هایدی

مرجع دانلود فایل ,تحقیق , پروژه , پایان نامه , فایل فلش گوشی

هایدی

مرجع دانلود فایل ,تحقیق , پروژه , پایان نامه , فایل فلش گوشی

فرهنگى معتزله در قرن چهارم هجرى 21 ص

اختصاصی از هایدی فرهنگى معتزله در قرن چهارم هجرى 21 ص دانلود با لینک مستقیم و پر سرعت .

لینک دانلود و خرید پایین توضیحات

فرمت فایل word  و قابل ویرایش و پرینت

تعداد صفحات: 21

 

تجدید حیات فکرى، فرهنگى معتزله در قرن چهارم هجرى

دکتر حسین مفتخرى(1)

على فتح قبادپور(2)

جریان فکرى معتزله به مدت سى سال (در عهد مأمون، معتصم و واثق) مورد توجّه خلفاى عباسى بود. در سال 232هجرى متوکّل به خلافت رسید و اهل حدیث بر امور مسلط شدند و به آزار و اذیت معتزله و مخالفان خود پرداختند. هر چند معتزله نفوذ خود را در دربار عباسى از دست دادند، ولى در قرن چهارم در دستگاه حکومتى آل بویه شخصیت‏هاى مهمى از معتزله ظهور کردند که هر کدام نقش مؤثرى در پیش برد این مکتب ایفا نمودند. این دوره از نظر تدوین آثار، مهم‏ترین دوره فرهنگى معتزله به شمار مى‏رود. صاحب بن عباد طالقانى یکى از چهره‏هاى سیاسى آل بویه که معتزلى مسلک بود، نقش به سزایى در ترویج آراء و عقاید معتزله ایفا نمود. وى که وزیر دو تن از امراى بویهى (مؤیدالدوله و فخرالدوله) بود، قاضى عبدالجبار همدانى را به رى فرا خواند و وى را منصب قاضى‏القضاتى داد که عامل مؤثرى در گسترش آراء و عقاید معتزله به شمار آمد.

در مقاله‏ى حاضر ضمن معرفى تنى چند از مشاهیر معتزله در قرن چهارم هجرى نقش اساسى ایشان در تجدید حیات فکرى، فرهنگى معتزله را مورد بررسى قرار خواهیم داد.

واژه‏هاى کلیدى: معتزله، ابوعلى جبّائى، ابوهاشم جبّائى، قاضى عبدالجبار همدانى، صاحب بن عباد طالقانى، رى، آل بویه.

مقدمه:

نباید چنین تصور کرد که با قدرت یافتن متوکّل، آفتاب دولت معتزله و روزگار شکوفایى این اندیشه غروب کرد و نباید گفت از این زمان به بعد معتزله در دستگاه حکومت و در نظر عامه، حامیان مهمى نداشتند. الغاى دستور محنت از سوى متوکّل در سال 234هجرى صرفا نشانه‏ى پایان دوره‏اى است که طى آن مکتب معتزله حدود سى سال مورد توجّه خلفاى عباسى بود. با پایان یافتن این دوره‏ى سى ساله، اهل حدیث در امور سیاسى خلافت عباسى دخالت کردند و معتزله را مورد آزار و اذیّت قرار دادند، اما این امر على‏رغم تمام محدودیت‏ها سبب از بین رفتن جریان فکرى معتزله نگردید. در این عصر، معتزله نه تنها در پایتخت، بلکه در نواحى بى‏شمارى از جهان اسلام مخصوصا ایران استقرار پیدا کرده بود که محدودیت‏هاى اعمال شده بر معتزله، توسط دستگاه خلافت و اهل حدیث در بغداد بر این نواحى تأثیرى نداشت. مقدّسى در این باره مى‏گوید: در این زمان در مناطقى چون شام، مصر، نیشابور، خوزستان و فارس گروه معتزله‏ى زیادى زندگى مى‏کردند.

علاوه بر این، هر چند معتزله از حمایت خلافت عباسى محروم شدند، اما آنها بعدا شاهزادگان یا اشخاص با نفوذ دیگرى را (به خصوص در دوره‏ى حکومت آل بویه) یافتند که از آنها حمایت کنند. بسیارى از محققان و نویسندگان ملل و نحل بر این نکته تأکید داشته‏اند که دوره‏ى نخست معتزله با حمایت خاندان عباسى به ویژه در عصر مأمون، معتصم و واثق شکل گرفت و شخصیت‏هاى مشهورى چون نظام، جاحظ، احمد بن أبى دؤاد و... براى گسترش مکتب معتزله سعى زیادى نمودند که این دوره را دوره‏ى قهرمانان یا سلف صالح نامیده‏اند.

اگر نگاهى به مکتب معتزله تا قبل از به خلافت رسیدن متوکّل (دوره نخست) و دوره‏ى بعد از به خلافت رسیدن وى (دوره بعد) بیندازیم به این نکته پى خواهیم برد که دوره‏ى نخست در نظر ما مهم‏ترین دوره نیست. زیرا در مرحله‏ى بعد بود که معتزله در اتقان و نظام‏مند کردن آموزه‏ها بروز و ظهور یافتند؛ مرحله‏اى که مى‏توان آن را دوره‏ى کلاسیک معتزله توصیف کرد که تقریبا از ربع آخر قرن سوم تا اواسط قرن پنجم ادامه یافت.

در این دوره، اشخاصى چون ابوعلى و ابوهاشم جبّائى، قاضى عبدالجبار همدانى، صاحب بن عباد و... ظهور کردند که هر کدام نقش مهمى در پیش برد این مکتب ایفا نمودند.

به لحاظ تدوین آثار، این دوره مهمترین دوره‏ى معتزله است و فردى چون قاضى عبدالجبار در این عصر آثار فراوانى در تأیید مکتب معتزله از خود به جا گذاشت که هیچ کدام از مشاهیر معتزلى از نظر کثرت آثار به پاى وى نرسیده‏اند. در مقاله حاضر حیات فکرى، فرهنگى مشاهیر فوق الذکر را مورد بررسى قرار خواهیم داد.

1. ابوعلى جبّائى

ابوعلى محمد بن عبدالوهاب بن سلام بن خالد بن حمران بن ابان، وابسته به عثمان بن عفان است.1 ایشان از علماى علم کلام معتزلى بود که آن را از استادش ابى یوسف یعقوب بن عبداللّه‏ الشحّام، رئیس معتزله‏ى بصره در عصر خویش فرا گرفت.2 به اصحاب ابوعلى محمد بن عبدالوهاب جبّائى، جبّائیه گفته مى‏شود.3 «ابوعلى از علماى معتزله و رئیس آنها در زمان خود بود و جبّائیه به جُبَّا موسوم است و نسب وى به جُبَّا یکى از روستاهاى بصره است که ایشان در بصره مشهور و در جُبَّا مدفون گردید».4

مؤلف کتاب تاریخ اندیشه‏هاى کلامى در اسلام، جُبَّا را از روستاهاى بصره نمى‏شمرد، بلکه معتقد است که آن نام آبادى یا ناحیه‏اى در استان خوزستان است. وى مى‏نویسد، برخى آبادان را جزء این ناحیه که از یک سو در کنار بصره و از سوى دیگر در کنار اهواز قرار گرفته، دانسته و حتّى برخى از کسانى که در این امر اطّلاعات و تجاربى ندارند، جُبَّا را از توابع بصره شمرده‏اند در حالى که واقع امر چنین نیست.5

ابوعلى جبّائى در سال 235هجرى، دیده به جهان گشود و در سال 303هجرى درگذشت.6 ایشان از کودکى به تیزهوشى و زیرکى شناخته شد و در بزرگى به قدرت اقناع و غلبه بر دشمن، شهرت یافت و در علم کلام، سرآمد گردید. ابن مرتضى، حکایتى از نبوغ سرشار و زودرس او و نیز قدرت وى در دوران خردسالى بر مجادله در مسائل علم کلام آورده است. وى مى‏نویسد: او با همه‏ى خردسالى به داشتن قدرت در جدل معروف بود. قطان نیز نقل کرده است که وى به منظور مناظره با جماعتى نشست. آنان به انتظار مردى از همان جماعت نشستند و وى حضور نیافت. در زمانى که مردى از علماى جبریه به نام صقر در آنجا حضور داشت، یکى از حاضران جلسه گفت: آیا در اینجا کسى نیست که سخن بگوید؟ ناگاه پسرکى سفید چهره خود را به صقر رساند و به وى گفت: از تو بپرسم؟ حاضران به او نگریستند و از جرأت و جسارت او با وجود کمى سنش شگفت زده شدند. صقر در پاسخ او گفت: بپرس. او گفت: آیا خداوند فعل عادلانه انجام مى‏دهد؟ پاسخ داد: آرى. گفت: آیا او را بدین سبب که فعل عادلانه انجام مى‏دهد، عادل مى‏نامى؟ گفت: آرى. پرسید آیا او ستم مى‏کند؟ گفت: آرى. پرسید: آیا او را به این دلیل که ستم مى‏کند، ستمکار مى‏نامى؟ گفت: نه. جبّائى گفت: پس لازم است، او را بدان سبب که فعل عادلانه انجام مى‏دهد نیز عادل نخوانى. اینجا بود که صقر درماند و مردم پرسیدند که این کودک که بود و در پاسخ گفته شد: او پسرى از جُبَّاست.7

اساتید و شاگردان

ابایعقوب شحَّام، استاد جبّائى بود و البته جبّائى با دیگر متکلمان دوران خویش نیز ملاقات کرد.8 ابویعقوب یوسف بن عبداللّه‏ بن اسحاق شحّام از اصحاب ابوالهذیل بود و ریاست معتزله نیز به او رسید. او کتبى در ردّ بر مخالفان و تفسیر قرآن دارد. وى از باهوش‏ترین مردم بود و هشتاد سال زیست.9

از شاگردان وى، دختر و پسر وى و ابوالحسن اشعرى را مى‏توان نام برد. فرزندش، ابوهاشم که بعد از وى به ریاست معتزله رسید و طریقه‏ى بهشمیّه به نام وى موصوف و مشهور گردید به همراه پدر، آخرین دوره‏هاى اهمّیّت معتزله را نشان مى‏دهند.10 ابوالحسن اشعرى دیگر شاگرد وى بود که از طریقه‏ى اعتزال روى برگرداند و مذهب اشعرى را بنا نهاد.11

تألیفات

ابن مرتضى نقل مى‏کند: «هیچ گاه نبود که او کتابى خاص را بنگرد، مگر اینکه یک روز در زیج خوارزمى مى‏نگریست. یک روز هم او را دیدم که قسمتى از الجامع‏الکبیر محمد بن حسن را در دست دارد.» وى مى‏گفت: کلام براى او از هر چیز دیگر آسان‏تر است، زیرا عقل بر آن دلالت مى‏کند.12 ابوعلى جبّائى به علم کلام، اشتغال داشت اما آثارى در تفسیر قرآن و علم نجوم و مقالاتى در خلق قرآن نیز به وى منسوب است.13 ابن مرتضى در طبقات‏المعتزله براى او از یک تفسیر قرآن نام برده که در آن از هیچ کس جز ابوبکر عبدالرحمن بن کیسان اصم، ذکرى به میان نیامده است.14 وى هم‏چنین کتاب‏هایى در ردّ اهل نجوم براى او ذکر مى‏کند و یادآور مى‏شود که بسیارى از این مسائل، مشابه دلایل ظنى است که موجب گمان بیشتر مى‏شود.15 ابوعلى هم‏چنین کتاب اللطیف را براى برخى از شاگردانش از جمله، ابوالفضل خجندى و کسانى دیگر املاء کرده است.16 در لسان‏المیزان آمده است: ابوعلى جبّائى حدود هفتاد تصنیف دارد که از جمله آثار وى، الرد على الاشعرى فى الروایه مى‏باشد.17 او هم‏چنین ردّیه‏هایى بر ابوالحسن خیاط، صالحى، جاحظ، نظام و دیگر معتزلیان که با آنان اختلاف نظر داشته است دارد.18

مناظره‏ى ابوعلى جبّائى با ابوالحسن اشعرى

ابوالحسن اشعرى در آغاز از معتزله‏ى بصره بود و مدت چهل سال شاگرد ابوعلى جبّائى بود تا اینکه طریقه‏ى اعتزال را ترک کرد و مکتب اشعرى را به وجود آورد. مناظراتى میان جبّائى و ابوالحسن اشعرى گزارش شده که نمى‏توانیم به دقّت مشخص کنیم که آیا این مناظرات قبل از ردّ علنى مذهب معتزله صورت گرفته و یا بعد از آن؟

یکى از مهم‏ترین مناظرات میان ایشان که در منابع مختلف نقل شده روایت ابن خلکان است که مى‏گوید: «پیشواى سنت، شیخ ابوالحسن اشعرى علم کلام را از او اخذ کرد و مناظره‏اى با او داشته است که علما آن را چنین روایت کرده‏اند: گفته مى‏شود، ابوالحسن اشعرى از استاد خویش، ابوعلى جبّائى پرسید که سه برادرند یکى مؤمن، نیکوکار و پرهیزگار، دیگرى کافر، فاسق و بدکار و سومى خردسال. هر سه نفر در گذشته‏اند، اکنون بگو حکم این سه چیست؟ جبّائى پاسخ داد: آن زاهد در بهشت و کافر در جهنّم و آن خردسال اهل نجات است. اشعرى گفت: اگر آن خردسال بخواهد به درجات آن پرهیزگار برود، آیا به او اجازه داده مى‏شود؟ جبّائى پاسخ داد: نه، زیرا به او گفته مى‏شود، برادرت به سبب عبادات فراوان خویش به این درجات رسیده و تو از آن طاعات، برخوردار نیستى. اشعرى گفت: اگر خردسال بگوید: تقصیر از من نیست، تو خود، مرا باقى نگذاشتى و بر طاعت توانا نساختى. جبّائى پاسخ داد، خداوند مى‏گوید: من مى‏دانستم که اگر تو باقى مى‏ماندى، نافرمانى مى‏کردى و مستحق عذاب دردناک مى‏شدى. پس من مصلحت تو را مراعات کردم. اشعرى گفت: اینک اگر آن برادر کافر بگوید: اى پروردگار عالمیان، آن گونه که حال او را مى‏دانستى، حال مرا نیز مى‏دانستى پس چرا مصلحت او را مراعات کردى و مصلحت مرا مراعات نکردى؟ در این هنگام جبّائى به اشعرى گفت: تو دیوانه‏اى. او گفت: نه! بلکه الاغ شیخ در سر بالایى مانده است و بدین ترتیب بود که جبّائى از دادن پاسخ درماند».19 مناظرات دیگرى نیز میان ایشان روى داده و در منابع مختلف به آنها اشاره گردیده است که از ذکر آنها خوددارى مى‏کنیم.

2. ابوهاشم جبّائى

او ابوهاشم عبدالسلام بن ابى على جبّائى بن عبدالوهاب بن عبدالسلام بن خالد بن حمران بن ابان بن عثمان است. درباره‏ى ولادت او خطیب بغدادى در تاریخ بغداد چنین مى‏گوید: «تنوخى به نقل از ابوالحسن احمد بن یوسف بن ازرقى، برایم نقل کرده است که گفت: ابوهاشم عبدالسلام بن محمد بن عبدالوهاب جبّائى گفته است: من در سال 277هجرى دیده به جهان گشودم و پدرم ابوعلى نیز در سال 235هجرى به دنیا آمد و در شعبان سال 303هجرى وفات یافت».20

این تاریخ در وفیات الاعیان به صورت تحریف شده، چنین آمده است: «ولادت ابوهاشم در سال 247هجرى بوده است.21 وى در بصره به دنیا آمد و در سال 321هجرى وفات یافت».22

ایشان از اکابر متکلمین و بزرگان علماى کلام در فرقه‏ى معتزله بود. در علوم ادبیه نیز بى‏نظیر بود. او مانند پدرش در اکثر مسائل کلامیه با اغلب فِرَقِ اسلامى مخالفت مى‏نمود. وى در مذهب اعتزال، طریق خاصى پیمود و مقالاتى نوشت که در کتب کلامى به طور مشروح آمده است. علاوه بر مخالفت با دیگران در پاره‏اى عقاید دینى با پدرش مخالفت نمود و نتایج افکار خود را در قلوب اکثر مسلمین رسوخ داد، تا آنکه شعبه‏ى مخصوص دیگرى نیز از معتزله منشعب شد و در میانِ فرَقِ اسلامى به بهشمیَّه مشهور گردید.23

اساتید ابوهاشم جبّائى

او علم نحو را از ابوالعباس مبرَّد، فرا گرفت. در مبرَّد، نوعى سبک‏مغزى وجود داشت و بدین سبب به ابوهاشم گفته شد: چگونه سبک‏سرى او را تحمّل مى‏کنى؟ و او پاسخ داد: تحمّل او را شایسته‏تر از نادان بودن به اصول زبان عرب دیده‏ام که البته این مضمون گفته‏ى اوست.24

وى علم کلام را از پدرش فرا گرفت و بدان علاقه‏ى بسیار داشت و در پرسش از پدر درباره مسائل مختلف دینى اصرار فراوان مى‏کرد تا آنجا که پدرش از او آزرده مى‏شد. ابن مرتضى در این باره مى‏گوید: او از شدّت علاقمندى، آن قدر از ابوعلى پرسش مى‏کرد که او از وى آزرده مى‏شد. برخى از اوقات، هنگام مناظره و بحث ابوعلى با وى، ابوعلى مى‏گفت: آزارمان


دانلود با لینک مستقیم


فرهنگى معتزله در قرن چهارم هجرى 21 ص

پاورپوینت علل متأخر رکود فرهنگ‌وتمدن اسلامی از سده دهم هجری

اختصاصی از هایدی پاورپوینت علل متأخر رکود فرهنگ‌وتمدن اسلامی از سده دهم هجری دانلود با لینک مستقیم و پر سرعت .

پاورپوینت علل متأخر رکود فرهنگ‌وتمدن اسلامی از سده دهم هجری


پاورپوینت علل متأخر رکود فرهنگ‌وتمدن اسلامی از سده دهم هجری

پاورپوینت علل متأخر رکود فرهنگ‌وتمدن اسلامی از سده دهم هجری

  استعمار از نظر لغوی به معنای آباد کردن است

 

از لحاظ ‌سیاسی ‌به‌معنی‌ حاکمیت‌گروهی بیگانه برمردم یا برسرزمین ‌دیگر است.
مارکسیست‌ها به‌جای‌واژة استعمار از واژه‌ای دیگر به‌نام «امپریالیسم» استفاده می‌کنند. امپریالیسم به‌حکومتی گفته ‌می‌شد که درآن، یک‌حاکم نیرومند بر بسیاری‌از سرزمین‌های‌دور و نزدیک‌حکومت‌داشت
پیدایش استعمار با ظهور قدرتمند اروپایی یعنی انگلیس، فرانسه، پرتغال، اسپانیا و .... همراه بود
و ...
در 38 اسلاید
قابل ویرایش

دانلود با لینک مستقیم


پاورپوینت علل متأخر رکود فرهنگ‌وتمدن اسلامی از سده دهم هجری

قیام مختار در سال 66 هجری 16 ص

اختصاصی از هایدی قیام مختار در سال 66 هجری 16 ص دانلود با لینک مستقیم و پر سرعت .

لینک دانلود و خرید پایین توضیحات

فرمت فایل word  و قابل ویرایش و پرینت

تعداد صفحات: 17

 

قیام مختار در سال 66 هجری

برحسب تواریخ اسلام مختار در مدائن از دوره خلافت عمر حکومت داشت و تمام دوره عثمان و حضرت امیر (ع) هم تا آمدن امام حسن (ع) به مدائن آنجا بود و زخمهای امام حسن را در قصر خاص کسری معالجه کرد ابو عبیده پدر مختار در سلک اکابر تابعین بوده در زمان عمر مأمور شد باتفاق ابن حارث شبانی بر کشور ایران حمله کند . مختار در اول هجرت متولد شد و کینه اش ابو اسحق است و حضرت امیر المؤمنین (ع) در روایتی فرمود که پسر من حسین کشته میشود و جوانی از ثقیف 383 هزار از ظلمه و قتله ما را خواهد کشت و آن مختار پسر ابوعبیده ثقفی است .

مینویسد سبب قیام مختار این بود که شخصی در لباس مسافرت پس از عاشورا نزد او آمد و نامه بدست او داد که آن نامه از حضرت امیر المؤمنین علی (ع) بود و قریب بدین مضمون که ای مختار خدای تعالی محبت ما اهل بیت را در دل تو خواهد افکند و تو خون ما را از اهل بغی و طغیان خواهی گرفت و در این راه بر اراده خود تزلزلی راه مده که توفیقی است از جانب پروردگار برای تو آنرا مغتنم شمار ـ مختار از شوق و ذوق بر خود میلرزید و بحضرت علی بن الحسن (ع) و بنمایندة مطمئن داد برد خدمت آنحضرت و مذاکره کرد و موافقت و اجازه امام زین العابدین را جلب کرد و حضرت سجاد موافقت محمد بن حفیه عموی خود را هم برای آنها تجویز فرمود او اجازه داد بلکه انتقام را واجب میدانستند که خون حسین از بین نرفته باشد مختار مقدمات را فراهم ساخت و حاجب او ابوعمرو بن کیسان ایرانی که معاون شرط (شهربانی) کوفه بوده در این راه کمک کافی باو کرد و نسبت مسلکی که ب مختار میدهند بکلی بی اساس و چنین فرقهای عملا وجود نداشته جز در صفحات کتاب .

مختار پس از مرگ معاویه در کوفه بود که بدست ابن زیاد با چندین هزار نفر دیگر بجرم بیعت با مسلم دستگیر و زندانی شد و پس از آزادی بیکی از مزارع خود رفت و چون عبدالله بن عمر شوهر خواهرش بود بدینوسیله نامه ای به یزید نوشت و آزادی او را خواست چون انقلاب کوفه رخ داد و ابن زیاد به شام فرار کرد و با مروان بیعت کرد مختار در کوفه سخت مشغول فعالیت و تبلیغ به دوستی اهل بیت گردید ابراهیم بن مالک اشتر نخعی هم که خود را مستحق ریاست و امارت کوفه میدانست به سبب نام محمد بن حنفیه و لزوم خونخواهی پیرو مختار و همکار صمیمی او شد .

جلسات سری بسیاری تشکیل شد و در این موقع مردم کوفه به سه دسته تقسیم میشدند شیعه و طرفداران خندان امیرالمؤمنین (ع) دوم قتله امام حسین و لشکر ابن زیاد که در واقعه طف تشریک مساعی نرده بودند سیم مردم بی طرف و کناره گیر .

ابراهیم بن مالک با یکصد نفر سلاح جنگ برداشتند و برای اولین بار بیرق سه رنگ برافراشتند « بیرق بنی امیه سیاه بوده شیعه بیرق سبز و سفید و سرخ انتخاب نمودند » و شب چهارشنبه 14 ربیع الثانی 66 قمری مختار خروج کرد و کوفه را تصرف کرد و در بدایت امروی خوبی نشان قتله کربلا داده تا همه را جمع کرد و از دفتر نویسان و وقایع نویسان و لشگر نویسان بر حال تمام آنها وقوف یافت پس از آنکه همه را خوب شناخت امر کرد همه را به دارالاماره حاضر کردند و شروع به انتقام کرد .

صحنه انتقام

از این تاریخ به بعد مستحفظین در دروازه های کوفه گماشته شده و احدی بدون تفتیش و اجازه حق خروج از شهر را نداشت .

ابو عمر و حاجب ایرانی و ابن کامل اسدی که متعهد شرطه شهر بودند هر روز عده ای را کشته ویا اسیر می نمودند و هر وقت یکی از آنها در شهر حرکت میکرد مردم از عقب او میرفتند که آیا به کشتن یا گرفتن که میروند .

عمر سعد به خانه ابن بهیره که قرابت صهریت با خاندان علی (ع) داشت پناهنده شد و به وساطت او امان نامه ای بدین مضمون گرفته بود که عمر سعد مادامیکه از کوفه خارج نشده و احداث حدثی ننماید در امان است اسحق ابن اشعت کندی برادر زن عبدالله کامل بخانه او پناهنده شد و ثمر بن ذی الجوشن از کوفه فرار و در یکی از قراء با چند نفر پنهان شده خولی اصبحی در دودکش مطبخ خانه خود زندگی می نمود ولی اغلب افراد غیر معروف و عادی بیشمار که در کربلا برای جنگ رفته بودند یا در میان جنگ به قتل رسیده و یا بلافاصله بوسیله مأمورین مخصوصی اسیر و کشته می شدند اما از معروفترین آنان کمتر گرفتار می شدند.

مختار ابو عمر و ایرانی حاجب و عبدالله کامل را مخاطب قرار داده و مؤاخذه نمود که چگونه است هر که اسیر می شود یا کسانی است که با من جنگ کرده و باید عفو شود یا از رجاله لشکر عمر سعد در کربلا است و روسای این قوم گرفتار نمی شوند علت آنست شما عمر سعد را که سردار لشکر کربلا است ازاد گذارده و بدی جهت قلوب شیعه در کار سرد شده است مختار گفت خدا مرا امان ندهد اگر او را امان دهم امروز با اتباع خود نزد او بروید و بگویید امیر تو را احضار کرده اگر اطاعت نمود که نعم المطلوب و اگر ردا و لباس خود را طلبید بدانید که شمشیر میخواهد و فوراً او را به قتل برسانید. عبدالله بموجب فرموده عمل نموده سر زده با عده ی مسلحانه به خانه ی او وارد شد عمر گفت چه خبر است عبدالله کامل جواب داد که اجابت کن امیر

را گفت امیر را با من چه کار است و حال آن که به خط خودش به من امان داده است . عبدالله نامه را خواست و بشرحی که گذشت قرائت نمود و گفت عجب احمقی هستی تو روزی چند بار احداث حدث کرده و اثر این امان نامه مرتفع شده است ولی گمان بد مبر امیر به عهد خود وفا خواهد کرد .

عمر سعد فریاد زد که أی غلام عبا و کفش مرا بیاور که نزد امیر بروم .

عبدالله گفت حرامزاده با من حیله می کنی و شمشیر می خواهی و بلافاصله شمشیر را بر فرق آن ملعون فرود آورد هر یک از همراهان ضربتی بر او زده و سر نحس او را از بدن جدا نموده و نزد مختار آوردند در حالیکه حفص پسر او نزد مختار نشسته بود.

مختار پرسید از او که آیا این سر را می شناسی جواب داد سر پدر من و زندگانی بعد از او لذتی ندارد.


دانلود با لینک مستقیم


قیام مختار در سال 66 هجری 16 ص

فرهنگى معتزله در قرن چهارم هجرى 21 ص

اختصاصی از هایدی فرهنگى معتزله در قرن چهارم هجرى 21 ص دانلود با لینک مستقیم و پر سرعت .

لینک دانلود و خرید پایین توضیحات

فرمت فایل word  و قابل ویرایش و پرینت

تعداد صفحات: 21

 

تجدید حیات فکرى، فرهنگى معتزله در قرن چهارم هجرى

دکتر حسین مفتخرى(1)

على فتح قبادپور(2)

جریان فکرى معتزله به مدت سى سال (در عهد مأمون، معتصم و واثق) مورد توجّه خلفاى عباسى بود. در سال 232هجرى متوکّل به خلافت رسید و اهل حدیث بر امور مسلط شدند و به آزار و اذیت معتزله و مخالفان خود پرداختند. هر چند معتزله نفوذ خود را در دربار عباسى از دست دادند، ولى در قرن چهارم در دستگاه حکومتى آل بویه شخصیت‏هاى مهمى از معتزله ظهور کردند که هر کدام نقش مؤثرى در پیش برد این مکتب ایفا نمودند. این دوره از نظر تدوین آثار، مهم‏ترین دوره فرهنگى معتزله به شمار مى‏رود. صاحب بن عباد طالقانى یکى از چهره‏هاى سیاسى آل بویه که معتزلى مسلک بود، نقش به سزایى در ترویج آراء و عقاید معتزله ایفا نمود. وى که وزیر دو تن از امراى بویهى (مؤیدالدوله و فخرالدوله) بود، قاضى عبدالجبار همدانى را به رى فرا خواند و وى را منصب قاضى‏القضاتى داد که عامل مؤثرى در گسترش آراء و عقاید معتزله به شمار آمد.

در مقاله‏ى حاضر ضمن معرفى تنى چند از مشاهیر معتزله در قرن چهارم هجرى نقش اساسى ایشان در تجدید حیات فکرى، فرهنگى معتزله را مورد بررسى قرار خواهیم داد.

واژه‏هاى کلیدى: معتزله، ابوعلى جبّائى، ابوهاشم جبّائى، قاضى عبدالجبار همدانى، صاحب بن عباد طالقانى، رى، آل بویه.

مقدمه:

نباید چنین تصور کرد که با قدرت یافتن متوکّل، آفتاب دولت معتزله و روزگار شکوفایى این اندیشه غروب کرد و نباید گفت از این زمان به بعد معتزله در دستگاه حکومت و در نظر عامه، حامیان مهمى نداشتند. الغاى دستور محنت از سوى متوکّل در سال 234هجرى صرفا نشانه‏ى پایان دوره‏اى است که طى آن مکتب معتزله حدود سى سال مورد توجّه خلفاى عباسى بود. با پایان یافتن این دوره‏ى سى ساله، اهل حدیث در امور سیاسى خلافت عباسى دخالت کردند و معتزله را مورد آزار و اذیّت قرار دادند، اما این امر على‏رغم تمام محدودیت‏ها سبب از بین رفتن جریان فکرى معتزله نگردید. در این عصر، معتزله نه تنها در پایتخت، بلکه در نواحى بى‏شمارى از جهان اسلام مخصوصا ایران استقرار پیدا کرده بود که محدودیت‏هاى اعمال شده بر معتزله، توسط دستگاه خلافت و اهل حدیث در بغداد بر این نواحى تأثیرى نداشت. مقدّسى در این باره مى‏گوید: در این زمان در مناطقى چون شام، مصر، نیشابور، خوزستان و فارس گروه معتزله‏ى زیادى زندگى مى‏کردند.

علاوه بر این، هر چند معتزله از حمایت خلافت عباسى محروم شدند، اما آنها بعدا شاهزادگان یا اشخاص با نفوذ دیگرى را (به خصوص در دوره‏ى حکومت آل بویه) یافتند که از آنها حمایت کنند. بسیارى از محققان و نویسندگان ملل و نحل بر این نکته تأکید داشته‏اند که دوره‏ى نخست معتزله با حمایت خاندان عباسى به ویژه در عصر مأمون، معتصم و واثق شکل گرفت و شخصیت‏هاى مشهورى چون نظام، جاحظ، احمد بن أبى دؤاد و... براى گسترش مکتب معتزله سعى زیادى نمودند که این دوره را دوره‏ى قهرمانان یا سلف صالح نامیده‏اند.

اگر نگاهى به مکتب معتزله تا قبل از به خلافت رسیدن متوکّل (دوره نخست) و دوره‏ى بعد از به خلافت رسیدن وى (دوره بعد) بیندازیم به این نکته پى خواهیم برد که دوره‏ى نخست در نظر ما مهم‏ترین دوره نیست. زیرا در مرحله‏ى بعد بود که معتزله در اتقان و نظام‏مند کردن آموزه‏ها بروز و ظهور یافتند؛ مرحله‏اى که مى‏توان آن را دوره‏ى کلاسیک معتزله توصیف کرد که تقریبا از ربع آخر قرن سوم تا اواسط قرن پنجم ادامه یافت.

در این دوره، اشخاصى چون ابوعلى و ابوهاشم جبّائى، قاضى عبدالجبار همدانى، صاحب بن عباد و... ظهور کردند که هر کدام نقش مهمى در پیش برد این مکتب ایفا نمودند.

به لحاظ تدوین آثار، این دوره مهمترین دوره‏ى معتزله است و فردى چون قاضى عبدالجبار در این عصر آثار فراوانى در تأیید مکتب معتزله از خود به جا گذاشت که هیچ کدام از مشاهیر معتزلى از نظر کثرت آثار به پاى وى نرسیده‏اند. در مقاله حاضر حیات فکرى، فرهنگى مشاهیر فوق الذکر را مورد بررسى قرار خواهیم داد.

1. ابوعلى جبّائى

ابوعلى محمد بن عبدالوهاب بن سلام بن خالد بن حمران بن ابان، وابسته به عثمان بن عفان است.1 ایشان از علماى علم کلام معتزلى بود که آن را از استادش ابى یوسف یعقوب بن عبداللّه‏ الشحّام، رئیس معتزله‏ى بصره در عصر خویش فرا گرفت.2 به اصحاب ابوعلى محمد بن عبدالوهاب جبّائى، جبّائیه گفته مى‏شود.3 «ابوعلى از علماى معتزله و رئیس آنها در زمان خود بود و جبّائیه به جُبَّا موسوم است و نسب وى به جُبَّا یکى از روستاهاى بصره است که ایشان در بصره مشهور و در جُبَّا مدفون گردید».4

مؤلف کتاب تاریخ اندیشه‏هاى کلامى در اسلام، جُبَّا را از روستاهاى بصره نمى‏شمرد، بلکه معتقد است که آن نام آبادى یا ناحیه‏اى در استان خوزستان است. وى مى‏نویسد، برخى آبادان را جزء این ناحیه که از یک سو در کنار بصره و از سوى دیگر در کنار اهواز قرار گرفته، دانسته و حتّى برخى از کسانى که در این امر اطّلاعات و تجاربى ندارند، جُبَّا را از توابع بصره شمرده‏اند در حالى که واقع امر چنین نیست.5

ابوعلى جبّائى در سال 235هجرى، دیده به جهان گشود و در سال 303هجرى درگذشت.6 ایشان از کودکى به تیزهوشى و زیرکى شناخته شد و در بزرگى به قدرت اقناع و غلبه بر دشمن، شهرت یافت و در علم کلام، سرآمد گردید. ابن مرتضى، حکایتى از نبوغ سرشار و زودرس او و نیز قدرت وى در دوران خردسالى بر مجادله در مسائل علم کلام آورده است. وى مى‏نویسد: او با همه‏ى خردسالى به داشتن قدرت در جدل معروف بود. قطان نیز نقل کرده است که وى به منظور مناظره با جماعتى نشست. آنان به انتظار مردى از همان جماعت نشستند و وى حضور نیافت. در زمانى که مردى از علماى جبریه به نام صقر در آنجا حضور داشت، یکى از حاضران جلسه گفت: آیا در اینجا کسى نیست که سخن بگوید؟ ناگاه پسرکى سفید چهره خود را به صقر رساند و به وى گفت: از تو بپرسم؟ حاضران به او نگریستند و از جرأت و جسارت او با وجود کمى سنش شگفت زده شدند. صقر در پاسخ او گفت: بپرس. او گفت: آیا خداوند فعل عادلانه انجام مى‏دهد؟ پاسخ داد: آرى. گفت: آیا او را بدین سبب که فعل عادلانه انجام مى‏دهد، عادل مى‏نامى؟ گفت: آرى. پرسید آیا او ستم مى‏کند؟ گفت: آرى. پرسید: آیا او را به این دلیل که ستم مى‏کند، ستمکار مى‏نامى؟ گفت: نه. جبّائى گفت: پس لازم است، او را بدان سبب که فعل عادلانه انجام مى‏دهد نیز عادل نخوانى. اینجا بود که صقر درماند و مردم پرسیدند که این کودک که بود و در پاسخ گفته شد: او پسرى از جُبَّاست.7

اساتید و شاگردان

ابایعقوب شحَّام، استاد جبّائى بود و البته جبّائى با دیگر متکلمان دوران خویش نیز ملاقات کرد.8 ابویعقوب یوسف بن عبداللّه‏ بن اسحاق شحّام از اصحاب ابوالهذیل بود و ریاست معتزله نیز به او رسید. او کتبى در ردّ بر مخالفان و تفسیر قرآن دارد. وى از باهوش‏ترین مردم بود و هشتاد سال زیست.9

از شاگردان وى، دختر و پسر وى و ابوالحسن اشعرى را مى‏توان نام برد. فرزندش، ابوهاشم که بعد از وى به ریاست معتزله رسید و طریقه‏ى بهشمیّه به نام وى موصوف و مشهور گردید به همراه پدر، آخرین دوره‏هاى اهمّیّت معتزله را نشان مى‏دهند.10 ابوالحسن اشعرى دیگر شاگرد وى بود که از طریقه‏ى اعتزال روى برگرداند و مذهب اشعرى را بنا نهاد.11

تألیفات

ابن مرتضى نقل مى‏کند: «هیچ گاه نبود که او کتابى خاص را بنگرد، مگر اینکه یک روز در زیج خوارزمى مى‏نگریست. یک روز هم او را دیدم که قسمتى از الجامع‏الکبیر محمد بن حسن را در دست دارد.» وى مى‏گفت: کلام براى او از هر چیز دیگر آسان‏تر است، زیرا عقل بر آن دلالت مى‏کند.12 ابوعلى جبّائى به علم کلام، اشتغال داشت اما آثارى در تفسیر قرآن و علم نجوم و مقالاتى در خلق قرآن نیز به وى منسوب است.13 ابن مرتضى در طبقات‏المعتزله براى او از یک تفسیر قرآن نام برده که در آن از هیچ کس جز ابوبکر عبدالرحمن بن کیسان اصم، ذکرى به میان نیامده است.14 وى هم‏چنین کتاب‏هایى در ردّ اهل نجوم براى او ذکر مى‏کند و یادآور مى‏شود که بسیارى از این مسائل، مشابه دلایل ظنى است که موجب گمان بیشتر مى‏شود.15 ابوعلى هم‏چنین کتاب اللطیف را براى برخى از شاگردانش از جمله، ابوالفضل خجندى و کسانى دیگر املاء کرده است.16 در لسان‏المیزان آمده است: ابوعلى جبّائى حدود هفتاد تصنیف دارد که از جمله آثار وى، الرد على الاشعرى فى الروایه مى‏باشد.17 او هم‏چنین ردّیه‏هایى بر ابوالحسن خیاط، صالحى، جاحظ، نظام و دیگر معتزلیان که با آنان اختلاف نظر داشته است دارد.18

مناظره‏ى ابوعلى جبّائى با ابوالحسن اشعرى

ابوالحسن اشعرى در آغاز از معتزله‏ى بصره بود و مدت چهل سال شاگرد ابوعلى جبّائى بود تا اینکه طریقه‏ى اعتزال را ترک کرد و مکتب اشعرى را به وجود آورد. مناظراتى میان جبّائى و ابوالحسن اشعرى گزارش شده که نمى‏توانیم به دقّت مشخص کنیم که آیا این مناظرات قبل از ردّ علنى مذهب معتزله صورت گرفته و یا بعد از آن؟

یکى از مهم‏ترین مناظرات میان ایشان که در منابع مختلف نقل شده روایت ابن خلکان است که مى‏گوید: «پیشواى سنت، شیخ ابوالحسن اشعرى علم کلام را از او اخذ کرد و مناظره‏اى با او داشته است که علما آن را چنین روایت کرده‏اند: گفته مى‏شود، ابوالحسن اشعرى از استاد خویش، ابوعلى جبّائى پرسید که سه برادرند یکى مؤمن، نیکوکار و پرهیزگار، دیگرى کافر، فاسق و بدکار و سومى خردسال. هر سه نفر در گذشته‏اند، اکنون بگو حکم این سه چیست؟ جبّائى پاسخ داد: آن زاهد در بهشت و کافر در جهنّم و آن خردسال اهل نجات است. اشعرى گفت: اگر آن خردسال بخواهد به درجات آن پرهیزگار برود، آیا به او اجازه داده مى‏شود؟ جبّائى پاسخ داد: نه، زیرا به او گفته مى‏شود، برادرت به سبب عبادات فراوان خویش به این درجات رسیده و تو از آن طاعات، برخوردار نیستى. اشعرى گفت: اگر خردسال بگوید: تقصیر از من نیست، تو خود، مرا باقى نگذاشتى و بر طاعت توانا نساختى. جبّائى پاسخ داد، خداوند مى‏گوید: من مى‏دانستم که اگر تو باقى مى‏ماندى، نافرمانى مى‏کردى و مستحق عذاب دردناک مى‏شدى. پس من مصلحت تو را مراعات کردم. اشعرى گفت: اینک اگر آن برادر کافر بگوید: اى پروردگار عالمیان، آن گونه که حال او را مى‏دانستى، حال مرا نیز مى‏دانستى پس چرا مصلحت او را مراعات کردى و مصلحت مرا مراعات نکردى؟ در این هنگام جبّائى به اشعرى گفت: تو دیوانه‏اى. او گفت: نه! بلکه الاغ شیخ در سر بالایى مانده است و بدین ترتیب بود که جبّائى از دادن پاسخ درماند».19 مناظرات دیگرى نیز میان ایشان روى داده و در منابع مختلف به آنها اشاره گردیده است که از ذکر آنها خوددارى مى‏کنیم.

2. ابوهاشم جبّائى

او ابوهاشم عبدالسلام بن ابى على جبّائى بن عبدالوهاب بن عبدالسلام بن خالد بن حمران بن ابان بن عثمان است. درباره‏ى ولادت او خطیب بغدادى در تاریخ بغداد چنین مى‏گوید: «تنوخى به نقل از ابوالحسن احمد بن یوسف بن ازرقى، برایم نقل کرده است که گفت: ابوهاشم عبدالسلام بن محمد بن عبدالوهاب جبّائى گفته است: من در سال 277هجرى دیده به جهان گشودم و پدرم ابوعلى نیز در سال 235هجرى به دنیا آمد و در شعبان سال 303هجرى وفات یافت».20

این تاریخ در وفیات الاعیان به صورت تحریف شده، چنین آمده است: «ولادت ابوهاشم در سال 247هجرى بوده است.21 وى در بصره به دنیا آمد و در سال 321هجرى وفات یافت».22

ایشان از اکابر متکلمین و بزرگان علماى کلام در فرقه‏ى معتزله بود. در علوم ادبیه نیز بى‏نظیر بود. او مانند پدرش در اکثر مسائل کلامیه با اغلب فِرَقِ اسلامى مخالفت مى‏نمود. وى در مذهب اعتزال، طریق خاصى پیمود و مقالاتى نوشت که در کتب کلامى به طور مشروح آمده است. علاوه بر مخالفت با دیگران در پاره‏اى عقاید دینى با پدرش مخالفت نمود و نتایج افکار خود را در قلوب اکثر مسلمین رسوخ داد، تا آنکه شعبه‏ى مخصوص دیگرى نیز از معتزله منشعب شد و در میانِ فرَقِ اسلامى به بهشمیَّه مشهور گردید.23

اساتید ابوهاشم جبّائى

او علم نحو را از ابوالعباس مبرَّد، فرا گرفت. در مبرَّد، نوعى سبک‏مغزى وجود داشت و بدین سبب به ابوهاشم گفته شد: چگونه سبک‏سرى او را تحمّل مى‏کنى؟ و او پاسخ داد: تحمّل او را شایسته‏تر از نادان بودن به اصول زبان عرب دیده‏ام که البته این مضمون گفته‏ى اوست.24

وى علم کلام را از پدرش فرا گرفت و بدان علاقه‏ى بسیار داشت و در پرسش از پدر درباره مسائل مختلف دینى اصرار فراوان مى‏کرد تا آنجا که پدرش از او آزرده مى‏شد. ابن مرتضى در این باره مى‏گوید: او از شدّت علاقمندى، آن قدر از ابوعلى پرسش مى‏کرد که او از وى آزرده مى‏شد. برخى از اوقات، هنگام مناظره و بحث ابوعلى با وى، ابوعلى مى‏گفت: آزارمان


دانلود با لینک مستقیم


فرهنگى معتزله در قرن چهارم هجرى 21 ص

دانلود پروژه نگرش هنرمندان قرون هفتم تا دهم هجری وتاثیر اندیشه های آنان درتصویر انسان و طبیعت در نقاشیهای مینیاتور

اختصاصی از هایدی دانلود پروژه نگرش هنرمندان قرون هفتم تا دهم هجری وتاثیر اندیشه های آنان درتصویر انسان و طبیعت در نقاشیهای مینیاتور دانلود با لینک مستقیم و پر سرعت .

دانلود پروژه نگرش هنرمندان قرون هفتم تا دهم هجری وتاثیر اندیشه های آنان درتصویر انسان و طبیعت در نقاشیهای مینیاتور


دانلود پروژه نگرش هنرمندان قرون هفتم تا دهم هجری وتاثیر اندیشه های آنان درتصویر انسان و طبیعت در نقاشیهای مینیاتور

پیشگفتار:

هنر ایران به لحاظ قدمت و زیبایی همیشه مورد توجه محققان بوده است.

هنر ایرانی هنری اصیل و سنتی است که از دیرباز مورد توجه منتقدان و پژوهشگران قرار گرفته است و در این راستا آثار هنری به جای مانده از جمله نقاشیهای دیواری و سفالها و کاشیها و نقاشیهای مینیاتور که عموماَ برای زینت بخشیدن به نسخ خطی کاربرد داشته است مهمترین نقش را بازی کرده اند و به راحتی اندیشه ها و تفکرات وفرهنگها  و آداب و رسوم ملتی را به نمایش گذاشته اند که از تمدنی دیرپا و قدرتمند برخوردار بوده اند.

پیشینه ملی وعقیدتی که از ادوار کهن به هنرمندان نگارگر دوران اسلامی رسیده بود با عقاید دینی و الهی اسلام عجین شده و ترکیبی موزون پدید آورد که اگر چه در تمامی عرصه های هنر ی شاهد آن بودیم ولی در نگارگری ایرانی به کمال اوج و شکوفایی خویش رسید.

هنرمندان نگارگر با استفاده از نمادها نقوش گیاهی انسانها و نقشهای جامه ها و استفاده از درخشندگی رنگها دنیای ذهنی خویش را به عرصه ظهور رساندند و در این راستا ازظرافت و دقت و مهارت همچون ابزاری قدرتمند برای رسیدن به هدف خود سود جسته اند.

جهت انجام این پژوهش ابتدا به کتابهاو مجلات مربوط به دوره اسلامی و مینیاتور ایران رجوع گردیده و پژوهش به صورت کتابخانه ای انجام شد.


چکیده:

شروع نقاشی ایران را می توان در نقاشیهای دیواری ادوار پیش ازتاریخ بویژه دوران پارتیان و ساسانیان جستجو کرد. هنر پارتیان و ساسانیان در ادامه با نقوش کتابهای مانویان پیوند می خورد و این نقاشیها در دوران بعدی, مینیاتور ایران را تشکیل می دهند.

تفکر و اندیشه عرفانی واسلامی ازطریق نفوذ در ادبیات به نقاشی نیز وارد می شود, این اندیشه ها ازدیرباز در ایران باستان ریشه داشته است. استفاده از نمادها و سمبل ها و پرهیز از هر نوع طبیعت گرایی تلاشی بوده است برای ساختن دنیای خیالی و مثالی و نمایشی از اندیشه های الهی.

رساله حاضر پژوهشی است درباره نگرش هنرمندان قرون هفتم تا دهم هجری وتاثیر اندیشه های آنان درتصویر انسان و طبیعت در نقاشیهای مینیاتور.

البته عوامل دیگری از جمله نظام حاکم و عوامل محیطی نیز تاثیری در نحوه ترسیم این نقاشیها داشته است.

در این پژوهش سعی شده است ارتباط بین عرفان و مذهب وتاثیر آن بر روی هنر, ایجادهنر دینی و نگرش عارفانه هنرمندان نگارگر وتاثیر این نگرش بر روی انسان و طبیعت و نحوه ارتباطی که بین این دو درتصاویر برقرار شده است مورد بررسی قرار بگیرد.

 

 

مقدمه:

          نقاشی ایران از جمله هنرهای طراز اول آسیاست. این هنردارای معیارها و ضوابط سنتی مشترک با نقاشی هندی، چینی و ژاپنی است ولی در حدود حجم خود خصوصیاتی خاص و بی همتا دارد.

مرزبندی ها و محدودیتهای آن روشن و بارز است، لیکن درست به موجب همین مرزبندیها و محدودیتها، اهداف و مقاصد خویش را با انسجامی‌ویژه ، پی جویی کرده است. اصولاَ هنر تصویری را در ایران محدود به نگارگری می‌دانند مخصوصاَ نگاره هایی که برای نسخ خطی تدارک دیده شده اند. از آنجا که بخش اعظم دیوارنگاره ها محو شده اند اما هنوز هم این نگاره ها میزانی برای سنجش و ارزیابی است.

نقاشی دیواری از همان ادوار پیشین، برای تزئین کاخها به کار رفته است، این مطلب از منابع ادبی و ازقطعات بازمانده و مکشوفه ازروزگاران قبل از تاریخ و قبل از اسلام معلوم می‌شود. نقاشی های دیواری که خارج از مرزهای واقعی سیاسی ایران، ولی در حوزه فرهنگی آن قرار دارد، هنر تصویری دوران قبل از اسلام را تشکیل می‌دهد. قبل از سده دوم وسوم هجری نمونه ای از آثار نگارگری ایران به دست نیامده است. و فقط قطعاتی از کتابهای مانویان مکشوفه در تورفان موجود است از این رو  وقفه ای حدود سه قرن در تاریخ نگارگری ایران به وجود آمده که اطلاعاتی در خصوص آن در دست نیست. بنابر، این پی جویی تاریخ هنر نگارگری ایران است که در قرن دهم پس از نفوذ غرب نقاشی ایرانی به آرامی‌از سنت گذشته فاصله می‌گیرد و در قرون بعدی بی توجه به هنراصیل نگارگری حرکتی نورا آغاز می‌کند.

نگارگری ایرانی مانند هر هنر دیگر ایرانی، از تفکر و اندیشه اسلامی‌و عرفانی بی بهره نیست، اندیشه های عرفانی در تار و پود هنر نگارگری نیز ریشه یافته اند و این مرهون نفوذ عرفان در ادبیات داستانی و حماسی می‌باشد. هنگامی‌که هنرمند نگارگر به تصویر داستان های حماسی و گاه عاشقانه می‌پردازد از این اندیشه ها غافل نبوده و با جهان بینی خیالی و ماورایی خویش را به تصویر می‌کشد.

بررسی وآشنایی با جهان بینی و نوع نگرش هنرمندان نگارگر و تفکر آنان که موجب ایجاد آثاری جاودانه شده است از اهداف این پژوهش می‌باشد که در این راستا ارتباطی که نگارگر بین انسان و طبیعت در طی قرن چهارم برقرار کرده است و انسانی که در این نگاره ها ازقرنی به قرن دیگر، دچار تحول و تکامل شده است،  علاوه بر خصوصیات ظاهری، از لحاظ معنایی نیز رشد قابل توجهی یافته که در این پژوهش مورد توجه بوده است.

البته نمی‌توان در این میان از نقش حکام و افراد متنفذی که با حمایت یا عدم حمایت از هنرمندان، موجبات رشد و شکوفایی را برای این قشر از جامعه ایجاد می‌کردند یا مانع از ادامه پیشرفتشان می‌شده اند نادیده گرفت. پیش زمینه‌های تحقیقی در این مورد محدود و انگشت شمار بوده است و بیشتر به تحول و خصوصیات ظاهری انسان یا طبیعت بطور مجزا پرداخته است از جمله رنگ آمیزی های طبیعت و یا نقوشی که از ممالک دیگر به هنر طبیعت پردازی ایران وارد شده است و یا نوع پوشش و جامه ها و یا مسائلی از این قبیل.

پژوهش حاضر براساس فرضیات زیر انجام شده است:

  • اول اینکه، در بسیاری از موارد در یک نگاره اهمیت انسان و طبیعت و نحوه نگاه به این دو ازاهمیت یکسانی برخوردار بوده که البته گاهی نگارگر یکی را بر دیگری ترجیح می‌داده است.
  • براساس تحول فکری و اعتقادات هنرمند جایگاه طبیعت یا انسان تعیین ومشخص می‌شود، گاهی طبیعت در پس زمینه تصویر، بی توجه باقی مانده، گاهی پویا و شکوفا ترسیم می‌شود گویی نقشی خیالی است ازبهشت.
  • گاهی انسان برتر از طبیعت است و تمام توجه به اوست و گاهی مانند نقشی از گل و گیاه در میان طبیعت جای می‌گیرد و به همان اندازه که درختی  پرشکوفه جلب نظر می‌کند او هم خود نمایی می‌کند.
  • پژوهش حاضر شامل پنج فصل می‌باشد.

فصل اول

اشاره بر جهان شناسی و درک ارتباط میان جهان و مبدا داشته و اینکه هنرمند نگارگر چگونه از صورت خیالی تعالی پیدا کرده و می‌تواند به ساحت متعالی عالم قدس قدم گذاشته و با خلق اثر خود، بیننده را از این افق حیات و وجود مادی به مرتبه ای متعالی، یعنی جهانی مافوق این جهان جسمانی برساند.

فصل دوم

مروری است بر پیدایش و آغاز نگارگری در ادوار مختلف و بررسی آثار و عوامل محیطی و اجتماعی بر این هنر و نفوذ و تاثیر پذیری از ملل دیگر.

فصل سوم

از تجلی مذهب وعرفان در ذات انسان وپیدایش هنر مقدس و نیز سیر تصوف در هنر و هم زیستی عرفان و تصوف در نگارگری و سخنوری فرازهایی دارد.

فصل چهارم

به بررسی تاثیر عوامل طبیعی در نگارگری دوره ساسانی و بیان این مطلب که به علت عدم دسترسی به آثار نگارگری قرون اولیه اسلام در ایران، امکان تحقیق و بررسی دقیق آثار این دوران میسر نمی‌باشد، می‌پردازد. از دیگر نکات این فصل بررسی آثار مکتوب قرون پنجم تا هشتم هجری از جمله پژوهش بر مینیاتور های سلجوقی یامکتب بغداد و نیز مینیاتورهای ایلخانیان وافزایش اهمیت نقش انسان نسبت به طبیعت، تاثیر هنرخاور دور بر نقاشی های این دوران، بیان پیشرفت فن تصویر سازی در قرون هشتم توسط جلایریان. معرفی برخی آثار این دوران و توضیحات مربوط به آثار مذکور و درنهایت نگاه انتزاعی هنرمندان این دوران به انسان و طبیعت.

فصل پنجم

نگارگری سده های نهم و دهم هجری را تحلیل نموده و به بررسی اجمالی سه مکتب سده نهم یعنی مکاتب شیراز، هرات و تیموری و مشخصات این سبکها می‌پردازد. هم چنین به بیان تغییر موضوعات نقاشی این دوران و ابداعات پدید آمده در نیمه دوم سده نهم هجری ازجمله صحنه هایی نظیر چوپانی و کارهای ساختمانی و غیره می‌پردازد.

از دیگر مطالب نگاهی گذرا به شاهنامه طهماسبی و موضوعات آن و تغییر نگرش هنرمند  و علاقه به تصویر کردن جنبه های ناخوشایند زندگی و همینطور معرفی برخی آثار این دوران وبیان توضیحات مربوطه و درنهایت ذکر  تعبیر سهراب از نگارگری ایران.

در بخش آخر و نتیجه  گیری نهایی نوع نگرش هنرمند نگارگر، به فضای اطراف و رابطه آن با انسان، بررسی شده است. که این نگرش بر مبنای اندیشه های عرفانی است که در ایران متداول بوده است و درشعر و ادبیات و در نتیجه در نقاشی ایرانی نمایان می‌گردد. این عقاید که از دیرباز در اندیشه های مزدیسنایی، زرتشت، مانی و … و در نهایت در اندیشه مسلمانان تجلی یافته، زمینه مناسبی را برای گسترش در ایران زمین بعد از اسلام پیدا می‌کند و هنر دینی که از زمان مانی شروع شده، در هنراسلامی‌شکل جدیدی می‌یابد.

در نگارگری ایران تلاش برای کشف و کاوش بعد سوم، صورت نمی‌گیرد و تاثیرات جو و نور و سایه به فراموشی سپرده می‌شود. منظره طبیعت هیچگاه آئینه حالت انسان نمی‌شود، برخلاف هنر چینی که منظره، توضیح ارتباط انسان با جهان می‌باشد.

 

 

 

 

132 صفحه فایل Word


دانلود با لینک مستقیم


دانلود پروژه نگرش هنرمندان قرون هفتم تا دهم هجری وتاثیر اندیشه های آنان درتصویر انسان و طبیعت در نقاشیهای مینیاتور