لینک دانلود و خرید پایین توضیحات
فرمت فایل word و قابل ویرایش و پرینت
تعداد صفحات: 5
یا حق
مذهب مغان[ 11]= در اخبار از پیغامبر علیه السلام فرمود
سنوا فی المجوس سنه اهل الکتاب غیرنا نسائهم و لا اکلی زبایحهم. در مغان همه سنتهای اهل کتاب نگاه دارید الا دو چیز یکی انکه از ایشان زن مخواهید و دیگر از کشته ایشان مخورید.
و مذهب ایشان چنان است که میگویند همه خیرها از خداست و همه شرها از شیطان است. و ایزد تعالی را یزدان میخوانند و شیطان را اهریمن گویند. و گویند یزدان قدیم است واهرمن محدث و ابتدای مردم را کیومرث گویند. و گویند صانع چون بینا بود در بینائی خویش تفکر کرد_ از تفکر او اهرمن پدید امد . تعالی الله عن ذالک علوا کبیرا و اتش را عزیز و بزرگ دارند و او را خدمت کنند.
و اب را نیالند یعنی به هیچ چیز الوده نکنند و جز به خوردن به کار نبرند و شادی کردن و می خوردن به طاعت دارند و هر روز سه بار افتاب را سجده کنند. بر ان روی که افتاب باشد و به وقت طعام خوردن سخن نگویند و زمزمه به وقت خوردن واجب دارند و از مردگان احتراز کنند و خویشان را نکاح روا دارند چون مادر و خواهر و دختر و لوطی را سنگسار کنند و مردگان را گور ننهند بلکه به هوا دهند در دخمه. و اتش پرست را هربد[ 12] خوانند.
مذهب زرتشت[ 13]
مغان گویند ما را پیغمبری بوده است زرتشت نام که این شرایع را اورده است و سه کتاب اورده است. زند[ 14] و پازند و اویستا[ 15]
و در ان کتاب ها الفاظی است نامفهوم لیکن گروهی از ایشان انرا تفسیر و تاویل نهاده اند.
مذهب مزدک[ 16]
مرد در زمان قباد فیروزان از شهر نسا بیرون امد که او را مزدک نامیدند که دعوی پیامبری نمود وبعضی از احکام زرتشت را تغییر داد و اموال و فروج بر خلق مباح نمود و گروهی به او ایمان اوردنند و ب این عقیده بودند که این مال و نعمت در اصل همه برای خلق بوده است و اکنون هم همچنان است .
تا اینکه در نهایت نوشیروان با مزدک مناظره نمود و او را با حجت نمود و در نهایت بکشت.
مذهّب مانی[ 17]
مانی مردی بود که در صنعت صورتگری استاد بود و در روزگار شاپوربن اردشیر بیرون امد .در بین قوم مغان وزرتشا دعوی پیغتمبری نمود و دلیل و برهان او صناعت قلم و و صورت گری بود. گویند بر تیکه ای حریر سفید خطی کشید وزمانیکه که یک تار حریر بیرون آوردند ان خط ناپدید شد . مانی کتابی نوشت که به انواع تصاویر مزین بود که انرا ارزنگ مانی نامیدند که این کتاب در خزائن غزنین موجود است و اطول این کتاب همه طریق زرتشت است و مذهب ثنوی داشت .
مذهب ثنوی[ 18]
ایشان براین عقیده اند که که میگویند زرتشت گفته است که صانع دو است. یکی نور که صانع خیر است و یکی ظلمت که صانع شر است و هرچه د رعالم از راحت و روشنائی و طاعت و خیر وجود دارد به صانع خیر برمیگردد _ و هر چه شر و فتنه و بیماری و تاریکی است به صانع شر برمیگرد.لیکن هر دو صانع را قدیم گویند و عشر از مال خویش دادن واجب دانند و یک سال جامه دارند و یک روزه باقی برخویش حرام دانند و یک هفتم از عمر خویش را روزه میگیرند و چهار نماز دارند و به پیامبری و رسالت حضرت ادم علیه السلام مقرند و به رسالت شیث و بعد به رسالت مردی به نام بدوه که در هندوستان بود و رسالت زرتشت به پارس بود و مانی را خاتم النبیین گویند و به او اعحاب عظیم دارند و در ضمن مذهب مرصابیان را همین مذهب بوده است.
حکایت. در زمان مامون چنان بود که دستوری داده بود تا پیش او همه مذاهب را مناظره کنند. تا اینکه مردی امد متکلم که مذهب ثنوی داشت. مامون دستور داد که متکلمان و فقهای اسلام را جمع کنند برای مناظره با او .
ان مرد چون د رسخن امد گفت عاملی بینم برخیر و شر و نور و ظلمت و نیک و بد هر ایینه هر یک از این اضداد باید که صانع دیگر باشد زیرا خرد قبول نیکند که صانع نیکی کند و هم او بدی کند و مانند این حجت ها اورد.
از اهل مجلس صدا امد که ای مامون با چنین شخصی مناظره جز با شمشیر نباید کرد پس مامون یک لحظه خاموش شد بعد از او پرسید مذهب چیست؟ گفت مذهب انست که صانع دو است _ یکی صانع خیر و یکی صانع شر و هر یک را فعل و صنع او پیدا است. انکه خیر کند شر نمیکند و انکه شر میکند خیر انجام نمیدهد .
مامون گفت .هر دو به افعال خود قاذرند یا عاحز؟ جواب داد. هر دو به افعال خود قادرند و صانع هرگز عاجز نیست .
مامون گفت هیچ عاجزی به اینها راه یابد . گفت نه. و چگونه معبود عاجز بود!
مامون گفت . الله اکبر صانع خیر خواهد که همه به او باشند و صانع شر نباشد و یا صانع شر خواهد که صانع خیر نباشد و به خواست و مراد ایشان باشد. گفت
نباشد و یکی را بر دیگری دست نیست .مامون گفت پس عجز هر یک از این دو ظاهر گشت و عاجزی خدا را نشاید و ان ثنوی متحیر شد تا اینکه دستور دادند انرا بکشند.
یا حق
در بیان مذهب ها که پیش از اسلام وجود داشته اند
ابو عیسا وراق در کتاب خویش اورده است که گروهی از عرب به صانع و قیامت مقر بودند ولیکن به رسولان صلوات الله علیهم نگرویدند .و برخی از ایشان بتان را میپرستیدند و جز بت را صانع نمیدانستند و بعضی از بتان را در خانه کعبه گذاشته بودند و هر یم را نامی گذاشته بودند که خدای تعالی نام بعضی از انها را در قران یاد فرموده است
افر ایتم اللات و العزی و منات الثالثه الخری
نلم بتان و هر به هر گروهی که تعلق داشته در زیر امده است.
نام بت
سوادع
ود
یغوث
نسر
یعوق
لات
عزا
منات
هبل
اساف و نایله
قبیله
بنی هذیل
بنی کلب
همدان
بنی کلاغ
سرزمین حمیر/یمن/مذحج
ثقیف
طایف
اوس و خزرج و غسان
در کعبه
(سعد ملکان بود)
در صفا و مروه بودند
بعضی از عرب مذهب تعطیل داشتند و دهری بودند. چنانچه ایزد تعالی در قران از کلام ایشان حکایت میکند.
و ما هی الا حیوتنا الدنیا نموت و نحیا و ما یهلکنا الا الدهر
و بعضی از ایشان فرشتگان را میپرستیدند و میگفتند ایشان دختران ایزد نعالی هستند .
ویجعلون لله البنات سبحانه
و گروهی از اینان به قیامت مقر بودند و بعضی از ایشان بر دین مسلمانی بودند .ودر اخبار امده است که مردی به نام تبع بن کلیکرب الحمیری
پیش از پیغامبر علیه السلام به او گرویده بود . و همچنین قس بن ساعده الایادی بوده است . پیغمبر علیه السلام فرموده من او را یاد دارم و در بازار عکاظ بر شتری سرخ و خلق را پند میداد و پیغمبر علیه السلام او را میستود.
ابو قیس صرمه بن انس از بنی نجار بود و از بت پرستیدن بیزار شد و خانه خود را مسجدی ساخت و گفت من خدای ابراهیم را پرستیدم .چون پیغمبر علیه السلام به نبوت برگزیده شد به او ایمان اورد و در اسلام درجه بلندی یافت.
خالدبن سنان از بنی عیس بن غیس بود و پیش از پیغمبر اسلام به او گروید و پیغامبر علیه السلام هنوز از مادر نزاد ه بود که به او ایمان داشت و کشته شد و دخترش پیغامبر علیه السلام را بدید و به او ایمان اورد .
امیه بن ابی الصلت الثقفی از بت پرستی بیزار شد و گفت پیامبری بیرون خواهد امد و زمان ظهور او نزدیک است و گمان داشت سحبان پیامبر او باشد . چون رسول ما صلی الله علیه و سلم به نبوت رسید او را حسد گرفت و ایمان نیاورد و بی دین مرد .
هذا الرجل امن لسانه و کفر قلبه. زیدبن عمر و بن نفیل و عامری بن الظرب العداوانی الحکیم و عمرو بن یزید الکلبی. هر سه د رارزوی ان بودند که مدت عمر ایشان چندان کشد که پیغامبر علیه السلام را دریابند و به او ایمان اوردند لیکن هر سه کشته شدند .
و بعضی از اعراب کاهن بودند مانند سطیح و شق . و بعضی جهود بودند مانند اهل خبیر و بعضی ترسا بودند مانند بنی غسان و بنی تغلب و بعضی مغان بودند مانند بنی تمیم و بنی عیس .
مذاهب فلاسفه
ارسطاطالیس از معلم خود افلاطون چنین میگوید که شاگرد سقراط حکیم بود و سقراط چنین گفت که مذهب متقدمان و امامان فلاسفه که حکیمان روزگار بودند (مانند= اغاذیمون و هرمس و فیثقرس ) میگفتند که حق تعالی یکی است و ازلی و تمام است . ناقص نیست و سبب الاسباب و علت العلل اوست. خیر محض است . فاعل موجودات حقیقی است مفید کل است . مرکب نیست مصور نیست موضوع نیست. و از همه گان بی نیاز است . وبر هر ادمی واجب شد یاد کردن ایزد تعالی به غایت تبجیل و تعظیم و طهارت به اب روا . و کسب و کار بر افراد سالم فریضه داشت و هر که عادت فسادی بود عقوبت کرد و کشاورزی بر اهل ان واجب کرد و آموختن علم و حکمت از فرائض دانست و هیچ جانوری را نکشت مگر اینکه از او به خلق مخاطره و رنج بود . و سلاطین را بزرگ دانست و مذهب ایشان در ارواح ان که روح کل است و روح جز است که در تن ادمی اید تا مهذب گردد. پس بیرون رود و به کل خویش باز گردد و ان که نا مهذب بیرون شود در اثیر بماند و به کل باز نتواند رسید.
مذهب جهودان
تحقیق درباره مذاهب