هایدی

مرجع دانلود فایل ,تحقیق , پروژه , پایان نامه , فایل فلش گوشی

هایدی

مرجع دانلود فایل ,تحقیق , پروژه , پایان نامه , فایل فلش گوشی

دانلود مقاله نقش اسطوره در ادبیات ایران

اختصاصی از هایدی دانلود مقاله نقش اسطوره در ادبیات ایران دانلود با لینک مستقیم و پر سرعت .

 

 

 

نقش اسطوره ها در ادبیات
اسطوره‌ها قدمتی به اندازه عمر بشر دارند. در سرتاسر زمانها و مکانها انسان سعی کرده است برای خود اسطوره‌ای پیدا کند و حتی بسازد. با گسترش شهرنشینی و بعد از آن صنعتی‌شدن جوامع آنچه که تغییر کرد وضع زندگی افراد بشر بود و این اسطوره‌ها بودند که از نسل‌ها قبل باقی ماندند. در دنیای جدید که هر روز ارتباط انسان با سنت و پیشینه فرهنگی وی تضعیف می‌شود این اسطوره‌ها هستند که قادرند این ارتباط معنوی را حفظ کنند اما ممکن است دیگر به آن شکل سنتی نباشد و در قالبی جدید و امروزی بازتولید شوند. این نیاز بشر است. با این اوصاف اسطوره‌سازی و اسطوره‌شناسی در زمینه کودکان و نوجوانان از اهمیتی دوچندان برخوردار است زیرا نسل جدید پشتوانه و به‌وجودآورنده جوامع آینده هستند و انتقال پیشینه فرهنگی به آنها تضمین‌کننده بقای فرهنگی جامعه است. در این گزارش سعی بر آن است تا با بررسی تعاریف اسطوره‌ از دیدگاه‌های مختلف به دلایل ضعف اسطوره‌پردازی در ادبیات کودک و نوجوان کشورمان بپردازیم.

 

اسطوره چیست؟
تا کنون تعریف دقیقی از اسطوره ارائه نشده است. دانشنامه ویکی پدیا (wikipedia) در تعریف اسطوره به نقل از «میرچاالباده» دین‌شناس رومانیایی، این چنین می‌نویسد: اسطوره نقل‌کننده سرگذشت قدسی و معنوی است، راوی واقعه‌ای است که در زمان نخستین رخ داده است. در نظر «یونگ» و «فروید» اسطوره‌شناسی دانشی است که از فرافکنی نمادین تجربیات روانی نوع بشر به وجود آمده است.
«روح‌الله مهدی پورعمرانی»، پژوهشگر ادبیات کودک و نوجوان، در تعریف اسطوره می‌گوید: معمولاً برای کهن الگوها و اسطوره‌ها تعاریف ناروشنی وجود دارد. اسطوره یک موجود انسانی است که در یک ابرمرد یا ابرزن نمود یافته است.
با توجه به تعاریف اسطوره، بزرگان دینی و پیامبران را نمی‌توان در غالب اسطوره‌ تعریف کرد، بلکه شاید بتوان در مورد آنها لفظ «اسوه»‌ را به کار برد. «اسوه»‌ نیز مانند اسطوره شخصیتی است که در همه زمینه‌ها انسانی کامل است با این تفاوت که مصون از خطاست.
«مهدی پورعمرانی» نیز این مطلب را تأیید می‌کند و می‌گوید: برخی اسطوره‌ها و شخصیت‌های مذهبی مصون از اشتباه بوده‌اند. بنابراین شخصیت‌های دینی نیز تمام ویژگی‌های اسطوره را دارند با این تفاوت که مصون از خطا و اشتباه‌اند.
کارکردهای روانشناختی اسطوره
«شهرام اقبال‌زاده» پژوهشگر ادبی و دبیر انجمن نویسندگان کودک و نوجوان در این زمینه می‌گوید: برخی از نظریه‌پردازان روانشناسی (یونگ و...) معتقدند «ناخودآگاه قومی و ملی» در کارکرد اجتماعی، فرهنگی و روانی آن ملت تأثیر دارد و از آن تحت عنوان «کهن الگو» یاد می‌کنند. اسطوره‌ها کهن‌الگوهای هر ملت‌اند که در ناخودآگاه آن ملت تأثیر دارند.
همچنین کارکرد روان‌شناختی اسطوره‌ها را می‌توان در قالب همزادپنداری توضیح داد، چون انسان‌ها دارای یک سری ضعف‌ها و سرخوردگی‌های طبیعی در زندگی می‌شوند از طریق اسطوره‌ها و اسطوره‌پردازی سعی در برطرف‌کردن نقص‌های خود دارند و شخصیت خود را در چارچوب اسطوره به‌وجودآمده تعریف می‌کنند.

 


نقش اسطوره در ادبیات کودک و نوجوان
نقش اسطوره در ادبیات کودک و نوجوان را در دو زمینه می‌توان بررسی کرد. اول زمینه روان‌شناختی، دوم زمینه فرهنگی.
در زمینه اول آنچه اهمیت دارد و اکثراً مورد توجه قرار می گیرد همان همزادپنداری کودک با اسطوره است. به عبارتی اسطوره به نوعی نقش روان‌درمانی برای کودک دارد و کودک می‌تواند نقص‌ها، ضعف‌ها و شکست‌های خود را در قالب اسطوره تخلیه نماید.
در زمینه دوم، انتقال مواریث فرهنگی و پشتوانه‌های تاریخی یک سرزمین به نسل‌های بعد مورد توجه قرار می‌گیرد که به نوعی تداوم فرهنگی یک جامعه را ممکن می‌سازد. از طرف دیگر القای اسطوره‌های سرزمینی به کودکان از طریق ادبیات به تقویت «ما»ی فرهنگی و به طور کلی انسجام فرهنگی- اجتماعی جامعه کمک می‌کند.
شخصیت‌های دینی که با عنوان «اسوه» از آنها یاد می‌شود علاوه بر این دو کارکرد، نقش دیگری نیز در زمینه شخصیت‌سازی افراد و به ویژه کودکان بازی می‌کنند و آن ارائه الگویی از یک انسان کامل است. توجه به این شخصیت‌ها در زمینه ادبیات کودک و بازنمایی آنها به نحوی مناسب در این چارچوب می‌تواند نقشی مؤثر در زمینه رشد معنوی و «جامعه‌پذیری دینی» کودک داشته باشد.
اقبال‌زاده در مورد نقش اسطوره در ادبیات کودک می گوید: در ادبیات کودک جنبه تخیل کودک قوی است و چون کودک کمال و قدرت را دوست دارد اگر بتوانیم این پیوند را با تاریخ برقرار کنیم مورد توجه قرار می‌گیرد. در غرب از بن‌مایه‌های اسطوره‌ای کمک می گیرند و به صورت خلاق استفاده می‌کنند.
چرا در ادبیات کودک اسطوره‌سازی نداشته‌ایم؟
این موضوع، موضوعی کلی و پیچیده است و با توجه به زاویه‌ای که به آن نگاه می‌شود نتیجه‌گیری‌های متفاوتی می‌تواند در بر داشته باشد.
محسن مؤمنی، نویسنده و رئیس مرکز آفرینش‌های ادبی حوزه هنری در این زمینه می‌گوید: «در گذشته فکر غلطی به نویسندگان ما القا شد که متأسفانه پاک‌کردن این فکر غلط بسیار سخت است. فکر غلط این بود که امروزه دوران قهرمان‌ها و پهلوان‌ها تمام شده و داستان امروزی باید خالی از این چیزها باشد. اما اینگونه نیست. در این زمینه آن طور که باید و شاید کار نشده که دلیل آن شاید همین فکر غلط باشد. از سوی دیگر ما در کشوری زندگی می‌کنیم که خیلی قهرمان داریم. شاید از فرط زیادی به راحتی از کنارشان می‌گذریم و متأسفانه در رسانه‌ها نیز به آنها پرداخته نمی‌شود.
از سوی دیگر «شهرام اقبال‌زاده» این مسأله را به زمینه‌های اجتماعی- فرهنگی گذشته مرتبط می‌داند و می‌افزاید: دلیل این امر شاید یک نوع سرگشتگی فرهنگی باشد. بعد از مشروطیت که ما ایرانی‌ها با فرهنگ غرب آشنا شدیم، دچار سرگشتگی شدیم و واکنشمان در زمینه فرهنگ غرب یا به صورت طرد بود یا شیفتگی.
تنها گروه اندکی بودند که به پیشینه فرهنگی توجه داشتند. جریان فرهنگی و ادبی دچار افراط و تفریط شد.
ادبیات باید هویت ملی داشته باشد تا جهانی شود. ما باید از دستاوردهای غرب آگاهانه و با تأکید بر پیشینه تاریخی خودمان استفاده کنیم، یعنی نگاه انتقادی به گذشته و امروز داشته باشیم.
وی با ذکر مثالی بیان می‌کند: چرا ایرانی ها می‌خواهند کالای خارجی بخرند؟ شاید بگویید چون کیفیت کالاهای خارجی بهتر است. اما نه. دلیل آن این است که به خودباوری نرسیده‌ایم. در زمینه اسطوره نیز همین‌طور است. بیشتر نویسنده‌ها مجذوب غرب‌اند و به نیازهای مخاطب توجه ندارند و نوعی خلأ بین مخاطب و نویسنده وجود دارد. رسانه‌ها نیز تأثیر دارند. اکثر رسانه‌های ما تحت تأثیر موج فرهنگی غرب‌اند. رسانه‌ها به میزانی که به هری پاتر و ستاره‌های فوتبال غربی می‌پردازند به اسطوره‌های ایرانی توجه ندارند. دلیل دیگر این است که نویسنده‌های ما کم می‌خوانند، نیازهای نسل جدید را نمی‌شناسند و از پیشینه تاریخی و ادبیاتی کشور آگاهی کافی ندارند تا بتوانند آن را در قالب داستان برای کودکان بیان کنند.
«مهدی پورعمرانی» نیز دلیل اصلی را در کم‌کاری نویسندگان می‌داند و می‌گوید: «کم‌کاری نویسندگان ایرانی در زمینه تولید آثار باعث شده بسیار از مصرف‌کنندگان ایرانی به سمت ادبیاتی کشیده شوند که با فرهنگ ما همخوانی ندارد. کم‌کاری نویسندگان باعث شده که اسطوره‌های ما کمرنگ شوند.

 

 

 

چرا اسطوره‌های خیالی غرب رونق یافت؟
در اینجا این سؤال پیش می‌آید که چرا اسطوره‌هایی نظیر «مرد عنکبوتی» یا «هری پاتر» در جامعه‌ای مانند ایران که هیچ سنخیتی با بسترهای این داستان ندارد رونق یافت؟ دلیل آن پرداخت قوی این اسطوره‌هاست، ضعف ما یا هر دو؟
«مؤمنی»‌ در این مورد می‌گوید: «دلیل اینکه اینگونه آثار با اقبال زیاد روبرو شد این است که آنها به یک نیاز پاسخ داده‌اند. این داستان‌ها به نیاز نوجوانان در زمینه قهرمان‌پروری پاسخ داده‌اند. به این نیازها از مدت‌ها پیش توجه نمی‌شد. موقعیت داستان‌های تخیلی غربی به دو دلیل بوده است اول اینکه به یک نیاز در قالب امروزی پاسخ داده‌اند و دیگر اینکه این داستان‌ها در قالب‌ها مختلف اعم از رمان، انیمیشن، بازی رایانه و... مطرح می‌شوند.
دکتر «نعمت‌الله فاضلی» انسان‌شناس، در مقاله‌ای که با عنوان «تحلیل جامعه‌شناختی هری‌ پاتر در ایران» در پایگاه اطلاع‌رسانی خود منتشر کرده است، می‌نویسد: «هری پاتر قهرمان داستان‌های تخیلی رولینگ به اسطوره‌ها می‌پیوندد... استقبال بی‌نظیر و همگانی از هری‌ پاتر را می‌توان حاصل سرخوردگی‌های همگانی انسان‌ها از جهانی دانست که با تأکید صرف بر محسوسات و پدیده‌های عینی، خط بطلان بر تمام احساساتی کشیده است که گاه و بی‌گاه بر جان انسان‌های سرگشته این قرن آهنی عارض می‌شود و الگوهای استدلالی و منطقی وی را زیر سؤال می‌برد. دنیای جادویی هری پاتر فرصتی است برای پشت‌سرگذاشتن ناتوانایی‌های بشری. این دنیا پاسخی است به نیاز جامعه غربی.»
وی در این مقاله در مورد این که چرا این اثر در ایران مورد توجه قرار گرفته، می‌نویسد: «جدا از تأثیرات رسانه‌ای غرب در تبلیغ این کتاب، بی‌شک در جامعه ما نیز نیازی درونی به این دنیای تخیلی بوده است که این کتاب این چنین مورد استقبال عموم قرار گرفته است... نوجوانان ایرانی با ورود به این دنیای تخیلی، سرخوردگی‌های خود را در دنیای واقعی که ناشی از بی‌قدرتی در مقابل نیروهای ماوراءالطبیعی است جبران می‌کنند و همراه با قهرمان کتاب و با استفاه از قدرت نامحدود جادو به جنگ مشکلات و سختی‌ها می‌روند.»
با توجه به آنچه گفته شد، افزایش خودباوری ملی، تغییر نوع نگرش به غرب و توجه به ظرفیت‌های فرهنگ خودی از سوی نویسندگان ایرانی، شناخت مخاطبان و نیازهای آنها و توجه بیشتر نویسندگان به این حوزه می‌تواند از جمله مواردی باشد که باعث پررنگ‌ترشدن نقش اسطوره در ادبیات و به خصوص ادبیات کودک و نوجوان کشور شود.
نقش اسطوره در ادبیات کهن
به طورکلی درباره‌ی آثار «هومر» و «فردوسی » و نیز از اسطوره‌ها و برگزیدگان دو ملت سخن بسیار گفته شده‌است تا در ورای آن؛ « بزرگی»؛« شرافت»؛«جوان مردی»؛«انسان دوستی»؛«گذشت»؛«میهن پرستی» و بسیاری دیگر از محسنات انسان‌ها مورد ستایش قرار گیرد.آن چه در ادبیات کهن ؛ به خصوص درآثار ماندگار و جاودانی چون «ایلیاد» و «ادیسه»ی هومر و«شاهنامه»ی فردوسی به نحو بارزی به چشم می‌خورد؛ روح حماسی؛ سلحشوری و فداکاری؛ جنبه‌ی اساطیری؛ نوع نگاه و دید انسان‌ها به جهان؛ همراه باجنبه‌های تغزلی؛ عاشقانه و غنایی آن‌هاست.به عبارتی؛ آن چه ازآن به عنوان «فلسفه زندگی» نام برده می‌‌شود. وجه تمایز چنین آثاری است که ضرورت مطالعات و تعمق آن‌ها را دوچندان می‌کند. بی شک با یافتن وجوه مشترک تفکر بینش واندیشه‌ی انسان‌ها در شرایط و دورانی خاص که دراین جا؛ دو خاست‌گاه اندیشه‌ای شرق وغرب است؛ می‌توان به روح ملت‌ها دست یافت وهم‌بستگی بشر را رقم زد. چه؛ این آثار نه تنها در زمره‌ی آثار بزرگ و جاویدان ادبیات ملی هر کشوری محسوب می‌‌شوند؛ بلکه تداعی کننده‌ی روح جمعی مردم آن سرزمین نیزهستند که در ادبیات و آثار فکری و فلسفی هر قوم و ملتی نمود عینی پیدا کرده‌اند.
این بینش اساطیری اما؛ با این که کاری با امورعقلی ندارد؛ گویی فریادی است رسا و بلند.
چرا که تاحدی به سبب همین اسطوره پردازی است که «وحدت» یک قوم حفظ می‌شود و شخص؛ هویت و اصالت و مفهوم ملی و اجتماعی می‌یابد و از همه مهم‌تر باعث می‌شود تا حرکتی لازم درهر قوم و ملتی به وجود آید.دراین میان اما؛ اسطوره‌های حماسی از جای‌گاه خاصی برخوردارند. خاست‌گاه چنین اسطوره‌هایی هرچند توام با تمام مشخصاتی است که ذکر شد و نیز در ادامه خواهد آمد؛ منشا اجتماعی نیز دارد. ازاین جهت است که می‌بینیم هرگاه قومی مورد تاخت وتاز دشمن قرارگرفته؛ هرگاه موجودیت و هویت فرهنگی و اجتماعی آن به خطر افتاده؛ آن قوم به اسطوره سازی پناه برده‌است تا بدین وسیله خلا ناشی از نبود یک منجی را که بتواند از انحطاط و اضمحلال ارکان فرهنگی؛ ملی؛‌ سیاسی؛ اقتصادی و اجتماعی آن قوم جلوگیری کند سامان ببخشد.سامسون» قهرمان افسانه‌ای قوم یهود که درتورات آمده؛ به این سبب ظهورمی‌کند تا علیه نیروهای متجاوز و سرکوب‌گر؛ سدی شود و«اورشلیم» و قوم «بنی اسراییل» را نجات دهد. یا«نیبلونگن»ها بزرگ‌ترین حماسه‌ی مردم «ژرمن»؛ به عقیده‌ی بسیاری عکس العمل اروپای شمالی در برابر شکست و منکوب شدن مردم این سرزمین‌ها به دست «هون‌های سفید» است .
ایلیاد و «ادیسه» نیزکه در قرون نهم و هشتم ق.م به طور پراکنده سینه به سینه جریان داشت به واسطه‌ی جنگ‌های خونین و ویران‌گر یونانیان به‌وجود آمده‌است.همان طورکه شاهنامه هم مبارزات ایرانیان را با بیگانگان به تصویر می‌کشد و در واقع ادعانامه‌ای است علیه تسلط ترکان غزنوی برسرنوشت اقوام ایرانی که در جنگ‌های ایران و توران متجلی می‌شود و...نیز داستان «ضحاک» و«فریدون » که مقابله‌ای دیگر به حساب می‌آید. می‌دانیم اساساً حماسه؛ تحقیر مرگ است و مرگ را باغرور درآغوش گرفتن به خاطر یک آرمان؛ خود حماسه‌ای است بس شگرف وعظیم. ازطرفی؛ ازآن جا که هر قومی آمال و آرزوهای خود را در این پهلوانان اساطیری می‌بیند؛ چنین برداشتی زندگی را نیز مورد ستایش قرار می‌دهد و لذت بردن؛ شادی و سرخوشی را ارج می‌نهد.
یک انسان معمولی وقتی درمقابل مصایب قرار می‌گیرد خود را می‌بازد. حال اگر از آینده وسرنوشت خود نیز با خبر باشد؛ به طور حتم دچار پریشانی خاطر می‌گردد؛ این موضوع برای قهرمان اسطوره‌ای؛ به نحو دیگری جلوه می‌کند. او در این حالت حتا به خود اجازه‌ی بازگشت نداده و تن به خطر می‌دهد. ازاین روست که می‌بینیم در ایلیاد «هکتور» پهلوان تروا؛ بااین که از فرجام زندگی خود مطلع است و با این که از رای و اراده‌ی خدایان بوالهوس؛ نیک خبر دارد و می‌داند که از جنگ تن به تن با«آشیل» زنده بیرون نخواهد آمد؛ اما دلاورانه قدم به پیش گذاشته به مقابله با حریف می‌شتابد. یا درشاهنامه؛ «رستم» که خود از رویین تن بودن «اسفندیار» اطلاع دارد و خوب می‌داند که یک انسان خاکی هرچند نیرومند و پرزور باشد؛ بدون اتکا به نیروهای فوق بشری قادر نخواهدبود اسفندیاررا مغلوب کند؛ با وجود این تن به خفت و اسارت نمی‌دهد و نبرد با جوان برومندی چون اسفندیار و کشته شدن به دست اورا به تسلیم شدن بدون قید و شرط ترجیح می‌دهد.
که گوید برو دست رستم ببند
نبندد مرا دست چرخ بلند
که چرخ ار بگوید مرا کاین بنوش
به گرز گرانش بمالم دوگوش
آن چه از شاهنامه برمی‌آید؛ رستم در دوران سلسله‌ی «پیشدادی» متولد می‌شود. البته تولد؛ مرگ و طول زندگی او در شاهنامه روشن نیست. به ظاهرکه باید عمرنوح داشته باشد؛ زیرا سلطنت چندین پادشاه را به خود می‌بیند. طبق گفته‌ی شاهنامه، پدربزرگ رستم یعنی «سام» سپهسالار ارتش «منوچهر»؛ پنجمین پادشاه پیشدادی است. پس از قتل «نوذر» هشتمین پادشاه پیشدادی به دست پادشاه توران۰(افراسیاب)؛ دشمنی دیرین ایران و توران تجدید می‌شود. دراین دوران «زال» سپهسالار سپاه است و در اواخر این دوران «رستم»به جای پدر؛ فرماندهی نیروهای ایرانی علیه تورانی‌ها را به عهده می‌گیرد. «گرشاسب» آخرین پادشاه سلسله‌ی پیشدادی است و با مرگ او سلطنت در خاندان پیشدادی به پایان می‌رسد.
«رستم» ازطرف پدرش ماموریت می‌یابد تا«کیقباد» را یافته و او را به سلطنت برساند.به این ترتیب سلسله‌ی «کیانیان» می‌آغازد. در این دوران است که داستان‌های پهلوانی «رستم» و هم چنین ماجراهای دیگری از عشق؛ فداکاری‌‌ها؛ ایثارها؛ تعهدات وطن پرستی و...به وقوع می‌پیوندد و حماسه‌ها یکی بعد از دیگری شکل می‌گیرند. نبرد«رستم » و «اسفندیار»؛ «گذرازهفت خوان» و«نبرد با دیو سفید» که درهمه‌ی این‌ها رهبری سپاه ایران در برابر توران به عهده‌ی اوست؛ آن چیزی است که درشاهنامه به نحو خارق‌العاده‌ای به نظم کشیده شده است. قوه‌ی تخیل فردوسی درخلق این نبردها چنان عظیم است که از این نظر شاید بتوان تنها چند رقیب برای او ذکر کرد که درغرب بتوانند با او برابری کنند.
با مرگ «کیقباد» فرزند بی‌اراده؛ سبک عقل و بوالهوس او؛«کیکاووس » به تخت پادشاهی می‌نشیند. «رستم » زخم‌های بسیاری به سبب توطئه‌ها و بد نهادی‌‌های کیکاووس متحمل می‌شود که نمونه‌ی بارز آن در تراژدی نبردش با سهراب تجلی می‌کند و داغی عظیم برجسم و روح رستم باقی می‌ماند. به واقع کیکاووس آگاهانه آن دو را درمقابل هم می‌گذارد؛ زیرا از نظر او هر دو برای تحقق مقاصد پلید و قدرت طلبی روزافزون‌اش خطرناک ومضرند. حتا زمانی که رستم پهلوی فرزندش را با خنجر می‌شکافد و خیلی دیرهویت او برایش آشکار می‌شود و درخواست نوشدارو می‌کند؛ کیکاووس درفرستادن نوشدار تعلل می‌ورزد و به این ترتیب باعث مرگ سهراب می‌شود. واقعه‌ی تراژیک دیگری که می‌توان آن را فوق تراژیک نامید و می‌توان ازنظر حد فاجعه با «آنتیگونه » مقایسه‌اش کرد؛ داستان« سیاووش »است. او که فرزند کیکاووس است؛ برای تعلیم به او سپرده می‌شود. رستم تلاش خود را می‌کند تا هرچه آموخته به سیاووش منتقل کند. اما در اثر یک افترا ازسوی « سودابه» همسرکیکاووس؛ سیاووش مورد بی‌مهری قرارگرفته و مجبور می‌شود برای اثبات بی‌گناهی خود ازمیان توده‌ی عظیم آتش بگذرد.در ادبیات شاهنامه سیاووش مظلوم‌ترین و بی‌گناه‌ترین شهید راه آزادی؛ صلح و دوستی است که قربانی فلسفه‌ی بشردوستانه و شرافت‌مندانه‌ی خود می‌شود و بالاخره به دست افراسیاب ؛ پدرهمسرش «فرنگیس» می‌شود.
عاقبت رستم با کشتن اسفندیار رویین تن درگودالی پراز تیرها و نیزه‌ها که برادر حیله‌گرش «شغاد» برسرراه او کنده می‌افتد و می‌میرد.البته دراینجا نیز رستم قبل از مرگ‌اش حماسه می‌آفریند و «شغاد» حیله‌گر را با تیر به درخت می‌دوزد.درایلیاد اما؛ می‌توان «آشیل» را گاه با«رستم» و گاه با«اسفندیار»مقایسه کرد.همان طورکه این تطبیق «آگاممنونبا«کیکاووس»؛«هکتور»با«سیاووش»؛«آندروماک»بیوه‌ی هکتور؛ با«فرنگیس» را نیز شامل می‌شود.گفتیم به طورکلی هدف از ادبیات تطبیقی؛ یافتن وجوه مشترک اندیشه‌ی بشر است. آن چه «یونگ» از آن به عنوان «ناخودآگاه جمعی » نام برده است. از دیگر سو یافتن چنین وجوهی خود؛ می‌تواند ما را در هم‌دلی بشر؛ راهنما باشد.
«آشیل» پهلوانی است که مادرش در کودکی او را در رودخانه‌ی مقدس «استیکس» رویین تن می‌کند. دراین میان اما؛ مچ پای او به سبب این که دست مادر روی آن است؛ ازاین امر مستثنا می‌گردد.«اسفندیار» نیز با غوطه خوردن در یک مایع مقدس رویین تن می‌شود؛ ولی بر اثر بسته‌شدن چشم‌هایش به هنگام غوطه‌ور شدن؛ آن قسمت رویین تن نمی‌گردد.به طورکلی در اساطیر؛ همه‌ی رویین تنان و بی‌مرگان یک نقطه ضعف دارند. باتوجه به فلسفه‌ی چنین بینشی اما؛ می‌بینیم برخلاف نکته‌ی اصلی که مورد توجه‌ی سرایندگان ونویسندگان این اسطوره‌هاست - آرزوی بی‌مرگی و زندگی جاودانی - انگارموضوع مهم‌تری درنظر آن‌ها بوده‌است. یک پهلوان هر چند می‌کوشد؛ هر قدر خدایان به کمکش می‌شتابند؛ و هر قدر به همه نیروهای فوق‌بشر مجهز گردد باز محکوم به فناست.گویی نسبی بودن بی‌مرگی و رویین‌تنی و در کل فناپذیر انسان، آن چیزی است که در ادبیات حماسی هر لحظه یادآور می‌شود.«آشیل » در جنگ «تروا» بر اثر تیری که «پاریس» به پاشنه پایش می‌زند کشته می‌شود و «اسفندیار» نیز با تیری دوشاخه‌ای که« رستم »در چشمانش می‌نشاند و ... قهر« رستم » و« آشیل » نیز از دیگر مسائلی است که می‌توان به وسیله آن دو نفر را با هم سنجید.«آشیل» از سپاه یونان روی برمی‌گرداند و حتی میانجی‌گری بزرگان قوم نیز برای بازگرداندنش به نتیجه نمی‌رسد. تا اینکه «پاتروکلوس »(پاتروکل) بهترین دوست «آشیل» به نزد او می‌رود و وضعیت اسف‌‌انگیز یونانیان را در مقابله با تروواییان شرح می‌دهد و حتی از شدت اندوه گریه می‌کند.«هومر» در آن قسمت که گفتگوی «پاتروکلوس» و «آشیل» است یکی از زیباترین قطعات منظومه خود را چنین می‌سراید:«... سیلی از اشک فرو ریخت. هم چنان‌که چشمه‌ای قیرگون آب‌های خود را از تخته‌سنگی بلند فرو می‌ریزد ... »معهذا کینه‌ی «آشیل» نسبت به «آگاممنون» بسیار سخت‌تر از آن است که او را به فکر یونانیان بیندازد.اساساً «ایلیاد» با خشم و کینه و قهر «آشیل» می‌آغازد .
در این میان «پاتروکلوس»در جنگ تن‌به‌تن با «هکتور» کشته می‌شود و این موضوع باعث آشفته‌شدن «آشیل »می‌گردد و او را به اقدام وا‌ دارد. «رستم» نیز در شاهنامه از «کیکاووس» رنجیده‌ خاطر می‌شود و از سپاه کناره می‌گیرد و حاضر به شرکت در جنگ علیه «تورانیان» نیست. در هر دو از منظومه سرانجام هر دو پهلوان از تصمیم خود برمی‌گردند و به کمک سپاهیان خود می‌شتابند. اما در این جا تعمقی لازم است .به طور کلی «آشیل»را می‌توان تنها در شهامت و پهلوانی و غرور با «رستم »هم‌سان دانست. اما این صفات دیگر «رستم» است که منحصر به شخصیت والای او شده است و باعث شده تا در طی قرون و اعصار او را به عنوان نماد جوانمردی، گذشت، پاکدلی، فدارکاری، ایثارگری، تواضع و افتادگی بشناسیم. این‌که اعمالش هیجان انسان‌ها را برمی‌انگیزد و حتی اشک بر دیدگان جاری می‌سازد، خود مصداق بارزی است بر این مدعا.
اگر «آشیل» تنها به خاطر کنیزش «بریزیس» قهر می‌کند و دیگر؛ از پای‌درآمدن بسیاری از پهلوانان یونانی را که در جنگ با تروواییان نیست و نابود می‌شوند نمی‌بینند و صدایشان را نمی‌شنود و یا می‌شنود و خود را نشنیدن می‌زند و با وجود این که می‌داند به گفته‌ی خدایان بدون وجودش؛ یونانیان نمی‌توانند بر تروا غالب شوند باز شاهد چنین کشتاری است و دم برنمی‌آورد و تنها بعد از مرگ بهترین دوستش و بازگرداندن کنیز زیبایش؛ یعنی یک دلیل کاملاً شخصی پا به آوردگاه نبرد می‌گذارد، اما دغدغه‌ی «رستم» نه تنها شخصی نیست بلکه مشاهده سرزمین مصیبت‌زده‌ی ایران و ملت ستم‌کشیده و درهم شکسته‌ی این آب و خاک است که او را وادار به نبرد می‌کند و این عظمت در روح «رستم » وجود دارد.

 

فرمت این مقاله به صورت Word و با قابلیت ویرایش میباشد

تعداد صفحات این مقاله 33   صفحه

پس از پرداخت ، میتوانید مقاله را به صورت انلاین دانلود کنید


دانلود با لینک مستقیم


دانلود مقاله نقش اسطوره در ادبیات ایران
نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد