هایدی

مرجع دانلود فایل ,تحقیق , پروژه , پایان نامه , فایل فلش گوشی

هایدی

مرجع دانلود فایل ,تحقیق , پروژه , پایان نامه , فایل فلش گوشی

مقاله : اخلاق و زندگی

اختصاصی از هایدی مقاله : اخلاق و زندگی دانلود با لینک مستقیم و پر سرعت .

مقاله : اخلاق و زندگی


 مقاله : اخلاق و زندگی

عنوان مقاله : اخلاق و زندگی

قالب بندی : Word

 

شرح مختصر : تعلیمات اسلامی چون چشمه آبی است که گرچه در نهایت مزرعه را سیراب می‏کند امّا درمسیر نیز اثرات نیک خویش را بر جای می‏گذارد.قرآن کریم:ما به مردان و زنانی که عمل صالح بهمراه ایمان داشته باشند زندگی پاک و پاداش احسنخواهیم داد.اخلاق، یکی از مسائل مهمی است که در زندگی بشر نقش اساسی دارد. این موضوع در اسلام جایگاه ویژه‏ای دارد و در حقیقت یکی از ارکان تشکیل دهنده دین است. به تعبیر دیگر، چگونه فکر کردن و چه اعتقادی داشتن (اعتقادات)، چسان عمل کردن (احکام) و با چه منش و خویی زیستن (اخلاق)، سه رکن اساسی است که محدوده تعلیمات دینی را تعیین می‏کند و در یک کلمه چنان که از برخی تعبیرات قرآنی و روایی به دست می‏آید، هدف و مقصد انبیای عظام، تکمیل مکارم اخلاقی و تهذیب نفوس بوده است. بدون شک، آسایش دنیا و آخرت، در سایه اخلاق نیک، تحقق می‏یابد.انسان اگر بخواهد در زندگی دنیا آسوده بوده و دور از نگرانیها و اضطرابهای ویرانگر به سر ببرد، راهی جز مبارزه با صفتهای زشت و پاکسازی دل از خوهای پلید ندارد.

فهرست :

مقدمه ، اخلاق و زندگی

اخلاق و زندگی ، تهذیب و تعلیم .

اخلاق و زندگی ، لذتهای معنوی

اخلاق و زندگی ، پاکی قلب

اخلاق و زندگی ، اجتماع

اخلاق و زندگی ، پیامبر

اخلاق و زندگی ، امام خمینی

منابع


دانلود با لینک مستقیم


مقاله : اخلاق و زندگی

تحقیق در مورد اخلاق در گستره سیاست

اختصاصی از هایدی تحقیق در مورد اخلاق در گستره سیاست دانلود با لینک مستقیم و پر سرعت .

تحقیق در مورد اخلاق در گستره سیاست


تحقیق در مورد اخلاق در گستره سیاست

لینک پرداخت و دانلود *پایین مطلب*

 

فرمت فایل:Word (قابل ویرایش و آماده پرینت)

  

تعداد صفحه5

 

فهرست مطالب ندارد

 

 

اخلاق در گستره سیاست

 

-    ساده ترین رفتاری که از یک سیاست مدار سر می زند ، "داوری" است . داوری درباره دیگر "سیاستمداران" ، "مردم" ، "فردی از اشخاصی که می شناسد یا نمی شناسد" و بالاخره داوری درباره "سخن ها " و "عقاید".
او از درون آگاهی خویش بدون اینکه با دیگری رابطه داشته باشد، یا نوع رابطه اش مطرح باشد، داوری می کند. این تصویری است که از "داوری یک سیاستمدار" وجود دارد و البته بهترین نوع بیان آن یعنی داوری متکی بر "آگاهی". چرا که داوری متکی بر "منافع" در اصول سیاست پیشگی مطرح می شود، حال این منافع فردی یا گروهی باشد. در نتیجه داوری متکی بر آگاهی، بیان و فلسفه قابل قبول تری دارد .
اما در "گستره اخلاق"، داوری سیاستمدار دستخوش تغییر فلسفی، کنشی و واکنشی می شود. در این حالت واژه اخلاق سیاسی معنا پیدا می کند. در عمق این فلسفه، "آدمیت یا دیگریت" فی نفسه فراتر از مناسبات سیاسی صاحب ارزش می شود و در آن دیگری یا دیگران یک حق اصیل دارند و آن این است که انسان نامیده می شوند .سیاستمدار اخلاقی، انسان را محافظت می کند، پس داوری، مواضع، تحلیل و رفتار وی تحت تاثیر این وضع قرار می گیرد که با یک انسان مواجه است. آنگاه ادب شایسته رفتار با انسان را پیدا می کند. نتیجه آنکه دروغ نمی پروراند، اتهام نمی بندد و لگدمال نمی کند، بلکه حتی به آگاهی های خود نیز تکیه نمی کند. یک حکیم شرقی می گوید : درباره کسی داوری مکن، مگر آنکه چند ماه با کفش هایش راه رفته باشی ! حالا داوری با شماست!
2-
    سیاست در گستره اخلاق ، یعنی برپا نگه داشتن

 


دانلود با لینک مستقیم


تحقیق در مورد اخلاق در گستره سیاست

تحقیق در مورد رابطه اخلاق و آزادی

اختصاصی از هایدی تحقیق در مورد رابطه اخلاق و آزادی دانلود با لینک مستقیم و پر سرعت .

تحقیق در مورد رابطه اخلاق و آزادی


تحقیق در مورد رابطه اخلاق و آزادی

لینک پرداخت و دانلود *پایین مطلب*

فرمت فایل:Word (قابل ویرایش و آماده پرینت)


تعداد صفحه:25

 

 

دلایل ضرورت آزادی

 

 آزادی، چونان روش و ارزش



فهرست:

 

رابطه اخلاق و آزادی


مقدمه: طرح مسأله
 پرسش از نسبت اخلاق و آزادی را می توان از منظرهای مختلف معرفت‌شناختی مطرح ساخت. از این رو پرسش‌های متنوع و متکثری پیش روی پژوهشگر نهاده و از هر زاویه‌ بحثی گشوده می شود. از جمله می توان به طور کلی این پرسش را مطرح کرد که اساساً چه نوع رابطه‌ای میان اخلاق و آزادی وجود دارد؟ آیا اخلاق و ارزش‌های اخلاقی در دست‌یابی به آزادی و پایداری و استمرار آن تأثیرگذار است یا در از دست دادن و مقید شدن آزادی؟ آیا آزادی می‌تواند برای رسیدن به یک جامعه اخلاقی به انسان‌ها مساعدت نماید یا اینکه رسیدن به جامعه ضد اخلاقی را تسریع می‌کند؟ مبانی و معیارهای  مفهوم اخلاق و آزادی کدام است؟ آیا آزادی می‌تواند و یا باید بر مبانی اخلاقی استوار باشد یا تحقق اخلاق در جامعه به تحقق آزادی در آن جامعه بستگی دارد؟
در نسبتی دیگر و از منظری دیگر می‌توان پرسش‌های مذکور را به گونه‌ای دیگر نیز طرح کرد. از جمله اینکه: آیا نهال اخلاق در فضا و بذر آزاد به بار می‌نشیند و یا برعکس، این آزادی است که خود را با قامت اخلاق متناسب می‌نماید؟ آیا بدون آزادی و آزاداندیشی می‌توان معرفت اخلاقی کسب نمود و یا اینکه اعتبار آزادی نیز بر پیش‌دانسته‌ها و مبانی اخلاقی مبتنی است؟ آیا اساساً آزادی می‌تواند ارزش‌های اخلاقی را تقویت نماید یا اینکه وجود فضای آزاد باعث کاهش تأثیر ارزش‌های اخلاقی در جامعه می‌شود و چه بسا اخلاق را از میان می‌برد؟
این مقاله با این هدف نگارش شده است تا به تبیین رابطه و سنجش دو مفهوم آزادی و اخلاق، با تأکید بر اندیشة آیت‌الله مرتضی مطهری، بپردازد و تأثیر هر یک بر دیگری را بکاود. به عبارت روشن‌تر تقدم و یا تأخر آزادی یا اخلاق را بر دیگری تبیین نماید. در این رابطه نگارنده بر این باور است که برخلاف آنچه در رابطه اخلاق و سیاست در نزد اندیشمندان مسلمان معروف شده است ـ که همانا تقدم اخلاق بر سیاست است و به همین نسبت این بحث به رابطه اخلاق و آزادی نیز کشیده می‌شود و اخلاق مقدم بر آزادی فرض می‌شود ـ  نوشته حاضر این فرضیه را طرح می‌نماید که در اندیشة آیت‌الله مطهری، آزادی، به لحاظ رتبی و زمانی، مقدم بر اخلاق است. از این رو می‌بایست برای چیدن میوه‌های اخلاقی و سر برآوردن و رشد نمودن اخلاق در جامعه از آزادی عبور نمود و تحقق اخلاق در جامعه منوط به تحقق حد اقلی از آزادی در حوزه جمعی است. البته هم اخلاق و هم آزادی از ضروریات زندگی فردی و به ویژه زیست جمعی و برای رسیدن به هدف‌های خاصی مورد نیاز آدمی است، گرچه این هدف‌ها از منظرهای مختلف که به آنها نگاه شود ناهمگون جلوه ‌نماید.
در جامعه‌ای که استبداد در آن حاکم است و شیوه‌های استبدادی و توتالیتری در آن مقدم بر اخلاق و آزادی است، هم آزادی غایب و هم اخلاق جامعه منحط و فاسد است. اخلاق مناسب و درخور یک جامعه که مبتنی بر مبانی معرفت‌شناختی و انسان‌شناختی و هستی‌شناختی معتبر باشد تنها در جامعه‌ای رخ می‌نماید که بهره‌ای از آزادی داشته باشد و تملق و چاپلوسی و... در آن راه به جایی نبرد و اخلاق و ارزش‌های اخلاقی حاکم باشد. هنگامی که تملق و چاپلوسی در سطح جامعه رواج داشته باشد و کارها بر مبنای آن پیش رفته و حل و فصل شود و حاکمان از انتقاد و اعتراض و صداقت و صراحت استقبال نکنند چگونه می‌توان از اخلاق و ارزش‌های اخلاقی سخنی به میان آورد و ارزش‌های اخلاقی را ستود؟ و چگونه می‌توان از آزادی سخن گفت و برای تحقق و نهادینه شدن آن تلاش نمود؟
مباحثی که در پی می‌آید به تقدم آزادی بر اخلاق اشاره دارد و در طی مباحثی همچون مفهوم آزادی، دلایل ضرورت آزادی، آزادی چونان روش و ارزش و موانع و محدودیت‌ها به اثبات این مسأله با تأکید بر اندیشه‌ و آرای آیت الله مرتضی مطهری می‌پردازد.
لازم به یادآوری است که در بحث حاضر، اخلاق و آزادی در مقابل و ضد یکدیگر نیستند، بلکه اساساً آزادی یک فضیلت اخلاقی و بلکه مهم‌ترین و اساسی‌ترین فضیلت اخلاقی شمرده می‌شود. از این رو از پژوهش فرا روی و پرسش‌های طرح شده، نمی‌توان این گونه تلقی کرد که آزادی و اخلاق از یکدیگر جدا بوده و در مقابل یکدیگر صف‌آرایی کرده‌اند، که در این صورت دیگر نمی‌توان از رابطه و نسبت آنان با یکدیگر گفت‌وگو نمود؛ زیرا حکم به تقابل آنان و در نتیجه فقدان رابطه میان آنان صادر شده است. همین طور می توان گفت که آزادی در مقابل عدالت نیز صف‌آرایی نمی‌کند، که آزادی خود در شمار مصادیق عدالت است.
نکته دیگر قابل اشاره این است که نقطه تمرکز مباحث بیش از آنکه بر اخلاق مبتنی باشد، بر آزادی مبتنی است. از این رو مباحث بیش از آنکه به اخلاق بپردازد ـ بجز مفهوم اخلاق ـ به بحث آزادی می‌پردازد و مباحث مربوط به آزادی در مقاله حاضر بر مباحث اخلاقی می‌چربد. به دیگر سخن، پاره‌ای از مباحث اخلاقی همانند مشروعیت اخلاق و معیار بودن اخلاق در زندگی و مباحثی از این دست، که عمدتاً در فلسفه اخلاق از آنها گفت‌وگو می‌شود، مفروض گرفته شده است و از آنها بحثی به میان نخواهد آمد.

مفهوم اخلاق
اخلاق معادل دو اصطلاح شمرده شده است. نخست اینکه این واژه ریشه یونانی دارد و از اصطلاح Ethic گرفته شده است، و دیگر اینکه این واژه ریشة لاتینی دارد و ازMoral  اخذ شده است. به گفتة محمد عابد الجابری، پاره‌ای از نویسندگان عرب واژة اخلاق را در معنایMoral  و اخلاقیات را در معنای Ethic به کار برده‌اند. از سوی دیگر و در تفکیکی که میان این دو انجام شده است می‌توان گفت Moral اشاره به رفتار فردی دارد. در این معنا اخلاق، فضای فضیلت فردی را سامان می‌بخشد. از دیگر سوی Ethic اشاره به ارزش‌های خاص جامعه دارد و در این معنا اخلاقیات، فضای ارزش‌های اجتماعی را سامان می‌دهد.[1] طبیعی است که در مقالة حاضر هر دو معنا مراد مراد و منظور است و از این رو اخلاق هم در حوزة فردی و هم در حوزة جمعی دارای تأثیر و تأثّر خواهد بود.
در یک برداشت دیگر، به طور کلی دو گونه از اخلاق را می‌توان مورد اشاره قرار داد: نخست، اخلاق مطلق و استعلایی و معطوف به نفس عمل و دیگری، حفظ و صیانت ذات و تأمین حداکثر شادی و خرسندی حداکثر مردم. اخلاق، در برداشت نخست به معنای «تفحص درباره کردار و رفتار درست و نادرست و ملاک‌های تشخیص عمل نیک و کردار درست از عمل بد و کردار نادرست»[2] است. این تعریف در حوزة مباحث کانت جاری است. به این معنا که کانت معتقد بود عملی اخلاقی است که عامل آن دربارة نتایج عمل خود فکر نکند، یعنی سود و زیان آن عمل، مورد نظر کنش‌گر قرار نگیرد و در واقع معطوف به نفس عمل باشد. کانت همچنین معتقد بود عملی اخلاقی است که عمل کننده بتواند آن عمل را به عنوان یک اصل عام و بشری معرفی کند. سنت کانت در بحث اخلاق قوی‌ترین سنت است و آموزة مطلق بودن اخلاق، که از سوی وی مطرح شده است، از سوی پاره‌ای از اندیشمندان مسلمان مورد نقادی قرار گرفته است.[3]
در باب گونة دوم، می‌توان به مباحث هابز اشاره نمود که وی قائل است که تنها نقطة اتکای معرفت که دربارة آن نمی‌توان تردید کرد، همانا حفظ و صیانت ذات و امنیت انسان‌ها است. به نظر وی اخلاقیات ما نهایتاً اموری هستند که در جهت حفظ و بقای بشر مساعدت می‌کنند. امور غیر اخلاقی، چیزهایی است که به از بین بردن وجود و هستی انسان و جلوگیری از ادامه حیات او منجر می‌شوند یا به آن صدمه می‌زنند. هابز معتقد است انسان‌ها در قرارداد اجتماعی، که مربوط به حفظ ذات آدمی و صیانت نفس او است، اخلاق را تأسیس می‌کنند و معتقدند که آنچه به زیان جامعه است غیر اخلاقی است و آنچه برای حفظ و بقای انسان لازم است اخلاقی است.[4]
همین دیدگاه دربارة ارتباط بین اخلاق و سیاست بر این باور است که اخلاق استعلایی مطلق و معطوف به نفس عمل، کاربردی در زندگی سیاسی به مفهوم متعارف ندارد، اما تعبیر دیگر از اخلاق که به معنای حفظ و صیانت ذات و تأمین حداکثر شادی و خرسندی حداکثر مردم است با سیاست ارتباط پیدا می‌کند و شاید بتوان گفت که در حوزه سیاست، عمل اخلاقی سیاسی، آن عملی است که صرفاً منفعت خود تصمیم گیرنده، گروه و جناح پیرامون و یا عصر و زمانه خاصی را در نظر نگیرد، بلکه آیندگان را نیز در نظر بگیرد و به نحوی باشد که بتواند مانند دایره‌ای متحدالمرکز هر چه بیشتر تشعشع پیدا کند و دربر گیرنده و مؤثر بر عموم مردم باشد. این می‌تواند حد اعلای اخلاق در حوزه سیاست باشد. البته در تلقی اخیر از اخلاق، که همانا حفظ و صیانت ذات آدمی باشد و در فوق به آن اشاره شد، پاره‌ای موارد، برشمرده شده است که اخلاق را تا اندازه‌ای به سمت استعلایی و مطلق بودن سوق می‌دهد. از این رو به نظر می‌رسد نتوان به جدایی کامل میان این دو دیدگاه حکم نمود.
بحث اخلاق البته در نزد پاره‌ای از اندیشمندان مسلمان وجوه گوناگونی می‌یابد. همان گونه که می‌توان به جمع میان دو دیدگاه مذکور اشاره کرد و اخلاق را نه صرفاً استعلایی و مطلق و نه صرفاً حافظ ذات آدمی به شمار آورد، از سویی می‌توان میان ارزش‌های خادم و مخدوم تفکیک نمود. ارزش‌های مخدوم ارزش‌هایی است که زندگی برای آن‌ها است. این ارزش‌ها فرامعیشتی، فراملی، فراتاریخی، ثابت و جاودانی‌اند. همانند نیکی عدالت، آزادی، شجاعت و ... . در مقابل ارزش‌های خادم، ارزش‌هایی به شمار می‌روند که آنها برای زندگی آدمی هستند. همانند نیکی راستگویی، صله ارحام، رازپوشی، احترام به قانون، قناعت، انصاف و بدی دروغ‌گویی، سرقت، قتل، زنا، غضب، خبرچینی، استبداد، افزون‌طلبی، کم فروشی و ... .[5]
به هر حال صرف نظر از انتقاداتی که به برداشت استعلایی و صیانت ذات بودن اخلاق وارد است می‌توان دیدگاه پاره‌ای از اندیشمندان مسلمان را نیز در این زمینه یادآور شد و رابطة اخلاق و سیاست را از منظر آنها نیز به پرسش گرفت. اهمیت بحث رابطة اخلاق و سیاست در این است که از منظری گسترده و وسیع به بحث می‌نگرد و چشم‌اندازی کلی را فراروی پژوهشگر می‌گشاید. اما بحث رابطة اخلاق و آزادی در نسبتی محدود و عینی‌ مسأله را مورد سنجش و بررسی قرار می‌دهد و زوایای موضوع را می‌شکافد.
 علامه محمد تقی جعفری مفهوم اخلاق را از زوایای مختلفی مورد بحث قرار داده است. این تعریف‌ها دایرة گسترده‌ای از «مقید شدن به عاملی درونی که انسان را به نیکی‌ها سوق داده و از بدی‌ها برکنار می‌نماید» و «شکوفایی همة ابعاد مثبت انسانی در مسیری که رو به هدف اعلای زندگی در پیش گرفته است» و نیز «آگاهی به بایستگی‌ها و شایستگی‌های سازندة انسان در مسیر جاذبة کمال و تطبیق عمل و قول و نیت و تفکرات وارده بر آن بایستگی‌ها و شایستگی‌ها» را دربر می‌گیرد.[6] می‌توان تعریف جعفری از اخلاق را در عبارتی کوتاه چون: «شکفتن شخصیت آدمی در مسیر حیات معقول»[7] نیز خلاصه نمود.
جعفری با توجه به تعریفی که از مفهوم اخلاق ارائه و نیز تعریفی که از سیاست مراد کرده به تقدم سیاست بر اخلاق حکم نموده است. ایشان معتقد است در باب نسبت اخلاق و سیاست از دومنظر می‌توان سخن گفت: نخست از منظر جریان خارجی تاریخ بشری و آنچه واقع شده است؛ که در این حالت بین اخلاق و سیاست رابطة عمل و عکس‌العمل دو طرفه برقرار است. دوم از منظر اسلام و سیاست، آن چنان که باید باشد؛ که در این حالت، اخلاق تابع سیاست و جزء آن است. در این صورت این سیاست مقدم است و برای اخلاق تدبیر می‌اندیشد و جامعه را به سمت اخلاق سوق می‌دهد. این سیاست، همان گونه که ذکر خواهد شد در کلام و اندیشة ایشان تعریف خاصی دارد و در غیر این صورت نمی‌تواند اخلاق را راهبری نماید.
توضیح وی دربارة این گونه‌شناسی این است که, اخلاق و سیاست، آن گونه که در جریان خارجی تاریخ بشری دیده می‌شود با یکدیگر رابطة عمل و عکس‌العمل داشته‌اند. گاهی سیاست و سیاستمدار است که روش صحیح و منطقی و اخلاقی برای اجتماع ایجاد می‌کند و گاهی برعکس، اجتماع صحیح، سیاست و سیاستمدار را تابع خود قرار می‌دهد. و نیز گاهی رژیم سیاسی ظالمانه و سیاستمدار ستمکار اجتماع را فاسد می‌کند و گاهی برعکس، یعنی اجتماع فاسد برای خود سیاست و سیاستمدار پوچ و ضد‌ارزش می‌‌تراشد. اما اگر مقصود از سیاست، اصول و قوانین عالیه‌ای بوده باشد که در عین حال که مجموعة افراد اجتماع را رهبری می‌کند، وظیفة روشن خود افراد را هم از جنبة اخلاقی درونی مشخص می‌کند، چنان که در برنامه‌های مقررات اسلامی است، و یا به تعبیر دیگر، اگر مراد از سیاست عبارت از مدیریت حیات انسان‌ها چه در حالت فردی و چه در حالت اجتماعی برای وصول به عالی‌ترین هدف‌های مادی و معنوی باشد، آن گاه باید گفت اخلاق تابع و جزء سیاست است.[8]
هنگامی که تعریف جعفری از اخلاق را در کنار تعریف ایشان از سیاست می‌گذاریم همبستگی و تکمیل کنندگی کامل این دو مفهوم را با یکدیگر درمی‌یابیم. در واقع سیاست تقدم می‌یابد و برای شکفتگی شخصیت آدمی در مسیر حیات معقول برنامه‌ریزی و آن را مدیریت می‌کند. با این توضیح روشن می‌شود که ایشان در مسیر حیات معقول، سیاست را بر صدر می‌نشاند و اخلاق را تابعی از سیاست و بلکه جزء آن برمی‌شمارد. بحث وی در باب آنچه در خارج و واقع رخ داده است تنها در مقام گزارش است و آنجا که وی به بحث دربارة نسبت سیاست و اخلاق در اسلام، و آنچه باید می‌پردازد، درواقع در حال تبیین نظریة خویش در این زمینه است.
باز هم تأکید این نکته ضروری است که هنگامی که اخلاق مطرح می‌شود این بحث مفروض گرفته شده است که اخلاق و مباحث اخلاقی بیش از هر چیز در حوزة عمومی مورد توجه است و تأثیرات خود را در این حوزه برجای می‌گذارد. اما از سویی باید خاطر نشان ساخت که پذیرش هر عنصر اخلاقی، در حوزه خصوصی نیز تأثیرات خاص خود را برجای می‌گذارد و زندگی خصوصی برکنار از آن نیست. چنان‌که آموزه‌های دینی، انسان را در همه حال مورد خطاب قرار می‌دهد، چه در خلوت و نهان و چه آشکارا.
نکته‌ مهم، پیامدهای عمل نمودن به ارزش‌های اخلاقی است که در هر حوزه، جلوه و نمود ویژه‌ای می‌یابد. همان گونه که دولت را یارای دخالت در حوزه‌ خصوصی نیست، می‌بایست حداقلی از نظم را در حوزة عمومی برای شهروندان پدید آورد تا عمومیت ارزش‌ها ثابت بماند و کسی به حقوق و اخلاق و آزادی‌های شهروندان تجاوز ننماید.
آیت‌الله مطهری در تعریف مفهوم اخلاق معتقد است که اخلاق، خود نوعی تربیت شمرده می‌شود و به معنی کسب خلق و حالت و عادت می‌باشد.[9] این معنا از اخلاق در اندیشه مطهری گرچه نسبتی با مفهوم تربیت می‌یابد، اما با آن متفاوت است. در مفهوم تربیت، برخلاف مفهوم اخلاق، پرورش و ساختن نهفته است. از این منظر فرقی نمی‌کند که تربیت چگونه و برای چه هدفی و در راه کدام هدف: خیر یا شر، انجام گیرد. در مفهوم تربیت، هیچ قداستی نهفته نیست که گفته شود اگر انسان را به نحو خاصی پرورش دهند، خصایص مافوق حیوان پیدا می‌کند، بلکه تربیت یک جنایتکار هم تربیت شمرده می‌شود و این اصطلاح حتی بر تربیت و پرورش حیوانات نیز اطلاق می‌شود.[10] از این رو در مفهوم تربیت یک معنای عام نهفته است که هم شامل انسان و هم غیر انسان می‌شود. همان گونه که یک انسان را می‌توان تربیت نمود ـ هر گونه تربیتی و با هر هدف و انگیزه‌ای ـ یک حیوان را نیز می‌توان تربیت نمود و پرورش داد.
اما در مقابل، در مفهوم اخلاق، نوعی قداست نهفته است و از این رو است که مفهوم اخلاق در مورد حیوان به کار گرفته نمی‌شود. به کارگیری دانش‌واژة اخلاق تنها اختصاص به آدمی دارد و بس. همین ویژگی باعث شده است که علم اخلاق دارای ملاک‌ها و مبناها و معیارهایی باشد که در مفهوم تربیت مشاهده نمی‌شود. در اینجا است که فعل اخلاقی یا غیر طبیعی در مقابل فعل طبیعی قرار می‌گیرد. فعل غیر طبیعی، یعنی فعل مغایر با فعل طبیعی و نوع دیگری از فعل و غیر از کارهایی که مقتضای طبیعت بشری است و آدمی به حکم ساختار طبیعی‌اش انجام می‌دهد. از این رو هر کاری که انسان آن را به حکم ساختمان طبیعی‌اش انجام می‌دهد فعل طبیعی است و فعل اخلاقی، فعل غیر طبیعی است.[11]
در هر حال مطهری بر این باور است که محیط آزاد، زمینه و شرایط مساعدتری را برای رشد اخلاقی آدمی و شکوفایی استعداد و شخصیت آدمی فراهم می‌سازد و جامعه از این رو به سمت اخلاق حرکت می‌نماید: «آزادی از آن جهت که بشر را وارد صحنة تنازع بقا می‌کند، و گوهر انسان در محیط آزاد بهتر و بیشتر رشد می‌کند خوب است.»[12] البته طرح تنازع بقا در این فقره، در سایر مباحث مطهری به رقابت و مسابقه تحویل رفته است. در این معنا آزادی، موانع را از میان برداشته، موجبات رقابت انسان‌ها را فراهم ساخته و زمینه را برای رشد و شکوفایی اندیشه و استعداد آدمی مهیا می‌کند. چنان که در ادامه خواهد آمد، پذیرش ارزش‌های اخلاقی و سایر مفاهیم مشابه و حتی اختیار نمودن دین و ... جز در فضای آزاد و مختارانه ارزشمند نیست و همین منازعه و تلاش برای دست‌یافتن به آنچه که آدمی فاقد آن است زمینة تکامل و سعادت آدمیان را فراهم می‌سازد.

مفهوم آزادی
در بحث از مفهوم آزادی نیز باید اشاره کنم که در اینجا مراد، «آزادی منفی» و «آزادی مثبت» است.[13] آزادی منفی را در فارسی باید «رهایی» یا «آزادی از» ترجمه کنیم. آزادی از، یعنی آزاد بودن از یک رشته منع‌ها و زنجیرها و زورها. آزادی از، یعنی آزادی از بیگانگان، آزادی از سلطان جبار، آزادی از ارباب و آزادی از زنجیرهایی که بر دست و پای آدمی بسته شده است. کسی که در زندان است و طالب آزادی است، طالب «آزادی از» است. طالب آزادی منفی است. می‌گوید در زندان را باز کنید تا از زندان بیرون بروم. کسی که بنده است و طالب آزادی است، طالب آزادی منفی است. کسی که دست و پای او را به زنجیر بسته‌اند، می‌خواهد زنجیر را نفی کند.
اما اگر آزادی منحصر به «آزادی از» یا منفی بشود، ناکام و ناتمام می‌ماند. آدمیان پس از کسب آزادی، نمی‌دانند با آن چه کنند و رفته رفته داشتن آزادی به پدید آمدن پاره‌ای نتایج ناگوار و هرج و مرج منتهی می‌شود. بنابراین، تا آزادی مثبت یا «آزادی در» مکشوف آدمی نیفتد، «آزادی از» چندان سودمند نخواهد بود. آزادی مثبت و به تعبیری «آزادی در» پس از آزادی منفی در می‌رسد. وقتی موانع را از جلو پای افراد برداشتند، وقتی در زندان را باز کردند، وقتی شر یک ارباب را از سر برده‌ای کوتاه کردند، «آزادی منفی» محقق می‌شود و از اینجا به بعد نوبت آزادی مثبت یا آزادی در فرا می‌رسد.[14]
جرالد مک کالوم اظهار داشته است که تمامی مباحث مربوط به آزادی را می‌توان به یک شکل بیان کرد و از این رو در قالب یک فرمول توانسته است مفهوم مثبت و منفی آزادی را تبیین نماید. وی بر این باور است که آزادی از یک وحدت مفهومی برخوردار است. اما با توجه به این وحدت مفهومی، می‌توان برداشت‌ها از آزادی را در قالب یک تئوری ارائه نمود. آنچه او بیان می‌کند عبارت است از:
[15]«
X is (is not) free from Y to do (not do) or become (not become) Z»
در این فرمول با توجه به آنچه در بحث از آزادی منفی و مثبت آمد، شخص ابتدا سعی می‌کند به آزادی منفی دست بیابد. به این معنا که
X (فاعل و عامل) با از بین بردن Y ‎(مانع و رادع) بتواند و سعی کند به آزادی دست بیابد. این تلاش فرد برای رهایی و از میان بردن موانع، در واقع تلاش برای دست یافتن به آزادی منفی است که اگر موفقیت‌آمیز باشد، آزادی منفی محقق شده است. اما با توجه به فرمول مک کالوم این وضعیت هنوز به پایان نرسیده است؛ زیرا این پرسش مطرح می‌شود که شخص، این آزادی را برای چه چیزی می‌خواهد. طبیعتاً بخش دیگر تئوری مک کالوم به این پرسش پاسخ می‌دهد و می‌گوید شخص، آزادی را برای این می‌خواهد که اقدام و کاری را انجام دهد و یا به وضعیت خاصی که Z (غایت و هدف) است برسد. بنابراین، شخص آزادی را برای غایت و هدفی می‌خواهد که این هدف با توجه به مفروضات، شرایط و اقتضائات جغرافیایی و اندیشه‌ای، می‌تواند متفاوت و متنوع باشد[16] و حوزه‌ای گسترده از مسائل اجتماعی، سیاسی، اقتصادی و فرهنگی را شامل شود. بر این اساس مشاجرات دربارة آزادی، مشاجره دربارة سه شرط مورد اشاره است که به عامل (الف)، مانع(ب) و به اقدام یا حالت(پ) مورد نظر اشاره دارد.
به نوعی دیگر می‌توان مفهوم آزادی منفی (سلبی و از) و مفهوم آزادی مثبت (ایجابی و در) را در آثار آیت‌الله مطهری نیز مورد بازخوانی قرار داد. تعریفی که مطهری از آزادی ارائه می‌دهد به طور دقیق هر دو جنبه مثبت و منفی آزادی را یکجا لحاظ کرده است. به گفتة ایشان،
«آزادی یعنی نبودن مانع. نبودن جبر، نبودن هیچ قیدی در سر راه، پس آزادم و می‌توانم راه کمال خودم را طی کنم. نه اینکه چون آزاد هستم به کمال خود رسیده‌ام.»[17]
فقدان مانع که در تعریف مطهری لحاظ شده است به یک معنا اشاره به مفهوم منفی آزادی دارد، اما این آزادی منفی، از منظر مطهری، به خودی خود ارزشمند و کامل نیست و از این رو پای آزادی مثبت نیز به تعریف وی گشوده می‌شود و از این رو از منظر وی آزادی در رشد و کمال آدمی می‌بایست مورد توجه و بهره‌مندی قرار گیرد. مفهوم مثبت و منفی آزادی تقریباً در تمامی مواردی که مطهری به تعریف آزادی مبادرت ورزیده لحاظ شده است. برای نمونه در یک مورد دیگر می‌گوید: «انسان در جمیع شؤون حیاتی خود باید آزاد باشد، یعنی مانعی و سدی برای پیشروی و جولان او وجود نداشته، سدی برای پرورش هیچ یک از استعدادهای او در کار نباشد.»[18]
هنگامی که آدمی به رهایی و آزادی دست یافت می‌تواند برای بروز و ظهور استعدادهایش برنامه‌ریزی کرده و به گفته مطهری به کمال نائل شود. این تعریف از آزادی، و توجه به ابعاد مثبت و منفی آزادی، می‌تواند هم درونی و شخصی تلقی شود ـ چنان که تعریف‌های فوق به آن اشاره و تأکید دارد ـ و هم می‌تواند جنبه اجتماعی و عمومی بیابد. در واقع مطهری تنها به بعد شخصی آزادی توجه نمی‌کند، بلکه برای کامل کردن تعریف آزادی بر بعد جمعی و عمومی آن نیز انگشت می‌نهد و البته در این جنبه نیز می‌توان رگه‌های آزادی مثبت و منفی را یکجا در تعریف ایشان مشاهده کرد:
«بشر باید در اجتماع از ناحیه سایر افراد آزادی داشته باشد، دیگران مانعی در راه رشد و تکامل او نباشند، او را محبوس نکنند ... که جلو فعالیتش گرفته شود، دیگران او را استثمار نکنند، استخدام نکنند، استعباد نکنند، یعنی تمام قوای فکری و جسمی او را در جهت منافع خودشان به کار نگیرند.»[19]
فقدان حبس و استثمار و استخدام و استعباد و نفی به کارگیری قوای آدمیان در راه اهداف و خواسته‌های خود در حوزه عمومی و عرصه اجتماعی، نشان دهنده وجه آزادی منفی و به کارگیری استعداد و ظرفیت خود در راه رشد و تکامل در حوزة عمومی، نشان‌ دهندة وجه آزادی مثبت است.
وی برای تثبیت تعریف خود از مفهوم آزادی به پاره‌ای از آیات قرآن نیز استناد می‌جوید. برای مثال به آیه 64 سوره آل عمران اشاره می‌کند و در تفسیر آن می‌گوید، هیچ کدام از ما دیگری را بنده و برده خود قرار ندهد و هیچ کس هم فرد دیگری را ارباب و آقای خودش نگیرد، یعنی « نظام آقایی و نوکری ملغا، نظام استثمار ملغا، نظام لامساوات ملغا»[20]
تعریف مفهوم آزادی، که مطهری بر آن تأکید و تکیه می‌کند، در قالب تئوری مک کالوم نیز قابل ارائه است. به این معنا که انسان، یعنی فاعل آزادی ـ البته اگر خواستار آزادی باشد ـ با سعی و تلاش، موانع پیش روی خود را از میان می‌برد و پس از آن در راستای شدن و رسیدن به هدف خاصی تلاش می‌کند و استعدادهایش را در آن زمینه هزینه می‌نماید. تنها تفاوت مباحث مطهری با تئوری کالوم این است که مطهری علاوه بر اینکه فقدان موانع را شرط می‌داند از سوی دیگر هدف را نیز به طور مصداقی مشخص می‌کند که همانا رسیدن به تکامل و بروز و ظهور استعدادها است. اما در تئوری مک کالوم، هدف به نحو عام و عمومی مورد اشاره قرار گرفته است و از این رو بار ارزشی خاصی نمی‌یابد، برخلاف بحث مطهری که هدف و ارزش مورد نظر وی همانا دست‌یابی به کمال و سعادت است که دارای بار ارزشی ویژه‌ای در اندیشة دینی است. اساساً تلاش‌های آدمی و به ویژه یک انسان مسلمان در راستای آن هدف برتری است که ارزش سعی و تلاش را دارد و هزینه نمودن استعداد و ظرفیت آدمی در آن، کاری درخور و شایسته تقدیر است.
اگر قرار باشد برای تأکید بیشتر بر مفهوم مثبت و منفی آزادی در آرای آیت‌الله مطهری شاهدی ارائه شود، می‌توان به دو رکن آزادی در اندیشه ایشان اشاره کرد. از منظر او آزادی دو رکن بسیار مهم دارد: نخست، عصیان و تمرد و دیگری تسلیم و انقیاد. در واقع به تعبیر مطهری: «بدون عصیان و تمرد، رکود و اسارت است و بدون تسلیم و انقیاد و اصولی بودن، هرج و مرج است.»[21] انسان از یک سوی به نفی استبداد می‌پردازد و در مقابل استبدادورزی و استبدادپذیری عصیان می‌ورزد و سعی در رها ساختن خود و جامعه خود از چنین وضعیتی را دارد، و از سوی دیگر این رها شدن را نهادینه می‌کند و آزادی را در قالب نظم و به تعبیری تسلیم و انقیاد و اصولی بودن، سامان می‌دهد و روشن می‌سازد که آزادی را برای چه می‌خواهد و در چه مواردی می‌خواهد از آن بهره‌مند گردد. این دو ویژگی همواره به آدمی این توان را می‌دهد که از استبداد بگریزد و از دیگر سوی گرفتار هرج ومرج نیز نگردد و مشی متعادل و متوازنی را طی نماید. این به معنای در اختیار گرفتن و بهره‌مند شدن از آزادی منفی و آزادی مثبت به طور توأمان است.
ارکان آزادی در وجهی دیگر نیز در سخنان مطهری بازتاب یافته است. به باور ایشان، اسلام، هم شعار آزادی را سرداده و هم اصول آزادی را تبیین نموده است. در نظر وی نخستین شعار اسلام، یعنی «لا اله الا الله» متضمن و «مشتمل است بر سلب و ایجاب، نفی و اثبات، عصیان و تسلیم، نه و آری، فصل و وصل، آزادی و بندگی، ولی نه به صورت دو شیئ جداگانه، بلکه به صورت دو شیئ وابسته به یکدیگر که هیچ کدام بدون دیگری امکان‌پذیر نیست.»[22] در اینجا نیز گریختن و آزادی از غیر خداوند و درآویختن و آزادی در خداوند طرح شده است و نوع نگاه مطهری را به آزادی به خوبی نمایان می‌نماید. وی در تفسیر جملة مذکور بر این باور است که «اولین نفخة آزادی در اسلام به وسیلة همین کلمه و همین جمله دمیده شد. آزادی از بت‌ها، از طوق بندگی ابوسفیان‌ها و ابوجهل‌ها، از طوق بندگی پول و ثروت، از طوق بندگی هوا و هوس و نفس اماره به وسیلة همین جملة با ارزش حاصل شد.»[23]
به هر حال آنچه از مباحث مطهری می‌توان استنباط نمود، همراهی دو مفهوم مثبت و منفی یا ایجابی و سلبی آزادی است. اهمیت مطلب حاضر از آن رو است که تا آزادی در بعد منفی متحقق نشود نمی‌توان از آزادی مثبت گفت‌وگو نمود. و در این صورت و به طریق اولی، جایی برای اخلاق مبتنی بر فضای آزاد باقی نخواهد ماند تا درباره آن بحث شود. از این وضعیت می‌توان تقدم آزادی را بر اخلاق استنباط نمود. در واقع تا آزادی، به عنوان عنصری از فضائل اخلاقی، تحقق نیابد نمی‌توان بحثی از سایر فضائل اخلاقی و اخلاقیات به میان آورد. این نکته به خوبی فرضیه مقاله حاضر را اثبات می‌نماید. به هر حال آزادی در بعد منفی گرچه در ابتدا نمود می‌یابد، اما از سویی آزادی مثبت معطوف به تکامل و سعادت است و به منزلة مهم‌ترین هدف اخلاق به شمار می‌آید.

دلایل ضرورت آزادی
شاید در مرحله نخست به نظر آید که سخن گفتن درباره ضرورت آزادی بیهوده است؛ زیرا غالباً ضرورت آزادی مفروض گرفته می‌شود. گرچه ممکن است این دیدگاه درست به نظر آید، اما از منظر بحث حاضر نه تنها اهمیت بحث از ضرورت آزادی و دلایل چنین ضرورتی کاهش نیافته، که افزون نیز شده است. و بلکه می‌تواند به مثابه نقطه تمرکز و ثقل مبحث حاضر مورد بهره‌برداری قرار گیرد. به ویژه اینکه در اینجا صرفاً از ضرورت آزادی گفت‌وگو نمی‌شود و بیش از ضرورت از دلایل آن سخن به میان می‌آید.
آیت‌الله مطهری در مباحث خود درباره آزادی، از بحثی با عنوان دلایل صحت، و به تعبیر نگارنده دلایل اهمیت و ضرورت آزادی گفت‌وگو می‌کند. این دلایل به طور کلی می‌تواند فرضیه مقالة حاضر را در تقدم آزادی بر اخلاق تقویت نماید. جان کلام مطهری در بحث ضرورت آزادی این است که به دلایل متعدد و تنها در گستره و سپهر آزادی می‌توان به مراتب سعادت و کمال دست یافت:
«آزادی کلی به این معنی صحیح است که نباید مانع بروز استعدادهای بشر شد؛ دیگر به این معنا صحیح است که بسیاری از چیزهاست که با جبر نمی‌توان به بشر تحمیل کرد؛ و دیگر به این جهت که بشر موجودی است که باید بالاختیار و در صحنه تنازع و کشمکش به کمال خود برسد.»[24]
عناصر سه‌گانه‌ای که در نقل قول مذکور بازتاب یافته به گونه‌ای است که آزادی را بر هر چیز دیگری و از جمله اخلاق تقدم می‌بخشد. در این معنا آزادی یک مفهوم بیرون دینی تلقی می‌شود که حتی پذیرش دین نیز میسر نیست، مگر اینکه با آزادی و آگاهی تمام صورت گیرد. و طبیعی است که اخلاقیات و فضائل اخلاقی نیز مورد پذیرش قرار نمی‌گیرد مگر با وجود و تحقق آزادی برای افراد. از این رو سخن مطهری سمت و سویی می‌یابد و بنا به دلایلی، که ذکر می‌کند، نباید از آدمی دریغ شود.
نخستین دلیل برای ضرورت آزادی این است که بروز و ظهور استعدادهای آدمی نیازمند فضای آزاد است. در یک فضای بسته و محیط متحجر و خفقان‌آور و استبدادی و ضد اخلاقی، زمینه‌ای برای بروز خلاقیت‌ها و استعدادها و فضائل اخلاقی و رفتارهای مبتنی بر اخلاق به وجود نمی‌آید. برعکس، در فضای بسته و مستبدانه‌ای که بر جامعه حکم‌فرما باشد، چاپلوسان و متملقان و زبان‌بازان قدر می‌یابند و بر صدر می‌نشینند و آزادگان و آزاداندیشان، خوار و ذلیل شمرده و بر فرش نشانده می‌شوند. وضعیت پدیدآمده به خوبی تأیید کنندة این مطلب است که اخلاق مطلوب در چنین جامعه‌ای ریشه نخواهد دواند و مردم نخواهند توانست از چنین جامعه‌ای میوه‌های اخلاقی بچینند. آنچه مشاهده می‌شود، ضد اخلاق است و میوه‌های فاسدی است که در ظل نظام استبدادی ریشه دوانده و درخت تناور اخلاق را فاسد ساخته است و میوه‌هایی که به خورد مردم می‌دهد نیز فاسد و گندیده است. وضعیت موجود و نظام استبدادی اجازه چون و چرا کردن به خیرخواهان و خیراندیشان و مصلحان و اخلاقیون نمی‌دهد. تنها آنان که زبان به مدح بگشایند، جایی و مقامی می‌یابند و بس. و این چنین، فضائل اخلاقی نیز در پی فقدان آزادی به مسلخ برده می‌شود و نفاق و دو رویی و فساد اخلاقی در جامعه رشد می‌کند و سر برمی‌آورد و جامعه را از درون تهی می‌سازد.
عنصر و دلیل دوم که در ضرورت آزادی بایسته توجه و تأمل است این است که بسیاری از امور و چیزها صلاحیت و قابلیت تحمیل به آدمیان را ندارد. برای مثال دین و اخلاق و... از جمله چیزهایی است که اجباربردار و اجبارپذیر نیست. نمی‌توان کسی را به زور وادار به پذیرش دین نمود و یا کسی را با تحمیل وادار به قبول اخلاق و فضائل اخلاقی نمود و به اجبار از او خواست که انسان، اخلاقی و پای‌بند به فضائل اخلاقی باشد.
مطهری اساساً نقطه قوت دین اسلام را در همین می‌داند که به دیگران اجازه نداده است دین و فضائل اخلاقی را به آدمیان تحمیل نمایند. اخلاق و اخلاقیات را نمی‌توان بر بشر تحمیل کرد؛ بشر می‌بایست خود با طوع و رغبت آنها را بپذیرد و به آنها عمل نماید. در فضای غیر آزاد، تحقق اخلاق و فضائل اخلاقی نیز به سختی صورت می‌گیرد و اساساً ممتنع می‌نماید. در همین زمینه مطهری می‌گوید:
«بعضی چیزهاست که اصلاً اجباربردار نیست، یعنی نمی‌شود بشر را مجبور کرد که آن را داشته باشند ... . اگر تمام قدرت‌های مادی جهان جمع شوند و بخواهند با زور آن را اجرا بکنند قابل اجرا نیست؛ مثلاً محبت و دوستی.»[25]
دین، ایمان و محبت و دوستی، که در شمار فضائل اخلاقی‌اند و بسیاری چیزهای دیگر اجباربردار و تحمیل کردنی نیست و آیات فراوانی در قرآن نیز به این موضوع اشاره دارد. از جمله خطاب به پیامبر می‌فرماید: ‹ أدع الی سبیل ربک بالحکمه و الموعظه الحسنه›؛[26] مردم را با دلیل و منطق دعوت کن تا روح و قلب آنها را خاضع ] و[ عشق و محبت را در دل آنها ایجاد کنی. اخلاق را نیز می‌بایست با طوع و رغبت و منطق و برهان به دیگران آموخت و نه با تحمیل و اجبار. پیامبر مکرم خدا حضرت محمد(ص) برانگیخته شد تا مکارم اخلاق را تکمیل نماید: ‹ إنی بعثت لاتمم مکارم الاخلاق›. نمی‌توان مکارم اخلاق را به دیگران آموخت جز با برهان و استدلال و نرمی و لطافت.
عنصر و دلیل سوم در ضرورت آزادی این است که همانا قابلیت کمال‌یابی انسان در فضایی ارزشمند است که آگاهانه و آزادانه صورت پذیرد. اساساً برای رسیدن به کمال، باید با بسیاری از چیزها در تنازع و کشمکش به سر برد. در ابتدا در درون خود و برای رسیدن به فضائل معنوی اخلاقی باید تلاش کرد و آنگاه در بیرون و برای تحقق اخلاق در جامعه می‌بایست تلاش نمود. و البته دست‌یابی به اخلاق و فضائل اخلاقی و کمال در فضای آزاد ارزشمند است. اگر امکان دست‌یابی به سعادت بدون تلاش و منازعه با درون خود و با جامعه و نیروهای شر دورن اجتماع میسر می‌بود دیگر اخلاق و فضائل و ارزش‌های اخلاقی ارزشمند شمرده نمی‌شد و مطلوب آدمیان نبود.
شاید بتوان گفت همة عناصر و دلایل مذکور در باب اهمیت و ضرورت آزادی، می‌تواند تقدم آزادی را بر اخلاق و فضائل اخلاقی روشن سازد. آزادی به مثابه نقطة آغازینی است که می‌توان از آنجا به اخلاق رسید. بدیهی است اگر سپهر آزادی در حوزة عمومی نمود نیافته باشد نمی‌توان از اخلاق و فضائل اخلاقی گفت‌وگو کرد. یک جامعة فاقد آزادی، فاقد اخلاق هم خواهد بود و در این شرایط وضعیت جامعه از حیث روابط اجتماعی و آداب معاشرت بر پایة هیچ منطقی استوار نخواهد بود.

 آزادی، چونان روش و ارزش
وقتی سخن از آزادی به منزلة روش به میان آید، به این معنا است که آزادی، روش و زمینه و شیوه‌ای است که بدان وسیله می‌توان به پاره‌ای از اهداف خاص رسید و آزادی به خودی خود و به اصطلاح فی نفسه، اصالت نخواهد داشت، بلکه آزادی به منظور فراهم آمدن شرایط مساعد برای رشد و آگاهی و عقلانیت لازم و ضروری است. به دیگر سخن آزادی به مثابه ابزار و روشی است برای تعالی اخلاقی و عقلانی و توسعة آگاهی‌ها.[27] آزادی روشی است برای دانستن و شناختن و آموختن.
پاره‌ای از مباحث آیت‌الله مطهری ناظر به روش و زمینه و ابزار بودن آزادی است. از این منظر، آزادی، راه و روشی برای رسیدن به مقصد و مقصودی دیگر است. آزادی، هدف و غایت اساسی و اصلی نیست، بلکه راه و روشی است برای دست‌یابی به هدف‌هایی برتر و بالاتر دیگری که همانا رسیدن به کمال و سعادت است. اصطلاحی که مطهری برای آزادی به مثابه روش به کار می‌گیرد «کمال وسیله‌ای» در مقابل «کمال هدفی» است:
«آزادی «کمال وسیله‌ای» است نه «کمال هدفی». هدف انسان این نیست که آزاد باشد، ولی انسان یابد آزاد باشد تا به کمالات خودش برسد. آزادی یعنی اختیار، و انسان در میان موجودات تنها موجودی است که خود باید راه خود را انتخاب کند و حتی به تعبیر دقیق‌تر خودش باید خودش را انتخاب کند ... . انسان اگر آزاد نبود نمی‌توانست که کمالات بشریت را تحصیل کند. [همچنان که] یک موجود مجبور نمی‌تواند به آنجا برسد. پس آزادی یک کمال وسیله‌ای است، نه یک کمال هدفی.»[28]
در عین حال که آزادی کارویژة ابزاری بودن را ایفا می‌کند، اما در همان حال می‌بایست آدمی آزاد باشد تا بتواند از این روش برای رسیدن به هدفی خاص بهره‌مند گردد؛ آنچه که مطهری از آن به بایستگی آزادی انسان یاد می‌کند. به هر حال در این صورت نیز بدون اینکه ابزار بودن آزادی به معنای کاهش نقش آزادی در زندگی تلقی شود، اما می‌توان به تقدم آزادی بر اخلاق حکم کرد. اگر انسان بخواهد به فضائل اخلاقی و اخلاقیات نائل شود نیز می‌بایست از آزادی برخوردار باشد. مطهری ضمن اینکه به نقش روشی آزادی تصریح می‌کند، اما از سوی دیگر تصور اینکه بدون آزادی بتوان به هدفی دست یافت را ناممکن می‌شمارد و بر آزاد بودن انسان تأکید و تصرح می‌کند. و البته این چنین وضعیتی را در شمار ویژگی‌های آدمی برمی‌شمارد.
بنابراین، از منظر مطهری، آزادی، زمینه و معبری برای رسیدن به مقصدی خاص است. در واقع آزادی در این معنا، وسیله‌ای برای بروز و ظهور استعدادهای پنهان و نهفته و کشف‌ناشدة آدمی است. انسان نیازمند آزادی است و از این رو گرایش به آزادی به گونة فطری در نهاد وی به ودیعت نهاده شده است و آدمی در مسیر زندگی خویش و برای بروز و ظهور استعدادهای عالی و برتر انسانی و اخلاقی از آن بهره‌مند می‌شود.
به دیگر سخن آدمی هم برای شناختن استعدادها و ظرفیت‌های خویش و هم برای شناختن استعدادها و ظرفیت‌های دیگران محتاج آزادی است. آزادی روشی است برای ظهور و تجلی، روشی است برای خودشناسی، روشی است برای راه بردن به نهانیهای غیر، روشی است برای کسب آگاهی و رفع نادانی، روشی است برای سیاستی کامیاب و مدیریتی موفق، روشی است برای دادگری و ستم ستیزی[29] و روشی است برای درپوشیدن جامة اخلاق بر تن خود و جامعه.
گرچه ابزاری و روشی بودن آزادی در سخنان مطهری مورد اشاره و تأکید قرار گرفته است، اما از سویی در مباحث وی بر ارزش بودن آزادی نیز تصریح شده است. به یک معنا مطهری آزادی را برترین و بزرگ‌ترین ارزش‌های انسانی و مافوق ارزش‌های مادی می‌داند.[30] وی این پرسش را طرح می‌کند که چرا آزادی به این مقام و ارزشمندی رسیده است که در شمار برترین و بزرگ‌ترین ارزش‌های انسانی قرار گیرد؟ پاسخ وی این است که در طول تاریخ بشری این ارزش همواره از آدمی دریغ شده است و از این رو چون ارزشی کمیاب بوده است از این رو ارزشی بسیار والا و ارجمند یافته است. و البته معتقد است که در عصر حاضر نیز گرچه شعار و حماسه و سخن آزادی هست، اما چیزی جز گندم نمایی و جو فروشی نیست.[31]
از سویی در سخنان مطهری ارزش بودن آزادی معادل تکلیف بودن آزادی تلقی شده است. در واقع تلاش برای بهره‌مندی از آزادی وظیفه انسان‌ها است و آدمیان نمی‌توانند و نباید آزادی خود را تحت هیچ شرایطی سلب کنند و تن به اجبار و تحمیل بسپارند. البته تکلیف بودن آزادی وقتی قابل پذیرش است که مافوق «حق» تلقی شود، اما اگر در معنایی فروتر از حق بودن آزادی به کار رود، طبیعتاً می‌تواند نقدی بر اندیشه مطهری تلقی شود. البته به باور نگارنده، تأکید مطهری بر وظیفه بودن آزادی بیش از آنکه آزادی را ارزشی فروتر معرفی کند، بر فراتر بودن آن تصریح و تأکید دارد و آن را به گونه‌ای بر صدر می‌نشاند و بر سایر فضائل، همانند اخلاق، مقدم می‌دارد. به دیگر سخن، مطهری، آزادی را مافوق حق می‌داند. انسان چون حق دارد آزاد باشد، مکلف است این آزادی را حفظ کند. در اینجا حق و تکلیف نه در برابر هم، که در طول یکدیگر هستند.
مطهری روشی بودن آزادی را نیز منحصر به رسیدن افراد به کمالات ذکر می‌کند و از وارد ساختن آن به مرحلة اجتماعی اجتناب می‌کند. در صورتی که می‌توان گفت آزادی چون روش، در دست‌یابی به آرا و افکار مردم به حاکمان مساعدت می‌کند تا آنان بر اساس آن بتوانند برنامه‌ریزی نمایند و واقعیات اجتماعی را نادیده نینگارند. به دیگر سخن هنگامی که آزادی در جامعه تحقق یافته باشد، آدمیان بدون اضطراب، به ابراز نظر و رأی خود می‌پردازند و حاکمان به درستی و با کم‌ترین هزینه به افکار عمومی دست‌رسی می‌یابند.
همان گونه که آزادی برای دست‌یابی به ارزشی برتر، روش و زمینه و ابزار تلقی می‌شود، به نظر می‌رسد که بتوان گفت اخلاق نیز به مثابه روشی برای رسیدن به کمال شمرده می‌شود. گرچه مطهری معتقد است در مفهوم اخلاق نوعی قداست نهفته است و اخلاق تنها، ویژگی آدمیان است، اما اخلاق و اخلاقیات در یک جامعة دینی و مذهبی، به هر معنایی که مراد شود، فی نفسه و به طور مطلق ارزشمند نیستند و ارزشمندی آنها تنها و تنها برای دست‌یابی به ارزشی برتر و فراتر، که همانا سعادت وکمال و قرب الی الله باشد، است و نه چیزی بیشتر. آنچه که در سخنان مطهری نیز به خوبی مشهود و آشکار است. در این ارتباط است که تقدم و پیشینی بودن آزادی بر اخلاق معنا و مفهوم می‌یابد. در واقع رسیدن به کمال و سعادت جز با بهره‌مندی از آزادی میسور نیست و اگر جز این بود ارزشی نداشت. البته قداست داشتن امری، با وسیله بودن آن منافات ندارد، منتها قداست هدف در مرتبه‌ای والا است؛ زیرا قداست نظیر دیگر مفاهیم ارزشی ذو مراتب است.

موانع و محدودیت‌ها
علاوه بر همة بحث‌های انجام شده، می‌توان به موانع آزادی نیز پرداخت و دو گونه مانع را از هم بازشناخت: نخست موانعی که سلب کنندگان برای آزادی آدمیان ایجاد می‌کنند. به تعبیر مطهری در وجود اقویا دو عامل هست که اگر دست به دست یکدیگر بدهند باعث سلب آزادی می‌شود، نخست «سودجویی و دیگری تمرکز قدرت. به عبارت دیگر، خودپرستی و زور».[32] به عقیدة وی در اسلام با هر دو نیرو مبارزه شده است. مطهری دومین مانع آزادی را به طبقه‌ای که آزادی را از دست داده، بازمی‌گرداند و آن را در شمار موانع مهم در سلب آزادی‌ها می‌داند: «یکی بی‌حسی وتنبلی و لاقیدی و بی‌تفاوتی و ضعف و زبونی، و دیگر بی‌خبری و ناآگاهی و بی‌رشدی.»[33] به عقیدة وی در اسلام بی‌تفاوتی نسبت به حقوق خود نیز مردود شمرده شده است.
بنابراین لازم است برای دست‌یابی به آزادی نخست از موانع آزادی رهایی یافت. و در این میان می‌بایست از شر سودجویان و قدرت‌مندان خلاصی یافت که این خود مستلزم رهایی خود از بی‌نفاوتی نسبت به حقوق خود و آگاهی و شناخت است. در این صورت است که امید می‌رود آزادی در جامعه محقق شود و در پی آن اخلاق نیز به مراح

دانلود با لینک مستقیم


تحقیق در مورد رابطه اخلاق و آزادی

تحقیق ئر مورد تواضع و فروتنى اخلاق

اختصاصی از هایدی تحقیق ئر مورد تواضع و فروتنى اخلاق دانلود با لینک مستقیم و پر سرعت .

تحقیق ئر مورد تواضع و فروتنى اخلاق


تحقیق ئر مورد تواضع و فروتنى اخلاق

لینک پرداخت و دانلود *پایین مطلب*

 

فرمت فایل:Word (قابل ویرایش و آماده پرینت)

  

تعداد صفحه18

 

فهرست مطالب

 

معنى تواضع و اقسام آن

اقسام تواضع

فرق بین تواضع و ذلت پذیرى و تملق

چند نشانه تواضع و درجات آن

تفسیر و جمع‏بندى

 

 

تواضع و فروتنى

هفتمین نصیحت حکیمانه، و اندرز ارزشمند لقمان به پسرش، مسإله رعایت تواضع و فروتنى است ،که مى توان آن را مادر ارزش‏ها و کلید گنجینه کمالات نامید، لقمان به پسرش چنین فرمود: «و لا تصعر خدک للناس...؛ پسرم! با بى اعتنایى از مردم روى مگردان». [1] یعنى متواضع و فروتن باش.



معنى تواضع و اقسام آن

 

تواضع در اصل از واژه وضع که به معنى فرونهادن است گرفته شده، از این رو به زایمان زنان به وضع حمل تعبیر مى شود، و مفهوم آن از نظر اخلاقى این است که انسان باید خود را در برابر خدا و خلق خدا پایین‏تر از موقعیت خود قرار دهد، فروتنى و فرو روحى کند، و ضد آن تکبر و بزرگ نمایى و فخرفروشى است که از صفات رذیله، و مایه و پایه انحرافات فکرى و عملى بسیار زشت است.

البته باید توجه داشت چنان که خواهیم گفت تواضع به معنى خوارى و ذلیل نشان دادن خود نیست که ضد ارزش و مورد نکوهش مى باشد چنانکه ذکر مى شود.

از نشانه‏هاى تواضع این است که انسان در برابر مردم، خوش رو، خوش برخورد است، و هنگام معاشرت و جدا شدن از آنها، با روى باز و دل پذیر روبه رو یا جدا مى‏شود، و جداییش محبت‏آمیز است، نه از روى بى اعتنایى که موجب کینه و کدورت شده، و از نشانه‏هاى خصلت زشت تکبر و خود شیفتگى است.

تعبیر به «لاتصعر» اشاره به این است که تواضع نکردن، و بروز کردارى ضد تواضع در انسان یک نوع بیمارى آشکار است، چرا که تصعر چنان که در لغتنامه مصباح المنیر آمده در اصل از واژه صعر گرفته شده، و صعر در لغت یک نوع بیمارى است که شترى به آن مبتلا مى شود، و آن شتر بر اثر آن بیمارى، گردن خود را کج مى‏کند.

بنابراین خارج شدن از حریم تواضع یک نوع بیمارى آشکار است، که بیانگر بیمارى و عدم صفاى درونى مى‏باشد. تواضع داراى نشانه‏ها و درجات مختلف است، باید آنها را شناخت و به موقع رعایت کرد، مثلا امام باقر(ع) مى‏فرماید: «التواضع الرضا بالمجلس دون شرفه، و ان تسلم على من لقیت، و ان تترک المرإ و ان کنت محقا؛ تواضع آن است که به کمتر از جایگاه شایسته خود در مجلس قناعت کنى و هنگام ملاقات با کسى، در سلام کردن پیشى‏گیرى، و در گفتگوها از جر و بحث پرهیز کنى گرچه حق با تو باشد». [2]

شخصى از حضرت رضا (ع) پرسید: حد و مرز تواضع چیست که اگر کسى آن را رعایت کند به عنوان متواضع به حساب مى‏آید؟ آن حضرت در پاسخ فرمود: «تواضع داراى درجاتى است، یکى از آن درجات این است که انسان موقعیت نفس خود را بداند، و آن را با قلب سالم در همان جایگاه قرار دهد، و براى دیگران همان را بپسندد که براى خود مى‏پسندد، هرگاه از کسى بدى دید، آن را با نیکى پاسخ دهد، خشم خود را فرو برد، از گناهان مردم بگذرد، و آنها را مورد عفو قرار دهد، خداوند نیکوکاران را دوست دارد». [3]

نتیجه این که تواضع یک حالت خشوع و خضوع معقول درونى است که نشانه‏هاى آن در رفتار و کردار و گفتار آشکار مى‏شود. و گاهى ممکن است، انسان از نظر روحى به مرحله این حالت نرسد، ولى بتواند در عمل، خود را براساس موازین تواضع، هماهنگ سازد، چنین کسى عملا متواضع است.



اقسام تواضع

 

باید توجه داشت که به طور کلى تواضع بر دو قسم است:

  1. تواضع در برابر خدا که شامل تواضع، در برابر حق و قانون خدا، تواضع در برابر پیامبران و امامان و اولیإ خدا مى شود.
  2. تواضع در معاشرت با مردم، از دوست، همسایه، پدرو مادر، معلم و استاد، همکار و... روشن است که تواضع در برابر خدا، عالى‏ترین و مهم‏ترین درجه تواضع است، چنان که ضد آن، تکبر در برابر خدا، بزرگ‏ترین گناه و سرکشى است. تواضع در برابر خدا، جزء ایمان عمیق، و اعتقاد صحیح و معرفت و راهیابى به مقام قرب الهى است، نشانه آن نهایت تسلیم در برابر فرمان‏هاى خدا واطاعت از او، و کمال خشوع و خضوع در برابر عظمت او مى‏باشد، به گونه‏اى که انسان خود را همچون افتادن قطره‏اى در اقیانوس، فناى در ذات مطلق الهى بنگرد و خود را هیچ و صفر بداند، و هیچ‏گونه چون و چرا در برابر حق نداشته باشد، همه چیز را براى او بخواهد، و در مسیر رضاى الهى گام بردارد، و اتصالش به خدا، در حدى باشد که به قول شاعر:

اسیر عشق تو از هشت خلد مستغنى است غلام کوى تو از هر دو جهان آزاد است

پیامبر اسلام (ص) که بزرگ ترین و بى‏نظیرترین انسان‏ها، و خلایق کل هستى است، آن‏چنان در برابر عظمت خدا متواضع بود که وقتى از سوى خدا به او خطاب شد؛ تو را بین پادشاهى و رسالت یا بندگى و رسالت مخیر نمودم، کدام را برمى‏گزینى؟ آن حضرت عرض کرد: بندگى و رسالت را. [4]

و امام صادق(ع) در وصف پیامبر(ص) فرمود: «ما اکل رسول الله متکئا منذ بعثه الله عز و جل نبیا حتى قبضه الله الیه متواضعالله عز و جل ؛ از آن هنگام که پیامبر اسلام (ص) از طرف خدا مبعوث به رسالت شد، تا هنگام رحلت براى رعایت تواضع در پیشگاه خدا هرگز در حال تکیه بر چیزى، غذا نخورد».

روزى آن حضرت با گروهى از بردگان روى خاک نشسته بود، چون یکى از آنها با آنها گفتگو مى‏کرد، بانویى که از آنجا عبور مى‏کرد، به عنوان اعتراض گفت: «اى محمد! چرا روى خاک نشسته‏اى و با بردگان همنشین و هم غذا شده‏اى (تو پیغمبر هستى، باید با بزرگان بنشینى...) آن حضرت در پاسخ فرمود: «ویحک اى عبد اعبد منى؛ واى بر تو، کدام بنده‏اى، بنده‏تر از من است». [5]

نمازهاى خاشعانه و مخلصانه، دعاهاى پر محتوا و پر از مفاهیم متواضعانه، و سجده‏هاى طولانى با نهایت خشوع پیامبر(ص) و امامان (ع) هر کدام کافى است که عالى‏ترین درس نهایت تواضع در برابر خدا را به ما بیاموزند، براى درک این معنى کافى است که صحیفه سجادیه را ورق بزنیم، و با مطالعه فرازهاى آن، حقیقت تواضع در برابر خدا را دریافت نماییم. حضرت زهرا(س) در فرازى از دعاهاى خود، به خدا چنین عرض مى‏کند: «اللهم ذلل نفسى فى نفسى و عظم شإنک فى نفسى؛ خدایا! خودم را در نزد خودم کوچک کن، و مقام خودت را در نزدم بزرگ گردان». [6] تواضع در برابر دیگران قسم دیگر تواضع است که از ارزش‏هاى والاى اخلاقى بوده، و داراى آثار درخشان در زندگى است، فقیه بزرگ علامه نراقى در تعریف این‏گونه تواضع چنین مى‏نویسد: «تواضع عبارت است از شکسته نفسى، که نگذارد آدمى خود را بالاتر از دیگرى ببیند، و لازمه آن کردار و گفتار چندى است که دلالت بر تعظیم دیگران و اکرام ایشان مى‏کند». [7]

این خصلت موجب نشر ارزش‏ها، و مایه شرافت و کرامت، و زینت انسان‏هاى والا، و موجب وقار و آرامش و رفعت مقام، و جوشش چشمه‏هاى حکمت در روح و روان، و دوستى و سلامتى، وفور نعمت بوده و اسلحه نیرومند در برابر نیرنگ‏هاى ابلیس است و باعث افزایش عقل و درایت مى‏باشد، چنان که روایات متعددى که از پیامبر(ص) و امامان (ع) نقل شده بیانگر این مطلب است. [8]

هدف از سخن لقمان در آیه مذکور، تواضع نسبت به دیگران است، که به خصوص به آن سفارش نموده است، لقمان در گفتار دیگر خود نیز به طور مکرر فرزندش را به این خصلت سفارش مى‏کرد،از جمله از اندرزهاى او به پسرش این است: «تواضع للحق تکن اعقل الناس ؛ در برابر حق تواضع کن، تا خردمندترین انسان‏ها گردى». [9]

کوتاه سخن آن که تواضع مخزن نیکى‏ها است، و چنان‏که گفتیم مى‏تواند نقش کلیدى نسبت به ارزش‏ها داشته باشد و مادر فضایل گردد، چنان که امام على (ع) فرمود: «بخفض الجناح تنتظم الامور؛ با تواضع و فروتنى، امور مختلف زندگى سامان مى‏یابد، و منظم مى‏شود». [10]

امیرمومنان على (ع) در گفتارى، پیامبران را چنین تعریف مى‏کند: «... و لکنه سبحانه کره الیهم التکابر، و رضى لهم التواضع، فالصقوا بالارض خدودهم، وعفروا فى التراب وجوههم، و خفضوااجنحتهم للمومنین؛ خداوند تکبر ورزیدن را براى همه پیامبران منفور شمرده است، و تواضع و فروتنى را بر ایشان پسندیده، آنها گونه‏ها را بر زمین مى‏گذاردند، و صورت‏ها را بر خاک مى‏ساییدند، و پر و بال خویشتن را براى مومنان مى‏گسترانیدند». [11]

و در مورد دیگر در بیان فلسفه عبادات مى‏فرماید: «... و لما فى ذلک من تعفیر عتاق الوجوه بالتراب تواضعا،والتصاق کرائم الجوارح بالارض تصاغرا، ولحوق البطون بالمتون من الصیام تذللا؛ وانگهى ساییدن پیشانى که بهترین جاهاى صورت است بر خاک در سجده نماز، موجب تواضع است، و نهادن اعضاى پر ارزش بدن بر زمین دلیل و نشانه کوچکى، و چسبیدن شکم به پشت بر اثر روزه باعث فروتنى است.»

و به [12] طور کلى عبادت خدا که از ویژگى‏هاى جدایى نشدنى هر بنده خدا شناس است، وقتى کامل است که داراى طعم و شیرینى باشد، و عبادت کننده از آن لذت ببرد، نه این که احساس خستگى کند، خصلت تواضع در برابر خدا، چنین امتیازى را به عبادت کننده خواهد داد، چنان که روایت شده روزى رسول خدا(ص) به اصحاب فرمود: «من چرا حلاوت و شیرینى عبادت را در شما نمى بینم؟» آنها عرض کردند: شیرینى عبادت در چیست؟ پیامبر(ص) در پاسخ فرمود: «التواضع؛ تواضع و فروتنى موجب کسب شیرینى و لذت عبادت خواهد شد». [13]



فرق بین تواضع و ذلت پذیرى و تملق

 

یکى از موضوعات مهمى که در همه ارزش‏ها و ضد ارزش‏ها باید مورد توجه قرار گیرد، درست معنى کردن آنهاست، و پرهیز از افراط و تفریط است، عدم توجه بعضى به این مسإله مهم باعث تحریف از ناحیه خودى و غیرخودى شده، مثلا خصلت صبر به گونه‏اى معنى شده که درست بر ضد معنى واقعى، سر از عجز و تحمل ظلم بیرون مى‏آورد، در این راستا مرز بین بعضى از فضایل و رذایل بسیار باریک است مانند مرز بین عزت و تکبر، سیاست و دنیا پرستى، قناعت و بخل، سخاوت و اسراف، سکوت و کنترل زبان، شجاعت و بى‏باکى، زهد و ترک دنیا، عفت وترک و تعطیل غرایز، ذلت و تواضع و... ضابطه و معیارها را باید شناخت تا مرزها نیز شناخته شوند، تا کسى به جاى عزت، تکبرنورزد، و به نام قناعت بخل نکند و به جاى تواضع، به ذلت و خوارى یا به تملق تن در ندهد. و همچنین باید توجه به استثناها داشت، چرا که بسیارى از اوصاف اخلاقى و یا گناهان داراى استثنا هستند، مثلا دروغ حرام است ولى گاهى حتى قسم دروغ (براى حفظ مظلوم از دست ظالم) واجب است. و در مسإله مورد بحث، گر چه تواضع خصلت نیک است، ولى همین تواضع به معنى درست در بعضى از موارد، منفى و نابجا است، و به جاى آن تکبر، خوب است، مانند صحنه جنگ با دشمن، و راه رفتن مغرورانه سرباز مومن در برابر دشمن، تا موجب رعب افکنى در قلب دشمن گردد. چنان که این مطلب در مورد ابودجانه انصارى و امضاى رسول خدا (ص) از شیوه راه رفتن او در برابر دشمن در منطقه جنگ احد، آمده است. [14]

اینک به اصل مطلب باز مى گردیم و آن این که باید توجه داشت که تواضع باعث ذلت و خوارى و یا تملق و چاپلوسى که از صفات نکوهیده است نگردد، و ضد ارزش به عنوان ارزش انجام نشود، مثلا بعضى تصور کنند حقیقت تواضع این است که انسان خود را در برابر مردم خوار و بى‏مقدار کند، و اعمالى انجام دهد تا از چشم مردم بیفتد، و نسبت به او سوءظن پیدا کنند، آن‏گونه که در حالات بعضى از صوفیه نقل شده است.

اسلام اجازه نمى‏دهد که کسى به نام تواضع خود را تحقیر کند، و کرامت انسانى خود را پایمال نماید. عالم بزرگ فیض کاشانى در این راستا مى‏نویسد: «تواضع مانند سایر صفات اخلاقى داراى دو طرف افراط و تفریط است، و تواضع حد وسط آن، حد بین افراط (تکبر) و تفریط (پذیرش ذلت و پستى) است، آنچه به عنوان تواضع، پسندیده است، همان کوچکى کردن بدون پذیرش ذلت است، به عنوان مثال: کسى که سعى دارد بر امثال خود برترى جوید و آنها را پشت سر اندازد، متکبر است، و کسى که خود را بعد از آنها قراردهد، متواضع است، ولى اگر پاره دوزى بر دانشمند بزرگى وارد شود، دانشمند از جاى خود برخیزد و او را بر جاى خود بنشاند، و کفش او را بردارد و پیش پاى او جفت کند، این روش، تواضع نیست، بلکه یک نوع تذلل نکوهیده است». [15]

در روایات اسلامى در گفتار پیامبر (ص) و امامان (ع) به این مطلب اشاره شده است، رسول اکرم (ص) فرمود: «من اتى ذامیسره فتخشع له طلب ما فى یدیه ذهب ثلثا دینه ؛ کسى که نزد ثروتمندى بیاید و در برابر او به خاطر به دست آوردن آنچه در اختیار او است، فروتنى کند، دو سوم دینش از بین مى رود». [16] نظیر این مطلب از امیرمومنان على (ع) نیز نقل شده است. [17]

امام صادق (ع) فرمود: «ما اقبح بالمومن ان تکون له رغبه تذله ؛ چقدر براى انسان باایمانى زشت است که میل و علاقه او به چیزى او را به ذلت و خوارى بکشاند!». [18]

تملق وچاپلوسى یک نوع ذلت پذیرى و پستى است که غالبا زاییده طمع و حرص و آز است، و گاهى بعضى بر اثر اشتباه در معنى تواضع، آن را به عنوان یک ارزش انجام مى دهند، با این که تملق جز در موارد استثنایى از زشت‏ترین صفاتى است که ضربه شدیدى به کرامت انسان مى زند. امیرمومنان على (ع) در سخنى مى فرماید: «الثنإ باکثر من الاستحقاق ملق؛ مدح و ستودن بیش از حد شایستگى، تملق و چاپلوسى است». [19] و چه بسا افرادى به عنوان تواضع، بعضى را بیش از حد تعریف مى‏کنند، و یا بیش از حد نزد او کرنش مى نمایند، این شیوه، همان تملق گفتارى و رفتارى است که در اسلام به شدت نهى شده است. پیامبر (ص) فرمود: «لیس من اخلاق المومن التملق و لا الحسد الا فى طلب العلم؛ تملق و حسد ورزى از اخلاق انسان باایمان نیست، مگر در راه تحصیل علم و دانش». [20]

بر همین اساس در اسلام از پابوسى نهى شده است، و طبق پاره‏اى از روایات دست بوسى نیز روا نیست جز بوسیدن دست پدر و مادر از روى محبت، و بوسیدن دست معلم و استاد و رهبر دینى از روى احترام، و بوسیدن مردى دست همسر خود را از روى شهوت، و دست فرزند خردسالش را از روى محبت.

روایت شده: یونس بن یعقوب گفت به امام صادق (ع) عرض کردم: دستت را به من بده تا ببوسم. دستش را به من داد. سپس به امام عرض کردم: قربانت گردم سرت را، حضرت سرش را پیش آورد و من بوسیدم، سپس عرض کردم پاهایت را، حضرت سه بار فرمود: سوگند مى‏دهم تو را (که از بوسیدن پابگذرى) و سه بار فرمود: آیا چیزى مانده است. (یعنى پس از بوسیدن دست وسر، عضو دیگرى شایسته بوسیدن نیست). [21]



چند نشانه تواضع و درجات آن

 

از گفتار پیامبر(ص) وامامان (ع) پیرامون تواضع و نشانه‏هاى آن، به بخشى از شیوه‏هاى صحیح تواضع اشاره شده که نظر شما را به آن جلب مى‏کنیم ؛ مانند: نشستن در قسمت پایین مجالس، پیشى گرفتن در سلام و بلند سلام کردن، پرهیز از خودنمایى، تعریف نکردن خود، ودوست نداشتن تعریف دیگران از او، رعایت تساوى در احترام به ثروتمند و فقیر، مقدم داشتن دیگران در صف نماز و در مسیر راه و در نشستن در مجالس بر خود، و بدرقه کردن افراد هنگام جدایى و...

و نیز براى تواضع آنان که داراى درجه برتر هستند، به افرادى که در درجه پایین‏تر مى‏باشند، پاداش افزون دارد. امیرمومنان على (ع) فرمود: «ما احسن تواضع الاغنیإ للفقرإ طلبا لما عندالله؛ چه خوب است تواضع و فروتنى ثروتمندان در برابر فقرا، براى رسیدن به پاداش الهى». [22]

برهمین اساس شاعر گفته است :

تواضع ز گردن فروزان نکواست گدا گر تواضع کند خوى اوست

و سعدى چقدر زیبا سروده آنجا که گوید:

یکى قطره باران ز ابرى چکید خجل شد چو پهناى دریا بدید

که جایى که دریاست من کیستم گر او هست حقا که من نیستم

چو خود را به چشم حقارت بدید صدف در کنارش به جان پرورید

بلندى از آن یافت که او پست شد در نیستى کوفت تا هست شد

این مطلب از گفتار متعدد پیامبر(ص) و امامان (ع) گرفته شده، از جمله رسول خدا(ص) فرمود: «من تواضع رفعه الله، فهو فى نفسه ضعیف، و فى اعین الناس عظیم؛ کسى که فروتنى کند چنین کسى نزد خود ناچیز است، ولى در چشم مردم، بزرگ مى‏باشد».



اشاره

ناگفته پیداست که تواضع و فروتنى نقطه مقابل تکبر و فخرفروشى است و جدا سازى بحثهاى کامل این دو از یکدیگر مشکل یا غیر ممکن است و لذا هم در آیات و روایات اسلامى و هم در کلمات بزرگان اخلاق این دو به یکدیگر آمیخته شده است، نکوهش از یکى ملازم تمجید و ستایش از دیگرى است و ستایش از یکى همراه با نکوهش از دیگرى مى‏باشد، درست مثل اینکه بحثهاى مربوط به ستایش و تمجید از علم جداى از نکوهش از جهل نیست و نکوهش از جهل همراه ستایش علم است.

با این حال مفهوم این سخن آن نیست که ما بحثهاى مربوط به تواضع را نادیده گرفته و به آنچه در بحث زشتى تکبر و استکبار گفتیم بسنده کنیم. بخصوص اینکه نسبت‏بین تکبر و تواضع به اصطلاح نسبت میان ضدین است نه وجود و عدم. هم تکبر یک صفت وجودى است و هم تواضع و هر دو در مقابل یکدیگر قرار دارند، نه از قبیل وجود و عدم که سخن از یکى الزاما همراه با نفى دیگرى باشد.

در روایات اسلامى نیز به این معنى اشاره شده است از جمله از على(ع) مى‏خوانیم: «ضادوا الکبر بالتواضع؛ به وسیله تواضع با تکبر که ضد آن است مقابله کنید». [2]

با این اشاره به قرآن باز مى‏گردیم و آیات مربوط به مساله تواضع را گلچین کرده، مورد بررسى قرار مى‏دهیم(هر چند آیاتى که به کنایه یا به ملازمه به آن اشاره مى‏کند بیش از اینها است).

1- یایها الذین آمنوا من یرتد منکم عن دینه فسوف یاتى الله بقوم یحبهم و یحبونه اذلة على المؤمنین اعزة على الکافرین... (سوره‏مائده،آیه‏54)

2- و عباد الرحمن الذین یمشون على الارض هونا و اذا خاطبهم الجهلون قالوا سلاما (سوره‏فرقان،آیه‏63)

3- واخفض جناحک لمن اتبعک من المؤمنین (سوره‏شعراء،آیه‏215)



ترجمه:

 

1- اى کسانى که ایمان آورده‏اید! هر کس از شما، از آیین خود بازگردد(به خدا زیانى نمى‏رساند؛) خداوند به زودى جمعیتى را مى‏آورد که آنها را دوست دارد و آنان(نیز) او را دوست دارند؛ در برابر مؤمنان متواضع، در برابر کافران سرسخت و نیرومندند.

2- بندگان(خاص خداوند) رحمان، کسانى هستند که با آرامش و بى تکبر بر زمین راه مى‏روند؛ و هنگامى که جاهلان آنها را مخاطب سازند(و سخنان نابخردانه گویند)، به آنها سلام مى‏گویند(و با بى اعتنایى و بزرگوارى مى‏گذرند).

3- (اى پیامبر) بال و پر خود را براى مؤمنانى که از تو پیروى مى‏کنند بگستر(و نسبت‏به آنها تواضع و مهربانى کن).



تفسیر و جمع‏بندى

 

در نخستین آیه مورد بحث‏سخن از گروهى از مؤمنان به میان آمده که مشمول فضل و عنایات الهى هستند هم خدا را دوست مى‏دارند و هم محبوب پروردگارند.

یکى از اوصاف بارز آنها این است که در برابر مؤمنان متواضعند: (اذلة على المؤمنین) و در برابر کافران نیرومند و قوى هستند (اعزة على الکافرین).

«اذلة» جمع «ذلول» و «ذلیل» از ماده «ذل» (بر وزن حر) در اصل به معنى نرمى و ملایمت و تسلیم است در حالى که «اعزة» جمع «عزیز» از ماده «عزة» به معنى شدت است، حیوانات رام را «ذلول» مى‏گویند چون ملایم و تسلیمند و «تذلیل» در آیه ذللت قطوفها تذلیلا اشاره به سهولت چیدن میوه‏هاى بهشتى است.

گاه ذلت در مواردى به کار مى‏رود که معنى منفى دارد و آن در جایى است که از سوى غیر به انسان تحمیل مى‏شود وگرنه در ماده این لغت مفهوم منفى ذاتا وجود ندارد(دقت کنید).

به هر حال آیه فوق دلیل روشنى بر اهمیت تواضع و عظمت مقام متواضعین است، تواضعى که از درون جان انسان برخیزد و براى احترام به مؤمنى از مؤمنان و بنده‏اى از بندگان خدا باشد.

در دومین آیه باز اشاره به اوصاف برجسته و فضائل اخلاقى گروهى از بندگان خاص خداست که در طى آیات سوره فرقان از آیه‏63 تا آیه 74 دوازده فضیلت‏بزرگ براى آنها ذکر شده است و جالب اینکه نخستین آنها همان صفت تواضع است، این نشان مى‏دهد همان گونه که «تکبر» خطرناک‏ترین رذائل است، تواضع مهمترین یا از مهمترین فضائل مى‏باشد، مى‏فرماید:

«بندگان خاص خداوند رحمان کسانى هستند که با آرامش و بى تکبر بر زمین راه مى‏روند» (و عباد الرحمن الذین یمشون على الارض هونا)

«هون» مصدر است و به معنى نرمى و آرامش و تواضع است و استعمال مصدر در معنى اسم فاعل در اینجا به خاطر تاکید است، یعنى آنها چنان آرام و متواضعند که گویى عین تواضع شده‏اند و به همین دلیل در ادامه آیه مى‏فرماید: «و اذا خاطبهم الجهلون قالوا سلاما؛ و هنگامى که جاهلان آنها را مخاطب سازند(و سخنان نابخردانه گویند)، به آنها سلام مى‏گویند(و با بى اعتنایى و بزرگوارى مى‏گذرند)».

و در آیه بعد از آن سخن از تواضع آنها در برابر ذات پاک خداست مى‏فرماید: «والذین یبیتون لربهم سجدا و قیما؛ آنها کسانى هستند که شبانگاه براى پروردگارشان سجده و قیام مى‏کنند(و به بندگى و عبادت مى‏پردازند)».

«راغب» در کتاب «مفردات» مى‏گوید: «هون» دو معنى دارد یکى از آنها خضوع و نرمشى است که از درون جان انسان بجوشد که این شایسته ستایش است(سپس به آیه مورد بحث اشاره مى‏کند) و در حدیث نبوى آمده است المؤمن هین لین. [3] دوم خضوع و تذللى است که از سوى دیگرى بر انسان تحمیل شود و او را خوار کند.

ناگفته پیداست که منظور از الذین یمشون على الارض هونا این نیست که فقط راه رفتن آنها متواضعانه است، بلکه منظور نفى هرگونه کبر و خودخواهى است که در تمام اعمال انسان و حتى در کیفیت راه رفتن که ساده‏ترین کار است آشکار مى‏شود، زیرا ملکات اخلاقى همیشه خود را در لا به لاى گفتار و حرکات انسان نشان مى‏دهند تا آنجا که در بسیارى از مواقع از چگونگى راه رفتن انسان مى‏توان به بسیارى از صفات اخلاقى او راه برد.

آرى عباد الرحمن (بندگان خاص خدا) نخستین نشانشان همان تواضع است، تواضعى که در تمام ذرات وجودشان نفوذ کرده و حتى در راه رفتن آنها آشکار است و اگر مى‏بینیم خداوند در آیه 37 سوره اسراء به پیامبرش دستور مى‏دهد «و لاتمش فى الارض مرحا؛ روى زمین با تکبر راه مرو» منظور فقط راه رفتن نیست‏بلکه هدف، تواضع در همه کار است که نشانه بندگى و عبودیت‏خداست.

در سومین آیه روى سخن رابه پیامبر(ص) کرده، مى‏فرماید:«بال و پر خود را براى مؤمنانى که از تو پیروى مى‏کنند پایین بیاور و(تواضع و محبت کن)؛ واخفض جناحک لمن اتبعک من المؤمنین»

«خفض» بر وزن «خشم» در اصل به معنى پایین آوردن است و «جناح» به معنى بال مى‏باشد. بنابراین «و اخفض جناح» کنایه از تواضع آمیخته با محبت است، همان‏گونه که پرندگان هرگاه مى‏خواهند به جوجه‏هاى خود اظهار محبت کنند بال و پر خود مى‏گسترانند و آنها را زیر بال و پر مى‏گیرند تا هم در برابر حوادث احتمالى مصون بمانند و هم از تشتت و پراکندگى حفظ شوند، پیامبر اسلام(ص) نیز مامور بود بدین گونه مؤمنان را زیر بال و پر خود بگیرد!

این تعبیر بسیار ظریف و پر معنى نکات مختلفى را در عبارت کوتاهى جمع کرده است.

جایى که پیامبر مامور به تواضع آمیخته با محبت در برابر مؤمنان باشد تکلیف افراد امت روشن است چرا که پیغمبر سرمشق و الگو و «اسوه» براى همه امت است.

شبیه همین تعبیر در آیه 88 سوره حجر نیز آمده است آنجا که مى‏فرماید: واخفض جناحک للمؤمنین که باز مخاطب در آن شخص پیامبر است و مامور مى‏شود براى مؤمنان «خفض جناح» و تواضع آمیخته با محبت داشته باشد.

شبیه این تعبیر با اندک تفاوتى در مورد فرزندان در مقابل پدران و مادران در سوره «اسراء» آمده، آنجا که مى‏فرماید: «واخفض لهما جناح الذل من الرحمة؛ بالهاى خود را در برابر آن دو(پدر و مادر) از محبت و لطف فرود آر(و تواضعى آمیخته با احترام و محبت در برابر آنان داشته باش)».

از مجموع آنچه در آیات فوق آمده به خوبى استفاده مى‏شود که قرآن مجید نه تنها تکبر و استکبار را مورد مذمت قرار داده، بلکه نقطه مقابل آن یعنى تواضع و فروتنى را با تعبیرات گوناگون مورد تمجید قرار داده است.



تواضع و فروتنى در روایات اسلامى

 

در منابع شیعه و اهل سنت احادیث فراوانى در مورد تواضع به چشم مى‏خورد که بعضى در باره اهمیت تواضع است و بعضى در باره علامت و آثار متواضعان و یا ثمره تواضع و حد و آداب آن مى‏باشد.

در اهمیت تواضع تعبیرات بسیار جالبى در روایات آمده:

1- در حدیثى از رسول خدا(ص) مى‏خوانیم: روزى فرمود: «مالى لاارى علیکم حلاوة العبادة؟! قالوا و ما حلاوة العبادة؟ قال التواضع!؛ چه مى‏شود که شیرینى عبادت ر در شما نمى‏بینم؟ عرض کردند: شیرینى عبادت چیست؟ فرمود: تواشع است!». [4] ناگفته پیداست‏حقیقت عبادت نهایت‏خضوع در برابر پروردگار است. کسى که شیرینى خضوع و تواضع در برابر خدا را دریابد در برابر خلق خدا نیز متواضع است.

2- در حدیث دیگرى از امیرمؤمنان(ع) آمده است: «علیک بالتواضع فانه من اعظم العبادة؛ بر تو باد تواضع که از برترین عبادات است». [5]

3- از امام حسن عسکرى(ع) نقل شده است که فرمود: «التواضع نعمة لایحسد علیها؛ تواضع نعمتى است که سبب حسادت دیگران نمى‏شود». [6]

معمولا هر نعمتى نصیب انسان مى‏شود مزاحمت‏هاى حسودان افزوده مى‏گردد و گاه این حسادت چنان فضاى زندگى را تنگ مى‏کند که زندگى بر صاحب نعمت مشکل مى‏شود، ولى تواضع از این قاعده کلى مستثنى است، نعمتى است که حسادت حسودان را برنمى‏انگیزد.

این بحث دامنه‏دار را با حدیث دیگرى از نبى اکرم(ص) پایان مى‏دهیم:

4- «یباهى الله تعالى الملائکة بخمسة: بالمجاهدین، والفقراء، والذین یتواضعون لله تعالى، والغنى الذى یعطى الفقراء و لایمن علیهم، و رجل یبکى فى الخلوة من خشیة الله عز و جل؛ خداوند به پنج دسته از انسانها به فرشتگان مباهات مى‏کند: مجاهدان(راه خدا)، فقرا(و نیازمندانى که دین خود را به دنیا نمى‏فروشند) و آنها که به خاطر خدا تواضع مى‏کنند و ثروتمندانى که بى منت‏به مستمندان کمک مى‏نمایند و کسى که در خلوت از خوف خدا گریه مى‏کند!». [7]

در باره ثمرات و آثار مثبت تواضع نیز روایات فراوانى از معصومین به ما رسیده است که چند حدیث پر معنى را در ذیل مى‏آوریم:

در حدیثى از امام امیرالمؤمنین(ع) مى‏خوانیم: «ثمرة التواضع المحبة و ثمرة الکبر المسبة!؛ میوه درخت تواضع محبت است و میوه(شوم) تکبر دشنام و ناسزاگویى مردم است!». [8]

در حدیث دیگرى از همان حضرت آمده است: «بخفض الجناح تنتظم الامور!؛ با تواضع و محبت کارها نظم و سامان مى‏یابد!». [9]

روشن است که نظم جامعه جز در سایه همکارى و همدلى حاصل نمى‏شود و همکارى و همدلى مردم در صورتى ممکن است که شخص مدیر نخواهد خود را بر آنها تحمیل کند و یا فخرفروشى کند و خود را برتر از دیگران قلمداد نماید، همیشه مدیرانى موفق هستند که در عین قاطعیت متواضع و پر محبت باشند.

در حدیث دیگرى از رسول خدا(ص) مى‏خوانیم: «التواضع لایزید العبد الا رفعة فتواضعوا یرفعکم الله!؛ تواضع جز بزرگى بر انسان نمى‏افزاید پس تواضع کنید تا خداوند شما را بلند مقام سازد!». [10]

گاه چنین تصور مى‏شود که تواضع انسان را کوچک مى‏کند در حالى که این یک برداشت‏سطحى و نادرست است، همواره مى‏بینیم افراد متواضع در جامعه مورد احترام و داراى عظمت و شخصیت هستند و تواضع بر منزلت آنها مى‏افزاید.

از احادیث اسلامى استفاده مى‏شود که تواضع شرط قبولى عبادات و طاعات است، از جمله در حدیثى از امام صادق(ع) آمده است: «التواضع اصل کل خیر نفیس و مرتبة رفیعة... و من تواضع لله شرفه الله على کثیر من عباده... و لیس لله عز و جل عبادة یقبلها و یرضیها الا و بابها التواضع، و لایعرف ما فى معنى حقیقة التواضع الا المقربون المستقلین بوحدانیته، قال الله عز و جل و عباد الرحمن الذین یمشون على الارض هونا و اذا خاطبهم الجاهلون قالوا سلاما...؛ تواضع ریشه هر کار نیک و با ارزش است و مقام والایى است... و هر کس براى خدا تواضع کند خداوند او را بر بسیارى از بندگانش شرافت مى‏بخشد... و هیچ عبادتى براى خدا مورد رضا و قبول نخواهد بود مگر اینکه باب آن تواضع است و حقیقت تواضع را جز مقربانى که مستقل در وحدانیت خداوندند درک نمى‏کنند، خداوند عز و جل مى‏فرماید: بندگان خداوند رحمان کسانى هستند که در زمین با تواضع راه مى‏روند و هنگامى که جاهلان آنها را(با سخنان نامناسب) خطاب کنند، به آنها سلام مى‏گویند(و با بى اعتنایى مى‏گذرند)». [11]

این سخن را با حدیثى که از حضرت مسیح(ع) نقل شده است پایان مى‏دهیم. فرمود: «بالتواضع تعمر الحکمة لابالتکبر، کذلک فى السهل ینبت الزرع لا فى الجبل!؛ به وسیله تواضع، مزرعه علم و دانش آباد مى‏شود نه با تکبر، همان گونه که زراعت در زمین نرم و هموار مى‏روید نه بر روى کوه!». [12]

کوتاه سخن اینکه: تواضع هم در زندگى علمى و فرهنگى انسان اثر مى‏گذارد(چرا که افراد متکبر به خاطر تکبرشان از رسیدن به حق محجوبند) و هم در زندگى اجتماعى(چرا که افراد متواضع از محبوبیت فوق‏العاده‏اى در اجتماع بهره مى‏گیرند و همه مردم براى آنها احترام خاصى قائلند) و هم در رابطه انسان با خدا مؤثر است چرا که روح عبادت، تواضع و کلید قبولى آن فروتنى است.

در مورد نشانه‏هاى تواضع نیز روایات جالبى در منابع اسلامى وارد شده است، در حدیثى از امام على بن ابى طالب(ع) مى‏خوانیم: «ثلاث هن راس التواضع: ان یبدء بالسلام من لقیه، و یرضى بالدون من شرف المجلس، و یکره الریا و السمعة؛ سه چیز است که سرآغاز تواضع است: نخست اینکه انسان هر کس را ببیند ابتدا به او سلام کند و در پایین مجلس بنشیند و تظاهر ریا و سمعه را ناخوش دارد». [13]

در بعضى از روایات نشانه‏هاى دیگرى نیز بر آن افزوده شده است، از جمله: ترک «مراء» و «جدال» یعنى انسان به خاطر برترى‏جویى با دیگرى بحث نکند و دیگر عدم علاقه به اینکه مردم او را بستایند. [14]



1- تعریف تواضع

 

«تواضع» از ماده «وضع» در اصل به معنى فرونهادن است، این تعبیر در مورد زنان باردار که مولود خود را به دنیا مى‏آورند به عنوان وضع حمل گفته مى‏شود و در مورد خسارت و زیان کرد و کمبود تعبیر «وضیعة» به کار مى‏رود و هنگامى که به عنوان یک صفت اخلاقى گفته مى‏شود مفهومش این است که انسان خود را پایین‏تر از آنچه موقعیت اجتماعى اوست قرار دهد، به عکس تکبر که مفهومش برترى‏جویى و قرار دادن خویشتن برتر از موقعیت فردى و اجتماعى اوست.

بعضى از ارباب لغت «تواضع» را به معنى «تذلل» تفسیر کرده‏اند و منظور از تذلل در اینجا خضوع و فروتنى و تسلیم است.

مرحوم نراقى در «معراج السعادة» در تعریف تواضع مى‏گوید: «تواضع عبارت است از شکسته نفسى که نگذارد آدمى خود را بالاتر از دیگرى ببیند و لازمه آن کردار و گفتار چندى است که دلالت‏بر تعظیم دیگران و اکرام ایشان مى‏کند». [15]

تعبیر به «فروتنى» در فارسى دقیقا همین معنا را مى‏رساند و این مساله از خلال گفتار و رفتار انسانها نمایان مى‏شود.

در حدیثى از امام على بن موسى الرضا(ع) مى‏خوانیم، سؤال کردند: «ما حد التواضع الذى اذا فعله العبد کان متواضعا؟ فقال: التواضع درجات منها ان یعرف المرء قدر نفسه فینزلها منزلتها بقلب سلیم لایحب ان یاتى الى احد الا مثل ما یؤتى الیه، ان راى سیئة دراها بالحسنة، کاظم الغیظ، عاف عن الناس، و الله یحب المحسنین؛ حد تواضع که اگر انسان آن را انجام دهد متواضع محسوب مى‏شود چیست؟ فرمود: تواضع درجات و مراحلى دارد: یکى از مراحل آن این است که انسان قدر و موقعیت نفس خویش را بداند و در همان جایگاه با قلب سلیم(و پذیرش درونى) جاى دهد، دوست نداشته باشد کارى در باره کسى انجام دهد مگر همانند کارهایى که در باره او انجام مى‏دهند(همان گونه که انتظار احترام از دیگران دارد باید دیگران را محترم بشمارد و هر کارى را از سوى دیگران دون شان خود مى‏شمرد در باره دیگران دون شان بشمر.)»

هرگاه بدى از کسى ببیند آن را با نیکى پاسخ دهد، خشم خود را فروبرد، از گناهان مردم درگذرد و آنها را مورد عفو قرار دهد، خداوند نیکوکاران را دوست دارد». [16]

آنچه در این روایت پرمحتوا آمده، در واقع نشانه‏هاى تواضع است که از طریق آن مى‏توان به تعریف تواضع نیز آشنا شد.

در حدیث دیگرى از امام باقر(ع) مى‏خوانیم: «التواضع الرضا بالمجلس دون شرفه و ان تسلم على من لقیت و ان تترک المراء و ان کنت محقا؛ تواضع آن است که به کمتر از جایگاه شایسته خود در مجلس قانع باشى و هرگاه کسى را ملاقات کردى در سلام پیشى بگیرى و جر و بحث را رها کنى هر چند حق با تو باشد». [17]

حقیقت این است که تعریف تواضع از نشانه‏هاى آن جدا نیست؛ چرا که یکى از بهترین راه‏هاى تعریف یک موضوع، ذکر نشانه‏هاى گوناگون آن است(دقت کنید.)



2- تواضع و کرامت انسان!

 

معمولا در این گونه مباحث‏بعضى راه افراط را در پیش مى‏گیرند و بعضى راه تفریط، مثلا بعضى تصور مى‏کنند حقیقت تواضع آن است که انسان خود را در برابر مردم خوار و بى مقدار کند و اعمالى انجام دهد که از نظر مردم بیفتد و نسبت‏به او سوء ظن پیدا کنند، آن

دانلود با لینک مستقیم


تحقیق ئر مورد تواضع و فروتنى اخلاق

جرائم علیه اخلاق و عفت عمومی - با فرمت ورد - 50 صفحه

اختصاصی از هایدی جرائم علیه اخلاق و عفت عمومی - با فرمت ورد - 50 صفحه دانلود با لینک مستقیم و پر سرعت .

چکیده:

در این مقاله، بخشی از قانون مجازات اسلامی مورد تحلیل و بررسی قرار گرفته است که تعداد قابل ملاحظه‏ای از مرتکبین و قربانیان آن جرائم را زنان و جوانان تشکیل می‏دهند. در این راستا ضمن تحلیل حقوقی مواد قانونی، موضوع در رویه محاکم نیز مورد مطالعه قرار گرفته است، لذا از برآیند مداقه در نظر و عمل، خلأها و کاستی‏‏ها‏ی این مبحث کشف و راه‏کارهای حل آن ارائه گردیده است.

شایان ذکر است که اگر نواقص مربوط به جرائم علیه عفت و اخلاق عمومی و علیه مصالح خانواده به خوبی شناخته و مرتفع گردد، مقابله با جرائمی مانند: قاچاق زنان، اشاعه روسپی‏گری، توزیع و توسعه اشیایی که موجب ابتذال اخلاقی و فرهنگی جامعه است، سازمان یافته و از نظم خوبی برخوردار می‏گردد.

واژگان کلیدی:

عفت و اخلاق عمومی، اقدامات تأمینی ، رابطه نامشروع، جرائم جنسی، مجازات‏ها‏‏ی بدنی، فعل حرام، خانواده.


دانلود با لینک مستقیم


جرائم علیه اخلاق و عفت عمومی - با فرمت ورد - 50 صفحه