هایدی

مرجع دانلود فایل ,تحقیق , پروژه , پایان نامه , فایل فلش گوشی

هایدی

مرجع دانلود فایل ,تحقیق , پروژه , پایان نامه , فایل فلش گوشی

دانلود تحقیق کامل درمورد راز ختم نبوت

اختصاصی از هایدی دانلود تحقیق کامل درمورد راز ختم نبوت دانلود با لینک مستقیم و پر سرعت .

دانلود تحقیق کامل درمورد راز ختم نبوت


دانلود تحقیق کامل درمورد راز ختم نبوت

لینک پرداخت و دانلود *پایین مطلب*
فرمت فایل:Word (قابل ویرایش و آماده پرینت)
تعداد صفحه: 56

 

راز ختم نبوت

ظهور دین اسلام ، با اعلام جاودانگی آن و پایان یافتن دفتر نبوت توام‏ بوده است . مسلمانان همواره ختم نبوت را امر واقع شده تلقی کرده‏اند .
هیچ گاه برای آنها این مساله مطرح نبوده که پس از حضرت محمد (ص) پیغمبر دیگری خواهد آمد یا نه ؟ چه ، قرآن کریم با صراحت ، پایان یافتن‏ نبوت را اعلام و پیغمبر بارها آن را تکرار کرده است . در میان مسلمین‏ اندیشه ظهور پیغمبر دیگر ، مانند انکار یگانگی خدا یا انکار قیامت ، با ایمان به اسلام همواره ناسازگار شناخته شده است .
تلاش و کوششی که در میان دانشمندان اسلامی در این زمینه به عمل آمده‏ است ، تنها در این جهت بوده که می‏خواسته‏اند به عمق این اندیشه پی ببرند و راز ختم نبوت را کشف کنند .
وارد بحث ماهیت وحی و نبوت نمی‏شویم . قدر مسلم این است که وحی ، تلقی و دریافت راهنمایی است از راه اتصال ضمیر به غیبت و ملکوت . نبی ، وسیله ارتباطی است میان سایر انسانها و جهان‏  دیگر و در حقیقت پلی است میان جهان انسانها و جهان غیب .  نبوت از جنبه شخصی و فردی ، مظهر گسترش و رقاء شخصیت روحانی یک فرد  انسان است و از جنبه عمومی ، پیام الهی است برای انسانها به منظور  رهبری آنها که به وسیله یک فرد به دیگران ابلاغ می‏گردد .  همین جاست که اندیشه ختم نبوت ، ما را با پرسشهایی مواجه می‏کند ، که‏  : آیا ختم نبوت و عدم ظهور نبی دیگر بعد از خاتم النبیین به معنی کاهش‏  استعدادهای معنوی و تنزل بشریت در جنبه های روحانی است ؟ آیا مادر  روزگار از زادن فرزندانی ملکوتی صفات که بتوانند با غیب و ملکوت پیوند  داشته باشند ناتوان شده است و اعلام ختم نبوت به معنی اعلام نازا شدن‏  طبیعت نسبت به چنان فرزندانی است ؟  بعلاوه ، نبوت معلول نیازمندی بشر به پیام الهی است و در گذشته طبق‏  مقتضیات دوره‏ها و زمانها این پیام تجدید شده است . ظهور پیاپی پیامبران‏  ، تجدید دائمی شرایع ، نسخهای مداوم کتب آسمانی همه بدان علت است که‏  نیازمندیهای بشر دوره به دوره تغییر می‏کرده است و بشر در هر دوره‏ای‏  نیازمند پیام نوین و پیام‏آور نوینی بوده است . با این حال ، چگونه‏  می‏توان فرض کرد که با اعلام ختم نبوت این رابطه یکباره بریده شود و پلی‏  که جهان انسان را به جهان غیبت متصل می‏کند یکسره خراب گردد و دیگر  پیامی به بشر نرسد و بشریت بلاتکلیف گذاشته شود ؟  از اینها همه گذشته ، چنانکه می‏دانیم در فاصله میان   8

پیامبران صاحب شریعت مانند نوح و ابراهیم و موسی و عیسی یک سلسله‏  پیامبران دیگر ظهور کرده‏اند که مبلغ و مروج شریعت پیشین بوده‏اند .  هزاران نبی بعد از نوح آمده‏اند که مبلغ و مروج شریعت نوحی بوده‏اند ،  همچنین بعد از ابراهیم و غیره . فرضا انقطاع نبوت تشریعی را بپذیریم و  بگوییم با شریعت اسلام شرایع ختم شد ، چرا نبوتهای تبلیغی بعد از اسلام‏  قطع شد ؟ چرا اینهمه پیامبر بعد از هر شریعتی ظهور کردند و آنها را تبلیغ‏  و ترویج و نگهبانی کردند ، اما بعد از اسلام حتی یک پیامبر اینچنین نیز  ظهور نکرد ؟  اینهاست پرسشهایی که از اندیشه ختم نبوت ناشی می‏شود .  اسلام که خود عرضه کننده این اندیشه است پاسخ این پرسشها را داده است‏  . اسلام اندیشه ختم نبوت را آنچنان طرح و ترسیم کرده است که نه تنها  ابهام و تردیدی باقی نمی‏گذارد ، بلکه آن را به صورت یک فلسفه بزرگ در  می‏آورد . از نظر اسلام ، اندیشه ختم نبوت نه نشانه تنزل بشریت و کاهش‏  استعداد بشری و نازا شدن مادر روزگار است و نه دلیل بی‏نیازی بشر از پیام‏  الهی است و نه با پاسخگویی به نیازمندیهای متغیر بشر در دوره‏ها و  زمانهای مختلف ناسازگار است ، بلکه علت و فلسفه دیگری دارد .  قبل از هر چیز لازم است با سیمای ختم نبوت آنچنانکه اسلام ترسیم کرده‏  است آشنا بشویم و آن را بررسی کنیم ، سپس پاسخ پرسشهای خود را دریافت‏  داریم .  در سوره احزاب آیه 40 چنین می‏خوانیم :  « ما کان محمد ابا احد من رجالکم ولکن رسول الله و خاتم النبیین » .  9

محمد پدر هیچیک از مردان شما نیست ، همانا او فرستاده خدا و پایان‏  دهنده پیامبران است ( 1 ) .  این آیه رسما حضرت محمد ( صلی الله علیه و آله ) را با عنوان " خاتم‏  النبیین " یاد کرده است .  کلمه " خاتم " به حسب ساختمان لغوی خود در زبان عربی ، به معنی چیزی‏  است که به وسیله آن به چیزی پایان دهند . مهری که پس از بسته شدن نامه‏  بر روی آن می‏زدند به همین جهت " خاتم " نامیده می‏شد ، و چون معمولا بر  روی نگین انگشتری ، نام یا شعار مخصوص خود را نقش می‏کردند و همان را بر  روی نامه‏ها می‏زدند ، انگشتری را " خاتم " می‏نامیدند .  در قرآن هر جا و به هر صورت ماده " ختم " استعمال شده است مفهوم‏  پایان دادن یا بستن را می‏دهد . مثلا در سوره یس آیه 65 چنین می‏خوانیم :  « الیوم نختم علی افواههم و تکلمنا ایدیهم و تشهد ارجلهم بما کانوا  یکسبون ».  پاورقی :  . 1 یکی از عادات عرب و بعضی از ملل دیگر " پسر خواندگی " بود و  اسلام آن را منسوخ کرد . " پسر خوانده " در ارث و روابط خانوادگی‏  همانند پسر واقعی به شمار می‏رفت .  رسول اکرم آزاد شده‏ای داشت به نام زیدبن حارثه که پسر خوانده آن حضرت‏  نیز به شمار می‏رفت . مردم طبق معمول انتظار داشتند که رسول اکرم با پسر  خوانده خویش مانند پسر واقعی رفتار کند ، همچنانکه خود آنها می‏کردند .  مفاد این آیه این است : محمد را پدر هیچ یک از مردان خود ( زید بن‏  حارثه یا شخص دیگر ) نخوانید ، او را فقط به عنوان فرستاده خدا و پایان‏  دهنده پیامبران بشناسید و بخوانید .  10

در این روز به دهانهای آنها مهر می‏زنیم و دستهاشان با ما سخن می‏گویند و  پاهاشان بر آنچه به دست آورده‏اند گواهی می‏دهند .  لحن آیه مورد بحث خود می‏رساند که قبل از نزول این آیه نیز پایان یافتن‏  نبوت به وسیله پیغمبر اسلام در میان مسلمین امری شناخته بوده است .  مسلمانان همان طوری که محمد را " رسول الله " می‏دانستند ، " خاتم‏  النبیین " نیز می‏شناختند . این آیه فقط یادآوری می‏کند که او را با عنوان‏  پدر خوانده فلان شخص نخوانید ، او را با همان عنوان واقعی‏اش که رسول‏  الله و خاتم النبیین است بخوانید .  این آیه فقط به جوهر و هسته مرکزی اندیشه ختم نبوت اشاره می‏کند و بر  آن چیزی نمی‏افزاید .  در سوره حجر آیه 9 چنین آمده است :  « انا نحن نزلنا الذکر و انا له لحافظون ».  ما خود این کتاب را فرود آوردیم و هم البته خود نگهبان آن هستیم .  در این آیه با قاطعیت کم نظیری از محفوظ ماندن قرآن از تحریف و تغییر  و نابودی سخن رفته است .  یکی از علل تجدید رسالت و ظهور پیامبران جدید تحریف و تبدیلهایی است‏  که در تعلیمات و کتب مقدس پیامبران رخ می‏داده است و به همین جهت آن‏  کتابها و تعلیمات ، صلاحیت خود را برای هدایت مردم از دست می‏داده‏اند .  غالبا پیامبران احیا کننده سنن فراموش شده و اصلاح کننده تعلیمات تحریف‏  یافته پیشینیان خود بوده‏اند .  11

گذشته از انبیائی که صاحب کتاب و شریعت و قانون نبوده و تابع یک‏  پیغمبر صاحب کتاب و شریعت بوده‏اند ، مانند همه پیامبران بعد از  ابراهیم تا زمان موسی و همه پیامبران بعد از موسی تا عیسی ، پیامبران‏  صاحب قانون و شریعت نیز بیشتر مقررات پیامبر پیشین را تایید می‏کرده‏اند  . ظهور پیاپی پیامبران تنها معلول تغییر و تکامل شرایط زندگی و نیازمندی‏  بشر به پیام نوین و رهنمایی نوین نیست ، بیشتر معلول نابودیها و تحریف‏  و تبدیل‏های کتب و تعلیمات آسمانی بوده است .  بشر چند هزار سال پیش نسبت به حفظ مواریث علمی و دینی ناتوان بوده‏  است ، و از او جز این انتظاری نمی‏توان داشت . آنگاه که بشر می‏رسد به‏  مرحله‏ای از تکامل که می‏تواند مواریث دینی خود را دست نخورده نگهداری‏  کند ، علت عمده تجدید پیام و ظهور پیامبر جدید منتفی می‏گردد و شرط لازم (  نه شرط کافی ) جاوید ماندن یک دین ، موجود می‏شود .  آیه فوق به منتفی شدن مهمترین علت تجدید نبوت و رسالت از تاریخ نزول‏  قرآن به بعد اشاره می‏کند ، و در حقیقت ، تحقق یکی از ارکان ختم نبوت را  اعلام می‏دارد .  چنانکه همه می‏دانیم در میان کتب آسمانی جهان تنها کتابی که درست و به‏  تمام و کمال دست نخورده باقی مانده قرآن است . بعلاوه ، مقادیر زیادی از  سنت رسول به صورت قطعی و غیر قابل تردید در دست است که از گزند  روزگار مصون مانده است . البته بعد توضیح خواهیم داد که وسیله الهی‏  محفوظ ماندن کتاب آسمانی مسلمین ، رشد و قابلیت بشر این دوره است که‏  دلیل بر نوعی بلوغ اجتماعی انسان این عهد است .  12

در حقیقت ، یکی از ارکان خاتمیت ، بلوغ اجتماعی بشر است به حدی که‏  می‏تواند حافظ و نگهبان مواریث علمی و دینی خود باشد و خود به نشر و  تبلیغ و تعلیم و تفسیر آن بپردازد . درباره این مطلب بعد بحث خواهیم‏  کرد .  در سراسر قرآن اصرار عجیبی هست که دین ، از اول تا آخر جهان ، یکی‏  بیش نیست و همه پیامبران بشر را به یک دین دعوت کرده‏اند . در سوره‏  شوری آیه 13 چنین آمده است :  « شرع لکم من الدین ما وصی به نوحا و الذی اوحینا الیک و ما وصینا به‏  ابراهیم و موسی و عیسی ».  خداوند برای شما دینی قرارداد که قبلا به نوح توصیه شده بود و اکنون بر  تو وحی کردیم و به ابراهیم و موسی و عیسی نیز توصیه کردیم .  قرآن در همه جا نام این دین را که پیامبران از آدم تا خاتم مردم را  بدان دعوت می‏کرده‏اند " اسلام " می‏نهد . مقصود این نیست که در همه‏  زمانها به این نام خوانده می‏شده است ، مقصود این است که دین دارای‏  حقیقت و ماهیتی است که بهترین معرف آن ، لفظ " اسلام " است . در  سوره آل عمران ، آیه 67 درباره ابراهیم می‏گوید :  « ما کان ابراهیم یهودیا و لا نصرانیا ولکن کان حنیفا مسلما » .  ابراهیم نه یهودی بود و نه نصرانی ، حق جو و مسلم بود .  و در سوره بقره آیه 132 درباره یعقوب و فرزندانش می‏گوید :  13

« و وصی بها ابراهیم بنیه و یعقوب یا بنی ان الله اصطفی لکم الدین فلا  تموتن الا و انتم مسلمون ».  ابراهیم و یعقوب به فرزندان خود چنین وصیت کردند : خداوند برای شما  دین انتخاب کرده است ، پس با اسلام بمیرید .  آیات قرآن در این زمینه زیاد است و نیازی به ذکر همه آنها نیست .  البته پیامبران در پاره ای از قوانین و شرایع با یکدیگر اختلاف‏  داشته‏اند . قرآن در عین اینکه دین را واحد می‏داند ، اختلاف شرایع و  قوانین را در پاره‏ای مسائل می‏پذیرد . در سوره مائده آیه 48 می‏گوید :  « لکل جعلنا منکم شرعه و منهاجا ».  برای هر کدام ( هر قوم و امت ) یک راه ورود و یک طریقه خاص قرار  دادیم .  ولی از آنجا که اصول فکری و اصول عملی که پیامبران به آن دعوت‏  می‏کرده‏اند یکی بوده و همه آنان مردم را به یک شاهراه و به سوی یک هدف‏  دعوت می‏کرده‏اند ، اختلاف شرایع و قوانین جزئی در جوهر و ماهیت این راه‏  که نامش در منطق قرآن " اسلام " است تاثیری نداشته است . تفاوت و  اختلاف تعلیمات انبیاء با یکدیگر از نوع اختلاف برنامه‏هایی است که در  یک کشور هر چند یک بار به مورد اجرا گذاشته می‏شود و همه آنها از یک‏  قانون اساسی الهام می‏گیرد . تعلیمات پیامبران در عین پاره‏ای اختلافات‏  مکمل و متمم یکدیگر بوده است .  14

 

اختلاف و تفاوت تعلیمات آسمانی پیامبران از نوع اختلافات مکتبهای‏  فلسفی یا سیاسی یا اجتماعی یا اقتصادی که مشتمل بر افکار متضاد است‏  نبوده است ، انبیاء تماما تابع یک مکتب و دارای یک تز بوده‏اند .  تفاوت تعلیمات انبیاء با یکدیگر ، یا از نوع تفاوت تعلیمات کلاسهای‏  عالی‏تر با کلاسهای دانی‏تر ، یا از نوع تفاوت اجرائی یک اصل در شرایط و  اوضاع گوناگون بوده است .  می‏دانیم که دانش آموز در کلاسهای بالاتر نه تنها به مسائلی بر می‏خورد که‏  قبلا به آنها به هیچ وجه بر نخورده است ، بلکه تصورش درباره مسائلی که‏  قبلا یاد گرفته و در ذهن کودکانه خود به نحوی آنها را تجسم داده است‏  احیانا زیر و رو می‏شود . تعلیمات انبیاء نیز چنین است .  توحید ، اصل و سنگ اول ساختمانی است که پیامبران دست در کار ساختنش‏  بوده‏اند ، اما همین توحید درجات و مراتبی دارد . آنچه یک عامی به نام‏  خدای یگانه در ذهن خود تجسم می‏دهد با آنچه در قلب یک عارف تجلی می‏کند  یکی نیست . عارفان نیز در یک درجه نیستند . ( اگر ابوذر بر آنچه در  قلب سلمان است آگاه گردد ، گمان کفر به او می‏برد و او را می‏کشد ) ( 1 )  .  بدیهی است که آیات اول سوره حدید و آخر سوره حشر و سوره " قل هو  الله احد " برای بشر چند هزار سال پیش - بلکه بشر هزار سال پیش - قابل‏  هضم نبوده است . تنها افراد معدودی از اهل توحید خود را به عمق این‏  آیات نزدیک می‏نمایند . در آثار اسلامی وارد شده   پاورقی :  . 1 " لو علم ابوذر ما فی قلب سلمان لقتله » " سفینه البحار ،  ماده ( ذر ).

که : ( خداوند چون می‏دانست بعدها افراد متعمق و ژرف اندیشی خواهند آمد  ، آیات " « قل هو الله احد »" و پنج آیه اول سوره حدید را نازل کرد )  ( 1 ) .  شکل اجرائی یک اصل کلی نیز در شرایط گوناگون متفاوت می‏شود . بسیاری‏  از اختلافات در روش انبیاء از نوع تفاوت در شکل اجرا بوده است نه در  روح قانون . این مطلبی است که بعد درباره آن سخن خواهیم گفت .  قرآن کریم هرگز کلمه ( دین ) را به صورت جمع ( ادیان ) نیاورده است .  دین در قرآن همواره مفرد است ، زیرا آن چیزی که وجود داشته و دارد دین‏  است نه دینها .  بعلاوه ، قرآن تصریح می‏کند که دین مقتضای فطرت و ندای طبیعت روحانی‏  بشر است .  « : فاقم وجهک للدین حنیفا فطره الله التی فطر الناس علیها »( 2 ) .  حق جویانه چهره خویش را به سوی دین ، همان فطرت خدا که مردم را بر آن‏  آفریده ، ثابت نگهدار .  مگر بشر چند گونه فطرت و سرشت و طبیعت می‏تواند داشته باشد ؟ ! اینکه‏  دین از اول تا آخر جهان یکی است و وابستگی با فطرت و سرشت بشر دارد -  که آن نیز بیش از یکی نمی‏تواند باشد - رازی بزرگ و فلسفه‏ای شکوهمند در  دل خود دارد و تصور خاصی   پاورقی :  . 1 اصول کافی : ج 1 ص . 91  . 2 روم / . 30

حرکت کند و دائما تغییر مسیر و تغییر جهت بدهد .  اینکه قرآن با اصرار زیاد ، دین را یکی می‏داند و فقط به یک شاهراه‏  قائل است و اختلاف شرایع و قوانین را مربوط به خطوط فرعی می‏داند ، مبتنی‏  بر این اصل فلسفی است .  بشر در مسیر تکاملی خود مانند قافله‏ای است که در راهی و به سوی مقصد  معینی حرکت می‏کند ، ولی راه را نمی‏داند ، هر چندی یک بار به کسی برخورد  می‏کند که راه را می‏داند و با نشانیهایی که از او می‏گیرد دهها کیلومتر راه‏  را طی می‏کند تا می‏رسد به جایی که باز نیازمند راهنمای جدید است ، با  نشانی گرفتن از او افق دیگری برایش روشن می‏شود ودهها کیلومتر دیگر را با  علاماتی که گرفته طی می‏کند تا تدریجا خود قابلیت بیشتری برای فراگیری‏  پیدا می‏کند و می‏رسد به شخصی که ( نقشه کلی ) راه را از او می‏گیرد و برای‏  همیشه با در دست داشتن آن نقشه ، از راهنمای جدید بی‏نیاز می‏گردد .  قرآن با توضیح این نکته که راه بشر یک راه مشخص و مستقیم است و همه‏  پیامبران با همه اختلافاتی که در راهنمایی و دادن نشانی به حسب وضع و  موقع زمانی و مکانی دارند ، به سوی یک مقصد و یک شاهراه هدایت می‏کنند  ، جاده ختم نبوت را صاف و رکن دیگر از ارکان آن را توضیح می‏دهد ، زیرا  ختم نبوت آنگاه معقول و متصور است که خط سیر این بشر متحول متکامل ،  مستقیم و قابل مشخص کردن باشد ، اما اگر همان طور که خود بشر در تکاپو  است و هر لحظه در یک نقطه است ، خط سیر او نیز دائما دستخوش تغییر و  تبدیل باشد و نهایت و مقصد و مسیر ، مشخص نباشد و در هر برهه‏ای از زمان‏  بخواهد در یک جاده حرکت کند ، بدیهی است که ختم نبوت - یعنی دریافت‏  یک نقشه و برنامه کلی و همیشگی - معقول

و متصور نیست .  در سوره بقره آیه 143 چنین آمده است :  « و کذالک جعلنا کم امه وسطا لتکونوا شهداء علی الناس و یکون الرسول‏  علیکم شهیدا ».  و اینچنین شما را - تربیت یافتگان واقعی اسلام را - جماعت وسط و معتدل‏  و متعادل قرار دادیم تا حجت و شاهد بر مردم دیگر باشید و پیغمبر حجت و  شاهد بر شما باشد .  امت واقعی اسلام از نظر قرآن یک امت وسط و معتدل است . بدیهی است‏  که امت وسط و معتدل و متعادل دست پرورده تعالیم وسط و معتدل است . این‏  آیه امتیاز و خصوصیت امت ختمیه و تعلیمات ختمیه را در یک کلمه ذکر  می‏کند : وسطیت و تعادل .  در اینجا پرسشی پیش می‏آید و آن اینکه مگر سایر پیامبران تعلیمات‏  متعادلی نداشته‏اند ؟ در پاسخ این پرسش ذکر مطلبی لازم است :  انسان تنها جاندار روی زمین نیست ، و هم تنها جانداری نیست که‏  اجتماعی زندگی می‏کند . جاندارهای دیگری هستند که زندگی اجتماعی دارند با  یک سلسله مقررات و نظامات و تشکیلات دقیق . زندگی آنها بر خلاف بشر ،  ادواری از قبیل عهد جنگل ، عهد حجر ، عهد آهن ، عهد اتم و غیره پیدا  نکرده است ، از اولی که نوع آنها به وجود آمده دارای همین تشکیلات و  نظامات بوده‏اند که دارند . این انسان است که به حکم : " « و خلق‏  الانسان ضعیفا »( 1 ) انسان ( در   پاورقی :  . 1 نساء / . 28

بدو خلقت ) ناتوان آفریده شده است " زندگی‏اش از صفر شروع می‏شود و به‏  سوی بی‏نهایت پیش می‏رود . انسان فرزند رشید و بالغ طبیعت است و از  همین رو آزاد و مختار است ، نیازی به قیمومت و سرپرستی مستقیم و هدایت‏  اجباری به وسیله نیروی مرموزی به نام غریزه ندارد . آنچه سایر جانداران‏  با نیروی غیر قابل سر پیچی غریزه انجام می‏دهند ، او در محیط آزاد عقل و  قوانین قراردادی انجام می‏دهد :  « انا هدیناه السبیل اما شاکرا و اما کفورا »( 1 ) .  راه را به او نمودیم ، او خود ( آزادانه و با انتخاب خود ) یا قدر  شناس است و یا ناسپاس .  راز اینکه در انسان انحراف و سقوط و توقف و انحطاط هست و در سایر  جاندارها نیست نیز در همین نکته است . انسان بر خلاف سایر جانداران -  که سر جای خود متوقف‏اند و خود قادر نیستند که خود را جلو ببرند یا به‏  عقب برگردند ، به راست منحرف شوند یا به چپ ، تند بروند یا کند - هم‏  می‏تواند خود را به جلو ببرد و هم می‏تواند به عقب برگردد ، هم قادر است‏  به سوی چپ منحرف شود و هم به سوی راست ، هم می‏تواند تند برود و هم کند  ، و بالاخره هم می‏تواند بنده‏ای ( شاکر ) باشد و هم سرکشی ( کافر ) ، از  این رو دائما در میان نوسانات افراطی و تفریطی گرفتار است .  اجتماع بشری گاه آنچنان جامد و ساکن و اسیر عادات دست و پا گیر می‏شود  که نیازمند به نیرویی است که زنجیرها را از او برگیرد و او را به حرکت‏  آورد ، و گاه آنچنان هوس نو خواهی پیدا .  پاورقی :  . 1 دهر / . 3

می‏کند که سنن و نوامیس خلقت را فراموش می‏کند ، گاه غرق در غرور و  تکبر و خودخواهی می‏شود و نیرویی ضرورت پیدا می‏کند که او را در جهت زهد  و ریاضت و ترک خودبینی و رعایت حدود خود و حقوق دیگران براند ، و گاه‏  آنچنان به سستی و لاقیدی و ستمکشی خو می‏کند که جز با بیدار کردن " منش‏  " و شخصیت و احساس احقاق حقوق ، چاره نمی‏توان کرد . بدیهی است که تند  روی یا کند روی یا انحراف به راست یا چپ هر کدام برنامه مخصوص به خود  دارد . برای جامعه منحرف به راست ، نیروی اصلاح کننده باید متمایل به‏  چپ باشد و برعکس .  این است که دوای یک زمان و یک دوره و یک قوم ، برای زمان دیگر و  قوم دیگر ، درد و بلای مزمن است ، و این است راز اینکه رسالتها مختلف ،  و احیانا به صورت ظاهر ، متضاد جلوه می‏کند : یکی پیامبر جنگ می‏شود و  دیگری پیامبر صلح ، یکی پیامبر محبت می‏شود و دیگری پیامبر خشونت و  صلابت ، یکی پیامبر انقلابی و دیگری پیامبر محافظه کار ، یکی پیامبر گریان‏  و دیگری پیامبر خندان . راز موقت بودن تعلیمات این گونه پیامبران همین‏  است . بدیهی است که با همه تضادی که میان این گونه رسالتها از نظر روش‏  هست ، از نظر هدف تضاد و اختلافی نیست ، هدف یکی است : بازگشت به‏  تعادل و افتادن در جاده اصلی .  قرآن کریم ضمن قصص پیامبران کاملا نشان می‏دهد که هر کدام از آنها ضمن‏  تعلیمات مشترک مربوط به مبدا و معاد ، بر روی یک نکته بالخصوص تکیه و  اصرار داشته و مامور اجرای برنامه خاصی بوده‏اند . این مطلب از مطالعه‏  قصص قرآنی کاملا روشن است .

خطری که غالبا مصلحان اجتماعی به وجود می‏آورند از همین ناحیه است که‏  در یک اجتماع تندرو یا کندرو یا متمایل به راست یا به چپ ظهور می‏کنند  و به پیکار مقدسی دست می‏زنند ، اما فراموش می‏کنند یک برنامه معین فقط  برای مدت محدودی قابل اجراست و با جامعه کندرو یا تندرو یا چپ رو یا  راست رو آنقدر باید پیکار کرد که تعادل خود را باز یابد ، و بیش از آن‏  ، خود مستلزم سقوط و انحراف جامعه از سوی دیگر است .  اکنون که این توضیح داده شد می‏توانیم به مفهوم آیه مورد نظر نزدیک‏  شویم .  رسالت پیامبر اسلام با همه رسالتهای دیگر این تفاوت را دارد که از نوع‏  قانون است نه برنامه ، قانون اساسی بشریت است ، مخصوص یک اجتماع‏  تندرو یا کندرو یا راست رو یا چپ رو نیست .  اسلام طرحی است کلی و جامع و همه جانبه و معتدل و متعادل ، حاوی همه‏  طرحهای جزئی و کار آمد در همه موارد . آنچه در گذشته انبیاء انجام‏  می‏دادند که برنامه مخصوص برای یک جامعه خاص از جانب خدا می‏آورند ، در  دوره اسلام علما و رهبران امت باید انجام دهند ، با این تفاوت که علما و  مصلحین با استفاده از منابع پایان ناپذیر وحی اسلامی برنامه‏های خاصی تنظیم‏  می‏کنند و آن را به مرحله اجرا می‏گذارند .  قرآن کتابی است که روح همه تعلیمات موقت و محدود کتب دیگر آسمانی‏  را که مبارزه با انواع انحرافها و بازگشت به تعادل است در بر دارد .  این است که قرآن خود را " مهیمن " و حافظ و نگهبان سایر کتب آسمانی‏  می‏خواند :

خطری که غالبا مصلحان اجتماعی به وجود می‏آورند از همین ناحیه است که‏  در یک اجتماع تندرو یا کندرو یا متمایل به راست یا به چپ ظهور می‏کنند  و به پیکار مقدسی دست می‏زنند ، اما فراموش می‏کنند یک برنامه معین فقط  برای مدت محدودی قابل اجراست و با جامعه کندرو یا تندرو یا چپ رو یا  راست رو آنقدر باید پیکار کرد که تعادل خود را باز یابد ، و بیش از آن‏  ، خود مستلزم سقوط و انحراف جامعه از سوی دیگر است .  اکنون که این توضیح داده شد می‏توانیم به مفهوم آیه مورد نظر نزدیک‏  شویم .  رسالت پیامبر اسلام با همه رسالتهای دیگر این تفاوت را دارد که از نوع‏  قانون است نه برنامه ، قانون اساسی بشریت است ، مخصوص یک اجتماع‏  تندرو یا کندرو یا راست رو یا چپ رو نیست .  اسلام طرحی است کلی و جامع و همه جانبه و معتدل و متعادل ، حاوی همه‏  طرحهای جزئی و کار آمد در همه موارد . آنچه در گذشته انبیاء انجام‏  می‏دادند که برنامه مخصوص برای یک جامعه خاص از جانب خدا می‏آورند ، در  دوره اسلام علما و رهبران امت باید انجام دهند ، با این تفاوت که علما و  مصلحین با استفاده از منابع پایان ناپذیر وحی اسلامی برنامه‏های خاصی تنظیم‏  می‏کنند و آن را به مرحله اجرا می‏گذارند .  قرآن کتابی است که روح همه تعلیمات موقت و محدود کتب دیگر آسمانی‏  را که مبارزه با انواع انحرافها و بازگشت به تعادل است در بر دارد .  این است که قرآن خود را " مهیمن " و حافظ و نگهبان سایر کتب آسمانی‏  می‏خواند :

« و انزلنا الیک الکتاب بالحق مصدقا لما بین یدیه من الکتاب ومهیمنا  علیه »( 1 ) .  ما این کتاب را بحق فرود آوردیم در حالی که تایید و تصدیق می‏کند کتب‏  آسمانی پیشین را و حافظ و نگهبان آنهاست .  از نصوص اسلامی بر می‏آید که همه پیامبران به حکم اینکه مقدمه ظهور  نبوت کلی و ختمی و قانون اساسی یگانه الهی بوده‏اند ، موظف بوده‏اند که‏  نوید اکمال و اتمام دین را در دوره ختمیه به امتهای خود بدهند . خداوند  از همه پیامبران چنین پیمانی گرفته است . در نهج البلاغه ، خطبه اول بیان‏  جالبی در این زمینه است :  « ولم یخل سبحانه خلقه من نبی مرسل او کتاب منزل او حجه لازمه او محجه‏  قائمه ، رسل لا تقصربهم قله عددهم و لا کثره المکذبین لهم ، من سابق سمی له‏  من بعده او غابر عرفه من قبله ، علی ذلک نسلت القرون و مضت الدهور و  سلفت الاباء و خلفت الابناء ، الی ان بعث الله محمدا رسول الله صلی الله‏  علیه و آله لانجاز عدته و تمام نبوته ، ماخوذا علی النبیین میثاقه مشهوره‏  سماته ، کریما میلاده » .  خداوند هرگز خلق را از وجود یک پیامبر یا کتاب آسمانی یا حجت کافی‏  یا طریقه روشن خالی نگذاشته است ، فرستادگانی که اندکی عدد آنها و  بسیاری عدد مخالفانشان   پاورقی :  . 1 مائده / . 48

آنها را از انجام وظیفه باز نداشته است . هر پیامبری به پیامبر پیشین‏  خود قبلا معرفی شده است و آن پیامبر پیشین او را به مردم معرفی کرده و  بشارت داده است . به این ترتیب نسلها پشت سر یکدیگر آمد و روزگاران‏  گذشت تا خداوند محمد ( صلی الله علیه و آله ) را به موجب وعده‏ای که‏  کرده بود ، برای تکمیل دستگاه نبوت فرستاد در حالی که از همه پیامبران‏  برای او پیمان گرفته بود . علائم او معروف و مشهور و ولادت او بزرگوارانه‏  بود .  از پیغمبر اکرم دو جمله لطیف در این زمینه وارد شده ، یکی اینکه‏  فرموده است : « نحن الاخرون السابقون یوم القیامه » ( 1 ) .  ما در دنیا پس از همه پیامبران و امتها آمده‏ایم ، اما در آخرت در صف‏  مقدم هستیم و دیگران پشت سرما هستند .  دیگر اینکه فرمود : « آدم و من دونه تحت لوائی یوم القیامه » ( 2 ) .  تمام پیامبران در قیامت زیر پرچم من‏اند .  علت این سبقت و تقدم در قیامت و علت اینکه همه پیامبران در آن جهان‏  در زیر پرچم این پیامبر هستند این است که همه مقدمه‏اند و این نتیجه ،  وحی آنها در حدود یک برنامه موقت بوده و وحی این پیغمبر در سطح قانون‏  اساسی کلی همیشگی است . بزرگان اسلامی   پاورقی :  . 1 بحار ، ج / 6 ص 166 و صحیح مسلم ، ج / 3 ص . 7  . 2 علم الیقین فیض ، ص 5 سفینه البحار ، ماده ( لوی ) جامع الصغیر ،  ج / 1 ص .107

این فقط قسمتی از متن مقاله است . جهت دریافت کل متن مقاله ، لطفا آن را خریداری نمایید


دانلود با لینک مستقیم


دانلود تحقیق کامل درمورد راز ختم نبوت