هایدی

مرجع دانلود فایل ,تحقیق , پروژه , پایان نامه , فایل فلش گوشی

هایدی

مرجع دانلود فایل ,تحقیق , پروژه , پایان نامه , فایل فلش گوشی

دانلود مقاله کامل درباره راز و رمز نوشتن 64 ص

اختصاصی از هایدی دانلود مقاله کامل درباره راز و رمز نوشتن 64 ص دانلود با لینک مستقیم و پر سرعت .

لینک دانلود و خرید پایین توضیحات

فرمت فایل word  و قابل ویرایش و پرینت

تعداد صفحات: 64

 

راز و رمز نوشتن

نوشتن برای خواندن

خواندن نیمة دوم نوشتن است. در آغاز خواندن شفاهی بود. آدمی نخست رمز گفتاری کلام را آفرید و سپس رمز نوشتاری آن را. به همین سبب راه تفهیم و تفاهم و اساس همه یادگیریها زمانی بس دراز زبان سمعی یعنی گفتن و شنیدن بود. هنگامی که آدمی رمز نوشتاری کلام را آفرید، تفهیم و تفاهم و یادگیری از راه زبان بصری، یعنی نوشتن و خواندن، نیز برایش امکان‌پذیر شد. در زبان بصری همان نشانه‌های زبان سمعی به صورت نشانه‌های بصری الفباء که جانشین نشانه‌های صوتی هستند، به کار می‌روند.

بیسواد کاربردش در تفهیم و تفاهم زبان سمعی است و با سواد هم زبان سمعی و هم زبان بصری. اگر در روزگاران بسیار دور از سخن قصه‌گو و شاعر و دانشی که سینه به سینه به ما رسیده بود و به زبان می‌آمد لذت می‌بردیم، هنوز هم لذت این خواندن شفاهی را، چه از شنیدن سخن گویندگان و چه برنامه‌های رادیو و تلویزیون و تئاتر و سینما و مانند آن نه تنها از دست نداده‌ایم، بلکه بر آن افزوده‌ایم.

در ادبیات شفاهی، یا خواندن از راه گوش، هنگامی که گوینده و شنونده رو در روی یکدیگر باشند، ارتباطی مستقیم میان آن دو برقرار می‌شود. برای مثال، در صحنه تئاتر این ارتباط میان بازیگر و بینندة شنونده دو جانبه است. بازیگر احساسات و معنی و مقصود نویسنده را درک کرده است و آن را بازگو و مجسم می‌کند. در همان زمان احساسات و برداشت بیننده و شنونده را هم در می‌یابد و نسبت به آنها واکنشی پیدا می‌کند و به آنها پاسخ می‌دهد. اما این به آن معنا نیست که همیشه گوینده بیان کنندة احساسات و عواطف و معنی و مقصود گفته‌هائی است که شنیده است یا خوانده است. بسیاری از کتابهای مورد علاقة مردم سالهاست که به وسیلة باسوادی برای گروهی بیسواد خوانده می‌شود. چه بسیار پیش آمده است که خواننده این کتابها بر حسب سواد و فهم و درک و ذوق و برداشت خویش نوشته نویسنده‌ای را برای شنوندگان ترجمه و تشریح و تفسیر کرده است که با معنی و مقصود و احساسات نویسنده تفاوتی فاحش داشته است.

وقتی که نوشته به زندگی اجتماعی ما راه یافت، دیگر ارتباط گوینده و شنونده به صورتی که بیش از آن بود امکان‌پذیر نشد. هرگز نمی‌توانیم یقین داشته باشیم که آنچه خواننده می‌خواند همان قصد نویسنده است. هر خواننده از آنچه می‌خواند برداشتی خاص خود دارد. نویسنده‌ای را موفق می‌دانیم که این برداشت متفاوت را تا آنجا که می‌تواند به حداقل برساند. به همین سبب است که می‌گوئیم خواندن نیمه دوم نوشتن است. نوشتن وسیله‌ای است برای فرستادن و دریافت پیام. نوشته‌ای که آسانتر خوانده شود، درست فهمیده شود، و بیشتر خوانده شود، به هدف نزدیکتر است.

برای اینکه به اهمیت و راز و رمز نوشتن پی ببریم، ناگزیر باید بدانیم نیمة دوم آن یعنی خواندن، چگونه صورت می‌گیرد و کمی دقیقتر و از دیدی علمی هنگام نوشتن به خواندن توجه داشته باشیم.

منظور از خواندن و مطالعه چیزی جز درک مطالب نوشته شده و شناخت ارزشها و معانی و مفاهیم کلمه‌ها و عبارتها و جمله‌ها و دریافت دانستنیها و معنی و مقصود و پیامی که نویسنده با رمز کلام نوشته است، نیست. قصد این است که خواننده به اندیشه‌ای که در نوشته پنهان است پی ببرد. اگر هنگامی که مشغول مطالعه هستید کتاب یا نوشته را کنار بگذارید و اندکی به آنچه سبب شده است بتوانید مطالعه کنید بیندیشید، بهتر درخواهید یافت که چگونه بنویسید.

هنگامی که مشغول مطالعه هستید، کاری بس پیچیده انجام می‌دهید که حاصل سالها تجربه و دانش‌اندوزی است:

1- با یک نگاه واژه‌ها را باز می‌شناسید. چرا؟ چون هر یک را صدها بار پیش از آن شنیده‌اید، دیده‌اید، و شناخته‌اید. شکل آن واژه در ذهنتان به صورت آوای واژه شناخته می‌شود. زیرا با قراردادهای رمز گفتاری زبان از پیش آشنا بوده‌اید و رمز نوشتاری، که در زبان بصری به جای رمز گفتاری به کار می‌رود، برایتان بیگانه نیست و ذهنتان به آسانی کشف رمز می‌کند.

2- معنی هر واژه از ذهنتان می‌گذرد. چرا؟ چون معنی آن واژه را پیش از آن می‌دانسته‌اید.

3- از مجموعة معانی واژه‌هائی که خوانده‌اید معنی تازه‌ای از ذهنتان می‌گذرد. چرا؟ چون تجربه‌ها و دانشهای قبلی شما برای یافتن این معنی تازه، که در ضمیر عبارت یا جمله است، به شما کمک می‌کند تا پیام نویسنده را از مجموعة واژه‌هائی که برای بیان اندیشه‌ای بکار برده است دریابید.

4- دربارة آنچه خوانده‌اید واکنشی نشان دهید. چرا؟ چون تجربه‌ها و دانشهای قبلی شما را به تفکر وا می‌دارد تا دربارة آنچه خوانده‌اید اندیشه کنید و به داوری برخیزید.

این گونه خواندن پیشرفته‌ترین نوع مطالعه است، و نوشته‌ای ارزش خواندن دارد که سرانجام خواننده را به اندیشیدن و تفکر برانگیزد. اگر نوشته‌ای دست‌انداز و دشواری خواندن و فهم و درک نداشته باشد، و اگر خواننده‌ای راه درست خواندن را از کودکی آموخته باشد، و به تندخوانی- یعنی مهارت در خواندن- خو گرفته باشد، با میدان دید وسیعتری گروهی از واژه‌های یک جمله را یکجا خواهد دید و خواهد توانست همة یک جمله یا قسمتی از یک جمله را ببیند و بخواند. چنین مهارتی در تندخوانی یکسویه نمی‌تواند باشد. سوی دیگر دستیابی به این گونه خواندن نوشتة نویسنده است که راه را با دشواریهای نوشته بر خواننده نبندد.

چشم در هنگام خواندن به صورت خطی مستقیم و پیوسته روی واژه‌ها حرکت نمی‌کند، بلکه حرکت آن بر روی هر سطر از نوشته از لحظه‌های پی در پی مکث و جهش تشکیل شده است. لحظه‌ای توقف می‌کند، سپس با سرعت به چپ یا به راست (بسته به جهت خط) جهش دارد و دوباره مکث می‌کند. چشم فقط وقتی که مکث می‌کند می‌تواند ببیند و زمانی که در حال جهش است قدرت بینائی ندارد. چشم در حدود 90% زمانی را که صرف خواندن می‌کند در حال مکث است. مهارت در خواندن را اگر به درجه‌هائی تقسیم کنیم چشم یک خوانندة ماهر در خواندن یک سطر معمولی (در حدود 12 سانتیمتر) 3 تا 4 بار، یک خوانندة نیمه ماهر 7 تا 8 بار، و یک خوانندة ناتوان 11 تا 12 بار مکث می‌کند.

نویسنده‌ای که با توجه به میزان مهارت خواننده نمی‌نویسد. حتی خواننده ماهر و تندخوان را ناگزیر به کندخوانی می‌کند. به همین سبب است که می‌گوئیم به نوشته‌هائی نیاز داریم که گذشته از محتوا، راز و رمز نوشتن در آنها درست به کار برده شده باشد و به معنی درست کلمه خوانده شود، نه اینکه فقط نگاه خواننده از روی آنها بگذرد. نوشته‌ای به درستی خوانده می‌شود که به راستی نوشته شده باشد، نه اینکه فقط بر کاغذ نقش یا چاپ شده باشد.

نوشتار به جای گفتار

گفتیم که اگر کسی سخنی برای گفتن داشته باشد و راز و رمز کاربرد نشانه‌های بصری کلام را بداند، سخنی هم برای نوشتن دارد. پس نوشتن برای آنها که می‌دانند چه بنویسند و چگونه بنویسند ساده و آسان است. گفتار تبدیل اندیشه است به نشانه‌های صوتی برای انتقال به دیگری. نوشتار هم تبدیل اندیشه است به نشانه‌های بصری برای انتقال به دیگری. آنها که نوشتن را دشوار می‌دانند، اگر ریزه‌کاریهای تبدیل اندیشه به کلام مکتوب را بیاموزند، امکان دارد که جرئت نوشتن را از دست بدهند، ولی دیگر می‌دانند که در تاریکی قدم بر نمی‌دارند. نوشتن هم، چون گفتن، آن قدر لذتبخش است که کمتر می‌توان پس از پیروز شدن در نخستین نوشته دست از نوشتن برداشت. نوشتن گونه‌ای از خلق کردن است و انسان همیشه از خلق کردن لذت می‌برد.

تفاوت میان اندیشیدن و گفتن، اندیشیدن و نوشتن، همان نشانه‌هائی است که برای بیان و تجسم اندیشه به کار می‌بریم. اگر نوشتن را دشوارتر از گفتن می‌دانیم، به این سبب است که این دو عمل را از دو مقولة جداگانه می‌دانیم. حال آنکه نوشتن همان گفتن است، با تفاوتهای زیر:

1- در گفتن، رمزها و نشانه‌های سمعی کلام را به کار می‌بریم، و در نوشتن رمزها و نوشته‌های بصری را. هر چه این رمزها برای خواننده آسانتر کشف شود، نوشته زودتر و بهتر خوانده و فهمیده می‌شود.

2- در گفتن گاهی عبارتها یا جمله‌ها را تکرار می‌کنیم. در نوشتن از تکرارهائی که به آنها نیازی نیست پرهیز داریم.

3- در گفتن، به سبب محدودیت زمان، گاه برای یافتن بهترین و مناسبترین واژه که بیانگر اندیشه‌مان باشد فرصت کافی نداریم، به همین سبب واژه‌های مترادف فراوان در بیان به کار می‌بریم. در نوشتن این فرصت را داریم که مناسبترین واژه را برگزینیم و از آوردن واژه‌های مترادف، که گاهی فهم اندیشه را پیچیده می‌کند، بپرهیزیم.

4- در گفتن، زبان محاوره به کار می‌بریم، یعنی واژه‌ها را به صورت مخفف و شکسته به زبان می‌آوریم. در نوشتن واژه‌ها را بصورت کامل می‌نویسیم و حروف اضافه را حذف نمی‌کنیم.


دانلود با لینک مستقیم


دانلود مقاله کامل درباره راز و رمز نوشتن 64 ص

تحقیق موانع صادرات مرکبات 64 ص

اختصاصی از هایدی تحقیق موانع صادرات مرکبات 64 ص دانلود با لینک مستقیم و پر سرعت .

لینک دانلود و خرید پایین توضیحات

فرمت فایل word  و قابل ویرایش و پرینت

تعداد صفحات: 73

 

مقدمه

کاهش درآمدهای حاصل از صدور نفت و نوسانات شدید آن ،افزایش جمعیت کشور،کاهش قدرت خرید درآمدهای نفتی در نتیجه بر هم خوردن رابطه مبادله به نفع کشورهای صنعتی و پیشرفته در راه تجارت با کشورهای جهان سوم و از همه مهمتر پایان پذیر بودن منابع طبیعی و از جمله نفت،باید زنگ خطر را برای ما و خصوصاً برای برنامه ریزان و سیاست گذاران اقتصادی کشور به صدا در آورده و ما را به این باور رسانده باشد که توسعه صادرات غیر نفتی و رهایی یافتن از اقتصاد تک محصولی متکی به درآمدهای نفتی ،ضرورتی اجتناب ناپذیر است.

امروزه توسعه صادرات غیر نفتی تنها به افزایش در آمدهای ارزی از طریق صدور انواع کالاهای ساخته شده و خدمات محدود نمی شود بلکه توسعه صادرات نقش مهمتری را به عنوان یک استراتژی رشد و توسعه اقتصادی بر عهده دارد.در اجرای استراتژی توسعه صادرات بخش های مختلف اقتصادی شامل:صنعت،معدن،خدمات،بهداشت،کشاورزی و غیره مورد توجه قرار می گیرد.

با توجه به این نکته که کشورمان به دلیل شرایط خاص اقلیمی و جغرافیایی جزو معدود کشورهای دنیا است که قابلیت های بالایی در تولید محصولات کشاورزی داراست و از نظر تنوع تولیدات در بخش باغداری و محصولات باغی سومین کشور دنیا پس از کشورهای چین(ترکیه و آمریکا)می باشد.می توان بعنوان بخشی از استراتژی توسعه صادرات کشور به بخش کشاورزی و باغداری معطوف شد و با تولید انواع محصولات کشاورزی و باغی علاوه بر تأمین نیازهای داخلی،به صدور این محصولات و در آمدهای ارزی حاصل از آن چشم داشت.

تعریف موضوع

موضوعی که در این تحقیق مورد بررسی قرار خواهد گرفت(بررسی موانع صادرات مرکبات کشور و ارایه راه کارهایی برای افزایش صادرات آنها)می باشد.

کشور ما سرزمین پهناوریست که از شرایط آب و هوایی و اقلیمی بسیار متنوعی برخوردار است.همین شرایط آب و هوای و اقلیمی متنوع زمینه بسیار مساعدی را برای تولید انواع و اقسام محصولات کشاورزی فراهم آورده است.

بخشی از این تولیدات به مصرف داخلی می رسد و بخش قابل توجهی از آن نیز قابل صدور به سایر کشورها ی دنیا است.مرکبات نیز بدلیل همین شرایط مساعد آب و هوایی و خاک مناسب در اغلب نقاط کشور،بویژه ،شمال و جنوب کشور قابل کشت و پرورش و ذکر این نکته ضروری است که تولید فعلی مرکبات کشور در صدی است که مقدار قابل توجهی از آن قابل صدور است و هم اینکه به دلیل استعداد فراوان کشور در تولید این محصولات ،می توان با افزایش سطح زیر کشت و در نتیجه تولید آن به افزایش صادرات آن امیدوار بود.پس با توجه به ظرفیت موجود صادرات این محصولات می توان مقدار قابل توجهی از وارد سیستم اقتصادی کشور با توجه به اینکه در برنامه های اقتصادی دولت برای صادرات محصولات غیر نفتی اهمیت خاصی قائلند. لذا بررسی و تفحص پیرامون این موضوع می تواند راهگشا باشد.

اهمیت تحقیق :

این تحقیق اگر انجام شود چه اهمیتی دارد؟

صادرات فعالیتی پیچیده بوده و دارای ظرافت های خاص خویش است .توسعه صادرات امری آسان نیست .برای فروش بیشتر کالا به خریداران خارجی شرایط و عوامل مساعد بسیاری لازم است.

مرکبات یکی از انواع محصولات کشاورزی است که جزء اقلام صادراتی کشور قرار دارد.برای ارائه خدمات بهتر بایستی موانعی بر سر راه صادرات مرکبات وجود دارد شناسایی و راهکارهایی مناسب ارائه شود تا اینکه بین ظرفیت صادراتی این محصول و حجم صادرات آن توازن برقرار شود.

با توجه به تحقیقاتی که در این زمینه انجام شد،مشاهده شده است که کشورهایی که تولید بسیار پایین تری نسبت به کشور ما دارند، چندین برابر صادرات مرکبات دارند. لذا ضرورت پرداختن به این موضوع پیدا کردن موانعی که پیش روی ماست بسیار اهمیت دارد.

هدف از انتخاب موضوع

مرکبات یکی از انواع محصولات کشاورزی است که در سال های اخیر جزو اقلام صادراتی کشور قرار گرفته است .با توجه به اینکه ظرفیت صادراتی این محصول بسیار بیشتر از حجم فعلی صادرات آن است این تحقیق بدنبال این است که موانع موجود صادرات مرکبات را شناسایی و معرفی کند.

قلمرو مکانی تحقیق

از نظر مکانی مراکز عمده تولید و صدور مرکبات در جهان و از جمله کشورمان مورد بررسی قرار گرفته و همچنین کشورهای عمده مقصد صادرات مرکبات در جهان خصوصاً کشورهای


دانلود با لینک مستقیم


تحقیق موانع صادرات مرکبات 64 ص

تحقیق در مورد زندگی حضرت مولانا 64 ص

اختصاصی از هایدی تحقیق در مورد زندگی حضرت مولانا 64 ص دانلود با لینک مستقیم و پر سرعت .

لینک دانلود و خرید پایین توضیحات

فرمت فایل word  و قابل ویرایش و پرینت

تعداد صفحات: 65

 

مقدمه :

زندگی حضرت مولانا

 اسم اصلی مولانا محمد جلال الدین است. مولانا  و رومی هم نام هائی است که بعداً به او داده شده است. اسم مولانا که به معنی مولا و آقاست در زمان جوانی او هنگامی که در قونیه به تدریس مشغل بود به او داده شده است. اوائل، این اسم از طرف شمس الدین تبریزی و سلطان ولد و کسانی که مولانا را دوست داشتند مورد استفاده قرار گرفته و بعدها به صورت عادت به عنوان سمبلیک به جای اسم اصلی مورد استفاده قرار گرفته است. رومی به معنای آناتولی است شناختن او به عنوان رومی از آنجائیست که وی در قرون گذشته که به کشور آناتولی دیار روم گفته می شد و قونیه هم یکی از ایالت های این کشور بود سال های متمادی زندگی کرد بخش زندگی از عمر خود را در آن دیار سپری کرده  و نهایت داشتن آرامگاه او در آن شهر می باشد.

محل وتاریخ تولد مولانا:

محل تولد شهر بلخ در افغانستان امروزی است که بزرگ ترین مرکز فرهنگی قدیمی ترک هاست. تاریخ تولد او نیز 30 سپتامبر 1207 مصادف با 6 ربیع الاول 604 می باشد.

نسب مولوی:

مادرش منسوب به یک خانواده اصیل است. دختر رکن الدین امیر بلخ به نام مومنه خاتون می باشد، جد مادری اش از شاهزادگان ترک خوارزمشاهی است ( به سال 1157 خاقان ترک شرق). پدرش با عنوان سلطان العلما شناخته شده و اسم اصلی او محمد بهاءالدین ولد است، پدربزرگش حسین خطیبی فرزند احمد خطیبی است. به نظر افلاکی حسین خطیبی عالم بزرگی بود که علمش  مانند دریا توسعه پیدا کرده بود. شخصیتی مانند رضی الدین نیشابوری که هم شاعری خوش ذوق و از بزرگان علوم دینی به شمار می رود از شاگردان او بود.

با توجه به منابع و آثار دوستداران و مریدان مولانا نسب سلطان العلما بهاءالدین ولد از جهت مادری باچهارده نسل به نوه حضرت محمد (ص) یعنی به حضرت حسین (ع) و از جهت پدری با ده نسل به اولین دوست از چهار دوست اصلی پیامبر یعنی به حضرت ابوبکر صدیق می رسد.

 شخصیت پدر مولانا یعنی حضرت بهاءالدین ولد:

بهاءالدین ولد در سال 1150 میلادی در بلخ متولد شد و با علم معنوی پدر و پدربزرگش رشد کرده و هم چنین از نجم الدین کبری (1221- ؟) کسب فیض نمود. بهاءالدین ولد در تمامی علوم نظیر نداشت. بهاءالدین ولد که علمش مانند دریای بیکران و از علوم ربانی و الهی نشأت گرفته بود تنها استادی بود که فتواهای بسیار مشکل دیار خراسان را حل و فصل می نمود. او از اوقاف چیزی نمی گرفت و حقوقی که از خزینه ی دولت به او اختصاص داده شده بود امرار معاش می کرد. باتوجه به اتفاق نظر در مورد روایات و منابع، عالمان و مفتی های اعظم آن دوران با اشاره معنوی حضرت محمد (ص) عنوان سلطان العلماء رابه بهاءالدین ولد داده اند و از این زمان به بعد به جای بهاءالدین ولد از عنوان سلطان العلماء استفاده شده است. دادن این عنوا را با عادات ترک ها هم می توان تشریح کرد. ترک ها هیچ وقت راضی نبودند که افراد و اشخاص دارای قابلیت بالا و صاحبان فضیلت بدون شناخته شدن فراموش شده و از میان بروند. برای این که این گونه افراد در نظر مردم متشخص شوند و برای این که مردم را برای فراگیری علم و عرفان متمایل کنند به این اشخاص لقب وعنوانی که مناسب شأن آنان بود می دادند. این رسم و عادت دلیل روشنی است که ترک ها نسبت به علم و فضیلت احترام خاصی قائلند. حتی به موجب رسوم و عادات مجبورند روی امضاها از این عناوین استفاده نمایند. آنها این عناوین بدست آورده را برای خود یک درجه معنی محسوب کرده و از این موضوع کبر و غرور به خود راه نمی دهند. بهاءالدین ولد که لباس و پوشش عالمان زمان خود را داشت   به موجب عادت بعد از نماز صبح به تدریس به مردم مشغول می شد. بعد از نماز ظهر برای دوستانش صحبت می کرد. روزهای دوشنبه هم برای عموم مردم وعظ و خطابه می کرد. بطور کلی در اثناء وعظ افکار اشخاصی که نظر فیلسوف های یونان را مورد پسند قرار می دادند را رد می کرد و می گفت: «کسانی که کتاب های سماوی (مربوط به خداوند) را به کول انداخته و به نوشته های پاک شده و ناخوانای فیلسوفان ارزش و اعتبار می دهند چگونه نجات خواهند یافت؟» دراین میان بر علیه فخرالدین رازی که فلسفه ی یونان را تدریس می کرد و از آن دفاع می نمود و هم چنین بر علیه خوارزمشاه که از رازی حمایت می کرد سخن می راند و آنها را اهل بدعت می خواند (مسائلی در دین که در زمان پیامبر نبوده و افرادی که بعد از رحلت پیامبر مسائل دیگری وارد دین کرده اند) و چنین می گفت: «بهتر از راه رفتن محمد مصطفی (ص) و راست تر از راه او ندیدم.»

 خروج مولانا همراه پدرش از بلخ و ورودشان به قونیه:

در اصل فخرالدین رازی به اهل تصوف با نظر مناسبی نگاه نمی کرد و احترام و حرمت مردم به بهاءالدین ولد در حد و اندازه خوارزمشاه را نمی توانست تحمل کند و از موضع گیری حضرت بهاءالدین بر علیه خودش ناراحت بود و او این مسائل را به خوارزمشاه خبر داد. قلب شیخ بهاءالدین از خوارزمشاه شکست و تصمیم گرفت که بلخ را ترک کند.اما محققین علت خروج بهاءالدین ولد از بلخ را استیلای مغول نشان می دهند. سلطان العلماء افراد خانواده و دوستانش در تاریخ 1213-1212 بلخ را ترک کردند. سلطان العلماء قبل ازترک بلخ نیت کرده بود تا به حج مشرف شود. او به نیشابور رفته به کاروان حج ملحق شد در نزدیکی بغداد به محافظینی که از او پرسیدند که از کدام قوم هستی. از کجا می آیی و به کجا می روی، سلطان العلماء این جواب معنی دار را به آنان داد: «از خدا آمدیم و به خدا می رویم و غیر از خدا هیچ کس قدرت و نیرو ندارد. زمانی که این سخن به شیخ شهاب الدین سهروردی (1325-1145) رسید او گفت: «این سخن را غیر از بهاءالدین ولد بلخی کسی نمی گوید. او با محبت و صمیمیت به استقبال حضرت بهاءالدین شتافت. زمانی که این دو بهم رسیدند، شیخ شهاب‌الدین از قاطرش پیاده شده با احترام و نزاکت زانوی بهاءالدین ولد را بوسید. احترام قلبی اش را به او رسانید. بهاءالدین ولد سه روز در بغداد ماند و به سوی کعبه در مسیر کوفه حرکت کرد. بعد از این که فرائض حج را به اتمام رساند در برگشت به شام رفت. مولانا فرزند بهاءالدین همراه پدر بود. آنان به همراه کاروان از شام به مالاتیا (اکنون یکی از استان های ترکیه است) از آنجا به ارزنجان وسپس به کارامان عزیمت کردند. مدتی را در کارامان سپری نموده و در نهایت قونیه را انتخاب و در آنجا مسکن گزیدند.


دانلود با لینک مستقیم


تحقیق در مورد زندگی حضرت مولانا 64 ص