هایدی

مرجع دانلود فایل ,تحقیق , پروژه , پایان نامه , فایل فلش گوشی

هایدی

مرجع دانلود فایل ,تحقیق , پروژه , پایان نامه , فایل فلش گوشی

تحقیق وبررسی در مورد نقش خانواده در بزهکاری فرزندان 20

اختصاصی از هایدی تحقیق وبررسی در مورد نقش خانواده در بزهکاری فرزندان 20 دانلود با لینک مستقیم و پر سرعت .

لینک دانلود و خرید پایین توضیحات

فرمت فایل word  و قابل ویرایش و پرینت

تعداد صفحات: 20

 

نقش خانواده در بزهکاری فرزندان

در مطالعه علل رفتار مجرمانه همیشه باید عوامل چندگانه موجد جرم و تاثیر متقابل آنها را در یکدیگر مورد نظر قراردهیم. برحسب مورد ممکن است تاثیر یکی از این عوامل از عامل دیگر بیشتر باشد، ولی هیچ گاه یک عامل واحد، علت کلیه رفتارهای مجرمانه نیست.

در بزهکاری، عوامل اجتماعی و روانی هردو بر یکدیگر اثر میگذارند و با یکدیگر همبستگی دارند. عوامل دسته اول در محیط وجود دارد و فرد را تحت تاثیر قرار میدهد. عوامل دسته دوم نیز در درون شخصیت موجود است و در مقابل محیط واکنش نشان میدهند و روشن است که از لحاظ کیفیت و کمیت، تغییر پیدا میکنند و ممکن است به صورتهای بیشمار با یکدیگر ترکیب یابند.

انسان ممکن است از سه راه به انجام فعالیت های مجرمانه وادار شود:

۱- وقتی تمایلات ضد اجتماعی در معرض نفوذ عوامل جرم زا قرار گیرد و تحت تاثیر این عامل، بیشتر برانگیخته شود.

۲- وقتی در شخص به علت احساس گناه عمیق که در اثر افعال قبلی او به وجود آمده، یک میل شدید برای مجازات شدن بوجود آمده باشد.(یعنی از طریق ارتکاب جرم جدید، برای خود مجازات تهیه میکند)

۳- شخصی که از لحاظ عاطفی، احساس ضعف و عدم اطمینان میکند، ممکن است برای مخفی داشتن این احساس، روحیه‌ای دفاعی و پرخاشگر در خود به وجود آورد.

در پیدایش عمل مجرمانه باید سه عامل را در نظر گرفت:

۱- تمایلات مجرمانه(ت)

۲- وضعیت کلی(و)

۳- مقاوت ذهنی و عاطفی شخص در مقابل وسوسه(م)

که ماحصل آن فرمول و قانون چگونگی پیدایش یک عمل مجرمانه است

عمل مجرمانه حاصل جمع تمایلات مجرمانه شخص به اضافه وضعیت کلی او تقسیم بر میزان مقاوت او است.)

تمایلات مجرمانه شخص و مقاومت وی در مقابل آنها ممکن است به عملی ضد اجتماعی یا مجرمانه منجر شود، و یا به صورت رفتاری که مورد تایید اجتماع است درآید، و این امر بستگی به آن دارد که از تمایلات مجرمانه و مقاومت،کدامیک قویتر باشند.

همه افراد دارای تمایلات و ضد تمایلاتی هستند. عمل مجرمانه تنها وقتی ممکن است روی دهد که مقاومت شخص کافی نباشد و نتواند فشار تمایلات مجرمانه و وضعیت خاص را تحمل کند.

مشکلترین کار، تشخیص میزان مقاومتی است که شخص ممکن است در موقعیت های خاص در مقابل ارتکاب جرم داشته باشد. مقاومت دارای ریشه های عاطفی، فکری و اجتماعی است و این سه عامل با تشکیل فراخود و رابطه آن با خود، و موقعیت شخص، ارتباط نزدیکی دارد. وقتی شخص از یک بیماری روانی که ریشه جسمانی دارد رنج ببرد، مسلم است که مقاومت عاطفی و جسمانی او کمتر خواهد بود.

عامل اصلی در مقاومت، فراخود یا به زبان عامیانه وجدان است زیرا فراخود،خود را مورد تهدید قرار میدهد و به آن دستور میدهد که فقط مرتکب اعمال خوب شود.

بدین ترتیب وقتی شخصی مرتکب جرم میشود، احساس گناه میکند، در صورتی که وقتی عمل خوبی انجام میدهد، احساس رضایت و خوشی میکند.

نقش خانواده:

خانوده کوچکترین واحد اجتماعی است که بوسیله ازدواج زن و مرد تشکیل می شود و با تولد فرزندان تکامل می‌یابد.

اهمیت زندگی خانوادگی برای کودکان به مراتب از افراد بالغ بیشتر است. چراکه در اینجا است که کودک اولین تجربیات خود را در زیستن با دیگران می آموزد. در محیط خانواده است که پایه رشد و فعالیت های آینده کودک گذاشته میشود.

اینکه در روابط ما با سایرین عشق و محبت حکمفرما است یا خصومت و نفرت، تا حد بسیار زیادی به تربیت خانوادگی بستگی دارد.

اصولا کلیه رفتارهای دوران نوجوانی، جوانی و بالاتر، چه اجتماعی باشد ویا ضد اجتماعی، در نتیجه تجربیات گذشته به وجود می آید و با توجه به این تجربیات است که میتوان این حالات و رفتارها را توجیه کرد.

بزهکاری در کودکان و نوجوانان هرچند می تواند به عوامل بسیار، ازجمله مشکلات فرهنگی، اجتماعی، اقتصادی و… وابسته باشد. امّا در گام نخست این خانواده است که کودک را به مسیر صحیح هدایت می کند یا بستر گناه و جرم و انحراف را برای او مهیا می سازد. انسان به دلیل ویژگی اجتماعی بودن خود از بدو تولد تحت تأثیر افکار، عقائد و رفتار اطرافیان قرار می گیرد و بعدها به تقلید از این رفتارها و گفتارها، الگوهایی را که به نحوی در ارتباط با او هستند سرمشق رفتاری خود قرار خواهد داد.

خمیرمایه مولفه های اصلی شخصیت متعادل و پویا یا متزلزل و آسیب پذیر کودکان و نوجوانان در کانون خانواده و در سایه تعامل مطلوب با والدین، به ویژه مادر، شکل میگیرد.

پیامبر اسلام، حضرت محمد (ص) در تاکید بر اهمیت دوره های مختلف رشد و تحول شخصیت فرزندان، به ویژه هفت سال اول زندگی، فرموده اند: فرزند در هفت سال اول زندگی “محبت پذیر است”، در هفت سال دوم “آموزش پذیر است” و در هفت سال سوم حیات خود ” مشورت پذیر است”.

ویژگی های زیستی و روانی- اجتماعی کودکان در سالهای اولیه رشد (هفت سال اول حیات) بگونه ای است که بیشترین تعلق خاطر را به پدر و مادر دارند و میخواهند همواره همه وجود پدرو مادر خود را در قبضه مهر خود داشته باشند. از همین رو زیباترین و موثرترین روش پرورش فرزند در این دوران، حاکمیت مهر و محبت وسیطره عاطفی کودک بر پیکره شخصیت پدر و مادر است.

بنابراین محرومیت های عاطفی، تنبیه، اعمال رفتارهای خشونت آمیز با کودک و تحمیل آزردگی ها وناکامی های مکرر بر احساس فرزندی با شاکله محبت پذیر، میتواند آسیب های اجتماعی همراه داشته باشد.

گزل، پدر روانشناسی کودک میگوید: شخصیت کودک در پنج، شش سالگی نسخه کوچکی از جوانی است که بعدا خواهد شد.

کودکانی که از مهر و محبت پدری و مادری محروم مانده و عموما در عین برخورداری از نعمت پدر و مادر، دچار بد سرپرستی شده اند و به گونه ای که انتظار میرود از تعامل عاطفی خوشایند و دوست داشتنی با والدین بهره مند نمیشوند، با دنیایی از نگرانی و ناکامی، بی انگیزه و شکننده وارد مدرسه میشوند.

تصویر یک زندگی…

۲۵ سال پیش “محمد بیجه” در خانواده ای به دنیا می‌آید که فقر فرهنگی همراه با فقر اقتصادی و محرومیت عاطفی بر آن حاکم بوده است. مادر وی مریض و پریشان حال بود و پدرش عصبی مزاج، مستبد، دیکتاتورمنش، تنبیه گر و شاغل در کوره‌های آجر پذیری.

“بیجه” در اوایل سنین کودکی، مادرش را از دست میدهد، از مهر و محبت مادری کاملا محروم میشود و زندگی اش با پدر نامهربان و خشن ادامه میابد. پدر، بعد از چند صباحی، بدون توجه به احساسات فرزندان نسبت به جایگاه مادر و نظر فرزندان، همسر دیگری برای خود بر‌می گزیند و بدین ترتیب اولین رگه های به وجود آمدن عقده های روانی و ناامنی درونی در وی ریشه میگیرد.

زن دیگری به جای مادر وارد خانه میشود، اما بچه ها نه تنها احساس خوشایندی نسبت به او ندارند بلکه حضور وی در خانه را در نمادی از نامادری نامهربان پنداشته که غاصبانه جای مادر آنها را میخواهد بگیرد.

در همین رابطه ذکر خاطره از زبان بیجه قابل تامل است: ” حدودا هفت ساله بودم و خیلی از شبها و روزها با خاطره مادرم سپری میکردم. همیشه عکسی از مادرم به همراه داشتم، یکروز از مدرسه که برگشتم چشمم به شناسنامه نامادری ام افتاد، از دیدن عکس او ناراحت شدم و یاد چهره مظلوم مادرم افتادم، بلافاصله عکس نامادری ام را کندم و عکس مادر را چسباندم. پدرم وقتی آنروز فهمید آنقدر مرا با مشت و لگد و زنجیر و شلنگ کتک زد که احساس کردم مرده‌ام، البته ای کاش میمردم و نمی ماندم”

کودکی که دوران “محبت پذیری” خود را پشت سر میگذارد، به خاطر یک شیطنت بچه گانه که منشا اصلی آن هم خلا عاطفی است، زیر ضربات شدید و شلاق های بیرحمانه پدر، با تحمل دردهای جانکاه، در مرز جان دادن قرار میگیرد. این واقعه زمینه‌های اولیه سخت ترین عقده های روانی را در وی بارور میکند و با چند تجربه تلخ دیگر در موقعیت های مختلف بر شدت آن افزوده میشود.

بیجه با خلا شدید عاطفی و عقده شدید روانی، ناامنی درونی و اضطراب فراوان پای به مدرسه میگذارد. وی اگرچه دارای هوش بالای متوسط و حافظه فوق العاده ای بود، به خاطر نابسامانی خانوادگی و عدم حمایت پدر، بیش از پنجم ابتدایی را نمی گذراند و زودهنگام به کارهای نه چندان مناسب گماشته میشود.

وی با دنیایی از نفرت و تنفر از پدر و کوله باری از عقده های روانی، بالاجبار از تربت حیدریه به همراه خانواده به پاکدشت که دچار فقر فرهنگی شدید است و بافتی خاص دارد، مهاجرت میکند.

” بیجه” به لحاظ وضعیت خاص روانی و اضطراب و ناامنی درونی، مهارت چندانی نداشت، لذا بعد از مدت‌ها، در حدود ۱۲ سالگی با نوجوانی دوست میشود که بر حسب شواهد دچار اضطراب و افسردگی شدید بوده است و مدت کوتاهی از رفاقت آنها نمیگذرد که تنها دوست او “خودکشی” میکند، با توجه به آنکه افراد کمرو و خجالتی به سختی دوست پیدا میکنند، این واقعه نیز ضربه عاطفی سخت دیگری بر وی وارد میکند.

در حدود ۱۸ سالگی به دختری از نزدیکان علاقمند میشود، اما علاقه و سعی او نمیتواند زمینه ازدواج آنها را فراهم کند و با ناکامی دیگری مواجه میشود و عقده های روانی او سنگین‌تر میشود.

بیجه میگوید: به پدرم گفتم شناسنامه ام را بده تا به اداره نظام وظیفه بروم و خدمت سربازی‌ام را بگذرانم تا بعدش بتوانم تصدیق رانندگی بگیرم و جایی استخدام شوم، اما پدر بی رحم و سنگدل گفت: نمیدانم شناسنامه ات کجاست و اصلا لازم نیست به سربازی بروی. بیجه در ادامه میگوید: من با کمرویی و خجالت نمیتوانم بروم ادارات و شناسنامه جدیدی بگیرم و به سربازی بروم و دیگر احساس کردم روزنه امیدی برای زنده ماندن ندارم.

آری، “بیجه” آن کودک محروم از مهر و محبت مادری و رنج کشیده از نامهربانی های پدری، آشفته از خودکشی تنها دوست همدل، ناکام از وصلت با دختر محبوب، این بار با اندیشه رفتن به سربازی با پاسخ منفی و خصمانه پدر و نداشتن شناسنامه مواجه میشود و در پی یک ناکامی دیگر، ظرفیت وجودش مملو از عقده چرکین و سر‌ریز از تنفر و نفرت میشود.

او به دلیل اضطراب اجتماعی، کمرویی شدید، ضعف در برقراری ارتباط موثر و مفید، ناتوانی در انتخاب روشی معقول و استفاده از وجود شخصی رابط برای حل مشکل، بی بهره از وجود مشاوری حاذق و مددکاری دلسوز، خود را در برابر دیوارهای بن بست زندگی میابد، اینک در این شرایط و موقعیت، بیجه نه امیدی به آینده ای روشن دارد و نه انگیزه برای ادامه حیات. وجودش پر از اضطراب و عقده های مخرب روانی است. دوران کودکی و ” محبت پذیری اش” با محرومیت ها، رنج ها و شکنجه ها سپری شده، نوجوانی اش با کارهای سخت و بیگاری های پرمشقت بی بهره از مهر و محبت خانوادگی گذشته و دوران جوانی اش با ناکامی های مکرر و انباشته شدن عقده ها همراه بوده است.

در یک نگاه، خمیرمایه شخصیت پر اضطراب “بیجه” با تاروپودی از ناکامی‌ها و عقده‌های روانی تنیده شده و پیکره وجودش به‌سان کوه آتشفشان، تهی از هرگونه عاطفه و احساس، بیرحمانه آماده انفجار است. در حقیقت، اضطراب اجتماعی و کمرویی شدید “بیجه”، نیز حاصلی است از رفتارهای خصمانه، پرخاشگرانه و دیکتاتور منشانه پدر.

آری، اندیشه و رفتار ضد‌اجتماعی، تخریب و ویرانگری، انتقام و طغیان‌گری، قتل و جنایت در این مرحله از زندگی بی سامان بیجه آغاز میگردد و او قربانیان خود را از میان کودکان معصوم، با انگیزه نابودی آنها و پریشانی خانواده هایشان و نه صرفا تجاوز، انتخاب میکند.

علت انتخاب کودکان ۲ چیز بود:

الف- به لحاظ کمرویی شدید و عدم توانایی برقراری ارتباط با همسالان یا جنس مخالف برای طعمه گیری، طعمه های خود را از میان کودکان انتخاب کرد. چراکه برقراری ارتباط با آنها ساده تر است.

ب- مشاهده بچه هایی که به خانواده ای تعلق دارند و با چهره هایی پرنشاط در کوچه و خیابان و در دشت و صحرا به بازی مشغول‌اند برای “بیجه” تداعی‌گر همه دردها و رنج‌های دوران کودکی و نامهربانی‌ها و خشونت‌های پدرش بود.

او مدتها پیش، خود را با طنابی که از ناکامی‌ها، نا‌امیدی ها و عقده‌های روانی بافته بود به دار آویخته بود، دل‌مردگی در وجودش بارز و آشکار بود و از او کالبدی از سنگ و یخ باقی گذاشته بود.

هیچ انسانی جانی بالفطره زاده نمیشود و اساسا واژه “جانی بالفطره” برچسبی غیر علمی و غیرمنطقی است. بدیهی است شرایط محیطی حاکم بر فرایند رشد و تحول کودکان و نوجوانان، حیات جنینی و محیط زندگی قبل از تولد و چگونگی محیط رشد و تحول بعد از تولد، ممکن است زمینه مستعدی باشد برای برخی آسیب پذیری های فردی و کژروی های اجتماعی،چراکه اغلب رفتارهای ما، بر پایه یادگیری های محیطی دوران کودکی، تجارب خوشایند، تلخی ها و ناکامی ها و عقده های روانی است که پایدارترین تاثیر را در پدیدآیی شخصیت اجتماعی انسان دارند.

مکانیسم های دفاعی

- واپس رانی(REPRESSION): سرکوب و یا واپس رانی اصـلی تـرین مـکـانیـسم دفـاعـی محـسـوب شـده و دیـگــر مکانیسم هـا بعنوان ابزار کمکی بکار می روند. واپس رانی بـه مـعـنی جلوگیری از ورود افکار، خاطرات، آرزوها، امیال و تجـارب


دانلود با لینک مستقیم


تحقیق وبررسی در مورد نقش خانواده در بزهکاری فرزندان 20

تحقیق درمورد طلاق و آثار سوء آن به روی فرزندان

اختصاصی از هایدی تحقیق درمورد طلاق و آثار سوء آن به روی فرزندان دانلود با لینک مستقیم و پر سرعت .

لینک دانلود و خرید پایین توضیحات

فرمت فایل word  و قابل ویرایش و پرینت

تعداد صفحات: 24

 

طلاق

و آثار سوء آن به روی فرزندان

 

مقدمه

پیامدهای طلاق در کودکانطلاق فرایندی است که به زندگی زناشویی رسمی یک زن و مرد یا به عبارتی پدر و مادر خاتمه می دهد. طلاق شعله محبت ها را خاموش می کند، عشقها را به کینه و نفرت تبدیل می کند. خطر بزرگ طلاق متوجه کودکان خانواده است که دل به عنایت و مهر والدین داشته و خانه را مرکز امید و پناهگاه خویش می شناختند. آثار روانی طلاق بر روی کودکان به قدری گسترده و جدی است که نمی توان از تاثیرات آن به سادگی گذشت.

اولین و مهمترین مشکلی که کودکان طلاق با آن روبرو می شوند تصمیم گیری در مورد حضانت آنها است و اینکه کودک تحت سرپرستی چه کسی خواهد بود؟ این مشکل زمانی حادتر می شود که والدین نتوانند به توافق برسند، تصمیم گیری در این مورد بیشترین فشار را روی کودک وارد خواهد کرد.

تصمیم گیری نهایی در باره کسی که قرار است سرپرستی او را بعهده بگیرد خود موجب برانگیختن احساس شرم و گناه در کودک می گردد. شرم از اینکه چرا دیگری را رها کرده است و فکر می کند اگر کودک خوبی بود، پدر و مادرش هر دو با او زندگی می کردند. این احساس واکنشهای عصبانیت، غمگینی و افسردگی را بدنبال خواهد داشت.

احساس کودک از طلاق

طلاق وحشتناکترین حادثه زندگی یک کودک است. از بین آسیبهای چون مرگ یکی از والدین، سوء استفاده جنسی کودکان، معلولیت جسمانی، طلاق را بدترین حادثه زندگی او رتبه بندی کردند. کودکان طلاق خود را محکوم و گناهکار می دانند و مدام خود را مقصر و عامل جدائی پدر و مادر می دانند و حتی اگر یقین حاصل کنند که در جدایی والدینشان مقصر نیستند باز این فکر آنها را رنج می دهد که شاید می توانستند اقدامی به عمل آورند تا از این جدایی جلوگیری کنند.

حتی برخی از کودکان می گویند حاضر بودند بمیرند ولی شاهد طلاق والدین از هم نباشند.

تاثیر عاطفی طلاق بر کودک

طلاق از عمده ترین علل بیماری روانی کودکان است وقتی که زوجین از هم جدا شدند، ترس ناشی از احساس بی سرپرستی و ترس ناشی از آینده مبهم برای او پدید می آید که روان او را آزرده می سازد. طلاق کودک را دچار اختلال عاطفی می سازد، حالت افسردگی، گوشه گیری و تخیل را در او بوجود می آورد. و در مواردی قدرت اراده و اندیشه را از او می گیرد. کودکانی که در اثر طلاق دچار اختلالاتی شده اند بعضی غمگین و خشمگین هستند بعضی گیج و بی تفاوت هستند و عده ای از پسران از لحاظ همانند سازی مردانه دچار آشفتگی هستند. کوکان طلاق نسبت به دوستانی که با پدر و مادر خود زندگی می کنند احساس حسادت می نمایند.

تاثیر طلاق بر روی تحصیل

انزوا طلبی و شرکت نکردند در امور اجتماعی مدرسه و فعالیتهای فوق برنامه از جمله آثار طلاق بر کودک در مدرسه است. بیش از نیمی از کودکان طلاق در انجام تکالیف مدرسه ضعیف هستند، در سازگاری با دوستان خود مشکل دارند و همچنین از ناراحتیهای جسمانی مانند سردرد و دل درد شکایت می کنند.

نگاه کودک بر زندگی

کودکان با طلاق والدین این احساس را دارند که امید و دنیایشان از هم پاشیده شده است زیرا خانه و خانواده تنها امید و پناهگاه آنها است و والدین دنیا او و آرزو او هستند. در کل طلاق برای کودک بسیار گران تمام می شود، تاثیرش در ویرانی دل کودک عظیم است او احساس می کند بدبخت است، بیچاره و بی پناه است، پدر و مادر او را دوست ندارند. برخی از آنان به زبان می آورند که حاضر بودند بمیرند و شاهد این وضع نبودند.

در پایان می توان نتیجه گرفت که طلاق یکی از مهمترین عوامل آسیب زا روانی و اجتماعی کودکان می باشد. بنابر این برای کم کردن تاثیر سوء طلاق از موارد ذکر شده زیر استفاده می کنیم:

1-  والدین پیش از طلاق بچه ها را آگاه سازند و با یک روانشناس مشورت کنند تا آگاهی های لازم به آنها داده شود.

2-     سرپرستی و حضانت کودکان با مشورت کودکان صورت گیرد.

3-     در زندگی فعلی کودک تغییرات چندانی با زندگی قبلی او ایجاد نشود.

4-     قرار ملاقاتها پیش از طلاق با توافق کودک مشخص شود و والدین به وعدهای ملاقات اهمیت بدهند.

5-     هر یک از والدین از بدگویی کردن طرف مقابل نزد کودک بپرهیزد.

6-     آموزشهای لازم به مربیان و دبیران در مورد کودکان طلاق داده شود.

در نهایت فرزندان طلاق زندگی بهتری خواهند داشت اگر رابطه خود را با هر دو والد حفظ کنند و جامعه نیز حمایت اجتماعی و عاطفی خود را از آنها دریغ نکند

***

حال که تصمیم نهایی مبنی بر جدا شدن والدین از یکدیگر شده، به راستی این امر چه عواقبی را برای خود آنان و چه مشکلاتی را برای فرزندانشان در بر خواهد داشت؟ هر چند طلاق همواره مراحل قانونی خود را طی می کند و یک سیر منطقی را دنبال مینماید، اما بسیاری از وجوه احساسی آن در بیرون از جلسه دادگاه خودشان را نشان می دهند. والدین موظفند تا با آموزش های لازم در


دانلود با لینک مستقیم


تحقیق درمورد طلاق و آثار سوء آن به روی فرزندان

دانلود طلاق و آثار سوء آن به روی فرزندان

اختصاصی از هایدی دانلود طلاق و آثار سوء آن به روی فرزندان دانلود با لینک مستقیم و پر سرعت .

 فرمت فایل:  ورد ( قابلیت ویرایش و آماده چاپ

 


  قسمتی از محتوای متن 

تعداد صفحات : 23 صفحه

طلاق و آثار سوء آن به روی فرزندان مقدمه پیامدهای طلاق در کودکانطلاق فرایندی است که به زندگی زناشویی رسمی یک زن و مرد یا به عبارتی پدر و مادر خاتمه می دهد.
طلاق شعله محبت ها را خاموش می کند، عشقها را به کینه و نفرت تبدیل می کند.
خطر بزرگ طلاق متوجه کودکان خانواده است که دل به عنایت و مهر والدین داشته و خانه را مرکز امید و پناهگاه خویش می شناختند.
آثار روانی طلاق بر روی کودکان به قدری گسترده و جدی است که نمی توان از تاثیرات آن به سادگی گذشت.
اولین و مهمترین مشکلی که کودکان طلاق با آن روبرو می شوند تصمیم گیری در مورد حضانت آنها است و اینکه کودک تحت سرپرستی چه کسی خواهد بود؟
این مشکل زمانی حادتر می شود که والدین نتوانند به توافق برسند، تصمیم گیری در این مورد بیشترین فشار را روی کودک وارد خواهد کرد.

تصمیم گیری نهایی در باره کسی که قرار است سرپرستی او را بعهده بگیرد خود موجب برانگیختن احساس شرم و گناه در کودک می گردد.
شرم از اینکه چرا دیگری را رها کرده است و فکر می کند اگر کودک خوبی بود، پدر و مادرش هر دو با او زندگی می کردند.
این احساس واکنشهای عصبانیت، غمگینی و افسردگی را بدنبال خواهد داشت.
احساس کودک از طلاق طلاق وحشتناکترین حادثه زندگی یک کودک است.
از بین آسیبهای چون مرگ یکی از والدین، سوء استفاده جنسی کودکان، معلولیت جسمانی، طلاق را بدترین حادثه زندگی او رتبه بندی کردند.
کودکان طلاق خود را محکوم و گناهکار می دانند و مدام خود را مقصر و عامل جدائی پدر و مادر می دانند و حتی اگر یقین حاصل کنند که در جدایی والدینشان مقصر نیستند باز این فکر آنها را رنج می دهد که شاید می توانستند اقدامی به عمل آورند تا از این جدایی جلوگیری کنند.
حتی برخی از کودکان می گویند حاضر بودند بمیرند ولی شاهد طلاق والدین از هم نباشند.
تاثیر عاطفی طلاق بر کودک طلاق از عمده ترین علل بیماری روانی کودکان است وقتی که زوجین از هم جدا شدند، ترس ناشی از احساس بی سرپرستی و ترس ناشی از آینده مبهم برای او پدید می آید که روان او را آزرده می سازد.
طلاق کودک را دچار اختلال عاطفی می سازد، حالت افسردگی، گوشه گیری و تخیل را در او بوجود می آورد.
و در مواردی قدرت اراده و اندیشه را از او می گیرد.

 


دانلود با لینک مستقیم


دانلود طلاق و آثار سوء آن به روی فرزندان

دانلود مقاله تربیت دینى فرزندان

اختصاصی از هایدی دانلود مقاله تربیت دینى فرزندان دانلود با لینک مستقیم و پر سرعت .

دانلود مقاله تربیت دینى فرزندان


دانلود مقاله تربیت دینى فرزندان

مطالبى که پیش رو دارید، گزارشى اجمالى از فرایند تربیت دینى فرزندان است که پس از اشاره به ابعاد مختلف دوران کودکى و نوجوانی، به بیان حقوق فرزندان، مسئولیت هاى والدین و عوامل دین گریزى جوانان مى پردازد.

واقعیت ها و بایسته ها:

یکى از شاخصه هاى نظام هاى دینى توجه به واقعیت پیش از بیان مسئولیت ها است. اساساً در میان نظامهاى تربیتی، آن سیستمى موفق تر است که پیش از بیان «بایدها و نبایدها» به «هست ها و نیست ها» توجه نماید. بنابراین بر ما لازم است که با غرایز، روحیات، عواطف، احساسات، نیازها و ابعاد مختلف فرزندان خود آشنا شویم و در همان قالبها به برنامه ریزى براى تربیت دینى آنها بپردازیم.

الف) سن مناسب براى آغاز برنامه هاى تربیتی:

از آنجا که بنابر مطالعات روان شناختى و آموزه هاى دینی، عوامل مختلف وراثتى و ژنتیکى و حتى محیطى از آغاز شکل گیرى نطفه بر انسان تأثیر به سزایى دارند، باید از دوران انتخاب همسر و حتى پیش از آن براى برخودارى فرزندان آینده مان از تربیتى سالم و مناسب، زمینه سازى نماییم. بر همین اساس، پیامبر اکرم (ص) از ازدواج با همسران ناشایست نهى فرموده و فرزندان به دنیا آمده از آنها را تباه شده و از دست رفته مى شمارد. امیر مؤمنان (ع) نیز خصلت هاى زشت و زیبا در روح و روان انسانها را متأثر از شیر مادران شان مى داند.

آزمایشهاى تجربى در این زمینه نیز این واقعیت را تأیید مى کند که انسان از دوران جنینى نسبت به محیط و صداهاى مختلف اطراف خود حساس بوده و به خصوص از مادر و سخنان و روحیات وى تأثیر مى پذیرد. به همین دلیل، در اسلام به پدران سفارش شده است که از روزى حرام اجتناب ورزند و آداب ویژه اى را به هنگام انعقاد نطفه رعایت کنند. به مادران توصیه شده که در دوران بارداری، مراقب اندیشه ها و رفتارهاى خویش بوده، همواره در طهارت جان و پاکیزگى تن و روان تلاش کنند؛ چرا که از کوزه همان برون تراود که در او است. پس از ولادت نیز فرزندان به طور مستقیم در معرض برخى آداب و مراسم مذهبى قرار مى گیرند؛ آدابى مانند خواندن اذان در گوش راست و اقامه در گوش چپ که در روایات به عنوان پناهى در برابر وسوسه هاى شیطانی شمرده شده است؛ کام گرفتن کودک با تربت امام حسین (ع)؛ انجام غسل ولادت؛ ختنه کردن؛ عقیقه کردن؛ صدقه دادن به وزن موى سر کودک از طلا یا نقره و به وزن بدنش از خرما و ..... امروزه از نظر علمى نیز تأثیر بسیارى از این اعمال برآینده کودک غیرقابل انکار است. با این حال، بدیهى است که فرزندان را نمى توان از آغاز تولد به طور مستقیم مورد تعلیم و تربیت قرار داد و ناچار باید منتظر پیدایش زمینه هاى یادگیرى و تربیت پذیرى در آنها بود. در این باره که آموزش و پرورش دینی فرزندان را از چه سنى باید آغاز کرد، میان دانشمندان و کارشناسان امور تربیتی اختلاف نظر است.

برخى با هر گونه تعلیم و تربیت مذهبى تا پیش از بلوغ مخالفند، ولى عده اى دیگر با تأکید بر آمادگى و استعداد اطفال براى تربیت پذیری، بر این باورند که مى توان برخى معلومات دینى را به طور ساده و قابل فهم به آنها عرضه نمود و با تلقین، آنها را در این فضاى مقدس قرار داد. جان لاک از اندیشمندان غربى نیز معتقد است که تربیت دینى را باید از کودکى آغاز کرد. وى مى گوید: « اندیشه خدا را از همان آغاز کودکى مى توان در نهاد فرزندانمان جاى داده، عشق و احترام به خدا را در روانشان بدمیم.»

به نظر مى رسد براى یافتن سن مناسب براى آغاز برنامه های تربیتى باید سن طبیعى گرایش فرزندان به دین و مذهب را شناخت. بررسى هاى روان کاوان نشان مى دهد که آغاز پیدایش حس مذهبى در کودکان به ماههاى قبل از چهارسالگى باز می گردد و حتى گاه در حدود 2 تا 3 سالگى ظاهر مى شود. کودکان از سه سالگی، علاقه بسیار به دعا و سرودهاى مذهبى داشته، از تکرار و خواندن دعاهاى دسته جمعی، لذت بسیار مى برند. از حدود 4 سالگی، کنجکاوى سراسر وجود کودک را فرا مى گیرد و درباره حقایق مختلف جهان و از همه مهم تر آفریدگار جهان مى پرسد. این مرحله، سن طبیعی کودک براى پذیرش مفهوم خداوند است. کودک چهار ساله، پدر خود را به بزرگى و اهمیت خدا مى داند و تلقى او از خدا همچون پدر، ولى بزرگ تر است. او حتى گاه خدا را همچو عضوى از خانواده به حساب مى آورد. احساس مذهبى با رشد و افزایش سن کودک آشکارتر می شود و در شش سالگى به روشنى مى توان تظاهر به رفتارهاى مذهبى را در کودکان مشاهده کرد. یک کودک شش ساله با علاقه تمام درباره خدا پرستش نموده، خواستار آشنایى و صحبت با او است و درخواستهاى غالباً مادى خویش همچون اسباب بازی، خوراک و پوشاک را با او در میان مى گذارد، به تدریج در سن هفت سالگی، خدا را مقامى قدرتمند و بالاتر از والدین مى شناسد.

بر همین اساس، امام باقر (ع) در حدیثى مفصل به تشریح وظایف اولیا در تربیت ایمانى فرزندان از سن سه سالگى مى پردازد:

در سه سالگى کلمه توحید « لا اله الا الله » را به کودک بیاموزید و در چهارسالگى با نبوت پیامبر اسلام آشنایش سازید و در پنج سالگى رویش را به قبله کنید و سجده بر زمین را یادش دهید. در شش سالگى رکوع و سجود را به شیوه صحیح به او بیاموزید و در هفت سالگى وضو و نماز را به طور کامل آموزش دهید.

براساس این حدیث شریف، کودک را باید در سه سالگى با خداوند، در چهار سالگى با نبوت و در پنج و شش سالگى با پرستش به شیوه هاى مختلف آشنا ساخت، تا آن که در هفت سالگى بتوان مجموعه نماز را به عنوان نمادى از کل دین و به تعبیر روایات ستون دین به او القاء نمود.

نکته مهم دیگر در این میان توجه به پرسشهاى دینى کودکان است. آنها بر مبناى سیر پیش گفته به پرسش درباره مذهب و موضوعات دینى پرداخته، برکسب درک و فهم خود، سوالات متفاوتى از اطرافیان مى پرسند. در شش سال اول درباره منشأ و علت اشیاء سؤال مى کنند: من از کجا آمده ام؟ آسمان را که درست کرده است؟ و .... در سن 7 تا 10 سالگى سوالهایى عمیق تر میپرسند و خواهان پاسخ هایى مستدل تر هستند: چرا خدا دیده نمى شود؟ چگونه خداوند در همه جا حضور دارد؟ خدا چیست؟ انسانها چطور در قیامت دوباره زنده مى شوند؟ در سنین نوجوانى به دلیل افزایش آگاهى ها و معلومات بر دامنه و عمق سوالات افزوده مى شود. اگر مبانى اعتقادى در سالهاى پیش در ذهن شان جاى گرفته باشد، پاسخ به سوالات بعدى آسانتر خواهد بود؛ زیرا پاسخهایى که در سنین قبل شنیده اند، فضایى اعتقادى در ذهن شان ترسیم نموده و در آن فضا به اندیشه و پرسش مى پردازند.

در این سنین سه گونه احساس در رابطه با مذهب برای فرزندانمان پدید مى آید:

1ـ رشد و گسترش و تقویت حس مذهبى و علاقه مندى به دین؛

2ـ پیدایش تردید در آموخته هاى پیشین؛

3ـ پیدایش سوالات متعدد و برخاسته از آن تردیدها.

نکته در خور توجه در این زمینه آن است که فرزندان در این سنین، به علت غرور نوجوانی، گاه از طرح همه سوالات خویش پرهیز دارند و همچنین به دلیل رشد عقلانیت و قوه استدلال شان به هر پاسخى راضى نمى شوند؛ لذا بر ما است که مستقیم و غیر مستقیم، آنان را به سخن آورده و سپس پرسشهاى شان را مستدل و منطقى و در حد فهم و درکشان پاسخ دهیم.

ب) آمادگى بسیار کودکان براى تربیت پذیری:

کودکان همگى با فطرت الهى و همراه با روحیاتى پاک و زمینه هایى آراسته زاده مى شوند و حس مذهبى به طور طبیعى در آنها پدید آمد، سپس رشد یا افت مى یابد. در واقع، این محیط اطراف است که با تأثیر مستقیم و غیر مستقیم خود، زمینه هدایت یا گمراهى آنها را فراهم مى آورد؛ گرچه اراده آزاد انسان هیچگاه از میان نمى رود و حق اختیار و انتخاب در هر حال باقى است. بر همین اساس، پیامبر اکرم (ص) مى فرماید:

هر نوزادى بر فطرت سالم الهى زاده مى شود؛ لیکن این پدر و مادر هستند که گاه او را با تربیتهاى ناشایست خویش از صراط مستقیم منحرف مى سازند.

بنابراین، رسالت پدر و مادر آن است که با انجام فرایض دینى و بیان آنها براى کودکان و تجسم بخشیدن به روحیات زیباى ایمان و تعهد دینی، استعدادهاى آنها را در مسیرى درست به فعلیت رسانند؛ در غیر این صورت، فطرت پاک کودکان به تدریج رو به خاموشى مى گراید و به محیط آلوده خو مى گیرد. کودکان و نوجوانان از اخلاق همه اطرافیان خود کم و بیش تأثیر مى پذیرند. پدر و مادر، بستگان، همکلاسیها، معلمان، قهرمانان ورزشى و هنری، شخصیتهاى سیاسى و اجتماعى و ....... همگى بر فرزندان ما تأثیر گذاشته، الگوهاى مثبت یا منفى آنها را شکل میدهند که البته در این میان والدین از نقش مهمترى برخوردارند. از این رو رواست که امیر مؤمنان، على (ع) در سفارش نامه اى به فرزندش امام حسن (ع) مى نویسد:

« همانا جان و روان خردسالان همچون زمین بایرى است که در آن هر نوع دانه و تخمى افشانی، آن را مى پذیرد و رشد و نمو مى دهد. »

بنابراین، همان قدر که زمینه هدایت و دیندارى براى آنها فراهم است زمینه انحراف و فساد نیز مهیا است. کودکان و نوجوانان به دلیل کم تجربگى و نا آگاهى در آستانه

لغزش قرار دارند و لذا بر پدران و مادران است که موانع زندگى سالم را از پیش پاى آنها بردارند و فطرتهاى پاک فرزندانشان را از آلایش به رذایل اخلاقی و مفاسد اجتماعى مصون نگه دارند. با این حال، به نظر مى رسد طبیعت و فطرت انسانها، و به ویژه کودکان و نوجوانان، به خیر و سعادت تمایل بیشترى دارد و لذا پیامبر اکرم (ص) درباره آنان مى فرماید:

آنها قلبى فضیلت پذیر و دلى رقیق و حساس دارند... خداوند مرا به پیامبرى برانگیخت تا مردم را به رحمت الهى بشارت و از عذابش بیم دهم؛ جوانان و نوجوانان سخنانم را پذیرفتند و با من پیمان محبت بستند، ولى پیران از قبول دعوتم سرباز زدند و به مخالفتم برخاستند.

امام صادق (ع) نیز به یکى از یاران خویش که به تبلیغ دین و نشر تعالیم اهل بیت اشتغال داشت، چنین توصیه مى فرماید: « برنامه هاى تبلیغى خویش را متوجه نسل جوان کن؛ زیرا آنان براى پذیرش خوبیها آمادگى بیشترى دارند و بیش از دیگران حق را مى پذیرند. »

ج) نیاز به محبت و دوستی:

نیاز به محبت از نیازهاى اساسى انسان به شمار مى رود؛ همانگونه که انسان به آب و غذا نیاز دارد؛ به محبت نیز نیازمند است و بود و نبود آن، در تعادل روحى و روانى وى تأثیر فراوان دارد. روان شناسان بر همین اساس به ترسیم هرم نیازهاى انسان پرداخته اند.

شامل 18 صفحه فایل word قابل ویرایش


دانلود با لینک مستقیم


دانلود مقاله تربیت دینى فرزندان