما شاکرا و اما کفورا».


دانلود با لینک مستقیم


مقاله درباره تفسیر سورۀ حدید آیات (25 تا 27)

تحقیق درمورد تفسیر سوره ناس

اختصاصی از هایدی تحقیق درمورد تفسیر سوره ناس دانلود با لینک مستقیم و پر سرعت .

لینک دانلود و خرید پایین توضیحات

فرمت فایل word  و قابل ویرایش و پرینت

تعداد صفحات: 10

 

تفسیر سورۀ ناس

بِسمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِیمِ

قُلْ أَعُوذُ بِرَب النَّاسِ(1)

مَلِکِ النَّاسِ(2)

إِلَهِ النَّاسِ(3)

مِن شرِّ الْوَسوَاسِ الخَْنَّاسِ(4)

الَّذِى یُوَسوِس فى صدُورِ النَّاسِ(5)

مِنَ الْجِنَّةِ وَ النَّاسِ(6)

ترجمه آیات

به نام الله که بخشنده به همه و مهربان به خواص است .

بگو پناه مى برم به پروردگار مردم (1).

فرمانرواى مردم (2).

معبود مردم (3).

از شر وسوسه گر نهانى (4).

که در دل مردم وسوسه مى کند (5).

چه آنها که از جنس جن هستند و چه آنها که از جنس انسانند (6)

بیان آیات

سوره ناس مدنى است و شش آیه دارد. در این سوره رسول گرامى خود را دستور مى دهد به اینکه از شر وسواس خناس ، به خدا پناه ببرد، و به طورى که از روایات وارده در شاءن نزول آن استفاده مى شود این سوره در مدینه نازل شده ، بلکه از آن روایات بر مى آید که این سوره و سوره قبلیش هر دو با هم نازل شده اند.

طبع آدمى چنین است که وقتى شرى به او متوجه مى شود و جان او را تهدید مى کند، و در خود نیروى دفع آن را نمى بیند به کسى پناهنده مى شود که نیروى دفع آن را دارد، تا او وى را در رفع آن شر کفایت کند، و انسان در اینگونه موارد به یکى از سه پناه ، پناهنده مى شود: یا به ربى پناه مى برد که مدبر امر او و مربى او است ، و در تمامى حوائجش از کوچک و بزرگ به او رجوع مى کند، در این هنگام هم که چنین شرى متوجه او شده و بقاى او را تهدید مى کند به وى پناهنده مى شود تا آن شر را دفع کرده بقایش را تضمین کند، و از میان آن سه پناهگاه ، این یکى سببى است فى نفسه تام در سببیت .

دومین پناه ، کسى است که داراى سلطنت و قوتى کافى باشد، و حکمى نافذ داشته باشد، به طورى که هر کس از هر شرى بدو پناهنده شود و او بتواند با اعمال قدرت و سلطنتش آن را دفع کند، نظیر پادشاهان (و امثال ایشان )، این سبب هم سببى است مستقل و تام در سببیت .

در این میان سبب سومى است و آن عبارت است از الهى که معبود واقعى باشد، چون لازمه معبودیت اله و مخصوصا اگر الهى واحد و بى شریک باشد، این است که بنده خود را براى خود خالص سازد، یعنى جز او کسى را نخواند و در هیچ یک از حوائجش جز به او مراجعه ننماید، جز آنچه او اراده مى کند اراده نکند، و جز آنچه او مى خواهد عمل نکند.

و خداى سبحان رب مردم ، و ملک آنان ، و اله ایشان است ، همچنان که در کلام خویش این سه صفت خود را جمع کرده فرموده : «ذلکم الله ربکم له الملک لا اله الا هو فانى تصرفون » و در آیه زیر به علت ربوبیت و الوهیت خود اشاره نموده ، مى فرماید «رب المشرق و المغرب لا اله الا هو فاتخذه وکیلا»، و در این آیه اى که از نظرت مى گذرد به علت مالکیت خود اشاره نموده مى فرماید: «له ملک السموات و الارض و الى الله ترجع الامور»، پس اگر قرار است آدمى در هنگام هجوم خطرهایى که او را تهدید مى کند به ربى پناهنده شود، الله تعالى تنها رب آدمى است و به جز او ربى نیست ، و نیز اگر قرار است آدمى در چنین مواقعى به پادشاهى نیرومند پناه ببرد، الله سبحانه ، پادشاه حقیقى عالم است ، چون ملک از آن او است و حکم هم حکم او است . و اگر قرار است بدین جهت به معبودى پناه ببرد، الله تعالى معبودى واقعى است و به جز او اگر معبودى باشد قلابى و ادعایى است .

و بنابر این جمله «قل اعوذ برب الناس »، دستورى است به رسول خدا (صلى الله علیه و آله و سلم )،به اینکه به خدا پناه ببرد، از این جهت که خداى تعالى رب همه انسانها است و آن جناب هم یکى از ایشان است ، و نیز خداى تعالى ملک و اله همه انسانها است و آن جناب هم یکى از ایشان است .

از آنچه گذشت روشن شد که :

اولا: چرا در میان همه صفات خداى تعالى خصوص سه صفت : «ربوبیت» و «مالکیت و «الوهیت» را نام برد؟ و نیز چرا این سه صفت را به این ترتیب ذکر کرد، اول ربوبیت ، بعد مالکیت ، و در آخر الوهیت ؟ و گفتیم ربوبیت نزدیک ترین صفات خدا به انسان است و ولایت در آن اخص است ، زیرا عنایتى که خداى تعالى در تربیت او دارد، بیش از سایر مخلوقات است . علاوه بر این اصولا ولایت ، امرى خصوصى است مانند پدر که فرزند را تحت پر و بال ولایت خود تربیت مى کند. و ملک دورتر از ربوبیت و ولایت آن است، همچنان که در مثل فرزندى که پدر دارد کارى به پادشاه ندارد، بله اگر بى سرپرست


دانلود با لینک مستقیم


تحقیق درمورد تفسیر سوره ناس

تحقیق درمورد تفسیر سورۀ الرحمن، آیه 1 تا 13

اختصاصی از هایدی تحقیق درمورد تفسیر سورۀ الرحمن، آیه 1 تا 13 دانلود با لینک مستقیم و پر سرعت .

لینک دانلود و خرید پایین توضیحات

فرمت فایل word  و قابل ویرایش و پرینت

تعداد صفحات: 19

 

تفسیر سورۀ الرحمن

بِسمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِیمِ

الرَّحْمَنُ(1)

عَلَّمَ الْقُرْءَانَ(2)

خَلَقَ الانسنَ(3)

عَلَّمَهُ الْبَیَانَ(4)

الشمْس وَ الْقَمَرُ بحُسبَانٍ(5)

وَ النَّجْمُ وَ الشجَرُ یَسجُدَانِ(6)

وَ السمَاءَ رَفَعَهَا وَ وَضعَ الْمِیزَانَ(7)

أَلا تَطغَوْا فى الْمِیزَانِ(8)

وَ أَقِیمُوا الْوَزْنَ بِالْقِسطِ وَ لا تخْسِرُوا الْمِیزَانَ(9)

وَ الاَرْض وَضعَهَا لِلاَنَامِ(10)

فِیهَا فَکِهَةٌ وَ النَّخْلُ ذَات الاَکْمَامِ(11)

وَ الحَْب ذُو الْعَصفِ وَ الرَّیحَانُ(12)

فَبِأَى ءَالاءِ رَبِّکُمَا تُکَذِّبَانِ(13)

سوره مبارکه رحمن تنها سوره‏اى است که خود سوره با یکى‏از اسماء الله آغاز مى‏شود،با اسم مبارک‏«رحمن‏».ما در «بسم الله الرحمن الرحیم‏» بعد از «الله‏» با اسم‏«رحمن‏»روبرو مى‏شویم.

«رحمن‏»از نظر لغوى مبالغه در رحمت است،در عنایت وجود وبخشندگى،و این اسم به غیر خداوند اطلاق نمى‏شود،بر خلاف بعضى‏از اسمهاى دیگر مثل‏«رحیم‏»[که]به غیر خدا هم‏«رحیم‏»مى‏شود گفت.

در واقع‏«رحیم‏»امرى است که فى حد ذاته مى‏تواند مراتب و درجات‏داشته باشد که شامل به اصطلاح رحمت امکانى هم بشود،یعنى‏رحمت از آن جهت که منسوب به یک ممکن الوجود است،و لهذا درقرآن به پیغمبر اکرم‏«رحیم‏»اطلاق شده است: «لقد جاءکم رسول من‏انفسکم عزیز علیه ما عنتم حریص علیکم بالمؤمنین رؤوف رحیم‏» .کلمه‏هاى‏«رؤوف‏»و«رحیم‏»هم از اسماء الله است ولى از اسمائى است که‏اختصاص به خداوند ندارد،یعنى در عین اینکه شانى از شؤون الهى رابیان مى‏کند به غیر خدا هم اطلاق مى‏شود،یعنى رحمت به آن معنى که‏در«رحیم‏»هست و رافت به آن معنى که در«رؤوف‏»هست به اصطلاح‏درجه امکانی هم دارد که مى‏شود آن را به یک ممکن نسبت داد.ولى‏«رحمن‏»به آن معناى‏«مبالغه‏اى‏»که دارد،یعنى آن نهایت درجه رحمت‏و رحمت‏شامله‏اى که تمام هستى را در بر گرفته است،مثلا خود پیغمبرهم به تمام وجود خودش مشمول رحمن است، و هر موجود و مخلوق ‏دیگرى. این [اسم] به غیر خدا اطلاق نشده است.

اکثریت قریب به اتفاق آیات این سوره مبارکه تذکر و یاد آورى‏نعمتها و آلاء پروردگار است،و لهذا از یک طرف با لفظ «الرحمن‏» شروع‏مى‏شود[که]رحمت است و از طرف دیگر مکرر مانند یک ترجیع بند31 بار این آیه تکرار شده است: «فباى الاء ربکما تکذبان‏» .مخاطب،جن وانس هستند:پس به کدامیک از نعمتهاى الهى تکذیب مى‏آورید،یعنى‏کدامیک از نعمتهاى الهى را مى‏توانید انکار کنید؟پس اصلا روح و سیاق‏این سوره تذکر و یاد آورى نعمتهاست براى اینکه انسان متنبه و متوجه‏باشد که نعمتهاى الهى را چه ذهنا و فکرا و چه عملا مورد انکار قرارندهد و همیشه به آن نعمتها توجه داشته باشد.توجه به نعمت،روح‏شکر و سپاسگزارى را در انسان به وجود مى‏آورد و انسان را بیشتر متذکرخدا مى‏کند و بیشتر در صراط عبودیت قرار مى‏دهد و از مخالفت وعصیان باز مى‏دارد.

حال مى‏خواهیم ببینیم که این نعمتها را که خدا در قرآن مى‏خواهدبشمارد چگونه شمارش مى‏کند؟در این شمارش کردن‏ها مسلما حسابى‏در کار است،[چون]خلقت است،خصوصا که بعد هم همواره صحبت‏از حسبان و میزان و نظام موجود در کار عالم است و قهرا نمى‏تواند خودقرآن که جزئى از کار پروردگار است از حسبان و نظام خارج باشد،این‏هم خودش حسابى و نظامى دارد.ببینیم خداى رحمن که با اسم‏«الرحمن‏»خودش با ما مواجه است از چه نعمتى شروع کرده،نعمت‏اول،نعمت دوم،نعمت‏سوم،و چه را بیان مى‏کند.بلا فاصله مى‏فرماید:

«الرحمن علم القران‏» خداى رحمن قرآن را آموخت.ضمیر مفعول یا اسم‏مفعولش هم بیان نشده[که آیا]قرآن را به پیغمبر آموخت؟قرآن را به‏وسیله پیغمبر به مردم آموخت؟یا قرآن را به پیغمبر و مردم همه‏آموخت،به پیغمبر از طریق وحى و به مردم از طریق پیغمبر؟ معلوم‏است که وقتى متعلق ذکر نمى‏شود براى این است که نمى‏خواهداختصاص بدهد و الا مى‏توانست بفرماید: «الرحمن علمک القران‏» رحمن،تو را اى پیغمبر قرآن آموخت،چنانکه بعضى جاها داریم: «و علمک ما لم تکن تعلم‏» و اگر مقصود فقط مردم مى‏بودند،مثلا مى‏فرمود:«علمکم‏القران‏»یا«علم الانسان القرآن‏»که بعد مى‏گفتیم از پیغمبر انصراف دارد.

وقتى که[متعلق]ذکر نمى‏شود معلوم است که نظر به متعلق خاص‏نیست.همین‏طور که بعضى از مفسرین هم گفته‏اند،در اینجا نمى‏فرمایدقرآن را نازل فرمود،[مى‏فرماید]قرآن را تعلیم داد،یعنى اول قرآن را به‏صورت یک حقیقت موجود فرض مى‏کند،که آن حقیقتى که قبلا وجودداشته تنزیلش همان تعلیمش است و تعلیمش مساوى با تنزیلش است.

قبلا گفته‏ایم که از خود قرآن فهمیده مى‏شود که قرآن حقیقتى داردما فوق کلمات و الفاظ و در آن تفصیل و مانند آن وجود ندارد و پیغمبراکرم یک بار قرآن را به آن صورت به اصطلاح جملى خودش تلقى کرده‏است و بعد به صورتهاى تفصیلى.آنجا که از نزول اجمالى قرآن تعبیرمى‏شود با کلمه‏«انزال‏»بیان مى‏شود: «انا انزلناه فى لیلة القدر» تمام قرآن به‏آن صورت در شب قدر نازل شد،و آنجا که به تفصیل،آیه آیه و به‏صورت


دانلود با لینک مستقیم


تحقیق درمورد تفسیر سورۀ الرحمن، آیه 1 تا 13

مقاله در مورد تفسیر سورۀ واقعه «آیات 1 تا 14»

اختصاصی از هایدی مقاله در مورد تفسیر سورۀ واقعه «آیات 1 تا 14» دانلود با لینک مستقیم و پر سرعت .

مقاله در مورد تفسیر سورۀ واقعه «آیات 1 تا 14»


مقاله در مورد تفسیر سورۀ واقعه «آیات 1 تا 14»

لینک پرداخت و دانلود *پایین مطلب*

 

فرمت فایل:Word (قابل ویرایش و آماده پرینت)

  

تعداد صفحه:21

 

  

 فهرست مطالب

 

 

 

تفسیر سوره واقعه

 

بسم الله الرحمن الرحیم

 

الحمد لله رب العالمین...اعوذ بالله من الشیطان الرجیم:

 

بسم الله الرحمن الرحیم×اذا وقعت الواقعة×لیس لوقعتها کاذبة×خافضة رافعة×اذا رجت الارض رجا×و بست الجبال بسا×فکانت هباء منبثا×و کنتم ازواجا ثلاثة×فاصحاب المیمنة مااصحاب المیمنة×و اصحاب المشئمة ما اصحاب المشئمة×و السابقون السابقون×اولئک المقربون×فى جنات النعیم×ثلة‏من الاولین×و قلیل من الاخرین (1)

 

سوره مبارکه واقعه است که به نام‏«واقعه‏»هم نامیده شده است.

 

تقریبا مى‏توان گفت که تمام این سوره مربوط به قیامت است.اینچنین‏شروع مى‏شود: «اذا وقعت الواقعة‏» آنگاه که واقع شد«واقع شده‏».کلمه‏«وقوع‏»،ظاهرا کلمه دیگرى وجود نداشته باشد که معنایش از خودش‏روشنتر باشد.با هر کلمه دیگرى بخواهیم آن را تفسیر کنیم باز به اندازه‏خودش یا بیشتر از خودش روشن نیست.گاهى مى‏گویند وقوع یعنى‏حدوث.ولى وقوع با حدوث متفاوت است.هر وقت‏«حدوث‏»گفته‏شود عنایت به این است که یک چیزى که نبود بعد وجود پیدا کرد.

 

مى‏گویند حدوث یعنى وجود بعد از عدم.ولى در«وقوع‏»این جهت قیدنشده یعنى شى‏ء اگر وجود بعد از عدم پیدا کند وقوع پیدا کرده است واگر وجودش بعد از عدم هم نباشد باز واقعیت و واقع است.در اصطلاح‏قدیم خودمان و مخصوصا در اصطلاح جدید، کلمه‏«واقعیت‏»زیاداستعمال مى‏شود،مى‏گویند واقعیت‏یعنى حقیقت قطع نظر از تصور وفکر ما یعنى قطع نظر از اینکه ما بدانیم که آن هست‏یا نیست،آن رامى‏گوییم واقعیتى است،یعنى خودش فى حد ذاته وجود دارد،حقیقت‏دارد.اینجا که راجع به قیامت،تعبیر به‏«واقعه‏»مى‏شود یعنى امرى‏محقق و امرى موجود،کما اینکه در آیه دیگر تعبیر به‏«حاقه‏»شده است:

 

«الحاقة ما الحاقة‏» (2) .مى‏شود گفت که در این تعبیرات این معنا نهفته است که‏شما به قیامت به چشم یک امرى که واقع نشده است و در آینده بایدواقع شود نگاه نکنید،آن را یک امر واقع شده بدانید،حال یا از آن جهت‏که به تعبیر بعضى آنچنان قطعى الوقوع است که باید آن را واقع شده‏فرض کنید و یا از آن جهت که مساله قیامت،مساله زمان نیست که درزمان آینده‏اى مى‏خواهد رخ بدهد،مساله به اصطلاح‏«اطوار»است واینکه الآن هم آن عالمى که نامش‏«عالم قیامت‏»است به یک معنا وجوددارد،آن یک واقعیتى است که وجود دارد.عجیب این است که در سوره‏واقعه وقتى که راجع به دنیا صحبت مى‏کند گویى از امر گذشته صحبت مى‏کند.مثلا: «و لقد علمتم النشاة الاولى‏» (3) نشئه اولى را قبلا مى‏دانستید.یاراجع به اصحاب الشمال مى‏فرماید(این خیلى صریح است): «و اصحاب‏الشمال ما اصحاب الشمال فى سموم و حمیم و ظل من یحموم لا بارد و لا کریم انهم کانواقبل ذلک مترفین‏» (4) .مثل اینکه الآن ما در قیامت واقع هستیم بعد مى‏گویدکه چرا اصحاب الشمال اینچنین سرنوشت‏شومى دارند و چرا اینقدرمعذبند؟[مى‏فرماید]اینها قبلا مترف بودند.آیه مطلب را به گونه‏اى بیان‏مى‏کند که[گویى]دنیا در مرحله گذشته است. «انهم کانوا قبل ذلک مترفین‏و کانوا(و چنین بودند نه چنین هستند)یصرون على الحنث العظیم و کانوایقولون (چنین مى‏گفتند)...» (5) .تعبیرات، این گونه است.

 

به هر حال:آنگاه که امر واقع شده واقع شد،یعنى قیامت. «لیس‏لوقعتها کاذبة‏» .این آیه را مفسرین دو جور تفسیر کرده‏اند:یکى اینکه‏«کاذبة‏»را مصدر گرفته‏اند به معنى کذب.در زبان عربى گاهى این وزن به‏معنى مصدر هم مى‏آید،مثل‏«عافیة‏».گفته‏اند که «لیس لوقعتها کاذبة‏»

 

 

 

جمله‏اى است مستقل از «اذا وقعت الواقعة‏» ،آن،جزایش محذوف است:

 

آنگاه که واقع شد امر واقع شده.«آنگاه چه‏»یعنى دیگر نمى‏گوییم که چه‏شد؟خودت دیگر فکرهایش را بکن که چه شد.به عقیده بعضى ازمفسرین «لیس لوقعتها کاذبة‏» جمله‏اى است مستقل که معنایش این است‏که در وقوع این قضیه هیچ گونه دروغى وجود ندارد یعنى حقى است که‏هیچ گونه احتمال خلافى در آن نیست.ولى این کمى خلاف ظاهر جمله‏است چون باید «کاذبة‏» را که به صیغه اسم فاعل است به معنى مصدربگیریم و لام «فى وقعتها» را هم به

 

معنى‏«فى‏»بگیریم یعنى لیس فی وقعتها بعضى دیگر از مفسرین به همان ظاهرش گرفته‏اند و آن به نظر مادرست‏تر است.کاذبة یعنى تکذیب کننده،کسى که بتواند درباره آن‏دروغى بگوید.مقصود این است که در ظرف قیامت و در مرحله قیامت‏دیگر تکذیب و دروغ گفتنى یعنى دروغگویى وجود ندارد چون در ن‏وقت‏حقایق همه مکشوف است (فکشفنا عنک غطائک فبصرک الیوم‏حدید) (6) .تکذیب مربوط به مرحله دنیا و ظرف دنیاست.در آنجا حتى‏کافرترین کافرها هم دیگر نمى‏تواند تکذیب کند چون واقع شده.آنجاهر کسى به راى العین شهود مى‏کند و مى‏بیند.

 

«خافضة رافعة‏» پایین برنده است و بالا برنده،پست کننده است وبلند کننده.یک مصداق واضح از پست کردن و بلند کردن این است که‏خیلى از بلندهاى در دنیا،آنهایى که در دنیا در مقامات رفیع قرار گرفته‏اندآنجا پستند و خیلى افرادى که در دنیا پست و حقیر و کوچک شمرده‏مى‏شوند آنجا بالا هستند.در آنجا بالاهاى دنیا پست‏خواهند شد وپستهاى دنیا بالا خواهند شد.نه مقصود این است که هر بالایى پست‏مى‏شود و هر پستى بالا،بالاهایى از بالا به پایین خواهند آمد و پایینهایى‏از پایین به بالا خواهند رفت.البته بدون شک این یک مصداقش است،ولى همان طور که بسیارى یا همه مفسرین گفته‏اند مقصود این است که‏تمام شؤون دنیا در آنجا زیر و رو مى‏شود یعنى اصلا عالم زیر و رومى‏شود،باطنهایى ظاهر مى‏شود و ظاهرهایى باطن.البته آن تعبیرامیر المؤمنین در مقام امتحانهاست ولى در آنجا هم صادق است:مثل‏دیگى که وقتى به جوش مى‏آید آن چیزهایى که در زیر است مى‏آید رو وآنهایى که در رو هست مى‏رود زیر:«لتبلبلن بلبلة و لتغربلن غربلة و لتساطن‏سوط القدر حتى یعود اسفلکم اعلاکم و اعلاکم اسفلکم‏» (7) .مى‏فرماید در آینده‏امتحاناتى پیش خواهد آمد،مورد ابتلا قرار خواهید گرفت چگونه،وغربال خواهید شد چگونه.مثل غربالى که به دست‏یک-در خراسان‏مى‏گویند-«رهواردار»است که وقتى تکان مى‏دهد این دانه‏ها پایین[و]بالا مى‏روند، ریزها در مى‏روند و درشتها باقى مى‏مانند،همین‏طورتکانهاى سختى بر شما مسلمین وارد خواهد شد و مانند غربال عده‏اى‏خارج خواهید شد،و آنچنان که دیگ[حاوى آب و مواد دیگر] وقتى که‏زیرش آتش و حرارتى نباشد یک حالت آرامشى دارد،جسمهایى که‏سنگین‏تر هستند و وزن مخصوصشان از آب بیشتر است پایین مى‏روند،آنهایى که سبکترند رو باقى مى‏مانند، آنهایى هم که پایین مى‏روندسنگین‏ترها زودتر مى‏روند و سبکترها دیرتر،همین قدر که حرارت آمد وآن را به جوش آورد،مى‏بینید مثلا آن نخود یا آن لوبیایى که در آن ته‏خوابیده بود چگونه قل مى‏زند مى‏آید بالا،وضع جامعه مردم هم درحرارت امتحانات این جور مى‏شود، زیرها بالا مى‏آیند،بالاها زیرمى‏روند،خلاصه انقلاب به تمام معنا.کلمه‏«انقلاب‏»هم-که امروزمعمول شده و انقلابات اجتماعى را«انقلاب‏»مى‏گویند-یعنى‏زیر و رو شدن.

 


دانلود با لینک مستقیم


مقاله در مورد تفسیر سورۀ واقعه «آیات 1 تا 14»

دانلود مقاله تفسیر سیاسی سی وپنج آیۀ اول سورۀ بقره

اختصاصی از هایدی دانلود مقاله تفسیر سیاسی سی وپنج آیۀ اول سورۀ بقره دانلود با لینک مستقیم و پر سرعت .

 

 

مقدمه
نظر به اینکه مقالات فراوانی پیرامون زندگی واثار وافکار و اندیشه های مرحوم طالقانی موجود است ، لذا به منظور پرهیز از تطویل مطالب، وارد مطالب فرعی نمیشویم. اما از انجا که شناخت شرایط سیاسی و اجتماعی و تاریخی که یک نویسنده در آن شرایط میزیسته واثرش را در ان شرایط پدید اورده است، پیش شرط اولیه ای برای شناخت بیشتر وبهتر ان اثر محسوب میشود، لذا ذکر این نکته ضروری استکه مجموعه شش جلدی پرتوی از قران محصول سالهای نیمه دوم دهه سی و اوایل دهۀ چهل شمسی بوده واز فحوای ان چنین برمیاید که جلسات تفسیر مدتها دایر بوده وسپس ایشان مطالب راتنظیم وتدوین نموده اند. چاپ ونشر مجموعه بتدریج ازمرداد سال 1342 به بعد اغاز گردیده است( ایشان درسال 42 درزندان رژیم شاه بودند). یعنی دوره زمانی که شاهد یکی از بدترین دورانهای اختناق وسرکوب، توسط رژیم شاه، متعاقب کودتای 28 مرداد 32و قیام 15 خرداد42هستیم. با توجه به این شرایط استکه درمییابیم ایشان درتالیف این اثر و اثار دیگرشان، مجبور به رعایت پاره ای ملاحظات بوده اند تا بهانه به دست رژیم ندهند. لذا مجبور بوده اند از صراحت گفتارهایشان کاسته ویا احیانا با کنایه واستعاره ودرقالب کلیات و...منظور واقعی خود را بیان کنند. گرچه این ملاحظات نیز مانع از ان نشد که ایشان چندین بار زندانی نشوند. مثلا درمقدمه کتاب در معرفی قران میگویند:«با از میان بردن اوهام وعصبیتها، فاصله ی عناصرناجور ونا هموار را با هم جور وهم آهنگ و متحد ساخت واز آنها مجتمع قوی ومحکمی بپا داشت، تا...بسوی جهان از هم گسیخته ونظامات منحط وسرزمینهای ظلم وجور پیش رفتند ودر زمانی کوتاه پرده های ضخیم شرک واشباح قدرتها را از جلوی دیدگان مردم ستم کشیده و وحشت زده برداشتند. سنگرها وحصارهای ستم طبقاتی رافرو ریختند.»ص2 .
مطالعه مقدمه ی این مجموعه - که شامل بیست ویک صفحه اول جلد اول میباشد -میتواند به جهت اشنایی اجمالی با رویکرد تفسیری ونیز جهت گیری سیاسی اجتماعی ایشان، ونحوه نگرششان به قران، مفید باشد. لذا ابتدا به برسی مقدمه خواهیم پرداخت وسپس وارد متن تفسیر خواهیم شد. از انجا که منبع مورد استفاده فقط کتاب تفسیر پرتوی از قران میباشد، لذا فقط به ذکر صفحه اکتفا خواهیم نمود.(منبع:طالقانی، سید محمود، پرتوی از قران، ج1، بی جا، شرکت سهامی انتشار،چاپ سوم،1342) ازاستاد گرامی و بزرگوار جناب آقای دکتر مهدوی زادگان به جهت کلاسهای پربار ایشان ونیز به جهت تشویق وایجاد انگیزه بیشتر برای رجوع به قران ومطالعه تفاسیر قران، نهایت سپاسگزاری وتشکر را دارم. مطالب ذکر شده درپارانتز در تفسیرآیات توضیح ویا عبارات تلخیص شده توسط اینجانب می باشد.
برسی مقدمه کتاب
مقدمه ی 21 صفحه ای شامل عناوین: قران؟- نظری به نزول آیات وجمع وتدوین وبیان وتفسیر قران- چگونه میتوان خودرا در معرض هدایت قران قرار داد؟- روش این کتاب برای فهم هدایتی قران- نظری به احادیث در باره ی تمسک به قران- میباشد. ودرجای جای آن مضامین سیاسی یا اجتماعی مشهود است.
درقسمت اول- قران؟- ایشان به معرفی قران بعنوان کتاب هدایت ونور وپرتو هدایت میپردازد ونقش قران را در تحولات روحی واخلاقی و اجتماعی و سیاسی و زدودن ستم طبقاتی، در زمان خود ودرکل تاریخ بشری بازگو مینماید، و بر اندیشه ازاد واختیار انسان تاکید دارد:
«بندهائیکه در قرون ممتد جاهلیت عقلها واندیشه ها ودستها را بسته بود ونفوس خلق را به بندگی غیر خدا دراورده بود،گسست»ص2 «این بانگ حق وآزادی، سرهای سرکشان را به زیراوردند و کلبه نشینان وبندیان ذلت زده را سربلند و آزاد کردند، فاصله ها را از میان طبقات برداشتند»ص2 «این بیابان گردها از درون خیمه ها و از گوشه وکنار صحرا گرد آمدند تا با مشعلهای هدایتی که این کتاب در سینه های آنان افروخته بود، شهرنشینا ن متمدن نما را به سوی نظام عالی الهی وعدل همگانی رهبری نمایند و عامه مردم را از زیر فشار مقررات خود ساخته بشری که بسود طبقه ای وبزیان همگان تحمیل شده بود و از میان پنجه های خو نین طبقات حاکمه نجات بخشند...»ص2 «...وجوشیدن سرچشمه های فضایل و از میان برداشتن فاصله های وهمی وگسترده شدن سایه عدالت وقدرت سازندگی و ابتکار، همه ازآثار تابش مستقیم قران بر زوایای نفوس و پرتو هدایت ان بود.»ص3 «اندیشه آزاد و اختیار عمل از امتیازات آدمی است»ص4 «اگر چنین پرتوهدایتی بر نفوس نتابد ارزش آدمی که همان عقل و اختیار گزیدن است، از میان میرود وآثاروخواص موجودات حتی دانشها وآثار علمی در راه فساد وافساد بکار میرودو چشم انداز عقول محدود میگردد.»ص5 «همزمان با آماده شدن نفوس عموم برای فرا گرفتن هدایت مطلق آیات ابدی قران طالع شد آیاتیکه پرتو مستقیم آن نواحی مختلف نفسانی وحدود وحقوق و روابط عمومی وغایات وجودی را روشن مینماید ...وهمین هدایت کامل ومطلق عنوان ومعرف قران است: "هدی للمتقین" وهمین سر ابدیت و خاتمیت می باشد.»صص 6-5
درقسمت نظری به نزول آیات وجمع وتدوین و بیان وتفسیر قران،: به نخستین آیات ،سوره های مکی و مدنی ، روند تدوین وانتشار قران در زمان سه خلیفه اول می پردازد وسپس تاریخچه ای از تفسیررا ذکر نموده و روشهای تفسیری را نقد وبررسی مینماید و نسبت به مضرات تفسیر به رای هشدار می دهد و گوشزد میکند که ائمه، ما را از تفسیر به رای منع کرده اند. در طی این مباحث گریزهای نیز به سیاست زده و گاها دیدگاههای سیاسیش را بیان میکند:«خصومت حکام ومستبدین زمان وپیروان آنها نگذاشت که بانگ هدایت وروش تعلیم وتربیت ائمه از محیط محدودی تجاوز کندو به گوش عامه برسد وجلوی تفسیر به رای را بگیرد»ص11 «مقصود از برگشت به محیط فطری این نیست که به رسوم زندگی و خانه و لباس آن مسلمانان اولیه برگردیم،مقصود این استکه خود را از محکومیت آراء و اندیشه ها وظواهر تمدن بی پایه زمان برهانیم»ص11 «این کتاب هدایت نیم قرن اول اسلام، باید بر همه شئون نفسانی و اخلاقی وقضاوت و حکومت حاکم باشد، یکسره از زندگی برکنار شده وهیچ شانی دخالت ندارد. دنیای اسلام که با رهبری این کتاب روزی پیشرو ورهبر بود، امروزه دنباله رو شده ...دنیای خود باخته اختراع و صنعت و دنیای ورشکسته شده ی مسلمانان توجه ندارد وباور نمی کند که قران محلی در حیات دارد»ص13 «اگر هدایت یکسره از بالای سر آدمی رخت بر بست و محکوم شهوات وجنبش های نفسانی گردید، هرچه قوای طبیعت بیشتر مسخر وی شود، تیرگی وآشوب افزوده میشود وسقوط بشریت نزدیکتر می گردد»ص13
در بحث چگونه میتوان خود را در معرض هدایت قران قرار داد؟ شرط اول تابش هدایت قران بر عقول را با استناد به ایات قران - سوره اسراء ایه46-45، سوره کهف آیه 26، سوره انعام آیه57 ، سوره فصلت آیه5، سوره بقره ایه88 ، سوره محمد آیه 27- توجه به حجابها وسعی دربرکنار نمودن آنها میداند. «این آیات ومانند ان از حجابهایی که مانع هدایت آیاتست به:حجاب،اکنه،وقر،غلف،قفل، تعبیر کرده، گویا هر یک از اینها اشاره به نوعی حجاب است که مربوط به یکی از مدارک باطنی می باشد ...»ص16
انواع حجابها را، عدم تفکر، محدود بودن دید در دنیای ظواهر زندگی، دانشهای غرور انگیز- دانشهای فهم دین وآیات کتاب- تفسیر به رای، تکیه به روایات مغشوش در تفسیر، بیماریهای اکتسابی و میراثی نفسانی و انحرافهای ذهنی وخویهای پست مانند غروروکبروحسد، میداند (ص17-16 ) ومتذکر میشود که:«چون بیشتر مسلمانان دچار همین گونه حجابها شدند، از هدایت و پیروی قران محروم گشتند، اگر مسلمانان پیرو هدایت اقوم قرانند، پس چرا ذلت زده، پراکنده، حیرت گرفته، خود باخته شده اند وبجای قیام به اقوم، بیشتر انان زمین گیر شده یا به خواب رفته اند؟»ص17 سپس عواملی را که بعد از رفع حجابها در فهم هدایتی قران موثر می داند بر می شمارد:1- فهم ریشه لغات و درک معانی و مفاهیم عمومی در عصر نزول وجدا کردن آنها از اصطلاحات حادثه(ایمان،کفر،نفاق،قلب،محکم،متشابه،تاویل،و...) 2- دقت در نکات بلاغتی 3- دانستن خصال نفسانی، تجزیه مبادی فکری و شهوات،غرایز و عواطف، تحولات اجتماعی، اسرار ترقی و انحطاط امم. 4- شناخت محیط جاهلیت عرب وهنگام نزول قران(شناخت همه جانبه محیط ان زمان) 5- نباید قران را محدود به دریافتهای فلسفی وفکری خود کرد 6- رجوع به احادیث معتبر ومستند به منابع وحی وائمه طاهرین.ص18
قسمت پایانی مقدمه شامل توضیح روش تفسیری کتاب ونظری به بعضی احادیث در باره تمسک به قران میباشد. ذکرنکات جالب توجهی که به انها اشاره داشته اند خالی از فایده نیست:«هر چه در ترجمه قران دقت شود وبه هر لغتی درآید نمی تواند مانند آیات قران معجزه باشد. نه آن اثر دلربایی را دارد نه آن احترام شرعی وحکمی را. معانی بلند قران که چون دریای مواجی است، جز در قالب تعبیراتی که خود ساخته رخ نشان نمی دهد و هیچ قالب وترکیب دیگری چنانکه باید، آن معانی ورموز واشارات را نمی رساند... بنابراین هر ترجمه ای از قران نارسای به مقصود است، مگر آنکه توضیح و تفسیر شود.»ص19 «انچه در پیرامون آیات واز نظر هدایت قران نگارش می یابد عنوان تفسیر(پرده برداری) ندارد وبحساب مقصود نهایی قران نیست. ازاین رو عنوان ونام پرتوی از قران را برای ان مناسب تر یافتم... اعماق حقایق آن نمی تواند در ظرف ذهن مردم یک زمان دراید. اگر چنین باشد تمام می شود و پشت سر سیر تکاملی می ماند وبهره ای برای آیندگان نمی ماند. این پیشرفت زمان وعلم استکه می تواند اندک اندک از روی بواطن واسرار قران پرده بردارد.»ص20

 

 

 

 

 

 

 


آیه اول= (بسم الله الرحمن الرحیم ): این ایه را در تفسیر سوره ی حمد، تفسیر کرده اند(صص25-23) اما از انجاییکه در سوره بقره، بسم الله الرحمن الرحیم را ایه اول محسوب کرده اند، لذا تفسیر ایشان را بعنوان ایه اول سوره بقره نقل مینمائیم: - تمرکز ما بیشتر مضامین سیاسی موجود در تفسیر میباشد. لذا مباحث لغوی را در حد ارتباط با موضوع اصلی مقاله مطرح میکنیم-
«اسم به دلالت مشتقاتش از سمّو به معنای علو است، نه از سمّه به معنای نشانه...الله مخصوص وعَلُم برای حقیقت و ذات مقدسی استکه جامع همه کمالات ومنزه از هر نقصی است...الله با انکه عنوان ذات وعَلَم است، به معنای وصفی می باشد. اصل لغوی هم به همین معنای وصفی دلالت دارد.» «الرحمن الرحیم هردو از رحمت است،رحمان بر وزن فعلان برای مبالغه است...رحیم دلالت بر رحمت مخصوص ومحدود دارد...»
درادامه، موضوع «اثر فکری و اخلاقی کلمه بسم الله وتکرار آن » را می اورد که با تلخیص نقل می کنیم : علت آغاز سوره های قران با جمله بسم الله این استکه «تا انسان را متوجه کند که همه تعالیم و دستوراتش از مبداء حق واز مظهر رحمت است. جز سوره توبه که آیاتش نماینده قهر وخشم برمردم لجوج وکینه ورز با حق و خیر واعلام قطع رحمت باآنهاست» نیز این موارد: روی فکر ودل را از غیر خدا بر گرداند تا انسان همه جهان وهر عملی رااز نظر توحید بنگرد - گرویدن از پراکندگی فکری بسوی وحدت – زدودن نام بتها وقدرتمندان از دل وزبان – قدرت یافتن در اثر بکار بردن این کلمه- انسان تنها به قدرت محدود خود متکی نباشد- عمل به نام غیر خدا یا با غفلت از نام خدا ناقص است وبهره ونتیجه نخواهد داشت - بجای شروع با ارباب انواع و سلاطین، بنام خدای رحمان ورحیم اغاز نماید، خدایی که مانند ارباب انواع وسلاطین و بتها کینه جو وهوسباز نیست .
مضامین سیاسی در تفسیر آیه: 1- تعالیم قران حق ورحمت اند ،نه غیر آن. 2 - مردم کینه جو ولجوج با حق از رحمت الهی به دور هستند.(باتوجه به اینکه سلاطین را نیز در زمره مردمان کینه جو و هوسباز محسوب میکند، نتیجه منطقی که گرفته میشود، به دور بودن سلاطین از رحمت الهی است.)3- شخص پرستی و بت پرستی را مساوی با هم واز نمونه های دلبستگی به غیر خدا وشرک میداند 4- غیر توحید مظهر پراکندگی فکری وتشتت است، باید از غیر خدا برید تا به وحدت وتوحید رسید 5- بتان وقدرتمندان ارزش اتکا و پرستش ندارند 6- کینه جو وهوسباز بودن ارباب انواع وسلاطین 7- در یک ردیف قرار دادن بتها وسلاطین.
آیه دوم =( الم): تفسیر ایشان از حروف اوایل سوره ها:«ذکر این حروف برای بیان مقصودی است وآن مقصود را اجمالا بواسطه یا بدون واسطه می توان فهمید. یا برای همین استکه راه تفکر باز شود وعقلهای ایمانی بکار افتد ودر این کتاب معجزه آسمانی بیشتر تدبر گردد»صص46-45 سپس نظرات علمای تفسیر وروایت رانقل کرده است.صص49-46 در ادامه نظراتی را بر حسب احتمال بیان کرده است:«آنچه بهیقین میتوان گفت همین است که این حروف برای مقصود وغرض آورده شده وبی مقصود ومهمل نیست... شاید آن مقصود به صورت رمزی میان خدا وپیغمبر درآمده وافرادی از خاندان وحی که راسخون در علم تاویل متشابهاتند آن را می دانند وبهرۀ اهل نظر همین اندازه است که استعداد تفکر وتحقیق شان بیدار گردد وذهنشان به کار افتد»ص49 «شاید حروف افتتاحیه سوره ها اشاره بمجهول و مقصود آن لا مقصود باشد»ص49 «این بیان با آن نظری که این حروف را رمز میان خدا ورسولش یا اشاره بصفات علیا میداند درست درمی آید»ص50

در تفسیر این ایه مضمون سیاسی خاصی دیده نمی شود.

 

 

 

آیه سوم= (این کتاب بلند مرتبه موجب شکی در آن نیست.هدایت است برای پروا پیشگان):«موضوع بحث قران انسان است...از جهت ذات و حقیقت انسانیت. یعنی ضمیرخیرخواه حق جو که صلاح وفساد آن منشاء صلاح وفساد نفسانیات و اخلاق و اعمال میگردد. پرتو قران آن ضمیر حق جوئی را بر می افروزد و براه می اندازد ه سزمان اولیه اش منحرف وفاسد نشده است...»ص52 «قران کتاب متقین است، گو اینکه هدایت خود از جهتی مطلوب ذاتی است ولی غایت ونتیجه را رستگاری اعلام نموده است»ص 52
ذالک الکتاب:«(ذالک)اشاره به صورت محقق قران است. پیش از آنکه به صورت الفاظ وعبارات در آید...معنای نزول قران هم همین است که پیش از تنزل کامل، در ذهن کلی عالم – یا به تعبیر روایات آسمان دنیا- نازل شده. چنانکه هر حقیقت علمی که در عالم بسیط عقل است پیش از آنکه به عالم حس تنزل نماید، در عالم ذهن صورت میگیرد.»
لا ریب فیه:این جمله با صراحت اعلام می دارد که اضطرابها وشکوک وبداندیشی ها، منشاش قران نیست. بلکه علل نفسانی و انحرافهای فکری و کوتاهی از واقع بینی و عوامل سیاسی و اجتماعی است»ص53 «امورزه نیز مردمی که شیفته و خودباخته نظریات علمی یا نظامات اجتماعی روزند... بزودی خواهند فهمید که قران اعلام می دارد لا ریب فیه»(شبیه کسانی که وقتی قران را مطابق فلسفه یونان نیافتند، دچار شک و تردید شدند)ص53
هدی للمتقین:«متقی گیرنده و قرار دهندۀ "وقایه "است. انچه از آسیبی باز دارد یا حدی نگه دارد. مانند سپر،چتر، ستون، سد، وقایع گویند. ترمز اتومبیل هم وقایه است... وجدان آگاه وفعال که شهوات و عواطف و خشم را از سرکشی وتصادم با حدود وحقوق دیگران نگهدارد وقایۀ نفس انسانی، وصاحب آن متقی است. ... هدایت قران فطرت را بر می انگیزد و وجدان واخلاق واعمال را هماهنگ میکند.»ص54 «سازمان درونی انسان (همانند اجتماع- در توضیح نظر سقراط که اجتماع را مرکب از سه طبقه می داند-) سه قسم است،(اگر سازمان درونی انسان متعادل باشد) چنین انسانی دارای وقایه ومتقی است وعقل استعدادیش با پرتو هدایتی که از بیرون می رسد، بسوی کمال ودرک غیب می گراید»ص55 «معنای جامع تقوا، ضمیر بیدار بحق ونگهدار حریم است و اثر آن هماهنگی قوای نفسانی وظهور فضایل خلقی مانند عدالت وعفت وشجاعت می باشد»ص55 «در لغت فارسی پروا از پرهیز به حقیقت آن نزدیکتر است. چون نظر قران در اینگونه صفات خوی وپیشه است- نه اتصاف زوال نا پذیری- بهتر است متقین را به پروا پیشگان ترجمه نمائیم»ص55
مضامین سیاسی در تفسیر آیه: 1- آلودگی انسانها در اثر عوامل درونی وبیرونی(من جمله عوامل سیاسی و اجتماعی) مانع از درک حقیقت توسط انسان میشود. 2- ا شاره به نوعی غربزدگی اولیه در قرون اولیه اسلام که منجر به ایجاد شک وتردید ونوعی انحراف فکری در مسلمانان گردید. 3- شیفتگی به نظامات اجتماعی روز یکی از عوامل درک نکردن قران است 4- نگرش اجتماعی به مسئله تقوی ونقش نخبگان در تحقق تقوای سیاسی واجتماعی.( در توضیح نظریه سقراط ) 5- برداشت از تقوی به مثابه عدالت هم در اجتماع وهم در قوای نفس 6- ارتباط قایل شدن مابین دو سطح تقوای سیاسی و اجتماعی و تقوای فردی 7- لزوم بهره گیری از پرتو هدایت، برای تحقق عدالت وتقوای جمعی و فردی.

 

آیه چهارم=(آن کسانیکه به غیب میگروند ونماز بپا می دارند و از آنچه روزی آنان کردیم انفاق می کنند):
الذین یومنون بالغیب:«...در معنای ایمان عشق وعلاقه، تعظیم وتقدیس وپیوستگی می باشد. تنهاعلم به چیزی موجب ایمان به آن نمی گردد...کلمه ایمان بیش از گرائیدن، رساندن بامن رامی رساند... آزاد شدن وبریدن از این علایق(دنیوی،به منظور طلب امنیت وتامین) وابستن وگرائیدن به غیب است...غیب آن اصول و حقایق ثابتی است که جمال و کمال و زیبائیها از آن بر این جهان منعکس شده است.صص56-55 «(انسانها)همۀ آن صور را موجودات اصیل می پندارند وبه همانها دل می بندند...که جز رنج و اندوه واضطراب در پی ندارد»ص56 «معنای ایمان بخصوص در هیئت فعل مضارع دلالت براستمرار وتکامل دارد...بنابراین الذین یومنون بالغیب وصف حدوثی برای متقین است، پس از واقع شدن درنور هدایت. یعنی متقین همینکه نور هدایت روشنشان نمود ، بغیب میگرایند.»ص57
ویقیمون الصلوة :«اقامه معنای لغویش بپا ساختن، راست داشتن وتکمیل نمودن است. کمال آن در انسان بر پا داشتن ظاهر وباطن بدن و قوای نفسانی است. تکمیل این قیام در صورت اجتماع انگاه استکه افراد از هواهای اختلاف انگیز ونظام طبقاتی بسوی یگانگی بر گردند ودر یک صف قرار گیرند. وبه امام عادل عالم که تقدم طبیعی دارد اقتدا نمایند»ص58 «فعل مضارع یقیمون کوشش پیوسته را میرساند، تا هر چه بیشتر نماز را بپا دارند. چون اقامه نماز ،اقامه ومستقیم شدن انسان است، باید متدرجا وپیوسته باشد تا در تمام عمر یک نماز کامل و مستقیم که شایسته انسان است انجام شود... گویا برای همین به این عالم آمده که یک عمل کامل وشایسته انجام دهد.»ص59
ومما رزقناهم ینفقون:«ایمان به غیب و صلوة اتصال و ارتباط با مخازن قوا رابر قرار می سازد...این ارتباط، قوای عقلی ونفسانی را به حرکت در می آورد وکلیدهای سرمایه های طبیعت را بدست می دهد.»ص59 «از جملۀ مما رزقناهم ...سه مطلب اساسی دانسته میشود: 1- رزق وما دلالت بر عموم دارد 2- بدلالت رزق ونا وآیات گذشته مقصود روزی حلال است 3- مصرف باید به اندازه معین باشد که از من استفاده میشود.اما مورد وچگونگی مصرف بسته به تشخیص است.»ص59

 

مضامین سیاسی در تفسیر آیه: 1- تکیه برمظاهر مادی فنا پذیرنظیر قدرت وثروت، گرچه برای بوجود آوردن احساس امنیت وآرامش خاطر است، اما سبب آرامش درونی انسان نمیشود بلکه اضطراب وناامنی را بیشتر میکند. نتیجه اینکه قدرتمندی و ثروتمندی موجد آرامش واقعی نیست و اینکه برخی اعمال صاحبان قدرت وثروت از ترس و احساس نا امنی آنها ریشه میگیرد. 2- ظواهر مادی اصیل ومعتبر نیستند 3– آنهائیکه به عالم غیب ایمان راستین ندارند، از نور هدایت بی بهره اند. 4- نظام نا عادلانه طبقاتی وعدم اقتدا به امام عادل، موانع کمال انسان وجوامع انسانی هستند. 5- مابین ایمان به غیب وانفاق در چارچوب نظام عادلانه سیاسی و اقتصادی، با وفور نعمت و شکوفائی اقتصادی رابطه ای مستقیم وجود دارد.

 

 

 

آیه پنجم=(آن مردمی که به آنجه به تو نازل شده و پیش از تو نازل شده همی ایمان می آورند به زندگی دیگر،یقین دارند):
والذین یومنون بما انزل الیک:«معنای نزول پائین آمدن ودر دسترس قرار گرفتن است. با دلالت "ما" برعموم، شامل همه آیات ودستورات وصفات عالیه ای میشود که برقلب رسول اکرم وحی والهام شده ودر وجودش ظاهر گشته. اگر "باء" برای سببیت باشد، متعلق ایمان عام است. یعنی:ایمانشان به سبب آیاتیکه بر تو نازل شده افزون می گردد.»ص60
وما انزل من قبلک:«آنچه بر پیشینیان نازل شده از جهت زمان مقدم است. ایمان پسینیان به آن از طریق رسالت خاتم استکه آیاتش روشن وباقی می باشد...بنابر این اشاره به خاتمیت می باشد»ص60
و بالاخرة هم یوقنون:«آخرت – مقابل محسوس،اول،دنیا-عالم غیر محسوس پس از این نشئه،عالم برتر می باشد. یقین روز افزون به چنین عالمی...برای هر کسی حاصل نمی شود، مستقل آورده و باتقدیم ضمیر "هم " مقام چنین مردمی را معرفی نموده.»ص60
«این چهار آیه معرف قران ومبین اوصاف مردمی استکه از هدایت آن بهره مندمیشوند وبه کمال آدمی میرسند.» «درخت وجود انسان با ارتباط با بغیب شاخ وبرگ می گستراند از نور هدایت قران بهره می گیرد وبه محصول یقین می رسد.»ص61(در سوره ابراهیم ونور شبیه این تعابیر هست)
مضامین سیاسی در تفسیرآیه:1- خاتمیت دین اسلام وکمال آن نسبت به ادیان پیشین 2- ایمان به غیب و آخرت ، نصیب هرکسی نمی شود. لذا منکران ودشمنان دین اسلام از این نعمت ونور الهی بی بهره اند 3- در سوره ابراهیم کسانی که ریشه شان در ایمان به عالم غیب و آخرت نیست، به نا پاک پوک ، شبیه شجرۀ خبیثۀ بی قرار تشبیه شده اند.

 


آیه ششم=(هم اینان بر هدایتی که از جانب پروردگارشان است استوارند، وهم اینان رستگارانند): «متقین که در آغاز سوره هدایت را مخصوص آنها معرفی نمود، آنهایی اند که پروا دارند. چون اندیشناک وهراسانند، راه رستگاری میجویند. چون جویای راه اند به هدایت قران میگرایند. پس از هدایت عام قران بر هدایت خاص مستولی ومستقر می گردنند وجاذبه ربوبیت انها را می رباید ... اینها از هدایت عام رحمانی به هدایت خاص رحیمی می رسند...»ص61

مضمون سیاسی خاصی در تفسیر این ایه دیده نمی شود.

 


آیات هفتم وهشتم – یکجا تفسیر شده اند- =(بحقیقت کسانیکه رو بکفر رفته اند،چه آنها را بیم بدهی یا ندهی،بر آنها یکسان است،ایمان نمی آورند(7)خداوند بر دلها وشنوائی آنها مهر زده و بر بینششان پرده ای است وآنها راست عذابی بزرگ(8 ):
ان الذین کفروا...:«کلمه کفر هرجا در قران آمده مانند ایمان، نظر به باطن وحقیقت است. که با معنای لغوی تناسب دارد...آنکه می خواهد برنگردد و تشخیص ندهد، اگر پس از توجه یا تشخیص انکار نماید چون با توجه واراده و اختیار کفر را گزیده، قابل هدایت نیست. کفر اول امر عدمی است و دوم با ایمان تقابل وتضاد دارد(نه عدم وملکه) و عارضه نفسانی و عناد است. ادامه و اصرار بر کفر قوای ادراکی را یکسره از کار می اندارد تا جائیکه یکسره از درک باز می ماند...چون به اینجا منتهی میشود، آثار ختم وغشاوه به او ودر بارۀ اوداده می شود.»ص64 «مهر بردلها و گوشها که به خداوند نسبت داده شده، جبر و بر خلاف عدل ولطف نیست. زیرا نتیجه اراده واختیار خود آنهاست.»ص64 «در این دو آیه کفر به خود آنها واختیارشان نسبت داده شده، ختم بر قلوب را که نتیجه اعمال است به خداوند نسبت داده، غشاوه بدون نسبت آمده که گویا ساختمان وجودشان در همین حد واین چنین است یا نتیجه عوامل میراثی وتکوینی پیشین می باشد. و "علی سمعهم " ممکن است عطف بر "علی قلوبهم " باشد.»ص65 «چون ادراک چشم ازجهت مقابل است، از باز ایستادن این ادراک به غشاوه(پرده) تعبیرنموده. بخلاف ادراک قلب که چون از جهات مختلف است، بر آنها کلمه ختم را آورده...(قلب) تشبیه به مخزن وصندوق سر بمهر ونا گشودها ی نموده که استعدادها وسرمایه های انسانی انان در آن نهفته شده واز قابلیت ظهور واستفاده باز مانده اند.»ص66 –اشاره به خطبه اول نهج البلاغه-
و لهم عذاب عظیم:«جمله اسمیه که با لام اختصاصی شروع شده، ثبات وملازمت را می رساند: که عذاب بزرگ برای آنان وملازم با وجودشان پیوسته وثابت است. گرچه غفلت وانصراف، از توجه ودرک آن بازشان داشته، این پایان کار کفر پیشگان است.»ص67 «پس از طلوع قران ... آنانکه فطرت حق جویی وضمیر خیر خواهشان زنده وسالم است، در یک سطح عالی با هم ضمیمه می شوند وبه هدایت قران پیش می روند. گروه دیگر آنهائی اند که به تاریکی کفر خوگرفته اند و نور وحی با چشمان شب کورشان سازگار نیست. گروه سوم کسانی اند که متحیر بسر میبرند...اوصاف اخلاقی گروه سوم را در پرتو آیات بعد بنگرید»- ایات 9 الی 13 در مورد اوصاف منافقین است -

مضامین سیاسی در تفسیر این دو آیه: 1- در قران دسته بندی مردم نه بر اساس قوم ونژاد وطبقه و...بلکه براساس ملاک عقیده وایمان صورت گرفته است. 2- تعبیر از کفر بعنوان بیماری واینکه کافران اهل منطق واستدلال نیستند. 3- بیماری روحی کفار در عملکردشان ظهور وبروز می یابد.وآن لجاجت و مقاومت در برابر حق است.

 

 

فرمت این مقاله به صورت Word و با قابلیت ویرایش میباشد

تعداد صفحات این مقاله  35  صفحه

پس از پرداخت ، میتوانید مقاله را به صورت انلاین دانلود کنید

 


دانلود با لینک مستقیم


دانلود مقاله تفسیر سیاسی سی وپنج آیۀ اول سورۀ بقره