هایدی

مرجع دانلود فایل ,تحقیق , پروژه , پایان نامه , فایل فلش گوشی

هایدی

مرجع دانلود فایل ,تحقیق , پروژه , پایان نامه , فایل فلش گوشی

مقاله در مورد فلسفه دین, ریچارد سوئین برن

اختصاصی از هایدی مقاله در مورد فلسفه دین, ریچارد سوئین برن دانلود با لینک مستقیم و پر سرعت .

مقاله در مورد فلسفه دین, ریچارد سوئین برن


مقاله در مورد فلسفه دین, ریچارد سوئین برن

مقاله کامل بعد از پرداخت وجه

لینک پرداخت و دانلود در "پایین مطلب"

فرمت فایل: word (قابل ویرایش و آماده پرینت)

تعداد صفحات: 51

 

ریچارد سوئین برن (Richard Swinburne) (۱۹۳۴-) استاد فلسفه دین در آکسفورد، یکى از تأثیرگذارترین فیلسوفان دین در دهه هاى اخیر محسوب مى شود. او مانند پلانتینگا (۱۹۳۲-) و ولترستورف(۱۹۳۲-) در آمریکا پایبندى صریح و قاطع به خداباورى وعقیده خداباورانه (theism) را با استدلال فلسفى دقیق جمع کرد. سوئین برن از ۱۹۶۳ تا ۱۹۷۲ در دانشگاه هال و از ۱۹۷۲ تا ۱۹۸۴ در دانشگاه کیل تدریس کرد. او همچنین تا سال۲۰۰۲ به تدریس در دانشگاه آکسفورد اشتغال داشته است.
تأثیرگذارترین آثار سوئین برن: در میان پژوهشگران فلسفه دین، سه کتاب سوئین برن از تأثیر و نفوذ بیشترى بهره دارند: انسجام خداباورى (۱۹۷۷ ، ۱۹۹۳)، مفهوم معجزه (۱۹۷۱) و وجود خدا (۱۹۸۱). دوکتاب دیگر او به نام ایمان و عقل (۱۹۸۱) و وحى (۱۹۹۱) نیز با اقبال عمومى رو به رو شدند و مورد استفاده بسیار قرار گرفتند. این عنوانها معرف حوزه هاى خاص در فلسفه دین هستند که سوئین برن یاریهاى مهمى بدانها رساند.
در مفهوم معجزه، سوئین برن این نظر را که معجزه نظم و قاعده مندى (orderedness) طبیعت را بر هم مى زند رد مى کند. او مانند الستئر مکینون (Mckinnon) معتقد است که معجزات موجب تعلیق «قوانین طبیعت» نیستند بلکه فقط روند متعارف مورد انتظار رویدادها را تغییر مى دهند. او تصریح مى کند که معجزه ها باعث تعلیق قوانین طبیعت - به آن معنى که هیچ استثنایى در اعتبار آنها راه نداشته باشد - نمى شوند.
کتاب انسجام خداباورى (the coherence of theism) و عنوان آن، در واقع دیدگاههاى فلسفى عمده و اصلى سوئین برن را به اختصار بیان مى کند. او به روشنى و با دقت استدلال مى کند که حتى مسأله شر (the problem of EVIL) هم انسجام خداباورى را زیر سؤال نمى برد. در بحث او، بسیارى از برهانهاى سنتى در این زمینه تازگى و طراوت نویى پیدا مى کند. در عین حال، او به صورت منسجم و منطقى استدلالهاى مخالف را مثل دلایلى که مکى (Mackie) در مسأله شر علیه برهان مبتنى بر اختیار (Freewill Defence) مطرح کرد مطمح نظر قرار مى دهد.
سوئین برن در کتاب وجود خدا در جهت تأیید و تثبیت نیروى معتبر سه برهان اصلى در اثبات خدا به استدلال مى پردازد. او در برهان غایت شناختى (Teleological Argument) به ارائه و توضیح مفهومى از «نظم» و «قاعده مندى» مى پردازد که هم نظم مکانى وهم نظم زمانى را در برمى گیرد. نظم مکانى بیانگر قاعده مندیهاى مربوط به حضور مشترک (co-presence) است ونظم زمانى نیز دال بر قاعده مندیهاى مربوط به توالى است. نظم مکانى مى تواند شامل امکان وجود مثلاً فهرستهاى الفبایى یا زوایاى قائمه و راست گوشه باشد. نظم زمانى هم شامل قاعده مندى در فعالیت موجودات یا رویدادها است مانند فعالیت ها و رویدادهایى که به شکل گیرى «قوانین» توصیفى در علوم طبیعى (یاتجربى) منجر مى شوند. آنتونى تیسلتن در دایره المعارف فلسفه دین در این باره مى  نویسد: «این نوع صورت بندى برهان غایت شناختى در اثبات وجود خدا با دشواریهایى که نظریه تکامل (تحول انواع) داروین پیش روى مفهوم غایتمندى و نظم و تدبیر الهى قرار داد مواجه نیست. زیرا اصل وجود نظم و قاعده  مندى و شرایطى را که منجر به ظهور پدیده هاى واجد نظم و ترتیب مى شوند محور توجه قرار مى دهد» کار او در سنت کسانى چون دبلیو.ار.متیوز (Matthews) و فردریک تننت (Tennant) قرار دارد. مهمترین کتاب تننت (۱۹۵۷-۱۸۶۶) الهیات فلسفى (۱۹۳۰) نام دارد. یکى از هدفهاى این کتاب آن بود که ثابت کند اصل «نظم» در عالم، به گونه اى است که نظریه داروین نمى تواند دلایل غایت شناختى یا مفهوم غایتمندى الهى در جهان را از اعتبار ساقط کند و این بویژه جان پوکین گرن (Polkinghorne) و ریچارد سوئین برن بودند که کارهاى او را شرح و بسط دادند.
سوئین برن برهان را تا آنجا بسط مى دهد که حرکت و موقعیت الکترونها و پروتون ها و مباحث مربوط به قابلیت پیش بینى (Predictability) در فیزیک دوره پس از اینیشتین را دربرمى گیرد. هر چند سوئین برن پدیده هایى مانند خودآگاهى، الگوهاى تاریخ وسرشت تجربه دینى را نیز در بررسى هاى خود وارد مى کند. سوئین برن بخش بیشتر کار علمى خویش را به ارائه و شرح وبسط برهانهاى تأیید کننده خداباورى در همه سطوح اختصاص داده است که مخاطبان آن محدود به دانشجویان و پژوهشگران دانشگاهها نیستند و عموم خوانندگان علاقه مند وجست وجوگر را دربرمى گیرند. اما دامنه فعالیت هاى علمى وى علاوه بر حوزه هاى فلسفه دین به الهیات و اصول عقاید (ودر مورد او عقاید مسیحى) نیز مى رسد. یکى از مهمترین و بارزترین این موارد نگرش سوئین برن «فلسفه عقاید مسیحى» است که در عین حال الهیات فلسفى و فلسفه دین را شامل مى شود. دومین نکته مهم در مورد کار علمى او چنانکه اشاره شد ژرف اندیشى و توجه عمیق و اعتقاد او به نظم و قاعده مندى جهان است که دال بر وجود خداوند در مقام خالق است و جهان را تجلى عقلانى ذات عقلى (rational) خدا مى داند. به هر روى، سوئین برن برهان نظم و مفهوم نظم در طبیعت را بسیار مهم و جدى تلقى مى کند و در برابر احتجاج هایى که در رد و تخطئه برهان نظم - خاصه از سوى دیوید هیوم (فیلسوف انگلیسى ۱۷۷۶-۱۷۱۱) مطرح شده است به ارائه دلایل وبرهانهاى منطقى مى پردازد. سوئین برن توجه خاصى نیز به وجود پدیده نظم در پرتو علم نوین دارد که در کتاب او به نام فضا و زمان (۱۹۶۸ ۱۹۸۱،) و در کتابى که در تألیف و سرپرستى آن همکارى داشته با عنوان فضا، زمان وعلیت (۱۹۸۹) و نیز در ویرایش کتاب معجزات (۱۹۸۹) وى جلوه گر شده است


دانلود با لینک مستقیم


مقاله در مورد فلسفه دین, ریچارد سوئین برن

تحقیق درمورد فلسفه تاریخ

اختصاصی از هایدی تحقیق درمورد فلسفه تاریخ دانلود با لینک مستقیم و پر سرعت .

لینک دانلود و خرید پایین توضیحات

فرمت فایل word  و قابل ویرایش و پرینت

تعداد صفحات: 12

 

فلسفه تاریخ

عوامل محرک تاریخ

به یک اعتبار همه چیز در عالم تاریخ دارد ، چون تاریخ یعنی سرگذشت ، وقتی که یک شی‏ء حالت متغیری داشته باشد و از حالی به حالی و از وضعی به‏ وضعی تغییر وضع و تغییر حالت بدهد این همان سرگذشت داشتن و تاریخ داشتن‏ است ، برخلاف اینکه اگر یک شی‏ء به یک وضع ثابتی باشد ، یعنی هیچگونه‏ تغییری در آن رخ ندهد قهرا تاریخ هم ندارد مثلا اگر ما معتقد باشیم که‏ زمین از ابتدا که خلق شده و به وجود آمده به همین شکل و به همین وضع بوده‏ که هست پس زمین تاریخی ندارد ، اما اگر زمین تغییراتی داشته باشد ، قبول کنیم که زمین یک سلسله تغییرات و تحولات داشته ، پس زمین تاریخ‏ دارد ، کما اینکه ما " تاریخ طبیعی زمین " داریم . مسأله دیگر این است که آیا تاریخ بر اساس تصادف است یا بر اساس‏ اصل علی و معلولی ؟ یکی از نظریات درباب تاریخ این است که تاریخ را تصادفات به وجود آورده ، ولی آن کسی هم که می‏گوید " تصادف " مقصودش‏ این نیست که [ وقایع تاریخی ] بدون علت به وجود آمده ،یعنی نظر هر کس را که شما بشکافید نمی‏خواهد بگوید که حادثه ای خود بخود و بدون علت به وجود آمده است " تصادف " که از قدیم مسأله بخت و اتفاق و تصادف را مطرح می‏کردند [ به معنی علت نداشتن نیست ] در واقع‏ انسان به چیزی می‏گوید " تصادفی " که کلیت ندارد ، یعنی تحت ضابطه و قاعده در نمی‏آید ، مثل همین مثال معروفی که ذکر می‏کنند : انسان اگر چاه‏ بکند و به آب برسد ، این یک امر تصادفی نیست چون دائما و لااقل اکثر ، کندن زمین در یک عمق معین به آب می‏رسد ولی اگر انسان چاه بکند و به گنج‏ برسد این را یک امر تصادفی تلقی می‏کنیم ، می‏گوییم چاه کندیم تصادفا به‏ گنج رسیدیم ، برای اینکه این یک امر کلی نیست ، مخصوص این مورد است ، یعنی مجموعه یک سلسله علل و شرایط خاص ایجاب کرده که در اینجا گنجی‏ باشد ، و یک سلسله علل دیگر ایجاب کرده که شما چاه بکنید و نتیجه این‏ دو این شده که در اینجا به گنج برسید ، ولی چنین رابطه کلی و دائمی‏یی‏ میان کندن چاه و پیدا شدن گنج وجود ندارد ، چون رابطه کلی وجود ندارد پس‏ ضابطه و قاعده ندارد نه اینکه علت ندارد . پس علت نداشتن یک مطلب است ، کلیت نداشتن مطلب دیگر کسانی که‏ می‏گویند تاریخ را تصادفات به وجود آورده ، یعنی یک سلسله وقایع به وجود آورده که آن وقایع تحت ضابطه کلی در نمی‏آید ، همان مثالهای معروفی که‏ ذکر می‏کنند ، که یک مورخی کتابی نوشته تحت عنوان " بینی کلئوپاترا " که اگر بینی او مثلا یک ذره کوچکتر یا بزرگتر می‏بود سرنوشت عالم‏ جور دیگری بود ، چون بینی او فلان جور بود پس فلان پادشاه عاشق او شد و در نتیجه عشق ایندو به همدیگر حوادثی پیدا شد و اصلا اوضاع دنیا در اثر یکچنین امری تغییر کرد حال این معنایش این است که این یک امری نیست‏ که تحت ضابطه در بیاید ، یک قانونی درست کنیم به نام " قانون بینی‏ کلئوپاترا " ، این ، قانون بردار نیست اشخاصی که قائل به تصادفند می‏گویند .

تمام حوادث بزرگ تاریخی و قضایای مهم تاریخی ، وقتی نگاه بکنیم می‏بینیم‏ یک امر جزئی [ علت آن بوده است ] ، مثل جنگ بین الملل اول که فلان‏ حادثه کوچک اتفاق افتاد ، فلان ولیعهد در فلان مملکت کشته شد و آن به یک‏ قضیه دیگر کشید و آن به یک قضیه دیگر ، و بعد یک جنگ بین المللی درست‏ شد دیگر نمی‏شود از قتل آن ولیعهد یک ضابطه کلی درست کرد پس‏ مسأله تصادف غیر از مسأله علت نداشتن است . مسأله دیگر مسأله ارزش تاریخ است . این هم باید به دو مسأله تجزیه‏ شود : یکی مسأله ارزش فی نفسه تاریخ تاریخ به همان معنای سرگذشت جامعه‏ بشر ، و ارزش تاریخ یعنی ارزش شناخت سرگذشت جامعه بشر مثل اینکه‏ می‏گویید " ارزش روانشناسی " ، یکوقت انسان می‏خواهد بگوید آیا تاریخ‏ یعنی شناخت واقعی جریان گذشته ارزش دارد یا ارزش ندارد ؟ این یک‏ مسأله است ، مسأله دیگر مسأله ارزش تاریخ ثبت شده است ، یعنی تاریخ‏ نگاریها ، این یک مسأله دیگری است که جداگانه باید طرح کرد ، یعنی چقدر می‏شود به تاریخهای مکتوب و به آثار تاریخی اعتماد کرد ؟ اینجاست که‏ نظریه های افراطی و تفریطی وجود دارد ، بعضی صرفا ملا لغتی هستند و همین‏ قدر که یک کتابی را پیدا کنند و یک نسخه خطی که مثلا در هفتصد سال پیش‏ نوشته شده ، یا در فلان جا چاپ شده ، این دیگر برایشان وحی منزل است . یک عده اساسا به کلی تاریخ را بی‏ارزش می‏دانند از باب اینکه می‏گویند : انسان هیچوقت نمی‏تواند خودش را از تعصبات و جانبداریها و عقده ها و کینه ها تخلیه کند همه تاریخها را انسانهایی نوشته اند که می‏خواسته اند منظور خاص خودشان را در لباس تاریخ بنویسند بعضی از آنها اساسا جعل‏ می‏کردند و دروغ می‏گفتند . اینها افرادی بودند که دردربار سلاطین و پادشاهان بودند ، همیشه به گونه ای وقایع را می‏نوشتند که‏ مطابق میل دل آنها باشد ، و حتی مورخینی که انسان از آنها انتظار ندارد ، اینجور چیزها از آنان دیده می‏شود مثلا صاحب " ناسخ التواریخ " تا حدی‏ که سراغ داریم مرد متدینی بوده ، اما تاریخش زیاد اعتبار ندارد چون‏ یکتنه بوده و کار دیگر هم داشته و اینهمه تاریخ نویسی کار یک نفر نیست‏ که بخواهد تاریخ دنیا را بنویسد ، ولی باز هم شاید معتبرترین تاریخی که‏ او از نظر خودش نوشته تاریخهای دور است تاریخ زمان خودش را هم نوشته : " تاریخ قاجاریه " اما هیچ اعتبار ندارد چون معاصر با پادشاهان قاجار بوده تاریخ را طوری نوشته که مطابق میل آنها بوده است فتحعلی شاه از آن‏ طرف ، شهرهای ایران را از دست می‏داد ، او می‏گوید " در ذکر جهانگشایی‏ خاقان فتحعلی شاه " کدام جهانگشایی ؟ ! درباره امیرکبیر که ناصرالدین‏ شاه او را می‏کشد می‏گوید به فلان بیماری مبتلا شد ، شکمش آماس کرد ، مرد ، نمی‏نویسد که امیرکبیر را کشتند . البته مسأله دیگری هست و آن این است که آیا حقیقت تاریخی برای همیشه‏ قابل کتمان است ؟ و یا اینکه نه ، حقیقت بالاخره خود را ظاهر می‏کند ولو بطور موقت رویش را بپوشانند ، بعد از مدتها هر جور باشد ، خودش خودش‏ را آشکار و ظاهر می‏کند ، به یک شکلی بیرون می‏آید که برای این قضیه ، نمونه خیلی زیاد است و این خود یک اصلی است . پس درباره مسأله ارزش تاریخ نگاری ، گفتیم بسیاری از مورخین که اصلا دروغ نویس اند و نمی‏شود به آنها اعتماد کرد که عالما عامدا حقیقت را کتمان نکرده باشند تازه تاریخ نویسهای راستگو که حاضر نبوده اند یک کلمه‏ دروغ بنویسند باز هم به علت اینکه تاریخ را برای یک منظور خاص‏ می‏نوشتند ، انتخاب می‏کردند ، یعنی حوادثی که در خارج واقع شده به منزله‏ ماده بوده برای اینکه او به این ماده ، صورت و شکل بدهد ، هیچ دروغ هم‏ نگفته است مثلا اگر شما به آقای بروجردی ارادت داشته باشید ، در زندگی‏ آقای بروجردی اینقدر نقاط نورانی و خوب هست که شما می‏توانید یک‏ کتاب پر بکنید ، بعد آقای بروجردی می‏شود یک مرد قدیسی که سراسر زندگیش‏ همه خیر است و برکت و فضیلت ، و اگر شما با آقای بروجردی بد باشید حتما آقای بروجردی در زندگی‏اش یک نقاط ضعفی هم دارد ، می‏روید از راستها هم انتخاب می‏کنید ، هیچ هم دروغ نمی‏گویید ، در طول زندگی هشتاد ساله این‏ مرد شما می‏توانید یک عده داستان [ از این نوع ] پیدا بکنید ، همه هم‏ داستانهای راست باشد ، بعد بگویید این آقای بروجردی است ، در صورتی که‏ آقای بروجردی نه این است نه آن ، آقای بروجردی مجموع اینهاست ، یعنی‏ آنی است که هم آن را داشته و هم این را ، ولی وقتی شما می‏خواهید از آقای‏ بروجردی یک چهره خوب ترسیم بکنید آنها را انتخاب می‏کنید ، دروغ هم‏ نگفته اید ، و وقتی می‏خواهید از آقای بروجردی یک چهره بدی رسم کنید ، اینها را انتخاب می‏کنید ، دروغ هم نگفته اید اینهاست که می‏گویند تاریخ‏ را بی‏ارزش کرده ، یعنی شما سراغ هر مورخی در دنیا بروید می‏بینید که در یک قضیه ، تمام وقایع را آنچنان که بوده است ، اعم از آنچه که زشت‏ باشد یا زیبا ، ننوشته ، بلکه انتخاب کرده ، و این انتخاب بر حسب هدفی‏ بوده که از تاریخ نگاری داشته است این جهت است که مسأله ارزش تاریخ‏ مطرح می‏شود ، یعنی تاریخ به معنی تاریخ نگاری ، تاریخهای مکتوب ، چقدر قابل اعتماد است و چقدر قابل اعتماد نیست ، که در همین کتاب هم‏ اولین بحثش درباره ارزش تاریخ است ، هر چند نام نمی‏برد . مسأله مهمی که باید عرض کنم این است که مسأله " محرک تاریخ " یک‏ مسأله است و مسأله " فلسفه تطور تاریخ " مسأله دیگر معمولا این دو از یکدیگر تفکیک نمی‏شوند می‏دانیم جامعه انسانی تحولات زیادی دارد از قبیل‏ انحطاطها ، ترقیها ، جنگها ، صلحها ، رفاهها ، محرومیتها و امثال اینها یکوقت ما جامعه انسانی را از نظر تنوع ، در تمام طول تاریخ گذشته یک " نوع " می‏دانیم که افرادش وض می‏شوند ، افرادش این جامعه‏ است ، آن جامعه است ، این ملت است ، آن ملت است ، ولی افرادی هستند در یک سطح ، یعنی آن هم جامعه ای است از نوع این جامعه ، این هم جامعه‏ ای است [ از نوع آن جامعه ] ، جامعه امروز با جامعه پنج هزار سال پیش [ در نوعیت ] فرقی نکرده ، یعنی یک " نوع " جامعه انسانی است در این‏ صورت درباره اینها مسأله " محرک اصلی تاریخ " قابل بحث است که‏ حوادث با ارزش تاریخ [ علت اصلی آنها چیست ؟ و به عبارت دیگر ] محرک اصلی تاریخ چیست ؟ یعنی همین تحولات هم سطح را که تحولات ، همه‏ هم سطح است [ چه چیز به وجود می‏آورد ؟ ] می‏گردیم نبال علت اصلی این‏ تحولات هم سطح ، یکوقت می‏گوییم دین است ، یک وقت می‏گوییم عامل‏ جغرافیایی است . . . اما یک وقت هست که همین طور که برای انواع ، از نظر زیست شناسی ، تحول و تطور قائل هستیم و می‏گوییم یک نوع متطور و متحول می‏شود به نوع‏ دیگر ، برای جوامع هم تحول و تطور قائل می‏شویم ، می‏گوئیم اصلا جامعه‏ انسانی اسمش جامعه انسانی است ، جامعه امروز ماهیتش با جامعه پانصد یا هزار سال پیش فرق دارد ، جامعه سوسیالیستی ماهیتا با جامعه سرمایه داری‏ متفاوت است ، و جامعه سرمایه داری با جامعه فئودالی دو ماهیت دارد ، با جامعه قبلش دو ماهیت دارد ، ماهیتهای مختلف است ، آنگاه در فلسفه‏ این تطور بحث می‏کنیم ، یعنی آن چیزی که سبب می‏شود که جامعه از نوعی به‏ نوع دیگر متحول بشود ، و به عبارت دیگر عامل این تحول چیست ؟ این مطلب‏ در این کلمات اندکی مغشوش است ، یعنی چندان این دو از همدیگر مشخص نیست صرف اینکه بگوییم " امل‏ محرک تاریخ چیست ؟ " این مفهوم را نمی‏رساند که عامل تطور تاریخ چیست‏ ؟ گاهی که درباره قوه محرک تاریخ بحث می‏کنند ، نظرشان به همان عامل‏ اصلی‏یی است که همین تحولات ولو تحولات هم سطح را به وجود آورده است مثلا وقتی در نظریه کسی که معتقد به عامل دین است دقت بکنید ، در فکر او مسأله تطورات اجتماع هیچ مطرح نیست ، او فقط خواسته است علت اصلی‏ تحولات را که غیر از تطور است ، تغییر و تبدیلهایی که در تاریخ واقع‏ می‏شود : عزتها ، ذلتها و غیره به دست بیاورد بدون اینکه این مسأله را به‏ این صورت طرح کرده باشد که جامعه ها متحول می‏شوند ، عامل تحول به معنای‏ تنوع و تطور چیست ؟ ولی بعضی دیگر مثل مارکس اصلا دنبال این می‏گردند که کاری نظیر کاری که‏ داروین کرده انجام دهند می‏دانیم فرق داروین با یک زیست شناس عادی این‏ جهت بود که داروین دنبال تطور می‏گشت ، می‏خواست فلسفه تبدل انواع را به‏ دست بیاورد ، یعنی در زیست شناسی تمام فکرش روی این فلسفه بود که تبدل‏ انواع ( تبدل نوعی ) طبق چه قانونی صورت می‏گیرد . این یک نظر خاص است درباره تاریخ . تا آنجا که من مطالعه دارم ایندو در کلمات این آقایان چندان از یکدیگر مشخص نشده اند ، مخصوصا طرفداران منطق دیالکتیک که به اصل " گذار از کمیت به کیفیت " ائلند الزاما به تطور نوعی جامعه قائلند مگر آنکه‏ برای جامعه شخصیت و وجود واقعی قائل نباشند . پس این تطور تاریخ ، خودش معلول آن تحولات نیست ؟ یعنی تطور ملل ، اینکه نوع و ماهیتشان یکدفعه تغییر می‏کند ، این خودش به اصطلاح یک تغییر کلی است که در اثر آن تحولات کوچک به وجود آمده . آنجا که صحبت از نقطه حساس بود تا اندازه ای می‏شد این حرف شما را درباره آن نقطه حساس ، یعنی آن گردشگاههای تبدل نوعی تاریخ ، گفت‏ این مسأله به هر حال مسأله جداگانه ای است ممکن است شما اساسا نظریه ای‏ در اینجا ابراز بدارید و آن نظریه همین باشد ، بگویید این عاملهای خاصی‏ که اینها ذکر کردند ، همین تبدلهای تدریجی ، تغییرهای تدریجی در همه شؤون‏ زندگی ، یکمرتبه جهش وار تبدیل می‏شود به یک تغییر کیفی ممکن است کسی‏ این نظر را بگوید ، ولی به هر حال این مسأله غیر از آن مسأله است اینکه‏ انسان دنبال این باشد که جامعه تبدل نوعی پیدا می‏کند یک مسأله است ، و اینکه علتش چیست مسأله دیگری است اولی پذیرفتن این مسأله است که اصلا ماهیت جامعه تغییر می‏کند ، بدین معنی که تمام تشکیلات و نظامات جامعه‏ از آن بن گرفته تا رو ، به کلی عوض می‏شود [ و جامعه ] نوع دیگری شمرده‏ می‏شود غیر از نوع اولش ، [ ولی دومی شامل این مسأله نیست ] از نظر مارکسیستها نوع ابزار تولید که تغییر کرد ، نوعیت جامعه نیز عوض می‏شود . گویا در ذیل بیان " توجیه تاریخ از راه دین " مطلب دیگری را گنجانده‏ که به آن ارتباط ندارد ، یعنی نظریه دیگری درباره تاریخ هست و آن نظریه‏ ادواری بودن تاریخ است که به دین هم ارتباط ندارد این نظریه می‏گوید تاریخ همیشه یک حرکت دوری را طی می‏کند ، حرکت خود را از نقطه ای شروع‏ می‏کند ، بعد دو مرتبه برمی‏گردد به همان نقطه ، توجیه دینی هم نمی‏خواهند بکنند ، توجیه طبیعی می‏خواهند بکنند ، می‏گویند : ابتدا توحش است در توحش ، فکر و فرهنگ و تمدن نیست ولی اراده و قدرت روحی هست در اثر این حالت توحش ، قدرت اجتماعی به وجود می‏آید بعد قدرت ، تمدنی را به‏ وجود می‏آورد بعد که تمدن و فرهنگ به وجود آمد ، به تدریج افکار خیلی‏ عالی و ظریف به وجود می‏آید و هر چه ه بشر در تمدن و فرهنگ بالاتر برود از اراده اش کاسته می‏شود و تا حد زیادی نیز به تعبیر ما نعمتزده می‏شود ، و این نعمتزدگی ، افراد را [ خصوصا طبقه‏ حاکمه را ] سست می‏کند و همین منجر به یک سلسله انقلابات یا منجر به این‏ می‏شود که قوای دیگری از جای دیگر ظهور کند و اینها را به کلی منقرض‏ نماید و از بین ببرد . فقط به جامعه نگاه نکنید ، یک جور دیگر هم مثال بزنیم : معمولا در خانواده ها ، در این زندگیهای ما ، می‏بینید یک آدمی پیدا می‏شود خیلی‏ سختکوش ، پرکار ، جدی ، تن به زحمت بده ، این فرد یک کارخانه یا یک‏ تجارتخانه تأسیس می‏کند ، کار و ابتکار را به حد اعلا می‏رساند ، ولی خودش‏ چون از یک خانواده طبقه چهاری به وجود آمده ، عادت کرده به زندگی سخت‏ ، عادت کرده به گرما و سرما و تحمل سختی اینها او را یک انسان جدی بار آورده است بعدها زن و بچه اش در این زندگی که مقرون به رفاه است بزرگ‏ می‏شوند نسل بعد از او که بچه های او باشند یک آدمهای متوسطی از آب در می‏آیند چون اوائل زندگیشان در زندگی همین آدم بوده و در سختی بزرگ شده‏ اند اینها هم تا حد زیادی آدمهای جدی و کارآمدی هستند و آن ثروت را حفظ می‏کنند ولی بچه های اینها که به وجود می‏آیند ، چون


دانلود با لینک مستقیم


تحقیق درمورد فلسفه تاریخ

فلسفه هنرمعاصر 25 ص

اختصاصی از هایدی فلسفه هنرمعاصر 25 ص دانلود با لینک مستقیم و پر سرعت .

لینک دانلود و خرید پایین توضیحات

فرمت فایل word  و قابل ویرایش و پرینت

تعداد صفحات: 25

 

بنام خدا

فلسفه هنر معاصر ( سینما )

گرد اورنده : سمانه مومنیان

زیر نظر استاد محترم :

جناب اقای دکتر ایزدیان

خرداد-85

زندگی صحنه یکتای هنر مندی ماست

هر کسی نغمه خود خواند و از صحنه رود

صحنه پیوسته بجاست

خوشتر آن نغمه که مردم بسپارند به یاد

.......

انسانها هنر را برای تسکین خود برگزیده اند. چه هنرمندان و چه مخاطبان اثارهنری در هنرمایه ارامش می جویند. انچه در هنر به نظر اصل است زیبایی است. هرچند در هر زمانی زیبایی را به شکل های مختلفی درک میکنند. بعضی هنر را ایینة واقعیت های موجود درجهان از طبیعت تا زندگی ادمها به حساب می اورند. بعضی زمانی نام هنر را بر چیزی می گذارند که سازنده اش با ان احساس ارامش کند و انچه در نظر دارد به تمامی بیان کرده باشد. بعضی از شکل اثر حرف می زنند که اگر اثر هنری از قواعد و شکل درست هنر پیروی نکند یک اثر هنری خلق نکرده است اما همه این گروهها بعد از قرنها بحث می دانند که اثر هنری در واقع همه اینهاست. و شاید بطور کامل هیچ کدام نباشد و هر کس با برداشت و دریافت شخصی از درک زیبایی هنر را احساس می کند . در واقع دریافت لذت درونی بسته به انکه هنرمند چه ابزاری را بیان هنرش انتخاب می کند هنر شاخه های مختلفی را تشکیل داده اند .اما همچنانکه گفته شد اصل در هنر زیبایی است و درک وتعریف هر انسان از زیبایی متمایز .

یکی از مسایل مهم در هنر امروز بصری شدن بیش از اندازة ان است .در عصر حاضر هنرهای بصری به انواع مختلفی موجود هستند و همگی در ارتباط تنگاتنگ با یکدیگر و در کنار هم اثر و مفهوم یکدیگر را کامل میکنند . همیشه هنرها در هم تآثیر می گذارند یک عکاس می تواند از یک نقاش ایدة بگیرد یا نقاشی با شنیدن یک موسیقی به فکر کشیدن یک تصویر بیفتد گاهی یک هنر می تواند مولد هنرهای دیگری شود مثلا از دل هنر نقاشی نور پردازی


دانلود با لینک مستقیم


فلسفه هنرمعاصر 25 ص

فلسفه ریاضی

اختصاصی از هایدی فلسفه ریاضی دانلود با لینک مستقیم و پر سرعت .

لینک دانلود و خرید پایین توضیحات

فرمت فایل word  و قابل ویرایش و پرینت

تعداد صفحات: 22

 

فلسفه ریاضی

مقدمه :

امروزه فلسفه ریاضی یا فلسفه علم ریاضیات بعنوان یکی از شاخه های فلسفی دامنه و عمق قابل توجهی برخوردار شده است و مکاتب و دیدگاههای متعددی در حوزه این دانش فلسفی شکل گرفته است. در این میان این نکته روشن است که دست یافتن به دیدگاهی که پاسخگوی تمام مسائل و مباحث مطرح شده در فلسفه ریاضی باشد آن هم بصورت مستدل و مقبول همه فلسفی اندیشان امری ممکن به نظر نمی‌رسدویاآنکه بسیارصعب و دشوار است. اما متفکران بر اساس اصول و مبادی و علایق ویژه خود به مباحث فلسفی در باب ریاضیات پرداخته و هر یک به اندازه وسع علمی و حوزه مطالعاتی و پژوهشی خود گامهایی را برای تقریب به ماهیت و حقیقت ریاضیات برداشته اند. در این میان متفکران و فلاسفه متفدم و معاصر مسلمان نیز از این قاعده مستثنی نیستند و در لابلای آثار خود سعی در تفسیر و تبیین ریاضیات داشته اند.

این کتاب شامل دو بخش است: بخش نخست این تحقیق در صدد آن است تا بعنوان گامی آغازین و بطور عمده، در حال و هوای تفکر فلاسفه و متفکران معاصر ایران - و نه متفکران پیشین - تاملاتی را در حوزه فلسفه ریاضی صورتبندی نماید. البته این تبیین و تحلیل الزاماً در تمامم موارد حاصل دیدگاه صریح و بی واسطه آنان نخواهد بود بلکه در مواردی، نتیجه استتنتاج و استنباط بوده و افزوده هایی به همراه دارد.

چکیده

"فلسفه علم ریاضیات یا فلسفه ریاضی دانشی است انتزاعی، تحلیلی و فلسفی درباره مفاهیم پایه و اصول اساسی و بنیادی ریاضیات، ماهیت گزاره‌های ریاضی، روش ریاضی، ریاضیات و واقعیت، رابطه ریاضیات با علوم دیگر مانند فیزیک، منطق، متافیزیک و...، تحولات دانش ریاضی و علل، جایگاه ریاضیات در دسته‌بندی علوم، ریاضیات و ایدئولوژی و مباحث متعدد دیگر ."کتاب حاضر از دو بخش تشکیل شده است .در بخش اول آرای متفکران معاصر ایران در مباحث فلسفه ریاضی تشریح می‌شود .و در بخش دوم آرای تحلیلی و فلسفی دیگر متفکران در باب ریاضیات درج گردیده است

حاصل آنکه در این بخش سعی بر آن است تا حد امکان به تحلیل و بسط ایده هایی که در اندیشه متفکران معاصر ایران آمده است، پرداخته شود.

بخش دوم این نوشتار گزارشی است از آرای فلسفی و نظری دیگر فلاسفه و متفکران، از دوره یونان تا دوره معاصر، در باب مباحث ریاضی، که در قالب یک بخش گردآوری و تنظیم شده است. امید آن است که ارائه این گزارش اسباب آشنایی با دیدگاههای متعدد و متنوع را در باب ماهیت ریاضیات و مباحث فلسفه ریاضی فرآهم آورده و فضایی پرسش خیز و مساله انگیز برای خواننده ایجاد نماید.

نظراتی درباره فلاسفه :

فلسفه معمولا بعنوان یک فعالیت و نیز بعنوان موضوعی ذهنی تعریف می‌شود. فلاسفه پیرو "رواقیون" آن را به فیزیک ، اخلاق و منطق تقسیم می‌کردند، برخی دیگر از فلاسفه در سال‌های اخیر برای آن تقسیم‌بندی ما بعدالطبیعه یا متافیزیک معرفت‌شناسی ، منطق و ارزش‌شناسی پیشنهاد کرده‌اند.

علاوه بر تقسیم‌بندی فوق‌الذکر از مسائل فلسفی ، معمولا بررسی مبانی یا انگاشتهای اصولی و مقاصد هر رشته علمی نیز فلسفه نامیده می‌شود. بر این اساس ما طبقه‌بندی‌هایی چون فلسفه فیزیک ، فلسفه هنر ، فلسفه تاریخ و البته فلسفه ریاضی و حتی فلسفه را داریم اچ ، گوردون هولفیش بیان می‌دارد که:

"فلسفه ماموریت دارد به انسان در تفکر عمیق‌تر به نتایج اعمال روزانه‌اش کمک کند تا انسان بتواند با حکمتی بیشتر ، آن نتایجی را برگزیند که به همه انسانها کمک می‌کند تا تفکرشان را عمیق‌تر سازند."

یک فلسفه را می‌توان توضیحی دانست که در آن کوشش می‌شود تا از مجموعه‌ای طبعا پراکنده از تجربیات یک معنی استخراج کند. کار یک فلسفه مشتمل بر تنظیم تجربیات و ارزش‌ها است. فلسفه در جستجوی روابط در میان اشیایی است که معمولا منفک از هم بشمار می‌آیند.

در اینجا به فلسفه‌های معاصر ریاضی پرداخته شده است. فلسفه‌هایی که پیشرفت‌های اخیر ریاضی را بشمار آورده و متاثر از بحران‌های جاری این علوم می‌باشند. سه فلسفه اصلی معاصر از ریاضیات وجود دارد که هر یک از گروه متنابهی از ریاضیدانان و فلاسفه را جذب و هر یک دانش عظیمی از فرهنگ خاص خود را توسعه و گسترش داده است. این فلسفه‌ها عبارتند از: فلسفه منطق‌گرایی که راسل و وایتهد ارائه‌دهندگان اصلی آن هستند. فلسفه شهودگرایی که توسط براور رهنمون می‌شود؛ و فلسفه صورت‌گرایی که توسط هیلبرت رشد و گسترش یافته است.

فلسفه منطق گرایی

سخن اصلی این فلسفه این است که ریاضیات شاخه‌ای از منطق است در این فلسفه به جای آنکه منطق فقط وسیله‌ای برای ریاضیات باشد. تبدیل به کل ریاضیات می‌شود. همه مفاهیم ریاضیات باید بر حسب مفاهیم منطقی فرمولبندی شوند، همچنین قضیه‌های ریاضی باید به عنوان قضایایی از منطق بیان اثبات شوند. در این دیدگاه تمایز بین منطق در ریاضیات صرفا به مناسبت جنبه عملی و آموزشی آن است. این نظریه برای نخستین بار توسط فرگه و بعدا توسط برترا اندراسل ، بی‌آنکه با فرگه ارتباطی یافته باشد عنوان گردید. وایتهد و راسل در کتاب عظیمی که بنام "اصول ریاضیات" تدوین کردند به دفاع از این نظریه پرداخته‌اند.

فلسفه شهودگرایان :

از شهودگرایان این است که اشیا و برهان‌های ریاضیات را فقط باید با طی گام‌های متوالی و متناهی ساخت، گام‌هایی که شهودا قابل اطلاق بر اعداد طبیعی‌اند. بر طبق نظریه ، پایه ریاضیات غایتا بر شهود اولیه قرار دارد که بدون شک بر حس و درک ما از "قبل و بعد" می‌باشد که به ما اجازه می‌دهد که تا یک شی مشخص و منفرد را درک کنیم، و پس ادراک‌های بعدی متوالیا و بی‌پایان انجام می‌گیرد. در این روند ما رشته‌ای بی‌پایان بدست می‌آوریم که بهترین مثال آن رشته اعداد طبیعی است. سابقه شهودگرایی در فلسفه به زمان کانت ، فیلسوف آلمانی ، بر می‌گردد. ظاهرا درک کانت از اینکه حساب بر مبنای نیروی ذهنی شمارش قرار دارد این است که اعداد وقتی ، و فقط وقتی وجود دارند که به وسیه شمارش در دسترس باشند .اگر کانت با مجموعه‌ها آشنا بود شاید هم می‌گفت مجموعه‌ها وقتی و فقط وقتی وجود دارند که عضوهای آنها را بتوان شمرد. لذا عددهای اصلی نامتناهی وجود نمی‌توانند داشت زیرا که به عقیده کانت عدد نامتناهی را شمردن نامقدور است. به دلیل مشابه کانت معتقد بود که در هندسه حداکثر طول وجود پیدا نمی‌کند، زیرا ، که هر چند می‌توان خط را از دو طرف امتداد داد اما آن را بطور نامتناهی نمی‌توان امتداد داد (زیرا که این عمل نیازمند وقت نامتناهی است) به این ترتیب هم در مورد اعداد هم در مورد خطوط ، کانت بجای پیروی از عقیده بی‌کران بالفعل به نظریه بی‌کران بالقوه یا کلیات نامعین معتقد بوده است. ارسطو هم در بحث در مسائل فلسفی از قبیل پارادوکس معروف زنون مفهوم نظریه کبیران بالقوه کانت را بکار برده است. در


دانلود با لینک مستقیم


فلسفه ریاضی

مقاله مفاهیم و فلسفه مدیریت کیفیت جامع

اختصاصی از هایدی مقاله مفاهیم و فلسفه مدیریت کیفیت جامع دانلود با لینک مستقیم و پر سرعت .

مقاله مفاهیم و فلسفه مدیریت کیفیت جامع


مقاله مفاهیم و فلسفه مدیریت کیفیت جامع

لینک پرداخت و دانلود در "پایین مطلب"

فرمت فایل: word (قابل ویرایش و آماده پرینت)
تعداد صفحات 10

هدف مدیریت کیفیت جامع جلب رضایت کامل مشتری با کمترین هزینه است.

مدل مدیریت کیفیت جامع روش متفاوتی را در نحوه نگرش به شیوه مدیریت فراهـم مـی سازد و یک نوع فرهنگ مشارکتی را توسعه می بخشد که هریک از کارکنــان مـی توانند در تصمیم گیریها حضور داشته باشند.

مدیریت کیفیت نگرشی نو به بهبود کارایی در سازمان و هدف اولیه آن درگیرکردن همه کارکنان با هدف حذف خطاها و جلوگیری از ضایعات است.

امروز بسیاری از سازمانها دریافته اند که باید روش مدیریت کار را تغییر دهند زیرا آداب مشتریها نیز دگرگون شده است.

یکی از فنون خلق ایده در گروه های کاری این است که شرایط برای شکوفایی اندیشه ها فراهم باشد.

یکی از ابزارهای مدیریت استانداردکردن است و از این راه می توان منابع مصرف را در انجام کارها به حداقل رساند.

با پذیرش نظرات اصلاحی کارکنان می توان به تدوین سیستمی پرداخت تا نتیجه مناسبتری برای سازمان به دست آید.

مقدمه

هدف کلیه تلاشهای مدیریت کیفیت جامع در سازمان در جهت بهبود و حفظ کیفیت، جلب رضایت کامل مشتری با کمترین هزینه است.

بهره وری را باید از مجرای اصلاح و بهبود کیفیت تولید، خدمات و همه فعالیتها ازجمله رضایت کارکنان، میزان مشارکت آنان و درگیرساختن آنها، اصلاح کرد.

مدل مدیریت کیفیت جامع (TQM) روش متفاوتی را در نحوه نگرش به شیوه مدیریت فراهم می سازد و یک نوع فرهنگ مشارکتی را توسعه می بخشد که در آن هریک از کارکنــان می تواند مستقیماَ در حوزه های مرتبط با کارش و تصمیم سازی در این مورد مشارکت کند. این مدل از طریق چرخه های کیفیت سازمانــدهی می شود و نگرش مثبت در میان کارکنان نسبت به کیفیت و سازمان ایجاد می کند. و کارکنان بااحترام به یکدیگر می توانند یک محیط کاری بسیار جذاب برای خود فراهم سازند.

فرهنگ مدیریت کیفیت جامع

مدیریت کیفیت نگرشی نو به بهبود کارایی و انعطاف در سازمان است. اهداف اولیه آن درگیرکردن همه کارکنان در همه بخشهای سازمان به کار گروهی است تا خطا حذف شود و از ضایعات جلوگیری شود. درحقیقت فرهنگ سازمانی تضمین می کند که کارها در گام نخست صحیح انجام شود.

انقلاب صنعتــی در قرن 18 اتفــاق افتاد. می توان گفت »انقلاب کامپیوترٍ« حدود سال 1980 روی داد، اما اینک بدون شک ما در اواسط ٍِ»انقلاب کیفیت« هستیم. دوره ای که اثرات و تغییرات متهورانه ای را از یکسو در شرکتها و سازمانها و از سوی دیگر در افراد به وجود آورده است.

مشارکت فعال

به عبارت ساده می توان بیان کرد معنای مدیریت کیفیت جامع عبارتست از درگیرکردن همه افراد در همه امور سازمان، به گونه ای که در جهت اهداف و کوشش هایی قرار گیرند که باعث بهبود عملکرد در تمامی سطوح سازمان گردد.

اجرای برنامه توسعه کیفیت، به تدریج به سمت اهداف فراقسمتی همچون کیفیت، هزینه، نیروی کار و کیفیت زندگی کاری کارکنان سوق می دهد. چنین اقداماتی مطمئنا به افزایش رضایت مشتری و کارکنان منجر می شود.

مدل TQM روش متفاوتی در نگرش به شیوه مدیریت فراهم می کند. (شکل - 1)



مدل مدیریت کیفت جامع براساس نگرش مدیریت با دو مقایسه نگرش سنتی و نگرش مدیریت کیفیت جامع در زیر توضیح داده شده است. (جدول 1)



تواناسازی کارکنان


! نگرش مدیریت کیفیت جامع هم روابط بین کارگر و کارفرما را دگرگون می کند و هم به توسعه اقتصادی توجه دارد.

! تاریخ نشان می دهد که کوشش برای جلب مشارکت کارکنان کار بسیار مشکلی است. سازمانها و واحدهای کارکنان به مکانیسم مشارکت همانند یک رینگ بوکس می نگرند که همیشه یک نفر در آن بازنده است.

! نگرش مدیریت کیفیت جامع بر پایه برد - برد است و روابط فراتر از مباحث صرفاً اقتصادی است و هدف آن بهره گیری تمامی اعضای تیم مشارکت و رهنمون شدن آنها در جهت کیفیت فراگیر است.

! مدیریت کیفیت جامع حقوق و نیازهای کارکنان را به شرح ذیل به رسمیت می شناسد: طراحی مجدد برای استفاده از منافع جمعی، تصمیم گیری جمعی، حل مسئله، نگرش یکپارچه جهت ایجاد تغییر و تحول در سازمان.

! مدیریت کیفیت جامع شامل تمامی سطوح سازمان است. همه با هم برابرند و هر فرد یکی از اعضاء تیم سازمانی به شمار می رود.

‏TQM! براساس هم افزائی (سی نرژی) کلیه کارکنان بنا شده است نه صرفاً نمایندگان منتخب.

تحول مدیریت کیفیت جامع

َ »موریس فوستر« و »سوزان واتیل« در مقاله خود (مدیریت کیفیت مارپیچ) به بررسی مدیریت کیفیت فراگیر پرداخته اند. آنها از نقاط مبهمی که در مقالات دیگر در مورد مدیریت کیفیت جامع وجود داشت، دوری کردند و سعی داشتند با شفاف سازی تعاریف مختلف، کیفیت جامع این مبحث را به خوبی مطرح سازند.

آنها مدیریت کیفیت جامع را به چهار مرحله اصلی تقسیم کردند.

1 - مرحله کنترل کیفیت: کنترل کیفیت از طریق بازرسی پس از تولید، به شناسایی محصولات معیوب می پردازد. بازرسیها براساس استانداردهاست. در این مرحله تمامی محصولات معیوب باید مرجوع داده شوند.

2 - مرحله تضمین کیفیت: در این مرحله اعتقاد اینست که تنها بازرسی کافی نیست بلکه کل فرآیند تولید می بایست در راستای تامین نیازهای کیفی طرح باشد. تضمین کیفیت مرکز بر دستورالعملها، روشها و رعایت استانداردهای محصول است و طی تولید نیز باید تمامی مراحل استاندارد رعایت گردد. برای این منظور می توان از کنترل کیفیت آماری بهره گرفت.

3 - مرحله کنترل کیفیت جامع: برنامه ریزان کنترل کیفیت جامع تلاش می کنند تا فلسفه تضمین کیفیت را به ورای عملیات ساخت یعنی به بخشهای دیگر سازمانی بسط دهند. کنترل کیفیت جامع بسیاری از ابزارهای استفاده شده در تضمین کیفیت را با هم تلفیق می کند اما هدف از تجزیه و تحلیل یک مشکل تهیــه و تـــدویـن راه حلهای بلندمدت به جای پاسخ به تغییرات کوتاه مدت است. نگرانیهایی از قبیل کاهش مستقیم هزینه و یا افزایش کارایی، در مباحث کیفیت کنار گذاشته می شوند و مسئله بهسازی و گسترش روشها و سیستم های کنترل کیفیت جایگزین تفکرات سازمانی می شود.

سیستم های یکپارچه کامپیوتری بااستفاده از روشهای مناسب مدیریتی می تواند کنترلها را تسهیل سازد. امروزه در بیشتر سازمانها مدیریت سیستم ساخت و دریافت اطلاعات به خارج از درب کارخانه و تا محل ارتباط فروشندگان، توزیع کنندگان و مشتریان در »زنجیره کیفیت« بسط پیدا می کند.

اما مشکلاتی در قبول این سیستم مدیریتی رخ می دهد مثل کنتـرل کیفیت جامع که تصور می شود حرکتی در عرصه شرکت باشد اما درواقع عمدتا ً به بخش تولید محدود می شود.

4 - مرحله مدیریت کیفیت جامع: مدیریت کیفیت جامع، تغییر اساسی در فعالیتهایی است که قبلاً انجام می شده است. در مدیریت کیفیت جامع، ضرورت آنالیز منظم ، طرح و برنامه ریزی و برنامه کاری عملیات همچنان باقی می ماند اما توجه و اهمیت از فرآیندی که به وسیله کنترلهــای بیرونی در توسعه و انجام راهکـار صـورت می گیرد به فرآیندی که از پیشرفت مرسوم و عادی، جایی که کنتـرل در آن در نظر گرفته شده باشد و به وسیله فرهنگ سازمان به پیش می رود، تغییر می کند.

مدیر نقش حمایت کننده و رهبری را به عهده دارد. در TQM مشتری مداری از طریق بهبود مداوم کیفیت حاصل می شود و یک فضای مناسب ایجاد می گردد که همه در آن سهیم هستند و بدون شک هردو طرف از آن بهره مناسب می برنـد و به تدریج مشتــری مداری بــه عنوان بخشی از فرهنگ سازمــانی قــرار می گیرد.

وضعیت کنونی مدیریت کیفیت جامع

در طول نیمه اول قرن بیستم، از مشتریان انتظار می رفت تا هزینه اضافی برای کیفیت را بپردازنــد. به هرحال در فضای رقابتی تجاری دهه های 1980، دیگر کیفیت به عنوان تنها گزینه نیست بلکه کیفیت نیاز مثبتی است که بدون آن یک سازمان نمی تواند به حیات خود ادامه دهد. محصولات و خدمات نیاز به یک تعهد جامع و سیستم جدید مدیریتی یعنی مدیریت کیفیت جامع دارند. همان طوری که دکتر استیو اسمیت در مقاله ای در مجله TQM عنوان می کند که ده دلیل ضروری و اجباری وجود دارد که نتایج حاصله تقریباً غیرقابل تغییرند، این نتایج عبارتند از:

! مشتریان متعهد؛ ! بهبود و گسترش بهره وری؛ ! کاهش هزینه ها؛ ! مشارکت مضاعف کارکنان؛ ! اطمینان از بهبود عملیات؛ ! تصویر بهبودیافته شرکت؛ ! مدیریت بی وقفه.

باوجود این، تنها راه برای حصول این نتایج از راه تعهد مدیریتی است که از سطوح بالای سازمانی شروع شود. مدیریت کیفیت جامع باید به وسیله مدیریت رهبری و هدایت شود و از نقطه نظر اجرا تمامی سطوح سازمان را در برگیرد. هر کارمند نیز باید به بهبود مداوم فعالیتها بیندیشد.

امروزه بسیاری از سازمانها دریافته اند که باید روش مدیریت کار را تغییر دهند زیرا آداب و رسوم مشتریها نیز تغییر یافته است، لذا آنها باید رقابتی تر شوند. در این راستا مدیران ارشد، مدیران میانی و کلیه کارکنان باید فعالیتها را در جهت کیفیت جامع سوق دهند.

باارائه دلایل فوق، شاید بتوان وضعیت کنونی مدیریت کیفیت جامع را توضیح داد. تحقیقات انجام شده در سال 1981 نشان می دهد که رهبران کسب و کار آمریکایی درباره کیفیت دیدگاهی یکسان داشتند. این بررسی به طور واضح به این مطلب اشاره دارد که مدیران اجرایی تراز اول سازمان به کیفیت اهمیت بسیــاری مــی دهند. ولی برخی اعتقاد دارند که نباید درگیر مدیریت کیفیت شد. این گروه معمولاً اظهارنظر رسمی در مورد کیفیت نمی کنند و به تاثیر سیاستهای کیفیت در اهداف کلیدی کاری ندارند. ویا اصولاً آن را درک نکرده اند. آنان تاثیر معیارهای کیفیت را در انجام امور روزانه نادیده می گیرند و همچنین به تاثیر آن در برنامه های بلندمدت و برنامه ریزیهای استراتژیـک توجه نمی کنند.

نتایج

فهم و درک واضحی از مدیریت کیفیت جامع نشان می دهد که اگرچه مدیریت کیفیت جامع از کنترل کیفیت منشا گرفته اما تغییر اساسی در فلسفه مدیریت را ارائه می دهد و آن عبارتست از اداره کردن سازمان است. البته کنترل کیفیت و استانداردها جزء مهم مدیریت کیفیت جامع هستند. هدف این روش ساختن فرهنگ سازمانی است که در آن بهبودهای کیفیت در کار و فعالیتها قرار گیرند.

در مقایسه با دیگر اشکال حضور کارگران در فعالیتها، مدیریت کیفیت جامع فرصتی را فراهم می کند تا کارگـران مستقیـماً در کــار و تصمیــم گیری راجع به کارشان شرکت کنند، رضایت شغلی و رضایت کارمندان جزو نتایج مهم اجرای این روش است. وقتی که افراد داوطلبانه در چرخه کیفیت و گروههای بهبود کیفیت شرکت می کنند، از این لحاظ مدیریت جامع کیفیت ممکن است گزینه ای برای قانون پیشنهادی در مورد حضور کارگر باشد.

هر فردی که به نوعی به سازمان مربوط است (مثل مشتریان، کارمندان، خانواده هایشان، سهامداران، پیمانکاران جزء و افراد در سیستم توزیع) باید بتوانند احساس رضایت و خوشحالی نسبت به سازمان داشته باشند و قادر به استفاده از توانائیهای خود باشند. مدیریت کیفیت جامع فلسفه مدیریت مبتنی بر بشریت است که اجازه می دهد پتانسیل نامحدود بشری شکوفا شود. یکی از باورهای اصلی مدیریت کیفیت جامع ایجاد کارگاهی است که بشریت و ارزش انسانی در آن مورد احترام واقع شود.

کار تیمی و مشارکت

فرآیند کیفیت جامع (TQP) مستلزم مشارکت همه نقشهای سازمان و همه افراد یک عملکرد است. پیچیدگی فرآیندهایی که در صنعت و خدمات انجام گرفته، ورای کنترل فرداست. تنها راه برای دست و پنجه نرم کردن با چنین فرآیندهایی از طریق استفاده از کار گروهی است. برای موثر واقع شدند، کار تیمی و مشارکت باید در داخل سازمان شکل گیرد. روشهای آزمایش شده و معروف برای انجام این کار عبارتند از:

! تیم های بهبود کیفیت / تیم های عملکردی؛

! چرخه های کیفیت؛

! طرح و اخذ پیشنهادات.

تیم های بهبود کیفیت

تیم های بهبود کیفیت متشکل از گروهی افراد با دانش، مهارت و تجربه کافی هستنــد که به وسیله مدیریت ویژه گرد هم می آیند تا مسائل ویژه را حل کنند که معمولاً در قالب پروژه عمل می کنند. این تیم ها توسط مدیریت گرد هم آمده و زمانی که هدف اصلی برآورده شد مجدداً از هم جدا می شوند.

سازمانها با واژه فشار کار TASK FORCE در سطوح مدیریت و تکنــولوژی آشنا هستند، تیــم های بهبود کیفیت گامی فراتر می نهند و تعریف سنتی فرآیند را بسط می دهند تا شامل تولید کامل یا سیستم راه اندازی نیز بشود و یا اینکه روی مسائل جدید نیز تاثیرگذار باشد.

اجرای واقعی تیم های بهبود کیفیت مستلزم چندین عامل است:

! انتخاب تیم و رهبری؛

! اهداف تیم؛

! جلسات تیم؛

! وظایف تیم؛

! پویائی تیم؛

! نتایج تیم؛

چرخه های کیفیت

»دکتر هاچینز« چرخه کیفیت را چنین تعریف کرده است: گروه کوچکی از کارگران بین 3 تا 12 نفر که کار یکسان و مشابهی را انجام می دهند، جلسات داوطلبانه منظم حدود یک ساعت در هفته در ساعات کاری دارند که معمولاً به ریاست ناظر خودشان است و طوری آموزش می بینند که مسائل کاری شان را حل و فصل و شناسایی کنند و برای مدیریت راه حلی ارائه دهند و در صورت امکان راه حلها را خود به اجرا درآورند.

ساختار سازمانی چرخه کیفیت

چهار عامل در این فرآیند عبارتند از:

! اعضا؛

! رهبران؛

! هماهنگ کننده / تسهیل کننده؛

! کمیته هدایت.

! اعضا: به اعضای یک چرخه کیفیــت، تکنیــک های کنترل کیفیت و پیداکردن راه حل مشکلات آموزش داده می شود، از این رو آنان توانایی شناسایـی و حل مسایل مربـوط به کــار را فرا می گیرند.

! رهبر: معمولاً به ناظر یا کارفرمای حاضر اشاره می کند. او آموزش دیده است تا یک چرخه را هدایت کند و مسئولیت موفقیت خود را با هدایت و رهبری فعالیتهای چرخه به اجرا گذارد.

! هماهنگ کننده / تسهیل کننده: وی مدیری (معمولاً از مدیریت سطوح میانی) در برنامه چرخه کیفیت است. شخص هماهنگ کننده مسئول آموزش مدیران و کمک به آنها در آموزش اعضایشان است. او جلسات را هماهنگ می سازد و کمک می کند تا بر هرگونه مشکلات در طول فعالیتهای کاری غلبه شود.

! کمیته هدایت : این کمیته از نمایندگان مدیریت سطح بالا با مسئول اجرایی به عنوان رئیس تشکیل می شود. این کمیته راهنمایی و دستورالعملهای لازم برای عملیات کلی فعالیتهای چرخـه کیفیت را در شرکت پیش بینی و ترسیم می کند. این کمیته یک هیئت سیاستگذار است و راهکارهای عملیاتی را ارائه می کند.

پیشنهادات

در اغلب سازمانها، طرحهای مختلفی برای جمع آوری پیشنهادات کارکنان وجود دارد، فردی که پیشنهاد می کند فقط پاداش می گیرد و مسئولیت اجرای آن پیشنهاد به عهده اوست، در حالی که در سیستم پیشنهادات، حضور افرادی که در کنترل کیفیت و در تیم های بهبود کیفیت موثر نبودند در سیستم پیشنهادات کارساز است، در این مسیر چندین مشکل وجود دارد:

- پیشنهادات اگر فردی باشد اجرای آن مشکل و وقت گیر است؛

- فرد جایزه و پاداشی نخواهد گرفت تا پیشنهاد به اجرا درآید به همین لحاظ محرک و انگیزه لازم برای ارائه پیشنهاد وجود ندارد و متعاقباً پیشنهادات کمی ارائه می گردد؛

- ممکن است کشمکشی بین حل کردن مشکل از طریق چرخه های کیفیت و پیشنهادات فردی وجود داشته که آن هم به خاطر پاداش لحظه ای مرتبط با سیستم پیشنهاد است.

کار گروهی در هر سازمانی جزء اساسی برای اجرای مدیریت کیفیت جامع است، چرا که باعث به وجود آمدن اعتماد و باعث بهبـود ارتباطات می شود و وابستگیهای داخلی را توسعه می دهد.

استفاده از روش برخورد حضوری ارتباطات، حس وابستگی داخلی را توسعه داده و کلیدی برای فرآیند بهبود کیفیت است. در (شکل 2) وابستگی و عدم وابستگی بین کار گروهی و کار فردی نشان داده شده است.



مزایای کار گروهی


- ایجاد الزام شغلی و گسترش توانائیهای کارکنان؛

- مشکلات وسیعتر و متنوع تری را می توان حل کرد؛

- موانع اداری را کاهش می دهد؛

- توسعه سریعتر محصول، به دلیل هماهنگی بهتر بین ساخت و طراحی و تسهیل رابطه آنان؛

- در کار گروهی یک مشکل در مقابل دانش، مهارت، تجربه و خلاقیت تعداد بیشتری از افراد قرار می گیرد لذا راه حلهای بهتری ارائه خواهد شد؛

- پذیرش تصمیمات درستـی که به اجــرا درمــی آیند را تسهیل می کند؛

- چنین رویکـردی برای اعضاء تیم رضایت بخش تر بــوده و ارزشهـای اخلاقی را تقویت می کند؛

- ارتباطات شرکت را تسهیل می سازد؛

- مقاومت برای پذیرش تکنولوژی جدید و نوآوری مدیریتی را کاهش می دهد؛

- فضــای کاری لذت بخش و جالب به وجود می آورد؛

- روابط کاری براساس ارتباطات انسانی و حس همکاری بنا می شود؛

- تفـاهم و همکاری بین کارمنـدان را تقـویت می کند؛

ابزار حل مشکل

کار گروهی و حضور افرد که یکی از اجزای فرآیند کیفیت جامع است فقط وقتی موثر خواهد بود که کنترل کیفیت و تیم های بهبود کیفیت از ابزارهــای مختلفی استفـاده کند تا مسائل یا پروژه های بهبود و پیشرفت را تجزیه و تحلیل کنند.

ابزار باعث رشد و توسعه افکار جانبی در افراد می شود تا پتانسیل واقعی را در آنها به وجود آورند و موجب گسترش و افزایش خلاقیت افراد در مورد عقاید دیگران شود. رویکرد مدیریت کیفیت جامع مستلزم تعریف مسائلی نظیر »هر چیزی که برای شما یا افراد دخیل در فرآیند آتی یا مشتری نهایی نامناسب باشد« است. اهداف حل مشکل باید شامل موارد زیر باشد:

بهبود کیفیت جامع کار سازمانی؛

بهبود محصول یعنی تحویل و هزینه کیفیت.

نگرشی به حل مسئله

نگرش حل مسئله عبارتست از »همیشه برای حل مشکل سازمانی می توان راههای مناسبی پیدا کرد«. همیشه یک سوال اساسی برای حل مشکل وجود دارد که چگونه می توان مشکل را حل کرد. در این رابطه 6 دوست خوب وجود دارد:

چی - چرا - چه موقع - کجا - چه کسی و چطور. پاسخ دادن به این 6 سوال می تواند تا حدود زیادی کارایی را بالا ببرد. افراد، پیشنهادات و محلهای کاری می توانند عملیات یافتن پاسخ مشکل و حل مشکل را ساده کنند.

فرآیند حل مسئله

»چرخه دمینگ« به طور خلاصه گامهای حل مسئله را بیان می کند که به ترتیب عبارتند از: طرح ریزی، انجام دادن، چک کردن و اقدام کردن.

هر پروژه در حال اجرا باید چهار مرحله فوق را طی و سپس پروژه بعدی شروع به انجام مراحل چهارگانه کند. این چرخه در تمامی فعالیتها ادامه می یابد.

ابزار حل مسئله

برخی از ابزار و تکنیک های قابل دسترس برای حل مسئله عبارتند از:

! ابزار استفاده از ایده های عمومی و کلی؛

! ابزار گردآوری اطلاعات؛

! ابزار تجزیه و تحلیل اطلاعات؛

! ابزار برنامه ریزی اقدامات؛

! ابزار دستیابی به توافق جمعی.

تمامی ابزارها در فضاهای خاصی مناسب هستند. استفاده از ابزار تجزیه و تحلیل اطلاعات برای زمانی مناسب است که ایده ها و آراء عمومی زیاد باشد. یکی از ابزارهای جمع آوری اطلاعات برای تجزیه و تحلیل اطلاعــات نیز پیشنــهاد می شود. به هرصورت گامهای 9 گانه زیر در چرخه دمینـگ برای حل مسئله به کار گرفته مــی شود.)

برای افزایش خلاقیت، به کارگیری روش حل مسئله در بهترکردن کار گروهی در حلقه های کیفیت بسیار اهمیت دارد. از جمله در بهبود کیفیت تیمی، انجام وظایف تیمی و غیره.

ثابت شده است که خلق ایده ها به وسیله کار جمعی کارکنان در گروههای کیفیت بهتر از انجام فعالیتهای فردی است. کار گروهی از نظر کمی و کیفی بهتر به انجام می رسد، زیرا در کار گروهی ساختن و پرداختن ایــده های تازه بهتر شکـل می گیرد.

توفان مغزی

یکی از تکنیک های خلق ایده های جدید در گروه های کاری این است که چطور در گروه تفکر شکل بگیرد و منجر به ایده های تازه گردد. در ایــن روش استفــاده از فرصتها برای خلق ایده های جدید از اعضاء گروه مورد نظر است. در توفان مغزی مشکل باید به روشنی برای همه اعضا شناخته و فهمیده شود. تک تک اعضاء گروه باید نقطه نظرات خود را به طور خلاصه مطرح کنند. این کار باید در یک جو و محیط توام با آزادی باشد و گروه تشویق به همکاری و اظهارنظر شوند. برای اثربخشی روش توفان مغزی چهار نقش اصلی باید رعایت گردد:

! ارزشیابی صرفاً هدف نیست؛

! احتراز از تشویق هیجان زده ایده ها؛

! جلوگیری ازبروز مشکل بین اعضا؛

! احتراز از تلاش برای دستیابی به کمیتها.

ابزار گردآوری اطلاعات

این ابزار عبارتند از:

! چک لیست: ! نمودار جریان و فرآیند کنترل؛ ! مصاحبه؛ ! نظرخواهی.

ابزار تجزیه و تحلیل داده ها:

این ابزار عبارتند از:

! تیم تجزیه و تحلیل کننده؛ ! طبقه بندی داده ها؛ ! دیاگرام پارتو؛ ! دیاگرام هدف و نتیجه؛ ! نمودار پراکندگی؛ ! آنالیز عملیاتی؛ ! تجزیه و تحلیل هزینه و سود؛ ! تجزیه و تحلیل ماتریس داده ها؛ ! دیاگرام درخت؛ ! د یاگرام ماتریکس؛ ! دیاگرام اطلاعات و داده ها.

ابزار نمایش اطلاعات

! گراف خطی؛ !گراف میله ای؛ ! هیستوگرام؛ ! نمودار دایره ای؛ ! نمودار زمانی.

ابزار نمایش عملیات برنامه ریزی

! دیاگرام روابط، پیشرفت فرآیند تصمیمات، نمودار فرآیند پیشرفت تصمیمات؛

! نموداربرداری (نمودار گانت - نمودار cpm و Pert )؛

! چارت منابع و مصارف، گراف گسترش منابع مالی؛

!نمودار جریان کار.

ابزار بدست آوردن آراء اکثریت

! ساده کردن لیست ها؛
! ترازنامه؛
! فرمهای طبقه بندی فعالیت.
استانداردکردن
یکی از ابزارهای مدیریت استانداردکردن است که این امر برای تشویق و مطمئن کردن است. بااستانداردکردن می توان منابع مصرف را در انجام کارها به حداقل رساند و کارایی عملیات اصلی را افزایش داد و استقرار آن می تواند برای اخذ تصمیمات و اجرا بسیار موثر باشد و راه حل خوبی برای جلوگیری از انجام کارهای تکراری است.
بااستانداردکردن، مسائل و مشکلات راحتتر حل می شوند. برای انجام استانداردسازی باید به پذیرش نظرات اصلاحی و مشورتی کلیه سطوح سازمانی به تدوین نظام سیستماتیک پرداخت تا نتیجه بهتر و مناسبتری برای سازمان به دست آید.1


دانلود با لینک مستقیم


مقاله مفاهیم و فلسفه مدیریت کیفیت جامع