هایدی

مرجع دانلود فایل ,تحقیق , پروژه , پایان نامه , فایل فلش گوشی

هایدی

مرجع دانلود فایل ,تحقیق , پروژه , پایان نامه , فایل فلش گوشی

تحقیق د مورد زانوی عقب رفته

اختصاصی از هایدی تحقیق د مورد زانوی عقب رفته دانلود با لینک مستقیم و پر سرعت .

تحقیق د مورد زانوی عقب رفته


تحقیق د مورد زانوی عقب رفته

لینک پرداخت و دانلود *پایین مطلب*

 

فرمت فایل:Word (قابل ویرایش و آماده پرینت)

  

تعداد صفحه10

 

فهرست مطالب

 

تشخیص زانوی عقب رفته:

حرکات اصلاحی:

ورزشهای زانو :

1-3 تمرینها با پای کشیده

زانوی عقب رفته:
Genu Recurvatum
Knee Deformity (hyperexsion)
زانوی عقب رفته به باز شدن بیش ازحد طبیعی اطلاق می گردد« بیش از 180 درجه»
Back Knee
انواع زانوی عقب رفته:
1. فیزیولوژیک: درحالت ایستاده و معمولی و راه رفتن قابل مشاهده نیست،فقط می تواند آن را در هر زمان به سمت عقب سوق دهد.
2. پاتولوژیک:یک نوع بیماری است،که زانو در زمان راه رفتن پس زده می شود،زمان ایستادن فرو رفته است.
علل زانوی عقب رفته:
1. یکی از شایع ترین،شلی مفصل یا شلی رباط ها« ارثی است» نرمی با شل بودن فرق دارد.
Joint Laxity یاJoint Ligament Laxity.
2. کوتاهی عضله چهار سر ران « پا را به سمت جلو می کشد» همسترینگ قدرت کشش به سمت عقب را ندارد.
3. قوی بودن عضله چهار سر ران « چون تعادل بر قرار نشده»آگونیست و آنتاگونیست،قوی بودن پا را به سمت جلو پرتاب می کند.
4. ضعف عضله چهار سر ران فرد دست خود را روی زانو می گذارد« مرکزثقل» را به سمت جلومی اندازد.
5. راه رفتن روی پنجه پا ( فلج مغزی) تعداد کمی کنترل ندارند،زانو به سمت عقب می رود.
6. راه رفتن روی پاشنه کش آمدن


دانلود با لینک مستقیم


تحقیق د مورد زانوی عقب رفته

بررسی عوامل عقب افتادگی مسلمانان‎

اختصاصی از هایدی بررسی عوامل عقب افتادگی مسلمانان‎ دانلود با لینک مستقیم و پر سرعت .

بررسی عوامل عقب افتادگی مسلمانان‎


 بررسی عوامل عقب افتادگی مسلمانان‎

قب ماندگی مسلمانان می تواند دلایل زیادی داشته باشد. صدها نفر سخنرانی کرده اند و یا مقاله هایی را درباره ی این موضوع نوشته اند و از وضعیت مسلمین نالیده اند و در کنار بیان دلایل این عقب ماندگی راهکارهای زیادی نیز ارائه کرده اند ولی متاسفانه قبل از این که شاهد پیشرفت و توسعه همه جانبه ایران باشند، دارفانی را وداع گفتند و به تاریخ پیوستن د .راستی چرا باید چنین باشد؟؟؟ چرا ما که برای رسیدن به سعادت هیچ چیز کم نداریم، درمانده ایم؟؟ اگر یک صدم آنچه داریم ، در اختیار داشتیم ولی اهل عمل بودیم بی شک سعادتمندترین کشور جهان می بودیم . تا کی باید وضعیتمان چنین باشد؟؟ چرا وقتی که ما این همه امکانات داریم باید این طور زندگی کنیم مگر سعادتمند بودن در دنیا بر خلاف اعتقاد و دین ماست؟؟؟ چرا وقتی که ما توانایی این را داریم بهترین کشور بهترین مردم بهترین رفاه اجتماعی بهترین… داشته باشیم چرا باید آرزوی آن را داشته باشیم و مثل نسل های گذشته با این آرزو بمیریم و به تاریخ بپیوندیم. از همه می خواهیم برای یکبار دیگر که شده است در خودمان رفتارمان تجدید نظر کنیم و مشکلاتمان را و دلایلی را که موجب شده است تا حالا به جایگاه واقعی خود قرار نداشته باشیم را بررسی نماییم و با عمل کردن و رفع آنها این مسئله را حل نماییم. در این رابطه افراد زیادی سخن گفته اند و کتاب نوشته اند، این درست است که قبل از رفع یک درد نیاز است درد را و دلایل ایجاد درد را شناخت.

فهرست :

علل عقب ماندگی جوامع اسلامی

آیا تاریخ جوامع اسلام تاکنون پیشرفته داشته است

پیشرفت علم طب در جامعه اسلامی

پبشرفت علوم ادبیات

پیشرفت علوم عقلی

علم فیزیک و شیمی

پیشرفت جامعه اسلامی از نظر معماری

پیشرفت از نظر کشاورزی و اقتصادی

پیشرفت در زمینه کاعذ سازی و چاپ و تالیف کتاب

پیشرفت مدارس و دانشگاه ها

علتهای اصلی عقب ماندگی جهان اسلام، خصوصاً ایران

عدم عمل به دستورات دین اسلام بعد از پیامبر اکرم

وجود جنگهای داخلی و درگیریهای نظامی در قلمرو جغرافیایی جهان

اسلام و ایران

فقدان وحدت و زمینه‌های همفکری

ظهور پدیده استعمار

وجود حکومت های استبداد گر

موانع رشد کشور های اسلامی

کشورهای ثروتمند

آیا میتوان تعالیم دینی اسلام را عامل عقب ماندگی مسلمانان دانست

عقیده به قضا وقدر ا لهی

اعتقاد به آخرت و عدم دلبستگی به دنیا

انتظار فرج و شفاعت

اعتقاد به اصل تقیه

نتیجه بررسی نقش تعالیم اسلام در پیشرفت یا عدم پیشرفت جوامع اسلامی

راهکارهای برطرف کردن عقبماندگیِ کشورهای اسلامی

اقدامات اساسی برای برطرف کردن عقبماندگی مسلمانان عبارتاند از

دوری از تفرقه و دوگانگی و تأکید بر اصول مشترک بنیادین

پیروی از رهبری واحد و راستین

شناخت غرب و دوری از غرب زدگی

دور ریختن خرافات

روی آوردن به کمالات انسانی و پرهیز از مفاسد اخلاقی


دانلود با لینک مستقیم


بررسی عوامل عقب افتادگی مسلمانان‎

پایان نامه ی تدریس در مقطع ابتدائی کودکان عقب مانده ذهنی. doc

اختصاصی از هایدی پایان نامه ی تدریس در مقطع ابتدائی کودکان عقب مانده ذهنی. doc دانلود با لینک مستقیم و پر سرعت .

پایان نامه ی تدریس در مقطع ابتدائی کودکان عقب مانده ذهنی. doc


پایان نامه ی تدریس در مقطع ابتدائی کودکان عقب مانده ذهنی. doc

 

 

 

 

 

 

 

نوع فایل: word

قابل ویرایش 90 صفحه

 

جهت دریافت درجه ی کارشناسی در رشته ی روان شناسی

 

مقدمه:

در مورد کودکان استثنایی باید گفت که به طور کلی دستگاه عصبی کودک به درجه رشد و کمال بزرگسالان نرسیده و چون رشد ادامه دارد و به عبارت در حال تغییر و تحول است لذا رفتار نیز به همان منوال در تحول و تغییر خواهد بود. در کودکان استثنایی واکنشها ویژگی های خاص دارند، چون کودک رشد فکری کامل ندارد لذا نمی تواند بر رفتارهای خود مانند بزرگسالان کنترل داشته باشد یا اگر عمل خلافی از او سر زند احساس گناه و تقصیر کند.

این کودکان در مقابل فشارهای زندگی واکنشهای  نسبتاً سریع و شدید نشان می دهند و به همان سرعت هم وقتی نشانه های زندگی از بین رفت بهبود می یابند. از آنجا که وابسته و متکی به دیگران هستند و در واقع از نظر شخصیتی نارس و نابالغند لذا در مقابل فشار و ناراحتی تنها کاری که خواهند کرد اختلالات رفتاری است که وسیلة بیان کودک است.

اگر کودک سن کمتری داشته باشد در ارتباط با دیگران بیشتر در زحمت بوده و حتی وقتی قادر به تکلم است چون دایره اطلاع بر لغات محدود است و اصولاً قادر به درک و بیان مفاهیم کلی نیست و در بیان احساسات خود دچار مشکل است لذا اختلالات رفتاری و روانی شدیدتری از خود نشان می دهد.

زبان کودک را نه دیگران می فهمند و نه پزشک معالج. کودک نمی تواند از احساسات خود مانند ترس و اضطراب، احساس محرومیت و شکست صحبت کند ولی می تواند آنها را به زبان علائم جسمانی مانند بیقراری، امتناع از رفتن به مدرسه بهانه گیری و نظایر آن بیان کند.

پس پررفتار غیر عادی کودک یا علائم جسمانی را به خصوص اگر علت بخصوص نداشته باشد باید به عنوان واکنش نسبت به شرایطی که در اطراف اوست در نظر گرفت.

کودک باید از مراحل مختلف رشد عبور کند، توقف یا عدم رشد کافی و به اصطلاح تثبیت که در کودک خیلی شایع است موجب اختلال به درجات مختلف می شود و کودک در مقابله با مرحله بعدی رشد دچار مشکل می شود، که بررسی و کشف اختلالات رفتاری کودکان و تغییر علائم روانی آنان یکی از مشکلات مهم روان شناسی و روان پزشکی کودک است.

لغت استثنایی اصولاً یک اصطلاح آموزشی است و مربیان آموزش و پرورش و مشاوران راهنمایی در زمرة اولین کسانی هستند که به محدودیتهای یادگیری، عاطفی، شخصیتی، اجتماعی و مشکلات این افراد پی می برند و باید نسبت به رفع آنها با روشهای موجود و همچنین پیشگیری از اقدامات آتی اقدام نمایند.

در اینکه تمام کودکان افراد استثنایی هستند شکی نیست. هیچ کودکی عیناً شبیه کودک دیگر نیست و هر کودکی خصوصیات منحصر به فرد خود را دارد، اگرچه این وضع تنها در کودکان صدق نمی کند ولی عده ای از کودکان به اندازه ای با کودکان دیگر فرق دارند که باید توجه مخصوص به آنها مبذول داشت. این انحراف به طور کلی در تمام خصوصیات جسمانی، عاطفی، عقلانی و اجتماعی آنها دیده می شود که باعث اشکال و مانعی بزرگ در سازگاری آنها با محیط اجتماع می گردد و به همین منظور به این دسته از افراد اجتماع استثنایی می گویند.

به طور کلی این کودکان را از 3 نظر مورد مطالعه قرار می دهند:

1) آنهایی که از بدو تولد به علت ناراحتی های ارثی واختلالات مادرزادی بیماری مشخصی دارند مانند سندرم دان، هیدروسفالی، میکروسفالی و ...

2) کسانی که از ابتدا با وسایل تشخیص می توان به بیماری آنها پی برد مانند:

دررفتگی مادرزادی لگن، اختلالات متابولیکی و اختلالات غدد مترشحه داخلی (هیپوتیروئیدیسم)

3) افرادی که نقص عضو و بیماری آنها در طول رشد کودک مشخص می شود مانند: فلج مغزی، عقب ماندگی ذهنی، اختلالات شنوایی، بینایی و وجود ضایعات و آسیبهای مغزی مختصر که باعث اختلال در عملکرد مغز مانند اختلال Minimal brain dysfunction در خواندن، نوشتن، حافظه و سازگاری و ... کودک می شود.

نکتة مهم این که پیروزی و موفقیت بیمار فقط به میزان معلولیت بستگی ندارد بلکه میزان تواناییهای بیمار در به حرکت در آوردن اعضای سالم برای جبران قسمتهای ناتوان، میزان فعالیت و پشتکار، محیط خانواده و کاردانی مربیان نیز در این امر دخالت دارند.

در میان کودکان استثنائی، یعنی افرادی که به لحاظ ویژگیهای خاص جسمانی، ذهنی، عاطفی و روانی، در برخورداری مطلوب از تسهیلات و امکانات مختلف جامعه، بویژه آموزش و پرورش نیازمند توجه و حمایت فوق العاده می باشند. کودکان و دانش آموزان عقب مانده ذهنی به واسطه همان پیچیدگی خاص پدیده هوش و عقب ماندگی هوشی جایگاه قابل ملاحظه ای دارند.

تاریخ گذشته ما نشان می دهد که وظیفه کودکان عقب مانده ذهنی به عهده خانواده او و مؤسسات خصوصی بوده است ولی امروزه عرفا به عنوان یک وظیفه مدرسه پذیرفته است.

آموزش و پرورش کودکان عقب مانده ذهنی با استفاده از روش های مناسب هم برای فرد و هم برای جامعه ارزشمند است.

عقب مانده های ذهنی در سایه یک برنامه آموزشی که مطابق نیازها و استعدادهای آنها تعیین شده باشد می توانند: 1) زندگی کاملتر و از نظر شخصی رضایت بخشتری را بگذرانند.

2) شناخت بهتری از مسائل خود به دست آورده و سازگاری بیشتری نسبت به آنها از خودشان نشان دهند.

3) از نظر اجتماعی پیشرفت کنند.

4) از نظر اقتصادی استقلال بیشتری کسب نمایند.

آموزش دادن کودکان عقب مانده ذهنی هم از نظر دولت و هم از نظر جامعه کاری است مقرون به صرفه هزینه هایی که دولت برای تهیه برنامه های آموزشی این کودکان متحمل می شود تا بتواند در آینده به طور کامل یا به طور نسبی از خود مراقبت نماید کمتر از مبالغی است که برای نگهداری آنها در مؤسسات و انجمن های دولتی ویژه عقب مانده ها اختصاص داده می شود.

مطالب موجود درباره کودکان استثنایی از منابع گوناگون تهیه شده است زیرا این کودکان مورد علاقه پزشکان روان شناسان و جامعه شناسان و سایر کسانی می باشند که در زمینه های مربوط کار می کنند.

 

فهرست مطالب:

فصل اول

مقدمه

تاریخچه کودکان عقب مانده ذهنی

تعلیم و تربیت چیست؟

مراحل  هدف های آموزشی

طبقه بندی هد فهای تربیتی  در حیطه یادگیری

سطوح یادگیری در حیطه شناختی

سطوح یادگیری در حیطه عاطفی

سطوح یادگیری در حیطة  روانی – حرکتی

تعریف آموزش

تعریف یادگیری

مقایسه آموزشی  و یادگیری

فصل دوم:مشخصات  محل کارورزی

مشخصات محل کارورزی و مدرسه

مشخصات دانش آموزان

برنامه هفتگی کلاس

مشخصات کلاس

سطح تحصیلات معلمان و کارکنان مدرسه

فصل سوم: درس علوم

مشاهدة  تدریس درس علوم

فعالیتهای مربوط به ارائه درس

جدول طرح  درس علوم

گزارش تدریس علوم

جدول طرح درس علوم

سؤالات امتحان

فصل چها رم درس  فارسی

مشاهده تدریس درس فارسی

فعالیتهای مربوط به ارائه درس

جدول  طرح  درس  فارسی

گزارش تدریس  فارسی

جدول طرح درس

سؤالات امتحانی و نتایج آن

فصل  پنجم: درس ریاضی

مشاهده تدریس درس ریاضی

جدول طرح درس  ریاضی

فعالیتهای مربوط به ارائه درس

گزارش تدریس ریاضی

جدول طرح درس ریاضی

سؤالات  امتحان ریاضی و تحلیل آنها

نتیجه گیری


دانلود با لینک مستقیم


پایان نامه ی تدریس در مقطع ابتدائی کودکان عقب مانده ذهنی. doc

دانلود مقاله مقایسه استرس و شیوه های مقابله با استرس مادران کودکان عقب مانده ذهنی خفیف و مادران کودکان بهنجار سنین ابتدائی

اختصاصی از هایدی دانلود مقاله مقایسه استرس و شیوه های مقابله با استرس مادران کودکان عقب مانده ذهنی خفیف و مادران کودکان بهنجار سنین ابتدائی دانلود با لینک مستقیم و پر سرعت .

 

 

مقدمه و بیان مساله:
فرایند تربیت یک کودک باهوش و سالم برای والدین هم لذت بخش است و هم مشکلات و ناراحتیهای فراوانی همراه دارد. این در حالی است که در مورد خانواده های کودکان عقب مانده ذهنی این فرایند بسی پیچیده تر، مشکل تر و فشارزاتر است.
قبول عقب ماندگی کودک، کندی رشد، نیاز به امکانات ویژه برای مراقبت از او، سرخوردگی آرزوها و امیدها و تعدیلی که والدین باید در انتظارات خود برای آینده کودک ایجاد کنند، تحمل صحبتهای دیگران، احساس خجالت و پنهان کردن موضوع، خدشه دارشدن رابطه کودک و والدین در اثر جدایی از افراد همسال، مشکلات که در ارتباط با خواهران و برادران او ایجاد می گردد، مشکلات آموزشی و گاهی وابستگی درازمدت عاطفی و اقتصادی کودک عقب مانده، مشکلاتی هستند که والدین در نگهداری و تربیت کودک عقب مانده با آنها کم و بیش مواجه اند و همگی موجب واردآمدن فشار و استرس روی والدین و خانواده شده و احتمالاً آرامش خانوادگی را بهم می زنند.
بعلاوه، خانواده، یک نظام اجتماعی است که اختلال در هریک از اعضا و اجزاء آن می تواند کل نظام خانواده را مختل کند و این نظام مختل شده موجب تشدید اختلالات مربوط به اعضا و پیدایش مشکلات جدی شود. و وجود کودک عقب مانده ذهنی و مشکلات گوناگون در مراقبت و تربیت او فشارهای زیادی بر والدین و خانواده بعنوان یک کل واحد وارد سازد. این فشارها به نوبه خود می توانند سلامت روانی والدین را به مخاطره انداخته و مآلاً موجب تشدید عقب ماندگی کودک شده و کودک را از داشتن یک محیط سالم برای رشد بهینه محروم سازند، و در واقع یک چرخه معیوب را ایجاد کنند. در این میان بنظر می رسد مادر بخاطر نقش ویژه اش در مراقبت و تربیت کودک، فشارهای بیشتر و حادتری را تجربه کند.
تا کنون نتایج بسیاری از تحقیقات حاکی از آن است که پدران و مادران این کودکان در نگهداری از فرزندان عقب مانده اشان با مشکلات عدیده ای مواجه هستند. برای مثال وایت (1971) می نویسد: «عقب ماندگی ذهنی، اغلب بعنوان یک مشکل خانوادگی در نظر گرفته می شود و بنظر می رسد که خانواده ها سعی دارند عضوی را که توانائی اش کمتر از حد نرمال است، محافظت و پنهان کنند... و به نظر می رسد که یک عضو بدون عملکرد، مشکلات شدیدی را برای خانواده ایجاد کند.»
او به مشکلات فیزیکی و مراقبت پزشکی مناسب از کودک عقب مانده ذهنی فشار شدیدی که این مشکلات روی خانواده دارد، نیز اشاره کرده است. محققین دیگر، از جمله جاستین، اکانرووارن به مشکلات والدین کودکان عقب مانده در زمینه های بهداشتی، رفتاری، نگهداری و ناتوانایی های فیزیکی ؛ و اسمیت و همکارانش به مشکلات والدین در زمینه چگونگی گذراندن اوقات فراغت و کمبود امکانات اشاره کرده اند. (البرزی و بشاش، 1372)
البرزی و بشاش (1372) می نویسند: مطالعات انجام شده در کشورمان حاکی از آن است که مشکلات هوشی، حرکتی، تکلمی، تحصیلی و رفتاری کودکان عقب مانده ذهنی از جمله مسائل عمده ای است که به والدین این کودکان با آنها مواجه هستند.
رابینسون نیز اظهار می کند: «معلولیتهای کودک، کندی رشد و مدیریت ویژه ای که برای مراقبت جسمی، آموزش و همراهی این کودکان لازم است، و سرخوردگی رویاهای بربادرفته؛ جملگی بر والدین فشارهائی وارد می کند که موجب برهم خوردن آرامش و تعادل خانواده می شود. همچنین مشکلات مالی، پیچیدگی روابط والدین- کودک و کناره گیری از گروه همسال و غیره به مسائل فوق اضافه می شود.» (ترجمه ماهر، 1370).
مطالعات اخیر، استرس فزاینده ای را که خانواده های دارای کودکان عقب مانده ذهنی تجربه می کند، نشان داده اند. (بکمن، 1983؛ فردریک 1981؛ هالروید و مک آرتور 1976؛ هافستاترز، به نقل از وایت، 1971). برای مثال بکمن (1983) تأثیر و ویژگیهای خاص کودک را برروی استرس این خانواده ها بررسی کرده و به پنج ویژگی اشاره می کند: میزان پیشرفت کودک، پاسخدهی اجتماعی، خلق و خو، الگوهای تکراری رفتار کودک، و وجود تقاضاهای مراقبت اضافی یا غیرمعمول، همه ویژگیها به استثناء با میزان پیشرفت، با استرس گزارش شده توسط والدین مرتبط بودند. انواع استرس گزارش شده شامل مشکلاتی از قبیل سلامتی یا خلق پائین، تقاضاهای زیاد زمانی، نگرش منفی نسبت به کودک، مراقبت اضافی، فقدان حمایت اجتماعی، تعهد مفرط، بدبینی، و مشکلات خانوادگی شامل فقدان انسجام خانواده، محدودیت فعالیتهای خانواده و مسائل مالی بود.
مطالعات دیگر، نیز نشان داده اند که خانواده های کودک عقب مانده نسبت به خانواده های کودکان عادی از سطوح استرس بیشتری برخوردارند. (برای مثال دیسون 1991؛ انستی و اسپنس 1986). وایت (1971) همچنین اشاره کرده مادر بعنوان یک والد، تجارب فردی حادتری را به دلیل نقشش دربارداری و تولد کودک دارد. مادرممکن است از طریق انکار به احساسات آشفته اش راجع به واقعیت غم انگیز عقب ماندگی بپردازد. او ممکن است با فشار گناه نامعقول ناشی از نگرانی و اضطراب زیاد، و نگرش بیش مراقبتی، که واقعاً مانع رشد کودک می شود، مقابله کند. وقتی که مادر، احساسات اندوهگینش را با ایجاد یک حس گناه دفع کند، ارتباط و پیوستگی او با کودک عقب مانده افت می کند و ممکن است در ارتباط با سایر اعضاء خانواده شکست بخورد، چون احساس می کند که باید زندگی اش را صرف مراقبت از کودک عقب مانده کند. موضوع دیگر، شیوه های مقابله خانواده ها و مادران کودکان عقب مانده ذهنی با استرس است. هرچند تحقیقات کمی در مورد چگونگی مقابله والدین این کودکان با فشارهای روانی ناشی از داشتن یک کودک عقب مانده انجام گرفته است، برخی از آنها به مهارتهای مقابله ای متفاوتی اشاره کرده اند. نتایج یک مطالعه روی والدینی که فرزندانشان در برنامه پیش دبستانی قرارداشتند، نشان داد که بعضی از والدین، خصوصاً آنها که جوانتر بودند و تحصیلات کمتری داشتند از مذهب بعنوان وسیله مقابله بهره می گرفتند. نتایج این بررسی همچنین نشان داد عقیده به این که کسی یا نیروئی کنترل امور را در دست دارد می تواند در تحمل فشار روانی ناشی از داشتن کودک عقب مانده مفید باشد (فردریک و همکاران؛ نقل از ساراسون و ساراسون؛ ترجمه نجاریان و همکاران، 1373).
فولکمن، اسکافرولا زاروس پنج نوع از منابع مقابله را مطرح کرده اند که فرض می کنند اثرات استرس را می توانند میانجیگری کنند (پاتون، پاین، و بیرن اسمیت 1986). کرنیک، فردریک و گرینبرگ (1983) اشاره می کنند که این منابع ممکن است به مقابله خانواده با استرس ناشی از سازگارشدن با یک عضو عقب مانده کمک کند. این منابع شامل:
1- سلامتی فیزیکی و روانی اعضای خانواده
2- مهارتهای حل مسئله
3- شبکه های روابط حمایت کننده اجتماعی
4- منابع مفید (مثل درآمد و طبقه اجتماعی)
5- باورهای شخصیتی فرد هستند.
چنانچه اشاره شد نتایج تحقیقات متعدد، حاکی از آن است که مشکلات ناشی از داشتن یک کودک عقب مانده ذهنی و مراقبت از او، فشارهای روحی و روانی زیادی را برای والدین به همراه دارد و موجب واکنشهای مقابله ای متفاوتی می شود. همچنین، نتایج برخی از مطالعات و تحقیقات (برای مثال مارتین، 1975؛ تو و همکاران، 1977) نشان داده اند که شدت عقب ماندگی کودک هیچ تاثیری بر استرسی که والدین تجربه می کنند، ندارد بنابراین به نظر می رسد مراقبت، اداره و تربیت کودکان عقب مانده ذهنی خفیف (آموزش پذیر) نیز به واسطه سرخوردگی امیدها و آرزوهای والدین، نیازهای ویژه کودک، ترس و نگرانی خانواده نسبت به آینده تحصیلی ، شغلی و زناشویی این کودکان برای والدین و مخصوصاً مادر که در فرهنگ ما نقش ویژه ای در نگهداری و تربیت فرزندان دارد، استرسها و فشارهای روانی زیادی به دنبال داشته باشد و مهارتهای مقابله ای خاصی را ایجاد کند. بدین ترتیب با توجه به این که اکثریت کودکان عقب مانده ذهنی را عقب مانده های خفیف تشکیل می دهند ـ کودکانی که از لحاظ ظاهری تفاوتی با کودکان عادی ندارند و حتی در سازگاری شکل چندانی ندارند و فقط برای چند ساعت و در مدرسه و یادگیری مشکل دارند ـ و اغلب پژوهشها یا برروی والدین کودکان عقب مانده ذهنی متوسط و شدیدبوده و یا شدت عقب ماندگی مطمح نظر نبوده است، و نیز با عنایت به مسائل فرهنگی در تعمیم یافته های تحقیقات و منابع تحقیقی کم پیرامون استرس و شیوه های مقابله با استرس مادران کودکان عقب مانده ذهنی خفیف، هدف از پژوهش حاضر، مقایسه استرس و شیوه های مقابله با استرس مادران کودکان عقب مانده ذهنی خفیف با مادران کودکان بهنجار (غیر عقب مانده) سنین دبستان است. آیا بین استرس مادران کودکان عقب مانده ذهنی خفیف و مادران کودکان بهنجار تفاوت معناداری وجود دارد؟

اهمیت تحقیق :
در سالهای اخیر به چهار جنبه از محیط زندگی کودک توجه بیشتری شده است که عبارتند از: شرایط محروم ساز پرمایه سازی، تحریک کلامی و تعامل والدین کودک. بنظر می رسد که هریک از این جنبه ها در رشد و تحول هوشی فرد اثرات معنی دار و مهمی داشته باشد. محیط خانواده یا بعبارت بهتر تاثیر متعامل والدین کودک چنان تاثیر پر قدرتی بر کودک دارد که در برابر آن تمام تاثیرات محیطی دیگر ناچیز بنظر می رسد. برای مثال، ورنر، بیرمن و فرنچ دریافتند که با گذشت زمان، رابطه بین فشار قبل از تولد و شایستگی کودک کاهش می یابد. اما تاثیرات خانواده بطور تصاعدی بارز می شود (رابینسون و رابینسون؛ ترجمه ماهر، 1370)
از آنجا که خانواده هایی که از کودکان عقب مانده اشان در خانه مراقبت می کنند با مسائل متنوعی از قبیل زمان مورد نیاز برای سرپرستی آنها ، مشکلات مالی، محدودیت برای فعالیت و خستگی مادر مواجه هستند (هولت؛ نقل از رابینسون و رابینسون؛ ترجمه ماهر؛ 1370).
این مشکلات می تواند استرسها و فشارهائی را برای مادران که مسئولیت عمده ای را در خانواده برعهده دارد و وقت بیشتری را با کودک می گذراند به همراه داشته باشد و این فشارهای روحی نیز به نوبه خود می توانند تعاملات مادر- کودک را خدشه دار ساخته و کودک عقب مانده را از داشتن یک محیط سالم محروم نموده، موجبات تشدید اختلال او را فراهم آورند. حتی ممکن است آرامش و تعادل خانوادگی را بهم زده و عامل بسیاری از اختلالات عاطفی والدین و سازگاری ضعیف تر سایر کودکان غیرعقب مانده خانواده شوند.
بنابراین با توجه به مسائل فوق می توان گفت اهمیت و ضرورت تحقیق حاضر بطور کلی در پیشگیری از تشدید اختلال کودکان عقب مانده ذهنی خفیف و کمک به بهداشت روانی خانواده های این کودکان است.
در راستای این موضوع، ابتدا لازم است به بررسی و مقایسه میزان استرس و شیوه های مقابله مادران کودکان عقب مانده ذهنی پرداخت، و سپس با آموزش مهارتهای مقابله ای مفید و مهارتهای لازم جهت مراقبت و اداره این کودکان، و انجام مشاوره های لازم روانشناختی و تربیتی و اقدامات درمانی مناسب، مادران را در سازگاری با کودکانشان و در فراهم نمودن محیطی مناسب و موثر برای رشد و پیشرفت آنها راهنمائی و یاری کرده و از تشدید اختلال کودک، اختلالات عاطفی مادر و سایر اعضای خانواده پیشگیری به عمل آید.

 


اهداف تحقیق:
با توجه به اهمیت موضوع، اهدافی که در این پژوهش دنبال شد، عبارت بودند از:
- مقایسه استرس مادران کودکان عقب مانده ذهنی خفیف با مادران کودکان بهنجار.
- مقایسه شیوه های مقابله مادران کودکان عقب مانده ذهنی خفیف با مادران کودکان بهنجار.
- مقایسه استرس مادران دختران عقب مانده ذهنی خفیف و مادران پسران عقب مانده ذهنی.
- مقایسه شیوه های مقابله مادران دختران عقب مانده ذهنی خفیف با مادران پسران عقب مانده ذهنی.
سؤالات تحقیق:
همانطور که قبلاً اشاره شد با توجه به این که اکثر کودکان عقب مانده ذهنی ، عقب مانده های خفیف هستند و منابع تحقیقی معدود پیرامون استرس و شیوه های مقابله با استرس مادران کودکان عقب مانده ذهنی خفیف در کشورمان و با توجه به مسائل فرهنگی در تصمیم یافته های تحقیقات سوالهای این پژوهش به قرار زیر بودند:
1- آیا بین استرس مادران کودکان عقب مانده ذهنی خفیف با مادران کودکان بهنجار سنین دبستانی تفاوت وجود دارد؟
2- آیا بین شیوه مقابله متمرکز بر عاطفه مادران کودکان عقب مانده ذهنی خفیف با مادران کودکان بهنجار سنین دبستان تفاوت وجود دارد؟
3- آیا بین استرس مادران دختران عقب مانده ذهنی خفیف با مادران پسران عقب مانده ذهنی خفیف تفاوت وجود دارد؟
4- آیا بین شیوه های مقابله مادران دختران عقب مانده با مادران پسران عقب مانده تفاوت وجود دارد؟

 

فرضیه های تحقیق:
1- استرس مادران کودکان عقب مانده ذهنی بیشتر از مادران کودکان بهنجار است.
2- مادران کودکان عقب مانده ذهنی خفیف در مقایسه با مادران کودکان بهنجار بیشتر از شیوه مقابله متمرکز بر عاطفه استفاده می کنند.
3- بین استرس مادران کودکان عقب مانده ذهنی خفیف با مادران کودکان بهنجار سنین دبستان تفاوت وجود دارد.
4- بین شیوه مقابله متمرکز بر عاطفه مادران کودکان عقب مانده ذهنی خفیف با مادران کودکان بهنجار سنین دبستان تفاوت وجود دارد.
5- بین استرس مادران دختران عقب مانده ذهنی خفیف با مادران پسران عقب مانده ذهنی خفیف تفاوت وجود دارد.
6- بین شیوه های مقابله مادران عقب مانده با مادران پسران عقب مانده تفاوت وجود دارد.

 

تعاریف واژه ها:
استرس :
کاربرد واژه استرس سابقه طولانی دارد. این واژه که از ریشه لاتین Stringere-strictus گرفته شده، به معنی سخت کشیدن، یا بستن است و می توان آن را در نوشته های تا سده چهارده به معنی مشقت و سختی یا فلاکت پیدا کرد. (لوم سدن؛ نقل از نصر اصفهانی، 1376).
بنظر می رسد این واژه اهمیت تکنیکی خود را در قرن هفدهم در کارهای پزشک و زیست شناس سرشناس «روبرت هوک» بدست آورده است. تحت تاثیر تحلیل هوک بتدریج این واژه در علوم فیزیولوژی و روانشناسی نیز کاربرد یافت (لازاروس، نقل از نصر اصفهانی، 1376). ذوالفقاری (1376) اشاره می کند، واژه استرس به معنای نیرو، فشار و اجبار، واژه ای است انگلیسی و در زبانهای مختلف با همین لفظ بکار برده می شود. در حقیقت تحول اساسی در مفهوم استرس و نقش تعیین کننده آن در بیماریها مدیون پژوهشهای هانس سلیه است. سلیه، میان استرس و عامل بوجودآورنده آن تفاوت قائل شد، و سندرم سازگاری عمومی را مطرح کرد.
مقابله :
تعریفها و تقسیم بندیهای چندی نیز از مفهوم مقابله توسط نظریه پردازان ارائه شده است. از آن جمله، تعریفها و تقسیم بندیهای لازاروس، هامبورک و آدامز؛ فریدمن و همکارانش، پرلین و اسکولر می باشد (ذوالفقاری، 1376). همه این طبقه بندیها و توصیفها براین اساس است که واکنش به استرس در افراد مختلف، بسیار متفاوت است و همیشه این واکنشها به کاهش استرس و فشار منتهی نمی شوند. نکته دیگر، اینکه افراد در رویاروئی با استرس، فرایندی را طی می کنند که دارای مراحلی چند و متاثر از متغیرهای گوناگون است. برای نمونه، لازاروس معتقد است که در رویارویی با استرس، نخست فرد تهدیدی را نسبت به خود دریافت می کند.
در دومین مرحله، فرد توانائی خود را برای رویاروشدن با فشار روانی ارزیابی می کند. مطابق دیدگاه تعاملی مقابله لازاروس و لانیر مقابله می تواند بعنوان کوششهای رفتاری و شناختی منظور شود که جهت کاهش یا تسلط بر الزامات خارجی و داخلی بکارگرفته می شود (فالمن و همکاران؛ نقل از ذوالفقاری، 1376).
عقب ماندگی ذهنی :
هانگرفورد از کودک عقب مانده ذهنی تصویر کلیشه ای که زمانی معمول بود ، و این قبیل افراد را به صورت اشخاص بی دست و پا و بی پناه معرفی می نمود، ارائه داده است. اما امروزه چنین چیزی بنا به دلایلی صادق نیست. زیرا اولاً اغلب کودکانی که بعنوان عقب مانده ذهنی طبقه بندی می شوند از نوع خفیف هستند که می توانند شبیه کودکی باشند که در همسایگی آنها زندگی می کند و دارای هوش متوسط است. ثانیاً این گمراه کننده است که ما کودکان عقب مانده راحتی کسانی که عقب ماندگیشان در سطح شدید است، بی دست و پا و ناتوان معرفی کنیم. به علت پیشرفتهائی که در نحوه روشهای آموزشی و شغلی حاصل شده است، تعداد زیادی از افراد عقب مانده در حال حاضر قادرند زندگی مستقلی را بگذرانند. همچنین تحقیقات بسیاری نشان داده اند که عقب ماندگی ذهنی بیش از آن که یک مسئله کیفی باشد، یک مسأله کمی است. در بسیاری از موارد، کودک عقب مانده، رفتاری همچون یک کودک عادی دارد. با این تفاوت که کودک عادی از سن زمانی کمتر و او از سن زمانی بیشتری برخوردار است. حتی تفاوتهائی که در کودکان عقب مانده ذهنی وجود دارد نباید مایه نومیدی والدین در سراسر عمر باشد. این افراد هم می توانند مایه افسردگی، عذاب، تنفر و ناکامی باشند و هم مورد عشق والدین قرارگیرند.
در یک زمان به گروهی از کودکان متعلق به گروههای اقلیت بودند و پایه درسی اشان در مدرسه پائین تر از دیگران بود، بطور اتوماتیک برچسب عقب مانده ذهنی زده می شد. این طرز عمل امروزه تغییر کرده و حالا سعی می شود که از برچسب زدن به این کودکان خودداری شود. تمام تغییرات مثبتی که در این زمینه وجود آمده، کلا به خاطر تغییراتی است که در تعاریف ارائه شده از مفهوم عقب ماندگی ارائه گردیده است (هالاهان و کافمن، ترجمه مجتبی جوادیان، 1371).

فصل دوم: مروری بر تحقیقات پیشین
نظریه ها و تعاریف
- استرس
- مقابله
- عقب ماندگی ذهنی
تحقیقات انجام شده
- مشکلات والدین کودکان عقب مانده
- استرس والدین کودکان عقب مانده

 

 

 

 

 

 

 

 

 

استرس:
استرس، اصطلاحی است که در طب و زیست شناسی بصورت گوناگون بکارگرفته شده است. و به معنی تنش روانشناختی ناشی از این رویدادها و موقعیتها، به مفهوم دقیق تر هر چیزی که در تمامیت زیست شناختی ارگانیسم اختلال بوجود آورد و شرایطی ایجاد کند که ارگانیسم طبیعتاً از آن پرهیز کند، استرس شمرده می شود. استرس، ممکن است بصورت محرکهای فیزیکی، عفونتها و واکنشهای آلرژیک و نظایر آن باشد و یا بصورت تغییر کلی در جو اجتماعی-روانی، فرق آنها این است که اولی یک عامل استرس زای فیزیولوژیکی است که از طریق هیپوتالاموس، غده فوق کلیوی و سلسله اعصاب سمپاتیک و با ترشح هورمونهای مختلف تاثیر می گذارد، و دومی، نه تنها با قدرت تهدیدی که اصولاً در عامل استرس زا نهفته است، بلکه با کیفیت درک شخص از آن عامل ارتباط دارد.
جاسمیت و کانتین استرس را چنین تعریف می کنند: استرس، عبارت است از بهم خوردن تعادل درونی بصورت تغییرات هیجانی، شناختی و فیزیولوژیکی است که در اثر عامل بیرونی (مانند رویدادهای زندگی، سرما، گرما و رطوبت) و یا تحریکات درونی (مانند ارضاء غرایز، امیال و تکانه ها) بوجود می آید و درجه تهدیدآمیز بودن آن در یک ارزیابی شناختی تعیین می گردد. (ذوالفقاری، 1376).
همچنین، استرس را می توان فشار در وضعیت یا شرایطی دانست که فرد را از حالت آرامش خارج ساخته و به واکنش در ابعاد گوناگون بدنی، روانی و رفتاری وادارد.
بطور کلی در بیان مفهوم استرس گروهی گرایش به تاکید بر تعیین یک پاسخ خاص یا الگوی پاسخی که موقعیتی را منعکس می سازد، دارند. برای مثال نشانگان انطباق عمومی که توسط سلیه در سال 1974 مطرح شد، نمونه ای است از مفهوم استرس مبتنی بر پاسخ از سوی دیگر، گروهی در تعریف استرس، تاکید بر محرک دارند. در مدل استرس مبتنی بر محرک، چنین گفته می شود که استرس از محیط فرد ناشی می شود و واکنش به منابع استرس خارجی، فشار نامیده می شود. معهذا، مدلهای تعاملی هم مطرح شده اند. در این مدلها هر دو جنبه محرک و پاسخ، استرس درنظر گرفته می شوند و اینکه استرس، طی یک رابطه خاص بین شخص و محیطش اتفاق می افتد. در این مدل به فرد بعنوان عنصری فعال در مقابل جریان استرس نگریسته می شود که خود نظم دهی شناختی- رفتاری و عاطفی و راهبردهای مقابله اش بر شیوه برخورد با منبع استرس تاثیر می گذارد. (ذوالفقاری، 1376).
مقابله:
همانطور که گفته شد تقسیم بندیهای چندی نیز از مفهوم مقابله توسط نظریه پردازان ارائه شده است. از آن جمله: تعریفها و تقسیم بندیهای لازاروس، هامبورک و آدامز؛ فریدمن و همکارانش؛ پرلین و اسکولر می باشد. همه این طبقه بندیها و توصیفها براین اساس است که واکنش به استرس در افراد مختلف، بسیار متفاوت است و همیشه این واکنشها به کاهش استرس و فشار منتهی نمی شود. (ذوالفقاری، 1376).
لازاروس میان دو نوع مقابله عمومی تفاوت گذاشته است:
1- مقابله متمرکز بر مساله که در راستای حل مشکل یا انجام عملی است که منبع استرس را تغییر می دهد.
2- مقابله متمرکز بر عاطفه، که کاهش دهنده یا اداره کننده آشفتگی عاطفی همراه یک موقعیت است.
گرچه بیشتر منابع فشار، نیاز به کاربرد هر دو نوع مقابله را ایجاب می کنند، لیکن مقابله متمرکز بر مسأله گرایش به تسلط بر موقعیت دارد. و هنگامی کاربرد دارد که فرد احساس می کند کارهای بنیادی و سودمندی می تواند انجام دهد. مقابله عاطفی، از سوی دیگر، هنگامی بکار می رود که افراد احساس می کنند ناگزیر از تحمل منبع فشار روانی هستند. (کارور، شیر، و وینتروپ، 1989).
تعاریف عقب ماندگی :
طی این قرن، تغییرات مهمی در تعاریف عقب ماندگیهای ذهنی رخ داده است. تعریفهای نخستینی که از این اصطلاح به عمل آمد عموماً مختصر و روشن بودند، بطوری که نسبتاً جائی برای بجث در آنان باقی نبود. اما بعدها هرچه می خواستند مطالب بیشتری در رابطه با عقب ماندگیها فراگیرند، مجادلات بیشتری بر سر چگونگی تعاریف بوجود می آمد. تعاریفی که اخیرا ارائه شده اند منعکس کننده نتایج منفی است که از نام گذاریها و برچسب زدنهای نادرست روی افراد ناشی شده اند.
سالهای زیاد، تعاریف مورد قبول و استاندارد در مورد عقب ماندگیهای ذهنی متعلق به ادگاردال بوده است. به نظر او: برای ارائه یک تعریف و مفهوم درست، بطور کلی رعایت پنج معیار ضرورت دارد که عبارتند از:
1- عدم قابلیتهای اجتماعی که از عقب ماندگی ذهنی ناشی می شود.
2- عقب ماندگیهایی که جریان رشد را متوقف می سازند.
3- عقب ماندگیهایی که مانع بلوغ و پیشرفتند.
4- عقب ماندگیهایی که ریشه های سرشتی دارند.
5- عقب ماندگی هائی که لزوما غیرقابل درمان هستند.
تعریفی که اخیراً مورد قبول اغلب متخصصان قرارگرفته، تعریفی است که بوسیله انجمن آمریکائی عقب ماندگی ذهنی، که تخصصی ترین سازمان در زمینه عقب ماندگی ذهنی است، بکار می رود.
عقب ماندگی ذهنی، سطحی از عملکرد هوش عمومی است که میزان آن به مقدار زیاد، از حد متوسط کمتر بوده، بطوری که منجر به نقایصی در رفتار سازشی فرد گردیده، و در جریان رشد خود را نشان می دهد. دو نکته مهم در این تعریف حائز اهمیت است و آن این است که برای این که بتوان فردی را جزء عقب ماندگی ذهنی بحساب آورد، او باید هم از نظر هوشی، هم از نظر رفتارهای سازشی کمتر از متوسط باشد. در این تعریف ذکری از غیرقابل معالجه بودن این افراد به میان نیامده است. امروزه این طور فکر می کنند که عقب ماندگی ذهنی به معنای آن نیست که در تمام طول زندگی دامن گیر فرد باشد.
برعکس، یک فرد ممکن است در طول دوره ای از زندگی خود عقب مانده بوده و زمانی دیگر چنین نباشد. (هالاهان و کافمن؛ ترجمه جوادیان، 1371).

 

تعریف عقب ماندگی ذهنی از نظر جامعه شناسی:
جامعه شناسی بنام جین مرسر معتقد : تصمیم بر این که چه کودکی را عقب مانده ذهنی تلقی کنیم، بستگی به آن جامعه ای دارد که کودک در آن زندگی می کند. بعنوان مثال اغلب کودکان عقب مانده ذهنی، بخصوص آنان که درجه عقب ماندگی اشان خفیف است، مادام که وارد مدرسه نشده اند، رسما عقب مانده قلمداد نمی شوند.
تعریف رفتاری:
برخی از متخصصان از تعریفی استفاده می کنند که منعکس کننده یکی از تئوریهای مربوط به یادگیری است. مثلا سیدنی بی جو معتقد است که فرد معمول کسی است که دارای مجموعه ای از رفتارهاست که براساس وقایعی که در طول زندگی او رخ می دهند، شکل می گیرند. او همچنین می گوید: بنظر ما رفتار عقب مانده، نتیجه یک سری شرایط اجتماعی، جسمانی، بیولوژیکی و قابل مشاهده ای است که تمام آنها دارای وضعیتی با متغیرهای انفرادی می باشند. در نظریه سنتی، رفتارهائی عقب مانده تلقی می شود که معلول عوامل روانی نظیر کمبود هوش بود، و یا معلول عوامل بیولوژیکی نظیر معایب جسمی. دو طبقه بندی رایج وجود دارد که کودکان عقب مانده را براساس بهره هوش و شدت مشکلاتی که با آن مواجه هستند، طبقه بندی می کنند که عبارتند از: طبقه بندی سیستم AAMD و طبقه بندی آموزشی (هالاهان و کافمن، ترجمه جوادیان، 1371)
طبقه بندی سیستم AAMD:
اصطلاحات میزان IQ
عقب ماندگی ذهنی خفیف 50-55تا 70
عقب ماندگی ذهنی متوسط 35-40 تا 50-55
عقب ماندگی ذهنی شدید 20-25 تا 35-40
عقب ماندگی ذهنی عمیق از 20 تا 25 به پائین
طبقه بندی آموزشی :
عقب ماندگی ذهنی آموزش پذیر (FMR) یا خفیف
عقب ماندگی ذهنی تربیت پذیر (TMR) یا متوسط
عقب مانده های شدید و عمیق (SPH)
بیشتر افرادی که به عنوان عقب ماندگی ذهنی شناخته می شوند، جزء طبقه ای بحساب می آیند که به آنها عقب ماندگان ذهنی خفیف می گویند. آنها از نظر وضع ظاهر با کودکان غیرعقب مانده (بهنجار) تفاوتی ندارند و تا زمانی که به مدرسه نرفته اند، معمولا به عنوان عقب مانده شناخته نمی شوند و در اکثر موارد علت دقیق عقب ماندگی آنها روشن نیست.
افراد عقب مانده ذهنی خفیف را گاه عقب ماندگان فرهنگی و خانوادگی گفته اند. در برهه ای از زمان این اصطلاح در مورد مردمی بکار برده می شد که:
1- علائمی از ضربه مغزی در او دیده نشود.
2- حداقل یکی از والدین او عقب مانده باشند.
3- حداقل یکی از خواهران و برادرانش نیز عقب مانده باشند. البته اگر خواهر یا برادری می داشت.
فرض براین بود که عقب ماندگی را معلول عوامل ژنتیکی و یا عوامل محیطی- اجتماعی بدانند. هالاهان و کافمن اظهار می کنند که اخیرا این اصطلاح را موقعی بکار می برند که بجای عامل وراثت، شرایط نامناسب محیطی- اجتماعی احتمالا باعث به وجودآمدن عقب ماندگی شده باشد. بنابراین اغلب متخصصان معتقدند که یک شخص عقب مانده فرهنگی- خانوادگی کسی است که :
1-دارای عقب ماندگی خفیف باشد و
2-نشانه ای از ضربه مغزی در او دیده نشود.
3- درجایی تربیت شده یا می شود که شرایط اجتماعی- محیطی آن نامناسب باشد. چنین تصور می شود که این شرایط بدان سبب باعث عقب ماندگی می شود که نتوانسته اند فرصتهای یادگیری و انگیزه کافی برای فرد فراهم آورند. از آنجا که نمی توان این عوامل را دقیقاً علت اصلی دانست، بنابراین طبقه بندی عقب ماندگیها براساس عوامل فرهنگی- خانوادگی ظاهرا یک طبقه بندی مهم و در واقع کاذب است. وقتی متخصصان نمی توانند علت تعداد زیادی از عقب ماندگیها را تعریف کنند، هنگام صحبت از عقب مانده ها از آنها بعنوان کسانی نام می برند که دارای عقب ماندگیهای فرهنگی- خانوادگی هستند (هبر؛ نقل از هالاهان و کافمن، ترجمه جوادیان، 1371).
مشکلات والدین کودکان عقب مانده ذهنی :
یافته های تحقیق جاستیس، اکانرووارن نشان داده اند که والدین این کودکان در زمینه های بهداشتی، رفتاری، نگهداری و ناتوانیهای فیزیکی کودکان عقب مانده خود با مشکلاتی مواجه هستند. بریستول و شوپلر نیز به مواردی از قبیل اداره کودک، مهارتهای خودیاری، و وابستگی بعنوان مشکلات والدین اشاره کرده اند. روزنبرگ و رابینسون هم در تحقیقات خود بدین نتیجه رسیدند که کمبود سواد، فشارهای مالی و ساعات طولانی کار برروی توانائیهای مادران در نگهداری از فرزندان عقب مانده اشان تاثیر منفی می گذارد. (البرزی و بشاش، 1372). پژوهش البرزی و بشاش (1372) در کشورمان نیز نشان داد که والدین کودکان عقب مانده در باب مسائل مربوط به پیشگیری، آموزشی و امکانات موجود در جامعه آگاهی کافی نداشتند. آنها نگران آینده فرزندان خود بودند و وجود مراکز گذران اوقات فراغت و ذیربط با حرفه فرزندانشان مهمترین نیازهای آنها را تشکیل می داد. همچنین نتایج تحقیق البرزی و بشاش (1375) در مطالعه ای دیگر نشان داد، والدین این کودکان اعتقاد داشتند که عمده ترین تاثیری که کودک عقب مانده ذهنی بر خانواده گذاشته است، احساس خجالت است که به شدت عقب ماندگی فرزند بستگی داشت. یافته های این محققین نشان داد که بیشترین اثری که کودک عقب مانده ذهنی بر سایر فرزندان گذاشته است، ایجاد جلب همکاری و ابراز محبت است و بارزترین واکنش دیگران نسبت به خانواده کودک ابراز عطوفت و دلسوزی است.
کامینگز، برادشوولاتون، و بردن نیز در مطالعات خود دریافتند که خانواده های کودکان معلول، هنگام پی بردن به معلولیت فرزندانشان دچار بحران گشته و در نتیجه واکنش هایی نشان می دهند، که از آن جمله باید به مشکلات زناشویی، طلاق و افسردگی پدر و مادر اشاره کرد. (البرزی و بشاش، 1375). ترن بل در این مورد به گستره ای از احساسات قوی از جمله خشم، ناامیدی و احساس گناه اشاره کرده اند. گالاگر (1983) هم دریافت پنج مشکلی که به نظر می رسد قوام خانواده های کودکان عقب مانده را تضعیف می کند و مستلزم توجه محققین و ارائه دهندگان سرویسهای ذیربط است عبارتند از:
1- کودک در شکل دادن تبادلهای تقویت کننده دوسویه و چندگانه با والدین توانائی کمتری دارد.
2- نیازهای وابستگی بیشتر کودک معلول، که مراقبین را مجبور به صرف زمان بیشتر و تلاش برای کنارآمدن و سازگاری با نیازهای کودک می کند.
3- خطر کاهش تعاملات اجتماعی تقویت کننده چندگانه با بزرگسالان و کودکان دیگر خانواده، دوستان و همسایه ها وجود دارد.
4- خانواده ها باید با مرگ سمبولیک آرزوها و امیدهایشان کنار بیایند.
5- ساختارهای متنوع خانواده باید با این مشکلات کنار بیایند.
بنابراین با توجه به نتایج تحقیقات تردیدی نیست که والدین کودکان عقب مانده ذهنی در امر مراقبت و اداره کودکانشان و بطور کلی در سازگاری با آنها با مشکلات عدیده ای مواجه هستند و واکنشهای متفاوتی را نشان می دهند.
استرس والدین کودکان عقب مانده :
نتایج بسیاری از تحقیقات حاکی از آن است که مشکلات ناشی از داشتن یک کودک عقب مانده ذهنی و نگهداری و مراقبت از او می تواند استرسهای فزاینده ای را برای والدین بدنبال داشته باشد. (بکمن 1983؛ فردریک، 1981 ؛ هالروید و مک آرتور، 1976؛ هافستاترز) و در واقع شاید همین استرسها هستند که باعث می شوند والدین واکنشهایی را نشان دهند.
فاربر (1959) یکی از اولین محققینی بود که افراد مختلف استرسی را که بواسطه یک کودک معلول در خانواده ایجاد می شود، جدا و مجزا کرد. یک الگوی رایج بنظر می رسد واکنش سوگی باشد که از مرگ سمبولیک کودک نرمالی که مورد انتظار والدین بوده، ریشه می گیرد. فاربر (1975) همچنین خاطرنشان می سازد، حضور یک کودک عقب مانده، رشد خانواده را به تاخیر می اندازد. او ویژگی بحرانی را که خانواده های دارای کودکان عقب مانده ذهنی به عنوان یک بازدارنده در سیکل زندگی خانوادگی با آن مواجه می شوند، مشخص کرده است که به موجب آن (الف) رشد خانواده کند می شود و (ب) نقشهای خانواده از حالت همزمانی خارج و منحرف می شوند و توالی رشد خانوادگی مختل می شود. فاربر اشاره می کند این فقدان همزمانی ممکن است در طول عمر خانواده تاثیر بگذارد.
بکمن (1983) دریافت که تقاضای مراقبتهای نامعلول است که بنظر می رسد منبع برجسته مشکلات یا استرس در خانواده های کودکان معلول باشد. مطالعات لوباتو همچنین نشان داد وجود کودک عقب مانده، فشار روانی زیاد بر خانواده وارد می کند. والدین احساس از دست دادن امید، درماندگی، کاهش عزت نفس و افزایش شرم ، گناه و کشمکش زناشویی را گزارش می کنند. (ساراسون و ساراسون؛ ترجمه نجاریان و همکاران، 1370). در پژوهشهای متعدد دیگری، استرس پدران و مادران کودکان عقب مانده ذهنی بطور مشخص تری بررسی شده است. برای مثال، دیسون در بررسی استرس والدین و عملکرد خانواده های کودکان عقب مانده دریافت گرچه خانواده های کودکان عقب مانده، سطوح استرس بالاتری را نسبت به خانواده های کودکان غیر عقب مانده نشان دادند. لیکن آنها در عملکرد خانوادگی اشان تفاوتهای خیلی کمی نسبت به گروه کنترل (والدین کودکان عادی) نشان دادند که این درجه بالای انعطاف پذیری آنها را نشان می دهد. انستی و اسپنس (1986) در بررسی عوامل مرتبط به استرس در مادران کودکان ناتوان هوش دریافتند 42 درصد از مادران دارای کودکان عقب مانده ذهنی، سطح بالائی از استرس را تجربه می کردند. یافته های این محققین نیز نشان داد فشارهای زندگی بیشتر به استرس مرتبط بودند تا وقایع زندگی، و عزت نفس مادران، بهتر از میزان حمایت بیرونی، استرس را پیش بینی می کند.
دونوان (1988) در مطالعه اش برروی ادراکات مادران کودکان عقب مانده ذهنی و اوتیستیک از استرس خانواده و روشهای مقابله، دریافت مادران اوتیستیک استرس خانوادگی بیشتری از مادران عقب مانده ذهنی داشتند. لیکن در سازگاری زناشویی دو گروه تفاوتی وجود نداشت. هاورز و سلیگمن (1991) در تحقیقشان که برروی دو گروه از پدران نوجوان عقب مانده ذهنی و پدران نوجوانان عادی انجام دادند، دریافتند دو گروه از استراتژیهای مقابله متفاوتی استفاده می کردند. لیکن هیچ تفاوت معنی داری در سطح استرس بین گروهها وجود نداشت و جنسیت نوجوانان هیچ تاثیری روی سطوح استرس پدران نداشت. کراوس نیز در بررسی والدین 121 نوجوان دچار عقب ماندگی در می یابد پدران، استرس بیشتری را در ارتباط با خلق و خوی کودکانشان و رابطه کودک-پدری گزارش می دادند در حالی که مادران، استرس بیشتری را از پیامدهای شخصی والدینی گزارش می کردند. پدران نسبت به اثرات محیط خانوادگی حساس تر بودند. در حالی که مادران از شبکه های حمایتی شخصی متاثرتر بودند.
محققین دیگر، به یک سری متغیرهای دیگری که می توانند در استرس و شیوه های مقابله خانواده های کودکان عقب مانده موثر باشند، و یا به نحوی با استرس در ارتباط باشند، اشاره کرده اند. برای نمونه روسی و همکاران (1992) در بررسی ادراکات مادران و پدران دارای کودکان با ناتوانائیهای شدید از استرس و مقابله، دریافتند جنسیت والدین بنظر می رسد اثر کمی روی ادراکات آنها از استرس و مقابله دارد. پدران و مادران در زیر مقیاس بدبینی پرسشنامه با همدیگر متفاوت بودند. در واقع مادران نسبت به پدران در خصوص آینده کودکانشان بدبین تر بودند. معهذا در نمره کلی استرس، هیچ تفاوت معنی دار بین پدران و مادران وجود نداشت. این محققین همچنین اشاره می کنند اعتبار پرسشنامه منابع و استرس برای مادران وپدران مورد تایید قرارگرفت.
وود و فلینت (1990) در مطالعه اشان در مورد حمایت اجتماعی و استرس مادران کودکان عقب مانده ذهنی دریافتند بین رضایت از حمایت صمیمی و توانائی مقابله مادر همبستگی معنی داری وجود نداشت، در حالی که بین رضایت از حمایت دوستانه و توانائی مقابله مادر همبستگی ضعیفی نشان داده شد. همچنین بین رضایت از حمایت اجتماعی و توانائی مقابله مادر هیچ همبستگی معنی داری وجود نداشت. مادرانی که رضایت بیشتری از حمایت صمیمی و دوستانه ابراز می کردند، بیشتر احتمال داشت با استرس، مقابله موفقیت آمیزی داشته باشند. بنابراین چنین برداشت شد که ادراکات رضایت یا عدم رضایت از منابع خانوادگی ممکن است تاثیر چشمگیری روی ابراز استرس خانوادگی بگذارد. فلینت و وود (1989) در مطالعه ای دیگر برروی مادران کودکان عقب مانده ذهنی سه گروه سنی (کودک، نوجوان و جوان) دریافتند استرس و رفتارهای مقابله مادران سه گروه سنی تفاوت معنی داری نداشت. نژاد و سن مادر در میزان استرس تاثیر داشت و در رفتارهای مقابله ای، نژاد، وضعیت زناشویی و وضعیت اقتصادی- اجتماعی تاثیر داشت.
مینس (1988) نیز به ویژگی های کودک و منابع بحران زای خانواده، بعنوان پیش بینی کننده های مهمی از شکلهای مختلف استرس اشاره کرده است. کرنیک و همکارانش هم دریافتند که دامنه سازگاریهای ممکن خانواده های کودک عقب مانده ذهنی و منابع مقابله آنها و محیطهای بوم شناختی به عنوان سیستمهای تعاملی هستند که میانجی پاسخ خانواده به استرس می باشند.
بنابراین چنانچه ملاحظه می شود تحقیقات، نه تنها به استرس والدین کودکان عقب مانده اشاره کرده اند، بلکه به تعیین عوامل و متغیرهای موثر و پیش بینی کننده های استرس در خانواده های این کودکان نیز پرداخته اند. مطالعات دیگر نیز حاکی از آن است که در تجربه استرس بواسطه مسائل خانوادگی عواملی چند روی هم اثر می گذارند که عبارتند از: تجربه خانواده در مورد استرس، رفتار آنها، واقعیت حوادثی که سبب استرس می شوند، برداشت خانواده از آنچه رخ داده است و منابع موجود برای خانواده جهت تطبیق با آن رخداد. الگوهای خانوادگی یکی دیگر از عواملی است که در تجربه استرس می توانند موثر باشند. مینوچین معتقد است خانواده ها براساس یک سیستم اجتماعی بوجود آمده اند و دارای الگوهائی هستند که این الگوها شامل روشهایی است که برطبق آنها خانواده، جریان عادی یک زندگی روزمره و مشکلات آنرا اداره می کند. لیکن رویدادهایی رخ می دهند که با الگوهای بنیادین خانواده در تضاد قراردارند. رویدادهائی مثل تولد یک نوزاد جدید، بازنشسته شدن و مرگ افراد خانواده موضوعات عادی هستند که تمام خانواده های آنها باید در جستجوی راههائی باشند که با واقعیتهای موجود تطبیق داشته باشد. (مینوچین و مینوچین؛ نقل از برنستین و همکاران، 1987).
برخی از محققین و مولفین عواملی در کودک از قبیل شدت عقب ماندگی، سن، جنسیت و رفتارهای خاص کودک توجه کرده و تاثیر و نقش آنها را در استرسی که والدین کودکان عقب مانده تجربه می کنند، مورد تفحص و بررسی قرارداده اند که ذیلا به چند نمونه از آنها اشاره می شود.
شدت عقب ماندگی کودک: نتایج مطالعات در رابطه با شدت عقب ماندگی، متفاوت است. دریافته های برخی از محققین، شدت عقب ماندگی هیچ تاثیری برروی استرس والدین ندارد. (مارتین 1975؛ تو و همکاران 1977) و برخی از آنها به تاثیری مشخص اشاره کرده اند (بریستول و شوپلر، 1984).
سن کودک: یکی دیگر از ویژگیهای کودک مربوط به سازگاری بهتر والدین، سن کودک عقب مانده است. برای مثال بریستول (1979) ، بریستول و شوپلر (1984)، دونوان (1985) و فاربر (1959) دریافتند که والدین کودکان کوچکتر ، استرس کمتری را نسبت به والدین کودکان بزرگتر نشان می دهند. در مورد ترتیب تولد تاثیری یافته نشده است. (بریستول و شوپلر، 1984)
دلایلی که برای استرس کمتر والدین کودکان کوچکتر ذکر شده است عبارتند از: (الف) اندازه کوچکتر و پذیرش اجتماعی و قابلیت کنترل کودک. (ب) فقدان دانش یا انکار ثبات معلولیت کودک (ج) خوش بینی بیشتر والدین برای آینده این کودکان و (د) در اغلب موارد این واقعیت که سرویسها برای کودکان معلول کوچکتر، نسبت به کودکان بزرگتر و نوجوانان ممکن است بهتر و در دسترس تر باشد. (بریستول و شوپلر، 1983 و دونوان 1985)
این موضوع جالب است که متخصصین ممکن است گرایش داشته باشند استرس مربوط به تولد و تشخیص کودک را بیش از اندازه برآورد کنند و استرس والدین را در رشد کودک معلول کمتر از حد برآورد نمایند (وانگ، رینولدز و والبرگ، 1989).
سوئلز و کینان نیز دریافتند بیشتر والدین کودکان عقب مانده تا وقتی کودک، خردسال است تا حدی راجع به پیشرفت آینده کودک خود خوشبین هستند. مثلا ممکن است توان یادگیری کودک را زیاد برآورد کنند و مشکلات یادگیری را کم، پذیرش والدین بطور واقعی در مراحل خاصی از رشد کودک به شدت به چشم می خورد. خانواده های کودکان عقب مانده به موازات اینکه کودک به مراحل رشد گوناگونی می رسد وارد سلسله بحرانهائی می شوند. (ساراسون و ساراسون؛ ترجمه نجاریان و همکاران، 1370)
جنسیت کودک:
همانند مطالعه انجام شده روی کودکان بهنجار (هترینگتون 1981) در مطالعات انجام شده روی کودکان عقب مانده شدید (فاربر 195) کودکان دارای اختلالات رفتاری (پاترسون 1980) و کودکان اوتیستیک (بریستول 1979؛ بریستول و شوپلر 1984) دختران نسبت به پسران، کمتر از استرس زا بوده اند. اثر نامطلوب تر برای پسران ممکن است مربوط به تفاوتهای ذاتی پسران از قبیل اندازه فیزیکی بزرگتر، تحریک پذیری بیشتر، پاسخدهی اجتماعی کمتر و مراقبت سخت تر باشد، چنانچه بل (1986) برای کودکان غیرمعلول اشاره می کند.
فاربر (1959) انتظارات فرهنگی مختلف را برای کودکان عقب مانده مطرح کرده است. او اشاره می کند که حداقل در خانواده های طبقه اجتماعی- اقتصادی پائین تر، انتظارات بالاتری برای پسران نسبت به دختران وجود دارد. مادران دختران در مطالعه برستول (1979) و بریستول و شوپلر (1984) اشاره کرده اند که دختران را می توان آشپز و خانه دار درنظر گرفت و پریشانی کمتری در مورد شغل و استخدام آنها داشت. بنابراین نقشهای جنسیتی و انتظارات والدین از دختران و پسران خود، در استرسی که تجربه می کنند، تاثیر دارد و به نظر می رسد این موضوع در فرهنگهای مختلف تاثیر متفاوتی داشته باشد.
رفتارهای خاص کودک:
تقریبا واریانس استرس خانواده را که با پرسشنامه منابع و استرس هالروید اندازه گیری می شود، می توان براساس ویژگیهای کودکان و محیطهای آنها پیش بینی کرد. این ویژگیها شامل ویژگیهای شخص کودکان از قبیل مشکلات کنترل کردن آنها، مزاحمت اجتماعی آنها، درجه وابستگی اشان و نیاز برای مهارتهای خودیاری، و کفایت فعالیتهای کودکان، سرویسها و احتمال مستقل زندگی کردنشان هستند. (بریستول و شوپلر، 1984).
بکمن (1983) یافته های مشابهی بدست داده است. او دریافت که سطوح استرس بالاتر والدین، مربوط به خلق و خوی سخت کودک، پاسخدهی اجتماعی کمتر، الگوهای رفتار کلیشه ای تر، میزان پیشرفت کمتر و تقاضاهای اضافی و مراقبت نامعمول است. همین که معلولیت تشخیص داده شده، بنظر می رسد خانواده های دارای کودکان کمتر وابسته و با سرویسهای بسنده تر قادرند سازگاری موفقیت آمیزتری داشته باشند. خوشبختانه اکثر ویژگیهای خاص کودک که مربوط به استرس هستند (استرس زا هستند) را می توان از طریق مداخله بهبود بخشید. تلاقی استرسهای دیگر یا گرفتاریها نیز بطور معنی داری سازگاری در خانواده های کودکان معلول را هم برحسب اهمیت استرسهای دیگر (بریستول، 1984) و هم گرفتاریها از قبیل از دست رفتن فرصتهای شغلی مادر بخاطر کودک معلول، پیش بینی می کند. (بریستول و شوپلر، 1984)
سازگاری و شیوه های مقابله والدین کودکان عقب مانده ذهنی :
تحقیقات بسیاری در مورد سازگاری و شیوه های مقابله والدین کودکان عقب مانده با استرس انجام شده است که برخی از آنها به سازگاری و منابع روانشناختی و اجتماعی سازگاری این خانواده ها پرداخته اند و برخی دیگر، مشخصاً شیوه های مقابله والدین کودکان عقب مانده را با استرس ناشی از داشتن یک کودک عقب مانده مورد بررسی قرارداده اند.
تقریبا اکثر تحقیقات روی خانواده های کودکان معلول اثرات منفی این کودکان را روی خانواده هایشان مورد بررسی قرارداده اند. نتایج مطالعات به مشکلات در سازگاری و بحرانهای خانوادگی از قبیل طلاق، مشکلات زناشوئی، افسردگی (برادشاو ولاتن، 1978. بردن، 1980) و نگهداری موسسه ای (دمیرو گلدبرگ، 1983؛ لوتر، 1978) اشاره کرده اند از طرف دیگر، تحقیقات و مدارک بالینی نیز وجود دارند و برخلاف تقاضاهای زیاد آنان عملکرد خوبی دارند. (اکرلی، 1975؛ بریستول، 1984، دارلینگ 1979؛ گالاکز و همکاارن 1981).
معهذا، پژوهشهای متعددی، رابطه منابع سازگاری روانشناختی- اجتماعی و ویژگیهای دموگرافیک را با استرس والدین کودکان عقب مانده ذهنی مورد بررسی قرارداده و به معرفی منابعی که می توانند در افزایش یا کاهش استرس این والدین تاثیر داشته باشند، پرداخته اند. برای مثال مک کوبین و پاترسون (1982) منابعی را برای سازگاری خانواده های کودکان عقب مانده مشخص کرده اند که عبارتند از: ویژگیهای روانشناختی، اجتماعی بین فردی و مادی اعضای خانواده، واحد خانواده، و ارتباطی که ممکن است در کاهش تن

دانلود با لینک مستقیم


دانلود مقاله مقایسه استرس و شیوه های مقابله با استرس مادران کودکان عقب مانده ذهنی خفیف و مادران کودکان بهنجار سنین ابتدائی

دانلود مقاله ما چگونه ما شدیم؟ ریشه یابی علل عقب ماندگی در ایران

اختصاصی از هایدی دانلود مقاله ما چگونه ما شدیم؟ ریشه یابی علل عقب ماندگی در ایران دانلود با لینک مستقیم و پر سرعت .

دانلود مقاله ما چگونه ما شدیم؟ ریشه یابی علل عقب ماندگی در ایران


دانلود مقاله ما چگونه ما شدیم؟ ریشه یابی علل عقب ماندگی در ایران

فرمت فایل :  ورد قابل ویرایش

تعداد صفحات: 134

 

فهرست مطالب:
مقدمه                                    صفحه
خاموش شدن چراغ علم    
نحوه ی پیدایش وخصوصیات عصرطلایی رونق علمی تمدن اسلامی   
زمینه های پیدایش افول عصر طلایی اسلام   
سرآغاز انحطاط و افول عصر طلایی   
آغاز افول جریان عقل گرایی در ایران   
ادامه ی خاموشی چراغ علم تا اواسط قرن نوزدهم   
جمع بندی ونتیجه گیری   
خلاصه ای از فصل ششم: شرق وغرب :تماس یا تقابل   
موقعیت اقلیمی اروپا و تاثیرات آن برروابط شرق و غرب   
موفقیت اروپاییان در دریا   
جنگ های صلیبی، نخستین دور رویارویی های بین اسلام واروپا   
تاثیرات بلندمدت هجوم صلیبیون بر شرق   
چگونگی وعلل مسلط شدن اروپاییان بر دریا در طول قرون وسطی   
جمع بندی ونتیجه گیری   

 

 

خاموش شدن چراغ علم
مسلم است که خاموش شدن چراغ علم در هر جامعه ای یکی از دلایل اصلی عقب ماندگیش است. در ایران نیز به مدت چند قرن تمام فعالیتهایی که در وادی علوم طبیعی بود تعطیل شد. در پایان قرون وسطی در اروپا و تغییر بینش مردم و پیدایش انقلاب صنعتی کوچکترین اثری از تحول در ایران نبود. سرانجام پس از چند قرن غفلت عباس میرزا در طی جنگی با امپراطوری روس دریافت پیروزی در جنگ مستلزم تسلیحات و علوم مدرن است و امیرکبیر نیز با ساخت دارالفنون راه او را ادامه داد. البته جز ایران بسیاری از کشورها در این وضعیت بسر می برندند اما ایران در مقطعی از تاریخ مهد علم بوده است و در ادوار بعد علوم متروک گردیده اند و این باعث تعجب است. غالباً دربارة دورة دوم توضیحاتی کلیشه ای و کلی داده می شود که بالندگی مسلمین به تدریج رو به انحطاط نهاد و دیگر گرفته نمی شود که چرا اینطور شد؟ یک پاسخ متداول اما سطحی این است که مسلمانان از اسلام اصیل دور شدند و لاجرم به انحراف افتند به لحاظ سیاسی دچار تفرقه شدند و به لحاظ اجتماعی سروریشان را از دست دادند. مشکل این پاسخ این است که مراد از انحراف حکام است یا مسلمین یا هر دو و زمان انحراف نیز مشخص نیست.
اگر مقصود از انحراف حکامی باشد (بجز حضرت علی ) که امت اسلام نیز همواره خودشان به تباهی کشاندند نیز مشکل حل نمی شود زیرا مقطعی که دانشمندان مسلمان در هر زمینه ای فعال بودند به نام عمر طلایی رونق علمی اسلام درست در زمان همین انحراف (خلافت بنی عباس) حاکم بود. بعبارتی در مقطعی مسلمانان پیشرو علوم زمانه بودند و در مقطع دیگر علوم در همان اجتماع منسوخ بود. این نشان می دهد که حرف مسلمان بودن باعث پیشرفت یا رکود علمی نمی شود بلکه این مسلمانان هستند که اسباب تربیتی یا انحطاط جامعه شان را فراهم می آوردند. اما بنظر می رسد این توضیح برای ایرانیان اواخر قرن 19 واضح نبوده است چون آنان فقدان علم در ایران را نتیجه هجوم اعراب به ایران می دانند. بماد که امروزه هم افرادی چنین نظری دارند و اسلام را مانع ترقی علم می دانند. استدلال متداول دیگر در این مورد هجوم مغولان است که نه تنها باعث از بین رفتن دانشمندان شد بلکه با نابود کردن مدارس، کتابخانه ها و… نهادهای علمی مسلمانان را ریشه کن کرد. اگر مسئله به همین سادگی باشد جایی برای تحقیق باقی نمی ماند. اما مشکل اینجاست که این خاموشی از یکی دو قرن قبل از هجوم آنان شروع شده بود و تردیدی نیست که با حمله آنان این روند تسریع یافت اما نکته اساسی این است که آنان این افول را بوجود نیاورده‌اند. در واقع فقدان فعالیتهای علمی در عصر بعد از حمله مغول بیانگر واقعیت جمود علمی در ایران قبل از حمله مغول است. استدلالهایی چون استدلال مرحوم حائری، دکتر مهدی فرشاد و دکتر ذبیح الله صفا و بیل کندی مسلمانان را بوجود آمدن تضاد فکری میان فلاسفه و سنت گرایان مذهبی می دانند. از آنجا که اساس فلصفه، اندیشه و لاجرم تعقل می باشد که ممکن است با باورهای دینی سازگار نباشد- تعقل نیز مورد هجوم قرار گرفته و مطرود شده است. دکتر حائری ظاهر شدن این روند را همزمان با روی کار آمدن سلاحته می داند اما فی الواقع خردستیزی در حدود دو قرن قبل از ظهور در ایران در بغداد آغاز شده بود و در واقع سلاحته نه مبدأ که ادامه دهنده این مسیر بوده اند. پس در پاسخ به سؤال چرایی خاموش شدن چراغ علم چاره ای نیست جز اینکه ایران را در مجموعه امپراطوری اسلامی قرار دهیم در واقع وقتی این امپراطوری در عصر طلایی رونق علمی خود بود ایران نیز جزو این شکوه بود اما وقتی آن شکوفایی در پهنه اسلام از بین رفت در ایران نیز همان فضا بوجود آمد پس پرسش «چراغ علم از کی در ایران خاموش شد» مبدل می شود به «افول علمی در میان مسلمانان از چه زمانی شروع شد؟» در پاسخ به این پرسش نمی توانیم دست بر روی مقطع خاصی از زمان بگذاریم و تنها می توانیم بگوییم عواملی به تدریج دست به دست هم دادند و علمی مسلمین را از بین بردند. این تحولات نه یک شبه بوجود آمد و نه معلول یک عامل بود، بلکه در پهنه زمانی بیش از یک قرن صورت گرفت. در واقع عصر طلایی رونق علمی از نیمه دوم قرن هشتم آغاز شد و پس از تحولاتی در قرن دوازدهم روند افول، شکل گرفته و سایه برهوت علمی که ما در قرون بعدی شاهدش هستیم پدیدار شد. بنابراین در قرن سیزدهم (هجوم مغولان) و قرن بعد از آن (حمله تاتارها) جریان افول علمی از یکی دو قرن پیش در حال تکوین بود. شکل دیگر منحنی زمانی صعود و نزول این است که مقطع زمانی زندگی دانشمندان پر آوازه عصر طلایی را که مجالی برای نام بردن نیست ببینیم اکثریت قریب به اتفاق دانشمندان صاحب نام اسلامی در عرض قرون هشتم تا دوازدهم درخشیده اند. به جز استثنائات از قرن دوازدهم به بعد با نامهای مشهور مواجه می شویم. عصر طلایی اسلام از نیمه دوم قرن هشتم یعنی یک قرن و نیم بعد از ظهور اسلام آغاز شد و از قرن یازدهم رو به خاموشی رفت و در ایران تا نیمه دوم قرن نوزدهم یعنی هفتصد سال ادامه یافت. افرادی چون دکتر مهدی فرشاد و جورج سارتون و آئین مدرسی» را عامل افول علمی می داند زیرا در حوزه خلافت فراگیری لوم غیردینی و فلسفه در مدارس ممنوع بود و فقط آموزش مطالب دینی مجاز بود. اما سازتون معتقد است با پیدایش رنسانس و غلبه خردگرایی غربی حصار آیین مدرسی را شکستند و علم را به جلو سوق دادند پس اگر قائل باشیم که در اصل تفاوت نژادی میان شرق و غرب نیست باید بپذیریم عقب ماندگی یکی و پیشرفت دیگری از مجموعه ای از عوامل اقلیمی، سیاسی، اجتماعی و اقتصادی نشأت می گیرد.
عوامل دیگری نیز سبب عقب ماندگی هستند بنابراین ما برای تحولات بعدی به سراغ استعمار رفتیم اما برای مشکلات هزار سال پیش نمی توان به سراغ استعمار و عاوامل خارجی رفت. بنابراین برای یافتن آن عوامل باید به کالبد شکافی تحولاتی که بیش از هزار سال پیش واقع شده اند، بپردازیم. از جمله این عوامل که غالباً یک فرضیه است ادواری بودن تمدنهاست، خر تمدنی پس از صعود به تدریج شروع به افول می کند که دکتر فرشاد از آن با نام«نظریه ارگانیسمی تاریخ» نام می برد. از نظر او هر فرهنگ و تمدنی پس از کمال به مرحله زوال می رسند. به اعتقاد او این افول از آنجا شروع می‌شود که منابعی که باعث پیشروی فکری مسلمین بوده به تدریج تمام شده است و در اثر بوجود نیامدن منابع جدید در جا زدن مسلمانان آغاز می شود. البته فرشاد به عوامل بیرونی سیستم و آنچه او بدان «زمینه های مخالفت فکری» اطلاق می کند نیز اشاره می نماید اما آنها را تنها عوامل تشدید کننده پیری و انحطاط سیستم حکمت طبیعی در عالم اسلام می داند. اساس استدلال او را می توان چنین خلاصه کرد که ابتدا با برخورداری از جریانات علمی موجود در قلمرو امپراطوری اسلام رشته های علم بارور و عصر طلایی اسلام بوجود آمد اما این ذخائر نامحدود و بی پایان بود و نیاز به رشد داشت علم جبور است با محیط پیرامون خود رابطه برقرار کند و در جریان این ارتباط علم رشد می کند و بجلو می رود. بنابراین هر دو نظریه «ارگانیستی تاریخ» و «ادواری بودن تمدنها» با افول علمی ایران سازگاری دارند. اما علت آن چه بود؟ چرا محیط علمی با بحث باروری عصر طلایی اسلام شد اما بعداً محیط به جای تغذیه این نوزاد زهر وارد پیکر او کرد. به نظر می رسد که ببنیم اساساً عصر طلایی چگونه بوجود آمد و علل پژمرده شدن آن چرا و چگونه بوجود آمدند.


دانلود با لینک مستقیم


دانلود مقاله ما چگونه ما شدیم؟ ریشه یابی علل عقب ماندگی در ایران