هایدی

مرجع دانلود فایل ,تحقیق , پروژه , پایان نامه , فایل فلش گوشی

هایدی

مرجع دانلود فایل ,تحقیق , پروژه , پایان نامه , فایل فلش گوشی

دانلود مقاله اخلاق و معاشرت

اختصاصی از هایدی دانلود مقاله اخلاق و معاشرت دانلود با لینک مستقیم و پر سرعت .

 

فرمت این مقاله به صورت Word و با قابلیت ویرایش میباشد

تعداد صفحات این مقاله  18  صفحه

پس از پرداخت ، میتوانید مقاله را به صورت انلاین دانلود کنید

 

 مقدمه
پرسش از نسبت اخلاق و آزادی را می توان از منظرهای مختلف معرفت‌شناختی مطرح ساخت. از این رو پرسش‌های متنوع و متکثری پیش روی پژوهشگر نهاده و از هر زاویه‌ بحثی گشوده می شود. از جمله می توان به طور کلی این پرسش را مطرح کرد که اساساً چه نوع رابطه‌ای میان اخلاق و آزادی وجود دارد؟ آیا اخلاق و ارزش‌های اخلاقی در دست‌یابی به آزادی و پایداری و استمرار آن تأثیرگذار است یا در از دست دادن و مقید شدن آزادی؟ آیا آزادی می‌تواند برای رسیدن به یک جامعه اخلاقی به انسان‌ها مساعدت نماید یا اینکه رسیدن به جامعه ضد اخلاقی را تسریع می‌کند؟ مبانی و معیارهای مفهوم اخلاق و آزادی کدام است؟ آیا آزادی می‌تواند و یا باید بر مبانی اخلاقی استوار باشد یا تحقق اخلاق در جامعه به تحقق آزادی در آن جامعه بستگی دارد؟
در نسبتی دیگر و از منظری دیگر می‌توان پرسش‌های مذکور را به گونه‌ای دیگر نیز طرح کرد. از جمله اینکه: آیا نهال اخلاق در فضا و بذر آزاد به بار می‌نشیند و یا برعکس، این آزادی است که خود را با قامت اخلاق متناسب می‌نماید؟ آیا بدون آزادی و آزاداندیشی می‌توان معرفت اخلاقی کسب نمود و یا اینکه اعتبار آزادی نیز بر پیش‌دانسته‌ها و مبانی اخلاقی مبتنی است؟ آیا اساساً آزادی می‌تواند ارزش‌های اخلاقی را تقویت نماید یا اینکه وجود فضای آزاد باعث کاهش تأثیر ارزش‌های اخلاقی در جامعه می‌شود و چه بسا اخلاق را از میان می‌برد؟
این مقاله با این هدف نگارش شده است تا به تبیین رابطه و سنجش دو مفهوم آزادی و اخلاق، با تأکید بر اندیشة آیت‌الله مرتضی مطهری، بپردازد و تأثیر هر یک بر دیگری را بکاود. به عبارت روشن‌تر تقدم و یا تأخر آزادی یا اخلاق را بر دیگری تبیین نماید. در این رابطه نگارنده بر این باور است که برخلاف آنچه در رابطه اخلاق و سیاست در نزد اندیشمندان مسلمان معروف شده است ـ که همانا تقدم اخلاق بر سیاست است و به همین نسبت این بحث به رابطه اخلاق و آزادی نیز کشیده می‌شود و اخلاق مقدم بر آزادی فرض می‌شود ـ نوشته حاضر این فرضیه را طرح می‌نماید که در اندیشة آیت‌الله مطهری، آزادی، به لحاظ رتبی و زمانی، مقدم بر اخلاق است. از این رو می‌بایست برای چیدن میوه‌های اخلاقی و سر برآوردن و رشد نمودن اخلاق در جامعه از آزادی عبور نمود و تحقق اخلاق در جامعه منوط به تحقق حد اقلی از آزادی در حوزه جمعی است. البته هم اخلاق و هم آزادی از ضروریات زندگی فردی و به ویژه زیست جمعی و برای رسیدن به هدف‌های خاصی مورد نیاز آدمی است، گرچه این هدف‌ها از منظرهای مختلف که به آنها نگاه شود ناهمگون جلوه ‌نماید.
در جامعه‌ای که استبداد در آن حاکم است و شیوه‌های استبدادی و توتالیتری در آن مقدم بر اخلاق و آزادی است، هم آزادی غایب و هم اخلاق جامعه منحط و فاسد است. اخلاق مناسب و درخور یک جامعه که مبتنی بر مبانی معرفت‌شناختی و انسان‌شناختی و هستی‌شناختی معتبر باشد تنها در جامعه‌ای رخ می‌نماید که بهره‌ای از آزادی داشته باشد و تملق و چاپلوسی و... در آن راه به جایی نبرد و اخلاق و ارزش‌های اخلاقی حاکم باشد. هنگامی که تملق و چاپلوسی در سطح جامعه رواج داشته باشد و کارها بر مبنای آن پیش رفته و حل و فصل شود و حاکمان از انتقاد و اعتراض و صداقت و صراحت استقبال نکنند چگونه می‌توان از اخلاق و ارزش‌های اخلاقی سخنی به میان آورد و ارزش‌های اخلاقی را ستود؟ و چگونه می‌توان از آزادی سخن گفت و برای تحقق و نهادینه شدن آن تلاش نمود؟
مباحثی که در پی می‌آید به تقدم آزادی بر اخلاق اشاره دارد و در طی مباحثی همچون مفهوم آزادی، دلایل ضرورت آزادی، آزادی چونان روش و ارزش و موانع و محدودیت‌ها به اثبات این مسأله با تأکید بر اندیشه‌ و آرای آیت الله مرتضی مطهری می‌پردازد.
لازم به یادآوری است که در بحث حاضر، اخلاق و آزادی در مقابل و ضد یکدیگر نیستند، بلکه اساساً آزادی یک فضیلت اخلاقی و بلکه مهم‌ترین و اساسی‌ترین فضیلت اخلاقی شمرده می‌شود. از این رو از پژوهش فرا روی و پرسش‌های طرح شده، نمی‌توان این گونه تلقی کرد که آزادی و اخلاق از یکدیگر جدا بوده و در مقابل یکدیگر صف‌آرایی کرده‌اند، که در این صورت دیگر نمی‌توان از رابطه و نسبت آنان با یکدیگر گفت‌وگو نمود؛ زیرا حکم به تقابل آنان و در نتیجه فقدان رابطه میان آنان صادر شده است. همین طور می توان گفت که آزادی در مقابل عدالت نیز صف‌آرایی نمی‌کند، که آزادی خود در شمار مصادیق عدالت است.
نکته دیگر قابل اشاره این است که نقطه تمرکز مباحث بیش از آنکه بر اخلاق مبتنی باشد، بر آزادی مبتنی است. از این رو مباحث بیش از آنکه به اخلاق بپردازد ـ بجز مفهوم اخلاق ـ به بحث آزادی می‌پردازد و مباحث مربوط به آزادی در مقاله حاضر بر مباحث اخلاقی می‌چربد. به دیگر سخن، پاره‌ای از مباحث اخلاقی همانند مشروعیت اخلاق و معیار بودن اخلاق در زندگی و مباحثی از این دست، که عمدتاً در فلسفه اخلاق از آنها گفت‌وگو می‌شود، مفروض گرفته شده است و از آنها بحثی به میان نخواهد آمد.
مفهوم اخلاق
اخلاق معادل دو اصطلاح شمرده شده است. نخست اینکه این واژه ریشه یونانی دارد و از اصطلاح Ethic گرفته شده است، و دیگر اینکه این واژه ریشة لاتینی دارد و ازMoral اخذ شده است. به گفتة محمد عابد الجابری، پاره‌ای از نویسندگان عرب واژة اخلاق را در معنایMoral و اخلاقیات را در معنای Ethic به کار برده‌اند. از سوی دیگر و در تفکیکی که میان این دو انجام شده است می‌توان گفت Moral اشاره به رفتار فردی دارد. در این معنا اخلاق، فضای فضیلت فردی را سامان می‌بخشد. از دیگر سوی Ethic اشاره به ارزش‌های خاص جامعه دارد و در این معنا اخلاقیات، فضای ارزش‌های اجتماعی را سامان می‌دهد. طبیعی است که در مقالة حاضر هر دو معنا مراد مراد و منظور است و از این رو اخلاق هم در حوزة فردی و هم در حوزة جمعی دارای تأثیر و تأثّر خواهد بود.
در یک برداشت دیگر، به طور کلی دو گونه از اخلاق را می‌توان مورد اشاره قرار داد: نخست، اخلاق مطلق و استعلایی و معطوف به نفس عمل و دیگری، حفظ و صیانت ذات و تأمین حداکثر شادی و خرسندی حداکثر مردم. اخلاق، در برداشت نخست به معنای «تفحص درباره کردار و رفتار درست و نادرست و ملاک‌های تشخیص عمل نیک و کردار درست از عمل بد و کردار نادرست» است. این تعریف در حوزة مباحث کانت جاری است. به این معنا که کانت معتقد بود عملی اخلاقی است که عامل آن دربارة نتایج عمل خود فکر نکند، یعنی سود و زیان آن عمل، مورد نظر کنش‌گر قرار نگیرد و در واقع معطوف به نفس عمل باشد. کانت همچنین معتقد بود عملی اخلاقی است که عمل کننده بتواند آن عمل را به عنوان یک اصل عام و بشری معرفی کند. سنت کانت در بحث اخلاق قوی‌ترین سنت است و آموزة مطلق بودن اخلاق، که از سوی وی مطرح شده است، از سوی پاره‌ای از اندیشمندان مسلمان مورد نقادی قرار گرفته است.
در باب گونة دوم، می‌توان به مباحث هابز اشاره نمود که وی قائل است که تنها نقطة اتکای معرفت که دربارة آن نمی‌توان تردید کرد، همانا حفظ و صیانت ذات و امنیت انسان‌ها است. به نظر وی اخلاقیات ما نهایتاً اموری هستند که در جهت حفظ و بقای بشر مساعدت می‌کنند. امور غیر اخلاقی، چیزهایی است که به از بین بردن وجود و هستی انسان و جلوگیری از ادامه حیات او منجر می‌شوند یا به آن صدمه می‌زنند. هابز معتقد است انسان‌ها در قرارداد اجتماعی، که مربوط به حفظ ذات آدمی و صیانت نفس او است، اخلاق را تأسیس می‌کنند و معتقدند که آنچه به زیان جامعه است غیر اخلاقی است و آنچه برای حفظ و بقای انسان لازم است اخلاقی است.
همین دیدگاه دربارة ارتباط بین اخلاق و سیاست بر این باور است که اخلاق استعلایی مطلق و معطوف به نفس عمل، کاربردی در زندگی سیاسی به مفهوم متعارف ندارد، اما تعبیر دیگر از اخلاق که به معنای حفظ و صیانت ذات و تأمین حداکثر شادی و خرسندی حداکثر مردم است با سیاست ارتباط پیدا می‌کند و شاید بتوان گفت که در حوزه سیاست، عمل اخلاقی سیاسی، آن عملی است که صرفاً منفعت خود تصمیم گیرنده، گروه و جناح پیرامون و یا عصر و زمانه خاصی را در نظر نگیرد، بلکه آیندگان را نیز در نظر بگیرد و به نحوی باشد که بتواند مانند دایره‌ای متحدالمرکز هر چه بیشتر تشعشع پیدا کند و دربر گیرنده و مؤثر بر عموم مردم باشد. این می‌تواند حد اعلای اخلاق در حوزه سیاست باشد. البته در تلقی اخیر از اخلاق، که همانا حفظ و صیانت ذات آدمی باشد و در فوق به آن اشاره شد، پاره‌ای موارد، برشمرده شده است که اخلاق را تا اندازه‌ای به سمت استعلایی و مطلق بودن سوق می‌دهد. از این رو به نظر می‌رسد نتوان به جدایی کامل میان این دو دیدگاه حکم نمود.
بحث اخلاق البته در نزد پاره‌ای از اندیشمندان مسلمان وجوه گوناگونی می‌یابد. همان گونه که می‌توان به جمع میان دو دیدگاه مذکور اشاره کرد و اخلاق را نه صرفاً استعلایی و مطلق و نه صرفاً حافظ ذات آدمی به شمار آورد، از سویی می‌توان میان ارزش‌های خادم و مخدوم تفکیک نمود. ارزش‌های مخدوم ارزش‌هایی است که زندگی برای آن‌ها است. این ارزش‌ها فرامعیشتی، فراملی، فراتاریخی، ثابت و جاودانی‌اند. همانند نیکی عدالت، آزادی، شجاعت و ... . در مقابل ارزش‌های خادم، ارزش‌هایی به شمار می‌روند که آنها برای زندگی آدمی هستند. همانند نیکی راستگویی، صله ارحام، رازپوشی، احترام به قانون، قناعت، انصاف و بدی دروغ‌گویی، سرقت، قتل، زنا، غضب، خبرچینی، استبداد، افزون‌طلبی، کم فروشی و ... .
به هر حال صرف نظر از انتقاداتی که به برداشت استعلایی و صیانت ذات بودن اخلاق وارد است می‌توان دیدگاه پاره‌ای از اندیشمندان مسلمان را نیز در این زمینه یادآور شد و رابطة اخلاق و سیاست را از منظر آنها نیز به پرسش گرفت. اهمیت بحث رابطة اخلاق و سیاست در این است که از منظری گسترده و وسیع به بحث می‌نگرد و چشم‌اندازی کلی را فراروی پژوهشگر می‌گشاید. اما بحث رابطة اخلاق و آزادی در نسبتی محدود و عینی‌ مسأله را مورد سنجش و بررسی قرار می‌دهد و زوایای موضوع را می‌شکافد.
علامه محمد تقی جعفری مفهوم اخلاق را از زوایای مختلفی مورد بحث قرار داده است. این تعریف‌ها دایرة گسترده‌ای از «مقید شدن به عاملی درونی که انسان را به نیکی‌ها سوق داده و از بدی‌ها برکنار می‌نماید» و «شکوفایی همة ابعاد مثبت انسانی در مسیری که رو به هدف اعلای زندگی در پیش گرفته است» و نیز «آگاهی به بایستگی‌ها و شایستگی‌های سازندة انسان در مسیر جاذبة کمال و تطبیق عمل و قول و نیت و تفکرات وارده بر آن بایستگی‌ها و شایستگی‌ها» را دربر می‌گیرد. می‌توان تعریف جعفری از اخلاق را در عبارتی کوتاه چون: «شکفتن شخصیت آدمی در مسیر حیات معقول» نیز خلاصه نمود.
جعفری با توجه به تعریفی که از مفهوم اخلاق ارائه و نیز تعریفی که از سیاست مراد کرده به تقدم سیاست بر اخلاق حکم نموده است. ایشان معتقد است در باب نسبت اخلاق و سیاست از دومنظر می‌توان سخن گفت: نخست از منظر جریان خارجی تاریخ بشری و آنچه واقع شده است؛ که در این حالت بین اخلاق و سیاست رابطة عمل و عکس‌العمل دو طرفه برقرار است. دوم از منظر اسلام و سیاست، آن چنان که باید باشد؛ که در این حالت، اخلاق تابع سیاست و جزء آن است. در این صورت این سیاست مقدم است و برای اخلاق تدبیر می‌اندیشد و جامعه را به سمت اخلاق سوق می‌دهد. این سیاست، همان گونه که ذکر خواهد شد در کلام و اندیشة ایشان تعریف خاصی دارد و در غیر این صورت نمی‌تواند اخلاق را راهبری نماید.
توضیح وی دربارة این گونه‌شناسی این است که, اخلاق و سیاست، آن گونه که در جریان خارجی تاریخ بشری دیده می‌شود با یکدیگر رابطة عمل و عکس‌العمل داشته‌اند. گاهی سیاست و سیاستمدار است که روش صحیح و منطقی و اخلاقی برای اجتماع ایجاد می‌کند و گاهی برعکس، اجتماع صحیح، سیاست و سیاستمدار را تابع خود قرار می‌دهد. و نیز گاهی رژیم سیاسی ظالمانه و سیاستمدار ستمکار اجتماع را فاسد می‌کند و گاهی برعکس، یعنی اجتماع فاسد برای خود سیاست و سیاستمدار پوچ و ضد‌ارزش می‌‌تراشد. اما اگر مقصود از سیاست، اصول و قوانین عالیه‌ای بوده باشد که در عین حال که مجموعة افراد اجتماع را رهبری می‌کند، وظیفة روشن خود افراد را هم از جنبة اخلاقی درونی مشخص می‌کند، چنان که در برنامه‌های مقررات اسلامی است، و یا به تعبیر دیگر، اگر مراد از سیاست عبارت از مدیریت حیات انسان‌ها چه در حالت فردی و چه در حالت اجتماعی برای وصول به عالی‌ترین هدف‌های مادی و معنوی باشد، آن گاه باید گفت اخلاق تابع و جزء سیاست است.
هنگامی که تعریف جعفری از اخلاق را در کنار تعریف ایشان از سیاست می‌گذاریم همبستگی و تکمیل کنندگی کامل این دو مفهوم را با یکدیگر درمی‌یابیم. در واقع سیاست تقدم می‌یابد و برای شکفتگی شخصیت آدمی در مسیر حیات معقول برنامه‌ریزی و آن را مدیریت می‌کند. با این توضیح روشن می‌شود که ایشان در مسیر حیات معقول، سیاست را بر صدر می‌نشاند و اخلاق را تابعی از سیاست و بلکه جزء آن برمی‌شمارد. بحث وی در باب آنچه در خارج و واقع رخ داده است تنها در مقام گزارش است و آنجا که وی به بحث دربارة نسبت سیاست و اخلاق در اسلام، و آنچه باید می‌پردازد، درواقع در حال تبیین نظریة خویش در این زمینه است.
باز هم تأکید این نکته ضروری است که هنگامی که اخلاق مطرح می‌شود این بحث مفروض گرفته شده است که اخلاق و مباحث اخلاقی بیش از هر چیز در حوزة عمومی مورد توجه است و تأثیرات خود را در این حوزه برجای می‌گذارد. اما از سویی باید خاطر نشان ساخت که پذیرش هر عنصر اخلاقی، در حوزه خصوصی نیز تأثیرات خاص خود را برجای می‌گذارد و زندگی خصوصی برکنار از آن نیست. چنان‌که آموزه‌های دینی، انسان را در همه حال مورد خطاب قرار می‌دهد، چه در خلوت و نهان و چه آشکارا.
نکته‌ مهم، پیامدهای عمل نمودن به ارزش‌های اخلاقی است که در هر حوزه، جلوه و نمود ویژه‌ای می‌یابد. همان گونه که دولت را یارای دخالت در حوزه‌ خصوصی نیست، می‌بایست حداقلی از نظم را در حوزة عمومی برای شهروندان پدید آورد تا عمومیت ارزش‌ها ثابت بماند و کسی به حقوق و اخلاق و آزادی‌های شهروندان تجاوز ننماید.
آیت‌الله مطهری در تعریف مفهوم اخلاق معتقد است که اخلاق، خود نوعی تربیت شمرده می‌شود و به معنی کسب خلق و حالت و عادت می‌باشد. این معنا از اخلاق در اندیشه مطهری گرچه نسبتی با مفهوم تربیت می‌یابد، اما با آن متفاوت است. در مفهوم تربیت، برخلاف مفهوم اخلاق، پرورش و ساختن نهفته است. از این منظر فرقی نمی‌کند که تربیت چگونه و برای چه هدفی و در راه کدام هدف: خیر یا شر، انجام گیرد. در مفهوم تربیت، هیچ قداستی نهفته نیست که گفته شود اگر انسان را به نحو خاصی پرورش دهند، خصایص مافوق حیوان پیدا می‌کند، بلکه تربیت یک جنایتکار هم تربیت شمرده می‌شود و این اصطلاح حتی بر تربیت و پرورش حیوانات نیز اطلاق می‌شود. از این رو در مفهوم تربیت یک معنای عام نهفته است که هم شامل انسان و هم غیر انسان می‌شود. همان گونه که یک انسان را می‌توان تربیت نمود ـ هر گونه تربیتی و با هر هدف و انگیزه‌ای ـ یک حیوان را نیز می‌توان تربیت نمود و پرورش داد.
اما در مقابل، در مفهوم اخلاق، نوعی قداست نهفته است و از این رو است که مفهوم اخلاق در مورد حیوان به کار گرفته نمی‌شود. به کارگیری دانش‌واژة اخلاق تنها اختصاص به آدمی دارد و بس. همین ویژگی باعث شده است که علم اخلاق دارای ملاک‌ها و مبناها و معیارهایی باشد که در مفهوم تربیت مشاهده نمی‌شود. در اینجا است که فعل اخلاقی یا غیر طبیعی در مقابل فعل طبیعی قرار می‌گیرد. فعل غیر طبیعی، یعنی فعل مغایر با فعل طبیعی و نوع دیگری از فعل و غیر از کارهایی که مقتضای طبیعت بشری است و آدمی به حکم ساختار طبیعی‌اش انجام می‌دهد. از این رو هر کاری که انسان آن را به حکم ساختمان طبیعی‌اش انجام می‌دهد فعل طبیعی است و فعل اخلاقی، فعل غیر طبیعی است.
در هر حال مطهری بر این باور است که محیط آزاد، زمینه و شرایط مساعدتری را برای رشد اخلاقی آدمی و شکوفایی استعداد و شخصیت آدمی فراهم می‌سازد و جامعه از این رو به سمت اخلاق حرکت می‌نماید: «آزادی از آن جهت که بشر را وارد صحنة تنازع بقا می‌کند، و گوهر انسان در محیط آزاد بهتر و بیشتر رشد می‌کند خوب است.» البته طرح تنازع بقا در این فقره، در سایر مباحث مطهری به رقابت و مسابقه تحویل رفته است. در این معنا آزادی، موانع را از میان برداشته، موجبات رقابت انسان‌ها را فراهم ساخته و زمینه را برای رشد و شکوفایی اندیشه و استعداد آدمی مهیا می‌کند. چنان که در ادامه خواهد آمد، پذیرش ارزش‌های اخلاقی و سایر مفاهیم مشابه و حتی اختیار نمودن دین و ... جز در فضای آزاد و مختارانه ارزشمند نیست و همین منازعه و تلاش برای دست‌یافتن به آنچه که آدمی فاقد آن است زمینة تکامل و سعادت آدمیان را فراهم می‌سازد.
مفهوم آزادی
در بحث از مفهوم آزادی نیز باید اشاره کنم که در اینجا مراد، «آزادی منفی» و «آزادی مثبت» است. آزادی منفی را در فارسی باید «رهایی» یا «آزادی از» ترجمه کنیم. آزادی از، یعنی آزاد بودن از یک رشته منع‌ها و زنجیرها و زورها. آزادی از، یعنی آزادی از بیگانگان، آزادی از سلطان جبار، آزادی از ارباب و آزادی از زنجیرهایی که بر دست و پای آدمی بسته شده است. کسی که در زندان است و طالب آزادی است، طالب «آزادی از» است. طالب آزادی منفی است. می‌گوید در زندان را باز کنید تا از زندان بیرون بروم. کسی که بنده است و طالب آزادی است، طالب آزادی منفی است. کسی که دست و پای او را به زنجیر بسته‌اند، می‌خواهد زنجیر را نفی کند.
اما اگر آزادی منحصر به «آزادی از» یا منفی بشود، ناکام و ناتمام می‌ماند. آدمیان پس از کسب آزادی، نمی‌دانند با آن چه کنند و رفته رفته داشتن آزادی به پدید آمدن پاره‌ای نتایج ناگوار و هرج و مرج منتهی می‌شود. بنابراین، تا آزادی مثبت یا «آزادی در» مکشوف آدمی نیفتد، «آزادی از» چندان سودمند نخواهد بود. آزادی مثبت و به تعبیری «آزادی در» پس از آزادی منفی در می‌رسد. وقتی موانع را از جلو پای افراد برداشتند، وقتی در زندان را باز کردند، وقتی شر یک ارباب را از سر برده‌ای کوتاه کردند، «آزادی منفی» محقق می‌شود و از اینجا به بعد نوبت آزادی مثبت یا آزادی در فرا می‌رسد.
جرالد مک کالوم اظهار داشته است که تمامی مباحث مربوط به آزادی را می‌توان به یک شکل بیان کرد و از این رو در قالب یک فرمول توانسته است مفهوم مثبت و منفی آزادی را تبیین نماید. وی بر این باور است که آزادی از یک وحدت مفهومی برخوردار است. اما با توجه به این وحدت مفهومی، می‌توان برداشت‌ها از آزادی را در قالب یک تئوری ارائه نمود. آنچه او بیان می‌کند عبارت است از:
«X is (is not) free from Y to do (not do) or become (not become) Z»
در این فرمول با توجه به آنچه در بحث از آزادی منفی و مثبت آمد، شخص ابتدا سعی می‌کند به آزادی منفی دست بیابد. به این معنا که X (فاعل و عامل) با از بین بردن Y ‎(مانع و رادع) بتواند و سعی کند به آزادی دست بیابد. این تلاش فرد برای رهایی و از میان بردن موانع، در واقع تلاش برای دست یافتن به آزادی منفی است که اگر موفقیت‌آمیز باشد، آزادی منفی محقق شده است. اما با توجه به فرمول مک کالوم این وضعیت هنوز به پایان نرسیده است؛ زیرا این پرسش مطرح می‌شود که شخص، این آزادی را برای چه چیزی می‌خواهد. طبیعتاً بخش دیگر تئوری مک کالوم به این پرسش پاسخ می‌دهد و می‌گوید شخص، آزادی را برای این می‌خواهد که اقدام و کاری را انجام دهد و یا به وضعیت خاصی که Z (غایت و هدف) است برسد. بنابراین، شخص آزادی را برای غایت و هدفی می‌خواهد که این هدف با توجه به مفروضات، شرایط و اقتضائات جغرافیایی و اندیشه‌ای، می‌تواند متفاوت و متنوع باشد و حوزه‌ای گسترده از مسائل اجتماعی، سیاسی، اقتصادی و فرهنگی را شامل شود. بر این اساس مشاجرات دربارة آزادی، مشاجره دربارة سه شرط مورد اشاره است که به عامل (الف)، مانع(ب) و به اقدام یا حالت(پ) مورد نظر اشاره دارد.
به نوعی دیگر می‌توان مفهوم آزادی منفی (سلبی و از) و مفهوم آزادی مثبت (ایجابی و در) را در آثار آیت‌الله مطهری نیز مورد بازخوانی قرار داد. تعریفی که مطهری از آزادی ارائه می‌دهد به طور دقیق هر دو جنبه مثبت و منفی آزادی را یکجا لحاظ کرده است. به گفتة ایشان،
«آزادی یعنی نبودن مانع. نبودن جبر، نبودن هیچ قیدی در سر راه، پس آزادم و می‌توانم راه کمال خودم را طی کنم. نه اینکه چون آزاد هستم به کمال خود رسیده‌ام.»
فقدان مانع که در تعریف مطهری لحاظ شده است به یک معنا اشاره به مفهوم منفی آزادی دارد، اما این آزادی منفی، از منظر مطهری، به خودی خود ارزشمند و کامل نیست و از این رو پای آزادی مثبت نیز به تعریف وی گشوده می‌شود و از این رو از منظر وی آزادی در رشد و کمال آدمی می‌بایست مورد توجه و بهره‌مندی قرار گیرد. مفهوم مثبت و منفی آزادی تقریباً در تمامی مواردی که مطهری به تعریف آزادی مبادرت ورزیده لحاظ شده است. برای نمونه در یک مورد دیگر می‌گوید: «انسان در جمیع شؤون حیاتی خود باید آزاد باشد، یعنی مانعی و سدی برای پیشروی و جولان او وجود نداشته، سدی برای پرورش هیچ یک از استعدادهای او در کار نباشد.»

 

فرمت این مقاله به صورت Word و با قابلیت ویرایش میباشد

تعداد صفحات این مقاله  18  صفحه

پس از پرداخت ، میتوانید مقاله را به صورت انلاین دانلود کنید


دانلود با لینک مستقیم


دانلود مقاله اخلاق و معاشرت

اخلاق اسلامی

اختصاصی از هایدی اخلاق اسلامی دانلود با لینک مستقیم و پر سرعت .

اخلاق اسلامی


اخلاق اسلامی

لینک پرداخت و دانلود *پایین مطلب*

 

فرمت فایل:Word (قابل ویرایش و آماده پرینت)

  

تعداد صفحه7

 

مقدمه

اگر دین‌ را مجموعة‌ عقاید و دستورات‌ عملی‌ بدانیم‌ که‌ بنا بر ادعای‌ آورنده‌ و پیروان‌ آن‌ عقاید و دستورات‌، از سوی‌ آفریدگار جهان‌ می‌باشد، و اخلاق‌ را مجموعة‌ آموزه‌هایی‌ که‌ راه‌ و رسم‌ زندگی‌ کردن‌ به‌نحو شایسته‌ و بایسته‌ را ترسیم‌ کرده، بایدها و نبایدهای‌ ارزشی‌ حاکم‌ بر رفتار آدمی‌ را می‌نمایاند، بخوبی‌ به‌ رابطة‌ تنگاتنگ‌ دین‌ و اخلاق‌ پی‌ خواهیم‌ برد و اخلاق‌ را پاره‌ای‌ ناگسستنی‌ از دین‌ به‌ شمار خواهیم‌ آورد.
نظام‌ اخلاقی‌ اسلام‌ عقلانی‌ وحیانی‌ است. بدین‌ معنا که‌ هم‌ خرد و اندیشه‌ انسان‌ بدان‌ دعوت‌ می‌کند و هم‌ پیامبران‌ الهی، که‌ از این‌ امر گاهی‌ به‌ فطری‌ بودن‌ دین تعبیر می‌شود. یعنی‌ تعالیم‌ کلی‌ دین‌ اسلام‌ از آن‌ جمله‌ احکام‌ اخلاقی‌ آن، با گرایشهای‌ فطری‌ انسان‌ هماهنگ‌ و همنواست. حاصل‌ آنکه‌ اگر اسلام‌ ما را به‌ ترک‌ تعلقات‌ دنیوی‌ و توجه‌ به‌ خدا و آخرت‌ و ارزشهای‌ معنوی‌ فرا می‌خواند، عقلِ‌ حسابگر نیز، که‌ همواره‌ سود و زیان‌ و مصالح‌ و مضار انسان‌ را در نظر می‌گیرد و انسان‌ را به‌ انجام‌ کارهایی‌ که‌ بیشترین‌ سود و کمترین‌ زیان‌ را برای‌ او دارد، دعوت‌ می‌کند، آن‌ فراخوانِ‌ وحیانی‌ را تأیید می‌کند. صریحاً‌ می‌توان‌ گفت‌ که‌ اسلام‌ تنها از ما خواسته‌ است‌ که‌ عاقل‌ باشیم‌ و عاقلانه‌ عمل‌ کنیم. انسانِ‌ عاقل هرگز آخرت‌ را به‌ دنیا نمی‌فروشد و جهان‌ ابدی، لذایذ معنوی‌ و لقای‌ خدا را با لذایذ ناچیز و بی‌مقدار دنیوی‌ مبادله‌ نمی‌کند. ازاین‌روست‌ که‌ می‌گوییم‌ نظام‌ اخلاقی‌ ما عقلانی‌ - وحیانی‌ است، و البته‌ این‌ امر به‌هیچ‌وجه‌ به‌معنای‌ بی‌نیازی‌ انسان‌ از وحی‌ برای‌ رسیدن‌ به‌ کمال‌ و کافی‌ بودنِ‌ عقل‌ نیست، که‌ شرح‌ آن‌ مجالی‌ دیگر را می‌طلبد.

 

 

گوشه ای از امتیازات اخلاقی اسلام 

1-  ثبات ارزش ها
بشر، تاریخ مدون چند هزار ساله دارد؛ ولی آنچه که از انسان، به نام «انسانیت» یا «فرهنگ انسانی» باقی مانده است، تنها جزئی از آن را تشکیل می دهد، که همان مظاهر ثبات اخلاق در طول اعصار است و اگر جز این بود، انسانیت، تاریخی نداشت و وجه تمایز اساسی بین انسان و حیوان به نظر نمی رسید.
سهمی که اسلام در نمودهای تاریخی بقای انسانیت دارد، از نظر هیچ محققی پوشیده نیست. تمدن اسلامی در طول حیات خود با ملت های مختلفی برخورد داشته و فرهنگ های متفاوتی را لمس نموده و میراث اخلاقی گران مایه ای را برای جهانیان تدارک دیده که انوار آن، تاریخ علوم و معارف را درخشان ساخته است، تا جایی که اگر بگوییم فلسفۀ اخلاق اسلامی، چیزی جز ثبات اخلاق نیست، سخنی به گزاف نگفته ایم. قرآن کریم، ظلم و دروغ و کینه ورزی و ... را برای همیشه زشت و ممنوع اعلام کرده و خوبی و زیبایی صداقت و محبت و عدالت و ایمان و ... را ابدی دانسته است

2-  جهانی بودن
اسلام، مردم روی زمین را بدون توجه به نژاد و رنگ، به یک نظر می نگرد و از نظر اجرای مقررات اخلاقی، هیچ گونه تبعیض یا امتیازی را به رسمیت نمی شناسد. به رغم مکاتب فلسفی جدید که آخرین هدفشان تربیت شهروند مفید است، اسلام از اولین روز ظهورش تربیت انسان مفید را سر لوحۀ فعالیت های خود قرار داد. هدف اسلام، تربیت انسان کامل یا انسان متعادل در همۀ ابعاد انسانی است، نه انسان تک بعدی یا مفید فقط در جغرافیایی خاص

3- اعتدال
امتیاز دیگر این نظام، ایجاد روح اعتدال بین تمام قوای مادی و معنوی است. در این نظام چنین روشی به کار می رود تا ضمن ارضای تمام خواسته های سطحی و عمقی بشر، تناسب و هماهنگی بین آنها نیز محفوظ بماند. در صورتی که دیگر نظام های موجود فلسفی، قادر به تأمین این تناسب نیستند؛ زیرا اولاً تابع شناخت انسانی هستند و هنوز اعماق اقیانوس روان بشر، شناخته نشده است و ثانیاً از نقاط شناخته شده آن نیز ارزیابی های افراطی و تفریطی به دست داده اند

نقش عبادات در تزکیۀ اخلاق 

در نظام اخلاقی اسلام، هدف از عبادت، ارتباط دائم با مدبر کارگاه هستی است، و این ارتباط باید به نحوی برقرار شود که در طول حیات بشر پایدار بماند. تکامل اخلاقی انسان ها نیاز شدید به چنین پیوندی دارد. هر لحظه که ارتباط قطع شود، سیر نزولی شروع می گردد. احکام عملی و عبادات اصطلاحی (فروع دین: نماز، روزه، زکات، حج و ...) به منزله پایگاه های تقویتی ای هستند که ارتباط را محکم تر می گردانند تا سیر کمالی بشر، بدون ترس و دور از واپس زدگی انجام گیرد. هنگامی که پیوند برقرار شد، هر لحظه ای که از حیات انسان بگذرد، عبادت محسوب می شود؛ خواه در آن لحظه، کار فیزیکی انجام داده، یا به تفکر پرداخته باشد
عبادات و احکام، برنامۀ دقیق زندگی اند که در سایۀ آن ارتباط با خالق، تقویت و تثبیت می شود؛ اما نکته مهم، هدف از برقراری ارتباط با خداست. هدف، این است که تمام افعال انسان، تحت نظام در آید و جهت مخصوص به خود گیرد تا آن جا که وقتی به امور شخصی زندگی می پردازیم یا موقعی که در آزمایشگاه، سرگرم تحقیق هستیم و یا در مسند قضاوت، حق را از باطل تشخیص می دهیم یا در بازار، در حال خرید و فروشیم، بدون توجه به این که کارمان کوچک است یا بزرگ، خدا را ناظر اعمال بدانیم

مطالعه‌ی اخلاق اسلامی را نمی‌توان به قرآن و به نظام رایج همراه آن محدود کرد، حتی اگر دامنه‌ی آن را به تفاسیر عالمانه در زمینه‌های مختلف، از قانون گرفته تا فلسفه و علوم طبیعی گسترش دهیم. اهمیت بنیادی این عناصر امری بدیهی است، چرا که آن‌ها در بر دارنده‌ی اصول، استدلالها و روایاتی هستند که می‌توانند مشمول گذر زمان نگردند. اما نقش محوری اخلاق اسلامی در گستره‌ی قرآن و مجموعه‌ی مواعظ و سنن نبوی با اصلی کلیدی همراه است که در قول مصرّح و مکرّر «اسلام، راهی برای زندگی» نهفته است. این نظریه متکی بر جایگاه تاریخی زندگی محمّد(ص) ، همراه با مجموعه‌ی مجاهدت‌های مستند وی است که تلاش می‌کند رسالتی پیامبرانه را به گونه‌ای به انجام رساند که در آن جستجوی آرمان‌های اخلاقی امری مجرد و ذهنی نیست، بلکه عملی است.

در عین حال همیشه مسلمانان و غیر مسلمانانی بوده‌اند که ترجیح داده‌اند با متون دینی همچون متونی دارای معانی واحد و بسته رفتار نمایند، زندگانی پیامبر را به روی تفاسیر خلاقانه که شایسته آن است ببندند، و تاریخ متنوّع مسلمانان را تاریخ اسلامی یگانه جلوه دهند. قابل پیش‌بینی است که این دیدگاه پدید‌آورنده‌ی خصلت و ویژگی‌ای است که به عنوان مجموعه‌ای از احکام قدسی قابل شناسایی است. برخی راهشان را در احکام و یا فقه می‌یابند و دیگران آن را در گستره‌ی شریعت به عنوان نمادی رایج از اسلام می‌جویند. سپس به کارگیری این ویژگی در چالش‌های روزانه که یک مسلمان با آن مواجه است عملی موقوف به اراده است، هر چند تا آنجا که به تشخیص اصل مربوطه وابسته است، همراه با بصیرت نیز هست.

جانب داری از دیدگاهی که نیروی انسان و عقل را فروتر از اعمال متعبّدانه می‌انگارد، تنها در باور بنیادگرایان، و به بیان بهتر اسلام‌گرایان سیاسی نیست. طرفه آن که این رویکرد ایدئولوژیکی در میان بسیاری از صاحب‌نظران در زمینه اسلام که همانند اسلام‌گراها ترجیح می‌دهند در پیچیدگی‌های دنیاهای متکثّر اسلام- تاریخی و معاصر، فرهنگ مکتوب و اجتماعی، پاکدینی و بددینی- و تمام نقاط تاریک میان این دوگانگی‌ها خود را درگیر ننمایند رایج است. این گرایش ساده‌اندیشانه هیچ‌گاه به عریانی امروز در پسامد وقایع یازدهم سپتامبر ۲۰۰۱ نبوده است. با مسائل نگران‌کننده‌ی خشونت سیاسی، مدارا، رابطه فرد و جامعه، و حتی چالش‌های تازه‌ی فناوری زیستی، علناً آنگونه رفتار می‌شود که گویا مشکلات اخلاقی موجود دارای راه حل‌های آماده‌ای هستند که تنها باید آن‌ها را از قرآن استخراج نمود.

در میان دغدغه‌های اصلی این تحقیق این ادعا است که انگیزه‌ی پدیدآورنده‌ی اخلاق دینی به طور کل، و اخلاق اسلامی به طور مشخص است، که این زمینه‌ی تحقیقی مهیج در بهبوهه‌ی پیدایش مدرنیته سکولار بوده است. این مسأله نه ربطی به کشف چگونگی رابطه‌ی انگیزه و مسؤولیت با یک عامل یا کنشگر در اخلاق (مشابه قانون به عنوان مثال) دارد، و نه ارتباطی به روانشناسی شکل‌گیری انگیزه در تعامل آن با رفتار اخلاقی اجتماعی و فردی دارد. این‌ها زمینه‌های‌ وسیع و بدون هیچ شکّی مرتبط‌ با موضوع‌اند که سزاوار توجه درخور خویش هستند. آنچه در این‌جا می‌خواهم به آن بپردازم مشکلی بنیادی در رویکردها به قواعد اخلاقی مدرن است که نسبت به تقسیمات ساده‌ی میان انگیزه‌ی سکولار و مذهبی که به مسلمانان تنها اختصاص ندارد، بی طرف می‌ایستد. هدف پرداختن به این پرسش است: «چرا باید اخلاقی عمل کرد؟» پاسخ منطقی به این پرسش مستلزم توجه به تصورات متعدد «نیک» در زمینه‌های فردی و عمومی، سیاسی- اجتماعی و علمی، گذشته و حال است. پرسش از دائمی بودنِ درستی یا نادرستی عملی به عنوان پرسشی اولیه، و ساختن رویکردی به دنبال آن براساس دیدگاه‌های سکولار یا دینی، رویکردی کم‌فروغ و گمراه‌کننده است. هرگاه این رویکرد با چارچوبی به شدت سکولار همراه شود، در همان آغاز به بی‌اعتباری گفتمان‌ها و رسومی خواهد انجامید که علایق مذهبی به اختیارات اخلاقی افراد می‌بخشد.

همچنین، چارچوبی کاملاً خشک و مطلق‌گرایانه در منابع- سکولار یا دینی- برای تعیین نادرستی ذاتی چیزی، پیچیدگی‌های انگیزه‌های انسانی را که در چنین قضاوت‌هایی در جهان واقع حضور دارند بی اعتبار می‌کند. این امر تعامل عقل و دین یا تعهّد را به تعبّد منفعلانه بر اساس دیدگاهی کم‌مایه و غیر واقعی (deux ex machina) از جهان کاهش می‌دهد. هر دو چارچوب برای برخی البته وجود دارد، اما این دو به دشواری می‌توانند حق مطلب را بیان نمایند.

بنابراین، به منظور احقاق عدالت نسبت به واقعیت‌های چالشگر و متکثّر، نویسنده در گشایش کتاب بر آن شده است تا مجموعه‌ای از زمینه‌های اجتماعی که تصورات مسلمانان از خوبی در آن‌ها رشد نموده است و امروزه در زمینه‌هایی همچون زیست پزشکی (biomedicine) و محیط زیست خودنمایی می‌نمایند، را متذکر شود. پرسش از چگونگی و چرایی جدّی گرفتن این تصورات، رشته‌ای نامرئی است که این زمینه‌ها را به یکدیگر متصل می‌نماید و تداوم و بازیافت سنت و عقل را پدید می‌آورد. پس از آن، کتاب متعاقباً بر سه قلمرو مستقل و در عین حال مرتبط «نیک رفتاری و ادب»، «انسانیت» و «حکومت» تمرکز می‌یابد، و ما را به مبانی نظری و تجربی، به یک نحو متوجّه می‌سازد. چرا که این امور با مفاهیم بنیادی عصر حاضر، مانند حقوق بشر، حکومت قانون و فرهنگ مدنی پیوسته‌اند که در آنها تصورات نیکی، چه به عنوان زمینه و چه قضاوت‌های اخلاقی معین، به شدت به یکدیگر گره خورده‌اند. دست و پنجه نرم کردن با این مفاهیم، و همین طور با تاریخ اخلاق به طور کل البته، نیازمند اعتراف به پیوستگی نزدیک دیدگاه‌های «اسلامی» با دیگر سنت‌ها، چه مسیحی و چه سکولار نیز است، که امروزه در گردونه‌ی جهانی شدن و حضور پر تعداد مسلمانان مهاجر در پهنه‌ی تمدن‌ها بیش از پیش ضروری می‌نماید.

 

 


دانلود با لینک مستقیم


اخلاق اسلامی

تحقیق سیاست از اخلاق

اختصاصی از هایدی تحقیق سیاست از اخلاق دانلود با لینک مستقیم و پر سرعت .

تحقیق سیاست از اخلاق


تحقیق سیاست از اخلاق

لینک پرداخت و دانلود *پایین مطلب*

فرمت فایل:Word (قابل ویرایش و آماده پرینت)


تعداد صفحه:8

فهرست:

سیاست از اخلاق

سرزمی

. حاکمیت

کنترل انحصاری ابزار خشونت

  1. دیوان سالاری

. مشروطیت و تقید قدرت به قانون اساسی

. قانون سالاری و غیر شخصی بودن قدرت

مشروعیت

وابستگی متقابل نهادی

برای دولت مدرن تعریفهای متعددی ارائه شده است که غالب آنها برپایه نظریه دولت ماکس وبر استوار میباشند. ازدید وبر، نهاد دولت بالاترین مرجع قانون و قدرت است که در یک منطقه جغرافیایی تعیین شده و بر مردمی که در قلمرو آن زندگی میکنند حاکم است. این نهاد دارای یک مجموعه قوانین اداری و حقوقی است که بر تمام اموری که در قلمرو حقوقی آن قرار دارند ناظر است و تمام شهروندان موظف به رعایت آن میباشند. همچنین، استفاده قانونی از نیروی قهرسازمان یافته درانحصار دولت است. افزون بر این، نهاد دولت دارای یک دستگاه بوروکراسی مرکزی و سازمان یافته، با پرسنل حرفه ای است که توسط آن و با اتکا بر نیروی قهرسازمان یافته، حاکمیت خود را برجامعه اعمال میکند.[3]

تعریف وبر ازنهاد دولت رایج ترین تعریف از دولت مدرن است. وبر نهاد دولت را نه بر اساس وظایف آن بلکه در رابطه با نحوه کارکرد آن، به ویژه در رابطه با سازماندهی و کاربرد نیروی قهر تعریف میکند. از دید وبر، یک سازمان سیاسی اجباری هنگامی دولت خوانده میشود که گردانندگان آن موفق شوند استفاده قانونی ازنیروی قهریه را جهت استقرار نظم به انحصار خود درآورند. دو جنبه این تعریف شایان توجه است. اول، دولت از نظر وبر شبکه ای از نهاد ها است که دارای پرسنل تمام وقت و حرفه ای میباشند. دوم، حق وضع قانون در محدوده تعیین شده درانحصار دولت است که با پشتوانه انحصاراستفاده از نیروی قهریه در همان محدوده جغرافیایی به اجرا گذاشته میشود.


دانلود با لینک مستقیم


تحقیق سیاست از اخلاق