هایدی

مرجع دانلود فایل ,تحقیق , پروژه , پایان نامه , فایل فلش گوشی

هایدی

مرجع دانلود فایل ,تحقیق , پروژه , پایان نامه , فایل فلش گوشی

تحقیق در مورد حضرت محمد

اختصاصی از هایدی تحقیق در مورد حضرت محمد دانلود با لینک مستقیم و پر سرعت .

تحقیق در مورد حضرت محمد


تحقیق در مورد حضرت محمد

لینک پرداخت و دانلود *پایین مطلب*

 

فرمت فایل:Word (قابل ویرایش و آماده پرینت)

  

تعداد صفحه17

 

فهرست مطالب 

علم و دانش :

 

 

 

سرزمین علم و فرهنگ

 

طرح‌های ملی در یک نگاه‌

 

سه دهه تحول در عرصه فرهنگ‌

 

- تنوع

 

- شادابی

 

- تبادل

 

آزادی؛ بیان، سکوت

 

علم زندگانی:

 

 

 

نیایش

حضرت محمد (ص)

 

زندگى رسول گرامى اسلام(ص) و ائمه اطهار(ع) سرشار از نکاتى است که اگر با نگاهى نو به آن توجه شود، بسیارى از خط مشى‏ها و سیاست‏هاى اصولى در حوزه‏هاى مختلف علمى، معرفتى، اجتماعى، سیاسى، دفاعى و... شناسایى خواهد شد. بررسى دقیق و همه جانبه ابعاد مختلف زندگى این بزرگان، مخصوصا با شیوه‏هاى جدید و بابهره‏گیرى از آخرین دستاوردهاى علمى، از ضرورت‏هاى جوامع اسلامى است.

 

یکى از حساس‏ترین و سرنوشت‏سازترین حوادث صدر اسلام، غزوه احزاب است. مورخان، این غزوه را بیشتر از آن جهت‏با اهمیت مى‏دانند که آخرین صحنه تهاجم دشمن به نیروهاى اسلام و نقطه اوج اقدامات دفاعى مسلمین بود. اما آن‏چه کمتر در منابع تاریخى مورد توجه قرار گرفته، مدیریت این حادثه سرنوشت‏ساز و مهم است.

 

مدیریت پیامبر اکرم(ص) در جریان این غزوه ابعاد مختلفى دارد. در مقاله حاضر کوشش شده‏است، در حد امکان یکى از اقدامات مدیریتى پیامبراکرم(ص) در جریان یکى از تدابیر آن حضرت یعنى «حفرخندق‏» مورد بحث و بررسى قرار گیرد. البته مقاله حاضر به مدیریتى که رسول الله(ص) در جریان حفر خندق اعمال فرمودند محدود نمى‏شود، بلکه موضوع اداره و بهره‏گیرى کامل از این اقدام دفاعى هم مورد بحث قرار مى‏گیرد.

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

امام خمینی (ره)

 

نزدیک به نود سال قبل شهر خمین صحنه نزاع و درگیری خوانین محلی بود که کشمکش آنها بر سر تصاحب املاک، مال و جان رعایا را به مخاطره انداخته بود. در این میان آقا سید مصطفی مایه آرامش برای اهالی و مانع بزرگی برای زورگویان دولتی و خوانین بود. او به مقابله با ستمگری‌ها برخاست و خانه خود را با دیوارهای بلند و برج‌های متعدد سنگر دفاع از اهالی شهر قرار داد. توطئه‌ها بالا گرفت از این رو آقا سید مصطفی برای شکایت از خوانین ستمگر دیار خود راهی اراک شد اما در میان راه توسط عوامل خوانین محلی خلع سلاح گشته و به شهادت رسید. این در حالی بود که روح الله کوچکترین فرزندش پنج ماهه بود. او که در روز ولادت حضرت زهرا (مصادف با سال 1281 ه.ش) چشم به جهان گشوده بود یادگار کوچک پدر شد.
صاحبه خانم خواهر آقا سید مصطفی به خانه برادر نقل مکان کرد و به همراه همسر وفادار او کمر به تربیت فرزند او بست. بانو صاحبه زنی با تقوا و شجاع بود. پس از چندی به خونخواهی برادر روانه تهران گشت و با تلاش و پیگیری بسیار موفق به گرفتن حکم قصاص قاتل برادر شد و سرانجام پس از دو سال در اردیبهشت ماه 1284 قاتل آقا سید مصطفی در میدان بهارستان تهران به دار آویخته شد.
ماجرای مرگ پدر برای روح الله که او را به خاطر نمی‌آورد حماسه‌ای بود از شهادت و ایستادگی در برابر ظلم و ستم خوانین و حکام وقت و دفاع از محرومین و مستضعفین تا حد ایثار جان. نفرت و انزجار روح الله از روابط ظالمانه اقتصادی- اجتماعی تا دهها سال پس از آن ادامه داشت و بعدها مبانی نظری پیدا کرد و به صورت اصل بدون چون و چرای دفاع از مستضعفین در برابر مستکبرین جلوه نمود.
روح الله پانزده ساله بود که دو مصیبت او را ماتم‌زده کرد. اول فوت عمه مهربان و فداکار و پس از آن وفات مادر مهربانش که او را غرق در اندوه و غم نمود.

 

روح الله، تحصیل و ازدواج

 

در سال 1339 روح الله که جوانی نوزده ساله بود برای ادامه تحصیل در حوزه آیت الله حایری راهی اراک شد و پس از مدتی به قم عزیمت کرد. استادان ایشان را در طول دوران تحصیل تا چهارده نفر ذکر کرده‌اند که از میان آنها آیت الله حایری و آیت الله شاه‌آبادی به دلیل شخصیت خاص معنوی بسیار بارز بودند.
سال هزار و سیصد و هشت بود که روح الله با وساطت یکی از دوستان خود از دختر آقای ثقفی یکی از طلاب حوزه علمیه خواستگاری نمود. گرچه آقای ثقفی شخصاً با این ازدواج موافق بود پاسخ را منوط به نظر دخترش نمود اما دختر ایشان بنابر برخی ملاحظات در تصمیم به ازدواج مردد بود به همین دلیل خواستگاری ده ماه به طول انجامید. سرانجام بر اثر خوابی که دختر دید و بعداً نیز تعبیر شد همگی به این نتیجه رسیدند که این ازدواج مقدر و مورد رضایت اهل بیت (ع) است. از این رو تردیدها برطرف شده و ازدواج صورت گرفت. در سال 1316 روح الله الموسوی الخمینی که سی و شش سال داشت از استادان و مدرسین فاضل و به نام حوزه علمیه قم بود و طلاب جوان آرزوی روزی را می‌کشیدند که در مجلس درس ایشان حضور پیدا کنند

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

علم و دانش :

 

خداوند انسان را آفریده و از یک طرف به او توانایی تعقّل واندیشیدن را داده و از طرف دیگر انگیزه ها و اسباب خواسته های نفسانی و حیوانی را در اختیارش قرار داده است. وبه همین خاطر دو نیروی درونی عقلانی و خیر خواهی، نفسانی و شرارت، هر یک او را به طرف خویش می کشانند. ودر همین ارتباط است که اسلام به نقش و منزلت علم در جهت تقویت جنبۀ عقلانی وخیرخواهی انسان اشاره نموده ومی فرماید:
(تنها آگاهان و دانشمندانند که براستی از خداوند می ترسند ) -«فاطر:28»
بدین معنی که تنها عالمان و آگاهانی که به مقام و منزلت خداوند آگاهی راستینی دارند، هراس ( انحراف از دین او را) در دل دارند. زیرا آگاهی حقیقی خشیت را در پی دارد.
قرآن در حرمت نهادن به علم و علما و بلندی بخشیدن منزلت صاحبان علم و اندیشه پیشگام و پرچمدار هم
ۀ کتابهای ادیان آسمانی است.
همچنین خداوند متعال در جای دیگر می فرماید: (بگو: آیا آنهایی که می دانند و آنهایی که نمی دانند مساویند؟ این تنها اندیشمندانند که متذکر می شوند) «زمر:9»
اسلام رفتن به دنبال کسب علم ودانش را یکی از واجبات به شمار می آورد، و اوّلین آیاتی از قرآن که نازل شده اند با «خواندن و قلم و علم» آغاز شده است.
احادیث نبوی هم
ۀ آیات قرآنی را که به جایگاه علم و منزلت علما مربوط می شود مورد تأکید قرار میدهند. از رسول خداصلی الله علیه وسلم روایت شده است: ( چنانچه خداوند به کسی ارادۀ خیر داشته باشد او را در دین آگاه می سازد.) «رواه البخاری و مسلم»(1037)
و از ابوهریره روایت شده است که: (هرگاه عمر انسان خاتمه پیدا نماید، کار وعمل او بجز در سه مورد پایان می پذیرد: یکی صدقه واحسانی که ادامه پیدا کند ، دوم : علمی که مورد استفاده قرار بگیرد، سوم: فرزند پاک وپرهیزگاری که برای او دعای خیر بنماید).« رواه مسلم»(1631)

یکی از ویژگیهای علم و دانش دوام و ماندگاری منافع آن است. و اجر و پاداش آن هم حتی پس از مرگ برای انسان همچنان ادامه پیدا خواهد نمود. حافظ المنذری می گوید: ( کسی که علم سودمندی را به دیگری می آموزد و نسخه برداری می نماید پاداش خود و پاداش همه کسانی که آن را می آموزند یا نسخه برداری می کنند و آنهایی که به آن پس ازاو عمل می کنند، تا زمانی که آن علم باقی می ماند و به آن عمل می شود، پاداش نویسنده و نقل کنند
ۀ آن باقی خواهد ماند.
همچنین کسانی که چیزهای غیرمفید را می نگارند و به طرق مختلف آن را در اختیار مردم قرار می دهند، گناه آن و گناه کسانی که آن را می خوانند ونسخه برداری می کنند و پس از او به آن عمل می نمایند، تا زمانی که آن دانش و وسیله زیانبار و عمل به آن وجود داشته باشد، ادامه پیدا خواهد کرد). « المنتقی من الترغیب والترهیب ج1 ص125».
اما منزلت وجایگاه علم در نزد بزرگان اسلام به اینگونه بیان شده که حضرت علی رضی الله عنه خطاب به کمیل بن زیاد می فرماید:
(ای کمیل! بدان که: علم نگهبان توست و تو نگبهان مال و ثروت، علم حاکم و داور است و دارایی محکوم و مورد قضاوت قرار می گیرد، خرج و هزینه نمودن از مقدار ثروت می کاهد، اما انفاق و دادن علم به دیگران آن را بیشتر و خالص تر می گرداند).
امام ابن القیم جوزیه این سخنان سنجید
ۀ حضرت علی کرّم الله وجهه را که در واقع گلی بر گرفته از گلستان نبوّت می باشد، در کتاب «مفتاح دار السّعادة» بسیار زیبا تشریح نموده است.
ودیگر فضایل و ارزشی که علم دارد اینست که در پیشاپیش عمل قرار دارد، و انسان را به عملگرایی راهنمایی می نماید.
در حدیثی مشهور که از معاذ در مورد فضیلت علم ابن عبدالبرّ آن را روایت می نماید چنین آمده است:
(علم را بیاموزید! زیرا فراگیری آن خداگرایی، و کسب آن عبادت، و مدارسه اش ذکر وتسبیح، و تحقیق و بررسیش جهاد، و آموزش آن صدقه، وبخشش از آن موجب نزدیک شدن به خداوند می شود).
یکی دیگر از فضایل علم بر اساس آنچه در احادیث به اثبات رسیده، برتری و فضل آن بر عبادت ومقدم بودن عالمان برعابدان است. در حدیث مشهور ابودرداء آمده است که: (فضل و برتری عالم بر عابد، مانند برتری ماه شب چهارده بر دیگر ستارگان است.«رواه احمد واصحاب السنن».
ودر روایتی که ابو امامه نقل می نماید آمده است: (فضلیت عالم بر عابد مانند فضیلت من بر پایین ترین شماست).
«صحیح الجامع الصغیر» (4213)
از این جهت علم و دانش بر عبادت برتری داده شده که منافع علم شامل عالم ودیگران نیز می شود، و منافع عبادت منحصر به خودعبادت گذار است. و به عبارت دیگر خیر و دستاورد عبادت تنها متعلق به عبادت کننده و منافع علم فراگیر و همگانی است.
( برگرفته از بیداری اسلامی

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

سرزمین علم و فرهنگ

 

به عنوان یکی از گروههای برتر و ممتاز شبکه به بحث و بررسی مسائل اجتماعی، سیاسی، اقتصادی‌ ـ‌ فرهنگی و خانوادگی می پردازد.
گروه فرهنگ و جامعه سعی دارد با تدوین برنامه هایی مدون و به روز به مسائل و مشکلات اصلی جامعه بپردازد و با حضور صاحبنظران، کارشناسان و اساتید دانشگاه و حتی وزراء و نمایندگان مجلس شورای اسلامی به بحث و بررسی مسائل روز جامعه بپردازند و راهکارهای مناسب را ارائه می دهد

 

طرح‌های ملی در یک نگاه‌

 

طرح‌های ملی عنوان سه پژوهش است که اجرای آن‌ها مطابق قانون برنامه سوم توسعه اقتصادی، اجتماعی و فرهنگی بر عهده وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی قرار گرفته و در قانون برنامه چهارم بر استمرار آن تأکید شده است. هدف اصلی این پژوهش‌ها شناخت روند‌های فرهنگی در جامعه ایران است. پیمایش ملی "ارزش‌ها و نگرش‌های ایرانیان"، پیمایش ملی "رفتارهای فرهنگی ایرانیان" و طرح جامع آمارگیری "فضاهای فرهنگی ایران" عنوان این سه پژوهش است. بعدها پیمایش ملی "تحولات فرهنگی ایرانیان" نیز به این مجموعه اضافه شد.  یافته‌های طرح‌های ملی نشان می‌دهند که مردم در باره خود، جامعه و آینده آن چگونه می‌اندیشند، چه آرزوهایی دارند و تا چه حد از زندگی فردی، اجتماعی، فرهنگی و سیاسی خود رضایت دارند (پیمایش ارزش‌ها و نگرش‌های ایرانیان)، میزان و نحوه استفاده از کالاها و خدمات فرهنگی در بین گروه‌های مختلف اجتماعی (اعم از گروه‌های سنی، جنسیتی، قومیتی، مراتب مختلف پایگاه اجتماعی و...) چگونه است (پیمایش رفتارهای فرهنگی ایرانیان)، و امکانات فرهنگی کشور شامل امکانات کالبدی، تجهیزات فیزیکی، نیروی انسانی و نیز میزان استفاده از فضاها و امکانات در چه وضعیتی قرار دارند (فضاهای فرهنگی ایران).

 

ادامه...

 

 

 

سه دهه تحول در عرصه فرهنگ‌

 

پژوهش فرهنگی براساس روش‌های علمی جدید در ایران بسیار نوپاست. پیش از این مطالعه درباره عوامل و شیوه‌های فرهنگی چنان محدود و ناچیز بوده است که تصویر روشن و شفافی از شرایط و امکانات فرهنگی ایرانیان در اختیار نبوده است. با وجود چنین خلا‡یی  در حوزه فرهنگی ضرورت انجام پیمایش‌های ملی با هدف اطلاعات معتبر مطرح شد. نخستین هدف از چنین پیمایشی و تولید‌ داده‌های اجتماعی پاسخ به این پرسش بود که نگرش‌های اجتماعی و فرهنگی مردم چگونه است؟ و تحولات و نگرش‌های ایرانیان چیست؟ برای مشخص شدن راهبرد این طرح تنها دو تجربه در دست بود و شاید یکی از راهکارها برای شروع کار اتکا بر همین تجربیات بود و آن‌ها  تا اندازه‌ای خطوط کلی طرح را روشن کرده بودند. نخستین تجربه مربوط به سال 1353 بود. به همت مرحوم دکترعلی اسدی و همکاری دکتر منوچهر محسنی و دکتر مجید تهرانیان، یک پیمایش اجتماعی شکل گرفت. این پیمایش رفتارهای مردم در رابطه با رسانه‌های ارتباط جمعی به‌خصوص رادیو و تلویزیون در کنار گرایش‌های اجتماعی و فرهنگی از قبیل احساس رضایت از زندگی، مشارکت سیاسی و... را بررسی کرده بود.

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

با بهاری که می رسد از راه

 

بهار اولین فصل از فصل‌های مناطق معتدل است. در نیمکره شمالی زمین، این فصل منطبق با سه ماه فروردین، اردیبهشت و خرداد (براساس تقویم خورشیدی جلالی) است.

 

بسیاری از مردم فصل بهار را آغاز زندگی دوباره طبیعت می‌دانند. در فصل بهار حیواناتی که دارای خواب زمستانی هستند و همچنین درختان از خواب زمستانی بیدار شده و دوباره زندگی را آغاز می‌کنند. حیوانات نیز در این فصل شروع به تولیدمثل می‌کنند.

 

بهار واژه‌ای فارسی است که در فارسی میانه و نوین به همین شکل بوده است.

 

در برخی از کشورها مثل ایران به این فصل بسیار اهمیت می‌دهند به طوری که حتی سال نو آن‌ها در این فصل و با رسیدن خورشید به نقطه تعادل بهاری (اول فروردین، ۲۰ مارس) شروع می‌شود، آن‌ها شروع این سال را با مراسمی به نام نوروز جشن می‌گیرند که سیزده روز طول می‌کشد.

 

بهار، درس هایی آموزنده و زندگی ساز دارد. از نکته های درس آموز بهار، ذیلاً به مواردی اشاره می نماییم که مطابقت آنها با خانواده متعادل، الهام بخش زوجین است:

 

1- تنوع

 

در بهار، تنوع خاصی در رنگها و جلوه های طبیعت ، درختان، گیاهان و گلها مشاهده می شود. زندگی متعادل نیز باید برخوردار از تنوع ویژه ای باشد. کار، استراحت، اوقات فراغت، مطالعه، ورزش ، ارتباط با خدا و ... همگی عناصری از یک زندگی متنوع بوده و در جای خود، مهم  و با ارزش تلقی می شوند.

 

2- شادابی

 

بهار، آکنده از شادابی و طراوت است، به گونه ای که معرّف تحول و دگرگونی در تمامی طبیعت می باشد. زندگی متعادل نیز برخوردار از شادابی و سرزندگی است. باید زوجین درزندگی مشترک خویش، مشوّق روح شادمانی و مسرت باطنی باشند و هر یک بر دیگری در این امر، سبقت جویند.

 

3- تبادل

 

از زیبایی های بهار، تعادل در هواست؛ نه آن چنان سرد است که گزنده باشد و نه آن اندازه گرم است که سوزنده باشد. هوای ملایم و نسیم فرحبخش بهار، جان ها را گرمی می بخشد. زوجین درزندگی متعادل، با الهام ازمکتب بهار، در روابط متقابل خویش به دور از هر گونه افراط و تفریط ، مناسباتی گرم و ثمربخش را پی ریزی می کنند. روابط نه افراطی است که به وابستگی و اتکای بیش از حد بینجامد و نه سرد و قهر آمیز است که بذرهای محبت و عاطفه را از قلوب آنان برکند.

 

آزادی

 

آزادی؛ بیان، سکوت

 

الف. گرفتن آزادی بیان فقط این نیست که وقت حرف زدن دهان مردم را ببندی یا سخن‌رانی‌شان را به هم بزنی یا قلم‌شان را بشکنی. فقط این نیست که مجوز تجمع و سخن‌رانی به فلان و فلان ندهی.

 

همین که بگویی زدن فلان حرف به معنای بهمان کار است که کیفر سنگین دارد، آزادی‌شان را گرفته‌ای. همین که حرفِ گفته یا نگفته‌شان را، به صدای بلند، آن‌گونه که نگفته‌اند بخوانی که بترسانی‌شان آزادی‌شان را گرفته‌ای.

 

آزادی بیان فقط این نیست که تو بگذاری من حرفم را بزنم؛ این است که قدرت نداشته باشی این کار را به دل‌خواه خودت و بی هیچ ترسی بکنی؛ این است که مرا از قدرتت برای گرفتن آزادی‌ام نترسانی؛ این است که نتوانی بترسانیم.

 

آزادی بیان این است که انتخاب‌هایم را برای چیزهایی که می‌خواهم بگویم محدود نکنی؛ این است که بلایی سر تن وروانم نیاوری که اصلاً به فکر گفتن نیفتم.

 

راستی فکر نمی‌کنی که تو هم اگر می‌گویی آزادی نمی‌خواهی یا آزادی فلان و فلان است و «ما» آزادی نمی‌خواهیم برای این است که آن را داری!
نداری؟ پس چه‌طور این حرف‌ها را می‌زنی و کسی با تو کاری ندارد؟ کسی بازخواستت نمی‌کند که چرا می‌گویی؟
فکر می‌کنی به «دلیل» این‌که حرف‌هایت بی‌اشکال است؟ نه! فقط برای این که «علت»ی ندارد از کسی بابت حرف‌هایت بترسی. وگرنه روزهایی که می‌ترسی حرف زدن تو را هم دیده‌ایم.

 


ب. امید می‌گوید که یکی از چهار نفر است:
من امید، یکی از این چهار نفر!
من یکی از چهار نفر هستم. روزبه هم هست وشهرام. یکی می‌گفت بمانید تا افتخار گرفتن حکم نصیبتان شود. داستان‌های زیادی هنوز باقی است.....بچه های هم پرونده‌ای ما نامه‌ای به اقای شاهرودی نوشته‌اند. دوست‌های روزهای سخت. شاهرودی مردی است که می‌کوشد تصویر روشنی از قوه قضاییه ارائه کند. اما ظاهرا این بنده خدا هم در تنگناست تا گوش چند نفر پیچانده شود. آنان که می خواستند ارعاب کنند به جای گفت و گو ، گوش بپیچاند و به جای همدلی، سر به دیوار بزنند و شاهد استفراغ روی زمین باشند، صدای بلندتری دارند. صدای چند نفری که قلمشان برای خیلی‌ها آشنا است.....راستی من یاد مرحوم مختاری افتادم، یاد پوینده ...و سیمی که ماند دور گلو.... آهای آقا؟ شما شب‌ها چگونه می‌خوابید؟ آن شب گفتید بعد از نماز خدمت ما می‌رسید. راستی شما با کدام خدا صحبت می‌کنید؟ هان؟

 

 

 

علم زندگانی:

 

مهارت زندگی یعنی ایجاد رابطه بین فردی مناسب و موثر، انجام مسئولیت های اجتماعی، انجام تصمیم  گیری صحیح و حل تعارض ها و کشمکش ها بدون توسل به اعمالی که به خود یا دیگران صدمه می زند. یا مهارت های زندگی مهارت هایی اند که برای افزایش توانایی های روانی اجتماعی به افراد آموزش داده می شوند و آنان را قادر می سازند که به طور موثر با مقتضیات و کشمکش های زندگی رو به رو شوند.

 

در بیان اهمیت آموزش مهارت های زندگی همین بس که متخصصان و صاحب نظران با توجه به نقش کلی آموزش و آگاهی به عنوان عامل موثر در پیشگیری از بروز مشکلات روانی، اجتماعی معتقدند که آموزش مهارت های زندگی با هدف تقویت مهارت های مقابله ای و توانایی های روانی- اجتماعی نقش بسیار تعیین کننده ای در ارتقای بهداشت روانی، پیشگیری از بروز مشکلات و در نهایت بهبود کیفیت زندگی انسانها خواهد داشت.

 

بعضی از دست اندکاران برنامه های درسی عقیده دارند که آموزش مهارت های زندگی را باید در کتابهای درسی گنجانید یا به عنوان یک کتاب درسی خاص به دانش آموزان داده اما بسیاری از متخصصین برنامه ریزی آموزش و پرورش بر این باورند که نه تنها دانش آموزان پایه دانش مهارت های زندگی را بیاموزند بلکه مهم ترین نکته این است که مهارت های زندگی را باید در معاملات آموخت. در خانه تعاملات بین اعضای خانواده می تواند بیش تر و حساب شده تر از مدرسه باشد. اگر اولیاء این آگاهی و شناخت را داشته باشند و بتوانند به درستی عمل کنند.

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

نیایش

 

نیایش یکی از والاترین مفاهیم معنوی است که درفطرت خداجوی انسانها نهادینه شده است. بیان این حقیقت معنوی درغالبی مادی که درتقید جسمیت و دوبعد طول وعرض باشد، همراه با بضاعت اندک معنوی حقیر، کاری بس مشکل است. بالاخره با استمداد ازخدا و چهارده معصوم (ع) پروژة عملی خود را با موضوع نیایش آغاز نمودم. درابتدا به دنبال منابعی مذهبی بودم که اشاراتی مستقیم وغیرمستقیم به هنرونقش داشته باشد. به همین منظور، به متون مذهبی همچون نهج البلاغه، اصول کافی، حلیه المتقین، کتاب الحدیث، علل شرایع، امام صادق (ع) مغز متفکرجهان شیعه و. . . مراجعه نمودم وبا جستجوی فهرست و عناوین، موارد مرتبط را مورد مطالعه قراردادم. برخی احادیث کلیاتی انسانی، جهانشمول و انسانی را مطرح می کردند که به صورت غیرمستقیم هنر را هم بعنوان یک پدیده انسانی دربرمی گرفتند. به طور مثال درنهج البلاغه حضرت علی (ع) درخصوص عدل- که یکی از پایه های اصلی درهنراست- می فرمایند:

 

« عدل یعنی هرچیزی درجای خود ودرجایی دیگر درتعریف عاقل می فرمایند: عاقل کسی است که هرچیزی را درجای خود بنهد. آن حضرت با این تعاریف بین عاقل و عدل رابطه ای قائل هستند و در موردی دیگرمی فرمایند:« من اسطصلح الاضداد بلغَ المراد.» کسی که بین ضدها صلح ونزدیکی برقرارکند به مراد ومقصود خود می رسد. بخشی از آموزش های آکادمیک ما دردانشگاه ها به همین منظور بوده است و یکی از آنها  فهم و درک تعادل بوده و اینکه جای هرفرم، رنگ وخط و. . . دریک اثرکجا وبه چه مقداراست؟ و یا اینکه ایجاد ارتباط و آشتی برقرار نمودن بین عناصرمتضاد تشکیل دهنده یک اثر چگونه است. احادیثی اینگونه پرمغز و کاربردی ولی مغفول مانده، درمتون مذهبی ما بسیارند. علاوه بر این احادیث، احادیثی نیز مشاهده می شود که مستقیماً به هنر و نقش اشاره دارند. ازجمله: درکتاب امام صادق (ع) مغز متفکر جهان شیعه، امام معصوم (ع) طی مباحثه ای، با جابر بن حیّان درباره نقش می فرمایند:

 

‹‹ آیا این نقش را بردیوار می بینی ومشاهده می کنی که یک شکل هندسی ومنظم است. تو از مشاهده این نقش لذت می بری اما نه برای اینکه هندسه میدانی واطلاع داری که این کدام یک ازاشکال هندسی است ، بلکه ازاین جهت که آن را منظم می بینی و مشاهده می کنی که یک نقش کامل می باشد، برای اینکه انتظام دارد. آنهائی هم که اطلاعی از هندسه ندارند، بعد ازدیدن این نقش لذت می برند زیرا آن را منظم وکامل می بینند. کودکان هم ازمشاهده این نقش احساس رضایت می نمایند برای اینکه شکل منظم و کامل آن، در روح آنها یک نوع آرامش بوجود می آورد. اگراین نقش که من وتو می بینیم نامنظم بود وخطوط آن بطور درهم واز هرطرف امتداد می یافت بطوری که نه یک شکل هندسی کامل را تشکیل می داد و نه اینکه شبیه به یکی از اشیائی که ما می شناسیم می شد، آیا همین طور از مشاهده آن لذت می بردیم؟ جابر جواب داد، نه! امام جعفر صادق فرمودند: ما نه فقط از مشاهده یک نقش نامنظم ودرهم لذت نمی بریم، بلکه ما را ناراحت هم می کند وعیب ونقص آن ما را ناراحت می نماید و توگوئی طعامی می خوریم که برای ذائقه ما بدمزه است››.

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

نسل آینده ساز:

 

دین واحد، حکومت واحد، نظام واحد، جامعه واحد و عدالت و برابرى و صلح و امانت و صداقت و طهارت و رحم و احسان و رفاه وآسایش و امنیّت و قانون براى همه و همه دعوت قرآن است و در یک کلمه، قرآن جهان را از ظلمات و تاریکى‏ها به نور و روشنایى وارد کرد و با نداى دلنواز اِنّ اللّهَ یَأْمُرُ بِالْعَدْلِ وَ الْاِحْسانِ، اِنّ اَکْرَمَکُمْ عِنْدَاللّهِ‏{. P نحل ، 90 ؛ همانا خدا انسان را به عدل و احسان امر مى‏کند . P} اَتْقیکُمْ، و صدها نواها و نداهاى نجات‏بخش، مقام انسانیّت تمام افراد را گرامى داشت و پایان‏{. P حجرات ، 13 ؛ بى‏گمان گرامى‏ترین شما در نزد خداوند ، پرهیزگارترین شماست . P} دوره‏هاى سیاه استبداد و استکبار و استعمار را اعلام نمود. این کتاب کریم، همانگونه که چهارده قرن پیش معجزه کامله و دلیل باهر و برهان ظاهر به حق بودن اسلام بوده، امروز و همیشه و تا ابد معجزه و برهان است و هر مسلمان در هر عصر و زمان مى‏تواند با تلاوت آیه وَ اِنْ کُنْتُمْ فى‏ رَیْبٍ مِمّا نَزّلْنا عَلى‏ عَبْدِنا فَاْتُوا بِسُورَةٍ مِنْ مِثْلِهِ، اعجاز آن را به دنیا اعلام کند و تأیید خبر غیبى‏{. P بقره ، 23 ؛ و اگر از آنچه بر بنده خویش فروفرستاده‏ایم ، شک دارید ، اگر راست مى‏گویید سوره‏اى همانند آن بیاورید . P} فَاِنْ لَمْ تَفْعَلُوا وَ لَنْ تَفْعَلُوا، را که چهارده قرن است تأیید شده، از نو مشاهده کند.

 

{. بقره ، 24 ؛ ولى اگر چنین نکردید - که هرگز نخواهید کرد - . } وظیفه مؤمنان در عصر غیبت

 

منتظر حقیقى که منتظر فرج ظهور آن عدل جهانى و دولت کریمه حضرت صاحب الزمان، عجل اللّه تعالى فرجه الشریف، است، آینده دنیا و روزى را که دین اسلام عالمگیر مى‏شود و همه جا عدل و برادرى و برابرى اسلامى حاکم مى‏گردد، و عقلها تکامل یافته، علم و معرفت تاریکیهاى جهالتها و گمراهیها را از میان بر مى‏دارد، به چشم ایمان مى‏بیند، خود نیز باید در مسیر تحقق این اهداف قدم بردارد و همیشه پیشقدم باشد و در صحنه عملیات اسلامى و میدانهاى کار و تلاش براى هر چه بیشتر شدن اعتلاى اسلام و عزّت مسلمین حضور داشته باشد، و از آنچه در گوشه و کنار دنیا، در ارتباط با اسلام و مسلمین مى‏گذرد، مطّلع باشد، تا مسؤولیتى را که به عهده هر مسلمان است، ایفا نماید.

 

اسلام و ایران

 

جابه جایی حکومت ها، همواره یکی از دل مشغولی های متخصصان دانش سیاست بوده است. هرگاه این جابه جایی خشن، سریع و بنیادین یعنی در اثر یک انقلاب باشد، دگرگونی های حاصل از آن، ظرفیت باز خوانی، تحلیل و کالبد شکافی بیشتر دارد. تجربه جدیدی از نظم سیاسی در ایران، در مقام حکومت حاصل از انقلاب اسلامی یکی از این موارد قابل توجه صاحبنظران علوم سیاسی بوده، کتابها و مقاله ها و پژوهش های فراوانی دربارة آن تولید و انجام شده است. این انقلاب به دلایل مختلف نوعی تمایز و یا تفاوت را با دیگر انقلابها (دست کم در برخورد اول محققان) در قالب این پرسش که «این انقلاب تا چه میزان ازقواعد عمومی انقلابها و اصول نظریه های انقلاب پیروی می کند؟» نشان می دهد.

 

مطالعه و پژوهش درباره انقلاب اسلامی از حیث نظری طیف گسترده ای از قبیل: نظریه های ساختاری، روانشناسی اجتماعی، جنبش های اجتماعی، نظریه های عاملیت (کارگزاری) را شامل می شود. کتاب «شکل گیری انقلاب اسلامی» نوسته محسن م. میلانی پژوهش جدیدی است که مدعی روایتی نو از انقلاب اسلامی و پیامدهای آن است. مفروض اصلی نویسنده این است که ناتوانی کارشناسان از پیش بینی این تحول در ایران، به نوعی ضعف نظریه های انقلاب را می نمایاند و به همین دلیل چارچوب خاص خود را که براساس تلفیق، تصحیح و اضافاتی بر نظریه هاست،  آزمون می کند. در این نوشتار به آزمون ادعای نویسنده از طریق نقد وی می پردازیم.

 

 

 

 

 


دانلود با لینک مستقیم


تحقیق در مورد حضرت محمد

تحقیق در مورد حضرت یوسف

اختصاصی از هایدی تحقیق در مورد حضرت یوسف دانلود با لینک مستقیم و پر سرعت .

تحقیق در مورد حضرت یوسف


تحقیق در مورد حضرت یوسف

لینک پرداخت و دانلود *پایین مطلب*

 

فرمت فایل:Word (قابل ویرایش و آماده پرینت)

  

تعداد صفحه15

 

فهرست مطالب

فهرست

 

 

 

یوسف، اسوه عفت و امانت

 

شیوه‏هاى دعوت حضرت یوسف(ع)

 

  1. خدا محورى

 

الف) تأکید بر توحید -

 

ب) یادآورى فضل الهى و شکرگزارى دائم -

 

  1. تبلیغ عملى و غیر مستقیم

 

الف) مقاومت دربرابر وسوسه و ترجیح زندان بر گناه -

 

ب) تکریم پدر و مادر -

 

ج - حلم، گذشت و بزرگوارى -

 

  1. اتخاذ شیوه‏هاى متنوع براى پیشبرد دعوت

 

الف) تلاش براى دفع کامل اتهام

 

ب) زمینه‏سازى براى تأثیرگذارى بیشتر دعوت

 

ج) بهره‏بردارى بجا از تمام فرصت‏ها

 

 

 

 

 

حضرت یوسف(ع)

 

 

 

یوسف فرزند یعقوب بن اسحاق بن ابراهیم(ع) از پیامبران بنى‏اسرائیل و از انبیاى عظام الهى است که پس از تحمل محنت‏ها و آزمایش‏هاى فراوان به مقام نبوت و حکومت رسید و على‏رغم این فشارها و محنت ها در تمام مراحل زندگى ذره‏اى به گناه و انحراف میل نکرد و ستایش بلیغ خداوندى را نصیب خود نمود. زیباترین داستان قرآن و به تعبیر خود قرآن <احسن القصص» مربوط به اوست و تنها پیامبرى که یک سوره کامل به قصه زندگانى و دعوت او اختصاص یافته هموست. نام یوسف 27 بار در قرآن و عمدتاً در سوره یوسف آورده شده و بسیار مورد مدح قرار گرفته است؛ نیز محتواى 98 آیه قرآن به زندگانى و دعوتش مربوطاست.

 

یوسف، اسوه عفت و امانت

 

یوسف، به حقیقت تبلور کامل تمام فضایل اخلاقى و انسانى است. در شخصیت او همه خصال نیکو از مهر و عفو و تواضع گرفته تا توکل، عفت، ورع، امانت و تدبیر نه تنها جلوه گر که شعله‏ور است؛ اما در زندگى او و به فرا خور شرایط پیش آمده، صفاتى چند مانند عفت، امانت و مدیریت او ظهور بیشترى داشته‏اند. بر این اساس او را مى‏توان اسوه عفت و امانت معرفى کرد تا به شکلى صفات دیگر او را نیز در بر گیرد؛ عفت، نماینده صفات باطنى و امانت، در برگیرنده فضایل اجتماعى او.

 

شیوه‏هاى دعوت حضرت یوسف(ع)

 

  1. خدا محورى

 

اساسى‏ترین محور در تبلیغ یوسف، حضور بارز تفکر توحید در تمام مراحل و لحظات زندگى پر فراز و نشیب اوست. او در سختى و راحت، گرفتارى و آسودگى همواره بر خدا تکیه داشت و هیچ تکیه گاه دیگرى اختیار نکرد. این خدا محورى و اتکال به ذات لایزال الهى از سویى در گفتار نغز او موج مى‏زند و از سویى چون خورشیدى نورگستر، تمام اعمال و رفتارهاى او را نیز تحت پوشش قرار داده است. بنابراین او هم در قول و هم در عمل، مبلّغ شایسته توحید بود؛ براى نمونه، گفتار او سرشار از یاد و شکر خداست؛

 

إِنِ الحُکْمُ إِلّا لِلَّهِ أَمَرَ أَلّا تَعْبُدُوا إِلّا إِیّاهُ... ما أَنْزَلَ اللَّهُ بِها مِنْ سُلْطانٍ...

 

قالَ مَعاذَ اللَّهِ إِنَّهُ رَبِّى أَحْسَنَ مَثْواىَ...

 

قَدْ مَنَّ اللَّهُ عَلَیْنا...

 

ادْخُلُوا مِصْرَ إِنْ شاءَ اللَّهُ آمِنِینَ‏

 

جلوه‏هاى این خدا محورى را در شیوه‏هاى متعدد تبلیغى مى‏توانیم دریابیم که عبارتند از:

 

الف) تأکید بر توحید -

 

جدا از تبلیغ مؤثر عملى، در گفت‏وگوها و مناظره‏ها، بیشترین اصرار یوسف بر تثبیت یگانه پرستى در جان و روان مخاطبان بوده است؛ چرا که جامعه مصر آن دوران، در اثر سلطه فرعون‏ها و فرعون صفتان از خدا باورى و خدا پرستى حقیقى دورشده و به ورطه‏هاى انحراف و شرک در افتاده بودند. در زندان خطاب به دو هم‏سلول خود چنین مى‏گوید:

 

یا صاحِبَىِ السِّجْنِ أَأَرْبابٌ مُتَفَرِّقُونَ خَیْرٌ أَمِ اللَّهُ الواحِدُ القَهّارُ؛(1)

 

اى دو رفیق زندانیم، آیا خدایان پراکنده بهترند یا خداى یگانه مقتدر؟

 

ما تَعْبُدُونَ مِنْ دُونِهِ إِلّا أَسْماءً سَمَّیْتُمُوها أَنْتُمْ وَآباؤُکُمْ ما أَنْزَلَ اللَّهُ بِها مِنْ سُلْطانٍ؛(2)

 

شما به جاى او جز نام‏هایى را نمى‏پرستید که شما و پدرانتان آنها را نامگذارى کرده‏اید و خدا دلیلى بر حقانیت آنها نازل نکرده است.

 

إِنِ الحُکْمُ إِلّا لِلَّهِ أَمَرَ أَلّا تَعْبُدُوا إِلّا إِیّاهُ ذلِکَ الدِّینُ القَیِّمُ؛(3)

 

فرمان جز براى خدا نیست. دستور داده که جز او را نپرستید. این است دین درست.

 

وَاتَّبَعْتُ مِلَّةَ آبائِى إِبْراهِیمَ وَإِسْحقَ وَیَعْقُوبَ ما کانَ لَنا أَنْ نُشْرِکَ بِاللَّهِ مِنْ شَى‏ءٍ؛(4)

 

و آیین پدرانم ابراهیم و اسحاق و یعقوب را پیروى نموده‏ام. براى ما سزاوار نیست که چیزى را شریک خدا کنیم.

 

ب) یادآورى فضل الهى و شکرگزارى دائم -

 

بهترین راه تحکیم پایه‏هاى توحید در اذهان انسان‏هاى عادى بیان آثار، نعمت‏ها و کرامت‏هاى خداوندى است که اندیشه و وجدان مخاطبان را توأماً به خدا باورى ترغیب مى‏کند. یوسف در هر مرحله و موقعیت از حیات پربرکتش نعمت و فضل الهى را یادآور مى‏شود و با این یادآورى‏ها ضمن اداى شکر الهى، تفکر الهى را در جان مخاطبان زنده مى‏سازد؛ زمانى، ترک‏پرستش غیر خدا و پیروى آیین ابراهیم را فضل الهى بر خود و دیگر مردمان مى‏شمرد؛

 

ذلِکَ مِنْ فَضْلِ اللَّهِ عَلَیْنا وَعَلَى النّاسِ وَلکِنَّ أَکْثَرَ النّاسِ لایَشْکُرُونَ؛(5)

 

این از عنایت خدا بر ما و مردم است، ولى بیشتر مردم سپاسگزارى نمى‏کنند.

 

و چون با پیشنهاد نامشروع مواجه مى‏شود؛

 

قالَ مَعاذَ اللَّهِ إِنَّهُ رَبِّى أَحْسَنَ مَثْواىَ؛(6)

 

گفت: پناه بر خدا. او آقاى من است. به من جاى نیکو داده است.

 

و وقتى توفیق زیارت پدر را مى‏یابد و ایام فراق پایان مى‏پذیرد، به شکرانه اظهارمى‏دارد:

 

وَقالَ یا أَبَتِ هذا تَأْوِیلُ رُؤْیاىَ مِنْ قَبْلُ قَدْ جَعَلَها رَبِّى حَقّاً وَقَدْ أَحْسَنَ بِى إِذْ أَخْرَجَنِى مِنَ السِّجْنِ وَجاءَ بِکُمْ مِنَ البَدْوِ... إِنَّ رَبِّى لَطِیفٌ لِما یَشاءُ إِنَّهُ هُوَ العَلِیمُ الحَکِیمُ؛(7)

 

و یوسف گفت: اى پدر، این است تعبیر خواب پیشین من. به یقین، پروردگارم آن‏را راست گردانید و به من احسان کرد؛ هنگامى که مرا از زندان خارج ساخت و شما را از بیابان کنعان باز آورد ... به‏راستى پروردگار من به آنچه بخواهد صاحب لطف است، زیرا که او داناى حکیم است.

 

در این آیه به دو شیوه مستقیم (جمله ان ربى لطیف لما یشاء) و غیر مستقیم (با بیان نعمت‏هاى الهى از جمله آزادى از زندان) شکر الهى را ادا نموده است. همچنین در صحنه معارفه برادران کلامى شکر آمیز بیان مى‏کند؛

 

قالَ أَنَا یُوسُفُ وَهذا أَخِى قَدْ مَنَّ اللَّهُ عَلَیْنا إِنَّهُ مَنْ یَتَّقِ وَیَصْبِرْ فَإِنَّ اللَّهَ لایُضِیعُ أَجْرَ المُحْسِنِینَ؛(8)

 

گفت: من یوسفم و این برادر من است، به راستى خدا بر ما منت نهاده است. بى‏گمان، هرکه تقوا و صبر پیشه کند، خدا پاداش نیکوکاران را تباه نمى‏کند.

 

و در پایان ماجرا رو به سوى خدا مى‏کند و چنین زمزمه مى‏نماید؛

 

رَبِّ قَدْ آتَیْتَنِى مِنَ المُلْکِ وَعَلَّمْتَنِى مِنْ تَأْوِیلِ الأَحادِیثِ فاطِرَ السَّموتِ وَالأَرضِ أَنْتَ وَلِیىِّ فِى‏الدُّنْیا وَالآخِرَةِ تَوَفَّنِى مُسْلِماً وَأَلْحِقْنِى بِالصّالِحِینَ؛(9)

 

بار پروردگارا، تو به من دولت دادى و از تعبیر خواب‏ها به من آموختى. اى پدیدآورنده آسمان‏ها و زمین، تنها تو در دنیا و آخرت مولاى منى؛ مرا مسلمان بمیران و مرا به شایستگان ملحق فرما.

 

  1. تبلیغ عملى و غیر مستقیم

 

چنان‏که گفتیم یوسف در دامنه‏اى وسیع به تبلیغ عملى پرداخت و بیش از آن که گفتارش مروج توحید و فضایل اخلاقى باشد عمل و سلوک ویژه او در مردمان مؤثر مى‏افتاد. به آنها درس عبرت مى‏داد. پیامبرى که از تمام نعمت‏ها و تمکن ها بهره‏مند گردید. اما هیچ‏کدام او را از یاد و توکل بر خدا غافل ننمود؛

 

کَذلِکَ لِنَصْرِفَ عَنْهُ السُّوءَ وَالفَحْشاءَ إِنَّهُ مِنْ عِبادِنا المُخْلَصِینَ؛(10)

 

و اینچنین (کردیم) تا بدى و زشتکارى را از او باز گردانیم، چرا که او از بندگان مخلص ما بود.

 

و به فضل الهى، چنانکه خود مى‏گوید به فساد و انحراف نگرایید؛

 

وَإِلّا تَصْرِفْ عَنِّى کَیْدَهُنَّ أَصْبُ إِلَیْهِنَّ وَأَکُنْ مِنَ الجاهِلِینَ؛(11)

 

و اگر نیرنگ آنان را از من باز نگردانى، به سوى آنها خواهم گرایید و از نادانان خواهم شد.

 

در این محور نیز شیوه‏هاى جزیى و عملى متعددى وجود دارد.

 

الف) مقاومت دربرابر وسوسه و ترجیح زندان بر گناه -

 

داستان عفت یوسف و امتناع او از پذیرش درخواست خیانت آمیز زلیخا بهتر از ده‏ها و صدها کتاب اخلاقى و ارشادى مى‏تواند نتیجه بخش و مؤثر باشد، چرا که از رهگذر تبلیغ عملى و عینى به القا و ترویج ارزش‏هاى اخلاقى مى‏پردازد. یوسف در حالى که مى‏توانست با کمترین تمایل و سازش به منزلت والاى دنیوى در دستگاه فرعونى برسد، رضاى الهى را ترجیح داد که موجب خشم قدرتمندان گردید و او را به زندان افکند. وقتى همسرعزیز، پس از نشست و مهمانى زنان اشراف، دوباره خواسته پلید خویش را مطرح کرد، یوسف اینچنین با خداى خود نجوا مى‏کرد؛

 

قالَ رَبِّ السِّجْنُ أَحَبُّ إِلَىَّ مِمّا یَدْعُونَنِى إِلَیْهِ؛(12)

 

گفت: پروردگارا، زندان نزد من از آنچه مرا بدان مى‏خوانند محبوب تر است.

 

برخى نیز گفته‏اند، چون زلیخا با اصرار زیاد انجام خواسته خود را مى‏طلبید و یوسف بر امتناع خود پاى مى‏فشرد، زلیخا او را به زندان تهدید کرد، اما او فرمود: یکفینى ربى (خداى مرا کفایت کند).(13)

 

یوسف دربرابر توطئه همسر عزیز به‏گونه‏اى جدى امتناع مى‏ورزد که حتى منجر به پاره‏شدن پیراهنش بدست زلیخا مى‏گردد و از طرفى شجاعانه و با صلابت مى‏ایستد و مقاومت مى‏ورزد که در نهایت زلیخا در حضور زنان دربارى به عصمت یوسف اعتراف مى‏کند؛

 

وَلَقَدْ راوَدْتُهُ عَنْ نَفْسِهِ فَاسْتَعْصَمَ؛(14)

 

آرى من از او کام خواستم ولى او خود را نگاه داشت.

 

این درس عبرت بزرگى از سوى یوسف است که به ما نشان مى‏دهد چگونه انسان مى‏تواند زندگى دشوار و زجرآور را بر خوشى و آسایش ترجیح دهد، در شرایطى که زندگى آسوده همراه با زیانکارى روحى و اخلاقى باشد.(15)

 

درس دیگر و پیامد تبلیغى دیگر این ماجرا، مقاومت دلیرانه یوسف دربرابر شرایط جبار حاکم است که همچون پدران بزرگوارش دربرابر شرایط نامطلوب سر فرود نمى‏آورد، بلکه با مقابله با آنها سعى در تغییر و اصلاح و بهبود آن مى‏نماید.

 

ب) تکریم پدر و مادر -

 

از جلوه‏هاى تبلیغ عملى در سیره یوسف، تکریم و احترام عمیق والدین است. او هرچند به مقام نبوت و ریاست کشورى پهناور یعنى عزت ظاهرى و معنوى نایل شده بود هرگز احسان و اکرام پدر و مادر را از یاد نبرد، بلکه به‏طور کامل و در همه مراحل آن را ادا نمود:

 

مرحله اول: از آن‏جا که یوسف مى‏داند اندوه پدر بر فراق او بس عظیم است براى تسلى خاطرش، پیراهن خویش را برایش ارسال مى‏کند؛

 

إِذْهَبُوا بِقَمِیصِى هذا فَأَلْقُوهُ عَلى‏ وَجْهِ أَبِى یَأْتِ بَصِیراً وَأْتُونِى بِأَهْلِکُمْ أَجْمَعِینَ؛(16)

 

این پیراهن مرا ببرید و آن را بر چهره پدرم بیفکنید تا بینا شود. و همه کسان خود را نزدمن آورید.

 

و در واقع با این کار یکى از معجزات الهى خود را نیز آشکار مى‏سازد.

 

مرحله دوم: هنگامى که پدر و مادر و برادرانش به قلمرو حکمرانى او مى‏رسند:

 

فَلَمّا دَخَلُوا عَلى‏ یُوسُفَ آوى‏ إِلَیْهِ أَبَوَیْهِ وَقالَ ادْخُلُوا مِصْرَ إِنْ شاءَ اللَّهُ آمِنِینَ؛(17)

 

پس چون بر یوسف وارد شدند، پدر و مادر خویش را در کنار خویش گرفت و گفت: ان‏شاء الله، در امان داخل مصر شوید.

 

مرحله سوم: پدر و مادر را بر تحت عزت و سلطنت مى‏نشاند.

 

وَرَفَعَ أَبَوَیْهِ عَلىَ العَرْشِ وَخَرُّوا لَهُ سُجَّداً وَقالَ یا أَبَتِ هذا تَأْوِیلُ رُؤْیاىَ مِنْ قَبْلُ قَدْ جَعَلَها رَبِّى حَقّاً؛(18)

 

و پدر و مادرش را بر تحت نشانید و جملگى پیش او به سجده در افتادند و یوسف گفت: اى پدر، این تعبیر خواب پیشین من است. به یقین پروردگارم آن را راست گردانید (تحقق بخشید).

 

جالب است که این تکریم شامل برادر کوچک و حتى برادرانى که با توطئه‏اى شیطانى جان او را در معرض خطر مرگ قرار داده بودند نیز مى‏شود، و این بدان جهت است که رحمت نبوت خطاکاران را نیز در بر مى‏گیرد. او وقتى برادرش را در حضور خود دید چنین کرد:

 

وَلَمّا دَخَلُوا عَلى‏ یُوسُفَ آوى‏ إِلَیْهِ أَخاهُ قالَ إِنِّى أَنَا أَخُوکَ فَلا تَبْتَئِسْ بِما کانُوا یَعْمَلُونَ؛(19)

 

و چون بر یوسف وارد شدند، برادرش بنیامین را نزد خود جاى داد و گفت: من‏برادرتوام. پس از آنچه برادران مى‏کردند، غمگین مباش.

 

و در برخورد با برادران گنهکارش،

 

قالَ لا تَثْرِیبَ عَلَیْکُمُ الیَوْمَ یَغْفِرُ اللَّهُ لَکُمْ وَهُوَ أَرْحَمُ ألرّاحِمِینَ؛(20)

 

یوسف گفت: امروز بر شما سرزنشى نیست. خدا شما را مى‏آمرزد و او مهربان‏ترین مهربانان است.

 

ج - حلم، گذشت و بزرگوارى -

 

تبلیغ عملى در غالب موارد از طریق التزام به فضایل اخلاقى و کرامت‏هاى نفسانى تحقق مى‏پذیرد که یکى از مهم‏ترین آنها گذشت و برخورد بزرگوارانه به جاى انتقام است. یوسف در مقاطع متعدد، حلم و عفو را بر واکنش قهر آمیز و تند ترجیح داد؛ نخست آن زمان که با کید زنان مواجه گردید و پس از سالیان رنج و حبس، بى‏گناهى‏اش آشکار گردید و حتى به قدرت و مکنت کم‏نظیر دست یافت، اما به‏جاى سرزنش و انتقام، عفوو اغماض را در مورد منحرفان فسادانگیز در پیش گرفت و تنها به عبادت حق و اطاعت فرمان او سفارش کرد.

 

همچنین زمانى که برادران خطا کارش براى اخذ سهمیه و روزى خود از غلات آمده بودند، به‏گونه‏اى برخورد کرد که در کرم او طمع کرده و سهم افزون‏ترى طلبیدند؛ فَأَوْفِ لَنَا الْکَیْلَ وَتَصَدَّقْ عَلَیْنا(21) (پس پیمانه ما را تمام بده و بر ما تصدق کن). البته این موضوع با یادآورى ماجرا به‏منظور تنبه برادران تعارضى ندارد؛ خطاب به ایشان به صورت پرسش گفت:

 

قالَ هَلْ عَلِمْتُمْ ما فَعَلْتُمْ بِیُوسُفَ وَأَخِیهِ إِذ أَنْتُمْ جاهِلُونَ؛(22)

 

گفت: آیا دانستید که وقتى نادان بودید، با یوسف و برادرش چه کردید؟

 

یعنى آیا زشتى اعمالتان را در حق یوسف و برادرش مى‏دانید؟ و پیش از پایان سخن عذرى نیز بر ایشان طرح کرد که شما جاهل بودید و زشتى این کار را نمى‏دانستید. پس توبه کنید و این کلامى پر از شفقت و نصیحت بود نه با عتاب و سرزنش، و چنان که اخلاق انبیاست، او حق خدا را بر حق خویش برگزید.(23)

 

آن‏گاه، انتقال یوسف از این موضوع به یاد خدا جالب توجه است؛ هنگامى که ایشان یوسف را شناختند، چنین گفت:

 

قالَ أَنَا یُوسُفُ وَهذا أَخِى قَدْ مَنَّ اللَّهُ عَلَیْنا إِنَّهُ مَنْ یَتَّقِ وَیَصْبِرْ فَإِنَّ اللَّهَ لایُضِیعُ أَجْرَ المُحْسِنِینَ؛(24)

 

گفت: آرى من یوسفم و این برادر من است. خدا بر ما منت نهاده است. به راستى کسى که تقوا و صبر پیشه کند، خدا پاداش نیکوکاران را تباه نمى‏کند.

 

همچنین پس از اعتراف برادران به خطا و خیانت بزرگشان، بدون هیچ قدرت‏نمایى و رجزخوانى و توبیخ، با کمال مهر و عطوفت مى‏فرماید:

 

قالَ لا تَثْرِیبَ عَلَیْکُمُ الیَوْمَ یَغْفِرُ اللَّهُ لَکُمْ وَهُوَ أَرْحَمُ ألْرّاحِمِینَ؛(25)

 

گفت: امروز بر شما سرزنشى نیست. خدا جملگى شما را مى‏آمرزد و او مهربانترین مهربانان است.

 

در این‏جا نیز در آخرین جمله، آنها را به رحمت و غفران الهى توجه مى‏دهد.

 

  1. اتخاذ شیوه‏هاى متنوع براى پیشبرد دعوت

 

یوسف(ع) علاوه بر شیوه‏هاى عملى و غیر مستقیم، روش‏هاى دقیق و ظریف را براى زمینه‏سازى مؤثرتر دعوت توحیدى و نفوذ در دل مخاطبان در پیش مى‏گرفت تا پیام محورى تمام نبوت‏ها و رسالت‏ها یعنى توحید را به آدمیان برساند. این روش‏ها عبارتند از:

 

الف) تلاش براى دفع کامل اتهام

 

یوسف صدیق در کناره گیرى از گناه و مقاومت دربرابر شرایط، چیزى جز رضایت الهى را در نظر نداشت، اما دربرابر تهمت و بدبینى ایجاد شده در اثر جوسازى همسر عزیز مصر، خود را موظف به دفاع از شخصیت و کرامت خود و اثبات صداقت و پاکدامنى خویش مى‏دانست، تا راه را براى دعوت الهى خود هموار و موانع نفوذ در دل‏ها را بر طرف سازد، چراکه وجود نقاط ضعف و اتهامات، چه درست و چه نادرست، در مورد مبلّغان باعث تیرگى فضاى تبلیغى و عدم وصول پیام دعوت به اعماق جان مخاطبان مى‏شود؛ ازاین‏رو، على‏رغم آن که عزیز مصر پس از بررسى ماجرا یوسف را به روى‏گردانى و فراموشى آن سفارش و زلیخا را خاطى معرفى مى‏نماید و زلیخا نیز در حضور زنان دربارى به پاکى و بى گناهى یوسف اعتراف مى‏کند. یوسف به این میزان از برائت و ثبوت بى‏گناهى اکتفا نمى‏کند، چرا که شاید موضوع هنوز در سطح جامعه و عموم مطرح‏نشده و یا از پادشاه (فرعون وقت) مخفى‏مانده است؛ از این رو، زمانى که پس از چندین سال تحمل شرایط سخت زندان مأمور آزادى به نزد او مى‏رود، برخلاف عادت معمول زندانیان - که مشتاقانه براى رهایى لحظه‏شمارى مى‏کنند - براى آزادى خود شرطى معین مى‏کند که حاصل آن اثبات و اعلان برائت کامل اوست:

 

قالَ ارْجِعْ إِلى‏ رَبِّکَ فَاسْأَلْهُ ما بالُ النِّسْوَةِ اللّاتِى قَطَّعْنَ أَیْدِیَهُنَّ إِنَّ رَبِّى بِکَیْدِهِنَّ عَلِیمٌ؛(26)

 

یوسف گفت: نزد آقاى خویش برو و از او بپرس که حال آن زنانى که دست‏هاى خویش بریدند، چگونه است؟ زیرا پروردگار من به نیرنگ آنها آگاه است.

 

بار دیگر موضوع را با آن زنان در میان مى‏نهند و ایشان برائت بى تردید یوسف را اذعان‏مى‏نمایند.

 

قُلْنَ حاشَ لِلَّهِ ما عَلِمْنا عَلَیْهِ مِنْ سُوءٍ؛(27)

 

زنان گفتند: منزه است خدا، ما گناهى بر او نمى‏دانیم.

 

و همسر عزیز هم دوباره بر معصومیت او صحه مى‏گذارد؛

 

الْآنَ حَصْحَصَ الْحَقُّ أَنَا راوَدْتُهُ عَنْ نَفْسِهِ وَإِنَّهُ لَمِنَ الصّادِقِینَ؛(28)

 

اکنون حقیقت آشکار شد. من بودم که از او کام خواستم، و بى شک او از راستگویان است.

 

و نتیجه آن مى‏شود که پادشاه پس از اطلاع از چند و چون قضیه، یوسف را از خواص خود قرار مى‏دهد و او را به سمت خزانه‏دارى مملکت پهناور مصر مى‏گمارد. علامه طباطبایى درباره تلاش یوسف براى اثبات بى گناهى خود مى‏گوید:

 

یوسف براى این که شایعات و تبلیغات علیه خود را در میان مردم و درباریان خنثى سازد و بى گناهى خویش را اثبات نماید به مأمور پادشاه مصر براى آزادى‏اش گفت: برگرد و بپرس که قضیه دست بریدن زنان دربارى چه بوده است! یوسف با ظرافت تمام وارد مى‏شود و بدون این که ملکه یا دیگر زنان را متهم کند، با ادب کامل سرنخى به پادشاه مى‏دهد تا او در پى تحقیق به همه جزئیات ماجرا واقف گردد و از پاکى و برائت او آگاهى‏یابد.(29)

 

در پایان این سخن بد نیست اشاره کنیم که اگر آیات 52 و 53 سوره یوسف (ذلِکَ لِیَعْلَمَ أَنِّى لَمْ‏أَخُنْهُ بِالغَیْبِ وَأَنَّ اللَّهَ لا یَهْدِى کَیْدَ الخائِنِینَ * وَما أُبَرِّئُ نَفْسِى إِنَّ النَّفْسَ لَأَمّارَةٌ بِالسُّوءِ إِلّا ما رَحِمَ رَبِّى - یوسف (یا زلیخا) گفت: این اعاده حیثیت براى آن بود که عزیز بداند من در نهان به او خیانت نکردم و خدا نیرنگ خائنان را به جایى نمى‏رساند) را گفته زلیخا بدانیم - چنان که از سیاق آیات بر مى‏آید و برخى از مفسران نیز بدان اشاره کرده‏اند(30) این اعترافات حاکى از تأثیر عمیق و شگرف دعوت عملى یوسف است که توانست فرد فاسق و منحرفى را این‏گونه به‏سوى خدا باز آورد که جمله <إلّا ما رَحِمَ رَبّىِ» را از عمق جان سر دهد.

 

ب) زمینه‏سازى براى تأثیرگذارى بیشتر دعوت

 

بى تردید موفقیت و اثر بخشى دعوت‏ها و عملکردهاى تبلیغى به زمینه‏هاى فراهم شده بستگى دارد. یوسف این اصل اساسى را در دعوت خود به‏خوبى درک و رعایت فرموده و در هر فرصت با زمینه‏سازى مناسب اقدام به نشر دعوت نموده است؛ او خداشناسى را یکباره و بدون مقدمه بیان نمى‏کند، بلکه پس از تعبیر خواب‏هایى چند براى همراهان و جلب اعتماد ایشان و طرح جملاتى حساب شده ذهنشان را ناخودآگاه متوجه یک موجود برتر و حقیقت والا مى‏نماید و به موقع به آن تصریح مى‏کند؛ (ذلکما مما علمنى ربى) سپس علت گرفتارى خود از یک سو و نیل به مقام تعبیر رؤیا را از سوى دیگر، براى زمینه‏سازى بیشتر بیان مى‏کند و به‏طور ضمنى شرک را نیز مورد حمله قرار مى‏دهد؛

 

إِنِّى تَرَکْتُ مِلَّةَ قَوْمٍ لا یُؤْمِنُونَ بِاللَّهِ وَهُمْ بِالآخِرَةِ هُمْ کافِرُونَ * وَاتَّبَعْتُ مِلَّةَ آبائِى إِبْراهِیمَ وَإِسْحقَ وَیَعْقُوبَ ما کانَ لَنا أَنْ نُشْرِکَ بِاللَّهِ مِنْ شَى‏ءٍ؛(31)

 

من آیین قومى را که به خدا اعتقاد ندارند و منکر آخرتند رها کرده‏ام و آیین پدرانم ابراهیم و اسحاق و یعقوب را پیروى نموده‏ام. براى ما سزاوار نیست که چیزى را شریک خدا قرار دهیم.

 

مراد این است که تبعیت توحید و آیین پدرانم پس از تحمل مشقت فراوان و فشارهاى زایدالوصف قوم مشرک و مبارزه‏اى جانفرسا برایم میسر شده است. پس‏شما نیز در مورد دین و عقیده‏تان بیشترین حساسیت و دقت را به کار برید. دراین شرایط که مخاطبان از آمادگى روحى و فکرى کاملى برخوردار شده‏اند. یوسف پیام توحید را با صراحت بیشتر اعلام مى‏دارد، اما نه به صورت جمله خبرى کم‏اثر، بلکه به شکل پرسشى ارائه شده به فطرت پاک انسانى که پاسخش براى هر باطن سلیمى روشن است. با این روش چنان مى‏کند که نتیجه مورد نظر را خود مخاطبان به‏دست آورند؛

 

یا صاحِبَىِ السِّجْنِ أَأَرْبابٌ مُتَفَرِّقُونَ خَیْرٌ أَمِ اللَّهُ الواحِدُ القَهّارُ؛(32)

 

اى دو یار زندانى‏ام، آیا خدایان پراکنده نیکوترند یا خداى یگانه مقتدر؟

 

سید قطب، زمینه‏سازى یوسف را براى دعوت این‏گونه تشریح مى‏کند:

 

ورودى جالب توجه، گام به گام، با احتیاط و نرمى و آن‏گاه نفوذ بیشتر در دل مخاطبان، وسپس پرده برداشتن از عقاید خویش. بدین‏ترتیب، یوسف دعوت اساسى‏اش را آشکار مى‏کند تا نادرستى عقاید و شیوه زندگانى مخالفان خودبه‏خود معلوم گردد وبدین‏ترتیب مى‏گوید: آیا خدایان متعدد و متفرق بهتر است یا یکتا خداى نیرومند وغالب؟(33)

 

ج) بهره‏بردارى بجا از تمام فرصت‏ها

 

در عرصه تبلیغ، استفاده از فرصت‏ها اصلى اساسى است. آن‏جا که فرصتى حاصل آید مبلّغ به‏خوبى از آن بهره مى‏گیرد و اهداف دعوت را تعقیب مى‏نماید و آن‏جا که فرصتى دست‏ندهد، خود در صدد ایجاد فرصت و زمینه بر مى‏آید. یوسف با توجه به زندگى پر فراز و نشیب خود که طبعاً حاوى پیشامدها و حوادث بسیار و فرصت‏هاى تبلیغى متنوع بود، به‏خوبى فرصت‏ها را مغتنم شمرد و دعوتى موفق داشت؛ نمونه‏هایى از این قدرشناسى فرصت‏ها را در دعوت یوسف از نظر مى‏گذرانیم.

 

زمانى که یوسف به زندان وارد مى‏شود و همراهان، آثار درایت، دانش و شرافت را در جبین نورانى‏اش مشاهده مى‏کنند و از او تأویل رویاى خویش را مى‏جویند، با عنایت به امید و اعتمادى که در آنها نسبت به یوسف ایجاد شده زمینه را آماده مى‏بیند و با وعده تعبیر رؤیا به تبلیغ توحید مى‏پردازد؛

 

و دو جوان با او به زندان درآمدند. یکى از آن دو گفت: من خویشتن را خواب دیدم که انگور براى شراب مى‏فشارم و دیگرى گفت: من خود را به خواب دیدم که بر روى سرم نان مى‏برم و پرندگان از آن مى‏خورند. به ما از تعبیرش خبر ده، که‏تو را از نیکوکاران مى‏بینیم، گفت: غذایى را که روزى شماست براى شما نمى‏آورند مگر آن که من از تعبیر آن به شما خبر مى‏دهم پیش از آن که تعبیر آن به شما برسد. این از چیزهایى است که پروردگارم به من آموخته است. من آیین قومى را که به خدا اعتقاد ندارند و منکر آخرتند رها کرده‏ام، و آیین پدرانم ابراهیم و اسحاق و یعقوب را پیروى نموده‏ام. براى ما سزاوار نیست که چیزى را شریک خدا کنیم. این از عنایت خدا بر ما و بر مردم است ولى بیشتر مردم سپاسگزارى نمى‏کنند. اى دو رفیق زندانى‏ام، آیا خدایان پراکنده بهترند یا خداى یگانه مقتدر؟...(34)

 

یکى از نویسندگان دراین باره مى‏گوید:

 

چه بگوییم یوسف در دوران زندان به نبوت رسیده بود یا نه، به‏هر حال به عنوان یک اسوه مبلّغ از فرصت حاصله به نیکى بهره جست و همراهانش را به دین انبیا فراخواند و چون ایشان را مستعد فراگیرى دید، پیش از آن که تأویل رؤیاى آنها را باز گوید به بیان توحید و ایمان و ثواب و عقاب پرداخت. چه، اگر مى‏خواست پس از تعبیر خواب چنین‏کند فرصت حاصله از کف مى‏رفت، به‏ویژه آن که تعبیر خواب یکى از آن‏دو، خبرى ناخوشایند بود.(35)

 

- همچنین در صحنه حضور والدین در کنار بارگاه عزیز مصر، یوسف پس از تکریم پدر و مادر در حالى که در اوج اقتدار و مکنت قرار دارد در حضور عموم به سپاسگزارى ذات حق مى‏پردازد و در پایان با لحنى متضرعانه و عاجزانه به ابتهال و انابه مى‏پردازد که این کار هرچند از سر اخلاص و خداجویى محض است لکن نوعى تبلیغ غیر مستقیم خدا محورى و توحید در آن شرایط خاص به شمار مى‏رود؛

 

رَبِّ قَدْ آتَیْتَنِى مِنَ المُلْکِ وَعَلَّمْتَنِى مِنْ تَأْوِیلِ الأَحادِیثِ فاطِرَ السَّموتِ وَالأَرضِ أَنْتَ وَلِیِّى فِى‏الدُّنْیا وَالآخِرَةِ تَوَفَّنِى مُسْلِماً وَأَلْحِقْنِى بِالصّالِحِینَ؛(36)

 

پرور

فهرست

 

 

 

یوسف، اسوه عفت و امانت

 

شیوه‏هاى دعوت حضرت یوسف(ع)

 

  1. خدا محورى

 

الف) تأکید بر توحید -

 

ب) یادآورى فضل الهى و شکرگزارى دائم -

 

  1. تبلیغ عملى و غیر مستقیم

 

الف) مقاومت دربرابر وسوسه و ترجیح زندان بر گناه -

 

ب) تکریم پدر و مادر -

 

ج - حلم، گذشت و بزرگوارى -

 

  1. اتخاذ شیوه‏هاى متنوع براى پیشبرد دعوت

 

الف) تلاش براى دفع کامل اتهام

 

ب) زمینه‏سازى براى تأثیرگذارى بیشتر دعوت

 

ج) بهره‏بردارى بجا از تمام فرصت‏ها

 

 

 

 

 

حضرت یوسف(ع)

 

 

 

یوسف فرزند یعقوب بن اسحاق بن ابراهیم(ع) از پیامبران بنى‏اسرائیل و از انبیاى عظام الهى است که پس از تحمل محنت‏ها و آزمایش‏هاى فراوان به مقام نبوت و حکومت رسید و على‏رغم این فشارها و محنت ها در تمام مراحل زندگى ذره‏اى به گناه و انحراف میل نکرد و ستایش بلیغ خداوندى را نصیب خود نمود. زیباترین داستان قرآن و به تعبیر خود قرآن <احسن القصص» مربوط به اوست و تنها پیامبرى که یک سوره کامل به قصه زندگانى و دعوت او اختصاص یافته هموست. نام یوسف 27 بار در قرآن و عمدتاً در سوره یوسف آورده شده و بسیار مورد مدح قرار گرفته است؛ نیز محتواى 98 آیه قرآن به زندگانى و دعوتش مربوطاست.

 

یوسف، اسوه عفت و امانت

 

یوسف، به حقیقت تبلور کامل تمام فضایل اخلاقى و انسانى است. در شخصیت او همه خصال نیکو از مهر و عفو و تواضع گرفته تا توکل، عفت، ورع، امانت و تدبیر نه تنها جلوه گر که شعله‏ور است؛ اما در زندگى او و به فرا خور شرایط پیش آمده، صفاتى چند مانند عفت، امانت و مدیریت او ظهور بیشترى داشته‏اند. بر این اساس او را مى‏توان اسوه عفت و امانت معرفى کرد تا به شکلى صفات دیگر او را نیز در بر گیرد؛ عفت، نماینده صفات باطنى و امانت، در برگیرنده فضایل اجتماعى او.

 

شیوه‏هاى دعوت حضرت یوسف(ع)

 

  1. خدا محورى

 

اساسى‏ترین محور در تبلیغ یوسف، حضور بارز تفکر توحید در تمام مراحل و لحظات زندگى پر فراز و نشیب اوست. او در سختى و راحت، گرفتارى و آسودگى همواره بر خدا تکیه داشت و هیچ تکیه گاه دیگرى اختیار نکرد. این خدا محورى و اتکال به ذات لایزال الهى از سویى در گفتار نغز او موج مى‏زند و از سویى چون خورشیدى نورگستر، تمام اعمال و رفتارهاى او را نیز تحت پوشش قرار داده است. بنابراین او هم در قول و هم در عمل، مبلّغ شایسته توحید بود؛ براى نمونه، گفتار او سرشار از یاد و شکر خداست؛

 

إِنِ الحُکْمُ إِلّا لِلَّهِ أَمَرَ أَلّا تَعْبُدُوا إِلّا إِیّاهُ... ما أَنْزَلَ اللَّهُ بِها مِنْ سُلْطانٍ...

 

قالَ مَعاذَ اللَّهِ إِنَّهُ رَبِّى أَحْسَنَ مَثْواىَ...

 

قَدْ مَنَّ اللَّهُ عَلَیْنا...

 

ادْخُلُوا مِصْرَ إِنْ شاءَ اللَّهُ آمِنِینَ‏

 

جلوه‏هاى این خدا محورى را در شیوه‏هاى متعدد تبلیغى مى‏توانیم دریابیم که عبارتند از:

 

الف) تأکید بر توحید -

 

جدا از تبلیغ مؤثر عملى، در گفت‏وگوها و مناظره‏ها، بیشترین اصرار یوسف بر تثبیت یگانه پرستى در جان و روان مخاطبان بوده است؛ چرا که جامعه مصر آن دوران، در اثر سلطه فرعون‏ها و فرعون صفتان از خدا باورى و خدا پرستى حقیقى دورشده و به ورطه‏هاى انحراف و شرک در افتاده بودند. در زندان خطاب به دو هم‏سلول خود چنین مى‏گوید:

 

یا صاحِبَىِ السِّجْنِ أَأَرْبابٌ مُتَفَرِّقُونَ خَیْرٌ أَمِ اللَّهُ الواحِدُ القَهّارُ؛(1)

 

اى دو رفیق زندانیم، آیا خدایان پراکنده بهترند یا خداى یگانه مقتدر؟

 

ما تَعْبُدُونَ مِنْ دُونِهِ إِلّا أَسْماءً سَمَّیْتُمُوها أَنْتُمْ وَآباؤُکُمْ ما أَنْزَلَ اللَّهُ بِها مِنْ سُلْطانٍ؛(2)

 

شما به جاى او جز نام‏هایى را نمى‏پرستید که شما و پدرانتان آنها را نامگذارى کرده‏اید و خدا دلیلى بر حقانیت آنها نازل نکرده است.

 

إِنِ الحُکْمُ إِلّا لِلَّهِ أَمَرَ أَلّا تَعْبُدُوا إِلّا إِیّاهُ ذلِکَ الدِّینُ القَیِّمُ؛

دانلود با لینک مستقیم


تحقیق در مورد حضرت یوسف

تحقیق در مورد حضرت هود

اختصاصی از هایدی تحقیق در مورد حضرت هود دانلود با لینک مستقیم و پر سرعت .

تحقیق در مورد حضرت هود


تحقیق در مورد حضرت هود

لینک پرداخت و دانلود *پایین مطلب*

 

فرمت فایل:Word (قابل ویرایش و آماده پرینت)

  

تعداد صفحه2

 

فهرست مطالب ندارد 

حضرت هود(ع)، پیامبر قوم عاد و از نسل نوح و از انبیاى عهد قدیم است. حدود 58 آیه در قرآن درباره حیات و دعوتش نازل شده و نامش هفت بار در لابه‏لاى آیات آمده است. آیات 65 تا 72 سوره اعراف، 50 تا 60 سوره هود، و آیات 123 تا 140 سوره شعراء به تفصیل، ماجراى دعوت هود را شرح مى‏دهند. در لسان قرآن، شباهت بسیارى میان دعوت هود و حضرت صالح وجود دارد و شیوه‏هاى آنان عمدتاً مشترک مى‏باشند.

هود، اسوه صراحت در تبلیغ

شکى نیست که شرایط و احوال مخاطبان از عوامل مهم تعیین شیوه‏هاى دعوت است. در دعوت هود، مخاطبان بیشترین عناد و اصرار بر کفر را از خود نشان دادند، به‏طورى که هر مبلّغى از هدایتشان ناامید مى‏گشت:

و این قوم عاد بود که آیات پروردگارشان را انکار کردند و فرستادگانش را نافرمانى نمودند و به دنبال فرمان هر زورگویى ستیزه جوى رفتند و سرانجام در این دنیا و روز قیامت، لعنت بدرقه آنان گردید. آگاه باشید که عادیان به پروردگارشان کفر ورزیدند. هان، مرگ بر عادیان، قوم هود.(1)

هود با مشاهده چنین صفاتى، ضمن رعایت خیر خواهى و اخلاص (نُصح) استراتژى خود را بر صراحت بیان و تبلیغ بى پرده و بى پروا بنا مى‏نهد. در معدود آیات حکایتگر دعوت‏هود، نمونه‏هاى این صراحت در تبلیغ را به‏ویژه در جملات پایانى خطاب‏هاى حضرت هود شاهدیم:

- پس از آن که آنها را به عبادت خداى یگانه و نفى بتان فرا مى‏خواند، آنها را دروغزن قلمداد مى‏کند: إنْ أنتم إلّا مُفتَرُون.(2)

- آنها را براى برائت از شرک به گواهى مى‏خواند: قالَ إِنِّى أُشْهِدُ اللَّهَ وَاشْهَدُوا أَنِّى بَرِى‏ءٌ مِمّاتُشْرِکُونَ * مِنْ دُونِهِ فَکِیدُونِى جَمِیعاً ثُمَّ لا تُنْظِرُونِ؛(3) گفت: من خدا را گواه‏مى‏گیرم و شما شاهد باشید، من از آنچه جز او شریک مى‏گیرید، بیزارم، پس همه شما در کار من نیرنگ کنید و مرا مهلت ندهید.

- پس از اعتراض به پرستش بتان مى‏گوید: فَانْتَظِرُوا إِنِّى مَعَکُمْ مِنَ المُنْتَظِرِینَ؛(4) پس منتظر باشید. من هم با شما از منتظرانم.

- و به صراحت از نافرمانى و جرم منع مى‏کند: وَلا تَتَوَلَّوْا مُجْرِمِینَ؛(5) و تبهکارانه روى برمگردانید.

البته باید توجه داشت که این صراحت لهجه و بى پروایى هرگز به مفهوم اهانت و گستاخى به مخاطبان نیست و تنها به منظور القاى صلابت و قطعیت دعوت است، چنان‏که وقتى او را به سفاهت و دروغگویى متهم مى‏سازند، آرام و با احترام تنها به دفع تهمت از خود مى‏پردازد:

سران قومش که کافر بودند گفتند: ما تو را در نوعى سفاهت مى‏بینیم و جدّاً تو را از دروغگویان مى‏پنداریم. گفت: اى قوم من، در من سفاهتى نیست ولى من فرستاده‏اى از جانب پروردگار جهانیانم.(6)

تعابیر فوق، بیش از هر چیز صراحت و جسارت حضرت هود را دربرابر سرکشى و سبکسرى قوم عاد نشان مى‏دهد، از این رو او را اسوه صراحت در تبلیغ لقب داد.

شیوه‏هاى تبلیغى حضرت هود(ع)

  1. تأکید بر توحید و نفى آلهه

سرلوحه پیام‏هاى تبلیغى حضرت هود را دعوت به توحید تشکیل مى‏دهد که در هر فرصتى به مخاطبان ابلاغ مى‏نمود. چرا که با پذیرش توحید واقعى، راه دستیابى به کلیه فضیلت‏هاى فکرى و اخلاقى براى مخاطبان گشوده مى‏شود؛

وَإِلى‏ عادٍ أَخاهُمْ هُوداً قالَ یا قَوْمِ اعْبُدُوا اللَّهَ ما لَکُمْ مِنْ إِلهٍ غَیْرُهُ إِنْ أَنْتُمْ إِلّا مُفْتَرُونَ؛(7)

و به سوى قوم عاد، برادرشان هود را فرستادیم. هود گفت: اى قوم من، خدا را بپرستید، جز او هیچ معبودى براى شما نیست، شما فقط دروغ‏پردازید.

وَإِلى‏ عادٍ أَخاهُمْ هُوداً قالَ یا قَوْمِ اعْبُدُوا اللَّهَ ما لَکُمْ مِنْ إلهٍ غَیْرُهُ أَفَلا تَتَّقُونَ؛(8)

و به سوى قوم عاد، برادرشان هود را فرستادیم؛ گفت: اى قوم من، خدا را بپرستید، که براى شما معبودى جز او نیست، پس آیا پرهیزگارى نمى‏کنید؟

أَتُجادِلُونَنِى فِى أَسْماءٍ سَمَّیْتُمُوها أَنْتُمْ وَآباؤُکُمْ مانَزَّلَ اللَّهُ بِها مِنْ سُلْطانٍ؛(9)

آیا درباره نامهایى که خود و پدرانتان براى بتها نامگذارى کرده‏اید، و خدا بر حقانیت آنها برهانى فرو نفرستاده با من مجادله مى‏کنید؟

إِنْ أَجْرِىَ إِلّا عَلَى الَّذِى فَطَرَنِى أَفَلا تَعْقِلُونَ؛(10)

پاداش من جز بر عهده کسى که مرا آفریده است، نیست. پس آیا نمى‏اندیشید؟

  1. برائت از شرک و تحدّى

براى جلوگیرى از طمع مشرکان در ایمان مؤمنان، بر مبلّغ الهى لازم است به صراحت، برائت خود را از شرک و مشرکان ابراز کند تا صف مؤمنان از جمع مشرکان جدا شود و با این اعلام شجاعانه، اهل ایمان احساس عزت و استقلال نمایند؛ هنگامى که به هود مى‏گویند تو در اثر آسیبى که خدایان ما به تو زده‏اند سخن به گزاف مى‏گویى، وى بیزارى خود را از این‏گونه ادعاها اعلام مى‏نماید؛

أَنْ نَقُولُ إِلّا اعْتَراکَ بَعْضُ آلِهَتِنا بِسُوءٍ قالَ إِنِّى أُشْهِدُ اللَّهَ وَاشْهَدُوا أَنِّى بَرِى‏ءٌ مِمّا تُشْرِکُونَ * مِنْ دُونِهِ فَکِیدُونِى جَمِیعاً ثُمَّ لا تُنْظِرُونِ * إِنِّى تَوَکَّلْتُ عَلَى اللَّهِ رَبِّى‏وَرَبِّکُمْ ما مِنْ دابَّةٍ إِلّا هُوَ آخِذٌ بِناصِیَتِها إِنَّ رَبِّى عَلى‏ صِراطٍ مُسْتَقِیمٍ؛(11)

گفت: من خدا را گواه مى‏گیرم، و شاهد باشید که من از آنچه جز او شریک وى مى‏گیرید، بیزارم. پس، همه شما در کار من نیرنگ کنید و مرا مهلت مدهید، در حقیقت، من بر خدا، پروردگار خودم و پروردگار شما توکل کرده‏ام. هیچ جنبنده‏اى نیست مگر این که او مهار هستى‏اش را در دست دارد. به راستى پروردگار من به راه راست است.

در آیات و جملات فوق شاهد برائت و تحدى شجاعانه و همراه با توکل و اعتماد به ذات لایزال الهى از سوى هود مى‏باشیم که در تثبیت اعتقاد توحیدى در جان مخاطبان مؤثر است و از شیوه‏هاى دعوت محسوب مى‏شود.

  1. یادآورى به همراه انذار

در بسیارى موارد، در قرآن یادآورى الطاف و نعم خداوندى با انذار همراه شده است. هود پس از ذکر برخى از نعمتهاى عظیم الهى، مخاطبان را با بیان عذاب نافرمانان و حق‏ناپذیران بیم مى‏دهد؛

وَاتَّقُوا الَّذِى أَمَدَّکُمْ بِما تَعْلَمُونَ * أَمَدَّکُمْ بِأَنْعامٍ وَبَنِینَ * وَجَنّاتٍ وَعُیُونٍ * إِنِّى أَخافُ عَلَیْکُمْ عَذابَ یَوْمٍ عَظِیمٍ؛(12)

و از آن کس که شما را به آنچه مى‏دانید مدد کرد پروا دارید: شما را به دادن دام‏ها و پسران مدد کرد، و به دادن باغ‏ها و چشمه‏ساران، من از عذاب روزى هولناک بر شما مى‏ترسم.

و گاهى نعمت‏هاى بزرگ اجتماعى را بر مى‏شمرد:

وَاذکُرُوا إِذ جَعَلَکُمْ خُلَفاءَ مِنْ بَعْدِ قَوْمِ نُوحٍ وَزادَکُمْ فِى‏الخَلْقِ بَسْطَةً فَاذکُرُوا آلاءَ اللَّهِ لَعَلَّکُمْ تُفْلِحُونَ؛(13)

و به خاطر آورید زمانى را که خداوند شما را پس از قوم نوح، جانشینان آنان قرارداد، ودر خلقت، بر قوت شما افزود. پس نعمت‏هاى خدا را به یاد آورید، باشد که رستگار شوید.

  1. نصح و امانت

از آن‏جا که خیر خواهى از صفات و شیوه‏هاى مشترک انبیاست، حضرت هود همواره این اصل را در ارتباط با مخاطبان رعایت مى‏کرد:

إنِّى لکم رَسولٌ أمِینٌ؛(14)

من براى شما فرستاده‏اى در خور اعتمادم.

شاید در این‏جا این پرسش مطرح شود که این امانت از چه راهى براى آن پیامبر الهى قابل اثبات است. در پاسخ باید گفت با توجه به بدبینى مشرکان به پیامبرشان، اگر این صفت در او نبود قطعاً او را به خیانت متهم مى‏کردند.

اُبَلِّغُکُمْ رِسالاتِ رَبِّى وَأَنَا لَکُمْ ناصِحٌ أَمِینٌ؛(15)

پیام‏هاى پروردگارم را به شما مى‏رسانم و براى شما خیرخواهى امینم.

گاهى نیز خیرخواهى هود به شکل تشویق و ترغیب ظهور مى‏یابد؛ وى در خطاب به فطرت و باطن مخاطبان دلسوزانه مى‏گوید:

وَیا قَوْمِ اسْتَغْفِرُوا رَبَّکُمْ ثُمَّ تُوبُوا إِلَیْهِ یُرْسِلِ السَّماءَ عَلَیْکُمْ مِدْراراً وَیَزِدْکُمْ قُوَّةً إِلى‏ قُوَّتِکُمْ وَلا تَتَوَلَّوْا مُجْرِمِینَ؛(16)

و اى قوم من، از پروردگارتان آمرزش بخواهید، سپس به درگاه او توبه کنید تا از آسمان بر شما بارش فراوان فرستد و نیز نیرویى بر نیروى شما بیفزاید، و تبهکارانه روى برمگردانید.

  1. رعایت ادب و احترام دربرابر ناسزا و تهمت

اوج ادب و احترام دربرابر مردم را در سیره نورانى پیامبر اسلام(ص) دیدیم. هود و دیگر پیامبران نیز همواره کرامت ذاتى و عزت معنوى انسان را در نظر داشته و در برخوردها جانب ادب و حرمت اشخاص را در هر شرایط نگاهداشته‏اند. از طرفى، التزام حقیقى به ادب درمواجهه با طعن و لعن‏ها و تهمت‏هاى بى اساس ثابت مى‏گردد و هود این‏گونه بود. وى‏به‏جاى تندخویى و درشتخویى و حتى برخورد مشابه با آنها فقط اتهام مطرح شده را نفى‏مى‏کند، البته با اعتماد و اطمینانى تحسین بر انگیز؛

قالَ المَلَأُ الَّذِینَ کَفَرُوا مِنْ قَوْمِهِ إِنّا لَنَراکَ فِى سَفاهَةٍ وَإِنّا لَنَظُنُّکَ مِنَ الکاذِبِینَ * قالَ یا قَوْمِ لَیْسَ بِى سَفاهَةٌ وَلکِنِّى رَسُولٌ مِنْ رَبِّ العالَمِینَ؛(17)

سران قومش که کافر بودند گفتند: در حقیقت، ما تو را در نوعى سفاهت مى‏بینیم و جداً تو را از دروغگویان مى‏پنداریم. گفت: اى قوم من، در من سفاهتى نیست، ولى من فرستاده‏اى از جانب پروردگار جهانیانم.

<وقتى او را کاذب و غرق در نادانى دانستند، او مقابله به مثل نکرد و پاسخى در نهایت ادب و اغماض داد با آن که مى‏دانست دشمنانش از پست ترین سفیهانند، و این از ادب نیکو و حسن خلق مبلّغانى است که دعوت الهى و ارشاد آدمیان بر محور تلاش آنان جریان دارد(18)

  1. عدم درخواست مزد

دعوت مبلّغ چون از سر اخلاص باشد خداوند راه نفوذ آن را در دل‏ها باز مى‏کند. اعلام بى‏نیازى مبلّغ از پاداش و اجر دنیوى از مهم‏ترین نشانه‏هاى خلوص نیت است. حضرت هود بدین منظور و براى عقیم کردن تمام تلاش‏هاى مخالفان، صریحاً اعلام مى‏دارد که پاداش من جز بر عهده خداى جهانیان نیست و از شما مزدى نمى‏طلبم که در ازاى آن مجبور به سازشى باشم، از این رو به عنوان دومین موضوع، پس از بیان توحید مى‏گوید:

یا قَوْمِ لا أَسْأَلُکُمْ عَلَیْهِ أَجْراً إِنْ أَجْرِىَ إِلّا عَلَى الَّذِى فَطَرَنِى أَفَلا تَعْقِلُونَ؛(19)

اى قوم من، براى این رسالت پاداشى از شما درخواست نمى‏کنم پاداش من جز بر عهده کسى که مرا آفریده است، نیست. پس آیا نمى‏اندیشید؟

وَما أَسْأَلُکُمْ عَلَیْهِ مِنْ أَجْرٍ إِنْ أَجْرِىَ إِلّا عَلى‏ رَبِّ العالَمِینَ؛(20)

و بر این رسالت اجرى از شما طلب نمى‏کنم. اجر من جز بر عهده پروردگار جهانیان نیست.

ضمن آن که نوع برخوردها و کیفیت مباحثات و مناظره‏هاى او نشان دهنده استغنا و بى‏نیازى کامل او از یارى، پاداش و یا حتى کمترین عنایت مخاطبان است، تا این نیازمندى به تضعیف جبهه دعوت الهى نینجامد.

   جدول مشخصات و عناصر شیوه‏هاى تبلیغ حضرت هود(ع) 

 

ردیف 

شیوه‏ها 

 محل‏اجرا

 نوع‏بیان 

وسایل‏وابزارها 

زمینه‏ها 

اهداف 

میزان‏پذیرش‏مخاطبان

تأکید بر توحید و نفى الهه

 سرزمین عاد (ارم

گفتارى - عملى 

سؤال، استدلال، تحریک وجدان 

بت پرستى عمیق قوم عاد 

از بین بردن شرک

ضعیف‏ 

2

برائت از شرک 

 سرزمین عاد (ارم

گفتارى 

شجاعت و صراحت 

 طمع مشرکان در نرمش هود 

 قطع امید مشرکان از نرمش 

خوب‏

3

 یادآورى به همراه انذار 

 سرزمین عاد (ارم

 گفتارى 

 ذکر نعمت‏ها، اشاره به عذاب 

 غفلت عمیق مشرکان 

 غفلت زدایى 

 ضعیف‏ 

4

 نُصح و امانت 

سرزمین عاد (ارم

 عملى 

 سخن نرم، هشدار به عذاب، یادآورى نعمت‏ها 

تأثیر روش‏هاى غیر مستقیم 

ایجاد اعتماد 

 ضعیف‏ 

5

 ادب و احترام دربرابر ناسزا و تهمت 

 اجتماع بزرگان قوم 

 گفتارى - عملى 

نرمى و اغماض دربرابر تندى و اتهام 

تکبر و تند خویى قوم عاد 

 بیدارساختن فطرت آنها 

 متوسط 

6

عدم درخواست مزد 

سرزمین قوم عاد 

 گفتارى 

 جملات صریح 

 تصور باطل مشرکان 

 دفع شبهه منافع شخصى 

متوسط

 

 

1 - هود (11) آیات 59 - 60.

2 - همان، آیه 50.

3 - همان، آیات 54 - 55.

4 - اعراف (7) آیه 71.

5 - هود (11) آیه 52.

6 - اعراف (7) آیات 66 - 67.

7 - هود (11) آیه 50.

8 - اعراف (7) آیه 65.

9 - همان، آیه 71.

10 - هود (11) آیه 51.

11 - همان، آیات 54 - 56.

12 - شعراء (26) آیات 132 - 135.

13 - اعراف (7) آیه 69.

14 - شعراء (26) آیه 125.

15 - اعراف (7) آیه 68.

16 - هود (11) آیه 52.

17 - اعراف (7) آیات 66 - 67.

18 - عبداللطیف راضى، المنهج الحرکى فى القرآن الکریم، ص 19.    19 - هود (11) آیه 51.         20 - شعراء (26) آیه 127.

 


دانلود با لینک مستقیم


تحقیق در مورد حضرت هود

دانلود پایان نامه ظهور منجی عالم حضرت مهدی(ع) در ادیان مختلف و اسلام--92 ص

اختصاصی از هایدی دانلود پایان نامه ظهور منجی عالم حضرت مهدی(ع) در ادیان مختلف و اسلام--92 ص دانلود با لینک مستقیم و پر سرعت .

دانلود پایان نامه ظهور منجی عالم حضرت مهدی(ع) در ادیان مختلف و اسلام--92 ص


دانلود پایان نامه ظهور منجی عالم حضرت مهدی(ع) در ادیان مختلف و اسلام--92 ص

مسأله ظهور حضرت مهدی (علیه السلام) در آخرالزمان و پایان دادن به ظلم و ستمها از مسائل اساسی ادیان و اسلام است، و تمامی ادیان و مذاهب گوناگونی که در روی کره زمین حکومت می کنند، وقوع حتمی و قطعی آن را خبر داده اند.

بر اساس تعالیم انبیا و نویدهای کتب آسمانی، علیرغم عوامل بدبینی بیشماری که نسبت به آینده بشر در جهان دیده می شود، اوضاع کنونی جهان قابل دوام نیست، و دیر یا زود گردونه زمان به نفع محرومان خواهد چرخید، و چهره جهان دگرگون خواهد شد، و مفاسد اجتماعی و کشمکشهای کنونی جای خود را به آرامش و امنیت خواهد داد. مطابق وعده های انبیا و نویدهای کتب آسمانی، چشم انداز آینده جهان و سرنوشت بشر روشن است.

نگاهی کوتاه به کتابهای مذهبی اهل ادیان این امر را به خوبی نشان می‎دهد که وقتی جهان دچار فتنه و آشوب گردد و آتش ظلم و بیدادگری همه جهان را فراگیرد،
و جنگهای خانمان سوز و ویرانگر مردمان جهان را به ستوه آورد و زمامداران جهان از اداره امور کشورها عاجز و ناتوان گردند و برای خاموش کردن آتش فتنه ها و جنگها راه چاره ای نیابند، در چنین موقعیت حساس و بحرانی یک مصلح بزرگ جهانی، با اتکا به قدرت لایزال الهی قیام خواهد کرد ، و به یک اصلاح عمومی در تمام جهان دست خواهد زد و زورگویان، زورمداران و قدرت طلبان افسار گسیخته عالم را سر جای خود خواهد نشاند و به همه بدبختیها و تیره روزی ها و گرفتاری های بشریت خاتمه خواهد داد.

خوشبختانه هنگامی که به ادیان آسمانی مراجعه می کنیم، کتب آسمانی را سراسر مملو از امید، و سرشار از نویدهای بهروزی و وعده های ظهور آن «مصلح جهانی» می بینیم، و شاید برای برخی کمی تعجب آور باشد که در تمام ادیان و مذاهب بزرگ جهان، اعم از سنی، کلیمی، مسیحی، یهودی و آیین مبین اسلام … از مصلحی که در پایان جهان ظهور خواهد کرد و به جنایتها و خیانتهای انسانها خاتمه خواهد داد و شالوده حکومت واحد جهانی را، بر اساس عدالت و آزادی بنیان خواهد نهاد، گفتگو شده و برتر و بالاتر از همه، نوید ظهور آن مصلح بزرگ جهان، به خصوص در اسلام و قرآن نیز، به صورتی جامع‌تر، کامل تر، عمیق تر و جدی تر، مطرح شده است.

و جای بسی خرسندی است که اکثریت قریب به اتفاق نویدهایی که در رابطه با ظهور «مصلح بزرگ جهانی» در کتابهای آسمانی آمده است- اگر نگوییم همه آنها- تنها با وجود مقدس مهدی موعود (علیه السلام)، آخرین بازمانده حجت الهی از امامان معصوم شیعه مطابقت دارد.

آری خواننده عزیز! نویدهای مصلح بزرگ جهانی و بشارت ظهور مبارک حضرت مهدی (علیه السلام) علاوه بر قرآن مجید در تمام کتب مذهبی اهل ادیان مانند : کتاب زند، کتاب جاماسب، کتاب شاکمونی، کتاب جوک، کتاب دید براهمه، کتاب باسک، کتاب پاتیکل، کتاب دادنگ، کتاب ضفینای نبی، کتاب اشعیاء، کتاب وحی کودک، کتاب حکی نبی، کتاب مکاشفات یوحنای لاهوتی، کتاب دانیال نبی، انجیل متی، انجیل لوقا، انجیل مرقس، و سایر کتابها و الواح ذکر شده، و در همه این کتابها نویدها و بشارتهای ظهور حضرت مهدی (علیه السلام) به عبارات و مضامینی که همه اصالت و حقیقت «مهدویت» را تایید می کنند، و آن را یک عقیده عمومی مشترک بین همه امتها و ملتها می دانند، به روشنی بیان شده است.

اگر چه غیر از قرآن مجید، همه کتابهای دیگر آسمانی مورد دستبرد و تحریف قرار گرفته است، ولی باز هم مطالبی در آنها دیده می‎شود که از دستبرد دگران مصون مانده، و در آنها عبارات و جملاتی از آمدن «مصلح جهانی» به چشم می خورد.

جالب توجه این که : در تمام کتابهای مقدسی که در میان اهل ادیان، به عنوان کتابهای آسمانی شناخته شده و آورندگان آن کتابها به عنوان پیامبر، شناخته می شوند، تصریحات زیادی به «مهدی موعود» شده است.

هر چند که ما این کتابها را به عنوان «کتاب آسمانی» نمی دانیم، و یقین نداریم که آورندگان آنها پیامبر بوده اند، بلکه معتقدیم که آنها یا «پیامبر» بوده اند، یا این مطالب را از کتابها و تعلیم پیامبران گذشته اقتباس کرده اند، ولی شگفت آور است که در برخی از این کتابها، بعضی از القاب خاص و اسامی مبارک حضرت مهدی (علیه السلام) و حتی سلسله «نسبی» آن حضرت و این که وی از سلاله پاک پیغمبر آخر الزمان، و از فرزندان دختر آن پیغمبر، و آخرین جانشین آن حضرت است، نیز مشخص گردیده است.

در کتابهای مذهبی مقدسی که در میان هندیان به عنوان کتاب های آسمانی شناخته شده و آورندگان این کتاب ها به عنوان پیامبر شناخته می شوند، تصریحات زیادی به وجود مقدس مهدی موعود (علیه السلام) و ظهور مبارک آن حضرت شده است که قسمتی از آنها از نظر خوانندگان گرامی می گذرد.

الف) بشارت ظهور حضرت مهدی (علیه السلام) در کتاب اوپانیشاد

در کتاب «اوپانیشاد» که یکی از کتب معتبره و از منابع هندوها به شمار می رود، بشارت ظهور مهدی موعود (علیه السلام) چنین آمده است :

«این مظهر ویشنو (مظهر دهم) در انقضای کلی یا عصر آهن، سوار بر اسب سفیدی، در حالی که شمشیر برهنه درخشانی به صورت ستاره دنباله دار در دست دارد ظاهر می شود، و شریران را تماماً هلاک می سازد، و خلقت را از نو تجدید، و پاکی را رجعت خواهد داد … این مظهر دهم در انقضای عالم ظهور خواهد کرد.»

با اندک تاملی در جملات بشارت فوق، ظاهر می‎شود که مقصود از «مظهر ویشنو» همان وجود مقدس حجت بن الحسن العسکری (علیه السلام) است، زیرا طبق روایات متواتر اسلامی آن حضرت در آخر الزمان و در پایان جهان، ظهور خواهد نمود و با شمشیر قیام خواهد کرد، و تمامی جباران و ستمگران روی زمین را از بین خواهند برد، و در دوران حکومت آن مظهر قدرت خداوندی، جهان، آفرینش نوینی خواهد یافت.

در این زمینه اخبار و احادیث بسیار زیادی در کتب شیعه و سنی از پیامبر گرامی اسلام و ائمه معصومین (علیه السلام) روایت شده است که برخی از آنها را جهت توضیح فرازهای بشارت مزبور، تحت چند عنوان می آوریم.

  • مهدی (علیه السلام) در آخر الزمان ظاهر می‎شود

در کتاب «غیبت» شیخ طوسی (رحمه الله) از ابوسعید خدری روایت کرده است که گفت :

از رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) شنیدم که بر فراز منبر می فرمود :

«مهدی از عترت و اهل بیت من است. او در آخر زمان ظهور می‎کند. در آن هنگام آسمان بارانش را فرو می فرستد. زمین گیاهان خود را می رویاند. و او سراسر روی زمین را پر از عدل و داد می نماید، آن چنان که دیگران- ستمگران- آن را پر از ظلم و جور کرده باشند».

 

 

متن کامل را می توانید دانلود نمائید

چون فقط تکه هایی از متن پایان نامه در این صفحه درج شده (به طور نمونه)

ولی در فایل دانلودی متن کامل پایان نامه

همراه با تمام ضمائم (پیوست ها) با فرمت ورد word که قابل ویرایش و کپی کردن می باشند

موجود است


دانلود با لینک مستقیم


دانلود پایان نامه ظهور منجی عالم حضرت مهدی(ع) در ادیان مختلف و اسلام--92 ص