هایدی

مرجع دانلود فایل ,تحقیق , پروژه , پایان نامه , فایل فلش گوشی

هایدی

مرجع دانلود فایل ,تحقیق , پروژه , پایان نامه , فایل فلش گوشی

انواع عقل در مثنوی از نظر مولانا جلال‌الدین محمد بلخی

اختصاصی از هایدی انواع عقل در مثنوی از نظر مولانا جلال‌الدین محمد بلخی دانلود با لینک مستقیم و پر سرعت .

لینک دانلود و خرید پایین توضیحات

فرمت فایل word  و قابل ویرایش و پرینت

تعداد صفحات: 16

 

انواع عقل در مثنوی از نظر مولانا جلال‌الدین محمد بلخی

جوری ادنان وش (کارشناس ارشد زبان ادبیات فارسی، مدرس دانشگاه جامع علمی کاربردی) چکیده در مثنوی، مولانا دو نگاه کاملاً متفاوت به عقل دارد. در مواضعی آن را می ستاید و صفت اولیائش می شمارد و در مواضعی دیگر آن را نکوهش کرده و مردم را به دوری جستن از آن دعوت می کند. در این مقاله این دو نوع متفاوت عقل مورد بحث قرار می گیرد و این که مولانا برای هر یک چه توصیفاتی قائل شده است بررسی می شود. واژه های کلیدی: عقل، عقل کلی، عقل جزئی، عقل ممدوح، عقل مذموم مقدمه: عقل قوه ای است که از دیرباز در شناخت و درک ماهیت آن کوشش شده است.

فلاسفه و عرفا دو گروهی هستند که بیشترین سخنان و تعاریف را از عقل و ماهیت و کارکرد آن ارائه داده اند در این مقاله با ارائه تعاریفی از عقل، به بررسی دیدگاه های مولانا جلال الدین در این باب پرداخته می شود. با توجه به این نکته که برخلاف آنچه عامه می پندارند عرفا به طور مطلق مخالف عقل و عقلانیت نیستند و تنها عقل را در مواردی که قصد شناخت امور ماوراء طبیعت و پی بردن به ذات اقدس الهی را دارد ناقص و نارسا شمرده و آن را نکوهش کرده اند مولوی نیز که یکی از بزرگترین عرفای اسلامی می باشد، به این موضوع یعنی تواناییها و عدم تواناییهای عقل در جای جای مثنوی اشاره کرده است و مرز بین عقل ممدوح و ایمانی و عقل مذموم و دنیوی را مشخص کرده است. معنای لغوی و اصطلاحی عقل واژه عقل معادل انگلیسی کلمات reason , visdom , intellect , mind می باشد و در فرهنگ واژگان فارسی با واژگان خرد، استدلال، علم ... برابر است. "در خلاصه السُّلوک اهل علم گویند: عقل جوهری نورانی است که خداوند آن را در مغز آفریده است و نورش را در قلب قرار داده و اهل لسان گویند: عقل چیزی است که صاحبش را از ملامت دنیا و پشیمانی عقبی نجات دهد." به همین دلیل برخی آن را مشتق از عقال به معنای زانو بند و افسار شتر گرفته اند ، زیرا عاقلان را از کجروی و انحراف باز می دارد. مطابق نظریه حکمای مشاء اولین صادر از خداوند عقل است" اول ما خلق الله العقل" غزالی نیز در احیاء علوم الدین حدیثی را روایت می کند که در ابتدای آن به اولیت خلقت عقل و نیز عجز عقل از شناخت حق تعالی بدون یاری خود او اشاره شده است. " در فلسفه عقل اول و عقل کل جبرئیل علیه السلام را گویند و در فرهنگ است که عرش را نامند و نیز اصل و حقیقت انسان را گویند از آنکه فیض و واسطه ظهور نفس کل است و آنرا به چهار نام نامیده اند: یکی عقل، دوم قلم اول، سوم روح اعظم، چهارم ام الکتاب و از روی حقیقت، آدم صورت عقل کل است و حوا صورت نفس کل. " عقل گرایی در اسلام " یکی از بزرگترین حقوق اسلام بر بشر تعیین حدود عقل است، هیچ دینی به اندازه اسلام مقام عقل را بالا نبرده و از آن تجلیل ننموده است در این آیین، ارزش هیچ عملی به پای تعقل و تفکر نمی رسد، پیغمبر اسلام یک ساعت تفکر را برتر از هفتاد سال عبادت دانسته اند، ولی همین تفکر و تعقل اگر در ذات پرودگار باشد حرام و گناه است، نه تنها در ذات بلکه در صفات و اسماء خداوند نیز کمیت اندیشه لنگ است." " عقل گرایی در اسلام با بحث قضا و قدر آغاز شد. " " تعالیم مکرر و بدون شبهه قرآن درباره دو نوع وحی- قدرت خداوند که در آفرینش دیده می شود و اراده خدا همانطور که به پیامبرانش وحی شده است- مدتها پیش از پیدایش مباحث کلامی، راهی عقلی به حقایق مذهبی گشود. در واقع در مورد بعضی از مسائل خاص که در زمان پیغمبر اسلام، مورد بحث بودند و مخصوصاً تعالیم مربوط به رستاخیز، قرآن خود شیوه استدلال را تعیین کرد. " جایگاه عقل در فلسفه عقل برای توجیه خود به فلسفه و علوم یونانی گذشتگان نیاز داشت. فلسفه نیز برای مورد قبول واقع شدن به عقل و عقلا نیت محتاج بود به همین دلیل در طول تاریخ فلاسفه به تفسیر و توضیح عقل پرداختند و سعی بسیار کردند تا هر حقیقتی را با سلاحی مجهز به عقل و استدلال کشف نمایند. از یونان قدیم که مهد بروز و ظهور فلسفه و کانون عقل گرایی قدیم بود، فیلسوفان بیشماری به پا خواستند و پرچم عقل گرایی را به اهتزاز در آوردند، از جمله آنان افلاطون، فیلسوف بزرگ و نامی بود که پایه گذار مکتب فلسفی صرف شد و هر حقیقتی را حتی حقیقت عالم مثل را با عقل جستجو می کرد، "در نظر افلاطون کلمه "ماورای عقل" وجود نداشت چون عقل با واقعیت نهایی یکی باشد چگونه چیزی می تواند ورای آن باشد؟ ارسطو نیز که شاگرد دبستان عقل افلاطون بود، ایمانی بی برهان عقلی داشت به اینکه عقل بشری می تواند به معرفت دست یابد و معرفت در نظر او جستجو از حقیقت کائن است و اطلاع یافتن از او." " ارسطو در کتاب " اخلاق نیکو ماخس" عقل را جنبه الهی وجود انسانی می شمارد و در کتاب " نفس" عقل را چیزی که جنبه الهی بیشتری دارد می داند و به هر صورت عقل فعال را او عقلی الهی که از هر جهت خارج از وجود فردی انسانی است می شمارد." به عقیده ارسطو" عقل فعال قوای نفس منفعل را از اثر فعالیت خود ظهور و بروز می دهد و به واسطه او انسان مقامی میان حیوانیت و الوهیت دریافته است و او باقی و ابدی است و پس از مرگ دوباره به مبداء اصلی و عقل کل که غایت غایات است باز می گردد." جایگاه عقل در عرفان بر خلاف فلاسفه و حکما که برای عقل و خرد انسانی ارزش فراوان قائل شده اند و زمام همه امور خود را به دست عقل سپرده اند، عرفا و صاحبدلان کمترین ارزشی برای عقل و استدلال قائل نشده اند. البته قابل ذکر است که این عقل و استدلال مذموم و نکوهیدنی به آن جنبه ثانوی عقل اشاره دارد که می توان به نوعی آنرا عقل معاش نامید، زیرا، هر که از این عقل مادی بهره بیشتری داشته باشد، در زندگی مادی و دنیایی موفق تر و بهره مندتر است و به همان میزان خسران دیده آخرت و حیات معنوی است. این عقل


دانلود با لینک مستقیم


انواع عقل در مثنوی از نظر مولانا جلال‌الدین محمد بلخی

دانلود مقاله کامل درباره بررسى تطبیقى نقش عقل در نظام حقوقى غرب و اسلام 31ص

اختصاصی از هایدی دانلود مقاله کامل درباره بررسى تطبیقى نقش عقل در نظام حقوقى غرب و اسلام 31ص دانلود با لینک مستقیم و پر سرعت .

لینک دانلود و خرید پایین توضیحات

فرمت فایل word  و قابل ویرایش و پرینت

تعداد صفحات: 32

 

بررسى تطبیقى نقش عقل در نظام حقوقى غرب و اسلام

مقدمه

این بررسى مختصر شامل چهار قسمت است:

الف - تجزیه و تحلیل معرفت‏شناسى عمومى غرب، علل وجود تضاد در آن و بررسى بعضى علل. در نتیجه این معرفت‏شناسى، نظامهاى حقوقى و قانون‏گذارى غربى به‏سوى عقل‏گرایى غیردینى و درنتیجه، ضد دینى حرکت کرد که منتهى به شناخت‏خواست فرد (لیبرالیسم حقوقى) به‏عنوان تنها منبع حقوق شد. از آنجا که مسیحیت در غرب تا حد تنها «ایمان عاطفى‏» کاهش یافته و دیگر داراى نظام حقوقى مستقل قابل اجرا نیست، در این بخش از بررسى مقایسه‏اى، تنها معرفت‏شناسى عمومى غرب - نه مسیحیت - که طبعا متاثر از فرهنگ مسیحیت‏بوده، مورد توجه قرار گرفته‏است.

ب - در قسمت دوم، معرفت‏شناسى عمومى اسلام به‏اختصار بررسى شده است.

ج - در بخش سوم معرفت‏شناسى حقوق اسلام، یا علم اصول که بهترین منعکس کننده دیدگاه معرفت‏شناسانه عمومى اسلام است، مورد بحث قرار گرفته‏است.

د - در آخرین بخش، رشد اصول فقه، مخصوصا قبول حجیت عقل و قاعده تلازم عقل و شرع بررسى شده است. در این قسمت مخصوصا نقش شیخ مرتضى انصارى در تعمیق و گسترش علم اصول فقه و جنبه عقلانى آن مورد توجه قرار گرفته که این قسمت مختصرتر بررسى شده‏است. ما در این گفتار در صدد آن نیستیم که مکررا از نقش بارز شیخ مرتضى انصارى در رشد عقل‏گرایى در اسلام، محدوده عقل در معرفت‏شناسى حقوقى اسلام، حجیت عقل، قاعده تلازم وادله عقلیه بطور سطحى یاد کنیم; بلکه کوشیده‏ایم ابتدا جریان رشد عقل‏گرایى، سپس عقل‏گرایى اسلامى - که کاملا متفاوت با نوع غربى آن است - و بعد از آن، رشد علم اصول به‏عنوان نتیجه عقل‏گرایى اسلامى، و در آخر، حجیت عقل و قاعده تلازم را به‏عنوان منعکس‏کننده کاربرد عقل در علم اصول و در این مسیر موضع شیخ انصارى را نشان دهیم. لازم‏است‏یادآورى شود که مآخذى که در این نوشتار آمده منابع متناسبى براى بررسى بیشتر چهار مطلب فوق است; مخصوصا کتاب «عصر تفکر» نوشته توماس پین براى بخش اول; «مناهج البحث‏»، «توفیق الطویل‏» و «الدین و الفلسفه‏» نوشته على سامى الشار براى بخش دوم و «رابطه دین و فلسفه‏» نوشته ابوالفضل عزتى براى بخش سوم و چهارم.

بررسى مختصر معرفت‏شناسى عمومى و حقوقى غرب

از آنجایى که فقه تعریف شده است‏به: «العلم بالاحکام الشرعیه الفرعیة عن ادلتها التفصیلیه‏» و علم اصول تعریف شده‏است‏به: علمى که در آن ادله تفصیلیه فقه مورد بررسى و کاوش قرار مى‏گیرد; بنابراین، علم اصول فقه در اصطلاح روز عبارت‏است از عرفت‏شناسى علم فقه (اپیستمولوژى).

شناخت معرفت‏شناسى فقه (علم اصول) در حد وسیعى مربوط است‏به شناخت دیدگاه معرفت‏شناسانه عمومى اسلامى. براى این کار لازم است‏یک بررسى تطبیقى مختصر از معرفت‏شناسى غربى و اسلامى صورت‏گیرد.

معرفت‏شناسى حاضر در غرب اعتبار و ارزش خود را بر تضاد، رودررویى، دوگانگى و چندگانگى بین ماده و معنا در فلسفه یونان استوار کرده‏است. این دوگانگى و تضاد بعدا به معرفت‏شناسى التقاطى یهودیت - مسیحیت غرب راه یافت. رشد علم و هنر براساس این دیدگاه التقاطى با خود تضاد بین سیاست و دین، عقل و دین، و در حقوق، تضاد بین خواست مردم (دموکراسى) و اخلاق را به همراه داشت.

مسیحیت پس از استقرار در اروپاى غربى شکل کاتولیکى به خود گرفت. مسیحیت از نظر تبلیغى بودن، شبیه اسلام و ازنظر معتقدبودن به استقرار حکومت، شبیه اسلام شیعى است (حکومت واقعى - حکومت‏حقیقى). مسیحیت کاتولیکى با در دست گرفتن قدرت، یک امپریالیسم کاتولیکى تاسیس کرد. جنگهاى صلیبى، دو عکس‏العمل در این جریان موجودند: از درون پروستانیسم و از بیرون سکولاریسم.

مسیحیت تحریف شده غربى نمى‏توانست معقولیت را بپذیرد و بنابراین رسما مرکز ایمان را قلب قرار داد، نه عقل و از اینجا تضاد بین عقل و دین و ایمان در داخل مسیحیت غربى قوت گرفت. از آنجا که عقلانیت نمى‏توانست در چهارچوب مسیحیت تحقق پذیرد مجبور شد در خارج از آن گسترش یابد و عقلانیت رسما رودرروى مسیحیت قرار گرفت. تضاد بین دین و عقل در غرب حتى على‏رغم آشنایى با این رشد متوقف نشد. البته این تضاد در بعضى مکاتب کلامى، مانند اشاعره و بعضى مکاتب مانند حنبلى و بطور اخص نوع وهابى آن نیز به‏وجود آمد.

ولى اصول فقه در اسلام، حتى در مکاتب اهل سنت‏بویژه در مکتب فقه اصولى شیعه، هرگز دوگانگى عقل و ایمان را نپذیرفته‏است. با این ترتیب در حالى‏که جنبه عقلانى در غرب ضرورتا تنها در خارج دین و حتى در برابر دین به رشد خود ادامه داد عقل‏گرایى در اسلام در متن دین و در درون دین گسترش یافت. عقل‏گرایان واقعى در تاریخ فلسفه اسلام همان علماى دینى و بیشتر فقهاى اصولى بودند درحالى‏که عقل‏گرایان در غرب، مخالفان مسیحیت‏بودند و اصلا اعتبار خود را در مخالفت‏با آن کسب کردند.

با این ترتیب چون عقل‏گرایى نمى‏توانست در درون مسیحیت عاطفى غربى رشد یابد، در خارج و حتى در برابر آن گسترش یافت. دشوارى مهم در این رابطه مقایسه‏اى است که غرب بین اسلام و مسیحیت مى‏کند و بنابراین تصور مى‏کند که عقلانیت‏باید در برابر اسلام رشد یابد و به‏این جهت تصور مى‏کنند که حکومت مردمى و حقوق بشر در اسلام نیز باید در برابر دین اسلام رشد کند.

در دوران رنسانس و روشنفکرى این تضاد عمومى منتهى به تجزیه دین از سیاست; یا کلیسا و دولت‏شد. رشد عقل‏گرائى، یا تحت تاثیر ماوراءالطبیعه امانوئل کانت، (Kantian Medolplusics) تحت تاثیر واقع‏گرایى منطقى دکارت و مکانیک نیوتونى و راه‏یافتن آنها به علوم طبیعى، اجتماعى، سیاسى و حقوق، به تضاد و تجزیه فوق و جدایى حقوق از اخلاق، مردم و حقوق، عقل و دین، دین و سیاست کمک فراوان کرد. درنتیجه در حقوق، تحول وسیعى به‏وجود آمد که موجب پیدایش مکاتب متعدد حقوقى جدید شد. تکامل طبیعى داروینى به دنبال خود نظریه تکامل علوم اجتماعى داروینى را به‏وجود آورد و درنتیجه حقوق نیز در محدوده علومى که دستخوش تحول، تکامل، تنوع و تنازع بقا مى‏باشند قرار گرفت و ثبات سنتى خود را از دست داد.

عقل‏گرایى و راسینالیسم با این بار ویژه بر اخلاق و معیارهاى اخلاقى پیروز شد و فلسفه اخلاق در این کنکاش، ارزش و استقلال خود را از دست داد. انقلاب صنعتى و انقلابهاى دیگر پیرو آن به‏این جریان کمک کرد. نظریه‏ها و مکاتب حقوق طبیعى، حقوق مثبت، حقوق براساس مبانى اجتماعى، حقوق براساس مبانى اقتصادى، حقوق براساس رویه قضائى، حقوق حقوقدانان، حقوق دموکراتیک مردمى و غیره به‏وجود آمدند که زیربناى همه اینها استقلال حقوق از دین و از ارزشهاى معنوى بود که در کل، همه نتیجه تضاد و دوگانگى اصلى در معرفت‏شناسى غربى یونانى بود. (1) تضاد، دوگانگى و چندگانگى ماده و معنا در معرفت‏شناسى عمومى غرب براساس تفکر یونانى به‏وجود آمده بود. عواملى


دانلود با لینک مستقیم


دانلود مقاله کامل درباره بررسى تطبیقى نقش عقل در نظام حقوقى غرب و اسلام 31ص

تحقیق انواع عقل در مثنوی از نظر مولانا جلال

اختصاصی از هایدی تحقیق انواع عقل در مثنوی از نظر مولانا جلال دانلود با لینک مستقیم و پر سرعت .

تحقیق انواع عقل در مثنوی از نظر مولانا جلال


تحقیق انواع عقل در مثنوی از نظر مولانا جلال

فرمت فایل:  Image result for word ( قابلیت ویرایش و آماده چاپ

تعداد صفحات فایل:  14

کد محصول : 010Shop

فروشگاه کتاب : مرجع فایل 


 

 قسمتی از محتوای متن 

 

انواع عقل در مثنوی از نظر مولانا جلال‌الدین محمد بلخی

جوری ادنان وش (کارشناس ارشد زبان ادبیات فارسی، مدرس دانشگاه جامع علمی کاربردی) چکیده در مثنوی، مولانا دو نگاه کاملاً متفاوت به عقل دارد. در مواضعی آن را می ستاید و صفت اولیائش می شمارد و در مواضعی دیگر آن را نکوهش کرده و مردم را به دوری جستن از آن دعوت می کند. در این مقاله این دو نوع متفاوت عقل مورد بحث قرار می گیرد و این که مولانا برای هر یک چه توصیفاتی قائل شده است بررسی می شود. واژه های کلیدی: عقل، عقل کلی، عقل جزئی، عقل ممدوح، عقل مذموم مقدمه: عقل قوه ای است که از دیرباز در شناخت و درک ماهیت آن کوشش شده است.

فلاسفه و عرفا دو گروهی هستند که بیشترین سخنان و تعاریف را از عقل و ماهیت و کارکرد آن ارائه داده اند در این مقاله با ارائه تعاریفی از عقل، به بررسی دیدگاه های مولانا جلال الدین در این باب پرداخته می شود. با توجه به این نکته که برخلاف آنچه عامه می پندارند عرفا به طور مطلق مخالف عقل و عقلانیت نیستند و تنها عقل را در مواردی که قصد شناخت امور ماوراء طبیعت و پی بردن به ذات اقدس الهی را دارد ناقص و نارسا شمرده و آن را نکوهش کرده اند مولوی نیز که یکی از بزرگترین عرفای اسلامی می باشد، به این موضوع یعنی تواناییها و عدم تواناییهای عقل در جای جای مثنوی اشاره کرده است و مرز بین عقل ممدوح و ایمانی و عقل مذموم و دنیوی را مشخص کرده است. معنای لغوی و اصطلاحی عقل واژه عقل معادل انگلیسی کلمات reason , visdom , intellect , mind می باشد و در فرهنگ واژگان فارسی با واژگان خرد، استدلال، علم ... برابر است. "در خلاصه السُّلوک اهل علم گویند: عقل جوهری نورانی است که خداوند آن را در مغز آفریده است و نورش را در قلب قرار داده و اهل لسان گویند: عقل چیزی است که صاحبش را از ملامت دنیا و پشیمانی عقبی نجات دهد."

  متن کامل را می توانید بعد از پرداخت آنلاین ، آنی دانلود نمائید، چون فقط تکه هایی از متن به صورت نمونه در این صفحه درج شده است.

پس از پرداخت، لینک دانلود را دریافت می کنید و ۱ لینک هم برای ایمیل شما به صورت اتوماتیک ارسال خواهد شد.

 
« پشتیبانی فروشگاه مرجع فایل این امکان را برای شما فراهم میکند تا فایل خود را با خیال راحت و آسوده دانلود نمایید »
/images/spilit.png

 


دانلود با لینک مستقیم


تحقیق انواع عقل در مثنوی از نظر مولانا جلال

تحقیق در مورد معاد و جهان پس از مرگ

اختصاصی از هایدی تحقیق در مورد معاد و جهان پس از مرگ دانلود با لینک مستقیم و پر سرعت .

تحقیق در مورد معاد و جهان پس از مرگ


تحقیق در مورد معاد و جهان پس از مرگ

لینک پرداخت و دانلود *پایین مطلب

فرمت فایل:Word (قابل ویرایش و آماده پرینت)

تعداد صفحه:19

 فهرست مطالب

 

 

 

الله لا اله الا هو  لیجمعنکم  الی یوم القیا مت

 

         

 

          لا ریب فیه  و من اصدق من الله حدیثا

 

 

 

                                         )) سوره ی مبارکه ی   نساء آیه ی87 ((

 

 

 

 افسوس که آنچه برده ام باختنی است 

 

 

 

                                  بشناخته ها تمام نشناختنی است

 

   

 

 برداشته ام هر آنچه  باید  بگذاشت

 

 

 

                               بگذاشته ام هرآنچه برداشتنی است     

 

 

 

                               

 

 

 

 

 

 

 

90 اسم از اسامی قیامت از دیدگاه قرآن

 

 

 

((یوم الحشر)) براساس آیه 45 سوره یونس

 

 

 

((یوم القیامت الساعه)) براساس آیات 186 و187 اعراف

 

 

 

((یوم النسیان )) بر اساس آیات 51 اعراف و 126 طه

 

 

 

((یوم البشارت و التبریک)) براساس آیات 13 حدید و 35 نحل

 

 

 

((یوم الشماتت والالتماس)) براساس آیات 50 مومن و98 انبیا

 

 

 

((یوم الشفاعت)) براساس آیات 46 بقره و 53 اعراف

 

 

 

((یوم الشهادت)) براساس آیات 138 بقره 19 و20 و21 فصلت

 

 

 

((یوم الندامت)) بر اساس آیه 55 یونس

 

 

 

((یوم العداوت)) براساس آیات 162 و163 بقره و31 فرقان

 

 

 

((یوم عظیم وکبیر))  بر اساس آیه 16 یونس

 

 

 

((یوم الجزا)) بر اساس آیات3 حمد و 12 حج

 

 

 

((یوم الخسران))  بر اساس آیات 46 یونس و 25 هود 

 

 

 

((یوم الوفود و الورود)) بر اساس آیات84 مریم و 101 هود

 

     

 

((یوم الفصل)) بر اساس آیات 59 یس و17 عم

 

  

 

((یوم الجمع)) بر اساس آیات 87 نسا و 109 مائده                                        

 

 

 

((یوم الخشوع و التسلیم)) بر اساس آیات 28 و29 نحل و108 طه

 

 

 

((یوم الامر)) بر اساس آیات 43 و44 ن والقلم

 

 

 

((یوم الحسرت والتاسف))  بر اساس آیات 28 انفال و 32 انعام

 

 

 

((یوم الذلت))  براساس آیات 28 یونس و 20 صافات

 

 

 

((یوم القضاوت والحکومت))بر اساس آیات 63 انعام و 73 مریم و 95 نحل

 

 

 

((یوم الظلمت)) بر اساس .آیات10 و 11 دخان و 14 حدید

 

 

 

((یوم لاریب فیه)) بر اساس آیات 9 و25 آل عمران و 87 نسا

 

         

 

((یوم لا ینفع فیه نسب)) بر اساس آیات 11 تا 15 معراج و 101 مومنون

 

 

 

((یوم لا ینفع شیء)) بر اساس آیات 9 آل عمران و254 بقره

 

 

 

((یوم الاخرت)) براساس آیات 83قصص و 134 نسا 

 

 

 

((یوم الوفا )) بر اساس آیات 28 بقره و 25 آل عمران

 

 

 

 

 

((یوم الشدت و الیاس )) بر اساس آیات 29 فرقان و 70 نمل

 

 

 

((یوما عبوسا )) بر اساس آیات 11 و 12 دهر

 

 

 

((یوم التناد )) بر اساس آیات 42 تا 48 مدثر و 35 مومن

 

 

 

((یوم الحساب)) بر اساس آیات 15 و16 اسراء       

 

                                    

 

((یوم المعاد )) بر اساس آیات 4 یونس و134 انعام

 

 

 

((یوم التلاق )) بر اساس آی144 یونس و 16 مومنون

 

 

 

((یوم تبلی السرائر)) براساس آیات 10 و11طارق و8 تغابن و8 و9 مجادله

 

 

 

((یوم الحزن و الخوف والامن)) بر اساس آیات 42 ابراهیم و 112 طه

 

 

 

((یوم المال و المرجع )) بر اساس آیه 105 مائده

 

 

 

((یوم الوزن)) بر اساس آیه 8 اعراف

 

 

 

((یوم نشر الکتب و قرائتها)) بر اساس آیات 13 و12 اسراء

 

 

 

((یوم التذکر والنظر)) بر اساس آیات 40 نباء و 35 والنازعات

 

 

 

((یوم الکسر)) بر اساس آیه 2 حج

 

 

 

((یوم السوال و الجواب)) بر اساس آیات 35 اسرا و 7 احزاب

 

 

 

((یوم الرویه والاشاره )) بر اساس آیات 85 نحل و 5 زلزال

 

 

 

((یوم لا یقبل شیء)) بر اساس آیات 118 بقره و 70 انعام  

 

 

 

((یوم الظالم )) بر اساس آیات 136 و137 انعام و 30 فرقان

 

 

 

((یوم تبیض وجوه و تسودجوه)) براساس آیات27و28یونس و103آل عمران

 

((یوم الوعد والوعید)) براساس آیات 18 هود و 84 زخرف

 

 

 

((یوم الجثی )) بر اساس آیات 28 جاثیه و 70 و74 مریم

 

 

 

((یوم التمنی و التودد)) بر اساس آیات 67 و 68 احزاب و 44 شوری

 

 

 

((یوم العرض)) بر اساس آیات 100 و101 کهف و 19 الحاقه

 

 

 

((یوم الوقوف والاستنطاق)) بر اساس آیات 28 و30 انعام و 25 صافات

 

 

 

((یوم العتاب و التوبیخ)) بر اساس آیات 73 زمر و 27 28 نحل

 

 

 

((یوم السلام )) براساس آیات 16 مریم و 34 ق

 

 

 

((یوم الخزی و الفضاحت)) بر اساس آیات 70 فرقان و 139 آل عمران

 

 

 

((یوم المجادله و البرائه)) بر اساس آیات 114 نحل و 110 نسا

 

 

 

((یوم الطمس و التغلب)) بر اساس آیات 48 نسا و 38 نور

 

 

 

((یوم لا ظل الاظله)) بر اساس آیات 61 نسا و 31 و31و 42 والمرسلات 

 

 

 

((یوم الوزر)) بر اساس آیات 100و101طه و 20فاطر

 

 

 

((یوم الرهن)) بر اساس آیه 42مدثر

 

 

 

((یوم التغابن والنفع والضرر)) براساس آیات 10تغابن و 58 و 110یوسف

 

 

 

((یوم ینفخ فی الصور)) براساس آیات73انعام و18نبا و102طه و103مومنون و19ق

 

 

 

((یوم السکوت التکلم)) بر اساس آیات 107هود و 35و36 مرسلات

 

 

 

((یوم البروز والاجابت )) بر اساس آیات 43و49ابراهیم و55اسرا

 

 

 

((یوم یدع الداع الی شیءنکر)) بر اساس آیات 6و7و8قمر

 

 

 

((یوم الاغلال والاصفاد)) بر اساس آیات 50ابراهیم و 72و73مومن

 

 

 

((یوم السوق الی الجنه اوالنار)) بر اساس آیات 72و74زمر

 

 

 

((یوم الزفر)) بر اساس آیات 14فرقان و16و17و18معارج و37الرحمن ونازعات

 

 

 

((یوم الیاس )) بر اساس آیه 112طه

 

 

 

((یوم الاهوال))  بر اساس آیات 1تا6واقعه و 98انبیا

 

 

 

((یوم الرمی والکتب)) بر اساس آیه 20 نحل

 

 

 

((یوم عقیم )) براساس آیه 55حج

 

مقدمه:

 

  

 

                     چرا باید به زندگی بازپسین بیندیشیم ؟

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

برخی از اشخاص براین باورند که ضرورتی ندارد درباره مرگ و معاد بیندیشیم وازمسائلی که راهی برای

 

شناخت آن نداریم , سخنی بگوییم ویا کتابی بخوانیم.

 

آنها می گویند: ما باید به وجدانیات وقوانین جاری کشور, آداب و سنن ملی واجتماعی پای بند باشیم .

 

به کسی ستم نکرده و حقی را از احدی ضایع نکنیم . از دروغ و خیانت ودزدی و... پرهیز کنیم . کاری بر                         خلاف وجدان  و عملی بر خلاف قانون انجام ندهیم , تا مورد ملامت وجدان ومکافات قانونی قرار بگیریم.

 

برای اینکه خوش باشیم , نباید به مصائب و دشواری های مردمان محروم کاری داشته باشیم . از مرگ و –میر عزیزان نباید متا ثر شویم . اگر جمعیتی بر اثر زلزله و یا بمب اتمی نابود شوند ,به ما ربطی ندارد .  ما برای دردها , رنج ها و بدبختی های مظلومان اشک تاثر نمی باریم...

 

هم اکنون زندگی جمعی از خانواده ها بر این منوال می گذرد , حتی برخی از مذهب ها عملا زندگی خود را بر پایه ی این عقاید تنظیم کرده اند . ولی به عنوان درآمد پاسخ باید گفت : این گفتارها در حد شعار و حرف مطلوب است . آیا افراد بشر می توانند در جامعه زندگی کنند و از اینگونه مسائل کناره گیرند؟!            مگرمی شود انسان خردمند و کنجکاو و متفکر و آینده نگر , ضروری ترین مسائل اعتقادی و فرهنگی را از تفکرات خود حذف کند ؟! مگر می شود درباره مرگ نیندیشید , در صورتی که به قول ((موریس مترلینگ))در زندگی و جهان ما فقط یک حقیقت قابل توجه وجود دارد و آن هم مرگ است ؟! مگر می شود از چنگ اینگونه مسائل فرار کرد؟!

 

      (( مرگ عبارت است از تولدی جاودانی در گهواره ای از نور و آتش هر کس بخواهد تصور وجود مرگ را از مخیله ی خود دور کند , یا از چنگ آن بگریزد بیش تر خود را در چنگال آن گرفتار می بیند . شبح مرگ مانع از دیدن همه ی چیزها می شود. ))1   

 

                          (( به نقل از کتاب معاد درنگاه دین و عقل اثر محمد باقر شریعتی))

 

------------------------------------------------------------------------------------------------------

 

1 -  موریس مترلینگ ,مرگ,ترجمه فرامرز برزگر ص 2

 

رابطه انسان با معاد    

 

این باورجهانی وریشه دارازچند جهت باانسان ارتباط دارد: یکی ازنظرفلسفه تاریخ,که ازارکان((جهان بینی))به شمارمی آید: وقتی انسان به رشد جسمی وبلوغ فکری میرسد, قهرمانان خیر و شر را در کشمکش و نزاع می بیند .دراین جدال همگانی و پیکار دایمی و تاریخی , نمودهای فضیلت ,مغلوب عناصر رذیلت گشته و باطل غالبا بر حق چیره می گردد ,

 

و تاریخ به طور مقطعی به سود ستمگران رخ می نماید. اما برای وجدان حساس و ضمیر بیدار بشرقابل قبول نیست که خداوندان آزادی وعدالت, مقهوروقربانی آفرینندگان شرارت وجنایت گردند و با فرا رسیدن مرگ آنان , همه چیز پایان پذیرد , و روزی قرار نباشد به حساب این    دو قطب متضاد, رسیدگی شود و ((یوم الفصل )) (روز جدایی خائن از خادم ) فرا نرسد .

 

آرمان های بی نهایت و اندیشه های بی پایان انسانی دومین دلیلی است که ایمان به رستاخیز را با جان آدمی پیوند می دهد . سقراط می گوید :

 

((   این بذرهای بی حد و حصر برای رویش و پرورش خود , مزرعه ای بی نهایت و زمینه ای نامتناهی  لازم دارد .))

 

از این رو باغبان آفرینش برای روییدن بذرهای ابدیت طلبی و مطلق خواهی بشر , سرزمین دیگری را فراهم ساخته , که از ابعاد زمان و مکان کنونی فراتر است , و می تواند پرورشگاه آرمان های نامحدود بشر باشد .

 

   برای پرورش روح ما مکان تنگ است                  بیا به عرصه ی میدان لا مکان برویم

 

    دو روز عمر ,تمتع نمی دهد  , برخیز                  که همچوخضر پی عمرجاودان برویم

 

     دل  از ملازمت  تنگنای تن ,  بگرفت                  بیا  بیا  که به خلوت سرای جان برویم

 

 

 

    اشباع حس کنجکاوی و حقیقت یابی انسان , در مورد سرنوشت نهایی عالم و آدم و این که پس از ویرانی جهان ,آیا سایه ی سنگین عدم و خاموشی همه جا را فرا می گیرد ,یا جنبش و -جوشش دیگری در جهان پیدا می شود ,حاکی از ارتباط این ایمان با ذات و فطرت بشری است    وبالاخره هر متفکر و روشنفکری می داند برای کتاب زندگی بشرسر فصل های بی شماری وجود دارد ,که چند بخش آن در حیات دنیا تامین می گردد , و فصل های مبهم و تماشایی آن   پس از مرگ و ظهور قیامت ,آغاز وپایان می پذیرد .   

 

 

 


دانلود با لینک مستقیم


تحقیق در مورد معاد و جهان پس از مرگ

مقاله در مورد رجعت از دیدگاه عقل , قرآن , حدیث

اختصاصی از هایدی مقاله در مورد رجعت از دیدگاه عقل , قرآن , حدیث دانلود با لینک مستقیم و پر سرعت .

مقاله در مورد رجعت از دیدگاه عقل , قرآن , حدیث


مقاله در مورد رجعت از دیدگاه عقل , قرآن , حدیث

لینک پرداخت و دانلود *پایین صفحه*

 

فرمت فایل : Word(قابل ویرایش و آماده پرینت)

 

تعداد صفحه : 44

 

فهرست مطالب:

 

مقدمه

مفهوم رجعت.

شیعه و رجعت.

ظهور مهدى منتظر و رجعت.

امکان رجعت از دیدگاه عقل.

بازگشت به دنیا در امتهاى پیشین.

زمینه‏هاى مساعد رجعت در قرآن و صحاح و سنن.

دلیل وجود رجعت در امت اسلامى.

 پرسش‏ها و پاسخ‏ها پیرامون رجعت.

 

مقدمه

یکى از مباحثى که از دیرباز پیرامون آن سخن گفت شده و پیوسته مورد نقد و ایراد از یکسو، و پاسخگوئى و دفاع از سوى دیگر بوده، مسأله «رجعت» است. بدین معنى که برخى از آیات قرآن شریف و روایات منقول از خاندان رسالت از بازگشت گروهى از انسانها به دنیا پیش از برپائى رستاخیر گزارش مى‏دهند، و پیروان آئین تشیع نیز در پذیرش آن کمترین تردید به خود راه نداده، بدین جهت در کتب عقاید و کلام به صورت مختصر و کوتاه از این عقیده سخن به میان آمده و در صورت لزوم به دلایل و شواهدى بر صحت آن اشاره شده است .

اما برخى از نویسندگان مسلمان در گذشته و حال در کتاب‏هاى خود به نقد اصل رجعت پرداخته، شبهاتى پیرامون آن وارد کرده‏اند. و به بسا اظهار داشته‏اند که این عقیده ریشه اسلامى ندارد و از اندیشه‏ها و عقاید مکاتب و مذاهب دیگر به اسلام سرایت نموده است. البته عالمان بزرگ اسلامى - که پاسداران مرزهاى عقیده و ایمان هستند، هرگز اینگونه انتقادات و اعتراضات را بدون پاسخ نگذارده، با بیان و قلم، رایت مقدس دفاع از آرمانهاى اصیل اعتقادى را بر دوش کشیده‏اند.

از این رو مى‏بینیم که کتب بسیارى در بررسى عقیده رجعت و نفى شبهات وارد پیرامون آن، نگاشته و هرگاه مخالفان و منکران لبه حمله خویش را تبزتر کرده‏اند، اینان نیز بر شمار نوشته‏هاى علمى خود افزوده و چون مشعلهایى فروزان به روشنگرى و هدایت پویندگان راه حق و جویندگان چشمه‏هاى زلال معرفت پرداخته‏اند. مثلاً در قرن دوم و سوم هجرى کتابهایى چند بدست توانمند دانشمندان شیعه درباره رجعت نوشته شده، و در قرن چهارم و پنجم شمار آن کاهش یافته و از قرن ششم به این سو گاهگاه نوشته‏اى در این زمینه تألیف گردیده است. همچنانکه در چند دهه اخیر نیز به علت گسترش مخالفتها و انتقادات، به ویژه از سوى برخى مذاهب جدیدالتأسیس، شمارى از عالمان و قلم پردازان به تألیف کتاب مستقل و استدلالى در همین مبحث دست یازیده‏اند.

اینک به منظور روشن ساختن اذهان کلیه کسانى که مایلند این مسأله را با کمال بى طرفى مطالعه و بررسى کنند، بحث رجعت را در صفحات آینده بررسى کرده از خلاصه گویى پیروى مى‏کنیم.

 

 


دانلود با لینک مستقیم


مقاله در مورد رجعت از دیدگاه عقل , قرآن , حدیث