![آموزههای تربیتی در مثنوی و تطبیق آن با روانشناسی نوین و معاصر](../prod-images/314429.jpg)
نوع فایل:ورد قابل ویرایش
تعداد صفحه:132
قیمت:3000 تومان
دانلود و خرید به صورت آنلاین
به همراه فهرست کامل:چکیده،مقده،نتیجه گیری و منابع
آموزههای تربیتی در مثنوی و تطبیق آن با روانشناسی نوین و معاصر
نوع فایل:ورد قابل ویرایش
تعداد صفحه:132
قیمت:3000 تومان
دانلود و خرید به صورت آنلاین
به همراه فهرست کامل:چکیده،مقده،نتیجه گیری و منابع
دکتر جعفر سخاوت عضو هیات علمی گروه جامعهشناسی دانشگاه علامه طباطبایی و مدیر گروه جامعهشناسی مسایل و آسیبهای اجتماعی انجمن جامعهشناسی ایران، نخستین سخنران این میزگرد بود. وی بحث خود را با عنوان “بررسی مفهوم جرم از دیدگاه جامعهشناسان معاصر” با طرح یک سوال اساسی در این حوزه آغاز کرد: “آیا رفتارهایی که به نام رفتارهای مجرمانه شناخته شدهاند، فی نفسه جرم محسوب میشوند؟ به عبارت دیگر، آیا این رفتار است که بنابر نظر جامعهشناسان پوزیتویسم و بسیاری از مردم، جرم را تعریف میکند و بنا بر آن، گفته میشود دستهای از رفتارها جرم بوده و دستهای دیگر جرم نیستند؟”
دکتر سخاوت توضیح داد: آنچه در جامعه به عنوان رفتار انحرافی شناخته میشود، تا حودی شامل برخی جرایم مانند سرقت، قتل و خشونتهای فردی است اما این عبارت نزد عموم جامعه، در مورد بسیاری از انواع رفتارهای دیگر مانند تخلفات رانندگی، عدم پرداخت مالیات، کودک آزادی و … هم پوشانی ندارد. عکسالعمل احساسی افراد نیز در مقابل این دو دسته متفاوت است.
وی افزود: در این زمینه، جامعهشناسان همواره با این سؤال مواجه بودهاند که آیا تعریف واحدی وجود دارد که بتواند انواع انحرافات را پوشش دهد؟ برخی از آنها در پاسخ به این پرسش، به تفاهم رسیدهاند که هر رفتاری که برخلاف هنجارها و نرمهای اجتماعی باشد، اعم از هنجارهایی که در زندگی روزمره تعریف شده و یا نرمهایی که قانون برای آنها مجازات تعیین کرده است، تحت عنوان انحراف مورد بررسی قرار میگیرد.
به گفته سخاوت، جامعهشناسان پوزیتویستی رفتارها را به دو دسته رفتارهای انحرافی و رفتارهای معمولی تقسیم کردهاند اما مساله آنجاست که اگر رفتاری را به عنوان رفتار انحرافی بشناسیم، این که چه کسی این رفتار را انجام داده و شرایط وقوع این مسأله چه بوده است، مورد غفلت خواهد ماند. به عنوان مثال، دزدی مسلحانه افراد حرفهای به همان اندازه در این تعریف جرم و انحراف محسوب میشود که برداشتن پولی توسط فرد مستأصلی برای تهیه غذای خانواده خود.
وی در ادامه بحث خود، یادآور شد که جامعهشناسان مدرن دو ایراد را به این گونه تعریفهای پوزیتویستی وارد میدانند؛ نخست آن که افراد منحرف و مجرم در دستهای متفاوت از افراد عادی و غیرمجرم قرار میگیرند و دوم اینکه گفته میشود هدف از دستگیری و مجازات مجرمان، کنترل جرم در جامعه است. این در حالی است که میزان موثر بودن شیوههای کنترل کننده جرم در جامعه برای کاهش و یا توقف آن موضوعی قابل بحث است. در این زمینه، نباید از نظر دور داشت که حتی گاهی در زندانها خرده فرهنگهای گرایش به جرم شکل گرفته و تقویت میشوند.
دکتر سخاوت گفت: از دیدگاه جامعهشناسان غیرپوزیتویست، مثل متعلقان مکتب کنش متقابل نمادین، هنجارهای اجتماعی اساس رفتارهای آدمی نیست بلکه این هنجارها تنها عواملی هستند که وارد ذهن شده و رفتار را تعیین میکنند؛ چنانچه حتی ایفای نقشهای اجتماعی براساس هنجارها نیست. به عنوان مثال وقتی یک پلیس با گروهی معترض روبرو میشود، نقش او در هنجار حاکم بر آن، تنها یک عامل است که مهمتر از این عامل، تصمیم او در آن شرایط ویژه برای ایجاد سدی در مقابل جمعیت روبرو است.
وی تاکید کرد: هنجارهای اجتماعی تنها تعیینکننده عمل و رفتار افراد نیست و در بررسی رفتارهای اجتماعی باید عوامل دیگری را نیز در نظر آورد. علاوه بر این، در تقسیمبندی افراد به دستههای مجرم و غیرمجرم، انگیزههای مجرمین برای رفتار متفاوت از انگیزهها و آرمانهای افراد معمولی شناخته شده بود. این در حالی است که جامعهشناسانی مانند مرتن، به این نتیجه رسیدند که مردم عادی هم به لحاظ انگیزهها، آرمانها و آرزوها، مشابهتهای زیادی با گروه دیگر دارند اما تفاوت در اینجاست که فرصت و امکانات برای مردم عادی تا حد زیادی مهیا است ولی کجروان اجتماعی از بسیاری از این موارد محروم هستند و بنابراین برای رسیدن به ایدهها و آرمانهای خود را از راههای دیگری دنبال میکنند.
این متخصص جامعهشناسی مسایل و آسیبهای اجتماعی، تصریح کرد: تشدید قوانین علیه انحراف، به خصوص در مورد انحرافات دسته دوم که بر سر آنها در جامعه اختلاف نظر وجود دارد، باعث بالا رفتن آمار جرایم میشود. این امر برخی متخصصان علوم اجتماعی را به بازتعریف مقوله جرم واداشته و آنها در این زمینه به این نتیجه رسیدند که هر آنچه در میان مردم ایجاد اضطراب و نگرانی کرده و این فکر را در ذهن آنها به وجود آورد که باید کاری انجام داد و یا این که کسی که این عمل را انجام داده باید مشکلی داشته باشد، جرم و انحراف شناخته میشود. درواقع باید گفت انحراف مفهوم ثابت و تغییرناپذیری نیست؛ بلکه به عنوان طیفی شناخته میشود که برای جامعه احساس خطر ایجاد کرده و نظر مسؤولان را به کنترل اجتماعی جلب کند.
مفهوم حقوقی جرم
در ادامه این میزگرد، دکتر محمدعلی اردبیلی مدرس حقوق کیفری در دانشگاه، از زاویه دیگری به موضوع مورد بحث پرداخت. او در مقدمه گفت: ما در حوزههای مختلف علوم انسانی با نوعی تشتت و تعارض روبرو هستیم. در زمینه مباحث مربوط به جرم و مجازات نیز شاید چون به توافق جمعی نرسیدهایم، جامعهشناسان و جرمشناسان در بسیاری از مواقع، موضوع را به قانونگذار حواله میدهند. یعنی میگویند جرم آن چیزی است که قانونگذار آن را جرم میداند. در این شرایط، بسیاری از حقوقدانان تلاش کردند تعریفی از جرم از دید قانون ارائه دهند ولی موفقیت چندانی به دست نیاوردهاند.
وی افزود: از سوی دیگر، مساله آنجاست که گاه در شرایطی تعریف جرم به قانون و قانونگذار حواله داده میشود که در جامعه نه قانون جای خود را پیدا کرده و نه نهادهای قانونگذاری و حدود قانون کاملا مشخصاند. در این وضع، تنها نوعی رفتار از نظر جامعه و عرف جرم شناخته شده و مردم با متخلفان برخورد میکنند.
اردبیلی گفت: ما امروز در جامعهای زندگی میکنیم که در آن مفهوم قانون با جوامع غربی کاملاً متفاوت است. همانطور که میدانید، در دموکراسیهای اروپایی، مجلس قانونگذاری همواره مظهر اراده عمومی بوده و هر آنچه که تصویب کند، همان قانون است و قوه یا قوایی فراتر از آن وجود ندارد. البته واضح است که قواعد مدونی نیز برای مجلس قانونگذاری وجود دارد و بلا تردید اگر این مجلس که مظهر اراده مردم است، قانونی برخلاف اصول دموکراسی صادر کند، نهاد دیگری که نگهبان قانون اساسی است، با آن برخورد خواهد کرد. این در حالی است که در کشور ما، نهاد شورای نگهبان که متولی نگهبانی از قانون اساسی و همچنین قوانین شرع است، شرایط کاملا جدید و متفاوتی را دارد که باید به آن توجه کرد.
عنصر روانی جرم و سرقت
در اینجا پرسش دیگری پیش میآید و آن اینکه منظور از مخفیانه یا دور از چشم بودن عمل سرقت چیست؟، آیا عمل باید از دید صاحب مال مخفی باشد یا از دید سایر مردم؟.
هرگاه نظر اول را بپذیریم، موردی را که صاحب مال به صورت اتفاقی شاهد و ناظر جریان سرقت بوده؛ اما بنا به دلایلی (به عنوان مثال ترس از سارق)_ هیچ گونه اقدامیبه عمل نیاورده است، نباید «مخفیانه» بدانیم و اگر نظر دوم پذیرفته شود، مشاهده اتفاقی جریان سرقت توسط افراد دیگر (مانند همسایگان) موجب «پنهانی» محسوب نشدن آن خواهد شد.
به نظر میرسد که هیچ یک از این دو تفسیر صحیح نیست. منظور از قید «مخفیانه» یا «پنهانی» آن نیست که مالباخته یا دیگران به هیچوجه نباید شاهد ارتکاب سرقت باشند؛ بلکه منظور از آن توسل سارق به «پنهانکاری» است. عمل کسی که دل تاریک شب را برای ارتکاب جرم خود برگزیده و تمامیتمهیدهای لازم را اندیشیده است تا هیچکس شاهد جرم وی نباشد، مخفیانه تلقی میگردد؛ هرچند که صاحبخانه یا همسایگان به صورت اتفاقی بیدار شده و ناظر جریان سرقت قرار گیرند؛ اما از روی ترس یا بنا به انگیزهای دیگر، دست به هیچ اقدامینزنند. از سوی دیگر، حمله مسلحانه سارق را در هنگام روز به یک بانک نمیتوان مخفیانه و پنهانی تلقی کرد؛ هرچند که به صورت اتفاقی هیچ کس در محل ارتکاب جرم حضور نداشته باشد. این گونه تفسیر از کلمات «علن» و «خفا» در حقوق جزا کاملاً شناخته شده است. برای مثال وقتی از ارتکاب اعمال منافی عفت به طور علنی یا توهین علنی به اشخاص سخن میگوییم، منظور آن است که اینگونه اعمال یا توهینها در حضور شاهد و یا در مکانهایی همچون مکانهای عمومیو یا معابر انجام شوند که معد حضور اشخاص میباشند؛ هرچند که در آن لحظه خاص هیچکس در آن محل حاضر نباشد. در واقع اگر منظور قانونگذار از پنهانی بودن سرقت آن بود که هیچ کس نباید شاهد جریان سرقت باشد، بین این شرط و بند یک ماده 199 قانون مجازات اسلامی، که یکی از راههای ثبوت سرقت را شهادت 2 مرد عادل دانسته است، تضاد پیدا میشد؛ چرا که قانونگذار از یک سو عملی را سرقت (مستوجب حد) دانسته بود که هیچکس آن را مشاهده نکرده باشد و از دیگر سو سرقت مستوجب حد را با شهادت 2 مرد عادل که ارتکاب آن را مشاهده کردهاند، قابل اثبات اعلام نموده بود!. بنابراین منظور از «ربودن پنهانی» ربودنی است که با پنهانکاری و به طور مخفیانه انجام گیرد نه در مرئی و منظر عموم؛ اما مشاهده اتفاقی صاحب مال یا دیگران، چنین ربایشی را از حالت مخفیانه یا پنهانی بودن خارج نخواهد ساخت.
(ممکن است هنگام انتقال از فایل ورد به داخل سایت بعضی متون به هم بریزد یا بعضی نمادها و اشکال درج نشود ولی در فایل دانلودی همه چیز مرتب و کامل است)
متن کامل را می توانید دانلود نمائید
چون فقط تکه هایی از متن پایان نامه در این صفحه درج شده (به طور نمونه)
ولی در فایل دانلودی متن کامل پایان نامه
همراه با تمام ضمائم (پیوست ها) با فرمت ورد word که قابل ویرایش و کپی کردن می باشند
موجود است
پس از حضرت موسى بنجعفر(ع) سالهاى بسیار در سیاهچالهاى هارون به سربرد، چنان مىنماید که امام دیگرى جز امام حسن عسکرى(ع) به این سرنوشت دچارنشد. امام عسکرى(ع) از سال 254 تا 260 سختترین روزهاى زندگىاش را زیر نظر سهخلیفه غاصب (معتز و مهتدى و معتمد) گذراند.
آنان هرگز به زندان بسنده نکردند; بلکه بارها اندیشه پلید از میان بردنحضرت در سر پروراندند و در پرتو قدرت الهى که با خلع از خلافت، قتل و یا دیگرمشکلات روبرو شدند.
1 امام عسکرى و معتز عباسى
معتز عباسى، پس از تصدى خلافت، روش اسلافش را پیشگرفت، امام عسکرى را شدیدا زیر نظر قرار داد، چند بار روانه زندان ساخت و اورا به دست جنایتکارى به نام صالح بنوصیف سپرد.
صالح بنوصیف، که از دشمنان اهل بیتبود، فرصت را غنیمتشمرد، افرادى پستتراز خود را در زندان بر امام گماشت تا در طول شبانهروز حضرت را آزار دهند.
على بنعبدالغفار مىگوید: روزى گروهى از عباسیان و دستهاى از منحرفان [ودشمنان اهل بیت] بر صالح بنوصیف وارد شدند. صالح به آنان گفت: نمىدانم دیگرچه کنم؟ دو تن از شرورترین افرادى که سراغ داشتم، بر او گماشتم; اما چنان درآنها تاثیر نهاد که در مدتى کوتاه اهل عبادت شدند. از آنان پرسیدم: دربارهاش چه مىگویید؟
پاسخ دادند: چه بگوییم در باره کسى که روزها روزه مىدارد و شبها تا بامدادنماز مىگزارد; نه سخن مىگوید و نه به کارى جز عبادت مىپردازد. هرگاه به اونگاه مىکردیم، لرزه بر انداممان مىافتاد و توان تدبیر خویش از کف مىدادیم.
هنگامى که عباسیان این سخن را از صالح بنوصیف شنیدند، در نهایتخوارى ازنزدش بیرون رفتند. (1)
از این گفتگو چنان برمىآید که بداندیشان و دشمنانامام(ع) نزد صالح بنوصیف شتافته بودند تا از او بخواهند عرصه را بر امامتنگتر کند، اما سیماى ملکوتى حضرت چنان جذاب بود، که حتى پستترین افراد رادگرگون مىساخت و به عبادت وا مىداشت.
به گفته برخى از مورخان، معتز امام را به دست على بناوتامش، که از دشمنانسرسخت اهل بیتبود، سپرد.
على به شدت تحت تاثیر واقع و از دوستان صمیمى اهل بیتشد.
شیخ مفید از محمد بناسماعیل علوى چنین نقل مىکند: امام نزد على بناوتامشزندانى گردید و به او، که از دشمنان خشن آل ابىطالب بود، دستور داده شد تابر امام سختبگیرد. مدتى نگذشت که فرزند اوتامش در برابر امام چهره بر زمینسایید; هیبت و عظمت امام چنان بود که نمىتوانستبه حضرت بنگرد. چون امام اززندان بیرون آمد، على بناوتامش سرآمد روشنبینان و نیکگفتارانى شده که حضرترا به بزرگى یاد مىکردند. (2)
فشارهاى سخت و گوناگون بر امام، معتز عباسى راقانع نساخت. او سرانجام به سعید حاجب دستور داد امام را به طرف کوفه برده،در راه به قتل برساند
این مقاله به صورت ورد (docx ) می باشد و تعداد صفحات آن 8صفحه آماده پرینت می باشد
چیزی که این مقالات را متمایز کرده است آماده پرینت بودن مقالات می باشد تا خریدار از خرید خود راضی باشد
مقالات را با ورژن office2010 به بالا بازکنید
نمونه سوال جنبشهای اسلامی معاصر
تعداد صفحات : 100 فرمت فایل: word(قابل ویرایش) فهرست مطالب:
فهرست
توضیح قسمتی از این متن:
پدیده هوش بارزترین فعالیت توان ذهنی در بشر می باشد که قدرت سازگاری او را در محیط میسر می سازد.
از نظر فیزیولوژی : هوش پدیده ای است که در اثر فعالیت یافته های قشر خارجی مغز آشکار می گردد و از نظر روانی نقش انطباقی و سازگاری موجود را با شرایط محیطی و زیستی خود بر عهده دارد.
اساس انتقال آن وسیله توارث و از راه ژن ها است ولی عوامل تربیتی در شکوفا شدن آن نقش دارد.
هوش عامل مخصوصی نیست که قابل مقایسه با یک ماشین الکتریکی کم و بیش پیچیده و دارای حافظه ای باشد تا در مقابل سؤالاتی که از آن بعمل می آید بصورت اتوماتیک و خودکار پاسخ مشخص داشته باشد .
هوش حاصل عوامل متعددی است که امکان جمع آوری ، گردآوری و کاربرد را به معنی کلمه لاتین legere که مترادف هوش علمی است و همچنین امکان انتخاب تعریف و ایجاد را از کلمه لاتین interlegere که مترادف هوش نظری است فراهم می کند . کلمه هوش پیش از آنکه یک مفهوم علمی دقیق باشد شامل یک مفهوم ساده در موارد استعمال روزانه است .
2- تعریف هوش
کمتر موضوعی در روانشناسی بوده که تا آن اندازه که درباره هوش مطلب نوشته شده است درباره آن نوشته ای بتوان یافت ، با این حال عجیب این است که هنوز تعریفی از هوش که همگان آن را پذیرفته باشند وجود ندارد . تردیدی نیست که مفاهیم مختلف درباره ماهیت هوش بر نظراتی که درباره ی مناسبترین روشها برای ارزشیابی آن ، ثبات یا قابلیت تغییر آن ، و استفاده از آن در پیش بینی رفتارهای دیگر وجود دارد تأثیر می گذارد.
نظرات گوناگون درباره هوش بر این سه مسله متمرکز بوده است . اول، آیا هوش یک کارکرد واحد و تعمیم یافته است ، یا آنکه از مجموعه ای از تواناییهای نسبتاً جدا از هم تشکیل یافته است ؟
اگر هوش یک کارکرد تعمیم یافته باشد یک کودک باهوش باید در تکلیفهای هوشی متفاوت عملکرد خوبی داشته باشد ، و اگر از عوامل جدا از هم تشگیل یافته ، فرد باید بتواند در بعضی تکلیفهای شناختی یا در حوزه هایی معین عملکردی برتر داشته باشد اما در سایرتکلیفهای شناختی عکس این نتیجه عاید شود.
دوم،تاچه اندازه هوش قابل تغییر است ؟آیا این عوامل ارثی است که در درجه نخست رشد هوشی را تعیین می کنند و یا آن که رشد هوشی بیشتر به تجارب یادگیری در محیطهایی که فرد در معرض میزان متفاوتی محرک یا محرومیت قرار می گیرد بستکی دارد؟ سر انجام ،آیا هوش یک سازه ،ویژگی ، توانایی ، یا استعدادی زیر بنایی است که هرگز نمی توان آنرا به طور مستقیم ارزشیابی کرد ،یا آنکه تنها باید آن را بر حسب عملکرد فرد در آزمونهای شناختی خاص نمره ای که او در یک آزمون هوشی خاص تحت شرایطی ویژه می گیرد.
دیدگا ههای متفاوت در بارهء موضوعهای فوق بیشتر در تعریفهایی از هوش که در زیر آمده منعکس است : هوش عبارت است از "توانایی شناختی ذاتی وعمومی" (برت 2، 1955).
هوش (( استعدادی گرد آمده یا کلی در فرد است برای اینکه در عمل هدفی را دنبال کند ، به طور منطقی فکر کند و با محیط خود ارتباط متقابل موثری داشته باشد ))( وکسلر،1958). (( هوش آشکار چیزی نیست بجز توده گرد آمده از واقعیتها و مهارتهای آموخته شده ...... نیروی هوشی ذاتی عبارت است از گرایشهای فرد به پرادختن به فعالیتهایی که به یاد گیری در فرد باشند ))
( هیز ،1962 ). با کمی دقت می توان دریافت که در تعریفهای فوق بر دو چیز تاکید شده است .اول ، بر ذاتی بودن هوش در برابر اکتسابی بودن آن .دوم عده ای هوش را استعداد فرد در تطبیق با موقعیتهای جدید میدانند ودر مقابل عده ای دیگر آن را چیزی نمی دانند جز اندوخته ای از دانشها و مهارتها .
بر خی از روان شناسان حتی تا آن جا پیش رفته اند که هوش را از لحاظ تجربی تعریف کرده اند .به عقید ه آنان هوش همان چیزی است که با آزمونهای هوشی آن را می آزماییم. بنابراین تردیدی نمی توان داشت که متخصصان در باره تعریفی از هوش هنوز به توافق نرسیده اند و همان طور که خواهیم دید موارد استعمال نمرات افراد در آزمونهای هوش و تفسیرهایی که از آنها به عمل می آید نیز مورد اختلاف نظر بوده اند .
حال که متخصصان در باره تعریفی از هوش به توافق نرسیده اند،ببینیم آیا افراد عادی در باره هوش اتفاق نظر دارند ؟ افراد معمولا در موقعیتهای اجتماعی ،در محل کار ، و در کلاس درس در باره هوش دیگران قضاوت می کنند .
بیشتر ما گمان میکنیم که می دانیم چه کسی با هوش است و چه کسی با هوش نیست و یا چکونه باید در باره هوش قضاوت کرد . مطالعه رابرت استرنبرگ و همکارانش که در تابلوی 11-1 معرفی شده نشان می دهد که اگر چه متخصصان و افراد عادی درباره ویژگیهای هوشی و یا خصوصیات انسانهای با هوش در کل اتفاق نظر دارند ، با این حال اختلافاتی در نظرات آنان وجود دارد .
3- تعریف هوش
به طور کلی تعاریف متعددی را که توسط روان شناسان برای هوش ارائه شده است، می توان به سه گروه: 1- ترتیبی ( تحصیلی )،2- تحلیلی ، 3- کاربردی تقسیم کرد.
1- تعریف ترتیبی هوش:
به اعتقاد روان شناسان ترتیبی ، هوش کیفیتی است که مسبب موفقیت تحصیلی می شود و از این رو یک نوع استعداد تحصیلی به شمار می رود. آنها برای توجیه این اعتقاد اشاره می کنند که کودکان باهوش نمره های بهتری در دروس خود می گسرند و پیشرفت تحصیلی چشم گیری نسبت به کودکان کم هوش دارند. مخالفان این دیدگاه معتقدند، کیفیت هوش را نمی توان به نمره ها و پیشرفت تحصیلی محدود کرد، زیرا موفقیت در مشاغل و نوع کاری که فرد قادر به انجام آن است و به گونه کلی پیشرفت در بیشتر موفقیتهای زندگی بستگی به میزان هوش دارد.
2- تعریف تحلیلی هوش:
بنا به اعتقاد نظریه پردازان تحلیلی ، هوش توانایی استفاده از پدیده های رمزی و یا قدرت و رفتار مؤثر و یا سازگاری با موقعیتهای جدید و تازه و یا تشخیص حالات و کیفیات محیط است. شاید بهترین تعریف تحلیلی هوش به وسیله <<دیوید وکسلر>>، روان شناس آمریکایی، پیشنهاد شده باشد که بیان می کند: هوش یعنی تفکر عاقلانه، عمل منطقی و رفتار مؤثر در محیط.
3- تعریف کاربردی هوش:
در تعاریف کاربردی، هوش پدیده ای است که از طریق تستهای هوش سنجیده می شود و شاید عملی ترین تعریف برای هوش نیز همین باشد.
4- تاریخچه مطالعات مربوط به هوش
مساله هوش به عنوان یک ویژگی اساسی که تفاوت فردی را بین انسان ها موجب می شود، از دیرباز مورد توجه بوده است. زمینه توجه به عامل هوش را در علوم مختلف می توان مشاهده کرد. برای مثال: زیست شناسان ، هوش را به عنوان عامل سازش و بقا مورد توجه قرار داده اند.